اهل بیت پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۴۵: خط ۱۴۵:
یعنی: خاندان «نبوّت» در امّت اسلام از قدیم، سلاله همه انبیا و پیامبران بوده‌اند، به عبارت دیگر: انبیای سلف و اجداد ائمّه{{عم}} منتهی به پیامبر اسلام{{صل}} شده‌اند؛ پس این خانه، «بیت نبوّت» یعنی بیت انبیا و پیامبران است.
یعنی: خاندان «نبوّت» در امّت اسلام از قدیم، سلاله همه انبیا و پیامبران بوده‌اند، به عبارت دیگر: انبیای سلف و اجداد ائمّه{{عم}} منتهی به پیامبر اسلام{{صل}} شده‌اند؛ پس این خانه، «بیت نبوّت» یعنی بیت انبیا و پیامبران است.
====دو نکته عرفانی، معنوی و معرفتی درباره «أهل بیت النبوه»====
====دو نکته عرفانی، معنوی و معرفتی درباره «أهل بیت النبوه»====
الف. برخی عرفا برآنند که مراد از «بیت النبوه» شهر و خانۀ علم است که آن وجود مقدس رسول‌اکرم{{صل}} می‌باشد و مراد از «اهل خانۀ علم» علی{{ع}} دانستۀ هدی{{عم}} هستند و در این معنای لطیف اشاره به روایتی از امیرالمؤمنین{{ع}} کرده‌اند که فرمود: ماییم خانه‌هایی که خدای متعال امر فرمود از درهای آن وارد شوند.<ref>«نحن البیوت التی امر الله ان یوتی من ابوابها». ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، «مناقب آل ابیطالب{{عم}}»، ج2، فصل فی المسابقة بالعلم، ص34.</ref>   
*الف. برخی عرفا برآنند که مراد از «بیت النبوه» شهر و خانۀ علم است که آن وجود مقدس رسول‌اکرم{{صل}} می‌باشد و مراد از «اهل خانۀ علم» علی{{ع}} دانستۀ هدی{{عم}} هستند و در این معنای لطیف اشاره به روایتی از امیرالمؤمنین{{ع}} کرده‌اند که فرمود: ماییم خانه‌هایی که خدای متعال امر فرمود از درهای آن وارد شوند.<ref>«نحن البیوت التی امر الله ان یوتی من ابوابها». ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، «مناقب آل ابیطالب{{عم}}»، ج2، فصل فی المسابقة بالعلم، ص34.</ref>   
و این شاید اشاره به همان حدیث مشهور باشد که رسول‌اکرم{{صل}} فرمودند: «من شهر علم هستم و علی درب آن شهر است».<ref>قال رسول الله{{صل}}: «انا مدینة العلم و علیّ بابها». ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، «تحف العقول عن آل الرسول»، ص430؛ ابن بابویه، محمد بن علی، «الامالی»، ص 345؛ ابن بابویه، محمد بن علی، «عیون اخبار الرضا»، ج2، ص66.</ref> و به مصداق آیۀ شریفۀ ﴿وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها﴾<ref>سوره بقره:2، آیه 189.</ref> چنانکه رسول‌اکرم، خانۀ علم باشد، درهای آن خانه، ائمّۀ هدی{{عم}} هستند که باید از آن درها داخل آن مقام گردید.
و این شاید اشاره به همان حدیث مشهور باشد که رسول‌اکرم{{صل}} فرمودند: «من شهر علم هستم و علی درب آن شهر است».<ref>قال رسول الله{{صل}}: «انا مدینة العلم و علیّ بابها». ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، «تحف العقول عن آل الرسول»، ص430؛ ابن بابویه، محمد بن علی، «الامالی»، ص 345؛ ابن بابویه، محمد بن علی، «عیون اخبار الرضا»، ج2، ص66.</ref> و به مصداق آیۀ شریفۀ ﴿وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها﴾<ref>سوره بقره:2، آیه 189.</ref> چنانکه رسول‌اکرم، خانۀ علم باشد، درهای آن خانه، ائمّۀ هدی{{عم}} هستند که باید از آن درها داخل آن مقام گردید. پس می‌توان در ترجمۀ «السلام علیکم یا أهل بیت النبوّه» با عنایت به نکتۀ فوق گفت: سلام بر شما ای اهل‌ خانۀ علم! و سلام بر شما که باب علم را به روی مشتاقان خود می‌گشایید.<ref>زمردیان، احمد، «مقام ولایت در شرح زیارت جامعه کبیره»، ص26-27.</ref>  
پس می‌توان در ترجمۀ «السلام علیکم یا أهل بیت النبوّه» با عنایت به نکتۀ فوق گفت: سلام بر شما ای اهل‌ خانۀ علم! و سلام بر شما که باب علم را به روی مشتاقان خود می‌گشایید.<ref>زمردیان، احمد، «مقام ولایت در شرح زیارت جامعه کبیره»، ص26-27.</ref>  
*ب. رسول‌اکرم{{صل}} دارای دو نوع خانه است: یکی خانه ظاهری - مانند بقیه افراد - که از خِشت و گِل است؛ و دیگری خانۀ نبوّت است. این خانۀ نبوّت، محلّ تجلّی و ظهور اسماء و صفات خداوند است این خانه دارای دو در است: یک درش به سوی عالم وحدت واحدّیت غیب الغیوب ذات باری تعالی و در دیگرش به سوی عالم کثرت یعنی: خلق و ما سوی الله است. لذا فرمود: «اُوتیتُ جوامعَ الکَلِم».<ref>«جوامع‌الکلم»‌ ترکیبی‌ وصفی‌ است‌ که‌ در آن‌ جای‌ صفت‌ و موصوف‌ عوض‌ و صفت‌ به‌ موصوف‌ اضافه‌ شده‌، صورت‌ اصلی‌ آن‌ «الکَلِمُ الجامعه» بوده‌ است‌. جوامع‌، جمعِ جامعه‌ است‌ و کَلِم‌، جمعِ کلمه‌، و کلمه‌ هم‌ یک‌ لفظ‌ و هم‌ مجموعه‌ای‌ از الفاظ‌ را در بر می‌گیرد. در زبان‌ عربی‌ واژه کلمه‌ را به‌کار می‌برند و از آن‌ مجموعه‌ای‌ از کلمات‌، نظیر یک‌ خطبه‌ و یک‌ قصیده‌، را قصد می‌کنند. کَلِم‌ هم‌ کمتر از سه‌ کلمه‌ را در بر نمی‌گیرد. بنابراین‌، منظور از «جوامع‌الکلم‌«، مجموعه‌ای‌ از جملات‌ و سخنان‌ جامع‌ و فراگیر است‌. دیلمی، حسن بن محمد، «ارشاد القلوب الی الصواب»، ج1، الجزء الاول، ص12.</ref> برای ظهور اسماء و صفات حق تعالی خلیفه‌ای لازم بود که در ظهور، جانشین او گردد و بنابراین نور او در آینۀ خلافت و ولایت و نبوّت منعکس گردید و درهای برکت گشوده شد.
ب. رسول‌اکرم{{صل}} دارای دو نوع خانه است: یکی خانه ظاهری - مانند بقیه افراد - که از خِشت و گِل است؛ و دیگری خانۀ نبوّت است. این خانۀ نبوّت، محلّ تجلّی و ظهور اسماء و صفات خداوند است این خانه دارای دو در است: یک درش به سوی عالم وحدت واحدّیت غیب الغیوب ذات باری تعالی و در دیگرش به سوی عالم کثرت یعنی: خلق و ما سوی الله است. لذا فرمود: «اُوتیتُ جوامعَ الکَلِم».<ref>«جوامع‌الکلم»‌ ترکیبی‌ وصفی‌ است‌ که‌ در آن‌ جای‌ صفت‌ و موصوف‌ عوض‌ و صفت‌ به‌ موصوف‌ اضافه‌ شده‌، صورت‌ اصلی‌ آن‌ «الکَلِمُ الجامعه» بوده‌ است‌. جوامع‌، جمعِ جامعه‌ است‌ و کَلِم‌، جمعِ کلمه‌، و کلمه‌ هم‌ یک‌ لفظ‌ و هم‌ مجموعه‌ای‌ از الفاظ‌ را در بر می‌گیرد. در زبان‌ عربی‌ واژه کلمه‌ را به‌کار می‌برند و از آن‌ مجموعه‌ای‌ از کلمات‌، نظیر یک‌ خطبه‌ و یک‌ قصیده‌، را قصد می‌کنند. کَلِم‌ هم‌ کمتر از سه‌ کلمه‌ را در بر نمی‌گیرد. بنابراین‌، منظور از «جوامع‌الکلم‌«، مجموعه‌ای‌ از جملات‌ و سخنان‌ جامع‌ و فراگیر است‌. دیلمی، حسن بن محمد، «ارشاد القلوب الی الصواب»، ج1، الجزء الاول، ص12.</ref> برای ظهور اسماء و صفات حق تعالی خلیفه‌ای لازم بود که در ظهور، جانشین او گردد و بنابراین نور او در آینۀ خلافت و ولایت و نبوّت منعکس گردید و درهای برکت گشوده شد.
مقام نبوّت{{صل}} در حدیثی چنین فرمودند: «آدم و کلّ هستی یعنی ما سوی الله تحت ولایت حقایق خداوند می‌باشد».<ref>«آدمُ و مَن دونَه تحت لِوائی». راوندی، قطب الدین، سعید بن هبة الله، «الخرائج و الجرائح»، ج2، الباب السابع عشر فی الموازاة بین معجزات نبینا و معجزات اوصیائه و...، ص876.؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، «مناقب آل ابیطالب {{عم}}»، ج1، فصل فی اللطائف، ص214.</ref>   
مقام نبوّت{{صل}} در حدیثی چنین فرمودند:  
*عدم پذیرش ولایت و خلافت و نبوّت ایشان از سوی برخی به دلیل ضعف استعداد و نقصان آن‌ها در پذیرش کمال و مقام وجود است. نبوّت، جایگاه ظهور خلافت و ولایت است و این دو مقام، باطن نبوّت هستند و وصّی آن حضرت{{صل}} یعنی امیرالمؤمنین{{ع}} طبق فرمایش قرآن، نفس رسول‌خدا{{صل}} می‌باشد. چنانکه فرمود{{صل}}: «من و علی از یک نور آفریده شده‌ایم».<ref>قال رسول الله{{صل}}: «خُلقتُ انا و علیّ من نور واحد». ابن بابویه، محمدبن علی، «الخصال»، ج1، ص31؛ ابن ابی جمهور، محمدبن زین الدین، «عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية»، ج4، ص124.</ref>  
«آدم و کلّ هستی یعنی ما سوی الله تحت ولایت حقایق خداوند می‌باشد».<ref>«آدمُ و مَن دونَه تحت لِوائی». راوندی، قطب الدین، سعید بن هبة الله، «الخرائج و الجرائح»، ج2، الباب السابع عشر فی الموازاة بین معجزات نبینا و معجزات اوصیائه و...، ص876.؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، «مناقب آل ابیطالب {{عم}}»، ج1، فصل فی اللطائف، ص214.</ref>   
خداوند می‌فرماید: ﴿و أشرقتِ الأرضُ بنور ربّها﴾.<ref>«و (در آن روز روی) زمین به نور پروردگارش (نور خاصی که برای آن روز آفریده شده)، روشن گردد.» سوره زمر:39، آیه69.</ref>
عدم پذیرش ولایت و خلافت و نبوّت ایشان از سوی برخی به دلیل ضعف استعداد و نقصان آن‌ها در پذیرش کمال و مقام وجود است. نبوّت، جایگاه ظهور خلافت و ولایت است و این دو مقام، باطن نبوّت هستند و وصّی آن حضرت{{صل}} یعنی امیرالمؤمنین{{ع}} طبق فرمایش قرآن، نفس رسول‌خدا{{صل}} می‌باشد. چنانکه فرمود{{صل}}: «من و علی از یک نور آفریده شده‌ایم».<ref>قال رسول الله{{صل}}: «خُلقتُ انا و علیّ من نور واحد». ابن بابویه، محمدبن علی، «الخصال»، ج1، ص31؛ ابن ابی جمهور، محمدبن زین الدین، «عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية»، ج4، ص124.</ref>  
*[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: «مراد از رب زمین، همان امام زمین است»<ref>حویزی، عبدعلی بن جمعة، «تفسیر نور الثقلین»، ج4، ص503، ذیل آیه69 سوره مبارکه نور.</ref>  
خداوند می‌فرماید:  
*امام هادی{{ع}} نیز در فرازی از همین زیارت جامعه می‌فرماید: «واشرقت الأرضُ بنورکم» یعنی به نور محمّد{{صل}} و اهل‌بیت او{{عم}}».<ref>«و زمین به نور شما ] اهل بیت[ روشن گردد»</ref>  
﴿و أشرقتِ الأرضُ بنور ربّها﴾.<ref>«و (در آن روز روی) زمین به نور پروردگارش (نور خاصی که برای آن روز آفریده شده)، روشن گردد.» سوره زمر:39، آیه69.</ref>
قال الله تعالی (في الحديث القدسي): «لولاکَ لَما خلقتُ الأفلاک».<ref>«اگر تو ای فاطمه نبودی، همانا زمین و آسمان‌ها را خلق نمی‌کردم.». فیض کاشانی، محمد بن حسن بن شاه مرتضی، «الوافی»، ج1، ص52.</ref>  
[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید:  
«مراد از رب زمین، همان امام زمین است»<ref>حویزی، عبدعلی بن جمعة، «تفسیر نور الثقلین»، ج4، ص503، ذیل آیه69 سوره مبارکه نور.</ref>  
امام هادی{{ع}} نیز در فرازی از همین زیارت جامعه می‌فرماید: «واشرقت الأرضُ بنورکم» یعنی به نور محمّد{{صل}} و اهل‌بیت او{{عم}}».<ref>«و زمین به نور شما ] اهل بیت[ روشن گردد»</ref>  
قال الله تعالی (في الحديث القدسي):  
«لولاکَ لَما خلقتُ الأفلاک».<ref>«اگر تو ای فاطمه نبودی، همانا زمین و آسمان‌ها را خلق نمی‌کردم.». فیض کاشانی، محمد بن حسن بن شاه مرتضی، «الوافی»، ج1، ص52.</ref>  
ای رسول! اگر تو نبودی هیچ‌چیز را خلق نمی‌کردم.
ای رسول! اگر تو نبودی هیچ‌چیز را خلق نمی‌کردم.
====مقایسه معانی اصطلاحی و نسبت منطقی واژه های «نبی» و «رسول»====  
====مقایسه معانی اصطلاحی و نسبت منطقی واژه های «نبی» و «رسول»====  
«نبی» و «رسول»، دو اصطلاح آشنا در فرهنگ ادیان الهی است. نبی و رسول دو حقیقت، دو مرتبه و دو منزلت برای انسان های برگزیده‌ است.«نبی» کسی است که بدون واسطه بشر دیگری از پروردگار متعال، خبر می‌گیرد. نبی ملکی را نمی‌بیند بلکه یا صدایی می‌شنود و یا در خواب مطلبی را دیده و یا به قلبش القا می‌شود به بیان دیگر نبی کسی است که قلبش آن قدر اوج گرفته که به خدا رسیده و آیینه تمام نمای او شده است و این خبر گرفتن، انعکاس حقیقت خداوند در وجود اوست. نبی به مرتبه‌ای اوج گرفته و بالا رفته و به گونه‌ای قلبش صیقلی شده که تمام آن چه در عالم است در قلب او انعکاس دارد و در واقع نه این که خبر می‌گیرد بلکه لحظه به لحظه با خداوند اتصال دارد به گونه‌ای که تمام حقایق در درون وی انعکاس پیدا می‌کند. البته انبیا هم درجات متفاوتی دارند و هر کس به اندازه ظرفیت خود با حقایق ملکوتی ارتباط پیدا می‌کند، با آن آشنا می‌شود و این حقایق در درونش انعکاس پیدا می‌کند. آنگاه اگر مامور به «ابلاغ» به مردم شد، «رسول» خواهد شد. درجات این ماموریت نیز متفاوت است. بعضی برای یک شهر مامور می‌شوند، برخی برای یک منطقه، تا برسد به رسولانی که مسئولیتی جهانی دارند.  
*«نبی» و «رسول»، دو اصطلاح آشنا در فرهنگ ادیان الهی است. نبی و رسول دو حقیقت، دو مرتبه و دو منزلت برای انسان های برگزیده‌ است.«نبی» کسی است که بدون واسطه بشر دیگری از پروردگار متعال، خبر می‌گیرد. نبی ملکی را نمی‌بیند بلکه یا صدایی می‌شنود و یا در خواب مطلبی را دیده و یا به قلبش القا می‌شود به بیان دیگر نبی کسی است که قلبش آن قدر اوج گرفته که به خدا رسیده و آیینه تمام نمای او شده است و این خبر گرفتن، انعکاس حقیقت خداوند در وجود اوست. نبی به مرتبه‌ای اوج گرفته و بالا رفته و به گونه‌ای قلبش صیقلی شده که تمام آن چه در عالم است در قلب او انعکاس دارد و در واقع نه این که خبر می‌گیرد بلکه لحظه به لحظه با خداوند اتصال دارد به گونه‌ای که تمام حقایق در درون وی انعکاس پیدا می‌کند. البته انبیا هم درجات متفاوتی دارند و هر کس به اندازه ظرفیت خود با حقایق ملکوتی ارتباط پیدا می‌کند، با آن آشنا می‌شود و این حقایق در درونش انعکاس پیدا می‌کند. آنگاه اگر مامور به «ابلاغ» به مردم شد، «رسول» خواهد شد. درجات این ماموریت نیز متفاوت است. بعضی برای یک شهر مامور می‌شوند، برخی برای یک منطقه، تا برسد به رسولانی که مسئولیتی جهانی دارند.<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، کتاب الحجة، باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمه{{عم}}، ج1، ص175-174،ح1.</ref>
از این رو در روایات در بیان فرق بین نبی و رسول، گفته شده که نبی کسی است که بدون واسطه از خدا خبر تلقی می‌کند و می‌گیرد ولی ملک را نمی‌بیند. رسول هم کسی است که علاوه بر این که خبر می‌گیرد و اخبار غیبی را دریافت می‌کند، صدای ملک را هم شنیده و خود او را هم می‌بیند.  
*از این رو در روایات در بیان فرق بین نبی و رسول، گفته شده که نبی کسی است که بدون واسطه از خدا خبر تلقی می‌کند و می‌گیرد ولی ملک را نمی‌بیند. رسول هم کسی است که علاوه بر این که خبر می‌گیرد و اخبار غیبی را دریافت می‌کند، صدای ملک را هم شنیده و خود او را هم می‌بیند.<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، کتاب الحجة، باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمه{{عم}}، ج1، صص174 و باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث، ج1، ص176.</ref>
درباره امام نیز گفته شده: امام هر چند با ملک ارتباط دارد و صدای او را نمی‌شنود ولی خود او را هم نمی‌بیند.  
درباره امام نیز گفته شده: امام هر چند با ملک ارتباط دارد و صدای او را نمی‌شنود ولی خود او را هم نمی‌بیند.<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، کتاب الحجة، باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث{{عم}}، ج1، صص176، ح1و2.</ref> و اما در مورد نسبت منطقی میان نبی و رسول باید گفت؛ میان این دو واژه اصطلاحا عموم و خصوص مطلق وجود دارد. البته در اصطلاح قرآن، رسول به هر موجودی - انسان و غیر انسان - که از طرف خدا برای ماموریتی فرستاده شده باشد، اطلاق می‌شود که در این صورت نسبت نبی و رسول، عموم و خصوص من وجه است.<ref>علامه طباطبائی ذیل آیه 213 از سوره مبارکه بقره در جلد ۲ تفسیر خود چنین فرموده ‌است: «بعضی‌ها گفته‌اند: فرق میان نبی و رسول، عموم و خصوص مطلق است، به این معنا که رسول آن کسی است که هم مبعوث است، و هم مامور، به تبلیغ رسالت، و اما نبی کسی است که تنها مبعوث باشد، چه مامور به تبلیغ هم باشد و چه نباشد. لیکن این فرق مورد تایید کلام خدای تعالی نیست، برای اینکه می‌فرماید: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًاً» که در مقام مدح و تعظیم موسی او را هم رسول خوانده، و هم نبی، و مقام مدح اجازه نمی‌دهد این کلام را حمل بر ترقی از خاص به عام کنیم، و بگوئیم، معنایش این است که اول نبی بود بعداً رسول شد. و نیز می‌فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ» که در این آیه میان رسول و نبی جمع کرده، در باره هر دو تعبیر به «ارسلناً» کرده‌است، و هر دو را مرسل خوانده، و این با گفتار آن مفسر درست در نمی‌آید. لیکن آیه :«وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ» که همه مبعوثین را انبیا خوانده، و نیز آیه: «وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ» که پیامبر اسلام{{صل}} را هم رسول و هم نبی خوانده و همچنین آیه مورد بحث که می‌فرماید: «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ» که باز همه مبعوثین را انبیا خوانده، و نیز آیاتی دیگر، ظهور در این دارد که هر مبعوثی که رسول به سوی مردم است نبی نیز هست. و این معنا با آیه: «وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًا»، و رسولی نبی بود، منافات ندارد، چون در این آیه از دو کلمه رسول و نبی معنای لغوی آنها منظور است، نه دو اسمی که معنی لغوی را از دست داده باشد، در نتیجه معنای جمله این است که او رسولی بود با خبر از آیات خدا، و معارف ا. و همچنین آیه: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ...»، چون ممکن است گفته شود، که نبی و رسول هر دو به سوی مردم گسیل شده‌اند، با این تفاوت که نبی مبعوث شده تا مردم را به آنچه از اخبار غیبی که نزد خود دارد خبر دهد، چون او به پاره‌ای از آنچه نزد خداست خبر دارد، ولی رسول کسی است که به رسالت خاصی زاید بر اصل نبوت گسیل شده‌است، هم چنان که امثال آیات زیر هم به این معنا اشعار دارد. «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ، فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ، قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ» و آیه: «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًاً» و بنا بر این نبی عبارت است از کسی که برای مردم آنچه مایه صلاح معاش و معادشان است، یعنی اصول و فروع دین را بیان کند، البته این مقتضای عنایتی است که خدای تعالی نسبت به هدایت مردم به سوی سعادتشان دارد، و اما رسول عبارت است از کسی که حامل رسالت خاصی باشد، مشتمل بر اتمام حجتی که به دنبال مخالفت با آن عذاب و هلاکت و امثال آن باشد، هم چنان که فرمود: «لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» و از کلام خدای تعالی در فرق میان رسالت و نبوت بیش از مفهوم این دو لفظ چیزی استفاده نمی‌شود، و لازمه این معنا همان مطلبی است که ما بدان اشاره نموده گفتیم: رسول شرافت و ساطت بین خدا و بندگان را دارد، و نبی شرافت علم به خدا و معارف خدایی را دارد. طباطبائی، سید محمد حسین، «المیزان فی تفسیر القرآن»، ج2، ذیل آیه 213 سوره مبارکه بقره.</ref>
و اما در مورد نسبت منطقی میان نبی و رسول باید گفت؛ میان این دو واژه اصطلاحا عموم و خصوص مطلق وجود دارد. البته در اصطلاح قرآن، رسول به هر موجودی - انسان و غیر انسان - که از طرف خدا برای ماموریتی فرستاده شده باشد، اطلاق می‌شود که در این صورت نسبت نبی و رسول، عموم و خصوص من وجه است.  
====مقایسه اجمالی اصطلاحات روایی «نبی»، «رسول»، «امام» و «محدّث»====
====مقایسه اجمالی اصطلاحات روایی «نبی»، «رسول»، «امام» و «محدّث»====
با در نظر گرفتن تفاوت‌های روایات و بیانات مختلفی که در تفاوت بین چهار اصطلاح روایی فوق ذکر شده می‌توان چنین گفت: «رسول» علاوه بر این که نبی هست، مامور به تبلیغ و رساندن به مردم نیز می‌باشد.  
*با در نظر گرفتن تفاوت‌های روایات و بیانات مختلفی که در تفاوت بین چهار اصطلاح روایی فوق ذکر شده می‌توان چنین گفت: «رسول» علاوه بر این که نبی هست، مامور به تبلیغ و رساندن به مردم نیز می‌باشد.<ref>همان.</ref>
«امام» در لحظه‌ای که خبر را تلقی می‌کند، مَلَک را نمی‌بیند ولی چنین نیست که از شنیدن صدای او محروم باشد.   
«امام» در لحظه‌ای که خبر را تلقی می‌کند، مَلَک را نمی‌بیند ولی چنین نیست که از شنیدن صدای او محروم باشد.<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، کتاب الحجة، باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث{{عم}}، ج1، صص176، ح1و2.</ref>  
و «محدَّث» کسی است که او با فرشته و فرشته نیز با او ارتباط دارد ولی فرشته را در لحظه ارتباط نمی‌بیند و در لحظه دریافت خبر، حکم یا پیغام، ممکن است مقابله شهودی با ملک نداشته باشد ولی اجمالا با ملک ارتباط دارد.
و «محدَّث» کسی است که او با فرشته و فرشته نیز با او ارتباط دارد ولی فرشته را در لحظه ارتباط نمی‌بیند و در لحظه دریافت خبر، حکم یا پیغام، ممکن است مقابله شهودی با ملک نداشته باشد ولی اجمالا با ملک ارتباط دارد.<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، کتاب الحجة، باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث {{عم}}، ج1، صص177-176، ح3و4.</ref>


==مباحث ادبی و بلاغی==
==مباحث ادبی و بلاغی==
در این بخش به چند نکته ادبی و بلاغی در فراز «یا اهل بیت النبوه»، اشاره خواهیم کرد.
*در این بخش به چند نکته ادبی و بلاغی در فراز «یا اهل بیت النبوه»، اشاره خواهیم کرد.
===نکتۀ ادبی ذکر وصف «اهل بیت النبوّه» و اوصاف دیگر پس از سلام===
===نکتۀ ادبی ذکر وصف «اهل بیت النبوّه» و اوصاف دیگر پس از سلام===
«ذکر این صفت و صفات دیگر بعد از «السلامُ علیکم» از باب تعلیق حکم بر وصف است که مُشعِر به علّیّت آن صفت خواهد بود. در توضیح این اصطلاح باید گفت: اگر کسی بگوید: «زید را احترام کن» جای این سؤال است که: «چرا احترام کنم؟» امّا اگر بگوید: «عالم را احترام کن» دیگر جا برای «چرا» باقی نمی‌ماند؛ زیرا معنای این جمله این است که او را برای علمش احترام کن. بنابراین معنای «تعلیق حکم بر وصف» این است که این حکم، با در نظر گرفتن فلان وصف، صادر شده و به وجود آن بستگی دارد که اگر آن وصف، زایل شود، حکم مورد نظر نیز رفع خواهد شد.  
*«ذکر این صفت و صفات دیگر بعد از «السلامُ علیکم» از باب تعلیق حکم بر وصف است که مُشعِر به علّیّت آن صفت خواهد بود. در توضیح این اصطلاح باید گفت: اگر کسی بگوید: «زید را احترام کن» جای این سؤال است که: «چرا احترام کنم؟» امّا اگر بگوید: «عالم را احترام کن» دیگر جا برای «چرا» باقی نمی‌ماند؛ زیرا معنای این جمله این است که او را برای علمش احترام کن. بنابراین معنای «تعلیق حکم بر وصف» این است که این حکم، با در نظر گرفتن فلان وصف، صادر شده و به وجود آن بستگی دارد که اگر آن وصف، زایل شود، حکم مورد نظر نیز رفع خواهد شد. با توجه به نکتۀ فوق، در زیارت جامعۀ کبیره نیز همین مطلب یعنی اینکه «تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیّت آن حکم برای آن وصف است» دیده می‌شود؛ زیرا زائر می‌گوید: «سلام بر شما باد»؛ چون شما «اهل بیت نبوّت» هستید، چون شما «موضع رسالت» هستید، چون... و بالاخره چون شما مظهر خدایی هستید که خود، سلام است و آغاز و انجام سلام نیز همان ذات اقدس او خواهد بود.»   
با توجه به نکتۀ فوق، در زیارت جامعۀ کبیره نیز همین مطلب یعنی اینکه «تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیّت آن حکم برای آن وصف است» دیده می‌شود؛ زیرا زائر می‌گوید:  
«سلام بر شما باد»؛ چون شما «اهل بیت نبوّت» هستید، چون شما «موضع رسالت» هستید، چون... و بالاخره چون شما مظهر خدایی هستید که خود، سلام است و آغاز و انجام سلام نیز همان ذات اقدس او خواهد بود.»   
===نکته بلاغی درباره اصل ذکر صفت «اهل بیت نبوّت» در کلام===  
===نکته بلاغی درباره اصل ذکر صفت «اهل بیت نبوّت» در کلام===  
«در این زیارت، ائمّۀ اطهار{{عم}} را به عنوان «اهل بیت نبوّت» می‌ستاییم و شاید - همانند بعضی ارباب معرفت - بتوان گفت: این عنوان، جامع تمام فضایل و مناقبی است که در این زیارت آمده است و در واقع اُمّ الفضایل است؛ چراکه تمام کمالات امکانی، تحت الشعاع نور نبوّت ختمیّه است و «بیت نبوّت»، سرچشمۀ جمیع شرافت‌ها و کرامت‌های انسانی است و طبعاً کسانی که «اهل» این بیتند از مجموع مکارم و فضایل عالی برخوردار خواهند بود.»   
*«در این زیارت، ائمّۀ اطهار{{عم}} را به عنوان «اهل بیت نبوّت» می‌ستاییم و شاید - همانند بعضی ارباب معرفت - بتوان گفت: این عنوان، جامع تمام فضایل و مناقبی است که در این زیارت آمده است و در واقع اُمّ الفضایل است؛ چراکه تمام کمالات امکانی، تحت الشعاع نور نبوّت ختمیّه است و «بیت نبوّت»، سرچشمۀ جمیع شرافت‌ها و کرامت‌های انسانی است و طبعاً کسانی که «اهل» این بیتند از مجموع مکارم و فضایل عالی برخوردار خواهند بود.»   
===نکته بلاغی سرّ تقدیم فراز «یا أهل بیت النبوه» بر دیگر اوصاف===
===نکته بلاغی سرّ تقدیم فراز «یا أهل بیت النبوه» بر دیگر اوصاف===
«اوّلین درس امام‌شناسی در زیارت جامعه، شناختن اهل بیت پیامبر{{صل}} است».   
«اوّلین درس امام‌شناسی در زیارت جامعه، شناختن اهل بیت پیامبر{{صل}} است».   

نسخهٔ ‏۱۲ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۷:۳۰

"اهل بیت پیامبر خاتم" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اهل بیت پیامبر خاتم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

واژه‌شناسی

معنای واژه «أهل»

معنای لغوی

  • در میان شروح زیارت جامعه کبیره و در تبیین این فراز شریف، دو دیدگاه درباره معنای لغوی کلمه «أهل» به چشم می‌خورد:
۱. عده‌ای از شارحان زیارت جامعه، واژه «أهل» را به مصادیق و جزئیات مختلف آن تفسیر کرده‌اند و یک معنای واحد و جامع برای آن ذکر ننموده‌اند:
  • الف: واژه «أهل» در اصل به معنای خانواده و خاندان و کسانی است که با انسان در یک خانه زندگی می‌کنند.[۱] فیومی صاحب «مصباح المنیر» و از علمای لغت می‌گوید: «اصل معنای أهل به معنای خانواده و خویشان است و گاهی به پیروان هم گفته می‌شود».[۲]
  • ب: واژه «أهل» معنای عامی دارد که همه خویشان نزدیک و همه افراد قبیله بلکه تمام افراد شهر و غیر آن را شامل می‌شود؛ مثل: «اهل بصره» و «اهل علم».[۳]
  • ج: «أهل» معنای متعارف و روشنی دارد.[۴] می‌گویند: «اینان اهل من هستند»، یعنی اینان خاندان من هستند.[۵]
  • د: کلمه «أهل» بر کسان نزدیک مانند زن و فرزند و اقرباء اطلاق می‌شود.[۶] در لغت گفته‌اند: «اهل شخص و آل او عبارتند از: شیعیان و پیروان و اهل دین او و چون لفظ «أهل» و «آل» بسیار در خانواده شخص، مصداق پیدا می‌کند، بنابراین اختصاص به آنان پیدا کرده؛ زیرا خانواده انسان، بیشترین پیروی از او را در میان همگان دارند».[۷]

به طور خلاصه، در عباراتی که ذکر شد، معانی زیر که مصادیق و افراد معنای جامع کلمه «أهل» است، به عنوان معنای خود این واژه گرفته شده است: خانواده، خاندان، خویشان، پیروان، خویشان نزدیک، افراد قبیله، افراد شهر، افراد نزدیک به انسان «زن، فرزند و اقربا»، شیعیان و اهل دین انسان.

۲. در مقابل تعداد دیگری از شارحان زیارت جامعه، معنایی جامع و ریشه‌ای واحد را برای واژه «أهل» قائلند:
  • الف: «أهل» به معنای تعلق و وابستگی است، همسر و فرزند اهل انسان محسوب می‌شوند.[۸]
  • ب: «أهل» به افراد یا اشیائی گفته می‌شود که به کسی یا چیزی بسیار نزدیک[۹]، وابسته[۱۰] و منسوب باشند.[۱۱]
  • ج: «أهل» در لغت به معنای خانواده و فامیل و افراد خاندان و دودمان آمده و گاهی هم به معنای سزاوار و شایسته ذکر شده است[۱۲] و همچنین به گروهی اطلاق می‌شود که پیوند جامعی با یکدیگر دارند.[۱۳]
  • د: اهل در لغت به معنای انس همراه با تعلق خاطر و وابستگی است بنابراین همسر، فرزند، نوه، داماد و ... اهل انسان به شمار می‌آیند.[۱۴]
  • از مقایسه این دو دیدگاه با اندک تاملی روشن می‌شود که دیدگاه دوم «وجود یک ریشه معنایی جامع و فراگیر برای واژه أهل» بهتر از دیدگاه نخست است؛ زیرا معانی مختلف دیدگاه اول همگی افراد، جزئیات، مصادیق و شاخ و برگ‌های دیدگاه دوم «تعلق، وابستگی و انس» می‌باشد.

معنای «اهل» در اصطلاح قرآن کریم

  • در فرهنگ قرآنی واژه «أهل» به افرادی گفته می‌شود که نوعی پیوند و وابستگی، آنها را گرد هم آورده باشد. مانند «أهل الانجیل»[۱۵]، «أهل القری»[۱۶]، «أهل المدینه»[۱۷]، «أهل البیت»[۱۸]، «أهل الذکر»[۱۹] و غيره.
  • بنابر فرهنگ قرآنی، به کسانی اهل یا ذریه پیامبر خدا گفته می‌شود که با او پیوند و وابستگی داشته باشند و مهمترین پیوند با پیامبر(ص)، هم عقیده بودن با آن حضرت است و کسی که از ایمان آوردن به رسول خدا(ص) سر باز زند، او در زمره اهل و خاندان آن حضرت شمرده نمی‌شود.[۲۰]
  • بنابراین، اهل بودن بر اساس منطق قرآن با ملاک انس، تعلق خاطر و وابستگی (که همان معنای لغوی بود)، منطبق خواهد بود. شدت و ضعف در اهلیت (اهل بودن)، به شدت و ضعف در انس و تعلق و وابستگی، بستگی دارد. از این رو ممکن است از کسی که وابستگی و تعلقی با او نیست، سلب اهلیت شود، هر چند جزء فرزندان انسان باشد. به بیانی دیگر درباره معنای اصطلاح واژه اهل در قرآن کریم می‌توان چنین گفت: قرآن کریم آنان را که با پیامبری از انبیای الهی هم عقیده‌اند و به او ایمان دارند اهل (ذریه) او می‌داند و در مقابل، کسانی که حتی فرزند نسبی وی باشند - در صورت ایمان نیاوردن - از اهل او بیرون می‌شمارد.[۲۱] چنانکه در داستان نوح(ع) که فرزندش فرد ناشایسته‌ای بود خدای متعال فرمود: ﴿انه لیس من اهلك﴾.[۲۲]
  • همچنین قرآن کریم گاهی آنان را که در یک مسیر حرکت می‌کنند یا یک روش و مرام دارند یا پیروی از یک کتاب آسمانی می‌نمایند و یا پیرو مکتبی غیر الهی هستند ایشان را اهل همان مسیر و روش و کتاب می‌شمارد. مانند «أهل ذکر»، «أهل انجیل»، «أهل کتاب»، «أهل نار»[۲۳] و ...
  • در هر حال دانشمندان اسلامی برای واژه «اهل» در قرآن کریم، شش وجه مختلف ذکر کرده‌اند:
  • وجه اول: به معنای زن، مانند آیه «اذ قال موسی لاهله انی آنست نارا»[۲۴] و «فلما قضی موسی الاجل و سار باهله»[۲۵] که در هر دو آیه «أهل» به معنای زوجه حضرت موسی(ع) - طبق نظر مشهور: صفورا دختر حضرت شعیب(ع) - است؛ زیرا در آن هنگام، موسی(ع)، اولادی نداشت و تنها با همسرش بود.
  • وجه دوم: به معنای خانواده و خاندان، مانند: «وقال لفتیانه اجعلوا بضاعتهم فی رحالهم لعلهم یعرفونها اذا انقلبوا الی اهلهم»[۲۶] و «وأمر أهلک بالصلاه»[۲۷]، کاربرد این معنا در قرآن بسیار است».
  • وجه سوم: به معنای پیروان، مانند: «یا أهل الکتاب لم تکفرون بآیات الله و انتم تشهدون»[۲۸] و «یا أهل الکتاب لم تصدون عن سبیل الله»[۲۹] کاربرد این معنا نیز در قرآن کریم بسیار است.
  • وجه چهارم: به معنای ساکنان، مانند «و إذ قالت طائفه منهم یا أهل یثرب»[۳۰]
  • وجه پنجم: به معنای خویشاوندان و نزدیکان، مانند: «واذکر فی الکتاب مریم إذ إنتبذت من أهلها مکانا شرقیا»[۳۱] و «واجعل لی وزیرا من أهلی هارون أخی»[۳۲]
  • وجه ششم: به معنای سزاوار، مانند: «هو أهل التقوی و أهل المغفره».[۳۳]

مقایسه معنای لغوی واژه‌های «اهل» و «آل»

  • دانستیم که از جمله مصادیق معنای اهل، خویشان نزدیک و افراد قبیله و افراد شهر و ... می‌باشد.[۳۴] مانند «أهل بصره» و «أهل علم». ولی واژه «آل» به خصوص خویشان یا اصحاب شخص گفته می‌شود و بر افراد یک مکان اطلاق نمی‌گردد؛ در نتیجه مثلا (آل بصره) به کار برده نمی‌شود و برخی واژه «آل» را مختص به مواردی دانسته‌اند که شرافت و فضیلتی در آن باشد.[۳۵] بنابراین (آل بقال) اطلاق نمی‌گردد.[۳۶]

معنای لغوی واژه‌های «بیت» و «دار»

  • درباره معنای وضعی و لغوی کلمه «بیت» در شروح زیارت جامعه دو نظریه به چشم می‌خورد:
  1. برخی شارحان واژه «بیت» را به معنای خانه یا خانه مسکونی گرفته‌اند[۳۷] تعدادی از ایشان نیز این کلمه را معنا نکرده‌اند و احتمالا همان معنای فوق را برای آن مسلم گرفته‌اند.[۳۸]
  2. در مقابل دسته فوق، عبارت دقیق‌تری نیز در یکی از شروح در بیان معنای لغوی «بیت» و مقایسه آن با واژه «دار» دیده می‌شود: «از نظر لغوی، واژه «بیت» با «دار» فرق دارد، بیت، اخص از دار است. ترجمه فارسی بیت، اطاق و دار، خانه است در واقع خانه، متشکل از اطاق و متعلقات آن است.[۳۹]

«بیت» در روایات[۴۰]

  • امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «ما هستیم خانه‌هایی که خانه‌هایی که خدا امر فرموده است[۴۱] که از درهای آن داخل شوید و ماییم درهای رحمت حق و خانه‌هایی که از آن‌جا به حق تقرب می‌جویید».[۴۲] «ما درخت نبوت و بیت رحمت هستیم».[۴۳] و احادیث در این زمینه بسیار است.

معنای واژه‌های «اهل بیت»، «آل»، «عترت و امّت» از دیدگاه روایات

  • در عباراتی که در مورد پیامبر اکرم(ص) و خاندان و اطرافیان و پیروانشان داریم گاهی واژه «آل» به کار رفته، گاهی «اهل»، گاهی «عترت»، و زمانی «امّت». از امام صادق(ع) پرسیدند: آل محمّد(ع) کیستند؟ فرمود: ذرّیّه و فرزندان اویند. پرسیده شد: اهل بیت او چه کسانی‌اند؟ فرمود: ائمه. باز پرسیدند: عترت وی چه کسانی هستند؟ - چون در خیلی از روایات هم عبارت «عترت» آورده شده است. فرمود: اصحاب عبا یعنی: اصحاب کسا به کسانی که زیر آن عبا رفتند در روزی که پیامبر(ص) در خانۀ امّ سلمه بود و فرمود: یک عبایی روی من بینداز. بعد امیرالمؤمنین(ع) آمدند و بعد حضرت زهرا3 و بعد حسنین8 و همه یک به یک زیر آن عبا رفتند. سپس حضرت رسول(ص) یک طرفِ آن عبا را گرفت و دعا کرد که: خدایا! اینان اهل‌بیت من هستند آنان را از پلیدی ها نگه دار. در آن‌جا آیۀ ﴿إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً﴾[۴۴] نازل شد.[۴۵] پس معنای «آل» و «اهل بیت» و «عترت» معلوم شد.

در مقام صلوات، «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» گفته می‌شود: اصل کلمۀ «آل» از «اهل» آمده است.[۴۶] امّا در اصطلاح «آل» در درجۀ اوّل - و بر طبق روایت گذشته - به ذرّیّۀ پیغمبر(ص) و در درجه بعد به کسانی گفته می‌شود که از پیغمبر(ص) تبعیّت کنند و به ایشان باشند. قرآن می‌فرماید:﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ﴾.[۴۷] امام صادق(ع) فرمودند: همانا شایسته‌ترین افراد به آل بودن و اهل بودن برای ابراهیم(ع) کسانی هستند که از او تبعیّت می‌کنند و به خدا سوگند! که شما شیعیان، آل محمّد(ع) هستید.[۴۸] شیعیان به اهل‌بیت نبوّت و موضع رسالت منسوبند. همۀ شیعیان خالص، آل پیامبر(ص) محسوب می‌شوند از آن جهت که هم در کردار، رفتار و اعتقادات از ایشان پیروی می‌کنند و هم روایت فوق این انتساب را تشدید می‌کند.[۴۹] اگر دل‌های ما به اهل بیت(ع) ملحق شود و به ایشان پیوند بخورد از هر صلواتی که هر روزه فرستاده می‌شود، بهره‌مند و در آن سهیم می‌شویم. اگر انسان در پی این باشد که جزء «آل پیامبر» باشد. - هرچند سید نباشد- راه برای او بسته نیست. اگر در طریق رعایت تقوای الهی و پرهیز از محرّمات، سیر کند و عمر را جز در مسیر اهل‌بیت به سر نبرد مآلاً به آن‌ها بازگشت می‌کند و مانند سلمان جزء ایشان می‌گردد.[۵۰]

دیدگاهی درباره معنای لغوی «أهل بیت» و نقد آن

در یکی از شروح زیارت جامعه کبیره، دیدگاه خاصی درباره معنای «أهل بیت» مطرح شده که ابتدا به نقل و سپس نقد آن می‌پردازیم: کلمه «أهل» به معنای نزدیکان، افراد قبیله و افراد شهر و... بوده ولی کلمه «آل» اخص از «أهل» و به خصوص خویشان شخص و اصحاب او گفته می‌شود. کلمه «أهل بیت» از هر دو کلمه فوق اخص است؛ زیرا نه تنها همه اهل شهر و اصحاب او و تمام خویشان را شامل نمی‌شود، بلکه حتی همسران او را نیز در بر نمی‌گیرد. در قرآن کریم در داستان حضرت لوط(ع) چنین آمده است: «فما وجدنا فیها غیر بیت من المسلمین».[۵۱] مقصود از «بیت»، اهل بیت است؛ زیرا نسبت دادن اسلام و کفر به خانه (بیت)، اسنادی مجازی است و به اعتبار اهل خانه، به خانه، اسناد کافر یا مسلمان داده می‌شود. در این آیه چون صحبت از «بیت» یعنی «أهل بیت» است، قرآن کسی را استثنا نکرده در حالی که قطعا همسر حضرت لوط(ع) از مسلمین نبوده است. لکن در جای دیگر قرآن کریم کلمه «أهل» (نه کلمه «اهل بیت») را ذکر کرده و فرموده است: «فأسر بأهلک».[۵۲]

  • اما چون همسر داخل در کلمه «أهل» است، بلافاصله آن را استثنا نموده و فرموده: «الا إمرأتک».[۵۳]

همچنین در جای دیگر که کلمه «آل» ذکر شده باز همسر لوط(ع) را استثنا نموده و فرموده: «قالوا إنا أرسلنا الی قوم مجرمین إلا آل لوط إنا لمنجّوهم أجمعین إلا إمرأته قدّرنا إنها لمن الغابرین».[۵۴] پس همسر داخل در معنای واژه‌های «أهل» و «آل» است ولی در معنای کلمه «أهل بیت» داخل نیست. با توجه به توضیحات فوق، اختصاص «آیه تطهیر» - که دارای کلمه «أهل بیت» است - به خاندان رسالت(ع) و داخل نبودن همسران حضرت رسول در محدوده واژه «أهل بیت»، از خود قرآن کریم، استفاده می‌شود و شاید نیازی به مباحث طولانی در اثبات دیدگاه شیعه و بیان و رد نظرات غیر شیعه در این زمینه نباشد.[۵۵] در نقد سخنان فوق تنها به یک آیه از قرآن کریم استناد می‌کنیم که می‌فرماید: «قالوا أتعجبین من أمر الله رحمه الله و برکاته علیکم اهل البیت انه حمید مجید».[۵۶] مسلما علاوه بر حضرت ابراهیم(ع) ، همسرش ساره نیز که در ابتدای آیه مخاطب شده است، داخل در کلمه «أهل بیت» است.

مصادیق معنای اصطلاحی «أهل بیت»

در میان شارحان زیارت جامعه کبیره، سه گونه تعبیر درباره مصادیق «أهل بیت» در اصطلاح به چشم می‌خورد: الف: ائمه اطهار(ع): «أهل بیت نبوت همان أهل بیت رسول اکرم(ص) است که اشاره به وجود مقدس ائمه هدی(ع) است.»[۵۷] «در این زیارت، ائمه اطهار(ع) را به عنوان أهل بیت نبوت می‌ستاییم.»[۵۸] ب: ائمه اطهار(ع) به علاوه حضرت فاطمه زهرا3 : «أهل بیت»، ائمه از امیرالمومنین و حضرت زهرا(ع) تا امام زمان(ع) هستند».[۵۹] «مراد از أهل بیت نبوت، ائمه(ع) هستند نه غیر آنها و فاطمه زهرا3 جزء آنها بلکه اصل آنهاست».[۶۰] «شیعه فقط حضرت فاطمه زهرا3 و امیرمومنان علی بن ابی طالب(ع) و یازده فرزند آن حضرت: را اهل بیت نبوت می‌شناسد.»[۶۱] «اهل بیت عبارت است از علی، فاطمه و حسن و حسین و علی و محمد و جعفر و کاظم و علی و محمد و علی و حسن و خلف منتظر(ع)».[۶۲] ج: چهارده معصوم یعنی پیامبراکرم، حضرت زهرا و ائمه اطهار(ع) : «عنوان «أهل بیت» در کتاب و سنت به گونه‌ای اصطلاح شده که گویی لقب، عنوان - و به قول امروزی‌ها - تابلویی برای پیامبر خدا(ص)، امیرمومنان علی مرتضی(ع)، صدیقه طاهره فاطمه زهرا و ائمه(ع) شده است. خود پیامبراکرم(ص) و امیرمومنان حضرت علی(ع) نیز از اهل بیت هستند.[۶۳] «اصحاب کسا یعنی: رسول اکرم(ص) ، امیرالمومنین(ع) ، فاطمه اطهر، امام حسن و امام حسین: - که به خمسه طیبه نیز مشهورند - مشمول عنوان «أهل البیت» هستند و افزون بر خمسه طیبه، بقیه ائمه(ع) نیز داخل در این عنوان هستند هر چند که دوران رسول اکرم(ص) را درک نکرده باشند».[۶۴] به عبارت دیگر «عنوان «أهل بیت»، عَلَمیت پیدا کرده و عنوان مُشیر قرار گرفته، جعل ثانوی پیدا کرده و اصطلاح شده است و در لسان کتاب و سنت، مصداقی جز محمد و آل محمد(ص) یعنی حضرات اهل عصمت:، ندارد. اگر ذریه آن حضرت نیز ملحق شود از باب «الحقنا بهم ذریتهم»[۶۵] یعنی از باب الحاق است و گرنه در حال اطلاق، افراد دیگری جز معصومین(ع) مراد نیست.»[۶۶]

اختلاف شیعه و اهل سنّت در تعیین مصداق «اهل بیت»

  • ترکیب «أهل بیت النبوّه» - که معمولاً از جهت اختصار «أهل البیت» نیز گفته می‌شود - در فرهنگ مسلمانان اعمّ از شیعه و سنّی معنای خاصّی محدودتر از معنای لغوی پیدا کرده است و برای افراد مخصوصی عَلَم شده است. اختلافی که بین شیعه و سنّی وجود دارد به دایرۀ شمول این ترکیب برمی‌گردد یعنی: مصادیق «اهل بیت» نزد شیعیان و اصل سنّت متفاوت است. البته بین دو دیدگاه، ایشان قدر جامعی نیز وجود دارد.
  • توضیح این‌که مسلّم است که اصحاب کسا یعنی، رسول اکرم(ص) - امیرالمؤمنین، فاطمۀ زهرا، امام حسن و امام حسین: که به خمسۀ طیّبه نیز معروفند - مشمول عنوان «اهل بیت» هستند، لیکن عدّه‌‌ای از اهل سنّت معتقدند که افزون بر این حضرات، عنوان «اهل بیت» شامل همسران پیامبر اکرم(ص) نیز می‌شود حتّی برخی از اهل سنّت این عنوان را بر همۀ اهل خانۀ اعمّ از همسران، کنیزان و غلامان آن حضرت انطباق می‌دهند و عدّه‌ای دیگر قائلند که غیر از همسران حضرت، دیگران را هم شامل می‌شود.[۶۷]
  • در مقابل ایشان شیعه معتقد است که افزون بر خمسۀ طیّبه، بقیّۀ ائمه(ع) نیز مشمول عنوان «اهل بیت» هستند هرچند که دوران پیامبر اعظم(ص) را درک نکرده باشند.[۶۸]
  • جالب آن است که شیعه، بقیّه فرزندان رسول‌اکرم(ص) - اعمّ از دختر و پسر– جز حضرت فاطمۀ زهرا و هیچیک از همسران پیامبر(ص) را جزو «اهل بیت» آن حضرت(ص) نمی‌داند.

معنای لغوی واژه «نبوت»

  • یکی از معانی نبوت، رفعت و بلند مرتبگی است. «نبوت» ممکن است از «نبأ» به معنای خبر، خبرگیری، آگاهی و خبریابی باشد. برخی «نبوت» را به «فتوت» هم معنا کرده‌اند. البته ممکن است که هر سه معنا نیز مورد نظر باشد. برخی هم چنین احتمال داده‌اند که خبر (نبأ) هم در اصل از رفعت باشد و در بیان علت این معنا چنین آورده‌اند که تا انسان بالا نرود و بر اوضاع، اشراف نیابد به خبر دست پیدا نمی‌کند. سپس چنین تصور کرده‌اند که به نبی از آن جهت «نبی» گفته شده که اوج گرفته، به مقام بلندی رسیده و به جاهایی که دیگران اشراف ندارند اشراف پیدا کرده، لذا خبرهای بیشتری دارد. بنابراین بعضی انسان‌ها را به این اعتبار «نبی» می‌گویند که جایگاه رفیع و بلندی را از نظر روحی و معنوی به دست آورده، در نتیجه از اخبار عوالم بالا آگاهی یافته‌اند.[۶۹] حال آنکه این احتمال بعید و نادرست به نظر می‌رسد چرا که همیشه برای دریافت خبر نیازی به بالا رفتن و اوج گرفتن و اشراف یافتن بر اوضاع نیست چرا که امروزه با توجه به پیشرفت و گسترش وسایل ارتباط جمعی می‌توانیم از اخبار بسیاری آگاهی پیدا کنیم بدون اینکه کوچکترین حرکتی از جای خویش داشته باشیم.[۷۰]

معنای «بیت نبوت» و نکات مربوط به آن

  • ترکیب «بیت النبّوت» به معنای خانه متعلّق به «مقام نبوّت» است، نه خانه شخصی پیامبراکرم(ص).[۷۱] از سوی دیگر ارتباط با اهل خانه، رفت و آمد، وابستگی، پیوستگی و اهلیت پیدا کردن با آن خانه، از طریق اسباب و مقدّمات متناسب با همان خانه امکان دارد. ارتباط با خانه شخصی شهروند بزرگوار مکّی و مدنی یعنی محمّد بن عبد الله(ص) از طریق قرابت سببی، نَسَبی، رفاقت، خویشاوندی، همسایگی و... ممکن است. از این جهت نه تنها زنان آن حضرت(ص) و فرزندان او با خانه‌اش ارتباط داشتند، بلکه بستگان دیگر نیز با خانۀ او در ارتباط بودند. چنان‌که قبل از فتح مکّه، ابوسفیان در حالی که هنوز مشرک بود، وارد خانه دختر خود، ام حبیبه، همسر پیغمبر اکرم(ص) شد و امّ حبیبه نیز برخورد تندی با او کرد که در تاریخ معروف است.[۷۲]
  • لیکن ارتباط با بیتی که منسوب به «مقام نبوّت» است، به اسباب مخصوصی نیاز دارد و ارتباط سببی، نَسَبی و... کفایت نمی‌کند. با این ملاک حتّی کسانی همانند نُه امام بعد از امام حسین(ع) که زمان حیات پیامبر اکرم(ص) را درک نکردند یا احیاناً برخی از آن بزرگواران که حتّی خانه شخصی آن حضرت(ص) را در مکّه و مدینه ندیده‌اند نیز می‌توانند «اهل بیت نبوّت» باشند.
  • بدین ترتیب «بیت» در این ترکیب به معنای خانه سنگی و گِلی که در مکّه و مدینه از پیامبر خدا(ص) به یادگار مانده است نیست؛ بلکه «بیت نبوّت و رسالت» مراد است یعنی: خانه شخصیّت «حقوقی» پیغمبر(ص)، نه خانه شخصیّت حقیقی آن حضرت(ص) شاهدی که بر این مطلب می‌توان اقامه کرد این است: هرگاه قرآن کریم از خانه سنگی و گلی یعنی: خانه شخصیّت حقیقی، نه حقوقی آن حضرت(ص) نام برده است با صیغه جمع (بیوت) یاد کرده است. خواه زمانی که به خود آن حضرت(ص) نسبت داده:
  • ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ﴾.[۷۳]

و خواه زمانی که به زن‌های حضرت(ص) نسبت داده است:

  • ﴿وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّهِ الْأُولى‏﴾.[۷۴]
  • ﴿وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى‏ في‏ بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَهِ﴾.[۷۵]

روشن است که خانه‌ای که مؤمنان برای غذا خوردن در آن جمع می‌شدند و پس از غذا می‌نشستند و مزاحمت برای پیامبر(ص) ایجاد می‌کردند و آن حضرت(ص) از تذکّر دادن به آن‌ها شرم می‌کرد، خانه شخصی و سنگی و گِلی بود. به بیان دیگر: «بیت نبوّت» خانه‌ای است که رابط بین زمین و آسمان است؛ نه خانه‌ای که بدن مُلکی پیامبر خدا(ص) در آن می‌زیست و هنگام شب در آن می‌آرمید و همسران حضرت(ص) در آن سُکنی داشتند و... هر چند که آن خانه سنگی و گِلی نیز به خاطر انتساب ظاهری به آن حضرت(ص)، شایسته تکریم و تعظیم بوده و می‌باشد. بنابراین خانه نبوّت و ولایت مقصود است. همان خانه‌ای که مصالح سازنده آن، فضایل و کمالات معنوی و سایر اموری است که با ولایت تناسب دارد - نه خانه شخصی حضرت محمّد بن عبد الله(ص) - پس اهل این خانه نبوّت، کسانی هستند که با این فضایل و کمالات معنوی، ارتباط تامّ و کامل دارند.[۷۶] به عبارت دیگر واژه «بیت» چنانچه به افراد و اشخاص حقیقی اضافه شود معمولاً خانه مسکونی ایشان مراد است و در صورتی که به شخصیّت حقوقی و یا معانی دیگر اضافه شود «ارتباط با حقیقت مضافٌ الیه» را بیان می‌کند. مانند: «بیت علم» (خاندانی که به‌گونه‌ای با دانش مرتبط هستند)، «بیت مرجعیّت» (خاندانی که با مرجع دینی مسلمانان به نوعی ارتباط دارند) و «بیت نبوّت» (کسانی که با حقیقت نبوّت - یعنی: جایگاه تجلّی اسماء و صفات الهی - مرتبطند و ارتباط زمینیان با آسمانیان را فراهم می‌کنند.[۷۷]

معنای «اهل بیت نبوّت» و نکات مربوط به آن

  • به هنگام شرفیابی به محضر امام(ع) بنا به دستورالعمل امام هادی(ع) در ابتدای زیارت جامعه، گفته می‌شود: «یا أهل بیت النبوّه»، نه «یا أهل بیت النبیّ» و «یا أهل بیت الرسول» و «یا أهل بیت محمّد(ص)».

واضح است که کلام خدا، کلام پیامبر اکرم(ص) و أئمّه اطهار(ع) - بلکه کلام هر حکیمی گرچه معصوم نباشد - نکته دارد و هر کلمه و هر حرف آن حساب شده است.[۷۸] برای فهم نکته مربوط به تعبیر فوق، چهار وجه بیان می‌شود که هریک از آن‌ها مستند به کتاب و یا سنّت است، وجه یکم: با توجه به تفاوت دقیق معانی واژه‌های «بیت» و «دار» که اوّلی به معنای اتاق و دومی به معنای خانه است، می‌گوییم، اتاق و خانه - هر دو - در یک چیز مشترکند و آن داشتن در، دیوار، سقف و حصار است هرچند حصار از جنس پارچه و... باشد. (مانند: چادر و خیمه) و البتّه همین حصار باعث می‌شود خانه و اتاق محلّ آسایش، آرامش، استقرار و زندگی و راحتی انسان باشد. حال اتاق حتّی نسبت به خانه نیز حصار محفوظ‌تر و آسایش و آرامش بیشتری در دل خود دارد. این حصار، از غیر، محفوظ است و از بیگانگان، مستور. حتّی چادرنشینان نیز در چادرهایشان استقرار و آرامش دارند و زندگی می‌کنند. در معنای لفظ «بیت» (اتاق)، استقرار و آسایش روحی و جسمی (هر دو) لحاظ شده است، انسان در اتاق از نظر جسمی و روحی آرامش دارد و از بیگانگان و دشمنان و حیوانات، مصون و محفوظ است. ازاین‌رو، واژه «بیت» بر امور معنوی نیز صدق می‌کند. مانند: «بیت علم و تقوا» که مقصود استقرار علم و تقوا در آن جاست وگرنه علم و تقوا از نظر جسمی جایی را پر نمی‌کند و در روایت است که: «ما درخت نبوت و بیت رحمت هستیم».[۷۹] با توجّه به مقدّمه فوق اگر بگوییم که ائمه(ع) «بیت نبوّت» هستند، یعنی حقایق و اسرار ویژه‌ای که برای دیگران بیان نشده - چون استعداد و تحمّل آن را نداشته‌اند - در وجود ائمه(ع) است. پس مراد از «أهل بیت النبوّه» آن است که ائمه(ع) محلّ استقرار حقایق نبوّت و حفظ اسرار آن هستند. روایات زیادی در این زمینه در کتب شیعه و سنّی نقل شده است. در میان بزرگان اهل سنّت عدّه‌ای به این مطلب تصریح کرد‌اند. از جمله: نظام‌الدین نیشابوری در تفسیر خود می‌گوید: «گرچه پیامبر(ص) در ظاهر به رحمت خدا پیوست ولی نور سرّ او در میان مؤمنان باقی است - چنانکه گویی حضرتش(ص) در این عالم وجود دارد - به علاوۀ این‌که عترت او که وارثان او هستند در این عالم جانشین او می‌باشند و ازاین‌رو فرمود: من دو چیز گرانبها بین شما می‌گذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم».[۸۰] وجه دوم: ائمّۀ اطهار(ع) و اهل بیت پیامبراکرم(ص) قوام‌بخش وجود انبیا بوده‌اند و «نبوّت» انبیا از آغاز به وجود اهل بیت(ع) وابسته است؛ چرا که خلقت اهل‌بیت(ع) قبل از خلقت انبیا بوده است. در حدیثی نقل شده است که در آغاز به خود حضرت آدم(ع) خطاب می‌رسد: «اینان پنج تن از فرزندان تو هستند، اگر آنان نبودند نه تو را نه بهشت، عرش، کرسی، زمین، آسمان، فرشتگان و جنّ و انس را نمی‌آفریدم...».[۸۱] علاوه بر اصل وجود انبیا، بعثت و «نبوّت» ایشان نیز به برکت اهل بیت(ع) بوده است. روایاتی در این زمینه در کتب شیعه و سنّی در ذیل آیۀ شریفه ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ﴾[۸۲] نقل شده است. بوصیری ادیب بزرگ و دانشمند سنّی قرن هفتم در قصیدۀ معروف و مشهور «بُرده» در مدح پیامبر اکرم(ص) می‌گوید: «و کلُّ آیٍ أتَی الرُّسلُ ایکرامُ بها فإنّهما اتّصلَت مِن نورِه بِهِمِ» و هر آیه و معجزه‌ای که پیامبران گرامی الهی آوردند فقط از نور پیامبر اکرم(ص) به آنان رسیده است. «فإنه شمس فضلٍ هم کواکبُ یظهرن أنوارَها للناس فی الظُّلَم»[۸۳] به راستی او خورشید فضیلت و ایشان (انبیا) ستارگانی هستند که انوار او را در تاریکی‌ها برای مردم آشکار می‌سازند. این ادیب بزرگ و نیز شارحان قصیده مُرده از شیعه و سنّی در ذیل این ابیات تصریح می‌کنند که پیامبران گذشته همه مظاهر نور رسول‌خدا(ص) بوده‌اند و همان‌گونه که نور ماه از خوشید است، انوار آنان نیز برگرفته از نور پیامبرخدا(ص) بوده است. از‌این‌رو روایاتی در کتب شیعه و سنّی نقل شده است که پیامبراکرم(ص) از روز اوّل با پیامبران بوده است[۸۴] و در روایتی آمده است که نبوّت پیامبراکرم(ص) پیش از خلقت همه انبیاء بوده است. این مطلب در کتب فریقین آمده و همۀ علما درباره آن اتفاق نظر دارند. به عنوان نمونه، علامه مجلسی درحدیث طویلی در بحارالانوار چنین نقل می‌کند: «عمر بن خطاب از پیامبر خدا(ص) سؤال کرد: یا رسول الله! شما از چه زمانی به نبوت و پیامبری برانگیخته شدید؟ حضرت(ص) فرمود: آن وقتی که هنوز تکوین آدم تمام نشده بود، من پیامبر بودم».[۸۵] از سوی دیگر ادله مقتضی در این ‌باره وارد شده که هر جا پیامبر خدا(ص) در هر عالمی از عوالم - چه در این عالم و چه قبل و بعد از این عالم - بوده امیرمؤمنان علی(ع) نیز همراه آن حضرت بوده و از ایشان جدا نبوده است[۸۶] و همچنین به مقتضای ادلّه معتبره آنچه برای امیرمؤمنان علی(ع) ثابت شود، برای ائمّۀ دیگر نیز ثابت شود و ما این‌ها را به صورت اصول موضوعه، مفروض بحث خود قرار می‌دهیم وگرنه هر کدام، در جای خود، ادلّۀ مخصوص به خود دارند. بنابراین معصومین(ع) از روز نخست «بیت نبوّت» بوده‌اند. علاوه بر این در ذیل آیۀ شریفۀ ﴿وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا‏﴾ .[۸۷] روایاتی موجود است دربارۀ این‌که آن‌گاه که پیامبراکرم(ص) به معراج تشریف بردند هرجا که می‌رفتند جبرئیل در خدمتشان بود و چون با پیامبران پیشین ملاقات داشتند، جبرئیل می‌گفت: «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا عَلَى مَا بُعِثُوا» .[۸۸] و آنان پاسخ می‌دادند: ما مبعوث شدیم به این‌که نبوّت شما و ولایت علیّ بن أبی‌طالب و اهل بیت(ع) بعد از شما را به مردم ابلاغ کنیم. یعنی پیامبران گذشته از نخست مأمور بوده‌اند که مسألۀ نبوّت رسول‌خدا(ص) و ولایت اهل بیت(ع) را به امّت‌های خود ابلاغ کنند و این مطلب در کتب شیعه و سنّی به اتّفاق وجود دارد.[۸۹] و در یک جمله می‌توان گفت: در زیارت جامعه عبارت «أهل بیت النبیّ» نیامده بلکه «أهل بیت النُّبُوّه» آمده برای اشاره به اینکه همۀ انبیا از این خانه بوده‌اند. بودم آن روز من از طایفۀ دردکشان که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان.[۹۰] وجه سوم[۹۱]: بی‌تردید امیرمؤمنان علی، صدیقۀ طاهره و سائر ائمه(ع) با وجود این‌که «أهل بیت» پیامبراکرم(ص) هستند از «امّت» آن حضرت(ص) نیز هستند. در این «بیت» فقط شخص رسول‌خدا(ص)، پیامبر است و ما شیعیان هرگز به نبوّت امیرمؤمنان علی(ع) و دیگر ائمّه(ع) معتقد نیستیم؛ چرا که چنین اعتقادی، کفر و غلوّ است. امّا اگر بگوییم: ائمه(ع) در نبوّت پیامبر(ص) - به معنی: اصل استقرار و استمرار آن - شریک بوده‌اند، غلوّ نیست. به عنوان شاهد برای مطلب فوق حکایت قرآن از حضرت موسی(ع) را در نظر بگیریم که به خداوند عرض کرد: ﴿وَ اجْعَلْ لي‏ وَزيراً مِنْ أَهْلي‏ هارُونَ أَخي‏ اشْدُدْ بِهِ أَزْري وَ أَشْرِكْهُ في‏ أَمْري﴾[۹۲]. پیامبر خدا(ص) نیز بنا به روایات به خداوند خطاب می‌کند و عرضه می‌دارد: «خداوندا! همانا موسی بن عمران از تو درخواست نمود و گفت: «وزیری از خاندانم برای من قرار ده: برادرم هارون را. به او پشتم را محکم کن و او را در کارم شریک گردان» من، محمد، پیامبر تو از تو می‌خواهم که سینه‌ام را گشاده کنی...و وزیری از خاندام برای من قرار دهی: علیّ بن ابی طالب برادرم را، و به او پشتم را محکم نموده، او را شریک کارم سازی. پیامبر خدا(ص) در ادامه فرمود: «همان ‌گونه که خداوند به موسی(ع) فرمود: ﴿قالَ قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى‏﴾[۹۳] ای موسی! آنچه خواستی به تو داده شد. من نیز این را از تو تقاضا دارم که خواستۀ مرا بدهی.[۹۴]» بدین جهت بود که حضرت هارون(ع) همواره با حضرت موسی(ع) بود و خطاب‌های قرآن مجید دراین‌باره همواره به شکل تثنیه بیان شده است مثلاً: ﴿اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏﴾[۹۵]. دعای پیامبر(ص) نیز همانند دعای حضرت موسی(ع) مستجاب شد. علاوه بر این، پیامبر خدا(ص) به امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «أنت منّی بمنزله هارونَ مِن موسی»[۹۶] روشن است که یکی از منزلت‌های هارون نسبت به موسی(ع) همین شریک بودن در «نبوّت» است «وأشرکه فی أمری».از این جاست که علّت تعبیر به «السلام علیکم یا أهل بیت النبوّه» در این زیارت روشن می‌شود. شاهد دیگر قضیّۀ مباهله است آن هنگام که پیامبر اکرم(ص) با مسیحیان نجران آهنگ مباهله و نفرین کردن یکدیگر نمودند. پیامبر(ص) در روز موعود به همراه علی، فاطمه، حسن و حسین: برای مباهله با مسیحیان نجران بیرون آمدند. بنابراین اهل بیت(ع) در تثبیت اصل نبوّت و حقّانیت و صدق کلام پیامبر(ص) نقش مؤثّر داشته‌اند. افزون بر این، وقتی حضرت(ص) با اهل‌بیت(ع) برای مباهله خارج شدند، پیامبر(ص) به آنان فرمودند: «آنگاه که من نفرین کردم شما آمین بگویید».[۹۷] به راستی آمین گفتن علی، صدّیقۀ طاهره و حسنین: چه تأثیری دارد؟ مگر دعای پیامبر(ص) مستجاب نیست؟ مگر خدای متعال حفظ این دین را متعهّد نشده است؟ مگر احتمال دارد در دعای پیامبر(ص) کاستی‌ای باشد که نیاز به افرادی آمین‌گو دارد؟ آمین گفتن امیرمؤمنان علی، صدّیقه طاهره و حسنین: در اصل تثبیت نبوّت و حقّانیّت پیامبر خدا(ص) و اسلام در برابر نصرانیّت و کفر تا روز قیامت تأثیر دارد و بیت، «بیت نبوّت» است گرچه فقط حضرت محمّد بن عبد الله(ص) پیامبر است، امّا این بیت، «بیت نبوّت» است و آنان در اصل نبوّت، تثبیت آن و حقّانیّت پیامبر خدا(ص)، تأثیر دارند. وجه چهارم: این همان معنایی است که متن زیارت جامعۀ کبیره نیز بدان اشاره دارد؛ در آن‌جا می‌خوانیم: «و سُلالهَ النبیّین» یعنی: خاندان «نبوّت» در امّت اسلام از قدیم، سلاله همه انبیا و پیامبران بوده‌اند، به عبارت دیگر: انبیای سلف و اجداد ائمّه(ع) منتهی به پیامبر اسلام(ص) شده‌اند؛ پس این خانه، «بیت نبوّت» یعنی بیت انبیا و پیامبران است.

دو نکته عرفانی، معنوی و معرفتی درباره «أهل بیت النبوه»

  • الف. برخی عرفا برآنند که مراد از «بیت النبوه» شهر و خانۀ علم است که آن وجود مقدس رسول‌اکرم(ص) می‌باشد و مراد از «اهل خانۀ علم» علی(ع) دانستۀ هدی(ع) هستند و در این معنای لطیف اشاره به روایتی از امیرالمؤمنین(ع) کرده‌اند که فرمود: ماییم خانه‌هایی که خدای متعال امر فرمود از درهای آن وارد شوند.[۹۸]

و این شاید اشاره به همان حدیث مشهور باشد که رسول‌اکرم(ص) فرمودند: «من شهر علم هستم و علی درب آن شهر است».[۹۹] و به مصداق آیۀ شریفۀ ﴿وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها﴾[۱۰۰] چنانکه رسول‌اکرم، خانۀ علم باشد، درهای آن خانه، ائمّۀ هدی(ع) هستند که باید از آن درها داخل آن مقام گردید. پس می‌توان در ترجمۀ «السلام علیکم یا أهل بیت النبوّه» با عنایت به نکتۀ فوق گفت: سلام بر شما ای اهل‌ خانۀ علم! و سلام بر شما که باب علم را به روی مشتاقان خود می‌گشایید.[۱۰۱]

  • ب. رسول‌اکرم(ص) دارای دو نوع خانه است: یکی خانه ظاهری - مانند بقیه افراد - که از خِشت و گِل است؛ و دیگری خانۀ نبوّت است. این خانۀ نبوّت، محلّ تجلّی و ظهور اسماء و صفات خداوند است این خانه دارای دو در است: یک درش به سوی عالم وحدت واحدّیت غیب الغیوب ذات باری تعالی و در دیگرش به سوی عالم کثرت یعنی: خلق و ما سوی الله است. لذا فرمود: «اُوتیتُ جوامعَ الکَلِم».[۱۰۲] برای ظهور اسماء و صفات حق تعالی خلیفه‌ای لازم بود که در ظهور، جانشین او گردد و بنابراین نور او در آینۀ خلافت و ولایت و نبوّت منعکس گردید و درهای برکت گشوده شد.

مقام نبوّت(ص) در حدیثی چنین فرمودند: «آدم و کلّ هستی یعنی ما سوی الله تحت ولایت حقایق خداوند می‌باشد».[۱۰۳]

  • عدم پذیرش ولایت و خلافت و نبوّت ایشان از سوی برخی به دلیل ضعف استعداد و نقصان آن‌ها در پذیرش کمال و مقام وجود است. نبوّت، جایگاه ظهور خلافت و ولایت است و این دو مقام، باطن نبوّت هستند و وصّی آن حضرت(ص) یعنی امیرالمؤمنین(ع) طبق فرمایش قرآن، نفس رسول‌خدا(ص) می‌باشد. چنانکه فرمود(ص): «من و علی از یک نور آفریده شده‌ایم».[۱۰۴]

خداوند می‌فرماید: ﴿و أشرقتِ الأرضُ بنور ربّها﴾.[۱۰۵]

  • امام صادق(ع) می‌فرماید: «مراد از رب زمین، همان امام زمین است»[۱۰۶]
  • امام هادی(ع) نیز در فرازی از همین زیارت جامعه می‌فرماید: «واشرقت الأرضُ بنورکم» یعنی به نور محمّد(ص) و اهل‌بیت او(ع)».[۱۰۷]

قال الله تعالی (في الحديث القدسي): «لولاکَ لَما خلقتُ الأفلاک».[۱۰۸] ای رسول! اگر تو نبودی هیچ‌چیز را خلق نمی‌کردم.

مقایسه معانی اصطلاحی و نسبت منطقی واژه های «نبی» و «رسول»

  • «نبی» و «رسول»، دو اصطلاح آشنا در فرهنگ ادیان الهی است. نبی و رسول دو حقیقت، دو مرتبه و دو منزلت برای انسان های برگزیده‌ است.«نبی» کسی است که بدون واسطه بشر دیگری از پروردگار متعال، خبر می‌گیرد. نبی ملکی را نمی‌بیند بلکه یا صدایی می‌شنود و یا در خواب مطلبی را دیده و یا به قلبش القا می‌شود به بیان دیگر نبی کسی است که قلبش آن قدر اوج گرفته که به خدا رسیده و آیینه تمام نمای او شده است و این خبر گرفتن، انعکاس حقیقت خداوند در وجود اوست. نبی به مرتبه‌ای اوج گرفته و بالا رفته و به گونه‌ای قلبش صیقلی شده که تمام آن چه در عالم است در قلب او انعکاس دارد و در واقع نه این که خبر می‌گیرد بلکه لحظه به لحظه با خداوند اتصال دارد به گونه‌ای که تمام حقایق در درون وی انعکاس پیدا می‌کند. البته انبیا هم درجات متفاوتی دارند و هر کس به اندازه ظرفیت خود با حقایق ملکوتی ارتباط پیدا می‌کند، با آن آشنا می‌شود و این حقایق در درونش انعکاس پیدا می‌کند. آنگاه اگر مامور به «ابلاغ» به مردم شد، «رسول» خواهد شد. درجات این ماموریت نیز متفاوت است. بعضی برای یک شهر مامور می‌شوند، برخی برای یک منطقه، تا برسد به رسولانی که مسئولیتی جهانی دارند.[۱۰۹]
  • از این رو در روایات در بیان فرق بین نبی و رسول، گفته شده که نبی کسی است که بدون واسطه از خدا خبر تلقی می‌کند و می‌گیرد ولی ملک را نمی‌بیند. رسول هم کسی است که علاوه بر این که خبر می‌گیرد و اخبار غیبی را دریافت می‌کند، صدای ملک را هم شنیده و خود او را هم می‌بیند.[۱۱۰]

درباره امام نیز گفته شده: امام هر چند با ملک ارتباط دارد و صدای او را نمی‌شنود ولی خود او را هم نمی‌بیند.[۱۱۱] و اما در مورد نسبت منطقی میان نبی و رسول باید گفت؛ میان این دو واژه اصطلاحا عموم و خصوص مطلق وجود دارد. البته در اصطلاح قرآن، رسول به هر موجودی - انسان و غیر انسان - که از طرف خدا برای ماموریتی فرستاده شده باشد، اطلاق می‌شود که در این صورت نسبت نبی و رسول، عموم و خصوص من وجه است.[۱۱۲]

مقایسه اجمالی اصطلاحات روایی «نبی»، «رسول»، «امام» و «محدّث»

  • با در نظر گرفتن تفاوت‌های روایات و بیانات مختلفی که در تفاوت بین چهار اصطلاح روایی فوق ذکر شده می‌توان چنین گفت: «رسول» علاوه بر این که نبی هست، مامور به تبلیغ و رساندن به مردم نیز می‌باشد.[۱۱۳]

«امام» در لحظه‌ای که خبر را تلقی می‌کند، مَلَک را نمی‌بیند ولی چنین نیست که از شنیدن صدای او محروم باشد.[۱۱۴] و «محدَّث» کسی است که او با فرشته و فرشته نیز با او ارتباط دارد ولی فرشته را در لحظه ارتباط نمی‌بیند و در لحظه دریافت خبر، حکم یا پیغام، ممکن است مقابله شهودی با ملک نداشته باشد ولی اجمالا با ملک ارتباط دارد.[۱۱۵]

مباحث ادبی و بلاغی

  • در این بخش به چند نکته ادبی و بلاغی در فراز «یا اهل بیت النبوه»، اشاره خواهیم کرد.

نکتۀ ادبی ذکر وصف «اهل بیت النبوّه» و اوصاف دیگر پس از سلام

  • «ذکر این صفت و صفات دیگر بعد از «السلامُ علیکم» از باب تعلیق حکم بر وصف است که مُشعِر به علّیّت آن صفت خواهد بود. در توضیح این اصطلاح باید گفت: اگر کسی بگوید: «زید را احترام کن» جای این سؤال است که: «چرا احترام کنم؟» امّا اگر بگوید: «عالم را احترام کن» دیگر جا برای «چرا» باقی نمی‌ماند؛ زیرا معنای این جمله این است که او را برای علمش احترام کن. بنابراین معنای «تعلیق حکم بر وصف» این است که این حکم، با در نظر گرفتن فلان وصف، صادر شده و به وجود آن بستگی دارد که اگر آن وصف، زایل شود، حکم مورد نظر نیز رفع خواهد شد. با توجه به نکتۀ فوق، در زیارت جامعۀ کبیره نیز همین مطلب یعنی اینکه «تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیّت آن حکم برای آن وصف است» دیده می‌شود؛ زیرا زائر می‌گوید: «سلام بر شما باد»؛ چون شما «اهل بیت نبوّت» هستید، چون شما «موضع رسالت» هستید، چون... و بالاخره چون شما مظهر خدایی هستید که خود، سلام است و آغاز و انجام سلام نیز همان ذات اقدس او خواهد بود.»

نکته بلاغی درباره اصل ذکر صفت «اهل بیت نبوّت» در کلام

  • «در این زیارت، ائمّۀ اطهار(ع) را به عنوان «اهل بیت نبوّت» می‌ستاییم و شاید - همانند بعضی ارباب معرفت - بتوان گفت: این عنوان، جامع تمام فضایل و مناقبی است که در این زیارت آمده است و در واقع اُمّ الفضایل است؛ چراکه تمام کمالات امکانی، تحت الشعاع نور نبوّت ختمیّه است و «بیت نبوّت»، سرچشمۀ جمیع شرافت‌ها و کرامت‌های انسانی است و طبعاً کسانی که «اهل» این بیتند از مجموع مکارم و فضایل عالی برخوردار خواهند بود.»

نکته بلاغی سرّ تقدیم فراز «یا أهل بیت النبوه» بر دیگر اوصاف

«اوّلین درس امام‌شناسی در زیارت جامعه، شناختن اهل بیت پیامبر(ص) است». «نخستین عنوانی که در زیارت جامعه ذکر شده و اوّلین کمال خاندان رسالت(ع) شمرده می‌شود این است که اینان «اهل بیت نبوّت» هستند یعنی در عالم هستی کسی نیست که نسبتش با نبوّت ختمیِه همانند نسبت اینان باشد؛ هم از جهت ظاهری (جسمانی) و هم از جهت باطنی (معنوی).» «قرار گرفتن ترکیب «أهل بیت النبوّه» در ابتدای زیارت، زمینه‌ساز مراحل بعدی و مقدّمه برای شمارش کمالات دیگر است؛ زیرا زائر در ابتدای زیارت می‌گوید: شما از خاندان رفیع و بلندمرتبه‌ای هستید که با دیگران تفاوت دارید و خدا شما را به دیگران برتری داده است. از این جهت واجد همۀ کمالاتی هستید که در این زیارت آمده است و برخورداری شما از این کمالات، هیچ استبعادی ندارد. »

نکته بلاغی خطاب در «السلام علیکم» و ندا در «یا أهل بیت النبوّه»

با توجه به اینکه در هنگام سخن گفتن با اهل بیت(ع) با ضمیر مخاطب به ایشان سلام می‌کنیم و نیز با عنایت به این نکته که «یا» حرف ندا و «أهل بیت النبوّه» اشاره‌ای است به اینکه زائر، امام را حاضر می‌داند؛ زیرا اگر غائب باشد، ندا، معنی ندارد [و نیز خطاب با ضمیر مخاطب و حتّی سلام کردن، مفهوم خود را نخواهد داشت] و به همین دلیل است که می‌گوییم: «یا الله»، «یا رحمن»، «یا رحیم» و...؛ چون خدا را حاضر می‌دانیم. » «آغاز زیارت با عبارت «السلام علیکم» نشانۀ حاضر بودن اهل بیت(ع) به هنگام خواندن زیارت‌نامه است. پس آنان را حاضر بدانیم و ادب ایستادن، سخن گفتن و نگاه کردن را رعایت کنیم. »

نکتۀ بلاغی کاربرد حرف ندای «یا» در مقام خطاب به اهل بیت(ع)

دربارۀ معنای وضعی و لغوی «یا» - به عنوان حرفی از حروف ندا - در زبان عربی، در میان دانشمندان ادب عربی دو دیدگاه وجود دارد. 1. دیدگاه ابن حاجب و رضی‌الدین استرآبادی و علمای علم نحو: حرف ندای «یا» مشترک بین منادای قریب و بعید است و در هر دو به شکل مساوی به کار می‌رود. 2. دیدگاه زمخشری و عدّه‌ای از دانشمندان تفسیر و بلاغت: حرف ندای «یا» در اصل وضع، مخصوص منادای بعید است و البتّه به‌کارگیری «یا» در منادای قریب به واسطۀ افاده نکات بلاغی (به‌گونۀ مجازی)، مُجاز خواهد بود. نکاتی از قبیل: الف: اشاره به بلندی مقام و رتبۀ منادا (بُعد درجۀ صعودی) با وجود نزدیکی فاصلۀ ظاهری و قرب مکانی. مانند: «یا الله» و «یا ربّ» که با وجود نزدیکی خداوند به انسان به حکم آیۀ شریفۀ: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾ ، با حرف ندای «یا»، علوّ درجه و رتبۀ خداوند در حکم دوری و فاصلۀ مکانی فرض می‌شود. ب: اشاره به پستی مقام و درجۀ منادا (بُعد درجه نزولی). مانند: «یا إبلیس» که انحطاط و پستی رتبۀ منادا از متکلّم به منزلۀ دوری و بُعد مکانی آن دو فرض می‌گردد و نکاتی دیگر که در کتب بلاغت و علم معانی مطرح شده است. حال با توجّه به مقدمّۀ فوق در مواجهه با زیارت جامعۀ کبیره و در همین فراز ابتدایی «یا أهل بیت النبوّه» می‌توان چنین گفت: الف: بر اساس دیدگاه ابن حاجب که در کتاب‌های لغت و نحو مطرح شده است، می‌توان گفت: «یا» برای ندای قریب و بعید وضع شده است. بنابراین ما با زیارت جامعه می‌توانیم معصوم(ع) را از راه دور و نزدیک، زیارت و خطاب کنیم، البتّه اگر از نزدیک باشد - که روح و جسم، هر دو در حضور امام(ع) باشد - چه بهتر! ب) بر اساس دیدگاه زمخشری و علمای تفسیر و بلاغت چنین گفته می‌شود: «رمز استفاده از حروف ندای بعید «یا» در این‌گونه موارد این است که: مقام و منزلت مخاطب در حدّی است که برای گوینده، دست‌یافتنی و حتّی فهمیدنی نیست - هرچند که به ظاهر در کنار جسم مطهّر یا مضجع شریف وی باشد - ازاین‌رو وقتی انسان، خود را با آن مقام منیع مقایسه می‌کند و فاصلۀ خود را با ایشان در نظر می‌گیرد و این فاصلۀ فراوان را ادراک می‌کند، چاره‌ای جز به کار بردن حرف ندای بعید «یا» ندارد. مشابه این تعبیر دربارۀ قرآن کریم نیز به کار رفته است. در آغاز سورۀ مبارکۀ بقره می‌فرماید: ﴿ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ﴾ . «ذلک» اسم اشاره‌ای است که با آن به اشیای دور، اشاره می‌شود. استفاده از چنین اسم اشاره‌ای در این‌گونه موارد که قاری قرآن، تماسّ مستقیم و نزدیک با الفاظ، اوراق و جلد آن دارد بدین معناست که مقام این کتاب الهی، آن‌قدر بلند است که قاری، خود را از حریم آن دور می‌بیند. 6. اضافۀ واژۀ «بیت» به «النبوه» اضافه لامیّه است. یعنی: به تقدیر حرف جرّ لام و مفید اختصاص و به معنای «بیتٌ للنبوه» است. بنابراین خانۀ متعلّق به مقام نبوّت، مراد است نه خانۀ متعلّق به محمّد بن عبد الله(ص) به عنوان یک شهروند مکّی یا مدنی.»

مباحث قرآنی و روایی

معرّفی «اهل بیت» در قرآن و روایات

اهل بیت پیامبر(ص) و آل آن حضرت(ص) ویژگی‌های خاصی دارند. قرآن کریم در چند مورد «قدر متیقّن» این «آل» و «اهل بیت» (پنج تن آل عبا) را معرّفی نموده است:

آیۀ مباهله (ابتهال)

در جریان دعوت پیامبر(ص) از دیگر ادیان برای قبول اسلام، عدّه‌ای از نصارای نجران حاضر به قبول دعوت پیامبر(ص) نشدند و رسول گرامی اسلام(ص) آنان را به مباهله دعوت کردند. ﴿فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾. یعنی مسیحیان نجران را به این دعوت نما که: بیایید با هم نزد خداوند گریه کنیم تا ببینیم خدا گریۀ کدام را قبول می‌کند و آهِ چه کسی کارگر می‌شود؟ من با همۀ دودمان و هستی‌ام به مباهله می‌آیم شما نیز با همۀ هستی‌تان بیایید. من با کسانم می‌آیم شما نیز با کسانتان بیایید. قرآن این «کسان» را چنین معرّفی می‌کند، «أبناءَنا»: پسرانمان، «نساءَنا»: بانوانمان، «أنفسَنا»: جان‌هایمان و نفوسمان. آن که داعیۀ نجات دیگران دارد باید در موقعیّت خطر در قدم اوّل از جان خود و عزیزترین عزیزان خود بگذرد و آنان را به میدان آورد. در روز موعود، مشاهده شد پیامبر(ص) به همراه دو کودک حسن و حسین8 ، بانویی مجلّله در پشت سر و امیرالمؤمنین(ع) هم اندکی عقب‌تر به صحنه آمدند و مجموع کسانی که با پیامبر(ص) همراه بودند همین چهار نفر بودند. آل پیامبر(ص) که نه تنها با او زیر یک سقفند بلکه در یک خط و در یک منزلت و درجه‌اند این‌ها هستند قرآن معرّفی کرد که عزیزترین کسان پیامبر(ص) و آل آن حضرت(ص) همین‌ها هستند.

آیۀ تطهیر

آیۀ دیگری که کسان پیامبر و «اهل بیت» آن حضرت(ص) را معرفی می‌کند، آیۀ تطهیر است که صریحاً لفظ «اهل بیت» در آن ذکر شده است: ﴿إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً﴾ . در تفسیر این آیه، همۀ مفسران به اتّفاق معتقدند که این آیه در مورد پیامبر(ص)، فاطمۀ زهرا، امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین: نازل شده است. طبق نقلی محلّ نزول این آیه، خانۀ فاطمه3 و طبق نقلی دیگر خانۀ امّ سلمه بوده است. طبق نقلی که نزول آیه در خانۀ امّ سلمه بوده است، پس از نزول، امّ سلمه پیش آمد و عرضه داشت: یا رسول الله(ص) آیا من هم جزء اصحاب کشا هستم؟ پیامبر(ص) به او فرمودند: «تو هم بانوی خوبی هستی (ولی در این حد نیستی و در این دایره نمی‌گنجی». مصداق «اهل بیت» در این آیه، رسول الله(ص) امیرالمؤمنین(ع) ، فاطمۀ زهرا3، امام مجتبی(ع) و امام حسین(ع) بودند این بزرگواران «اهل» پیامبر بودند که در بیت پیامبر(ص)، زیر یک سقف، و در آن درجه و رتبه با پیامبر(ص)، هم‌خوانی، همراهی و سنخیّت داشتند. لذا ایشان «اهل بیت» پیامبرند. بعد از آنان نیز کسانی که همین موقعیّت و درجه و مکانت را پُر کردند و نگذاشتند جایگاه آن حضرت(ص) خالی شود از «اهل بیت» پیامبرند. هیچ چیز برای ایشان کم گذاشته نشده هرچه پیامبر(ص) داشته و در خانه‌ای که شأنیّت بیت پیامبر(ص) داشته - به آن حضرت(ص) داده شده بود - به ایشان نیز عطا شده است. حال در ادامه روایاتی دربارۀ مصادیق «اهل بیت» در آیۀ تطهیر را بیان می‌نماییم روایات فروانی به دست ما رسیده مبنی بر اینکه مراد از «اهل بیت» در آیۀ تطهیر، فقط خمسۀ طیّبه - یعنی: پیامبر، امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین: - هستند. بخشی از این روایات از زبان همسران پیامبر(ص) است آنان تصریح کردند که این آیه در خانۀ امّ سلمه نازل شده و اختصاص به آن انوار تابناک (خمسۀ طیّبه) دارد. از جملۀ آن روایات: شخصی می‌گوید: از عایشه در مورد امام علی(ع) پرسیدم. او گفت: «از من در مورد کسی می‌پرسی که محبوب‌ترین مردم نزد پیامبر(ص) بود، از کسی می‌پرسی که همسر محبوب‌ترین مردم نزل رسو‌ل‌خدا بود. من با چشم خود علی و فاطمه و حسن و حسین را دیدم که پیامبر آنان را در زیر پارچه‌ای جمع کرده بود و فرمود: خداوندا! اینان خاندان من هستند پلیدی را از ایشان ببر و از آلودگی‌ها پاکشان فرما. من عرض کردم: ای رسول خدا! آیا من هم از «اهل» تو هستم؟ فرمود: دور باش!تو بر خیر هستی ولی جزء این جمع نمی‌باشی. این مضمون در سه روایت از عایشه نقل شده است». در پانزده روایت این مضمون از امّ سلمه نقل شده، او می‌گوید: «آیۀ تطهیر در خانۀ من نازل شد و اختصاص به خمسۀ طیّبه دارد». در 32 روایت، اصحاب پیامبر(ص) از وجود مبارکش نقل کرده‌اند که مقصود از «اهل بیت»، خمسۀ طیّبه‌اند. برخی از آنان عبارتند از: ابوسعید خُدری، انس بن مالک، براء بن عازب، جابر بن عبدالله انصاری، زید بن ارقم، عبدالله بن عبّاس و... نویسندۀ سنّی مذهب کتاب شواهد التنزیل (حاکم حسکانی) در کتابش بیش از 130 حدیث در این زمینه نقل کرده است. در برخی کتب دیگر اختصاص «اهل بیت» به خمسۀ طیّبه از بیش از هفتاد منبع از منابع اهل سنّت ذکر شده، بیش از هزار منبع از شیعه نیز مورد اشاره یا ذکر واقع شده است. در بخشی از روایات آمده است که: پیامبر اکرم(ص) بعد از نزول آیۀ تطهیر مدّت شش یا هشت یا نُه ماه برای نماز صبح از کنار خانۀ فاطمه3 می‌گذشت و صدا می‌زد، «الصلاه یا أهل ا لبیت» ﴿إنّما یرید الله لیذهِب عنکم الرجس أهلَ البیت و یطهّرکم تطهیراً﴾. هنگام نماز است ای اهل‌بیت! خداوند می‌خواهد پلیدی را از شما اهل‌بیت دور کند و شما را پاک سازد. این رفتار بدان جهت بود که مطلب کاملاً مشخصی نبود، در آینده تردیدی برای هیچ‌کسی باقی نماند گرچه متأسفانه پردۀ تعصّب‌های کور و لجاجت‌ها، این تلاش آن حضرت را تا اندازه‌ای ناکام گذارد.

آیه «فی بیوت»

در قرآن کریم دربارۀ خانه‌هایی صحبت شده است که خدای متعال اجازه داده است که نام خدا در آن خانه‌ها یاد شود و اعتلا و رفعت پیدا کند و از آن خانه‌ها یاد خدا اوج گیرد: ﴿في‏ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ﴾. این آیه نشان می‌دهد که خدا را صدا زدن، فضایی می‌طلبد که در آن فضا، این صدا بالا رود. خدای متعال اجازه نداده که در هر مکان و هر موقعیّتی هر صدایی بالا رود و اوج بگیرد. در روایت است که از پیامبر اکرم(ص) سؤال شد که این خانه‌ها کدام خانه‌ها هستند؟ حضرت فرمودند: این خانه‌ها بیوت و خانه‌های انبیاست. در این زمان ابوبکر به خانۀ علی(ع) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) اشاره کرد و پرسید: آیا این خانه هم جزء آن‌هاست؟ پیامبر(ص) فرمودند: بلی؛ بلکه این خانه از برترین آن بیوت و خانه‌هاست. حال مفهوم آیه «فی بیوت» در روایات را بررسی می‌نماییم. ابو حمزۀ ثمالی (از شاگردان و اصحاب امام سجّاد و امام باقر8) طیّ روایتی برخورد قَتاده (از فقهای شهر بصره و مورد اعتماد دربار اموی) با امام باقر(ع) را گزارش می‌کند که از آن حدیث معنای حقیقی «بیت نبوّت» روشن می‌شود. روایت مفصّل است؛ خلاصۀ آن: قَتاده در محضر امام باقر(ع) احساس اضطراب می‌کند و به آن حضرت می‌گوید: به خدا سوگند! در برابر فقهای بسیاری نشسته‌ام و حتّی در مقابل ابن عبّاس نیز زانو زده‌ام امّا در برابر هیچ کدام از آنان چنین اضطرابی که در جلوی شما دارم در من ایجاد نشد. وی با این سخن، و از پریشانی و اضطراب خود از امام(ع) سؤال کرد. لذا حضرت به او فرمود: «وای بر تو! آیا می‌دانی کجا نشسته‌ای؟ تو در برابر «بیوت» و خانه‌هایی هستی که خداوند اذن داده که قدر و منزلت آن‌ها رفعت یابد و نام خدا در آن‌ها یاد شود. در آن خانه‌ها هر بامداد و شامگاه مردانی که نه تجارت و نه داد و ستدی ایشان را از یاد خدا و برپا داشتن زکات و دادن زکات به خود مشغول نمی‌دارد او را نیایش می‌کنند.» سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: ﴿في‏ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ * رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ إيتاءِ الزَّكاهِ﴾. آن‌گاه حضرت افزود: تو آن‌جا نشسته‌ای و ما آن «بیوت» و خانه‌ها هستیم.امام(ع) جایگاه امامت و راز عظمت خویش را بازگو و بیان فرود و با تلاوت این آیۀ شریفه، تنها نقطه‌ای که اجازۀ رفعت یافتن و برتری دارد را معرّفی کرد. قَتاده نیز به خوبی مقصود امام(ع) را فهمید و گفت: به خدا سوگند! راست گفتی. فدایت شوم! به خدا سوگند! این «بیت» و خانه، خانه سنگی و گِلی نیست!

مصادیق «اهل بیت» در قرآن و روایات

قرآن کریم با صراحت کلمۀ «اهل بیت» را ذکر فرموده است. آن‌جا که می‌گوید: ﴿إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً﴾ . برای پی بردن به مصادیق «اهل بیت» باید از روایات کمک گرفت؛ از روایاتی که در شأن نزول آیه وارد شده است، استفاده می‌شود که آیۀ تطهیر در شأن رسول‌خدا(ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) نازل شده است. این روایات، بسیار و بیش از هفتاد حدیث است که بیشتر آن‌ها از طرق اهل سنّت از امّ سلمه و عائشه و ابی سعید خُدری و سعد و علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) و... (نزدیک به چهل طریق) نقل شده است و شیعه نیز آن را از امیرالمؤمنین علی و امام سجّاد و باقر و صادق و رضا: و نیز از امّ سلمه و ابی لیلی و ابوذر (نزدیک به سی طریق) روایت کرده است. مضمون برخی از روایاتی که عامّه و خاصّه نقل کرده‌اند آن است که پیامبر اکرم(ص) در شأن خود حضرتش و علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) نازل شده و رسول‌خدا(ص) فرمودند: بار خدایا! اینان «اهل بیت» و «عترت» من هستند. در آیۀ شرییفه مباهله نیز که خداوند متعال به رسول‌اکرم(ص) دستور داد که: ﴿فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾. به صراحت بیان شده که اهل‌بیت پیامبر(ص) با خود آن حضرت(ص) همان پنج تن آل عبا هستند و منظور از (أبناءَنا) حسن(ع) و حسین(ع) و از (نساءَنا) فاطمه3 و مقصود از (أنفُسَنا) علی(ع) بوده است. حال از سوی دیگر روایات بسیاری ائمّۀ هدی(ع) را از جمله «اهل بیت نبوّت» شمرده است. ابوسعید خُدری می‌گوید: از رسول اکرم(ص) سؤال شد که امامانِ بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: دوازده نفر از «اهل بیتم». بنابر این روایت و روایات دیگری که دوازده امام را با نام ذکر کرده است، رسول‌اکرم(ص) ، حضرت مهدی(ع) را که آخرین امام است از «اهل بیت» خود خوانده است. پرسشی که به ذهن می‌رسد آن است که آیا منافاتی بین آیۀ تطهیر و روایات شأن نزول آن - که اهل بیت را پنج تن آل عبا می‌دانند - و بین روایات فوق که تمام ائمّه(ع) را جزء اهل بیت می‌شمارند وجود دارد؟ در پاسخ به پرسش بالا می‌توان گفت: در این جهت نباید تردید کرد که مصداق ابتدائی «أهل البیت» که مورد نزول آیۀ تطهیر بوده همان پنج شخص معیّن بوده است؛ لیکن خود رسول‌اکرم(ص) بعداً موضوع را توسعه داد و «أهل بیت» را به عنوان یک جمعیّت ثابت و باقی معرّفی نمود که همیشه در بین مسلمانان باقی می‌مانند و منصب زعامت و مرجعیّت علمی اسلام را برعهده دارند. مثلاً ابوسعید خُدری از رسول‌خدا(ص) روایت کرده که فرمودند: من دو چیز بزرگ و پرارزش در بین شما می‌گذارم: یکی کتاب و دیگری عترت و اهل بیتم، این دو چیز تا قیامت از هم جدا نمی‌شوند. از این حدیث و احادیث دیگر استفاده می‌شود که چنین نیست که «اهل بیت» وجود کوتاه و قابل انقراضی داشته باشند که با وفات پنج تن خاتمه پذیرد بلکه یک مقام ثابت و معتبر است که دوش به دوش قرآن تا قیامت باقی می‌ماند و رهبری امّت مسلمان را برعهده دارد. بنابراین ائمّۀ هدی(ع) همگی از «اهل بیت نبوّت» و خاندان رسول اکرمند همچنان که در زیارت ایشان گواهی می‌دهیم: «أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّهَ مِنْ أَهْلِ البیت...» . پس باز هم به این نتیجه رسیدیم که در لسان روایات شریفه نیز اصطلاح «اهل بیت» برای همۀ چهارده معصوم(ع) عَلَمیّت پیدا کرده است.

مباحث اخلاقی و اجتماعی

برخی اوصاف مشترک اهل بیت(ع) با پیامبر(ص)

اهل‌بیت پیامبر(ص)، کسانی هستند که با پیامبر(ص) در پنج جهت مساوی و برابرند. 1. در وجوب فرستادن صلوات در تشهد نماز. 2. در ادای سلام و ابلاغ تحیّت به آنان. 3. در طهارت و پاکی که مفاد آیۀ تطهیر است. 4. در تحریم صدقه. 5. در وجوب محبّت و مودّت

برخی اوصاف مشترک بین «اهل بیت» و آل پیامبر (ص)

طبق بیان روایات، «اهل البیت» در اصطلاح، همان ائمّۀ معصومین(ع) و «آل بیت» ذرّیّه و فرزندان رسول‌خدا(ص) هستند، که هر دو گروه از نظر مسائل اجتماعی و اخلاقی ویژگی‌های دارند. از جمله: 1. حرام بودن صدقه بر ایشان 2. وجوب حفظ حرمت و احترام ایشان بر مردم، به احترام صاحب آن بیت (یعنی پیامبر(ص)) بر مؤمنان لازم است که در برخورد با اهل‌بیت آن حضرت(ص) و نیز با مشاهدۀ هر سیّد و فرزند آن حضرت(ع) ، به یاد اجدادش، حریم و حرمت او را حفظ کند. سنگینی مسؤولیّت ایشان به دلیل منسوب بودن به پیامبر اکرم(ص). همان‌گونه که خداوند در قرآن کریم به همسران پیامبر فرمود: «ای زنان پیامبر! شما با دیگر زنان فرق دارید اگر کار خوب کردید دو برابر پاداش می‌گیرد و اگر کار بد کردید عذابتان مضاعف خواهد بود». بنابراین اگر به کسی سِمَتی یا درجه و امتیازی دادند، قطعاً مسؤولیّت او افزون خواهد بود.

خودی‌ها از دیدگاه پیامبر و اهل بیت(ع)

آنچه تا کنون گفته شد معنای حقیقی «اهل بیت» بود لکن نکتۀ گفتنی در اینجا آن است که برخی از افراد به شکل کلّی و بعضی اشخاص، با نام، در روایات به «اهل بیت» ملحق شده‌اند که ما آنان را «خودی» نامیده‌ایم. از دیدگاه پیامبر و اهل بیت(ع) همۀ آنان که برای خدا حریم نگه دارند و محبّ واقعی اهل‌بیت باشند، خودی بوده، ملحق به اهل بیت(ع) می‌باشند. پیامبر(ص) فرمود، «هر انسان متّقی، آل پیامبر(ص) محسوب است». امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «دوست محمّد(ص) کسی است که خدا را اطاعت کند هرچند پیوند خویشاوندی او دور باشد و دشمن محمّد(ص) کسی است که خدا را نافرمانی کند هرچند خویشاوند نزدیک او با شد». امام باقر(ع) می‌فرمایند: «آن کسی که ما را دوست داشته باشد از ما اهل‌بیت محسوب می‌گردد؟ راوی می‌گوید: فدایتان شوم آیا واقعا چنین کسی از شما است؟ امام(ع) می‌فرماید: به خدا قسم! از ما محسوب می‌شود. آیا سخن حضرت ابراهیم را نشنیده ای که: هر کس از من پیروی کند از من است.» در این دیدگاه همۀ کسانی که روش و منش آنها، منش و رفتار اهل بیت(ع) باشد از ایشان محسوب می‌شوند. در روایات به ‌طور مشخص برخی چهره‌ها از اهل بیت(ع) شمرده شده‌اند، از جمله: الف: سلمان فارسی، از خالص‌ترین یاران پیامبر اکرم(ص) و امیرمؤمنان علی(ع) و اهل بیت(ع). پیامبر(ص) دربارۀ او فرمود: «سلمان از ما اهل‌بیت است». ب. ابوذر غِفاری، نماد صداقت و غیرت دینی. پیامبر(ص) در مورد او نیز فرمود: «ای ابوذر! به راستی که تو از ما اهل بیتی» ج: فضیل بن یسار: از یاران مخلص امام صادق(ع) حضرت دربارۀ او فرمود: «خداوند، فضیل بن یسار را رحمت کند او از ما اهل‌بیت محسوب می‌شود».

غیرخودی‌ها از دیدگاه پیامبر و اهل بیت(ع)

در مقابل، اهل بیت(ع)، دسته‌ها و افراد دیگری را از خود طرد کرده، غیرخودی، دانسته‌اند و ایشان را با ویژگی‌هایی معرّفی نموده‌اند. روایات بسیاری از پیامبراکرم(ص) و اهل بیت(ع) در این خصوص وارد شده است. اهل‌بیت(ع) در این روایات که به روایات «لیس منا» مشهورند، انتساب کسانی را که به هر نحوی به تضییع حق الله وحق الناس دامن می‌زنند، از خویش سلب نموده‌اند. از بررسی این روایات می‌توان به یک قاعده کلی دست یافت و آن اینکه صرف انتساب ظاهری به اهل بیت(ع) و ادعای تبعیت از آنان به تنهایی نمی‌تواند مایۀ نجات گردد بلکه این انتساب و ادعا آن‌گاه امتیاز محسوب می‌شود که انسان با الگوگیری از اهل‌بیت(ع) در تمامی امور زندگی خویش، در جهت کسب رضایت ایشان تلاش نموده و در یک کلام گفتار و رفتارش، اهل‌بیت(ع) پسند و مطابق سیره آنان باشد.


جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع اهل بیت پیامبر خاتم

منابع


پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. اهل شخص به کسانی گفته می‌شود که نسیت یا دین و یا صنعت و یا خانه و شهر، آنان را دور هم جمع کرده یاشد، البته در اصل به کسانی گفته می‌شود که در یک خانه جمع باشند سپس مجازا به کسانی که نسبت خویشاوندی ایشان را به هم مرتبط کرده، اطلاق شده است. ر . ک: محمد باقر تحریری، «جلوه‌های لاهوتی- شرح زیارت جامعه کبیره»، ج۱، ص۴۵.
  2. فیومی، احمدبن محمد، «المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر»، ج2، ص28.
  3. بحرینی، سید مجتبی، «جامعه در حرم»، ص48؛ ر.ک: فیومی، احمدبن محمد، «المصباح المنیر»، ج2 ص28؛ عسکری ابوهلال حسن بن عبدالله، «الفروق فی اللغه»، ص275.
  4. سبط، سیدعلی، «معرفت معصومین»، ص24
  5. ر.ک: (اهل)، ابن منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج11، ص28؛ مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، «تاج العروس»، ج14، ص35.
  6. نقوی، سید محمد تقی، «شرح زیارت جامعه»، ص25.
  7. طریحی، فخرالدین، «مجمع البحرین»، ج5، ص314
  8. ر.ک: مصطفوی حسن، «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم»، ج1 ص170؛ ر.ک: مطهری داوود، «زیارت جامعه کبیره»، ص20.
  9. ر.ک: فیومی، احمد بن محمد، «المصباح المنیر»، ج2 ص28.
  10. مصطفوی حسن، «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم»، ج1 ص170.
  11. ر.ک: حسینی، سید مجتبی، «مقامات اولیاء»، ج1، ص27.
  12. ر.ک: ابن منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج11 صص30-28.
  13. ر.ک: مصطفوی حسن، «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم»، ج1 ص170؛ زمردیان، احمد، «مقام ولایت در شرح زیارت جامعه کبیره»، ص22. لازم به ذکر است که در این عبارت، مولف، معانی و مصادیق مختلف اهل را به یک مفهوم واحد ارجاع داده است ولی به وجود یک معنای جامع و فراگیر، «پیوند جامع»، تصریح کرده است.
  14. مصطفوی، حسن، «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم»، ج1، ص170.
  15. سوره مائده: 5، آیه 47.
  16. سوره اعراف: 7، آیه96، سوره یوسف: 12، آیه109.
  17. سوره توبه: 9، آیه101؛ سوره حجر: 15، آیه67.
  18. سوره هود: 11، آیه73؛ سوره احزاب: 33، آیه33.
  19. سوره نحل: 16، آیه43؛ سوره انبیاء: 21، آیه7.
  20. چنانکه خداوند متعال به حضرت نوح (ع) خطاب کرده و درباره پسرش، می‌فرماید: «انه لیس من اهلک» «او از خاندان تو (خاندان پیامبری) نیست.»، سوره هود: 11، آیه46
  21. به عبارت دیگر قرآن کریم کسی را که سنخیت روحی با انسان ندارد، اهل او نمی‌داند. ر.ک: تحریری محمدباقر، «جلوه‌های لاهوتی- شرح زیارت جامعه کبیره»، ج1، ص46.
  22. «او از خاندان تو (خاندان پیامبری) نیست». سوره هود: 11، آیه46. محمدی ری‌شهری، محمد، «تفسیر قرآن ناطق»، ص45 - 46
  23. زمردیان، احمد، «مقام ولایت در شرح زیارت جامعه کبیره»، ص22، با اندکی تصرف.
  24. «(به یاد آور) هنگامی که موسی به خانواده‌اش گفت: من آتشی را حس کردم (از دور دیدم)». سوره نمل: 27، آیه7.
  25. «پس چون موسی مدت (معهود) را به پایان برد و با خانواده خود (از مدین به سوی مصر) حرکت کرد...»، سوره قصص: 28، آیه29.
  26. «یوسف(ع) به مامورین دستور داد تا پولی را که برادرانش برای خرید گندم داده بودند در میان اثاث و اجناس بگذارند تا وقتی به سوی اهل بیت و خانواده خود برگردند، متوجه شوند که پولی نگرفته‌اند»، سوره یوسف: 12، آیه62.
  27. «امر کن اهل بیت و خانواده و خاندان خود را به نماز». سوره طه: 20، آیه32.
  28. «ای پیروان کتاب، چرا به آیات خدا کافر می‌شوید؟...»، سوره آل عمران: 3، آیه70.
  29. «ای پیروان کتاب، چرا بر طریق حق نمی‌روید و مانع دیگران هم می‌شوید؟»، همان، آیه99.
  30. «گروهی گفتد: ای ساکنان شهر یثرب!»، سوره احزاب: 33، آیه13.
  31. «از خویشان و نزدیکان خود»، سوره مریم: 19، آیه16.
  32. «وزیر مرا از خویشان و اقرباء من قرار ده.»، سوره طه: 20، آیه29.
  33. «آن خدا شایسته و سزاوار است که از او پرهیز شود و سزاوار است تا متقین را بیامرزد.»، سوره مدثر: 74، آیه56. ر.ک: نقوی سید محمد تقی، «شرح زیارت جامعه»، صص25 - 26، با تصرف و تغییر.
  34. برخی معتقدند: واژه آل از واژه اهل گرفته شده است و به معنای رجوع به چیز دیگر است و چون نوعا اولاد انسان به او منتسب بوده و رجوع می‌کنند، به ایشان اهل و آل گفته می‌شود. ر.ک: تحریری محمدباقر، «جلوه‌های لاهوتی- شرح زیارت جامعه کبیره»، ج1، ص45؛ کربلائی جواد بن عباس، «الانوار الساطعة فی شرح الزیارة الجامعة»، ج1، ص395.
  35. به عنوان نمونه شیخ جواد کربلائی معتقد است که میان واژه‌های «اهل» و «آل»، در استعمال اهل لغت و شرع، عموم و خصوص من وجه وجود دارد و اگر چه اصل در واژه «آل»، «اهل» است لکن گاهی نیز اطلاق «آل» می‌کنند اما از آن اراده اشراف از اهل می‌نمایند که در این صورت واژه «آل» اخص از «اهل» خواهد بود و گاهی نیز این استعمال به عکس می‌باشد. در هر حال ایشان معتقد است که اگر واژه «اهل» به صورت مطلق و بدون قید یا مضافی به کار رود، مراد از آن ائمه معصومین(ع) است. چنانچه در روایات نیز همین معنا از واژه «اهل» آنجا که مطلق به کار رفته، اراده شده است. ...عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَنْ‏ آلُ‏ مُحَمَّدٍ(ص)؟ قَالَ: ذُرِّيَّتُهُ. فَقُلْتُ: من أَهْلُ بَيْتِهِ؟ قَالَ: الْأَئِمَّةُ الْأَوْصِيَاءُ. ... ر.ک: کربلائی جواد بن عباس، «الانوار الساطعة فی شرح الزیارة الجامعة»، ج1، ص395؛ احسائی، احمد بن زین الدین، «شرح الزیارة الجامعة الکبیرة» ج1، ص12.
  36. بحرینی، سید مجتبی، «جامعه در حرم»، ص48 با تصرف؛ برخی هم معتقدند علاوه بر معنای مذکور، به جایگاهی که جنبه معنویت دارد و محل سکونت معارف و حقایق است بیت اطلاق می‌شود. ر.ک: تحریری محمدباقر، «جلوه‌های لاهوتی- شرح زیارت جامعه کبیره»،ج1، ص47.
  37. ابن منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج2 ص14؛ تاج العروس ج3 ص22؛ ر.ک: نقوی، سید محمد تقی، «شرح زیارت جامعه»، ص27؛ مطهری، داوود، «شرح زیارت جامعه کبیره»، ص67؛ ضیاء آبادی، سیدمحمد، «حبل متین در شناخت ارکان دین»، ج1، ص8؛ محمدی ریشهری، محمد، «تفسیر قرآن ناطق»، ص46؛ جوادی آملی، عبدالله، «ادب فنای مقربان»، ج۱، ص108.
  38. ر.ک: حسینی، سیدحسین، «هادیان در کلام امام هادی(ع)»، ج1؛ ذیل فراز «یا اهل بیت النبوة»، حسینی، سیدمجتبی، «مقامات اولیاء»، ج1؛ ذیل فراز «یا اهل بیت النبوة»، زمردیان، احمد، «مقام ولایت در شرح زیارت جامعه کبیره»؛ موسوی نوری، سیدمحمد، «معرفت معصومین»؛ بحرینی، سیدمجتبی، «جامعه در حرم» ذیل فراز مورد نظر.
  39. میلانی، سیدعلی، «با پیشوایان هدایتگر»، ج1، ص99.
  40. بیت در روایات به معنای ائمه(ع) است. ر.ک: تحریری محمدباقر، «جلوه‌های لاهوتی- شرح زیارت جامعه کبیره»، ج1، ص47.
  41. سوره بقره:2، آیه 189.
  42. «نحن البیوتُ الّتی أمَرَ اللهُ أن یؤتی من أبوابها، نحنُ بابُ الله و الّتی یؤتی منها...»، ابن شهرآشوب، محمد بن علی، «مناقب آل ابیطالب(ع)»، ج2، فصل فی المسابقة بالعلم..، ص34. ر.ک: نقوی، سید محمد تقی، «شرح زیارت جامعه کبیره»، ص30.
  43. عن ابی‌جعفر(ع)، قال: «...نحن شجرة النبوة و بیت الرحمة»، صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد(ص)»، ج1، ص57.
  44. سوره احزاب:33، آیه33.
  45. حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَنْ‏ آلُ‏ مُحَمَّدٍ(ص)؟ قَالَ: ذُرِّيَّتُهُ. فَقُلْتُ: من أَهْلُ بَيْتِهِ؟ قَالَ: الْأَئِمَّةُ الْأَوْصِيَاءُ. فَقُلْتُ: مَنْ عِتْرَتُهُ؟ قَالَ: أَصْحَابُ الْعَبَاءِ. فَقُلْتُ: مَنْ أُمَّتُهُ؟ قَال:َ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ صَدَقُوا بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُتَمَسِّكُونَ بِالثَّقَلَيْنِ اللَّذَيْنِ أُمِرُوا بِالتَّمَسُّكِ بِهِمَا كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِهِ أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً وَ هُمَا الْخَلِيفَتَانِ عَلَى الْأُمَّةِ بَعْدَه‏».، ابن بابویه، محمدبن علی، »معانی الأخبار» ج1، ص94. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) مَنْ آلُ مُحَمَّدًٍ(ص)؟ قَالَ: ذُرِّيَّتُهُ. فَقُلْتُ: مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ(ع)؟ قَالَ: الْأَئِمَّةُ الْأَوْصِيَاءُ(ع). فَقُلْتُ: مَنْ عِتْرَتُهُ؟ قَالَ: أَصْحَابُ الْعَبَاءِ. فَقُلْتُ: مَنْ أُمَّتُهُ؟ قَالَ: الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ صَدَّقُوا بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُتَمَسِّكُونَ [الْمُسْتَمْسِكُونَ‏] بِالثَّقَلَيْنِ الَّذِينَ أُمِرُوا بِالتَّمَسُّكِ بِهِمَا كِتَابِ اللَّهِ وَ عِتْرَتِهِ أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً وَ هُمَا الْخَلِيفَتَانِ عَلَى الْأُمَّةِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص).»، ابن بابویه، محمد بن علی، «الامالی»، النص، ص240.
  46. ر.ک: ابن منظور محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج11 ص30 ؛ فیروزآبادی محمد بن یعقوب، «القاموس المحیط»، ج3 ص453؛ مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، «تاج العروس»، ج14 ص37.
  47. «البته نزدیکترین مردم به ابراهیم (از نظر اصول و فروع شریعت) کسانی هستند که از او (در عصر شریعتش) پیروی کردند...»، سوره آل‌عمران:3، آیه 68.
  48. تفسیر قمی: 1/ 105.
  49. حسینی، سیدمجتبی، «مقامات اولیاء»، ج1، ص27 و 29 با تصرّف.
  50. «ما در دیار لوط، جز بیتی مسلمان نیافتیم.» سوره ذاریات:51، آیه36.
  51. «ما در دیار لوط، جز بیتی مسلمان نیافتیم.» سوره ذاریات:51، آیه36.
  52. «پس در پاسی از شب گذشته با خانواده‌ات (به بیرون از منطقه) روانه شو»، سوره هود: 11، آیه81.
  53. «به جز همسرت»، همان.
  54. «گفتند: ما به سوی قومی گنه‌کار (قوم لوط) فرستاده شده‌ایم (تا آنان را هلاک سازیم) مگر خاندان لوط که حتما همه آنها را نجات خواهیم داد. جز زن او را که (به خاطر بی ایمانی او) تقدیر و تصویب کرده‌ایم که حتما از بازماندگان (در عذاب قوم لوط) باشد». سوره حجر: 15، آیات 58 - 60.
  55. بحرینی، سیدمجتبی، «جامعه در حرم»، ص48 - 49.
  56. «(فرشته‌ها) گفتند: آیا از کار خدا شگفتی می‌کنی در حالی که رحمت خداوند و برکت‌های او بر شما خانواده است؟! همانا او ستوده صفات و ستوده افعال و صاحب کرم عمیم و جلال گسترده است». سوره هود: 11، آیه73.
  57. زمردیان، احمد، « مقام ولایت در شرح زیارت جامعه کبیره»، ص23.
  58. ضیاء آبادی، سیدمحمد، «حبل متین در شناخت ارکان دین»، ج1، ص8.
  59. حسینی، سید حسین، «هادیان در کلام امام هادی»، ج1، ص36.
  60. نقوی سید محمد تقی، «شرح زیارت جامعه»، ص26.
  61. مطهری داوود، «شرح زیارت جامعه کبیره»، ص21
  62. همدانی درودآبادی، حسین، «الشموس الطالعه»، مترجم: نائیجی، محمد حسین، ص45.
  63. میلانی سید علی، «با پیشوایان هدایتگر»، ج1، صص98 - 99
  64. جوادی آملی عبدالله، «ادب فنای مقربان»، ج1، ص109.
  65. سوره طور: 52، آیه21.
  66. میلانی سید علی، «با پیشوایان هدایتگر»، ج1، ص99.
  67. جهت اطلاع از تمامی دیدگاه‌های مختلف اهل‌سنت در این خصوص، ر.ک: میلانی، سیدعلی، «جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام»، بخش آیه تطهیر.
  68. جوادی آملی، عبدالله، «ادب فنای مقرّبان»، ج1، ص109 با تصرّف و تغییر.
  69. شرح زیارت جامعه کبیره: ص75؛ ر.ک: نقوی سید محمد تقی، شرح زیارت جامعه، ص27؛ مقام ولایت: ص23؛ مقامات اولیاء، ج1، ص28؛ هادیان در کلام امام هادی، ج1، ص38؛ البته به نظر مولف کتاب ادب فنای مقربان «نبوت» فقط از «نبو» به معنای رفعت گرفته شده. ر.ک: ادب فنای مقربان، ج1، ص108.
  70. برخی شارحان زیارت جامعه کبیره در بیان حقیقت نبوت معتقدند: حقیقت نبوت، اتصال به ذات نامتناهی حق تعالی در هنگام تجلی او است که به هیچ چیزی توجه ندارد حتی خویشتن یا مقام خبرگیری یا خبردهی، در آن مرتبه جز ذات بی‌قید و رسم حق تعالی مشاهده نمی‌شود که با غشوه و بی‌توجهی به ماسوای او همراه است. لذا این تجلی تام حق که با فنای کلی غیر او در نظر شخص، ظهور می‌کند، نبوت محسوب می‌شود و پس از به هوش آمدن مقام خبر دادن شروع می‌شود که کاملترین مرحله خبردهی از حقایق عالم غیب است و این نهایت درجه قرب عبد در سیر صعودی است که قرآن کریم از آن خبر می‌دهد. ر.ک: تحریری محمدباقر، «جلوه‌های لاهوتی- شرح زیارت جامعه کبیره»،ج1، ص51.
  71. شیخ جواد کربلائی معتقد است: اگر چه واژه «بیت» در لغت به معنای خانه گلی و سنگی است اما گاهی این واژه در قرآن و روایات و همچنین کلمات بزرگان دین، بر بیوت معنوی و نیز بر ائمه معصومین (ع) اطلاق شده است. روایات بسیاری شاهد بر این سخن است. یه عنوان نمونه: در تفسیر فرات بن ابراهیم از امام باقر(ع) روایت شده که فرمودند: «نحن بیت الله و البیت العتیق و بیت الرحمة و اهل النبوة.....». بنابراین بیت با قطع نظر از معنای لغویش در دو معنا استعمال می‌شود. الف: خانه ظاهری پیامبراکرم(ص). چنان که در حدیث ثقلین چنین وارد شده: «و عترتی اهل بیتی» بر این اساس «اهل البیت» در این روایت به معنای ذریه و فرزندان آن حضرت(ص) و کسانی است که از صلب پبامبر(ص) باشند. همچنین ممکن است مراد از بیت، بیت علم باشد. زیرا رسول خدا(ص)، خانه علم بودند. بر این اساس اهل بیت آن حضرت(ص)، اهل بیت علم هستند. ب: مراد از بیت، بیت معنوی است. طبق این معنا رسول خدا(ص)، بیت نبوت است و ائمه معصومین(ع) نیز بیوت نبی هستند. چنان که حدیث نبوی(ص) باب العلم بر این معنا دلالت دارد. ر.ک: کربلائی جواد بن عباس، «الانوار الساطعة فی شرح الزیارة الجامعة»، ج1، ص400-3(ص)(ص)؛ یکی دیگر از شارحان زیارت جامعه کبیره نیز معتقد است مراد از بیت در ترکیب «بیت النبوة»، در ظاهر، همان خانه محمد(ص) است و برای اثبات این سخن، کلام رسول خدا(ص) در حدیث شربف ثقلین را شاهد می‌آورد که فرمود: «و عترتی اهل بیتی» ایشان معتقد است مراد از اهل بیت در این هنگام، ذریه و فرزندان آن حضرت(ص) هستند. یا این که ممکن است مراد از اهل بیت، اهل بیت علم باشد که در این صورت منظور از اهل بیت، ائمه معصومین(ع) هستند که حافظ و وارث علم نبی اکرم(ص) هستند. اما از منظر ایشان، مراد از بیت در باطن، خود رسول اکرم(ص) است که نبوت در آن حضرت(ص) قرار داده شده. بر این اساس، رسول خدا(ص)، بیت اعظم و بلکه مدینه و شهر علم است و آل او، ائمه معصومین(ع)، یعنی همان بیوتات نبوت یا ابواب آن شهر هستند. ر.ک: احسائی، احمد بن زین الدین، «شرح الزیارة الجامعة الکبیرة» ج1، ص14-13.
  72. ابومحمد عبدالملک بن هشام، «السیرة النبویة»، ج4، ص38.
  73. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید ، به خانه‌های پیامبر وارد نشوید مگر آنکه به شما اذن داده شود...»، احزاب:۳۳، آیه۵۳.
  74. «و با وقار در خانه خود قرار گیرید و (در میان مردم) همانند ظهور (زنها) در دوران جاهلیت نخستین (با آرایش و زینت بدون رعایت حجاب) ظاهر نشوید.»، همان، آیه ۳۳.
  75. «و آنچه را از آیات خداوند و حکمت (علوم عقلی و احکام شرعی) در خانه‌های شما بازگو می‌شود را به یاد آرید.» همان، آیه۳۴.
  76. جوادی آملی، عبدالله، «ادب فنای مقرّبان»، ج1، ص11-109.
  77. محمدی ری‌شهری، محمد، «تفسیر قرآن ناطق»، ص46.
  78. برخی از شارحان زیارت جامعه کبیره مراد از اهل بیت نبوت را ائمه معصومین(ع) و مراد از بیت نبوت را رسول خدا(ص)، دانسته‌اند. اگر چه اراده مصداق امیرالمومنین امام علی(ع) را نیز از اصطلاح بیت نبوت به این دلیل که آن حضرت، حاوی اسرار نبوت، جامع آثار آن و حافظ شریعت و نبوت بودند، جایز شمرده‌اند. احسائی، احمد بن زین الدین، «شرح الزیارة الجامعة الکبیرة» ج1، ص14.
  79. عن ابی‌جعفر، قال: «...نحن شجرة النبوة و بیت الرحمة»، صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد(ص)»، ج1، ص57.
  80. نظّام الاعرج، حسن بن محمد، «تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان»، ج2، ص221.
  81. «هؤلاء خمسةٌ من وُلدک لولاهم ما خلقتُک و لا خلقتُ الجنّةَ و لا النارَ و لا العرشَ و لا الکرسیَّ و لا اسماءَ و الأرضَ و لا الملائکةَ و لا الجنّ و الا الإنس... »، مجلسی، محمدباقر، «بحارالانوار الجتمعه لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)»، ج27، باب:10، ص5.
  82. «پس (از مدتی استقرار در زمین) آدم از جانب پروردگارش کلماتی را دریافت کرد (به او القاء توبه شد و یا در ضمن اسماء تعلیم شده توبه به او الهام گردید و توبه نمود) پس خدا هم بر او عطف توجه نمود و توبه او را پذیرفت که او بسیار عطوف و توبه پذیر و مهربان است». سوره بقره:2، آیه 37.
  83. ر.ک. شمس الدین شامی، محمد بن یوسف، «سُبُل الهدی و الرشاد»، ج1، ص93؛ صفدی، صلاح الدین خلیل بن ایبک، «الوافی بالوفیات»، ج3، ص112.
  84. میلانی، سیدعلی، «نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار»، ج5، ص247.
  85. «...فَقَالَ لَهُ(ص) عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: مَتَى نُبِّئْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ: يَا أَبَا حَفْصٍ نُبِّئْتُ وَ آدَمُ‏ بَيْنَ‏ الرُّوحِ‏ وَ الْجَسَد.»، مجلسی، محمدباقر، «بحارالانوار»، ج15، ص353.
  86. ابن محمّد النّوفليّ، عن أحمد بن هلال، عن الحسن بن محبوب، عن عبد اللَّه بن بكير، عن حمران بن أعين قال‏: سألت أبا جعفر عن قول اللَّه- عزّ و جلّ- في كتابه: «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى، فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»‏. فقال: أدنى اللَّه محمّدا منه فلم يكن بينه و بينه إلّا قفص من لؤلؤ، فيه فراش من ذهب يتلألأ، فاري‏ صورة. فقيل له: يا محمّد، أتعرف هذه الصّورة؟ قال: نعم، هذه صورة علي بن أبي طالب. فأوحى اللَّه إليه: أن زوّجه فاطمة و اتّخذه وصيّا. قمی مشهدی محمد بن محمدرضا، «تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب»، ج12، ص482 ذیل آیه 10 سوره میارکه نجم.
  87. «از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بپرس که برای چه مبعوث شده‌اند؟»، سوره زخرف:43، آیه 45.
  88. «از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بپرس که برای چه مبعوث شده‌اند؟»، سوره زخرف:43، آیه 45. نَقَلْتُ مِمَّا خَرَّجَهُ الْعِزُّ الْمُحَدِّثُ قَالَ وَ رُوِيَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ‏ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ص أَتَانِي مَلَكٌ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ وَ سْئَلْ مَنْ‏ أَرْسَلْنا مِنْ‏ قَبْلِكَ‏ مِنْ‏ رُسُلِنا عَلَى‏ مَا بُعِثُوا قَالَ قُلْتُ عَلَى مَا بُعِثُوا قَالَ عَلَى وَلَايَتِكَ وَ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب‏»، «از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بپرس که برای چه مبعوث شده‌اند؟»، ر.ک: اربلی، علی بن عیسی، «کشف الغمة فی معرفة الائمة»، ج1، ص312.
  89. بی، ابواسحاق احمد بن ابراهیم، «الکشف و البیان عن تفسیر القرآن»، ج8، ص338؛ حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، «شواهد التنزیل لقواعد التفضیل»، ج2، صص223-222 و 225؛ اربلی، علی بن عیسی، «کشف الغمة فی معرفة الائمة»، ج1، ص312؛ مجلسی، محمدباقر، «بحارالانوار»، ج15، ص247 و ج18، ص297 و ج26، 2318. ر.ک: میلانی، سیدعلی، «با پیشوایان هدایت‌گر»، ج1، ص105 - 99، با تلخیص و تصرّف.
  90. حسینی، سید مجتبی، «مقامات اولیاء»، ج1، ص29.
  91. به نظر می‌رسد دقیقتر باشد.
  92. «وزیری از خاندانم برای من قرار ده. برادرم هارون را، به او پشتم را محکم کن و او را در کارم شریک ساز». سوره طه:20، آیات32 - 29.
  93. «گفت: ای موسی، بی‌تردید همه خواسته‌ات به تو داده شد». وره طه:20، آیه36.
  94. «اللّهمّ إنّ موسی بنَ عِمرانَ سألک و قال: «وَ اجْعَلْ لي‏ وَزيراً مِنْ أَهْلي‏ هارُونَ أَخي‏ اشْدُدْ بِهِ أَزْري وَ أَشْرِكْهُ في‏ أَمْري» و أنا محمّد نبیُّک أسألُک أن تشرَحَ لی صدری... و اجعَل لی وزیراً مِن أهلی علیَّ بنَ أبی طالبٍ أخی اُشدُد به أزری و أشرِکهُ فی أمری.». کوفی، فرات بن ابراهیم، «تفسیر فرات الکوفی»، ص248، ذیل آیات 97-96 از سوره مریم.
  95. «به سوی فرعون بروید که او طغیان کرده است». سوره طه:20، آیه43.
  96. «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی»، مفید، محمد بن محمد، «الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد»، ج1، ص8؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، «مناقب آل ابیطالب(ع)»، ج1، ص3 و 221 و ج2، ص186 و 191 و ج3، ص 16، 107، 249، 251 و 268.
  97. «... إذا أنَا دَعَوَتُ فأمَّنُوا...»، فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، «تفسیر الصافی»، ج1، ص343.
  98. «نحن البیوت التی امر الله ان یوتی من ابوابها». ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، «مناقب آل ابیطالب(ع)»، ج2، فصل فی المسابقة بالعلم، ص34.
  99. قال رسول الله(ص): «انا مدینة العلم و علیّ بابها». ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، «تحف العقول عن آل الرسول»، ص430؛ ابن بابویه، محمد بن علی، «الامالی»، ص 345؛ ابن بابویه، محمد بن علی، «عیون اخبار الرضا»، ج2، ص66.
  100. سوره بقره:2، آیه 189.
  101. زمردیان، احمد، «مقام ولایت در شرح زیارت جامعه کبیره»، ص26-27.
  102. «جوامع‌الکلم»‌ ترکیبی‌ وصفی‌ است‌ که‌ در آن‌ جای‌ صفت‌ و موصوف‌ عوض‌ و صفت‌ به‌ موصوف‌ اضافه‌ شده‌، صورت‌ اصلی‌ آن‌ «الکَلِمُ الجامعه» بوده‌ است‌. جوامع‌، جمعِ جامعه‌ است‌ و کَلِم‌، جمعِ کلمه‌، و کلمه‌ هم‌ یک‌ لفظ‌ و هم‌ مجموعه‌ای‌ از الفاظ‌ را در بر می‌گیرد. در زبان‌ عربی‌ واژه کلمه‌ را به‌کار می‌برند و از آن‌ مجموعه‌ای‌ از کلمات‌، نظیر یک‌ خطبه‌ و یک‌ قصیده‌، را قصد می‌کنند. کَلِم‌ هم‌ کمتر از سه‌ کلمه‌ را در بر نمی‌گیرد. بنابراین‌، منظور از «جوامع‌الکلم‌«، مجموعه‌ای‌ از جملات‌ و سخنان‌ جامع‌ و فراگیر است‌. دیلمی، حسن بن محمد، «ارشاد القلوب الی الصواب»، ج1، الجزء الاول، ص12.
  103. «آدمُ و مَن دونَه تحت لِوائی». راوندی، قطب الدین، سعید بن هبة الله، «الخرائج و الجرائح»، ج2، الباب السابع عشر فی الموازاة بین معجزات نبینا و معجزات اوصیائه و...، ص876.؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، «مناقب آل ابیطالب (ع)»، ج1، فصل فی اللطائف، ص214.
  104. قال رسول الله(ص): «خُلقتُ انا و علیّ من نور واحد». ابن بابویه، محمدبن علی، «الخصال»، ج1، ص31؛ ابن ابی جمهور، محمدبن زین الدین، «عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية»، ج4، ص124.
  105. «و (در آن روز روی) زمین به نور پروردگارش (نور خاصی که برای آن روز آفریده شده)، روشن گردد.» سوره زمر:39، آیه69.
  106. حویزی، عبدعلی بن جمعة، «تفسیر نور الثقلین»، ج4، ص503، ذیل آیه69 سوره مبارکه نور.
  107. «و زمین به نور شما ] اهل بیت[ روشن گردد»
  108. «اگر تو ای فاطمه نبودی، همانا زمین و آسمان‌ها را خلق نمی‌کردم.». فیض کاشانی، محمد بن حسن بن شاه مرتضی، «الوافی»، ج1، ص52.
  109. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، کتاب الحجة، باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمه(ع)، ج1، ص175-174،ح1.
  110. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، کتاب الحجة، باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمه(ع)، ج1، صص174 و باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث، ج1، ص176.
  111. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، کتاب الحجة، باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث(ع)، ج1، صص176، ح1و2.
  112. علامه طباطبائی ذیل آیه 213 از سوره مبارکه بقره در جلد ۲ تفسیر خود چنین فرموده ‌است: «بعضی‌ها گفته‌اند: فرق میان نبی و رسول، عموم و خصوص مطلق است، به این معنا که رسول آن کسی است که هم مبعوث است، و هم مامور، به تبلیغ رسالت، و اما نبی کسی است که تنها مبعوث باشد، چه مامور به تبلیغ هم باشد و چه نباشد. لیکن این فرق مورد تایید کلام خدای تعالی نیست، برای اینکه می‌فرماید: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًاً» که در مقام مدح و تعظیم موسی او را هم رسول خوانده، و هم نبی، و مقام مدح اجازه نمی‌دهد این کلام را حمل بر ترقی از خاص به عام کنیم، و بگوئیم، معنایش این است که اول نبی بود بعداً رسول شد. و نیز می‌فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ» که در این آیه میان رسول و نبی جمع کرده، در باره هر دو تعبیر به «ارسلناً» کرده‌است، و هر دو را مرسل خوانده، و این با گفتار آن مفسر درست در نمی‌آید. لیکن آیه :«وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ» که همه مبعوثین را انبیا خوانده، و نیز آیه: «وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ» که پیامبر اسلام(ص) را هم رسول و هم نبی خوانده و همچنین آیه مورد بحث که می‌فرماید: «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ» که باز همه مبعوثین را انبیا خوانده، و نیز آیاتی دیگر، ظهور در این دارد که هر مبعوثی که رسول به سوی مردم است نبی نیز هست. و این معنا با آیه: «وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًا»، و رسولی نبی بود، منافات ندارد، چون در این آیه از دو کلمه رسول و نبی معنای لغوی آنها منظور است، نه دو اسمی که معنی لغوی را از دست داده باشد، در نتیجه معنای جمله این است که او رسولی بود با خبر از آیات خدا، و معارف ا. و همچنین آیه: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ...»، چون ممکن است گفته شود، که نبی و رسول هر دو به سوی مردم گسیل شده‌اند، با این تفاوت که نبی مبعوث شده تا مردم را به آنچه از اخبار غیبی که نزد خود دارد خبر دهد، چون او به پاره‌ای از آنچه نزد خداست خبر دارد، ولی رسول کسی است که به رسالت خاصی زاید بر اصل نبوت گسیل شده‌است، هم چنان که امثال آیات زیر هم به این معنا اشعار دارد. «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ، فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ، قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ» و آیه: «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًاً» و بنا بر این نبی عبارت است از کسی که برای مردم آنچه مایه صلاح معاش و معادشان است، یعنی اصول و فروع دین را بیان کند، البته این مقتضای عنایتی است که خدای تعالی نسبت به هدایت مردم به سوی سعادتشان دارد، و اما رسول عبارت است از کسی که حامل رسالت خاصی باشد، مشتمل بر اتمام حجتی که به دنبال مخالفت با آن عذاب و هلاکت و امثال آن باشد، هم چنان که فرمود: «لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» و از کلام خدای تعالی در فرق میان رسالت و نبوت بیش از مفهوم این دو لفظ چیزی استفاده نمی‌شود، و لازمه این معنا همان مطلبی است که ما بدان اشاره نموده گفتیم: رسول شرافت و ساطت بین خدا و بندگان را دارد، و نبی شرافت علم به خدا و معارف خدایی را دارد. طباطبائی، سید محمد حسین، «المیزان فی تفسیر القرآن»، ج2، ذیل آیه 213 سوره مبارکه بقره.
  113. همان.
  114. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، کتاب الحجة، باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث(ع)، ج1، صص176، ح1و2.
  115. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، کتاب الحجة، باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث (ع)، ج1، صص177-176، ح3و4.