نور در لغت: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'ه. ق.' به 'ﻫ.ق') |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
این لغت به معنای مطلق [[روشنایی]] است و با «[[ضیاء]]» هممعنا است<ref>العین، ج۸، ص۲۷۵.</ref>؛ با این تفاوت که در ضیاء، تأکید بر [[اشراق]] و اشعه منتشره از [[نور]] است؛ اما در نور، تأکید بر ذات روشنایی است. در معنای اصطلاحی نیز، نور عبارت است از چیزی که اجسام غیر روشن و کدر را روشن و قابل [[رؤیت]] مینماید. ولی خود نور برای ما بنفس ذاته مکشوف و هویدا است و چیز دیگری آن را ظاهر نمیکند. بنابر تعبیر ابناثیر، نور امر ظاهر بالذاتی است که خود ظاهر است و سایر ظهورات به اوست. در تعبیری جامعتر، نور حقیقتی روشن و ظاهر بالذات و روشنیبخش و مُظهر غیر است<ref>{{عربی|النور: هو الظّاهر الّذي به كلُ ظُهورٍ. و الظّاهرُ في نفْسه المظْهِرُ لغيْرِه}} (لسان العرب (ط. دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع دار صادر، ۱۴۱۴ | این لغت به معنای مطلق [[روشنایی]] است و با «[[ضیاء]]» هممعنا است<ref>العین، ج۸، ص۲۷۵.</ref>؛ با این تفاوت که در ضیاء، تأکید بر [[اشراق]] و اشعه منتشره از [[نور]] است؛ اما در نور، تأکید بر ذات روشنایی است. در معنای اصطلاحی نیز، نور عبارت است از چیزی که اجسام غیر روشن و کدر را روشن و قابل [[رؤیت]] مینماید. ولی خود نور برای ما بنفس ذاته مکشوف و هویدا است و چیز دیگری آن را ظاهر نمیکند. بنابر تعبیر ابناثیر، نور امر ظاهر بالذاتی است که خود ظاهر است و سایر ظهورات به اوست. در تعبیری جامعتر، نور حقیقتی روشن و ظاهر بالذات و روشنیبخش و مُظهر غیر است<ref>{{عربی|النور: هو الظّاهر الّذي به كلُ ظُهورٍ. و الظّاهرُ في نفْسه المظْهِرُ لغيْرِه}} (لسان العرب (ط. دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع دار صادر، ۱۴۱۴ ﻫ.ق)، ج۵، ص۲۴۰).</ref>. باید به این مطلب توجه نمود که الفاظ بر [[روح]] معانی کلمات وضع شدهاند و تفاوت در مصادیق گوناگون آن معنا است؛ چنان که مثلاً «مصباح» گرچه به معنای وسیله روشنایی است، ولی در گذشته، مصداق آن شمع و یا چراغ نفتی و یا روغنی بود و با گذشت [[زمان]]، به چراغهای برقی با تنوعهای گوناگون امروزی نیز اطلاق گردید. همه این موارد مصداق مصباح هستند؛ گرچه ماهیتاً تفاوت فراوانی میان چراغهای امروزین با قدیم وجود دارد. | ||
بنابراین، درباره واژه نور، در یک معنای جامع میتوانیم بگوییم که این واژه از جمله لغاتی است که به دلیل شدت [[بداهت]] قابل ترجمه نیست؛ چنان که اگر بخواهیم واژههایی مثل «[[حق]]، هستی، وجود، [[علم]]، [[حیات]]، [[قدرت]]» و نظایر آنها را نیز معنا کنیم، معمولاً با مترادف و یا لوازم آنها ترجمه میکنیم. این نه به دلیل مجهول بودن معنای لغت، بلکه به خاطر شدت وضوح آنها است؛ به طوری که سایر لغات در پرتو آنها معنا میشوند. به همین دلیل است که در توضیح معنای نور گفته شده: آن حقیقتی است که فی حد ذاته روشن است و ابهام و خفایی در آن نیست و سایر امور به کمک آن روشن میشوند: {{عربی|الظاهر فی نفسه و المظهر لغیره}}. این معنای جامع میتواند در امور محسوس و معقول به کار رود؛ چنانکه در [[قرآن]]، لغت [[نور]] درباره [[روشنایی]] محسوس به کار رفته است؛ مثل: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا}}<ref>«اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید» سوره یونس، آیه ۵.</ref>، {{متن قرآن|مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ}}<ref>«داستان اینان، چون داستان کسانی است که آتشی برافروزند و همین که دور و برشان روشن شد، خداوند روشناییشان را ببرد و آنان را در تاریکیها که چیزی نمیبینند رها کند» سوره بقره، آیه ۱۷.</ref>. | بنابراین، درباره واژه نور، در یک معنای جامع میتوانیم بگوییم که این واژه از جمله لغاتی است که به دلیل شدت [[بداهت]] قابل ترجمه نیست؛ چنان که اگر بخواهیم واژههایی مثل «[[حق]]، هستی، وجود، [[علم]]، [[حیات]]، [[قدرت]]» و نظایر آنها را نیز معنا کنیم، معمولاً با مترادف و یا لوازم آنها ترجمه میکنیم. این نه به دلیل مجهول بودن معنای لغت، بلکه به خاطر شدت وضوح آنها است؛ به طوری که سایر لغات در پرتو آنها معنا میشوند. به همین دلیل است که در توضیح معنای نور گفته شده: آن حقیقتی است که فی حد ذاته روشن است و ابهام و خفایی در آن نیست و سایر امور به کمک آن روشن میشوند: {{عربی|الظاهر فی نفسه و المظهر لغیره}}. این معنای جامع میتواند در امور محسوس و معقول به کار رود؛ چنانکه در [[قرآن]]، لغت [[نور]] درباره [[روشنایی]] محسوس به کار رفته است؛ مثل: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا}}<ref>«اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید» سوره یونس، آیه ۵.</ref>، {{متن قرآن|مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ}}<ref>«داستان اینان، چون داستان کسانی است که آتشی برافروزند و همین که دور و برشان روشن شد، خداوند روشناییشان را ببرد و آنان را در تاریکیها که چیزی نمیبینند رها کند» سوره بقره، آیه ۱۷.</ref>. | ||
نسخهٔ ۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۳۶
مقدمه
این لغت به معنای مطلق روشنایی است و با «ضیاء» هممعنا است[۱]؛ با این تفاوت که در ضیاء، تأکید بر اشراق و اشعه منتشره از نور است؛ اما در نور، تأکید بر ذات روشنایی است. در معنای اصطلاحی نیز، نور عبارت است از چیزی که اجسام غیر روشن و کدر را روشن و قابل رؤیت مینماید. ولی خود نور برای ما بنفس ذاته مکشوف و هویدا است و چیز دیگری آن را ظاهر نمیکند. بنابر تعبیر ابناثیر، نور امر ظاهر بالذاتی است که خود ظاهر است و سایر ظهورات به اوست. در تعبیری جامعتر، نور حقیقتی روشن و ظاهر بالذات و روشنیبخش و مُظهر غیر است[۲]. باید به این مطلب توجه نمود که الفاظ بر روح معانی کلمات وضع شدهاند و تفاوت در مصادیق گوناگون آن معنا است؛ چنان که مثلاً «مصباح» گرچه به معنای وسیله روشنایی است، ولی در گذشته، مصداق آن شمع و یا چراغ نفتی و یا روغنی بود و با گذشت زمان، به چراغهای برقی با تنوعهای گوناگون امروزی نیز اطلاق گردید. همه این موارد مصداق مصباح هستند؛ گرچه ماهیتاً تفاوت فراوانی میان چراغهای امروزین با قدیم وجود دارد. بنابراین، درباره واژه نور، در یک معنای جامع میتوانیم بگوییم که این واژه از جمله لغاتی است که به دلیل شدت بداهت قابل ترجمه نیست؛ چنان که اگر بخواهیم واژههایی مثل «حق، هستی، وجود، علم، حیات، قدرت» و نظایر آنها را نیز معنا کنیم، معمولاً با مترادف و یا لوازم آنها ترجمه میکنیم. این نه به دلیل مجهول بودن معنای لغت، بلکه به خاطر شدت وضوح آنها است؛ به طوری که سایر لغات در پرتو آنها معنا میشوند. به همین دلیل است که در توضیح معنای نور گفته شده: آن حقیقتی است که فی حد ذاته روشن است و ابهام و خفایی در آن نیست و سایر امور به کمک آن روشن میشوند: الظاهر فی نفسه و المظهر لغیره. این معنای جامع میتواند در امور محسوس و معقول به کار رود؛ چنانکه در قرآن، لغت نور درباره روشنایی محسوس به کار رفته است؛ مثل: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا﴾[۳]، ﴿مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ﴾[۴].
این لغت درباره روشناییهای معقول نیز به کار رفته است و به هر امر بدیهی که امور مجهول به واسطه آن معلوم میشوند «نور» گفته شده؛ مثل: ﴿أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ﴾[۵]، ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا﴾[۶]. نور قرآن، ایمان، اسلام، علم، توحید و ولایت و انوار دیگری که با چشم بصیرت و دل در مراتب خود قابل درکند، همگی در معنایی که گفته شد مشترکند.[۷]
منابع
پانویس
- ↑ العین، ج۸، ص۲۷۵.
- ↑ النور: هو الظّاهر الّذي به كلُ ظُهورٍ. و الظّاهرُ في نفْسه المظْهِرُ لغيْرِه (لسان العرب (ط. دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع دار صادر، ۱۴۱۴ ﻫ.ق)، ج۵، ص۲۴۰).
- ↑ «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید» سوره یونس، آیه ۵.
- ↑ «داستان اینان، چون داستان کسانی است که آتشی برافروزند و همین که دور و برشان روشن شد، خداوند روشناییشان را ببرد و آنان را در تاریکیها که چیزی نمیبینند رها کند» سوره بقره، آیه ۱۷.
- ↑ «آیا کسی که خداوند دلش را برای اسلام گشاده داشته است و او از پروردگار خویش با خود فروغی دارد (چون سنگدلان بیفروغ است)؟» سوره زمر، آیه ۲۲.
- ↑ «و نوری آشکار برای شما فرو فرستادهایم» سوره نساء، آیه ۱۷۴.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۳۶۸.