حضرت یوسف علیه السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۷: خط ۴۷:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
* [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:13681351.jpg|22px]] [[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|'''تاریخ انبیاء''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۴

مقدمه

یکی از پیامبران الهی در میان بنی اسرائیل، فرزند حضرت یعقوب. وی که بسیار زیبا و مورد علاقه پدر بود و در کنعان می‌‌زیست، مورد حسد برادرانش قرار گرفت، او را در کودکی به بهانه بازی به صحرا برده در چاه افکندند و به پدر گفتند که گرگ او را درید. کاروانی او را از چاه بیرون آورده و در مصر به عنوان برده فروختند. وی مدتی در خانه عزیز مصر بود، به بهانه‌ای او را زندانی کردند. پس از سال‌ها وقتی از زندان آزاد شد، در مصر به حکومت رسید. ماجراهای او و خواب دیدن و حسد برادرانش و عشق زلیخا و جمال یوسف در قرآن به عنوان احسن القصص آمده است. مدفن او در مصر و بنا به نقلی در فلسطین است. حضرت یوسف به لحاظ زیبایی بی‌نظیر و پاکدامنی و ترک گناه در عین جوانی و جمال، الگوی اهل تقواست. یکی از سوره‌های قرآن نیز به نام اوست[۱].

یعقوب دوازده پسر داشت و از میان آنان یوسف و برادرش «بنیامین» را بیش از دیگران دوست می‌داشت و به خصوص یوسف بیش‌تر مورد علاقه وی بود. درباره سبب این محبت و علاقه در قرآن کریم چیزی ذکر نشده و در روایت‌ها نیز علتی برای آن نیامده است، ولی مفسران گفته‌اند که سبب آن کودکی و نوباوگی آن دو بوده و معمولاً کسی که چند فرزند دارد به کوچک‌تر بیش از دیگران محبت می‌کند؛ چون معمولاً کودک احتیاج بیشتری به محبت پدر و مادر دارد. از این رو یعقوب که خود از پیغمبران بزرگ الهی است، نوازش و محبت خود را از دو فرزند کوچک و نو رسته‌اش دریغ نمی‌داشت به خصوص که گفته‌اند: مادر این دو یعنی «راحیل» نیز در همان دوران صباوت و کودکی آن دو از دنیا رفته بود که این خود انگیزه دیگری برای اظهار محبت و نوازش یعقوب به یوسف و بنیامین بود تا بدین وسیله آن دو را دل‌داری داده و مانع احساس غربت و بی‌مادری آنان شود. و نیز گفته‌اند: علت این که یعقوب، یوسف و برادرش را بیشتر دوست می‌داشت، همان نبوغ ذاتی و تقوا و کمالی بود که در آن دو می‌دید. به ویژه در چهره یوسف، آینده درخشانی را از نظر کمال ظاهری و معنوی پیش‌بینی می‌کرد و می‌دانست وی وارث مقام نبوت و عصمت است و منصب هدایت و رهبری مردم بدو تفویض می‌شود. خوابی که یوسف دید و برای پدر گفت نیز این پیش‌بینی و نظریه را بیشتر تقویت و تأیید کرد، از این رو او را بیش‌تر دوست می‌داشت و اظهار علاقه بیش‌تری به او می‌کرد.

به هر صورت علت این که یعقوب(ع) تفاوت و امتیازی را در محبت به آنان معمول می‌داشت و به خصوص یوسف را بیش از سایر برادران دوست می‌داشت، هوای نفس و خواهش دل نبود، بلکه به سبب ایمان و تقوا و دوستی در راه خدا بود. اما برادران یوسف به جای این که در جست‌و‌جوی علت اصلی این امتیاز و در فکر پیدا کردن انگیزه عمل پدر خردمندشان باشند، روی افکار شیطانی و تصور خام و نادانی خود، این کار پدر را حمل بر اشتباه و گمراهی کرده و او را به بی‌عدالتی متهم ساختند تا جایی که آشکارا گفتند: «یوسف و برادرش نزد پدر محبوب‌تر از ما هستند - با این که ما گروهی نیرومندیم [و بهتر می‌توانیم به پدر خود کمک کنیم]. به راستی پدر ما در اشتباه آشکاری است»[۲]. خلاصه می‌خواستند بگویند پدر ما، در عشق و علاقه به یوسف زیاده‌روی کرده و از حد اعتدال بیرون رفته است، به حدی که نصیحت و اندرز هم در این راه سودی ندارد و ناچار باید برای حل این مشکل راه دیگری پیش گرفت و با دور ساختن یوسف، این اعتدال را ایجاد کرده زیرا «از دل برود هر آن‌که از دیده برفت».[۳]

ولادت و نیاکان

پدر و مادر

نام و نسب

کنیه‌ها و القاب

فرزندان

شمایل و صفات ظاهری

صفات و ویژگی‌های شخصیتی

قوم و محل سکونت

قوم یوسف

سرگذشت تاریخی

نبوت و رسالت

امامت و ولایت

علم ویژه الهی

عصمت

فضایل و مناقب

سیره

اصحاب

مخالفان و دشمنان

رحلت و محل دفن

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۵۴.
  2. ﴿إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ «(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی)‌اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است» سوره یوسف، آیه ۸.
  3. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۲۱۹.