جز
جایگزینی متن - 'شهر حمص' به 'شهر حمص'
(←مقدمه) |
|||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
آمنه بنت شرید گفت: بله، من این کار را کردهام، نه [[انکار]] میکنم و نه پوزش میطلبم و نه دست برمیدارم؛ به [[جان]] خودم قسم! اگر تلاش در [[نفرین]] مؤثر است، تمام تلاش خودم را کردهام و بدان که [[حق]] در پی مردان خداست و همیشه [[خداوند]] در کمین توست تا تو را [[کیفری]] سخت دهد. بین [[معاویه]] و آمنه بنت شرید سخن بسیار گفته شد تا آنکه [[معاویه]] گفت: از [[کشور]] من ([[شام]]) خارج شو تا دیگر تو را نبینم و صدایت را نشنوم! آمنه بنت شرید بلافاصله گفت: ای [[معاویه]]، به زودی خواهم رفت، زیرا [[شام]] مورد علاقه من نیست و در آن، روز [[خوشی]] ندیده و خبر [[خوشی]] نشنیدهام و جز [[رنج]] چیز دیگری نصیبم نشده است. [[شام]] [[وطن]] من نیست و در آن [[فامیل]] و عشیرهای ندارم، در این [[شام]] ویران، بدهیهایم سنگین شده و دیدگانم به هیچ امری روشن نشده است، بنابراین ای [[معاویه]]، مطمئن باش از اینجا میروم و هرگز برنمیگردم و هر جا که باشم از تو به [[بدی]] یاد میکنم. | آمنه بنت شرید گفت: بله، من این کار را کردهام، نه [[انکار]] میکنم و نه پوزش میطلبم و نه دست برمیدارم؛ به [[جان]] خودم قسم! اگر تلاش در [[نفرین]] مؤثر است، تمام تلاش خودم را کردهام و بدان که [[حق]] در پی مردان خداست و همیشه [[خداوند]] در کمین توست تا تو را [[کیفری]] سخت دهد. بین [[معاویه]] و آمنه بنت شرید سخن بسیار گفته شد تا آنکه [[معاویه]] گفت: از [[کشور]] من ([[شام]]) خارج شو تا دیگر تو را نبینم و صدایت را نشنوم! آمنه بنت شرید بلافاصله گفت: ای [[معاویه]]، به زودی خواهم رفت، زیرا [[شام]] مورد علاقه من نیست و در آن، روز [[خوشی]] ندیده و خبر [[خوشی]] نشنیدهام و جز [[رنج]] چیز دیگری نصیبم نشده است. [[شام]] [[وطن]] من نیست و در آن [[فامیل]] و عشیرهای ندارم، در این [[شام]] ویران، بدهیهایم سنگین شده و دیدگانم به هیچ امری روشن نشده است، بنابراین ای [[معاویه]]، مطمئن باش از اینجا میروم و هرگز برنمیگردم و هر جا که باشم از تو به [[بدی]] یاد میکنم. | ||
آمنه بنت شرید چون خواست خارج شود، [[معاویه]] با دست اشاره کرد که برو. آمنه بنت شرید گفت: آری [[معاویه]] با دست اشاره میکند که بروم، ولی از ترسِ پاسخ تند من، زبانش را حرکت نمیدهد، ای [[معاویه]]، بدان اگر من هم [[سکوت]] کنم، فردای [[قیامت]] شوهرم "[[عمرو بن حمق خزاعی]]" با زبانی که از [[شمشیر]] برندهتر و از افعی گزندهتر است با تو [[جدال]] خواهد کرد. آمنه بنت شرید با دلی پر از آه و درد از [[معاویه]] جدا شد و از [[شام]] بیرون رفت ولی در بین راه بود که [[عبید بن اوس]] به [[دستور]] [[معاویه]]، هدیهای برای آمنه بنت شرید آورد تا زبان او را از [[بدگویی]] به [[معاویه]] باز دارد! اما وقتی [[عبید بن اوس]] [[هدیه]] را به آمنه بنت شرید داد، او گفت: [[تعجب]] از [[معاویه]] است که شوهر مرا میکشد اما برای من جایزه میفرستد، لذا [[هدیه]] [[معاویه]] را نپذیرفت و از [[شام]] به سوی جزیره حرکت کرد و به [[شهر | آمنه بنت شرید چون خواست خارج شود، [[معاویه]] با دست اشاره کرد که برو. آمنه بنت شرید گفت: آری [[معاویه]] با دست اشاره میکند که بروم، ولی از ترسِ پاسخ تند من، زبانش را حرکت نمیدهد، ای [[معاویه]]، بدان اگر من هم [[سکوت]] کنم، فردای [[قیامت]] شوهرم "[[عمرو بن حمق خزاعی]]" با زبانی که از [[شمشیر]] برندهتر و از افعی گزندهتر است با تو [[جدال]] خواهد کرد. آمنه بنت شرید با دلی پر از آه و درد از [[معاویه]] جدا شد و از [[شام]] بیرون رفت ولی در بین راه بود که [[عبید بن اوس]] به [[دستور]] [[معاویه]]، هدیهای برای آمنه بنت شرید آورد تا زبان او را از [[بدگویی]] به [[معاویه]] باز دارد! اما وقتی [[عبید بن اوس]] [[هدیه]] را به آمنه بنت شرید داد، او گفت: [[تعجب]] از [[معاویه]] است که شوهر مرا میکشد اما برای من جایزه میفرستد، لذا [[هدیه]] [[معاویه]] را نپذیرفت و از [[شام]] به سوی جزیره حرکت کرد و به [[شهر حمص]] رسید، ولی او در [[شهر حمص]] به [[مرض]] [[طاعون]] [[مبتلا]] شد و همان جا به همان [[مرض]] از [[دنیا]] رفت. [[معاویه]] وقتی از [[وفات]] آمنه بنت شرید باخبر شد، مسرور گشت<ref>ر. ک: اعیان الشیعه، ج۲، ص۶۵؛ تراجم اعلام النساء، ج۱، ص۱۹۸.</ref><ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۵۷-۱۴۵۹.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |