نعمان بن بشیر انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[نعمان بن بشیر انصاری در تاریخ اسلامی]] - [[نعمان بن بشیر انصاری در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[نعمان بن بشیر انصاری در تاریخ اسلامی]] - [[نعمان بن بشیر انصاری در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
== آشنایی اجمالی ==
[[ابوعبدالله نعمان بن بشیر بن سعد بن ثعلبة بن خلاس انصاری خزرجی مدنی]] نخستین مولود [[انصاری]] پس از [[هجرت پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[مکه]] به [[مدینه]] است که در [[ربیع الثانی]] [[سال]] دوم هجری<ref>الطبقات الکبری ۶/۵۳ الاستیعاب ۴/۱۴۹۷.</ref> یا چهارده ماه پس از [[هجرت]] در مدینه به [[دنیا]] آمد.<ref>المعارف ۲۹۴.</ref> او از [[اصحاب پیامبر اکرم]]{{صل}} بود<ref> الاستیعاب ۴/۱۴۹۶.</ref> و از آن حضرت و همچنین از دایی‌اش [[عبدالله بن رواحه]]، [[عایشه]] و [[عمر]] [[روایت]] کرده است.<ref> الاصابه ۶/۲۴۰ خلاصة تهذیب تهذیب الکمال ۱۰/۴۴۷.</ref> کسانی چون پسرش محمد، [[حمید بن عبدالرحمان بن عوف]]، [[شعبی]] و [[عروة بن زبیر]] از او روایت کرده‌اند.<ref>خلاصة تهذیب تهذیب الکمال ۱۰/۴۴۷.</ref> وی مردی [[سخنور]] بود<ref>الطبقات الکبری ۶/۵۴.</ref> و در [[سرودن شعر]] نیز بهره داشت.<ref>الاستیعاب ۴/۱۴۹۸ الاعلام ۸/۳۶.</ref> اولین کسی بود که با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد.<ref>تاریخ الادب العربی (بروکلمان) ۱/۲۴۶.</ref> وقتی [[عثمان]] به [[قتل]] رسید [[عَلَم]] [[خونخواهی]] او را برافراشت و به نزد [[معاویه]] رفت.<ref>المحبر ۲۹۴ الکامل ۳/۱۹۱.</ref> معاویه او را به همراه [[ابوهریره دوسی]] نزد علی{{ع}} فرستاده تا [[قاتلان عثمان]] را معرفی کند، ولی حضرت به درخواست آنان پاسخی نداد.<ref>انساب الاشراف ۳/۲۰۵.</ref> [[نعمان بن بشیر]] یکی از دو انصاری است که همراه معاویه در [[صفین]] شرکت کرد،<ref>تاریخ الیعقوبی ۲/۱۸۸.</ref> همچنین از کسانی است که معاویه او را برای [[غارت]] مناطق زیر [[نفوذ]] علی{{ع}} گسیل کرد.<ref>انساب الاشراف ۳/۲۰۶.</ref>


'''نعمان بن بشیر انصاری''' در سال دوم هجری به [[دنیا]] آمد، وی اولین فرزند به دنیا آمده در [[مدینه]] بعد از [[هجرت پیامبر]]{{صل}} است. پس از کشته شدن [[عثمان]] پیراهن او را نزد [[معاویه]] برد. از طرف معاویه و [[یزید]] [[حاکم کوفه]] بود، اما بعد از ورود [[حضرت مسلم]] به [[کوفه]]، یزید او را برکنار کرد. نعمان [[مسئول]] بازگرداندن [[اسرای اهل بیت]] به مدینه بود و سرانجام در سال ۶۵ هجری در حمص کشته شد.
نعمان در سال ۵۳هـ [[قضاوت]] [[دمشق]] را عهده‌دار شد<ref>البدایة و النهایه ۸/۲۴۴.</ref> و مدت نُه ماه نیز [[کارگزار معاویه]] در [[کوفه]] بود. در [[زمان]] [[خلافت یزید]] نیز در سِمَت خود ابقا شد و تا اواخر سال ۶۰هـ ادامه یافت و سرانجام [[عزل]] شد.<ref>تاریخ مدینة دمشق ۳۳/۸۹ ـ ۹۴.</ref> وی هنگام ورود [[مسلم بن عقیل]] به کوفه، [[والی]] این [[شهر]] بود و در پی درخواست [[امویان]] عزل شد.<ref>تاریخ الطبری ۵/۳۵۶.</ref> پس از [[حادثه عاشورا]] در سال ۶۱هـ به دستور یزید [[مسئولیت]] بازگرداندن [[اهل بیت امام حسین]]{{ع}} به مدینه را بر عهده گرفت.<ref>البدایة و النهایه ۸/۲۴۴.</ref> از آن پس نیز مدتی [[فرماندار]] [[شهر حمص]]، از شهرهای [[شام]] بود.<ref>المنتظم ۵/۳۳۴.</ref> ولی به دلیل طرفداری از [[ابن زبیر]] مورد [[خشم]] [[مردم]] قرار گرفت<ref>سیر اعلام النبلاء ۳/۴۱۱.</ref> و از [[حمص]] فرار کرد، ولی [[عاقبت]] به دست مردم دستگیر شد و به قتل رسید و پس از آنکه سر از بدنش جدا کردند آن را در دامن [[همسر]] کلبیه‌اش قرار دادند.<ref>الطبقات الکبری ۶/۵۴.</ref> [[وفات]] وی در سال ۶۵ یا ۶۶هـ بوده است.<ref>مختصر تاریخ دمشق ۲۶/۱۶۴ خلاصة تهذیب تهذیب الکمال ۱۰/۴۴۸ و ۴۴۹.</ref> سال‌های دیگری نیز برای وفاتش نقل شده است.<ref>البدایة و النهایه ۸/۲۴۵ المنتظم ۵/۳۳۳.</ref> از نعمان [[دیوان]] شعری بر جای مانده است که یک بار در سال ۱۳۳۲ و بار دیگر در سال ۱۳۳۶ به چاپ رسید<ref>تاریخ الادب العربی (بروکلمان) ۱/۲۴۷.</ref>.<ref>جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی (کتاب)|فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی]] ج۱، ص803 - 804.</ref>


== مقدمه ==
==جستارهای وابسته ==
[[ابوعبدالله]] [[نعمان بن بشیر انصاری]] از [[قبیلۀ خزرج]] در [[سال دوم هجری]] به [[دنیا]] آمد و مادر وی، [[عمره بنت رواحه]]، [[خواهر]] [[عبدالله بن رواحه]] بوده است<ref>المعارف، ابن قتیبه، ص۲۹۴.</ref>. وی اولین فرزند به دنیا آمده در [[مدینه]] بعد از [[هجرت پیامبر]] {{صل}} است<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۹۸.</ref>. وی کسی بود که پیراهن [[عثمان بن عفان]] را به [[شام]] برد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۵۶۲.</ref>. [[معاویه]] و [[یزید]]، نعمان را [[امیر]] [[کوفه]] قرار داده بودند و سپس [[والی]] [[حمص]] شد<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[نعمان بن بشیر (مقاله)|مقاله «نعمان بن بشیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۸۸؛ [[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۳۱۲.</ref>
*[[عبدالله بن رواحه]] (دایی)
 
*[[محمد بن نعمان بن بشیر انصاری]] (فرزند)
== نعمان و مأموریت معاویه ==
پس از کشته شدن [[عثمان]]، معاویه، نعمان بن بشیر و [[ابو هریره]] را به نزد [[علی]] {{ع}} فرستاد تا از آن حضرت بخواهند [[قاتلان عثمان]] را برای کشتن به او تحویل بدهد و قصد معاویه این بود که کسانی چون نعمان و ابو هریره از نزد علی {{ع}} [[دست]] خالی باز گردند و این امر سبب شود که [[مردم]] شام معاویه را در [[جنگ با علی]] {{ع}} به [[حق]] بدانند و علی {{ع}} را ملامت کنند و این دو نیز در نزد مردم شام [[شهادت]] دهند که معاویه به [[خون خواهی]] [[عثمان]] برخاسته و علی {{ع}} از قاتلان عثمان [[حمایت]] می‌کند.
 
معاویه به نعمان و [[ابوهریره]] گفت: "نزد علی بروید و او را به [[خدا]] [[سوگند]] دهید و از او بخواهید که قاتلان عثمان را به ما تحویل دهد، زیرا علی آنها را نزد خود جای داده و از آنان حمایت می‌کند. اگر علی چنین کند، دیگر میان ما [[جنگی]] نخواهد بود و اگر خودداری کرد، نزد مردم آمده و از هر چه دیده و شنیده‌اید، آنها را [[آگاه]] سازید". آن دو نزد علی {{ع}} آمدند و ابوهریره گفت: "ای [[ابا الحسن]]، خدا به تو در [[اسلام]]، [[فضیلت]] و [[شرف]] داده و تو پسر عموی [[محمد]]، [[سرور]] [[مسلمانان]] هستی. پسر عموی تو [[معاویه]] ما را به نزد تو فرستاده و از تو چیزی خواسته که اگر چنان کنی، این [[جنگ]]، پایان می‌پذیرد و میان [[مردم]] [[صلح]] و [[آرامش]] بر قرار می‌شود؛ این که [[قاتلان عثمان]] را به پسر عمویش معاویه تحویل دهی تا آنها را بکشد. سپس نعمان هم همین درخواست را تکرار کرد.
 
[[علی]] {{ع}} در پاسخ آن دو، فرمود: "سخن در این باره را رها کنید. ای نعمان، همه [[قوم]] تو [[پیروان]] من هستند جز سه یا چهار تن. آیا تو نیز از آن شمار اندک هستی؟".
 
نعمان گفت: "[[خدا]] شما را [[سلامت]] دارد، من آمده‌ام با تو و همراه تو باشم. معاویه از من خواسته که این سخن را برسانم و [[آرزو]] داشتم که موقعیتی پیش آید که تو را ببینم و خدا میان شما دو تن صلح پدید آورد و اگر [[رأی]] تو جز این است، من همراه تو خواهم بود و با تو خواهم ماند".
 
اما [[ابوهریره]] به [[شام]] بازگشت و نزد معاویه رفت و مطالب [[گفتگو]] را به او خبر داد و نعمان نیز چند ماهی نزد علی {{ع}} ماند و سپس از نزد ایشان فرار کرد، اما در [[عین التمر]]، [[مالک بن کعب ارحبی]] که [[کارگزار]] علی {{ع}} در آنجا بود، او را گرفت و از قصدش پرسید؛ نعمان گفت: "من مأموری بودم که [[وظیفه]] خود را انجام دادم و اینک به نزد کسی که مرا فرستاده باز می‌گردم". [[مالک بن کعب]]، نعمان را [[زندانی]] کرد و گفت: "در این جا باش تا من درباره تو به علی {{ع}} [[نامه]] بنویسم". نعمان او را [[سوگند]] داد که درباره او به علی {{ع}} نامه ننویسد، زیرا از این کار [[بیم]] داشت و به علی {{ع}} گفته بود آمده‌ام تا نزد تو بمانم. [[نعمان بن بشیر]] حال خود را به [[قرظة بن کعب انصاری]] که در همان حوالی عین التمر کارگزار [[خراج]] علی {{ع}} بود، خبر داد. [[قرظه بن کعب]] شتابان به نزد [[مالک بن کعب]] آمد و به او گفت: "این مرد را [[آزاد]] کن!" [[مالک]] گفت: "اگر او از [[پرهیزگاران]] [[انصار]] بود هرگز از [[امیرالمؤمنین]] نمی‌گریخت و به نزد [[امیر]] [[منافقین]] نمی‌رفت". با [[اصرار]] [[قرظه]]، نعمان، آزاد شد و سپس او بر اشتر خود سوار شد و به نزد [[معاویه]] رفت و آنچه دیده بود برای او شرح داد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۴۴۵؛ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۴۴۶-۴۴۹.</ref>.<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[نعمان بن بشیر (مقاله)|مقاله «نعمان بن بشیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۸۸-۳۹۰.</ref>
 
== نعمان و [[حکومت]] [[کوفه]] ==
در [[سال ۵۹ هجری]] معاویه [[عبدالرحمن بن ام‌حکم]] را از حکومت کوفه برکنار و [[نعمان بن بشیر]] را [[والی کوفه]] کرد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۳۱۵.</ref>. تا اینکه [[نماینده]] [[امام حسین]] {{ع}}، [[مسلم بن عقیل]]، به کوفه آمد و در [[منزل]] [[مختار بن ابی عبیده]] اقامت گزید و هجده هزار نفر از [[مردم]] این [[شهر]] با حضرت مسلم [[بیعت]] کردند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۳۴۷-۳۴۸.</ref> و به حضور ایشان رفت و آمد می‌کردند.
 
[[عبدالله بن مسلم باهلی]]، [[عمارة بن ولید]] و [[عمر بن سعد]] به [[یزید بن معاویه]] [[نامه]] نوشته و او را از ورود مسلم بن عقیل و اوضاع کوفه [[آگاه]] ساختند و از یزید خواستند که فرد دیگری را به جای [[نعمان]] [[انتخاب]] کند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۳۴۸؛ اللهوف، سید بن طاووس، ص۳۷.</ref>.
 
یزید با "سرجون" که [[مشاور]]، کاتب و انیس خود بود، [[مشورت]] کرد. سرجون به وی گفت: "[[عبید الله بن زیاد]] را انتخاب کن"<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[نعمان بن بشیر (مقاله)|مقاله «نعمان بن بشیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۹۲-۳۹۴؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص۴۸۰.</ref>.
 
== نعمان و اسرای [[کربلا]] ==
پس از ورود اسرای کربلا به [[شام]] و حضور چند [[روزه]] در آن جا، یزید درباره [[اهل بیت امام حسین]] {{ع}} با [[شامیان]] [[مشورت]] کرد؛ نعمان بن بشیر گفت: "آنگونه که [[پیامبر]] {{صل}} با آنان [[رفتار]] می‌کرد، عمل کن"<ref>اللهوف، سید بن طاووس، ص۱۸۶؛ وقعة الطف (تحقیق: یوسفی غروی)، ص۳۱۱.</ref>. یزید [[دستور]] داد آنها را به همراه [[حضرت سجاد]] {{ع}} در خانه‌ای که متصل به [[خانه]] خود بود، جا دهند. یادگارهای پیامبر {{صل}} چند [[روز]] در آنجا بودند تا اینکه یزید، نعمان بن بشیر را احضار کرد به او گفت باید خود را آماده کنی و [[اسرا]] را به [[مدینه]] برگردانی<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۱۲۲؛ وقعة الطف (تحقیق: یوسفی غروی)، ص۳۱۱.</ref>.<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[نعمان بن بشیر (مقاله)|مقاله «نعمان بن بشیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۹۴-۳۹۵.</ref>
 
== سرانجام نعمان ==
وقتی [[مروان بن حکم]] به [[خلافت]] رسید، [[لشکر]] [[مروانیان]] به [[دمشق]] که [[مرکز حکومت]] و [[منزل]] [[خلفا]] بود و [[ضحاک بن قیس]] نیز [[والی]] آنجا بود [[حمله]] کردند.
 
آنها در منطقه [[مرج]] راهط با [[ضحاک]] روبرو شدند. گروهی از [[مردم]] دمشق و جوانان‌شان همراه ضحاک بودند و نیز [[نعمان بن بشیر]] که [[حاکم]] [[حمص]] بود، [[شرحبیل بن ذی الکلاع]] را با مردم حمص به کمک ضحاک فرستاده بود. در مرج راهط [[جنگ]] [[سختی]] در گرفت و ضحاک بن قیس با جمعی از همراهانش کشته شدند و باقیمانده سپاهیانش گریختند. این خبر به نعمان بن بشیر که در حمص بود، رسید، پس او با زن کنانیه خویش و فرزندانش فرار کرد، اما مردانی از [[طایفه]] [[حمیر]] و [[باهله]] به تعقیب او پرداخته و او را در بیابان کشتند و سرش را بریده، نزد مروان بن حکم فرستادند. این حادثه در [[سال ۶۵ هجری]] روی داد<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۵۶.</ref>.<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[نعمان بن بشیر (مقاله)|مقاله «نعمان بن بشیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۹۵؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص۴۸۰.</ref>
 
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[عبدالله بن رواحه]] (دایی)
{{پایان مدخل‌ وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100358.jpg|22px]] [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[نعمان بن بشیر (مقاله)|مقاله «نعمان بن بشیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷''']]
# [[پرونده: IM009687.jpg|22px]] جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱''']]
# [[پرونده:IM010499.jpg|22px]] [[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|'''کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی''']]
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۴۸: خط ۱۸:


[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ ‏۱۲ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۵۹

آشنایی اجمالی

ابوعبدالله نعمان بن بشیر بن سعد بن ثعلبة بن خلاس انصاری خزرجی مدنی نخستین مولود انصاری پس از هجرت پیامبر اکرم(ص) از مکه به مدینه است که در ربیع الثانی سال دوم هجری[۱] یا چهارده ماه پس از هجرت در مدینه به دنیا آمد.[۲] او از اصحاب پیامبر اکرم(ص) بود[۳] و از آن حضرت و همچنین از دایی‌اش عبدالله بن رواحه، عایشه و عمر روایت کرده است.[۴] کسانی چون پسرش محمد، حمید بن عبدالرحمان بن عوف، شعبی و عروة بن زبیر از او روایت کرده‌اند.[۵] وی مردی سخنور بود[۶] و در سرودن شعر نیز بهره داشت.[۷] اولین کسی بود که با ابوبکر بیعت کرد.[۸] وقتی عثمان به قتل رسید عَلَم خونخواهی او را برافراشت و به نزد معاویه رفت.[۹] معاویه او را به همراه ابوهریره دوسی نزد علی(ع) فرستاده تا قاتلان عثمان را معرفی کند، ولی حضرت به درخواست آنان پاسخی نداد.[۱۰] نعمان بن بشیر یکی از دو انصاری است که همراه معاویه در صفین شرکت کرد،[۱۱] همچنین از کسانی است که معاویه او را برای غارت مناطق زیر نفوذ علی(ع) گسیل کرد.[۱۲]

نعمان در سال ۵۳هـ قضاوت دمشق را عهده‌دار شد[۱۳] و مدت نُه ماه نیز کارگزار معاویه در کوفه بود. در زمان خلافت یزید نیز در سِمَت خود ابقا شد و تا اواخر سال ۶۰هـ ادامه یافت و سرانجام عزل شد.[۱۴] وی هنگام ورود مسلم بن عقیل به کوفه، والی این شهر بود و در پی درخواست امویان عزل شد.[۱۵] پس از حادثه عاشورا در سال ۶۱هـ به دستور یزید مسئولیت بازگرداندن اهل بیت امام حسین(ع) به مدینه را بر عهده گرفت.[۱۶] از آن پس نیز مدتی فرماندار شهر حمص، از شهرهای شام بود.[۱۷] ولی به دلیل طرفداری از ابن زبیر مورد خشم مردم قرار گرفت[۱۸] و از حمص فرار کرد، ولی عاقبت به دست مردم دستگیر شد و به قتل رسید و پس از آنکه سر از بدنش جدا کردند آن را در دامن همسر کلبیه‌اش قرار دادند.[۱۹] وفات وی در سال ۶۵ یا ۶۶هـ بوده است.[۲۰] سال‌های دیگری نیز برای وفاتش نقل شده است.[۲۱] از نعمان دیوان شعری بر جای مانده است که یک بار در سال ۱۳۳۲ و بار دیگر در سال ۱۳۳۶ به چاپ رسید[۲۲].[۲۳]

جستارهای وابسته

منابع

  1. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱

پانویس

  1. الطبقات الکبری ۶/۵۳ الاستیعاب ۴/۱۴۹۷.
  2. المعارف ۲۹۴.
  3. الاستیعاب ۴/۱۴۹۶.
  4. الاصابه ۶/۲۴۰ خلاصة تهذیب تهذیب الکمال ۱۰/۴۴۷.
  5. خلاصة تهذیب تهذیب الکمال ۱۰/۴۴۷.
  6. الطبقات الکبری ۶/۵۴.
  7. الاستیعاب ۴/۱۴۹۸ الاعلام ۸/۳۶.
  8. تاریخ الادب العربی (بروکلمان) ۱/۲۴۶.
  9. المحبر ۲۹۴ الکامل ۳/۱۹۱.
  10. انساب الاشراف ۳/۲۰۵.
  11. تاریخ الیعقوبی ۲/۱۸۸.
  12. انساب الاشراف ۳/۲۰۶.
  13. البدایة و النهایه ۸/۲۴۴.
  14. تاریخ مدینة دمشق ۳۳/۸۹ ـ ۹۴.
  15. تاریخ الطبری ۵/۳۵۶.
  16. البدایة و النهایه ۸/۲۴۴.
  17. المنتظم ۵/۳۳۴.
  18. سیر اعلام النبلاء ۳/۴۱۱.
  19. الطبقات الکبری ۶/۵۴.
  20. مختصر تاریخ دمشق ۲۶/۱۶۴ خلاصة تهذیب تهذیب الکمال ۱۰/۴۴۸ و ۴۴۹.
  21. البدایة و النهایه ۸/۲۴۵ المنتظم ۵/۳۳۳.
  22. تاریخ الادب العربی (بروکلمان) ۱/۲۴۷.
  23. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱، ص803 - 804.