میراث امام کاظم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۶۱: خط ۶۱:
#از «[[محمد بن حکیم]]» نقل است که گفت: «[[ابو الحسن]]، [[موسی بن جعفر]]{{ع}} نامه‌ای به پدرم نوشت که در آن آمده بود: [[خداوند]] [[برتر]] و بزرگتر از آن است که بشود به کنه صفات او پی برد، پس او را آن‌گونه توصیف کنید که حضرتش توصیف فرمود و از غیر آن دست بدارید<ref>{{متن حدیث|أَنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ كُنْهُ صِفَتِهِ، فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ كُفُّوا عَمَّا سِوَى ذَلِكَ}}؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۰۲.</ref>.
#از «[[محمد بن حکیم]]» نقل است که گفت: «[[ابو الحسن]]، [[موسی بن جعفر]]{{ع}} نامه‌ای به پدرم نوشت که در آن آمده بود: [[خداوند]] [[برتر]] و بزرگتر از آن است که بشود به کنه صفات او پی برد، پس او را آن‌گونه توصیف کنید که حضرتش توصیف فرمود و از غیر آن دست بدارید<ref>{{متن حدیث|أَنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ كُنْهُ صِفَتِهِ، فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ كُفُّوا عَمَّا سِوَى ذَلِكَ}}؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۰۲.</ref>.
#نیز [[امام کاظم]]{{ع}} فرموده است: «خدای- تبارک و تعالی- به هیچ چیز تشبیه‌پذیر نبوده و هیچ چیز به او شباهت ندارد. کدامین [[ناسزا]] و [[دشنام]] و هرزه‌درایی، بزرگتر از اینکه [[آفریدگار]] اشیا را به [[جسم]]، صورت اندام [[تشبیه]] کرد یا او را به جایی محدود نمود؟ حضرتش از چنین توصیفی بالاتر و بسی والاتر است»<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ لَا يُشْبِهُهُ شَيْءٌ، أَيُّ فُحْشٍ أَوْ خَنًى أَعْظَمُ مِنْ قَوْلِ مَنْ يَصِفُ خَالِقَ الْأَشْيَاءِ بِجِسْمٍ أَوْ صُورَةٍ أَوْ بِخِلْقَةٍ أَوْ بِتَحْدِيدٍ أَوْ أَعْضَاءٍ، تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً}}؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۰۵.</ref>. <ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۲۹۰.</ref>
#نیز [[امام کاظم]]{{ع}} فرموده است: «خدای- تبارک و تعالی- به هیچ چیز تشبیه‌پذیر نبوده و هیچ چیز به او شباهت ندارد. کدامین [[ناسزا]] و [[دشنام]] و هرزه‌درایی، بزرگتر از اینکه [[آفریدگار]] اشیا را به [[جسم]]، صورت اندام [[تشبیه]] کرد یا او را به جایی محدود نمود؟ حضرتش از چنین توصیفی بالاتر و بسی والاتر است»<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ لَا يُشْبِهُهُ شَيْءٌ، أَيُّ فُحْشٍ أَوْ خَنًى أَعْظَمُ مِنْ قَوْلِ مَنْ يَصِفُ خَالِقَ الْأَشْيَاءِ بِجِسْمٍ أَوْ صُورَةٍ أَوْ بِخِلْقَةٍ أَوْ بِتَحْدِيدٍ أَوْ أَعْضَاءٍ، تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً}}؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۰۵.</ref>. <ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۲۹۰.</ref>
==نکاتی از [[سیره]] و [[تاریخ]] [[حیات پیامبر اکرم]]{{صل}}‌==
۱. «[[ابن طاووس]]» در کتاب الطرف خود به نقل از کتاب الوصیه شیخ [[عیسی بن مستفاد ضریه]]» از [[موسی بن جعفر]]{{ع}} از پدرش [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} آورده است که فرمود:
چون [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} نزدیک شد، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[انصار]] را خواست و فرمود: ای [[جماعت]] انصار، وقت جدایی فرا رسیده است و من خوانده شده‌ام و باید پاسخ بدهم.
شما [[نیکو]] مجاوری بودید و [[حق]] مجاورت را به جای آوردید، [[یاری]] کردید و نیکو یاورانی بودید، با [[اموال]] خود [[همدلی]] کردید، جماعت [[مسلمانان]] را فزونی دادید و [[خون]] خود را برای [[خدا]] [[فدا]] کردید و بدانید که‌ بابت این کارها [[خداوند]] به شما پاداشی کامل خواهد داد. حال یک مورد که دو اصل است‌ مانده که تمامیت یافتن کارها بدان بستگی دارد و این، اصل و تمام کار است و من میان آن دو به اندازه تار مویی جدایی و تفاوت نمی‌بینم. هر کس یکی از آن را پذیرفته و دیگری را وانهد، منکر نخستین اصل آن بوده و خداوند در برابر این [[انکار]] او، او را [[کیفر]] خواهد کرد و بدل [[جایگزینی]] از او نخواهد پذیرفت.
انصار گفتند: ای [[رسول خدا]]، آن دو را چگونه بشناسیم؟ مبادا- ای رسول خدا- آنها را از ما دریغ کنی که در این صورت [[گمراه]] شده، از [[آیین اسلام]] باز خواهیم ماند و در [[وادی]] [[ارتداد]] گم خواهید شد،؛ چراکه [[نعمت]] [[اسلام]] موهبتی است که از خداوند و [[رسول]] او به ما رسیده و او به وسیله تو ما را از [[تباهی]] و [[هلاکت]] وا رهانیده است، تو [[ابلاغ رسالت]] و [[خیرخواهی]] کردی و نسبت به ما [[مهربان]] بودی و بر ما [[دل]] سوزاندی. رسول خدا{{صل}} فرمود:
آن دو، [[کتاب خدا]] و [[اهل بیت]] من هستند. پس کتاب، همان [[قرآن]] می‌باشد که شامل [[حجت]]، [[نور]] و [[برهان]] است. [[کلام خدا]] هماره تازه و شاداب و [[گواه]] و [[داوری]] [[دادگر]] است. ما را به [[حلال و حرام]] و [[احکام خدا]] [[راهنمایی]] می‌کند. در [[روز واپسین]] در محضر [[داوری]] [[خدا]] با کسانی که [[احکام]] آن را نادیده گیرند به [[احتجاج]] می‌پردازد و در پی این احتجاج و مخاصمه‌ و [[خداوند]] گام‌های آنان را بر [[پل صراط]] می‌لغزاند پس در [[رعایت حقوق]] و حدود [[کتاب خدا]] ([[قرآن]]) کوتاهی نکنید.
همچنین حرمت‌ مرا با [[خوش‌رفتاری]] خود در [[اهل]] بیتم مراعات کنید که آن لطیف [[آگاه]] مرا خبر داد که: آن دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار [[حوض کوثر]] بر من ([[پیامبر]]) وارد شوند.
بدانید که [[اسلام]] چونان سقف است که زیر آن ستون قرار دارد و قوام و [[ثبات]] سقف به ستون وابسته است. اگر یکی از شما آن سقف را با تمام حدودش، اما بدون ستون به کار گیرد و بدان عمل کند، زود است که سقف بر او فرو ریزد و او را به [[دوزخ]] افکند.
ای [[مردم]]، [[ستون]] قابل [[اعتماد]]، ستون اسلام است،؛ چراکه [[خداوند متعال]] فرموده است: «سخنان [[پاکیزه]] به سوی او بالا می‌رود، و کار شایسته به آن [[رفعت]] می‌بخشد»<ref>{{متن قرآن|مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ}} «هر که عزّت می‌خواهد (بداند که) عزّت همگی از آن خداوند است؛ سخن پاک به سوی او بالا می‌رود و کردار نیکو آن را فرا می‌برد و آنان که نیرنگ‌های بد می‌بازند عذابی سخت خواهند داشت و نیرنگ آنان خود از میان خواهد رفت» سوره فاطر، آیه ۱۰.</ref>. پس کار شایسته ([[عمل صالح]]) [[فرمانبرداری از امام]] و [[ولی امر]] و چنگ‌زدن به ریسمان اوست. ای مردم، آنچه را گفتم‌ فهمیدید؟ خدا را، خدا را، در اهل بیتم مبادا که آنان را واگذارید و راهی جز راه آنان برگزینید که اینان، چلچراغ پر فروغ تاریکی‌ها، کان [[دانش]]، چشمه‌های [[حکمت]] و جایگاه آمد و شد [[فرشتگان]] هستند. [[وصی]]، [[امانتدار]] و [[وارث]] من، از میان آنان است و جایگاه او نسبت به من چونان جایگاه [[هارون]] نسبت به [[موسی]] است. هان ای [[جماعت]] [[انصار]]، آیا آنچه را که باید [[ابلاغ]] کردم؟
هان ای حاضران گوش فرا دهید و بدانید که‌ دروازه [[خانه فاطمه]]{{س}} دروازه [[خانه]] من و خانه‌اش خانه من است. پس هرکس [[حریم]] آن را بشکند، حریم [[خداوند]] را شکسته و [[حجاب]] حضرت- [[باری تعالی]]- را دریده است.
[[عیسی]] می‌گوید: [[ابو الحسن]] کاظم{{ع}} بسیار گریست و گفتارش قطع شد، سپس فرمود: {{متن حدیث|هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ، هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ، هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ...}}؛ «به [[خدا]] [[سوگند]] حجاب خدا دریده شد. به خدا سوگند حجاب خدا دریده شد. به خدا سوگند حجاب خدا دریده شد».
آن‌گاه [[امام کاظم]]{{ع}} فرمود: پدرم از جدم [[محمد بن علی]] ([[امام باقر]]{{ع}}) نقل کرد که فرمود:
[[پیامبر خدا]]{{صل}} [[مهاجران]] را گرد آورد و فرمود: ای [[مردم]]، من فرا خوانده شده‌ام و [[دعوت]] دعوت‌کننده را به زودی‌ پاسخ می‌دهم، چرا که‌ [[مشتاق]] دیدار با خدای خویش و رسیدن به برادرانم ([[پیامبران]]) هستم. شما را [[آگاه]] می‌کنم که [[وصیت]] خود را به [[جانشین]] خود کرده، شما را همانند چهارپایان وانگذاشته و چیزی از امور شما را نادیده نگذاردم.
[[عمر بن خطاب]] برخاست و گفت: ای [[رسول خدا]]، به آنچه (آن‌گونه که) پیامبران پیش از تو وصیت کرده‌اند، وصیت نمودی؟
[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: آری.
عمر گفت: به [[فرمان خدا]] وصیت کردی یا به [[فرمان]] (میل) خودت؟
پیامبر{{صل}} به عمر فرمود: ای عمر، بنشین. به فرمان خدا وصیت کردم و او فرمان داد که از او [[فرمانبرداری]] شود و اگر به امر (خواسته) خودم وصیت کرده و [[وصی]] برگزیده‌ام، پس [[پیروی]] از امر من فرمانبرداری از خداست و هرکس مرا [[نافرمانی]] کند خدا را نافرمانی کرده است و هرکس نافرمانی جانشین می‌کند، نافرمانی مرا کرده است و هرکس فرمان وصی مرا به گوش گیرد از من فرمان برده است و هرکس [[گوش به فرمان]] من بسپارد، از [[خدا]] [[فرمان]] برده است.
سپس [[پیامبر]]{{صل}} خشمگینانه رو به حاضران کرد و فرمود:
«ای [[مردم]]، [[وصیت]] مرا بشنوید. هر کس به من [[ایمان]] آورده، [[نبوت]] مرا [[تصدیق]] کرده و مرا [[پیامبر خدا]] می‌داند بشنود و [[آگاه]] باشد که‌ او را به [[ولایت]] و امامت‌ [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و [[فرمانبرداری]] و تصدیق او سفارش می‌کنم؛ زیرا ولایت او، ولایت من است و ولایت من، [[ولایت پروردگار]] من است. من [[رسالت]] خود را [[ابلاغ]] کردم، پس حاضران، غایبان را آگاه کنند که علی بن ابی طالب، [[پرچم]] و نشانه [[هدایت]] است.
هر کس از پرچم و نشانه دور شود [[گمراه]] گردد، هر کس از آن پیشی گیرد به [[دوزخ]] در افتد، هر کس از این نشانه عقب مانده، به راست رود هلاک شود و چون رو به سوی چپ [[نهد]]، گمراه گردد و «و [[توفیق]] من جز به یاری‌ خدا نیست»<ref>{{متن قرآن|وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}} «و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره هود، آیه ۸۸.</ref> آیا شنیدید؟
حاضران گفتند: آری».
۲. از [[امام کاظم]]{{ع}} [[روایت]] شد، که فرمود:
هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} وصیت خود را به علی{{ع}} نمود، به او فرمود: برای این مسؤولیت‌ پاسخی فراهم کن تا چون در محضر [[خداوند]] [[عرش]] قرار گرفتی در نمانی،؛ چراکه در آن [[روز]] درباره [[حلال و حرام]]، [[محکم و متشابه]] [[کتاب خدا]] آن‌گونه که نازل شد، درباره آنچه تو را بدان سفارش کردم و نیز در مورد احکامی چون [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[پرهیز]] از آن با تو [[محاجّه]] و از تو بازخواست می‌کنم. همچنین از [[اجرای حدود]] خدا با شرایط آن، همه [[احکام]] و امور، برپا داشتن [[نماز]]، رساندن [[زکات]] به مستحقان آن، [[حج]] [[خانه خدا]] و [[جهاد در راه خدا]] از تو [[پرسش]] می‌کنم. ای علی، ببین در آن روز چه سخنی برای گفتن خواهی داشت؟
علی{{ع}} گفت:
پدر و مادرم فدایت باد، به [[حرمت]] و منزلتی که نزد [[خداوند]] داری و نعمتی که او بر تو دارد، [[امید]] دارم که خدایم مرا در این راه‌ [[یاری]] کرده، استوارم گرداند تا آن هنگام که در محضر خداوند تو را ببینم، تقصیر، [[سستی]] و [[افراطی]] در [[نامه عمل]] خود نداشته باشم و [[خشم]] را بر چهره‌ات- که چهره من و چهره پدرانم و مادرانم فدای آن باد- نبینم، بلکه مرا- که پدر و مادرم فدایت باد- آن‌گونه‌ بیابی که پیوسته و تا واپسین دم [[زندگی]] از [[وصیت]] و روش و [[طریقت]] تو [[پیروی]] کرده باشم و سپس فرزندانم چنین باشند، نه در [[انجام وظیفه]] کوتاهی کرده باشیم، نه راه [[افراط]] پیموده باشیم.
[[امیر المؤمنین]]{{ع}} می‌گوید:
سپس خود را بر صورت و سینه [[پیامبر]]{{صل}} افکندم می‌گفتم: وای من و دختر و فرزندانت- که پدرم و مادرم فدایت باد- پس از تو تنها می‌مانیم. بزرگترین [[غم]] و [[اندوه]] من از این است که پس از تو خانه‌ام از خبرهای [[آسمان]] ([[وحی]]) تهی شده و [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] را از دست می‌دهم و ردپایی و صدایی از آنان نخواهم دید و شنید.
در این هنگام [[رسول خدا]]{{صل}} مدتی طولانی از [[هوش]] رفت سپس به هوش آمد.
[[ابو الحسن]] کاظم{{ع}} می‌گوید: به پدرم گفتم: پس از به هوش آمدن پیامبر{{صل}} چه شد؟ پدرم فرمود:
[[زنان]] گریه‌کنان بر حضرت وارد شدند. بانگ شیون برخاست و [[مهاجران]] و [[انصار]] که بر درب [[خانه]] بودند [[ضجه]] و ناله زدند. در همین حال صدایی برخاست که می‌گفت: علی کجاست؟
علی{{ع}} بر پیامبر{{صل}} وارد شد. او می‌گوید: خود را بر پیامبر{{صل}} انداختم و او فرمود: [[فهم]] کن دریاب‌ که خداوند تو را فهم و [[استواری]] دهد، هدایتت کند، توفیقت دهد، یاری‌ات نماید، لغزش‌های تو را بیامرزد و نامت را بلند آوازه کند!
برادرم بدان که این [[جماعت]] به چیزی جز من دل‌مشغول خواهند شد. مثل تو در میان این [[امت]]، مثل [[کعبه]] است که [[خداوند]] آن را نشانه‌ای برای [[مردم]] قرار داد که از دور و نزدیک‌ به سوی آن می‌آید، ولی او به سوی آنان نمی‌رود. به [[یقین]] تو [[پرچم]] و نشانه [[هدایت]] و فروغ [[دین]] که همان [[نور]] خداست، می‌باشی. [[سوگند]] به آن‌که مرا به [[حق]] به [[پیامبری]] برانگیخت، پس از آن‌که بیم‌دادن‌های خداوند را به آنان [[ابلاغ]] کردم، یکایک آنان را از [[حقوقی]] که خداوند برای تو بر آنان [[واجب]] کرده و به [[اطاعت]] از تو ملزم نموده، [[آگاه]] کردم. آنان پاسخ مثبت داده و امر [[امامت]] و وصایت‌ را به تو واگذاردند، اما من از گفتار نادرست آنان آگاه هستم و می‌دانم پذیرش آنان [[قلبی]] نبوده بلکه ظاهری است‌.
پس هرگاه [[جان]] سپردم و تو از انجام وصیت‌های من [[فراغت]] یافتی و مرا در قبرم پنهان کردی، در خانه‌ات بنشین و [[قرآن]] را براساس [[ترتیب نزول]] و [[احکام]] و [[فرائض]] آن را آن‌گونه که آمده (به دور از [[تأویل]]) جمع‌آوری کن. آن‌گاه بدون اینکه ملامت ملامتگری تو را نگران و [[سست]] کند به آنچه که فرمانت دادم بپرداز. و بر تو باد به [[صبر]] در برابر [[ستم‌ها]] و آنچه بر تو روا می‌دارند تا اینکه [[روز]] تو فرا رسد و بر من وارد شوی»<ref>شریف رضى، خصائص الائمه، ص۷۲ و ۷۳؛ ابن طاووس، الطرف، ص۲۵- ۲۷ (به نقل از خصائص الائمه، ص- ۷۲ و ۷۳)گ بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۸۲- ۴۸۴. این خبر مانند خبر پیشین از «رسالة الوصیه» عیسى بن مستفاد ابو موسى ضریر بجلى بغدادى «ضعیف» خوانده شده نقل گردیده است. نک: نجاشى، ص۲۹۷، ش۸۰۹.</ref>.
۳. «[[عیسی ضریر]]» می‌گوید: «... آن‌گاه به [[موسی الکاظم]]{{ع}}‌ گفتم: این‌ مطلب که [[پیامبر]]{{صل}} به [[ابو بکر]] و پس از او عمر دستور دادند تا به [[مسجد]] رفته به جای پیامبر{{صل}}‌ [[امامت جماعت]] را به عهده گیرند؛ بسیار بر سر زبان‌هاست و مردم آن را بازگو می‌کنند.
[[موسی]] مدتی دراز سر فرو افکنده، سپس فرمود:
آن‌گونه که می‌گویند نیست، اما تو ای [[عیسی]]، درباره این‌ امور بسیار [[کاوش]] می‌کنی و جز به یافتن آنها [[رضایت]] نمی‌دهی!
گفتم: پدر و مادرم فدایت باد، از آن‌رو می‌پرسم که در دینم از آن [[سود]] برده، بر دانشم افزوده شود، مبادا که با نادانستن حقیقت‌ [[گمراه]] شوم و خود از [[گمراهی]] خویش بی‌خبر باشم. از دیگر سو چه کسی را همانند شما می‌توانم بیابم تا پرسش‌های مرا پاسخ دهد؟
آن‌گاه گفت:
چون [[بیماری پیامبر]]{{صل}} شدت یافت، علی{{ع}} را فراخواند و سر بر دامن او نهاده و از [[هوش]] رفت. چون وقت [[نماز]] فرا رسید و بانگ [[اذان]] داده شد، [[عایشه]] بیرون شده، به عمر گفت: ای عمر، به سوی [[مسجد]] روانه و [[امامت]] [[مردم]] را بر عهده گیر.
عمر گفت: پدرت به این کار سزاوارتر است.
عایشه گفت: راست می‌گویی، اما او مردی نرمخو و آرام است و می‌ترسم مردم بر او [[یورش]] ببرند، پس تو به این امر بپرداز.
عمر به او گفت:
حال که محمد{{صل}} بی‌هوش است و به زودی به هوش نمی‌آید، علی نیز دل‌مشغول اوست و نمی‌تواند او را تنها بگذارد، پدرت به مسجد برود و من هر یورش و جنبشی را از او دور می‌کنم،؛ چراکه [[بیم]] آن دارم اگر محمد{{صل}} به هوش بیاید، علی را برای برگزاری‌ [[نماز جماعت]] به مسجد بفرستد؛ زیرا [[مناجات]] شب گذشته او ([[پیامبر]]) را می‌شنیدم که در پایان آن می‌گفت: نماز.
نماز.
سپس گفت: [[ابو بکر]] بیرون شد تا [[امامت نماز]] مردم را بر عهده بگیرد. مردم از حضور ابو بکر برای امامت نماز متعجب شد ه حضور او را غیر عادی خواند ند.
سپس بر این [[گمان]] شدند که او به [[فرمان]] [[رسول خدا]] به مسجد آمده است.
هنوز ابو بکر [[تکبیر]] نماز نگفته بود که پیامبر{{صل}} به هوش آمد و فرمود: عمویم‌ عباس را فرا بخوانید. چون عباس به حضور پیامبر{{صل}} رسید، خود و علی{{ع}} پیامبر{{صل}} را به مسجد بردند و او نشسته، امامت نماز را بر عهده گرفت، سپس حضرت بر [[منبر]] قرار داده شد و این آخرین باری بود که او بر منبر نشست. همه [[مردم مدینه]] از [[مهاجران]] و [[انصار]] و [[زنان]] بزرگ [[شهر]] از [[خانه‌ها]] برآمده در [[مسجد]] حضور یافتند. آنان گریان و شیون‌کنان بوده، کلمه [[استرجاع]] ({{عربی|إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}) بر زبان داشتند. [[پیامبر]]{{صل}} زمانی سخن می‌گفت و گاهی خاموش می‌شد.
حضرت در میان خطبه‌اش فرمود: ای [[جماعت]] مهاجران و انصار و آنان از [[جن]] و انس در این [[روز]] و در این هنگام در اینجا حضور دارند، حاضران این گفته مرا به غایبان برسانند که: بدانید [[کتاب خدا]] را در میان شما بر جای گذاشتم؛ کتابی که در بردارنده [[نور]]، [[هدایت]] و بیان است و [[خداوند]] از بیان هیچ چیزی در آن [[غافل]] نبوده است و این [[حجت]] خدایی من بر شماست. و نیز نشانه بزرگتر [[دین]] را در میان شما وانهادم و او [[وصی]] من [[علی بن ابی طالب]] است که نشانه دین، نور و هدایت می‌باشد. بدانید که او ریسمان خداوند در میان مردم‌ است، پس همگی به او چنگ اندازند و از گردش پراکنده نشوید که خداوند فرموده است: «و به یاد آرید این [[نعمت]] بزرگ [[خدا]] را که شما باهم‌ [[دشمن]] بودید، خدا در دل‌های شما [[الفت]] و [[مهربانی]] انداخت و به [[لطف خداوند]] همه [[برادر]] دینی‌ یکدیگر شدید<ref>{{متن قرآن|وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ}} «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید و نعمت‌های خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دل‌های شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین‌گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌گوید باشد که شما راهیاب گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.</ref>.
ای [[مردم]]، این، [[علی بن ابی طالب]] است که گنجینه [[خداوند]] و اندوخته‌ای‌ برای امروز و فردای شما می‌باشد. هرکس او را امروز و فردا (تا واپسین دم [[زندگی]]) [[دوست]] داشته، از او [[پیروی]] کند، به پیمانی که با خداوند بسته [[وفا]] کرده و [[وظیفه]] خود را به انجام رسانده است و هرکس امروز و فردا با او [[دشمنی]] ورزد، [[روز قیامت]] و درحالی‌که حجتی و برهانی برای خداوند ندارد، [[کور]] و کر پا به عرصه [[محشر]] خواهد گذارد.
ای مردم، مبادا فردا در حالی شما را ببینم که [[دنیا]] را چونان عروس‌ به حجله ببرید، اما [[اهل بیت]] خود را پریشان حال، بی‌سامان، اندوه‌زده، ستمدیده و خونشان روان شده، ببینم! ای مردم، از پیروی از [[گمراهی]] و [[گمراهان]] و تشکیل‌ [[شورا]] برای برپایی و [[حاکم]] کردن‌ [[نادانی]] بپرهیزید.
ای مردم بدانید که‌ این امر ([[امامت]] و [[جانشینی]]) صاحبان و نشانه‌هایی دارد که خداوند در [[قرآن]] از آنان نام برده است و من آنچه را که بدان فرستاده شده‌ام به شما شناساندم و رساندم، «اما شما را بسیار مردم بدبخت‌ نادانی می‌بینم<ref>{{متن قرآن|قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ}} «گفت: این را تنها خداوند می‌داند و من آنچه را که بدان فرستاده شده‌ام به شما می‌رسانم اما شما را قومی نادان می‌بینم» سوره احقاف، آیه ۲۳.</ref>.
مبادا پس از من [[کفر]] ورزیده، [[مرتد]] شوید و بدون [[شناخت]] و [[علم]]، [[کتاب خدا]] را [[تأویل]] و براساس [[هوای نفس]]، بدعتگزاری کنید،؛ چراکه هربدعت و گفتاری که مخالف قرآن باشد، مردود و [[باطل]] است.
هان ای مردم بدانید که‌ قرآن، [[پیشوای هدایت]] است که راهبری دارد که با [[حکمت]] و [[برهان]] و [[موعظه]] [[نیکو]]، به سوی آن راهبری می‌کند. [[جانشین]] و [[ولی امر]] پس از من، امر قرآن را در دست دارد. او جانشین، [[وارث]] [[دانش]]، حکمت‌ و [[نهان]] و آشکار من است؛ همان چیزهایی که [[پیامبران]] قبل از من برای [[جانشینان]] خود به [[ارث]] گذاشتند. من هم ارث‌بر و هم اثرگذار هستم، پس مبادا که نفستان شما را [[فریب]] داده، بر شما دروغزنی کند.
ای [[مردم]]؛ [[خدا]] را. خدا را، درباره [[اهل]] بیتم ناظر بدانید که آنان [[ارکان دین]]، چلچراغ نورافشان تاریکی‌ها، کان دانش‌اند و علی{{ع}} [[برادر]] من، [[وارث]] [[دانش]] من، [[وزیر]] من، [[امین]] من و ادامه‌دهنده امر رسالت‌ من است و هموست که‌ بر اساس [[سنت]] من به [[پیمان]] من [[وفا]] کند.
ای مردم بدانید که علی‌ نخستین گرونده به من و آخرین دیدارکننده آنان با من به هنگام [[مرگ]] است و اولین کسی است که در [[قیامت]] با من دیدار می‌کند، پس حاضران [[پیام]] مرا به غایبان برسانند که هرکه به ناحق و بدون [[شایستگی]] و درحالی‌که بهتر از او در میان [[امت]] باشد، [[امامت]] و راهبری امت را به دست گیرد به [[یقین]] [[کفر]] ورزیده است.
ای مردم، هرکس بر گردن من حقی دارد این منم آماده مقابله شدن‌ و هر کس وعده‌ای (طلبی) دارد نزد [[علی بن ابی طالب]] برود که او ضامن تمام آن است و آنها را ادا می‌کند تا اینکه کسی را بر من حقی نباشد»<ref>خصائص الائمه، ص۷۳- ۷۵ (به نقل از الطرف، ص۲۹- ۳۴)؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۸۴- ۴۸۷ (به نقل از خصائص الائمه، ص۷۳- ۷۵). این خبر نیز مانند خبر پیشین از «رسالة الوصیه» عیسى بن مستفاد ابو موسى ضریر بجلى بغدادى «تضعیف» شده نقل شده است. نک: نجاشى، ص۲۹۷، ش۸۰۹.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۲۹۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۱۸ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۶

میراث علمی امام کاظم(ع)‌

پس از شهادت امام جعفر صادق(ع) دانشگاه او به امام موسی بن جعفر(ع) رسید. علی‌رغم شرایط سخت و دگرگونی اوضاع، این دانشگاه و دانش‌اندوزان آن در طول سه دهه و نیم از توجه و عنایت و کار و فعالیت مستمر علمی امام(ع) در پرورش یاران هوشیار و شیعیان امام(ع) که طالبان معرفت و دانش بودند، بهره‌مند شدند. از امام کاظم(ع) مجموعه‌هایی روایی مانند: «مسائل علی بن جعفر»، «الأشعثیات» و... ثبت و نقل شده است. آنان که میراث اهل بیت(ع) را مورد توجه قرار داده، با دیده اهمیت و ارج نهادن، بدان می‌نگریستند، به گردآوری تراث نقل شده از اهل بیت(ع) از تمام مصادر پرداخته، آن را تنظیم و فصل‌بندی کرده «مسند» نام گزاردند که این تلاش در خور ستایش است،؛ چراکه با این اقدام، فرصتی مناسب برای پژوهشگران فراهم آورده است تا در میراث و سیره اهل بیت(ع) غور کرده، به تحقیق و مطالعه عمیق آن بپردازند. آخرین گردآوری نصوص مربوط به حضرت موسی بن جعفر(ع) در سه جلد و بیش از یک هزار صفحه است که به سبک موسوعه‌هایی روایی، اما با تفاوت‌هایی، فصل‌بندی شده است. در مقدمه این اثر نصوصی درباره پرورش، زندگی و سیره امام کاظم(ع) نقل شده، میراث حدیثی امام(ع) به بخش‌های: عقاید، اخلاق، احکام، سیره، تاریخ و رجال تقسیم شده است. با نگاهی گذرا به مسند امام کاظم(ع) و در نظر گرفتن شرایط سخت سیاسی و اجتماعی‌ای که امام کاظم(ع) و یاران و شیعیان او در دوره‌ای حدود سی و پنج سال با آن دست به گریبان بودند، به سترگی نقش فکری و نیز داده‌های علمی امام کاظم(ع) که امت اسلامی به صورت عام و جماعت صالحان و طالبان دانش پیرو خط اهل بیت(ع) به‌طور خاص از آن برخوردار بودند، پی می‌بریم.

مسند امام کاظم(ع) به ترجمه ۶۳۸ تن از راویان امام کاظم(ع) پرداخته است. باید به این امر توجه داشت که چنین رقمی برای یک دوره ۳۵ ساله و شرایط آن دوره رقم بسیار بزرگی است. فهرست این مسند دربردارنده تعداد نصوص هرباب از ابواب دانش است که برخی به واسطه امام کاظم(ع) از پدران و جدش رسول خدا(ص) نقل شده که این خود گواهی بر نهایت توجه و اهتمام آن حضرت به سیره جدش می‌باشد و پاره‌ای دیگر از نصوص به هیچ کس اسناد نشده است که باید آن را از تراث خاص امام کاظم(ع) دانست. «الرسالة الکبیرة» که از حضرت کاظم(ع) در مورد «عقل» نقل شده است از مورد دوم؛ یعنی تراث خاص امام(ع) می‌باشد که ممکن است تنها رساله جامعی باشد که از دیدگاه کتاب و سنت به «عقل» و ارزیابی آن می‌پردازد که این خود میراثی فراگیر و اثری جاودان بوده و شیوه شناخت قرآنی و حدیثی اهل بیت(ع) را دربردارد. در بخش‌های آینده، نص کامل این سفر گران سنگ را مرور خواهیم کرد. جزء اول این مسند شامل باب‌های زیر است:

  1. علم و عقل (۱۰ باب)؛
  2. توحید (۱۴ باب)؛
  3. تاریخ پیامبران و امامان (۱۴ باب)؛
  4. نبوت و امامت (۲۲ باب)؛
  5. شناخت اصحاب و یاران (۴۱ باب)؛
  6. شناخت راویان امام کاظم(ع) (۶۳۸ باب)؛
  7. ایمان و کفر (۴۲ باب)؛
  8. اخلاق و معاشرت (۱۵۲ باب).

جزء دوم مسند، شامل موارد زیر می‌باشد:

  1. کتاب القرآن (۵۱ باب)؛
  2. کتاب الدعاء (۵۱ باب)؛
  3. احتجاج‌ها (۸ باب).

این جزء بخش اعظم موضوع‌های فقهی را دربردارد، مانند:

  1. کتاب الطهارة (۷۳ باب)؛
  2. کتاب الصلاة (۴۱ باب)؛
  3. کتاب الصوم (۲۵ باب)؛
  4. کتاب الزکاة (۲۸ باب)؛
  5. کتاب المعیشة (۵۹ باب)؛
  6. کتاب السفر (۸ باب)؛
  7. کتاب الحج (۶۸ باب)؛
  8. کتاب الزیارة (۷ باب)؛
  9. کتاب الجهاد (۵ باب)؛
  10. کتاب النکاح (۴۰ باب)؛
  11. کتاب الطلاق (۳۰ باب).

موضوع‌های جزء سوم مسند به شرح زیر است:

  1. کتاب الأولاد (۱۲ باب)؛
  2. کتاب التجمیل و الزینه (۴۳ باب)؛
  3. کتاب الرواتب (۱۲ باب)؛
  4. کتاب الأطعمة (۶۸ باب)؛
  5. کتاب الأشربة (۱۳ باب)؛
  6. کتاب العتق (۱۲ باب)؛
  7. کتاب الأیمان و النذور (۹ باب)؛
  8. کتاب الحدود (۱۸ باب)؛
  9. کتاب الدیات (۱۶ باب)؛
  10. کتاب الوصیة (۱۵ باب)؛
  11. کتاب الإرث (۱۱ باب)؛
  12. کتاب الجنائز (۲۹ باب)؛
  13. کتاب الحشر و المعاد و الآداب و السنن.

تنوع علومی که از حضرت کاظم(ع) در بالا نام برده شد، خود دلیلی بر «دائرة المعارف» بودن این میراث است. از دیگر سو تکامل روند علمی که اهل بیت(ع) پایه‌گذار آن بوده و در راه استحکام بخشیدن اساس و برافراشتن نشانه‌های آن کوشیده‌اند و برای به ثمر نشاندن آن و تأکید بر به ظهور رساندن نقش دگرگون‌ساز آن در جامعه اسلامی به‌طور عام و در جماعت صالحان به طور خاص در تکاپو بودند، به ما می‌نمایاند.

توحید و اساس تدبیر و برنامه خداوندی‌

  1. از «محمد بن ابی عمیر» نقل شده است که گفت: «بر مولایم موسی بن جعفر(ع) وارد شدم و به او گفتم: ای فرزند رسول خدا علم‌ توحید را به من بیاموز. امام(ع) فرمود: ای ابو احمد، از آنچه که خداوند در کتاب خود درباره توحید فرموده، تجاوز مکن که‌ هلاک می‌شوی. حال که می‌خواهی دانش توحید را فراگیری‌ پس بدان که خداوند متعال یکی، یگانه و بی‌نیاز است. نه زاده است تا ارث گذارد و نه زاده شده تا شریک داشته باشد. همسر و فرزند و شریکی نگزیده است. همو زنده‌ای است که هرگز نمیرد، توانایی است که ناتوان نشود، پیروزی است که مغلوب نگردد، بردباری است که شتاب نکند، جاودانه‌ای است که نابود نشود، ماندگاری است که فنا نپذیرد، ثابت و پایایی است که زوال نگیرد، بی‌نیازی است که فقیر نگردد، عزیزی است که خوار نشود، عالمی است که نادانی بدو راه نیابد، دادگری است که ستم روا ندارد، بخشنده‌ای است که بخل نورزد، خردها به کنه معرفت‌ او نرسند و تصورات او را در نیابند، چیزی او را احاطه نکرده، جایی او را در خود ندارد، دیدگان، او را نمی‌یابند و اوست که دیدگان را درمی‌یابد و او لطیف آگاه است و چیزی همانند او نیست و اوست که شنوا و بیناست. آن‌گاه امام کاظم(ع) این آیه را تلاوت فرمود: «هیچ گفت و گوی محرمانه‌ای میان سه تن نیست، مگر اینکه او چهارمین آنهاست، و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست، و نه کمتر از این عدد و نه بیشتر، مگر اینکه هرکجا باشند او با آنهاست» سپس فرمود: و او اوّلی است که چیزی پیش از او نبوده و آخری است که چیزی پس از او نخواهد بود. او قدیم و ازلی‌ است و هرچه غیر او مخلوق و حادث است. حضرتش از توصیف و صفات خلق بالاتر و بسی والاتر است.[۱].
  2. از «زکریا بن عمران» از ابو الحسن، موسی بن جعفر(ع) نقل شده است که فرمود: وجود هرآنچه که در آسمان‌ها و در زمین است به هفت چیز بستگی دارد: قضا، قدر، اراده، مشیت، کتاب، اجل و اذن (فرمان)، پس هرکس جز این را بگوید به یقین بر خدا دروغ بسته و بر حضرتش برگشته است[۲].
  3. از «محمد بن حکیم» نقل است که گفت: «ابو الحسن، موسی بن جعفر(ع) نامه‌ای به پدرم نوشت که در آن آمده بود: خداوند برتر و بزرگتر از آن است که بشود به کنه صفات او پی برد، پس او را آن‌گونه توصیف کنید که حضرتش توصیف فرمود و از غیر آن دست بدارید[۳].
  4. نیز امام کاظم(ع) فرموده است: «خدای- تبارک و تعالی- به هیچ چیز تشبیه‌پذیر نبوده و هیچ چیز به او شباهت ندارد. کدامین ناسزا و دشنام و هرزه‌درایی، بزرگتر از اینکه آفریدگار اشیا را به جسم، صورت اندام تشبیه کرد یا او را به جایی محدود نمود؟ حضرتش از چنین توصیفی بالاتر و بسی والاتر است»[۴]. [۵]

نکاتی از سیره و تاریخ حیات پیامبر اکرم(ص)‌

۱. «ابن طاووس» در کتاب الطرف خود به نقل از کتاب الوصیه شیخ عیسی بن مستفاد ضریه» از موسی بن جعفر(ع) از پدرش امام جعفر صادق(ع) آورده است که فرمود: چون رحلت رسول خدا(ص) نزدیک شد، پیامبر اکرم(ص) انصار را خواست و فرمود: ای جماعت انصار، وقت جدایی فرا رسیده است و من خوانده شده‌ام و باید پاسخ بدهم. شما نیکو مجاوری بودید و حق مجاورت را به جای آوردید، یاری کردید و نیکو یاورانی بودید، با اموال خود همدلی کردید، جماعت مسلمانان را فزونی دادید و خون خود را برای خدا فدا کردید و بدانید که‌ بابت این کارها خداوند به شما پاداشی کامل خواهد داد. حال یک مورد که دو اصل است‌ مانده که تمامیت یافتن کارها بدان بستگی دارد و این، اصل و تمام کار است و من میان آن دو به اندازه تار مویی جدایی و تفاوت نمی‌بینم. هر کس یکی از آن را پذیرفته و دیگری را وانهد، منکر نخستین اصل آن بوده و خداوند در برابر این انکار او، او را کیفر خواهد کرد و بدل جایگزینی از او نخواهد پذیرفت. انصار گفتند: ای رسول خدا، آن دو را چگونه بشناسیم؟ مبادا- ای رسول خدا- آنها را از ما دریغ کنی که در این صورت گمراه شده، از آیین اسلام باز خواهیم ماند و در وادی ارتداد گم خواهید شد،؛ چراکه نعمت اسلام موهبتی است که از خداوند و رسول او به ما رسیده و او به وسیله تو ما را از تباهی و هلاکت وا رهانیده است، تو ابلاغ رسالت و خیرخواهی کردی و نسبت به ما مهربان بودی و بر ما دل سوزاندی. رسول خدا(ص) فرمود: آن دو، کتاب خدا و اهل بیت من هستند. پس کتاب، همان قرآن می‌باشد که شامل حجت، نور و برهان است. کلام خدا هماره تازه و شاداب و گواه و داوری دادگر است. ما را به حلال و حرام و احکام خدا راهنمایی می‌کند. در روز واپسین در محضر داوری خدا با کسانی که احکام آن را نادیده گیرند به احتجاج می‌پردازد و در پی این احتجاج و مخاصمه‌ و خداوند گام‌های آنان را بر پل صراط می‌لغزاند پس در رعایت حقوق و حدود کتاب خدا (قرآن) کوتاهی نکنید.

همچنین حرمت‌ مرا با خوش‌رفتاری خود در اهل بیتم مراعات کنید که آن لطیف آگاه مرا خبر داد که: آن دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر بر من (پیامبر) وارد شوند. بدانید که اسلام چونان سقف است که زیر آن ستون قرار دارد و قوام و ثبات سقف به ستون وابسته است. اگر یکی از شما آن سقف را با تمام حدودش، اما بدون ستون به کار گیرد و بدان عمل کند، زود است که سقف بر او فرو ریزد و او را به دوزخ افکند. ای مردم، ستون قابل اعتماد، ستون اسلام است،؛ چراکه خداوند متعال فرموده است: «سخنان پاکیزه به سوی او بالا می‌رود، و کار شایسته به آن رفعت می‌بخشد»[۶]. پس کار شایسته (عمل صالح) فرمانبرداری از امام و ولی امر و چنگ‌زدن به ریسمان اوست. ای مردم، آنچه را گفتم‌ فهمیدید؟ خدا را، خدا را، در اهل بیتم مبادا که آنان را واگذارید و راهی جز راه آنان برگزینید که اینان، چلچراغ پر فروغ تاریکی‌ها، کان دانش، چشمه‌های حکمت و جایگاه آمد و شد فرشتگان هستند. وصی، امانتدار و وارث من، از میان آنان است و جایگاه او نسبت به من چونان جایگاه هارون نسبت به موسی است. هان ای جماعت انصار، آیا آنچه را که باید ابلاغ کردم؟ هان ای حاضران گوش فرا دهید و بدانید که‌ دروازه خانه فاطمه(س) دروازه خانه من و خانه‌اش خانه من است. پس هرکس حریم آن را بشکند، حریم خداوند را شکسته و حجاب حضرت- باری تعالی- را دریده است.

عیسی می‌گوید: ابو الحسن کاظم(ع) بسیار گریست و گفتارش قطع شد، سپس فرمود: «هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ، هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ، هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ...»؛ «به خدا سوگند حجاب خدا دریده شد. به خدا سوگند حجاب خدا دریده شد. به خدا سوگند حجاب خدا دریده شد». آن‌گاه امام کاظم(ع) فرمود: پدرم از جدم محمد بن علی (امام باقر(ع)) نقل کرد که فرمود: پیامبر خدا(ص) مهاجران را گرد آورد و فرمود: ای مردم، من فرا خوانده شده‌ام و دعوت دعوت‌کننده را به زودی‌ پاسخ می‌دهم، چرا که‌ مشتاق دیدار با خدای خویش و رسیدن به برادرانم (پیامبران) هستم. شما را آگاه می‌کنم که وصیت خود را به جانشین خود کرده، شما را همانند چهارپایان وانگذاشته و چیزی از امور شما را نادیده نگذاردم. عمر بن خطاب برخاست و گفت: ای رسول خدا، به آنچه (آن‌گونه که) پیامبران پیش از تو وصیت کرده‌اند، وصیت نمودی؟ پیامبر(ص) فرمود: آری.

عمر گفت: به فرمان خدا وصیت کردی یا به فرمان (میل) خودت؟ پیامبر(ص) به عمر فرمود: ای عمر، بنشین. به فرمان خدا وصیت کردم و او فرمان داد که از او فرمانبرداری شود و اگر به امر (خواسته) خودم وصیت کرده و وصی برگزیده‌ام، پس پیروی از امر من فرمانبرداری از خداست و هرکس مرا نافرمانی کند خدا را نافرمانی کرده است و هرکس نافرمانی جانشین می‌کند، نافرمانی مرا کرده است و هرکس فرمان وصی مرا به گوش گیرد از من فرمان برده است و هرکس گوش به فرمان من بسپارد، از خدا فرمان برده است. سپس پیامبر(ص) خشمگینانه رو به حاضران کرد و فرمود: «ای مردم، وصیت مرا بشنوید. هر کس به من ایمان آورده، نبوت مرا تصدیق کرده و مرا پیامبر خدا می‌داند بشنود و آگاه باشد که‌ او را به ولایت و امامت‌ علی بن ابی طالب(ع) و فرمانبرداری و تصدیق او سفارش می‌کنم؛ زیرا ولایت او، ولایت من است و ولایت من، ولایت پروردگار من است. من رسالت خود را ابلاغ کردم، پس حاضران، غایبان را آگاه کنند که علی بن ابی طالب، پرچم و نشانه هدایت است. هر کس از پرچم و نشانه دور شود گمراه گردد، هر کس از آن پیشی گیرد به دوزخ در افتد، هر کس از این نشانه عقب مانده، به راست رود هلاک شود و چون رو به سوی چپ نهد، گمراه گردد و «و توفیق من جز به یاری‌ خدا نیست»[۷] آیا شنیدید؟ حاضران گفتند: آری».

۲. از امام کاظم(ع) روایت شد، که فرمود: هنگامی که رسول خدا(ص) وصیت خود را به علی(ع) نمود، به او فرمود: برای این مسؤولیت‌ پاسخی فراهم کن تا چون در محضر خداوند عرش قرار گرفتی در نمانی،؛ چراکه در آن روز درباره حلال و حرام، محکم و متشابه کتاب خدا آن‌گونه که نازل شد، درباره آنچه تو را بدان سفارش کردم و نیز در مورد احکامی چون امر به معروف و نهی از منکر و پرهیز از آن با تو محاجّه و از تو بازخواست می‌کنم. همچنین از اجرای حدود خدا با شرایط آن، همه احکام و امور، برپا داشتن نماز، رساندن زکات به مستحقان آن، حج خانه خدا و جهاد در راه خدا از تو پرسش می‌کنم. ای علی، ببین در آن روز چه سخنی برای گفتن خواهی داشت؟ علی(ع) گفت: پدر و مادرم فدایت باد، به حرمت و منزلتی که نزد خداوند داری و نعمتی که او بر تو دارد، امید دارم که خدایم مرا در این راه‌ یاری کرده، استوارم گرداند تا آن هنگام که در محضر خداوند تو را ببینم، تقصیر، سستی و افراطی در نامه عمل خود نداشته باشم و خشم را بر چهره‌ات- که چهره من و چهره پدرانم و مادرانم فدای آن باد- نبینم، بلکه مرا- که پدر و مادرم فدایت باد- آن‌گونه‌ بیابی که پیوسته و تا واپسین دم زندگی از وصیت و روش و طریقت تو پیروی کرده باشم و سپس فرزندانم چنین باشند، نه در انجام وظیفه کوتاهی کرده باشیم، نه راه افراط پیموده باشیم.

امیر المؤمنین(ع) می‌گوید: سپس خود را بر صورت و سینه پیامبر(ص) افکندم می‌گفتم: وای من و دختر و فرزندانت- که پدرم و مادرم فدایت باد- پس از تو تنها می‌مانیم. بزرگترین غم و اندوه من از این است که پس از تو خانه‌ام از خبرهای آسمان (وحی) تهی شده و جبرئیل و میکائیل را از دست می‌دهم و ردپایی و صدایی از آنان نخواهم دید و شنید. در این هنگام رسول خدا(ص) مدتی طولانی از هوش رفت سپس به هوش آمد. ابو الحسن کاظم(ع) می‌گوید: به پدرم گفتم: پس از به هوش آمدن پیامبر(ص) چه شد؟ پدرم فرمود: زنان گریه‌کنان بر حضرت وارد شدند. بانگ شیون برخاست و مهاجران و انصار که بر درب خانه بودند ضجه و ناله زدند. در همین حال صدایی برخاست که می‌گفت: علی کجاست؟ علی(ع) بر پیامبر(ص) وارد شد. او می‌گوید: خود را بر پیامبر(ص) انداختم و او فرمود: فهم کن دریاب‌ که خداوند تو را فهم و استواری دهد، هدایتت کند، توفیقت دهد، یاری‌ات نماید، لغزش‌های تو را بیامرزد و نامت را بلند آوازه کند!

برادرم بدان که این جماعت به چیزی جز من دل‌مشغول خواهند شد. مثل تو در میان این امت، مثل کعبه است که خداوند آن را نشانه‌ای برای مردم قرار داد که از دور و نزدیک‌ به سوی آن می‌آید، ولی او به سوی آنان نمی‌رود. به یقین تو پرچم و نشانه هدایت و فروغ دین که همان نور خداست، می‌باشی. سوگند به آن‌که مرا به حق به پیامبری برانگیخت، پس از آن‌که بیم‌دادن‌های خداوند را به آنان ابلاغ کردم، یکایک آنان را از حقوقی که خداوند برای تو بر آنان واجب کرده و به اطاعت از تو ملزم نموده، آگاه کردم. آنان پاسخ مثبت داده و امر امامت و وصایت‌ را به تو واگذاردند، اما من از گفتار نادرست آنان آگاه هستم و می‌دانم پذیرش آنان قلبی نبوده بلکه ظاهری است‌. پس هرگاه جان سپردم و تو از انجام وصیت‌های من فراغت یافتی و مرا در قبرم پنهان کردی، در خانه‌ات بنشین و قرآن را براساس ترتیب نزول و احکام و فرائض آن را آن‌گونه که آمده (به دور از تأویل) جمع‌آوری کن. آن‌گاه بدون اینکه ملامت ملامتگری تو را نگران و سست کند به آنچه که فرمانت دادم بپرداز. و بر تو باد به صبر در برابر ستم‌ها و آنچه بر تو روا می‌دارند تا اینکه روز تو فرا رسد و بر من وارد شوی»[۸].

۳. «عیسی ضریر» می‌گوید: «... آن‌گاه به موسی الکاظم(ع)‌ گفتم: این‌ مطلب که پیامبر(ص) به ابو بکر و پس از او عمر دستور دادند تا به مسجد رفته به جای پیامبر(ص)‌ امامت جماعت را به عهده گیرند؛ بسیار بر سر زبان‌هاست و مردم آن را بازگو می‌کنند. موسی مدتی دراز سر فرو افکنده، سپس فرمود: آن‌گونه که می‌گویند نیست، اما تو ای عیسی، درباره این‌ امور بسیار کاوش می‌کنی و جز به یافتن آنها رضایت نمی‌دهی! گفتم: پدر و مادرم فدایت باد، از آن‌رو می‌پرسم که در دینم از آن سود برده، بر دانشم افزوده شود، مبادا که با نادانستن حقیقت‌ گمراه شوم و خود از گمراهی خویش بی‌خبر باشم. از دیگر سو چه کسی را همانند شما می‌توانم بیابم تا پرسش‌های مرا پاسخ دهد؟ آن‌گاه گفت: چون بیماری پیامبر(ص) شدت یافت، علی(ع) را فراخواند و سر بر دامن او نهاده و از هوش رفت. چون وقت نماز فرا رسید و بانگ اذان داده شد، عایشه بیرون شده، به عمر گفت: ای عمر، به سوی مسجد روانه و امامت مردم را بر عهده گیر.

عمر گفت: پدرت به این کار سزاوارتر است. عایشه گفت: راست می‌گویی، اما او مردی نرمخو و آرام است و می‌ترسم مردم بر او یورش ببرند، پس تو به این امر بپرداز. عمر به او گفت: حال که محمد(ص) بی‌هوش است و به زودی به هوش نمی‌آید، علی نیز دل‌مشغول اوست و نمی‌تواند او را تنها بگذارد، پدرت به مسجد برود و من هر یورش و جنبشی را از او دور می‌کنم،؛ چراکه بیم آن دارم اگر محمد(ص) به هوش بیاید، علی را برای برگزاری‌ نماز جماعت به مسجد بفرستد؛ زیرا مناجات شب گذشته او (پیامبر) را می‌شنیدم که در پایان آن می‌گفت: نماز. نماز. سپس گفت: ابو بکر بیرون شد تا امامت نماز مردم را بر عهده بگیرد. مردم از حضور ابو بکر برای امامت نماز متعجب شد ه حضور او را غیر عادی خواند ند. سپس بر این گمان شدند که او به فرمان رسول خدا به مسجد آمده است.

هنوز ابو بکر تکبیر نماز نگفته بود که پیامبر(ص) به هوش آمد و فرمود: عمویم‌ عباس را فرا بخوانید. چون عباس به حضور پیامبر(ص) رسید، خود و علی(ع) پیامبر(ص) را به مسجد بردند و او نشسته، امامت نماز را بر عهده گرفت، سپس حضرت بر منبر قرار داده شد و این آخرین باری بود که او بر منبر نشست. همه مردم مدینه از مهاجران و انصار و زنان بزرگ شهر از خانه‌ها برآمده در مسجد حضور یافتند. آنان گریان و شیون‌کنان بوده، کلمه استرجاع (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ) بر زبان داشتند. پیامبر(ص) زمانی سخن می‌گفت و گاهی خاموش می‌شد. حضرت در میان خطبه‌اش فرمود: ای جماعت مهاجران و انصار و آنان از جن و انس در این روز و در این هنگام در اینجا حضور دارند، حاضران این گفته مرا به غایبان برسانند که: بدانید کتاب خدا را در میان شما بر جای گذاشتم؛ کتابی که در بردارنده نور، هدایت و بیان است و خداوند از بیان هیچ چیزی در آن غافل نبوده است و این حجت خدایی من بر شماست. و نیز نشانه بزرگتر دین را در میان شما وانهادم و او وصی من علی بن ابی طالب است که نشانه دین، نور و هدایت می‌باشد. بدانید که او ریسمان خداوند در میان مردم‌ است، پس همگی به او چنگ اندازند و از گردش پراکنده نشوید که خداوند فرموده است: «و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما باهم‌ دشمن بودید، خدا در دل‌های شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف خداوند همه برادر دینی‌ یکدیگر شدید[۹].

ای مردم، این، علی بن ابی طالب است که گنجینه خداوند و اندوخته‌ای‌ برای امروز و فردای شما می‌باشد. هرکس او را امروز و فردا (تا واپسین دم زندگی) دوست داشته، از او پیروی کند، به پیمانی که با خداوند بسته وفا کرده و وظیفه خود را به انجام رسانده است و هرکس امروز و فردا با او دشمنی ورزد، روز قیامت و درحالی‌که حجتی و برهانی برای خداوند ندارد، کور و کر پا به عرصه محشر خواهد گذارد. ای مردم، مبادا فردا در حالی شما را ببینم که دنیا را چونان عروس‌ به حجله ببرید، اما اهل بیت خود را پریشان حال، بی‌سامان، اندوه‌زده، ستمدیده و خونشان روان شده، ببینم! ای مردم، از پیروی از گمراهی و گمراهان و تشکیل‌ شورا برای برپایی و حاکم کردن‌ نادانی بپرهیزید.

ای مردم بدانید که‌ این امر (امامت و جانشینی) صاحبان و نشانه‌هایی دارد که خداوند در قرآن از آنان نام برده است و من آنچه را که بدان فرستاده شده‌ام به شما شناساندم و رساندم، «اما شما را بسیار مردم بدبخت‌ نادانی می‌بینم[۱۰]. مبادا پس از من کفر ورزیده، مرتد شوید و بدون شناخت و علم، کتاب خدا را تأویل و براساس هوای نفس، بدعتگزاری کنید،؛ چراکه هربدعت و گفتاری که مخالف قرآن باشد، مردود و باطل است. هان ای مردم بدانید که‌ قرآن، پیشوای هدایت است که راهبری دارد که با حکمت و برهان و موعظه نیکو، به سوی آن راهبری می‌کند. جانشین و ولی امر پس از من، امر قرآن را در دست دارد. او جانشین، وارث دانش، حکمت‌ و نهان و آشکار من است؛ همان چیزهایی که پیامبران قبل از من برای جانشینان خود به ارث گذاشتند. من هم ارث‌بر و هم اثرگذار هستم، پس مبادا که نفستان شما را فریب داده، بر شما دروغزنی کند. ای مردم؛ خدا را. خدا را، درباره اهل بیتم ناظر بدانید که آنان ارکان دین، چلچراغ نورافشان تاریکی‌ها، کان دانش‌اند و علی(ع) برادر من، وارث دانش من، وزیر من، امین من و ادامه‌دهنده امر رسالت‌ من است و هموست که‌ بر اساس سنت من به پیمان من وفا کند. ای مردم بدانید که علی‌ نخستین گرونده به من و آخرین دیدارکننده آنان با من به هنگام مرگ است و اولین کسی است که در قیامت با من دیدار می‌کند، پس حاضران پیام مرا به غایبان برسانند که هرکه به ناحق و بدون شایستگی و درحالی‌که بهتر از او در میان امت باشد، امامت و راهبری امت را به دست گیرد به یقین کفر ورزیده است. ای مردم، هرکس بر گردن من حقی دارد این منم آماده مقابله شدن‌ و هر کس وعده‌ای (طلبی) دارد نزد علی بن ابی طالب برود که او ضامن تمام آن است و آنها را ادا می‌کند تا اینکه کسی را بر من حقی نباشد»[۱۱].[۱۲]

منابع

پانویس

  1. «يَا أَبَا أَحْمَدَ، لَا تَتَجَاوَزْ فِي التَّوْحِيدِ مَا ذَكَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِي كِتَابِهِ فَتَهْلِكَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى وَاحِدٌ، أَحَدٌ، صَمَدٌ، لَمْ يَلِدْ فَيُورَثَ، وَ لَمْ يُولَدْ فَيُشَارَكَ، وَ لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً وَ لَا شَرِيكاً، وَ أَنَّهُ الْحَيُّ الَّذِي لا يَمُوتُ، وَ الْقَادِرُ الَّذِي لَا يَعْجِزُ، وَ الْقَاهِرُ الَّذِي لَا يُغْلَبُ، وَ الْحَلِيمُ الَّذِي لَا يَعْجَلُ، وَ الدَّائِمُ الَّذِي لَا يَبِيدُ، وَ الْبَاقِي الَّذِي لَا يَفْنَى، وَ الثَّابِتُ الَّذِي لَا يَزُولُ، وَ الْغَنِيُّ الَّذِي لَا يَفْتَقِرُ، وَ الْعَزِيزُ الَّذِي لَا يَذِلُّ، وَ الْعَالِمُ الَّذِي لَا يَجْهَلُ، وَ الْعَدْلُ الَّذِي لَا يَجُورُ، وَ الْجَوَادُ الَّذِي لَا يَبْخَلُ، وَ أَنَّهُ لَا تُقَدِّرُهُ الْعُقُولُ وَ لَا تَقَعُ عَلَيْهِ الْأَوْهَامُ، وَ لَا تُحِيطُ بِهِ الْأَقْطَارُ، وَ لَا يَحْوِيهِ مَكَانٌ، وَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ، وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ. ﴿مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا وَ هُوَ الْأَوَّلُ الَّذِي لَا شَيْ‌ءَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرُ الَّذِي لَا شَيْءَ بَعْدَهُ، وَ هُوَ الْقَدِيمُ وَ مَا سِوَاهُ مَخْلُوقٌ مُحْدَثٌ، تَعَالَى عَنْ صِفَاتِ الْمَخْلُوقِينَ عُلُوّاً كَبِيراً»؛ بحار الانوار، ج۷۵، ص۲۹۶- ۳۱۹؛ التوحید، ص۸۶.
  2. «لَا يَكُونُ شَيْ‌ءٌ فِي السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِي الْأَرْضِ إِلَّا بِسَبْعٍ: بِقَضَاءٍ، وَ قَدَرٍ، وَ إِرَادَةٍ، وَ مَشِيئَةٍ، وَ كِتَابٍ، وَ أَجَلٍ، وَ إِذْنٍ، فَمَنْ زَعَمَ غَيْرَ هذَا، فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ، أَوْ رَدَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۴۹؛ الخصال، ص۳۵۹.
  3. «أَنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ كُنْهُ صِفَتِهِ، فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ كُفُّوا عَمَّا سِوَى ذَلِكَ»؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۰۲.
  4. «إِنَّ اللَّهَ لَا يُشْبِهُهُ شَيْءٌ، أَيُّ فُحْشٍ أَوْ خَنًى أَعْظَمُ مِنْ قَوْلِ مَنْ يَصِفُ خَالِقَ الْأَشْيَاءِ بِجِسْمٍ أَوْ صُورَةٍ أَوْ بِخِلْقَةٍ أَوْ بِتَحْدِيدٍ أَوْ أَعْضَاءٍ، تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً»؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۰۵.
  5. سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۲۹۰.
  6. ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ «هر که عزّت می‌خواهد (بداند که) عزّت همگی از آن خداوند است؛ سخن پاک به سوی او بالا می‌رود و کردار نیکو آن را فرا می‌برد و آنان که نیرنگ‌های بد می‌بازند عذابی سخت خواهند داشت و نیرنگ آنان خود از میان خواهد رفت» سوره فاطر، آیه ۱۰.
  7. ﴿وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ «و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره هود، آیه ۸۸.
  8. شریف رضى، خصائص الائمه، ص۷۲ و ۷۳؛ ابن طاووس، الطرف، ص۲۵- ۲۷ (به نقل از خصائص الائمه، ص- ۷۲ و ۷۳)گ بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۸۲- ۴۸۴. این خبر مانند خبر پیشین از «رسالة الوصیه» عیسى بن مستفاد ابو موسى ضریر بجلى بغدادى «ضعیف» خوانده شده نقل گردیده است. نک: نجاشى، ص۲۹۷، ش۸۰۹.
  9. ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید و نعمت‌های خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دل‌های شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین‌گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌گوید باشد که شما راهیاب گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  10. ﴿قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ «گفت: این را تنها خداوند می‌داند و من آنچه را که بدان فرستاده شده‌ام به شما می‌رسانم اما شما را قومی نادان می‌بینم» سوره احقاف، آیه ۲۳.
  11. خصائص الائمه، ص۷۳- ۷۵ (به نقل از الطرف، ص۲۹- ۳۴)؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۸۴- ۴۸۷ (به نقل از خصائص الائمه، ص۷۳- ۷۵). این خبر نیز مانند خبر پیشین از «رسالة الوصیه» عیسى بن مستفاد ابو موسى ضریر بجلى بغدادى «تضعیف» شده نقل شده است. نک: نجاشى، ص۲۹۷، ش۸۰۹.
  12. سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۲۹۳.