جز
جایگزینی متن - 'ثنای الهی' به 'ثنای الهی'
جز (جایگزینی متن - 'رده:اتمام لینک داخلی' به '') |
جز (جایگزینی متن - 'ثنای الهی' به 'ثنای الهی') |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
#بهرهگیری از پوشش "عهدنامه صلحِ مشروط"، که در جریان [[حکمیت]]، [[امام]]{{ع}} آن را [[امضا]] کرده بود، در راه [[منافع]] و اهداف خویش و درنتیجه، وا داشتن [[امام]]{{ع}} به نقض آن قرار داد. | #بهرهگیری از پوشش "عهدنامه صلحِ مشروط"، که در جریان [[حکمیت]]، [[امام]]{{ع}} آن را [[امضا]] کرده بود، در راه [[منافع]] و اهداف خویش و درنتیجه، وا داشتن [[امام]]{{ع}} به نقض آن قرار داد. | ||
آنچه [[زمینهساز]] این [[سیاست]] خطرناک شد و به آن [[کمک]] کرد، [[شهادت]] گروهی از استوانههای [[لشکر]] [[امام]]{{ع}} از یک سو و خستگی [[سپاه]] ایشان و [[سرپیچی]] آنها از [[اطاعت]] فرماندهشان از سوی دیگر بود. ولی [[امام]]{{ع}} در آن شرایط حساس، سر سوزنی هم از مرز عدالتْ [[تجاوز]] نکرد و درسی عملی برای حکومتهایی برجای نهاد که میخواهند در وفا و [[ثبات]]، به شیوه آن [[حضرت]] [[وفادار]] بمانند؛ بلکه [[امام]]{{ع}} حاضر نبود همان عهدنامه مشروطی را هم که به قبول آن وادارش کردند، بشکند. و اینک [[سخن امام]]{{ع}} در این زمینه: | آنچه [[زمینهساز]] این [[سیاست]] خطرناک شد و به آن [[کمک]] کرد، [[شهادت]] گروهی از استوانههای [[لشکر]] [[امام]]{{ع}} از یک سو و خستگی [[سپاه]] ایشان و [[سرپیچی]] آنها از [[اطاعت]] فرماندهشان از سوی دیگر بود. ولی [[امام]]{{ع}} در آن شرایط حساس، سر سوزنی هم از مرز عدالتْ [[تجاوز]] نکرد و درسی عملی برای حکومتهایی برجای نهاد که میخواهند در وفا و [[ثبات]]، به شیوه آن [[حضرت]] [[وفادار]] بمانند؛ بلکه [[امام]]{{ع}} حاضر نبود همان عهدنامه مشروطی را هم که به قبول آن وادارش کردند، بشکند. و اینک [[سخن امام]]{{ع}} در این زمینه: | ||
*[[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: [[امام]]{{ع}} در بخشی از سخنانش، آن گاه که معاویة بن [[ابی سفیان]] شرط [[صلح]] را نقض کرد و به شبیخونهایی علیه [[مردم]] [[عراق]] پرداخت، پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] فرمود: "[[معاویه]] را چه میشود؟ [[خدا]] او را بکشد! او از من کار بزرگی را [[انتظار]] دارد. او میخواهد من هم مثل او عمل کنم تا [[عهد]] و پیمانم را شکسته باشم و آن را حجتی بر ضد من بگیرد و تا [[قیامت]]، هرگاه که از من یاد شود، مایه ننگ و بدنامیام گردد. هرگاه به او گفته شود: تو آغاز کردی، گوید: من نه خبر دارم و نه [[دستور]] دادهام. بعضی هم بگویند: راست میگوید، برخی هم سخنش را [[دروغ]] بدانند. به [[خدا]] [[سوگند]] که [[خداوند]]، [[صبر]] و حوصله بسیار دارد و نسبت به بسیاری از فرعونهای پیشین، [[حلم]] ورزیده است، فرعونهایی را هم [[کیفر]] داده است. اگر [[خدا]] به او مهلت میدهد، از چنگ [[خدا]] نمیتواند بگریزد و [[خداوند]]، بر سر راه او در کمین است. پس هر کار میخواهد، بکند. ما هرگز [[پیمان]] خود را نخواهیم [[شکست]] و نقض [[عهد]] نخواهیم کرد و هیچ [[مسلمان]] و معاهَدی را به [[هراس]] نخواهیم افکند، تا آن شرط ترک [[جنگ]] میان ما سپری شود. إن شاء [[الله]]!"<ref>{{متن حدیث|الإرشاد: ومِن کلامِهِ{{ع}} لَما نَقَضَ مُعاوِیةُ بنُ أبی سُفیانَ شَرطَ المُوادَعَةِ وأقبَلَ یشُن الغاراتِ عَلی أهلِ العِراقِ، فَقالَ بَعدَ حَمدِ اللهِ وَالثناءِ عَلَیهِ: ما لِمُعاوِیةَ قاتَلَهُ اللهُ؟! لَقَد أرادَنی عَلی أمرٍ عَظیمٍ، أرادَ أن أفعَلَ کما یفعَلُ، فَأَکونَ قَد هَتَکتُ ذِمتی ونَقَضتُ عَهدی، فَیتخِذَها عَلَی حُجةً، فَتَکونَ عَلَی شَیناً إلی یومِ القِیامَةِ کلما ذُکرتُ. فَإِن قیلَ لَهُ: أنتَ بَدَأتَ، قالَ: ما عَلِمتُ ولا أمَرتُ، فَمِن قائِلٍ یقولُ: قَد صَدَقَ، ومِن قائِلٍ یقولُ: کذِبَ. أمَ واللهِ، إن اللهَ لَذو أناةٍ وحِلمٍ عَظیمٍ، لَقَد حَلُمَ عَن کثیرٍ مِن فَراعِنَةِ الأَولینَ وعاقَبَ فَراعِنَةً، فَإِن یمهِلهُ اللهُ فَلَن یفوتَهُ، وهُوَ لَهُ بِالمِرصادِ عَلی مَجازِ طَریقِهِ. فَلیصنَع ما بَدا لَهُ فَإِنا غَیرُ غادِرینَ بِذِمتِنا، ولا ناقِضینَ لِعَهدِنا، ولا مُرَوعینَ لِمُسلِمٍ ولا مُعاهَدٍ، حَتی ینقَضی شَرطُ المُوادَعَةِ بَینَنا، إن شاءَ اللهُ}} (الإرشاد، ج ۱، ص ۲۷۵).</ref>. | *[[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: [[امام]]{{ع}} در بخشی از سخنانش، آن گاه که معاویة بن [[ابی سفیان]] شرط [[صلح]] را نقض کرد و به شبیخونهایی علیه [[مردم]] [[عراق]] پرداخت، پس از [[حمد]] و [[[[ثنای الهی]]]] فرمود: "[[معاویه]] را چه میشود؟ [[خدا]] او را بکشد! او از من کار بزرگی را [[انتظار]] دارد. او میخواهد من هم مثل او عمل کنم تا [[عهد]] و پیمانم را شکسته باشم و آن را حجتی بر ضد من بگیرد و تا [[قیامت]]، هرگاه که از من یاد شود، مایه ننگ و بدنامیام گردد. هرگاه به او گفته شود: تو آغاز کردی، گوید: من نه خبر دارم و نه [[دستور]] دادهام. بعضی هم بگویند: راست میگوید، برخی هم سخنش را [[دروغ]] بدانند. به [[خدا]] [[سوگند]] که [[خداوند]]، [[صبر]] و حوصله بسیار دارد و نسبت به بسیاری از فرعونهای پیشین، [[حلم]] ورزیده است، فرعونهایی را هم [[کیفر]] داده است. اگر [[خدا]] به او مهلت میدهد، از چنگ [[خدا]] نمیتواند بگریزد و [[خداوند]]، بر سر راه او در کمین است. پس هر کار میخواهد، بکند. ما هرگز [[پیمان]] خود را نخواهیم [[شکست]] و نقض [[عهد]] نخواهیم کرد و هیچ [[مسلمان]] و معاهَدی را به [[هراس]] نخواهیم افکند، تا آن شرط ترک [[جنگ]] میان ما سپری شود. إن شاء [[الله]]!"<ref>{{متن حدیث|الإرشاد: ومِن کلامِهِ{{ع}} لَما نَقَضَ مُعاوِیةُ بنُ أبی سُفیانَ شَرطَ المُوادَعَةِ وأقبَلَ یشُن الغاراتِ عَلی أهلِ العِراقِ، فَقالَ بَعدَ حَمدِ اللهِ وَالثناءِ عَلَیهِ: ما لِمُعاوِیةَ قاتَلَهُ اللهُ؟! لَقَد أرادَنی عَلی أمرٍ عَظیمٍ، أرادَ أن أفعَلَ کما یفعَلُ، فَأَکونَ قَد هَتَکتُ ذِمتی ونَقَضتُ عَهدی، فَیتخِذَها عَلَی حُجةً، فَتَکونَ عَلَی شَیناً إلی یومِ القِیامَةِ کلما ذُکرتُ. فَإِن قیلَ لَهُ: أنتَ بَدَأتَ، قالَ: ما عَلِمتُ ولا أمَرتُ، فَمِن قائِلٍ یقولُ: قَد صَدَقَ، ومِن قائِلٍ یقولُ: کذِبَ. أمَ واللهِ، إن اللهَ لَذو أناةٍ وحِلمٍ عَظیمٍ، لَقَد حَلُمَ عَن کثیرٍ مِن فَراعِنَةِ الأَولینَ وعاقَبَ فَراعِنَةً، فَإِن یمهِلهُ اللهُ فَلَن یفوتَهُ، وهُوَ لَهُ بِالمِرصادِ عَلی مَجازِ طَریقِهِ. فَلیصنَع ما بَدا لَهُ فَإِنا غَیرُ غادِرینَ بِذِمتِنا، ولا ناقِضینَ لِعَهدِنا، ولا مُرَوعینَ لِمُسلِمٍ ولا مُعاهَدٍ، حَتی ینقَضی شَرطُ المُوادَعَةِ بَینَنا، إن شاءَ اللهُ}} (الإرشاد، ج ۱، ص ۲۷۵).</ref>. | ||
==[[غارت]] [[نعمان بن بشیر]]== | ==[[غارت]] [[نعمان بن بشیر]]== | ||
*[[الکامل فی التاریخ (کتاب)|الکامل فی التاریخ]]: در این سال (۳۹ هجری) [[معاویه]] [[لشکریان]] خود را در [[عراق]]، در اطراف قلمرو [[حکومت]] [[علی]]{{ع}} پراکند. [[نعمان بن بشیر]] را با هزار مرد به عینالتمر فرستاد، که در آن جا مالک بن کعب با هزار نفر [[مأمور]] پاسگاهی برای [[علی]]{{ع}} بود. مالک به [[یاران]] خود اجازه داده بود که به [[کوفه]] بروند و جز صد نفر کسی با او نبود. چون خبر [[هجوم]] نعمان را شنید، نامهای به [[امیر مؤمنان]] نوشت و به او گزارش داد و نیروی کمکی درخواست کرد. [[علی]]{{ع}} خطبهای خواند و [[مردم]] را به بیرون رفتن به [[یاری]] او فراخواند؛ اما سنگینی کرده، نرفتند. مالک با نعمان درگیر شد. دیوارهای آن روستا را پشتسر [[یاران]] خویش قرار داد. مالک به مِخنَف بن سلیم [[نامه]] نوشت و از او یاریطلبید. وی نزدیکیهای او بود. مالک و نعمان [[پیکار]] [[سختی]] کردند. مخنف، پسرش [[عبد]] [[الرحمان]] را با پنجاه نفر فرستاد. آنان در حالی به مالک رسیدند که او و همراهانش غلاف شمشیرها را شکسته و [[دل]] به [[مرگ]] و [[پیکار]] سپرده بودند. چون [[شامیان]] آنان را دیدند، عصر هنگام گریختند و پنداشتند که نیروی امدادی در راه است. مالک آنان را تعقیب کرد و سه نفر از آنان را کشت. چون [[کوفیان]] از [[خروج]] به سوی مالک و [[یاری]] آنان [[سستی]] کردند، [[علی]]{{ع}} بر [[منبر]] رفت و بر آنان [[خطبه]] خواند و فرمود: "ای [[اهل کوفه]]! هر بار که شنیدید گروهی از [[شامیان]] بر شما تاخته و فرود آمدهاند، هر یک از شما در خانه خود خزید و در را به روی خود بست، آن گونه که سوسمار به لانهاش و کفتار به آشیانهاش میخزد. فریبخورده کسی است که شما فریبش دهید. هر کس با شما به [[پیروزی]] برسد، با تیر شکسته پیروز شده است. نه آزاد مردانی به هنگام ندا و نه برادرانی هنگام نجوایید. إنا للهوإنا إلیه راجعون! به چه رنجی از دست شما گرفتار شدهام! کورانی هستید که نمیبینند، لالهایی که سخن نمیگویند و کرانی که نمیشنوند. إنا للهوإنا إلیه راجعون!"<ref>الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۲۵.</ref>. | *[[الکامل فی التاریخ (کتاب)|الکامل فی التاریخ]]: در این سال (۳۹ هجری) [[معاویه]] [[لشکریان]] خود را در [[عراق]]، در اطراف قلمرو [[حکومت]] [[علی]]{{ع}} پراکند. [[نعمان بن بشیر]] را با هزار مرد به عینالتمر فرستاد، که در آن جا مالک بن کعب با هزار نفر [[مأمور]] پاسگاهی برای [[علی]]{{ع}} بود. مالک به [[یاران]] خود اجازه داده بود که به [[کوفه]] بروند و جز صد نفر کسی با او نبود. چون خبر [[هجوم]] نعمان را شنید، نامهای به [[امیر مؤمنان]] نوشت و به او گزارش داد و نیروی کمکی درخواست کرد. [[علی]]{{ع}} خطبهای خواند و [[مردم]] را به بیرون رفتن به [[یاری]] او فراخواند؛ اما سنگینی کرده، نرفتند. مالک با نعمان درگیر شد. دیوارهای آن روستا را پشتسر [[یاران]] خویش قرار داد. مالک به مِخنَف بن سلیم [[نامه]] نوشت و از او یاریطلبید. وی نزدیکیهای او بود. مالک و نعمان [[پیکار]] [[سختی]] کردند. مخنف، پسرش [[عبد]] [[الرحمان]] را با پنجاه نفر فرستاد. آنان در حالی به مالک رسیدند که او و همراهانش غلاف شمشیرها را شکسته و [[دل]] به [[مرگ]] و [[پیکار]] سپرده بودند. چون [[شامیان]] آنان را دیدند، عصر هنگام گریختند و پنداشتند که نیروی امدادی در راه است. مالک آنان را تعقیب کرد و سه نفر از آنان را کشت. چون [[کوفیان]] از [[خروج]] به سوی مالک و [[یاری]] آنان [[سستی]] کردند، [[علی]]{{ع}} بر [[منبر]] رفت و بر آنان [[خطبه]] خواند و فرمود: "ای [[اهل کوفه]]! هر بار که شنیدید گروهی از [[شامیان]] بر شما تاخته و فرود آمدهاند، هر یک از شما در خانه خود خزید و در را به روی خود بست، آن گونه که سوسمار به لانهاش و کفتار به آشیانهاش میخزد. فریبخورده کسی است که شما فریبش دهید. هر کس با شما به [[پیروزی]] برسد، با تیر شکسته پیروز شده است. نه آزاد مردانی به هنگام ندا و نه برادرانی هنگام نجوایید. إنا للهوإنا إلیه راجعون! به چه رنجی از دست شما گرفتار شدهام! کورانی هستید که نمیبینند، لالهایی که سخن نمیگویند و کرانی که نمیشنوند. إنا للهوإنا إلیه راجعون!"<ref>الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۲۵.</ref>. |