اهل: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۴: خط ۱۴:
*زمانی که واژه اهل به [[اسامی]] [[شهرها]] و قریه‌ها اضافه شود، معنای [[تبعیت]] و [[شهروندی]] می‌دهد؛ مانند اهل المدینه، [[اهل مدین]]، اهل القری. تابعیت [[احساس]] اتحادی است که از رابطه سکونت در منطقه و محلی [[واحد]] در افراد به وجود می‌آید و این [[احساس]] مولود عواملی نظیر [[فرهنگ]]، [[تاریخ]]، [[آداب و رسوم]] و [[منافع]] مشترک است<ref>علی‌ اکبر آقابخشی و مینو افشاری‌راد، فرهنگ علوم سیاسی، ص۲۷۵.</ref><ref>[[عبدالله نظرزاده|نظرزاده، عبدالله]]، [[فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم]]، ص:۱۳۱.</ref>.
*زمانی که واژه اهل به [[اسامی]] [[شهرها]] و قریه‌ها اضافه شود، معنای [[تبعیت]] و [[شهروندی]] می‌دهد؛ مانند اهل المدینه، [[اهل مدین]]، اهل القری. تابعیت [[احساس]] اتحادی است که از رابطه سکونت در منطقه و محلی [[واحد]] در افراد به وجود می‌آید و این [[احساس]] مولود عواملی نظیر [[فرهنگ]]، [[تاریخ]]، [[آداب و رسوم]] و [[منافع]] مشترک است<ref>علی‌ اکبر آقابخشی و مینو افشاری‌راد، فرهنگ علوم سیاسی، ص۲۷۵.</ref><ref>[[عبدالله نظرزاده|نظرزاده، عبدالله]]، [[فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم]]، ص:۱۳۱.</ref>.


==مفهوم [[اهل]] در لغت==
==مفهوم اهل در لغت==
*[[خلیل بن احمد]] درباره [[اهل]] می‌گوید: [[اهل]] مرد، زوجش و خاص‌ترین [[مردم]] نسبت به او را گویند و تأهل: [[ازدواج]]، [[اهل البیت]]: ساکنان [[خانه]] و [[اهل]] الاسلام کسانی را گویند که [[متدین]] به این دین‌اند و جمع أهل: أهلون، أهلات و أهالی جمع الجمع است و اینکه می‌گویند: "مرحباً و اهلاً، یعنی [[دل]] گشاده‌دار و خود را [[اهل]] [[خانه]] بدان و [[انس]] و [[الفت]] بگیر و [[احساس]] غریبی و [[وحشت]] و [[نگرانی]] نکن"<ref>کتاب العین، ج۴، ص۸۹.</ref>.
*[[خلیل بن احمد]] درباره اهل می‌گوید: اهل مرد، زوجش و خاص‌ترین [[مردم]] نسبت به او را گویند و تأهل: [[ازدواج]]، [[اهل البیت]]: ساکنان [[خانه]] و اهل الاسلام کسانی را گویند که [[متدین]] به این دین‌اند و جمع أهل: أهلون، أهلات و أهالی جمع الجمع است و اینکه می‌گویند: "مرحباً و اهلاً، یعنی [[دل]] گشاده‌دار و خود را اهل [[خانه]] بدان و [[انس]] و [[الفت]] بگیر و [[احساس]] غریبی و [[وحشت]] و [[نگرانی]] نکن"<ref>کتاب العین، ج۴، ص۸۹.</ref>.
*[[جوهری]] می‌گوید: {{عربی|منزلٌ آهِل}}: منزلی که [[اهل]] آن در آن باشند، کسائی گوید: {{عربی|اهِلت بالرجل}} یعنی "به شخص [[انس]] و [[الفت]] گرفتم" واهل و تأهل: یعنی [[ازدواج]] کرد<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۴، ص۱۶۲۷-۱۶۲۸.</ref>.
*[[جوهری]] می‌گوید: {{عربی|منزلٌ آهِل}}: منزلی که اهل آن در آن باشند، کسائی گوید: {{عربی|اهِلت بالرجل}} یعنی "به شخص [[انس]] و [[الفت]] گرفتم" واهل و تأهل: یعنی [[ازدواج]] کرد<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۴، ص۱۶۲۷-۱۶۲۸.</ref>.
*[[ابن منظور]] در این باره می‌گوید: "[[اهل]] شخص، بستگان و [[خویشاوندان]] او است، [[اهل]] الرجل: [[اهل]] مرد، مخصوص‌ترین افراد به او می‌باشد و هرچه از چارپان و غیره که با منازل [[الفت]] گرفته باشد به آن أهلی و آهل گفته می‌شود {{عربی|و أهل الرجل و اهلته}}؛ [[همسر]] او؛ {{عربی|و أهل الرجل و تأهل}}: [[ازدواج]] نمود به زنی که [[ازدواج]] نموده مَأهُولَة می‌شود؛ و التَأَهُل: [[ازدواج]] کردن"<ref>لسان العرب، ج۱۱، ص۲۸-۳۰.</ref>.
*[[ابن منظور]] در این باره می‌گوید: "اهل شخص، بستگان و [[خویشاوندان]] او است، اهل الرجل: اهل مرد، مخصوص‌ترین افراد به او می‌باشد و هرچه از چارپان و غیره که با منازل [[الفت]] گرفته باشد به آن أهلی و آهل گفته می‌شود {{عربی|و أهل الرجل و اهلته}}؛ [[همسر]] او؛ {{عربی|و أهل الرجل و تأهل}}: [[ازدواج]] نمود به زنی که [[ازدواج]] نموده مَأهُولَة می‌شود؛ و التَأَهُل: [[ازدواج]] کردن"<ref>لسان العرب، ج۱۱، ص۲۸-۳۰.</ref>.
*[[راغب اصفهانی]] گوید: أهل الرجل یعنی کسانی که [[نسب]]، [[دین]] یا چیزی همانند آنها مثل [[خانه]]، [[شهر]] و بنایی، آنها را با یکدیگر جمع و مربوط می‌کند و آنها را [[اهل]] و [[خانواده]] آن شخص گویند، پس أهل الرجل در اصل کسانی هستند که مسکن و خانه‌ای [[واحد]]، آنها را در یک جا جمع و فراهم می‌آورد. سپس این معنی توسعه یافته و گفته‌اند - أهل [[بیت]] - یعنی کسانی که [[نسب]] [[خانوادگی]] [[وسیله]] جمع آنهاست و بعداً اصطلاح - أهل [[بیت]] - به‌طور مطلق به [[خاندان پیامبر]] اطلاق شده است و آنها با این اصطلاح شناخته شده‌اند چنانکه در این [[آیه]] [[قرآن]] آمده است {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref><ref>المفردات، ص۹۶.</ref>.
*[[راغب اصفهانی]] گوید: أهل الرجل یعنی کسانی که [[نسب]]، [[دین]] یا چیزی همانند آنها مثل [[خانه]]، [[شهر]] و بنایی، آنها را با یکدیگر جمع و مربوط می‌کند و آنها را اهل و [[خانواده]] آن شخص گویند، پس أهل الرجل در اصل کسانی هستند که مسکن و خانه‌ای [[واحد]]، آنها را در یک جا جمع و فراهم می‌آورد. سپس این معنی توسعه یافته و گفته‌اند - أهل [[بیت]] - یعنی کسانی که [[نسب]] [[خانوادگی]] [[وسیله]] جمع آنهاست و بعداً اصطلاح - أهل [[بیت]] - به‌طور مطلق به [[خاندان پیامبر]] اطلاق شده است و آنها با این اصطلاح شناخته شده‌اند چنانکه در این [[آیه]] [[قرآن]] آمده است {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref><ref>المفردات، ص۹۶.</ref>.
*مرحوم [[حسن مصطفوی]] در این باره می‌گوید: معنای [[حقیقی]] این ماده ([[اهل]]) عبارت از تحقق اُنس [[الفت]] به همراه اختصاص و [[وابستگی]] و هرچه [[وابستگی]] بیشتر شود اختصاص نیز بیشتر خواهد بود و عنوان اهلیت قوی‌تر می‌گردد. این معنی از نظر وسعت و ضیق دارای مراتب است چه بسا مرتبه متأخر مقرب‌تر از متقدم باشد و گاهی در صورتی که اختصاص و [[وابستگی]] و توافق از بین برود عنوان اهلیت نیز به طور کامل منتفی می‌گردد {{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ}}<ref>«او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او کرداری ناشایسته است» سوره هود، آیه ۴۶.</ref><ref>حسن مصطفوی، التحقیق، ج۱، ص۱۶۹.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۴۵- ۴۷.</ref>.
*مرحوم [[حسن مصطفوی]] در این باره می‌گوید: معنای [[حقیقی]] این ماده (اهل) عبارت از تحقق اُنس [[الفت]] به همراه اختصاص و [[وابستگی]] و هرچه [[وابستگی]] بیشتر شود اختصاص نیز بیشتر خواهد بود و عنوان اهلیت قوی‌تر می‌گردد. این معنی از نظر وسعت و ضیق دارای مراتب است چه بسا مرتبه متأخر مقرب‌تر از متقدم باشد و گاهی در صورتی که اختصاص و [[وابستگی]] و توافق از بین برود عنوان اهلیت نیز به طور کامل منتفی می‌گردد {{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ}}<ref>«او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او کرداری ناشایسته است» سوره هود، آیه ۴۶.</ref><ref>حسن مصطفوی، التحقیق، ج۱، ص۱۶۹.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۴۵- ۴۷.</ref>.


==فرق بین [[اهل]] و [[آل]]==
==فرق بین [[اهل]] و [[آل]]==

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۵

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اهل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • اهل: رابطه ایجاد شده میان فرد با مکان، شخص یا وصفی به واسطه خویشاوندی، دین، سکونت و غیر آنها؛ اهل الرجل در اصل کسانی‌اند که با او در یک خانه زندگی می‌کنند و به صورت مجاز به کسانی که او و آنها را یک نسب جمع می‌کند، اهل‌بیت آن مرد گفته‌اند[۱]. جمع آن أَهْلُون و آهَالٌ و أَهَالٍ و أَهْلات، أَهَلات و اهالی[۲].
  • ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ[۳].
  • زمانی که واژه اهل به اسامی شهرها و قریه‌ها اضافه شود، معنای تبعیت و شهروندی می‌دهد؛ مانند اهل المدینه، اهل مدین، اهل القری. تابعیت احساس اتحادی است که از رابطه سکونت در منطقه و محلی واحد در افراد به وجود می‌آید و این احساس مولود عواملی نظیر فرهنگ، تاریخ، آداب و رسوم و منافع مشترک است[۴][۵].

مفهوم اهل در لغت

  • خلیل بن احمد درباره اهل می‌گوید: اهل مرد، زوجش و خاص‌ترین مردم نسبت به او را گویند و تأهل: ازدواج، اهل البیت: ساکنان خانه و اهل الاسلام کسانی را گویند که متدین به این دین‌اند و جمع أهل: أهلون، أهلات و أهالی جمع الجمع است و اینکه می‌گویند: "مرحباً و اهلاً، یعنی دل گشاده‌دار و خود را اهل خانه بدان و انس و الفت بگیر و احساس غریبی و وحشت و نگرانی نکن"[۶].
  • جوهری می‌گوید: منزلٌ آهِل: منزلی که اهل آن در آن باشند، کسائی گوید: اهِلت بالرجل یعنی "به شخص انس و الفت گرفتم" واهل و تأهل: یعنی ازدواج کرد[۷].
  • ابن منظور در این باره می‌گوید: "اهل شخص، بستگان و خویشاوندان او است، اهل الرجل: اهل مرد، مخصوص‌ترین افراد به او می‌باشد و هرچه از چارپان و غیره که با منازل الفت گرفته باشد به آن أهلی و آهل گفته می‌شود و أهل الرجل و اهلته؛ همسر او؛ و أهل الرجل و تأهل: ازدواج نمود به زنی که ازدواج نموده مَأهُولَة می‌شود؛ و التَأَهُل: ازدواج کردن"[۸].
  • راغب اصفهانی گوید: أهل الرجل یعنی کسانی که نسب، دین یا چیزی همانند آنها مثل خانه، شهر و بنایی، آنها را با یکدیگر جمع و مربوط می‌کند و آنها را اهل و خانواده آن شخص گویند، پس أهل الرجل در اصل کسانی هستند که مسکن و خانه‌ای واحد، آنها را در یک جا جمع و فراهم می‌آورد. سپس این معنی توسعه یافته و گفته‌اند - أهل بیت - یعنی کسانی که نسب خانوادگی وسیله جمع آنهاست و بعداً اصطلاح - أهل بیت - به‌طور مطلق به خاندان پیامبر اطلاق شده است و آنها با این اصطلاح شناخته شده‌اند چنانکه در این آیه قرآن آمده است ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ[۹][۱۰].
  • مرحوم حسن مصطفوی در این باره می‌گوید: معنای حقیقی این ماده (اهل) عبارت از تحقق اُنس الفت به همراه اختصاص و وابستگی و هرچه وابستگی بیشتر شود اختصاص نیز بیشتر خواهد بود و عنوان اهلیت قوی‌تر می‌گردد. این معنی از نظر وسعت و ضیق دارای مراتب است چه بسا مرتبه متأخر مقرب‌تر از متقدم باشد و گاهی در صورتی که اختصاص و وابستگی و توافق از بین برود عنوان اهلیت نیز به طور کامل منتفی می‌گردد ﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ[۱۱][۱۲][۱۳].

فرق بین اهل و آل

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۹۶.
  2. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۸۹. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۲۸.
  3. «و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  4. علی‌ اکبر آقابخشی و مینو افشاری‌راد، فرهنگ علوم سیاسی، ص۲۷۵.
  5. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص:۱۳۱.
  6. کتاب العین، ج۴، ص۸۹.
  7. اسماعیل بن حماد جوهری، تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۴، ص۱۶۲۷-۱۶۲۸.
  8. لسان العرب، ج۱۱، ص۲۸-۳۰.
  9. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  10. المفردات، ص۹۶.
  11. «او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او کرداری ناشایسته است» سوره هود، آیه ۴۶.
  12. حسن مصطفوی، التحقیق، ج۱، ص۱۶۹.
  13. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۴۵- ۴۷.
  14. ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویه، ص۳۵۰.
  15. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۴۷.