|
|
خط ۱۱۹: |
خط ۱۱۹: |
| *برخی از صاحبان تراجم وی را از کسانی میدانند که محضر [[امام حسین]]{{ع}} را نیز [[درک]] کرده و از [[اصحاب]] آن [[حضرت]] به شمار رفته است<ref>أصحاب أمیر المؤمنین{{ع}} و الرواة عنه، محمد هادی امینی، ج۱، ص۶۵.</ref>. | | *برخی از صاحبان تراجم وی را از کسانی میدانند که محضر [[امام حسین]]{{ع}} را نیز [[درک]] کرده و از [[اصحاب]] آن [[حضرت]] به شمار رفته است<ref>أصحاب أمیر المؤمنین{{ع}} و الرواة عنه، محمد هادی امینی، ج۱، ص۶۵.</ref>. |
| *با توجه به روایتی که [[شیخ صدوق]] در [[ثواب الاعمال و عقاب الاعمال]] آورده، [[اصبغ بن نباته]] پس از واقعه دهم [[محرم]] سال ۶۱ [[هجری]] زنده بوده است<ref>ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص۲۱۹، این روایت را در قسمت فرزند اصبغ نقل کردهایم.</ref>. عدهای وی را دارای [[عمر طولانی]] دانستهاند؛ [[ابن سعد]] در طبقات به [[نقل]] از [[فضل بن دکین]]، از فطر، [[نقل]] میکند که گفته است: [[اصبغ بن نباته]] را دیدم که محاسنش را رنگ میکرد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۲۵.</ref> این عمل، نشان دهنده [[عمر طولانی]] اوست. در برخی از مصادر درباره زمان در [[گذشت]] [[اصبغ بن نباته]] چنین آمده است: او در اوائل [[قرن دوم]] [[هجری]] [[دار]] فانی را [[وداع]] گفت؛ در پاورقی تنقیح المقال نیز سال درگذشت وی بعد از سال [[صد]] [[هجری]] [[نقل]] شده است <ref>تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۷، ص۳۳۵ (پاورقی ۱) و مصادر نهج البلاغة و اسانیده، سید عبدالزهراء ۱، ص۴۹.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۳۵.</ref>. | | *با توجه به روایتی که [[شیخ صدوق]] در [[ثواب الاعمال و عقاب الاعمال]] آورده، [[اصبغ بن نباته]] پس از واقعه دهم [[محرم]] سال ۶۱ [[هجری]] زنده بوده است<ref>ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص۲۱۹، این روایت را در قسمت فرزند اصبغ نقل کردهایم.</ref>. عدهای وی را دارای [[عمر طولانی]] دانستهاند؛ [[ابن سعد]] در طبقات به [[نقل]] از [[فضل بن دکین]]، از فطر، [[نقل]] میکند که گفته است: [[اصبغ بن نباته]] را دیدم که محاسنش را رنگ میکرد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۲۵.</ref> این عمل، نشان دهنده [[عمر طولانی]] اوست. در برخی از مصادر درباره زمان در [[گذشت]] [[اصبغ بن نباته]] چنین آمده است: او در اوائل [[قرن دوم]] [[هجری]] [[دار]] فانی را [[وداع]] گفت؛ در پاورقی تنقیح المقال نیز سال درگذشت وی بعد از سال [[صد]] [[هجری]] [[نقل]] شده است <ref>تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۷، ص۳۳۵ (پاورقی ۱) و مصادر نهج البلاغة و اسانیده، سید عبدالزهراء ۱، ص۴۹.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۳۵.</ref>. |
| ==اصبغ بن نباته در اصحاب امام علی==
| |
| [[اصبغ]] [[فرزند]] نباتة بن [[حارث]] [[اهل کوفه]] و از [[طایفه]] مجاشع تمیمی از [[خواص اصحاب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و جزء [[شرطة الخمیس]] و مورد [[اعتماد]] کامل آن [[حضرت]] بود. او مردی دانشمند و [[شاعری]] [[توانمند]] و سرداری [[شجاع]] و عابدی [[شب]] زندهدار بود و پس از [[شهادت]] [[حضرت امیر]]{{ع}} در زمره [[اصحاب خاص]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} درآمد<ref>قاموس الرجال، ج۲، ص۱۶۲ و اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۶۴.</ref>.
| |
| [[اصبغ]] در بیماریی که موجب [[مرگ]] [[سلمان فارسی]] شد در [[مدائن]] از او [[عیادت]] کرد و او را به [[قبرستان]] برد تا با [[اهل قبور]] و اموات سخن گوید<ref>گفت و گوی سلمان با مردگان را در شرح حال سلمان در همین اثر ملاحظه فرمایید.</ref>. هم چنین در مراسم [[غسل]]، [[کفن]] و [[دفن]] [[سلمان]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}<ref>حضور امیرالمؤمنین{{ع}} علی{{ع}} بالین جنازه سلمان در مدائن به صورت اعجاز بود، که در ترجمه سلمان در همین اثر خواهد آمد.</ref>[[شرکت]] نمود.
| |
| [[اصبغ]] و [[سخنان امام]] با [[جسد]] کعب و [[طلحه]]
| |
| [[اصبغ]] در [[جنگ جمل]] در رکاب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تلاش چشمگیری داشت و لذا او [[نقل]] میکند: چون [[مردم بصره]]، [[شکست]] خوردند و پا به فرار گذاشتند، [[حضرت امیر]]{{ع}} شهباء (استر [[پیامبر]]) سوار شد و از میان کشتهها عبور کرد و چون از کنار [[جسد]] [[کعب بن سور]] [[قاضی]] [[مردم بصره]] که از [[یاران]] [[طلحه]] و [[زبیر]] بود، [[گذشت]]، فرمود: او را بنشانید. او را نشاندند (معلوم میشود تازه کشته شده بود و هنوز بدنش گرم بوده است، یا نشاندن او یعنی بلند کردن جنازه او بوده است) [[حضرت]] به [[جسد]] او خطاب کرد و فرمود:
| |
| {{متن حدیث|ویل لک و لأمک کعب بن سور، لقد کان لک علم لو نفعک، ولکن الشیطان أضلک فأزلک، فعجلک إلی النار}}؛
| |
| ای [[کعب بن سور]]، وای بر تو و مادرت، تو دارای [[علم]] و [[دانش]] بودی، ای کاش این [[علم]] برای تو سودی میداشت (چون [[قاضی]] و عالم به [[علم]] [[قضا]] بود) ولی [[شیطان]] گمراهت کرد و تو را به [[لغزش]] انداخت و به سرعت به [[آتش]] برد.
| |
| بعد [[دستور]] داد او را به حال خود رها کنند.
| |
| [[اصبغ]] در ادامه میگوید: سپس [[امام]]{{ع}} از کنار [[جسد]] بی [[جان]] [[طلحه]] عبور کرد و فرمود:
| |
| {{متن حدیث|ویل لک و لأمک طلحة، لقد کان لک قدم لو نفعک، ولکن الشیطان أضلک، فأزلک فعجلک إلی النار}}<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۴۸.</ref>؛
| |
| ای [[طلحه]]، وای بر تو و مادرت، تو از [[سابقین در اسلام]] بودی، ای کاش این سابقه در [[اسلام]] تو را سود میبخشید، اما [[شیطان]] گمراهت کرد و تو را به [[لغزش]] انداخت و تو را شتابان به [[دوزخ]] برد.
| |
| [[اصبغ]] در [[نبرد صفین]]
| |
| [[اصبغ]] در [[بیعت]] خود با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، [[پیمان]] [[مرگ]] بسته بود، لذا در [[جنگ]] با [[شامیان]] در [[صفین]] حاضر به هر نوع [[جانفشانی]] بود و [[حضرت]] هم متقابلا او را چندان [[دوست]] و [[عزیز]] میداشت که از فرستادنش به میدان [[نبرد]] دریغ میکرد و او را برای روز مبادا و مواقع حساس [[ذخیره]] کرده بود<ref>وقعة صفین، ص۴۴۳؛ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۸۲ و قاموس الرجال، ج۲، ص۱۶۶.</ref>.
| |
| در یکی از روزهای سخت [[صفین]]، [[معاویه]] چون دید [[مردم]] [[عراق]] برای [[جنگ]] با او مسابقه گذاشتهاند خطاب به [[لشکریان]] [[شام]] گفت: امروز روز [[آزمایش]] است، مبادا در شما [[سستی]] و کوتاهی [[مشاهده]] نمایم. [[حضرت امیر]]{{ع}} هم [[یاران]] خود را برای [[جنگیدن]] با [[معاویه]] همچنان [[ترغیب]] مینمود، در این هنگام [[اصبغ]] و بن نباته [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} آمد و عرضه داشت: ای [[امیرمؤمنان]]، شما مرا جزو [[لشکریان]] و [[شرطه الخمیس]]<ref>معنای شرطة الخمیس و توضیح آن در مقدمه کتاب آمده است.</ref> قرار دادهای و از لحاظ [[اطمینان]] بر دیگران مرا مقدم میداری، با این که [[صبر]] و [[تحمل]] مرا در [[جنگ]] میدانی و از [[شجاعت]] و دلاوریام [[آگاهی]]، اینک که [[لشکر]] [[شام]] هر لحظه به [[شکست]] من [[تهدید]] میشود، پس تا در ما رمقی هست نظر خود را به وسیله ما [[اجرا]] کن و به اجازه دهید به میدان [[روم]].
| |
| [[حضرت]]{{ع}} در جواب او فرمود: {{متن حدیث|تقدم باسم الله}}؛ “به [[نام خدا]] حرکت کن و میدان [[دشمن]] برو”<ref>وقعة صفین، ص۴۰۶.</ref>. [[اصبغ]] با اجازه [[امام]]{{ع}} [[پرچم]] را برداشت و قدم به میدان [[کارزار]] گذاشت. سپس حمله کرد و چنان جنگید که [[معاویه]] را در [[جایگاه]] خود [[متزلزل]] ساخت وقتی از میدان برگشت از [[شمشیر]] و نیزهاش [[خون]] میچکید.<ref>وقعة صفین، ص۴۰۶.</ref>
| |
| [[اصبغ]] و [[نقل حدیث]] از [[علی]]{{ع}}
| |
| [[اصبغ بن نباته]] به سبب ### [[313]]### و نزدیکی که با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} داشت [[روایات]] و مشاهدات بسیاری از [[امام]]{{ع}} [[نقل]] کرده است که به ذکر مواردی از آنها میپردازیم: ۱. خبر از [[شهادت امام]]: [[اصبغ]] در [[حدیثی]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[نقل]] میکند که [[حضرت]] فرمود:
| |
| {{متن حدیث|ما بحبس أشقاها؟ والذی نفسی بیده لتخضبن هذه من هذا}}<ref>الاغانی، ج۱۵، ص۲۲۰.</ref>؛
| |
| چه چیزی شقیترین<ref>عبارت «أشقاها» اقتباس از آیه ۱۳ سوره شمس است {{متن قرآن|إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا}} اشاره به شقیترین و سنگدلترین افراد قوم ثمود به نام «قدار بن سالف» که ناقه صالح پیامبر{{صل}} که ماده شتری بود که شیر آن مردم را میداد و به عنوان معجزه در آن قوم ظاهر شده بود را به قتل رساند. کشتن ناقه در حقیقت اعلان جنگ با آن پیامبر الهی بود. امیرمؤمنان{{ع}} در این حدیث میفرماید: «چه کسی شقیترین مردم را نگاه داشته است» در واقع میخواهد بفرماید: «همانگونه که پی کننده ناقه صالح (قدار بن سالف) شقیترین افراد بوده، قاتل من نیز از شقیترین افراد است». طبرسی در مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۹۹ روایتی از رسول خدا{{صل}} نقل کرده که حضرت رسول{{صل}} و به علی{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|من أشقی الأولین؟}}، «شقیترین افراد نخستین کیست؟» علی{{ع}} عرض کرد: {{متن حدیث|عاقر الناقة}}، «کسی است که ناقه صالح را پی کرد» پیامبر{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|صدقت، فمن أشقی الآخرین؟}}، «درست گفتی، پس شقیترین افراد آخرین کیست؟» علی{{ع}} عرض کرد: «نمیدانم». پیامبر فرمود: {{متن حدیث |الذی یضربک علی هذه و اشار الی یافوخه}}، «کسی که شمشیر را بر یافوخ (به آن قسمتی از جلو سر گفته میشود که هنگام تولد نرم است و به تدریج حالت استخوانی پیدا میکند و محکم میشود و از حساسترین نقاط سر است) تو وارد میکند. در این جا پیامبر اشاره به بالای پیشانی علی{{ع}} کرد.</ref> آنها را نگه داشت، به خدایی که جانم در [[دست]] اوست، همانا این (محاسنم) به آن ([[خون]] سرم) رنگین خواهد شد.
| |
| ۲. [[حدیث]] سه طلاقه کردن [[دنیا]]: [[اصبغ]] [[روایت]] میکند: هرگاه [[مالی]] برای [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} میآوردند، معمول بود که آن را داخل [[بیت المال]] [[مسلمین]] میگذاشت و از آن بیرون نمیآمد تا هر آنچه را در آن بود بین [[مسلمانان]] تقسیم میکرد و [[حق]] هر صاحب حقی را ادا مینمود، سپس [[دستور]] میداد که آن محل را جارو کنند و آب بپاشند، بعد در آنجا دو رکعت [[نماز]] میگذارد و پس از [[سلام]] [[نماز]] خطاب به [[دنیا]] میفرمود:
| |
| {{متن حدیث|یا دنیا لا تتعرضین لی و لا تتشوقین و لا تغرینی، فقد طلقتک ثلاثة لا رجعة لی علیک}}<ref>امالی صدوق، مجلس ۴۷، ح۱۶ و کشف الغمه (مترجم)، ج۱، ص۲۲۱.</ref>؛
| |
| ای [[دنیا]]، خود را به من عرضه مکن، مرا به خود [[تشویق]] مکن و فریبا مده که من، تو را سه طلاقه کردم و دیگر بازگشتی به تو ندارم.
| |
| ٣. همراه [[امام]] در بازار: [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در ایام [[خلافت]] خود، بعضی روزها تازیانهای به [[دست]] میگرفت و در بازار [[کوفه]] به [[راه]] میافتاد و کسانی را که در خرید و فروش کمفروشی و یا تقلب میکردند [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] میکرد و گاهی هم متخلفین را [[تنبیه]] مینمود<ref>دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۸، ح۱۸۳.</ref>. و این حرکت [[مولی]]{{ع}} در [[سلامت]] کسب و [[تجارت]] و روند معاملات بسیار سریع و مفید بود، و چه خوب بود [[حکومتها]] برای جلوگیری از زیاده خواهی فروشندگان و عدم بروز [[تخلف]] حتی تخلفات کوچک، افراد [[عادل]] و [[دانایی]] را در بازارهای رایج [[مسلمانان]] میگماردند تا سریعا به تخلفات رسیدگی و از ادامه آن جلوگیری میکردند.
| |
| ۴. سفارش بازرگانان به یاد آموزی: از دیگر احادیثی که [[اصبغ]] از [[حضرت علی]]{{ع}} [[روایت]] میکند این [[حدیث]] است که: [[امام علی]]{{ع}} بالای [[منبر]] میفرمود:
| |
| {{متن حدیث|يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ وَ اللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ دَبِيبٌ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا شُوبُوا أَيْمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الْفَاجِرُ فِي النَّارِ إِلاَّ مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَى الْحَقّ}}<ref>فروع کافی، ج۵، ص۱۵۰.</ref>؛
| |
| ای [[جماعت]] بازرگانان، نخست [[فقه]] آنگاه [[تجارت]]، نخست [[فقه]]، آنگاه [[تجارت]]، نخست [[فقه]]، آنگاه [[تجارت]]، به [[خدا]] [[سوگند]]، [[ربا]] در این [[امت]]، مخفیتر از رفتن مورچه بر روی تخته سنگهای سخت است. سوگندها را با [[صداقت]] و [[راستگویی]] از خود دورکنید (با دادن [[صدقه]] درآمیزید) تاجر، [[فاجر]] و [[فاجر]] در [[آتش دوزخ]] است، مگر آن کس که [[حق]] را بگیرد و [[حق]] را بدهد.
| |
| ۵. [[قضاوت]] [[امام]]{{ع}} در زنای<ref>قانون اسلام در کیفر زنا بستگی به اوضاع و احوال و نیز ارتکاب کننده آن دارد و مرتکبین گناه زنا، در شرایط مختلف کیفر مختلف دارند، چنانچه در حدیث مورد بحث به این اختلاف اشاره دارد.</ref> دستهجمعی: یکی از قضاوتهای جالبی که [[اصبغ بن نباته]] از [[علی]]{{ع}} در زمان [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] [[شاهد]] آن بوده، این است، او میگوید: در عصر [[حکومت]] و [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] پنج نفر را که در یک عمل [[زنا]] شرکت کرده بودند به [[دادگاه]] آوردند، [[عمر]] پس از آنکه [[جرم]] هر پنج نفر در ارتکاب [[زنا]] ثابت شد، [[دستور]] داد بر هر کدام از آنان [[صد]] ضربه شلاق به عنوان حد [[الهی]] جاری کنند. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} که در آن مجلس حاضر و ناظر بود خطاب به [[عمر]] فرمود: {{عربی|یا عمر، لیس هذا حکمهم}}، “ای [[عمر]]، [[حکم]] اینها [[صد]] ضربه شلاق نیست!” [[عمر]] از شنیدن این سخن ناچار شد [[حکم]] آن پنج [[گناهکار]] را به عهده [[حضرت علی]]{{ع}} بگذارد!
| |
| [[اصبغ]] میگوید: [[امیرالمؤمنین]] طبق [[موازین]] [[الهی]] [[دستور]] داد یکی از آن پنج نفر را به [[قتل]] برسانند و دومی را سنگسار کنند و سومی را یک [[صد]] ضربه شلاق بزنند و چهارمی را پنجاه ضربه شلاق و پنجمی را [[تعزیر]]<ref>تعزیز نوعی تنبیه است که ممکن است زندان، جریمه مالی و شلاق باشد که تعداد شلاق تعزیر کمتر از تعداد شلا «حد» است و با نظر قاضی دادگاه، مقدار و نوع تعزیر قابل تغییر است.</ref> کنند.
| |
| [[حضرت]] در پاسخ علت [[اختلاف]] [[حکم]] خویش چنین فرمود: “اما اولی چون ذمی<ref>ذمی یعنی غیر مسلمانی که اجازه دارد در کشور اسلامی زندگانی کند و متعهد است مقررات اسلام را رعایت نماید، و اگر پیمانشکنی کند و جرمی که ذمه او را باطل میکند مثل تجاوز به ناموس مسلمانان او محکوم به مجازات شدید است.</ref> و در [[پناه]] [[اسلام]] بود با این عمل شنیع خود از [[پناه]] [[اسلام]] خارج شد، حدی به غیر از [[شمشیر]] برای او نیست و محکوم به [[مرگ]] است؛ اما دومی [[مسلمانی]] بود که همسرش در اختیارش نبود، لذا محکوم به حد، یعنی به یک [[صد]] ضربه شلاق است؛ اما چهارمی چون [[عبد]] بود و مرتکب [[زنا]] شد، حد او نصف حد حرّ است یعنی پنجاه ضربه شلاق حد بر او جاری میشود؛ و اما پنجمی دیوانهای بود که عقلش نمیرسیده است، لذا [[حکم]] او [[تعزیر]] و [[تنبیه]] است”<ref>تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۵۰، ح۱۸۸.</ref>.
| |
| بدون تردید چنین قضاوتی در یک جلسه در برابر [[خلیفه]] [[عمر بن خطاب]]، حکایت از [[شناخت کامل]] [[علی]]{{ع}} به [[احکام اسلام]] دارد.
| |
| [[اصبغ]] در رثای [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}
| |
| به همان اندازه که [[اصبغ]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[عشق]] میورزید و ابراز ارادت میکرد، به همان اندازه در ضربت خوردن و [[شهادت]] آن [[امام]]{{ع}} سوخت و [[اشک]] ماتم ریخت. او میگوید: پس از آنکه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با ضربه أشقی الأشقیاء [[ابن ملجم مرادی]] در بستر قرار گرفت، من با گروهی از جمله “حارث همدانی” و “سوید بن غفله” درب [[خانه]] [[امام]]{{ع}} جمع شدیم تا صدای [[گریه]] از میان [[خانه]] [[امام]] بلند شد. بانگ ناله و فغان اطرافیان [[امام]] ما را به [[گریه]] انداخت، در این هنگام [[حسن بن علی]] از [[خانه]] بیرون آمد و فرمود: “ای [[مردم]]، پدرم [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} میفرماید: به خانههای خود بازگردید”. [[اصبغ]] میگوید: همه رفتند ولی من نتوانستم از [[خانه]] [[حضرت]] دور شوم لذا به جای خود ماندم، و با این که [[امام مجتبی]] بالا از من خواست از [[خانه]] دور شوم ولی با [[اصرار]] فراوان اجازه ورود خواستم، [[امام حسن]]{{ع}} به من اجازه ورود داد، من چون وارد اتاق شدم، [[حضرت]] را چنان ناخوش و [[بیمار]] دیدم که بی تاب شدم و به پای [[حضرت]] افتادم و آن را بوسیدم و گریستم. [[امام]]{{ع}} با همان صدای نحیف و در شدت درد و [[بیماری]] فرمود: {{متن حدیث|لا تبک یا أصبغ، فإنها والله الجنة}}؛ “ای [[اصبغ]]، [[گریه]] نکن، به [[خدا]] قسم [[راه]] [[بهشت]] را میپیمایم”. گفتم: فدایت شوم، به [[خدا]] قسم میدانم شما به [[بهشت]] میروید، اما من بر حال خود و دوری و مفارقت از شما میگریم. [[اصبغ]] لحظاتی گریست اما چون شخصیتی وقت شناس بود، و [[احساس]] میکرد که دیگر آخرین روزهای [[عمر]] [[امام]]{{ع}} است و دیگر آن بزرگوار را نخواهد دید، لذا از [[فرصت]] استفاده کرد و گفت: ای [[امیر مؤمنان]]، [[حدیثی]] از [[پیامبر خدا]]{{صل}} برایم بفرمایید، شاید دیگر نتوانم بعد از امروز [[حدیثی]] از شما بشنوم.
| |
| [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با همان حال [[ضعف]] و [[ناتوانی]] فرمود: “ای [[اصبغ]] روزی [[رسول خدا]]{{صل}} مرا خواست و فرمود: [[مردم]] را مخاطب قرار بده و بگو: ای [[مردم]]، من فرستاده [[رسول خدا]] به سوی شمایم، [[پیامبر]] فرمود: [[لعنت خدا]] و [[فرشتگان مقرب]] [[پروردگار]] و انبیای مرسل و [[لعنت]] من بر کسی که خود را به غیر [[پدر]] خود منتسب نماید و یا به غیر مولای خود [[دعوت]] کند و یا به اجیری [[ظلم]] نماید. ای [[اصبغ]]، من به [[دستور پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} به [[مسجد]] رفتم، آنچه [[پیامبر]]{{صل}} فرموده بود با [[مردم]] در میان گذاشتم، اما همین که از [[منبر]] پایین آمدم [[عمر بن خطاب]] جلو آمد و گفت: [[پیام]] [[رسول خدا]]{{صل}} را [[ابلاغ]] کردی اما [[کلامی]] مجمل گفتی و تفسیرش را بیان نکردی. گفتم: [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} عرض میکنم، من سؤال [[عمر]] را به [[حضرت]]{{صل}} عرض کردم، [[پیامبر]] فرمود به آنان بگو: ای [[مردم]]، چیزی را برای شما نمیآوریم مگر [[تأویل]] و تفسیرش نزد ما است، [[آگاه]] باشید همانا من [[پدر]] شمایم، [[آگاه]] باشید همانا من مولای شمایم، [[آگاه]] باشید همانا من اجیر شما هستم.
| |
| از این [[حدیث]] به خوبی استفاده میشود از این که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در لحظات آخر [[عمر]] مبارکش به این [[حدیث]] اشاره کردند میخواستند به او و هرکس که این [[کلام]] را میشنود، بفهماند که: [[علی]] [[پدر]] [[امت]] است و هم مولا و هم اجیر آنان است، لذا هرکس به راهی غیر از [[راه]] [[علی]] برود و [[عقیده]] ای بر خلاف او [[انتخاب]] کند و [[حق]] او را ضایع نماید [[لعنت خدا]] و [[فرشتگان]] و [[انبیای الهی]] بر او خواهد بود. آری، [[اصبغ]] این [[یار]] همیشگی و [[موالی]] [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[علی]] با [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} [[بیعت]] کرد، اما [[دنیا]] دیگر به او مجال نداد تا در رکاب [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} در [[کربلا]] حضور یابد و قبل از [[حادثه کربلا]] دار فانی را [[وداع]] گفت و روحش به [[ملکوت]] اعلی پیوست.
| |
|
| |
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |
|
| |
|