بحث:ابوالأسود دوئلی در تاریخ اسلامی (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۶ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۵۲
، ۲۶ نوامبر ۲۰۲۰جایگزینی متن - '{{ص}}' به '{{صل}}'
(صفحهای تازه حاوی «==مقدمه== *نام او، ظالم فرزند عمرو و معروف به کنیهاش ابوالأسود دوئلی ا...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - '{{ص}}' به '{{صل}}') |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
==گفت و گوی [[ابوالاسود]] با سران [[ناکثین]]<ref>ناکثین جمع ناکث به معنای عهدشکن است، چون طلحه و زبیر با حضرت علی{{ع}} بیعت کردند و خلافت ایشان را پذیرفتند و به زودی پیمان و عهد خود شکستند و در سپاهی به فرماندهی عایشه همسر رسول خدا بر ضد علی{{ع}} شورش کردند و جنگ جمل را به پا نمودند از این رو به ناکثین معروف شدند. و پیامبر{{صل}} هم علی{{ع}} را به شورش این گروه خبر داده بودند.</ref>== | ==گفت و گوی [[ابوالاسود]] با سران [[ناکثین]]<ref>ناکثین جمع ناکث به معنای عهدشکن است، چون طلحه و زبیر با حضرت علی{{ع}} بیعت کردند و خلافت ایشان را پذیرفتند و به زودی پیمان و عهد خود شکستند و در سپاهی به فرماندهی عایشه همسر رسول خدا بر ضد علی{{ع}} شورش کردند و جنگ جمل را به پا نمودند از این رو به ناکثین معروف شدند. و پیامبر{{صل}} هم علی{{ع}} را به شورش این گروه خبر داده بودند.</ref>== | ||
*هنگامی که خبر حرکت [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] به [[عثمان بن حنیف]] ([[والی]] [[امیرالمؤمنین]] در [[بصره]]) رسید که در [[حفر ابی موسی]] نزدیکی [[بصره]] اردو زدهاند، فوری دو [[شخصیت]] بزرگ [[بصره]] [[ابوالاسود دوئلی]] و [[عمران بن حصین]] را نزد سران [[ناکثین]] فرستاد تا از مقصد و مقصود آنها [[آگاه]] شود. | *هنگامی که خبر حرکت [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] به [[عثمان بن حنیف]] ([[والی]] [[امیرالمؤمنین]] در [[بصره]]) رسید که در [[حفر ابی موسی]] نزدیکی [[بصره]] اردو زدهاند، فوری دو [[شخصیت]] بزرگ [[بصره]] [[ابوالاسود دوئلی]] و [[عمران بن حصین]] را نزد سران [[ناکثین]] فرستاد تا از مقصد و مقصود آنها [[آگاه]] شود. | ||
*[[ابوالاسود دوئلی]] و [[عمران بن حصین]] نسخت نزد [[عایشه]] رفتند و از او پرسیدند: [[هدف]] شما از [[لشکرکشی]] چیست؟ [[عایشه]] موضوع [[خونخواهی عثمان]] را مطرح کرد. [[ابوالاسود دوئلی]] گفت: کسی از [[قاتلان عثمان]] در [[بصره]] نیست، که شما به این [[شهر]] [[لشکرکشی]] کردهاید. [[عایشه]] گفت: راست میگویی، [[قاتلین]] [[عثمان]] در [[مدینه]] و همراه [[علی بن ابی طالب]] هستند؛ اما من آمدهام تا [[مردم بصره]] را برای [[جنگ]] با [[علی بن ابی طالب]] آماده کنم؛ آیا چگونه از تازیانه [[عثمان]] بر شما [[خشمگین]] باشم ولی از شمشیرهای شما بر [[عثمان]] به [[خشم]] نیایم؟ [[ابوالاسود دوئلی]] گفت: تو را با تازیانه و [[شمشیر]] چهکار؟ و باز افزود: تو باید به [[دستور پیامبر]] [[خدا]]{{ | *[[ابوالاسود دوئلی]] و [[عمران بن حصین]] نسخت نزد [[عایشه]] رفتند و از او پرسیدند: [[هدف]] شما از [[لشکرکشی]] چیست؟ [[عایشه]] موضوع [[خونخواهی عثمان]] را مطرح کرد. [[ابوالاسود دوئلی]] گفت: کسی از [[قاتلان عثمان]] در [[بصره]] نیست، که شما به این [[شهر]] [[لشکرکشی]] کردهاید. [[عایشه]] گفت: راست میگویی، [[قاتلین]] [[عثمان]] در [[مدینه]] و همراه [[علی بن ابی طالب]] هستند؛ اما من آمدهام تا [[مردم بصره]] را برای [[جنگ]] با [[علی بن ابی طالب]] آماده کنم؛ آیا چگونه از تازیانه [[عثمان]] بر شما [[خشمگین]] باشم ولی از شمشیرهای شما بر [[عثمان]] به [[خشم]] نیایم؟ [[ابوالاسود دوئلی]] گفت: تو را با تازیانه و [[شمشیر]] چهکار؟ و باز افزود: تو باید به [[دستور پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} در [[خانه]] بمانی و بیرون نیایی و مشغول [[تلاوت قرآن]] باشی، [[جنگ]] و [[جهاد]] بر [[زنان]] روا نیست و خو خواهی کسی هم بر عهده [[زنان]] گذاشته نشده است و بر علاوه [[حضرت علی]]{{ع}} به [[عثمان]] از تو سزاوارتر و از لحاظ [[خویشاوندی]] نزدیکتر است؛ زیرا هر دو از [[نسل]] [[عبد]] مناف هستند. | ||
*[[عایشه]] گفت: من از این راهی که آمدهام، باز نمیگردم و کاری را که برای آن آمدهام، انجام میدهم: سپس از [[ابوالاسود]] پرسید: آیا میپنداری کسی [[اقدام]] به [[جنگ]] با من خواهد کرد؟ [[ابوالاسود]] گفت: آری به [[خدا]] [[سوگند]]، [[جنگی]] که سستترین آن هم بسیار شدید خواهد بود. | *[[عایشه]] گفت: من از این راهی که آمدهام، باز نمیگردم و کاری را که برای آن آمدهام، انجام میدهم: سپس از [[ابوالاسود]] پرسید: آیا میپنداری کسی [[اقدام]] به [[جنگ]] با من خواهد کرد؟ [[ابوالاسود]] گفت: آری به [[خدا]] [[سوگند]]، [[جنگی]] که سستترین آن هم بسیار شدید خواهد بود. | ||
*[[ابوالاسود]] چون دید [[نصیحت]] و گفت وگوهایش با [[عایشه]] موثر واقع نشد، برخاست و با [[عمران بن حصین]] بین حصین پیش [[زبیر]] رفت و او را نیز [[نصیحت]] کرد و گفت: ای [[زبیر]] (ای [[ابا عبدالله]])، [[مردم]] هنوز به یاد دارند که در جریان [[بیعت با ابوبکر]] آن روز تو [[شمشیر]] به دست داشتی و میگفتی هیچکس برای [[خلافت]] سزاوارتر از پسر [[ابی طالب]] نیست و اکنون این حرکت تو کجا و کار آن روزت کجا؟! [[زبیر]] نیز سخن از [[خونخواهی عثمان]] به میان آورد. [[ابوالاسود]] در پاسخ او گفت: تو خوب میدانی که [[عثمان]] در [[بصره]] کشته نشده است تا در این این جا خونش را مطالبه کنی؟ و نیز تو بهتر از ما [[قاتلان]] او را میشناسی! و به ما خبر رسیده که تو با [[طلحه]] و [[عایشه]]، [[مردم]] را در قتا [[عثمان]] [[تشویق]] میکردید، اکنون برای چه به دنبال [[قاتلین]] او میگردید. آیا مگر در [[شورای خلافت]]، [[بیعت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[رضایت]] تو نبود که امروز آن را نقض میکنی؟[[زبیر]] که پاسخ مناسبی نداشت، گفت: پیش [[طلحه]] برو، ببین چه میگوید! | *[[ابوالاسود]] چون دید [[نصیحت]] و گفت وگوهایش با [[عایشه]] موثر واقع نشد، برخاست و با [[عمران بن حصین]] بین حصین پیش [[زبیر]] رفت و او را نیز [[نصیحت]] کرد و گفت: ای [[زبیر]] (ای [[ابا عبدالله]])، [[مردم]] هنوز به یاد دارند که در جریان [[بیعت با ابوبکر]] آن روز تو [[شمشیر]] به دست داشتی و میگفتی هیچکس برای [[خلافت]] سزاوارتر از پسر [[ابی طالب]] نیست و اکنون این حرکت تو کجا و کار آن روزت کجا؟! [[زبیر]] نیز سخن از [[خونخواهی عثمان]] به میان آورد. [[ابوالاسود]] در پاسخ او گفت: تو خوب میدانی که [[عثمان]] در [[بصره]] کشته نشده است تا در این این جا خونش را مطالبه کنی؟ و نیز تو بهتر از ما [[قاتلان]] او را میشناسی! و به ما خبر رسیده که تو با [[طلحه]] و [[عایشه]]، [[مردم]] را در قتا [[عثمان]] [[تشویق]] میکردید، اکنون برای چه به دنبال [[قاتلین]] او میگردید. آیا مگر در [[شورای خلافت]]، [[بیعت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[رضایت]] تو نبود که امروز آن را نقض میکنی؟[[زبیر]] که پاسخ مناسبی نداشت، گفت: پیش [[طلحه]] برو، ببین چه میگوید! |