|
|
خط ۱۱: |
خط ۱۱: |
|
| |
|
| ==نقش سعید در [[فتح]] [[شام]]== | | ==نقش سعید در [[فتح]] [[شام]]== |
| در جریان فتح [[سرزمین]] شام در زمان عمر که تا آن زمان تحت [[نفوذ]] [[رومیان]] بود، عمر با [[اصحاب پیامبر]] از جمله [[سعید بن عامر]] و دیگران [[مشورت]] کرد و نظر آنان را جویا شد. هر کدام نظری دادند. سپس از [[امام علی]]{{ع}} نظرخواهی کرد زیرا نمیخواست ایشان را بر دیگران مقدم کند و نظر آن [[حضرت]] را [[فصل الخطاب]] نظرها قرار دهد. امام علی{{ع}} فرمود: "بارها از پیامبر{{صل}} شنیدهام که [[دین اسلام]] بر جمله [[ادیان]] [[غالب]] باشد تا [[روز قیامت]]". عمر خوشحال شد و رو به حاضران کرد و گفت: ای [[مسلمانان]]، این مرد [[وارث]] [[علم پیامبر]]{{صل}} است، هر کس به [[صدق]] گفتار او [[ایمان]] ندارد، بی تردید [[منافق]] است!" عمر، سپاهی بزرگ را به [[فرماندهی]] [[أبو عبیده]] به سوی شام روانه کرد و آنها وارد [[وادی القری]] شدند. آنها [[منزل]] به منزل به سوی [[زمین]] شام نزدیک میشدند. [[أبوعبیده]] به عمر [[نامه]] نوشت که نیروهای رومیان زیاد است و نیاز به کمک داریم. عمر در چند مرحله برای [[یاری]] [[ابوعبیده]] کمک فرستاد و ابتدا [[هاشم بن عتبه]] را با سه هزار سوار فرستاد. در همین روزها، [[سعید بن عامر بن حذیم]]، به نزد عمر آمد و گفت: "ای [[خلیفه]]! من برای رفتن به [[جنگ]] [[آمادگی]] دارم؛ اگر تعدادی نیرو در اختیارم بگذاری، به کمک [[ابوعبیده]] خواهم رفت". [[عمر]] از پیشنهاد [[سعید بن عامر]] خوشحال شد و او را به [[فرماندهی]] دو هزار نفر [[منصوب]] کرد و به [[جبهه]] [[شام]] فرستاد. یکی از افراد شرکت کننده در این اعزام، [[بلال]] بود.
| |
|
| |
| وقتی که سعید بن عامر با [[سپاه]] تحت امر خود به [[أبو عبیده]] ملحق شد، ابوعبیده مطابق دستوری که داده بود، هر وقت جماعتی از [[مسلمانان]] به او ملحق میشدند، آنها را پی در پی به شام میفرستاد تا رومیها از زیادی نیروهای مسلمانان به [[هراس]] بیفتند، [[سعید]] و همراهانش را نیز در [[معرض]] دید [[رومیان]] گذاشت و آنها از [[کثرت]] نیروهای مسلمانان اندیشناک میشدند<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۶۲-۵۴.</ref>. در این جنگ، ابوعبیده، [[جناح چپ]] سپاه را به سعید بن عامر با سه هزار نیروی [[جنگی]] سپرد و در نهایت، این جنگ به [[فتح]] این منطقه منجر شد<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۱۴۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سعید بن عامر بن حذیم (مقاله)|مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»]]، [[ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ج۵، ص:۳۲۴-۳۲۵.</ref>
| |
|
| |
|
| ==سعید و ماجرای عجیب او== | | ==سعید و ماجرای عجیب او== |
| زمانی که سعید بن عامر از طرف عمر [[حاکم]] بخشی از منطقه شام به نام [[حمص]] بود، پس از چندی [[مردم]] آن دیار به نزد عمر آمدند و گفتند: این مردی که تو حاکم ما کردهای، در مجالس عمومی همان طور که نشسته ناگهان [[غش]] میکند و به [[زمین]] میافتد. در یکی از سفرهائی که سعید به [[مدینه]] آمد، عمر، این مطلب را از او پرسید. سعید گفت: "ای عمر! من [[مرض]] و کسالتی ندارم، ولی جزء کسانی بودم که هنگامی که بیب را در [[مکه]] میکشتند آن صحنه را تماشا میکردم و [[نفرین]] او را شنیدم؛ هرگاه آن منظره و آن کلماتی را که محبیب گفت، به یاد میآورم، به این حال دچار میشوم"<ref>السیرة النبویه، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۱۳۸.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سعید بن عامر بن حذیم (مقاله)|مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»]]، [[ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ج۵، ص:۳۱۲-۳۱۳.</ref>
| |
|
| |
|
| ==سعید؛ حاکم [[فقیر]]== | | ==سعید؛ حاکم [[فقیر]]== |
| در زمانی که سعید بن عامر [[فرماندار]] [[شهر]] حمص بود، عمر به آن شهر [[سفر]] کرد و [[دستور]] داد که [[اسامی]] فقرای آن منطقه را به او بدهند. وقتی اسامی را آوردند، نام [[سعید بن عامر]] نیز جزو اسامی [[فقیران]] بود. [[عمر]] پرسید: این سعید بن عامر کیست؟ گفتند: [[حاکم]] این منطقه است! عمر گفت: "مگر حاکم شما [[فقیر]] است؟" گفتند: آری! عمر [[تعجب]] کرد و گفت: "چرا باید حاکم شما فقیر باشد؟ پس [[حقوقی]] که از [[بیت المال]] میگیرد، چه میشود؟" گفتند: همه را در [[راه خدا]] میبخشد و چیزی برای خود نگه نمیدارد. عمر متأثر شد و لحظاتی به [[فکر]] فرو رفت و گریست. سپس هزار [[دینار]] در پارچه ای پیچید و برای سعید بن عامر فرستاد و گفت: "سلامم را به او برسانید و بگویید این [[هدیه]] عمر به شماست. با این [[پول]] [[مشکلات]] [[زندگی]] ات را برطرف کن".
| |
|
| |
| وقتی فرستاده عمر آن بسته را به [[سعید]] داد، ناراحت شد و [[آیة]] [[استرجاع]] بر [[زبان]] جاری کرد. همسرش که [[شاهد]] این ماجرا بود، پرسید: چه شده است که این گونه ناراحت شدهای؟ آیا عمر چیزی به تو گفته و توهین کرده است؟ سعید گفت: "کاش توهین میکرد؟ این کارش بدتر است". همسرش پرسید: مگر چه شده است؟ سعید گفت: "[[دنیا]] بر من [[هجوم]] آورد؛ [[فتنه]] دامن گیر من شد". همسرش گفت: "این که مشکل نیست، همان گونه که با [[اموال]] دیگر عمل میکردی، با این هم همان گونه [[رفتار]] کن". سعید به همسرش گفت که پارچه ای بیاورد و سپس آن سکهها را در چند بسته کوچکتر تقسیم کرد و آنها را در کیسهای گذاشت و پس تا صبح به [[عبادت]] و [[تضرع]] پرداخت. صبح که شد، یکی از افرادش را صدا زد و به او دستور داد که این کیسههای پول را بین [[سربازان]] تقسیم کند. همسرش گفت: "کاش مقداری از آنها را برای مخارج زندگی نگه میداشتی!" سعید گفت: "خودم از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که میفرمود: "اگر حوریه ای از [[بهشت]] در [[دنیا]] ظاهر شود، تمام دنیا را بوی مشک و [[عطر]] بهشتی فرا میگیرد و من نمیخواهم که از این [[نعمت]] [[عظیم]] بهشتی بی نصیب باشم"<ref>{{متن حدیث|لو اطلعت امرأة من نساء الجنة إلی الأرض لملأت الأرض من ریح المسک}}؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سعید بن عامر بن حذیم (مقاله)|مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»]]، [[ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ج۵، ص:۳۲۶-۳۲۷.</ref>
| |
|
| |
|
| ==[[محبوبیت]] [[سعید]]== | | ==[[محبوبیت]] [[سعید]]== |
| یک روز: [[عمر]] به [[سعید بن عامر]] گفت: "شنیدهام [[مردم]] تو را خیلی [[دوست]] دارند؟". سعید گفت: "علتش این است که من در [[کارها]] انها را [[یاری]] میکنم و با آنها [[دوستی]] میکنم و با همه مردم [[معاشرت]] دارم". عمر گفت: "این ده هزار [[دینار]] را بگیر و برای [[زندگی]] خود هزینه کن". سعید گفت: "این مبلغ را برای افرادی که از من محتاج ترند، هزینه خواهم کرد. از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: [[فقیران]] [[مسلمان]] در [[روز قیامت]] با سرعت به سوی بهشت میروند. به آنها گفته میشود: توقف کنید! جواب میدهند: به [[خدا]] قسم! ما چیزی نداشتیم که توقف کنیم و حساب پس بدهیم. [[خداوند]] میفرماید: "این [[بندگان]] من راست میگویند. و آنها هفتاد سال زودتر از مردم دیگر به بهشت وارد میشوند"<ref>{{متن حدیث|يجيء فقراء المسلمين يزفون، فيقال لهم: قفوا في الحساب، فيقولون: والله ما كان لنا شيء نحاسب عليه، فيقول الله: صدق عبادي، فيدخلون الجنة قبل الناس بسبعين عاما}}؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۹۳.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سعید بن عامر بن حذیم (مقاله)|مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»]]، [[ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ج۵، ص:۳۲۷.</ref>
| |
|
| |
|
| ==[[نصیحت]] سعید به عمر== | | ==[[نصیحت]] سعید به عمر== |
| سعید نامهای به عمر نوشت و به او این گونه توصیه کرد: "[[نرم خویی]] و نصیحت در هنگام [[ارتباط]] با مردم، بهتر از درشت خویی و [[تندی]] است! من به بعضی از کارهایت [[اعتراض]] دارم و میترسم که بمیرم و نتوانم اعتراضم را بیان کنم. من خطایی از تو دیدهام که اکنون آن را یادآور میشوم. تو افرادی را علیه دامادت، [[قدامه]]، به [[شهادت دروغ]] واداشتی؛ در صورتی که [[حاکم]] نباید با مردم و به خصوص با خویشاوندش [[دشمنی]] کند؛ زیرا مردم [[خیال]] میکنند که تو از [[مقام]] خود [[سوء]] استفاده میکنی. ای عمر! [[استغفار]] کن! هنگامی که سخن میگویی، [[خدا]] را در نظر داشته باش. هنگامی که دست به کاری میزنی، خدا را در نظر داشته باش! به [[درستی]] که هرگز نمیتوانی خدا را [[فریب]] [[بدهی]] و بدان که [[خداوند]]، جز کار [[خالص]] را نمیپذیرد".
| |
|
| |
| وقتی [[عمر]] این [[نامه]] را خواند، متأثر شد و [[نصایح]] [[سعید]] را پذیرفت و گریست و گفت: خدا تو را [[رحمت]] کند که با دلی [[پاک]]، [[نصیحت]] میکنی و از هیچ شماتتگری نمیترسی".
| |
|
| |
| هم چنین زمانی که سعید عازم [[محل]] [[مأموریت]] خود در [[شهر]] [[حمص]] بود، این گونه عمر را نصیحت کرد: "ای عمر! تو را به رعایت [[تقوای الهی]] سفارش میکنم و این که از خدا بترسی و با [[مردم]] [[نیکو]] [[رفتار]] باشی. و هر آنچه و نزدیک را برای، میپسندی برای دیگر [[مسلمانان]] هم بپسندی و درباره افراد دور و نزدیک، یکسان [[قضاوت]] کنی و در یک مسأله دو گونه قضاوت مکن". عمر گفت: "ای سعید! چه کسی میتواند این گونه باشد؟" سعید گفت: "هر کس که [[مسئول]] [[رهبری]] این [[امت]] شده است. بر تو [[واجب]] است که این گونه باشی". عمر گفت: "خداوند [[پاداش]] نیکو به تو [[عنایت]] کند"<ref>أنساب الاشراف، بلاذری، ج۱۰، ص۲۶۶.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سعید بن عامر بن حذیم (مقاله)|مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»]]، [[ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ج۵، ص:۳۲۷-۳۲۸.</ref>
| |
|
| |
|
| ==پاسخ سعید به سؤالات مردم== | | ==پاسخ سعید به سؤالات مردم== |
| در یکی از بازدیدهای دوره ای عمر از شهر حمص، در [[زمان]] [[فرمانداری]] سعید، عمر مردم حمص را بدون حضور سعید جمع کرد و از مردم درباره او نظرخواهی کرد. لازم به ذکر است که به شهر حمص، در آن زمان [[کوفه]] کوچک گفته میشد؛ زیرا مردم آن سامان مثل [[مردم کوفه]]، زیاد از [[حاکمان]] خود [[شکایت]] میکردند.
| |
|
| |
| عمر در [[اجتماع]] مردم شهر حمص [[سخنرانی]] کرده و بعد از آن به سخنان آنها درباره شیوه [[مدیریت]] سعید گوش داد. یکی از اهالی حمص گفت: "این [[حاکم]] از [[خانه]] خود خارج نمیشود، مگر این که [[خورشید]] به نزدیک وسط [[آسمان]] رسیده باشد و کارهای مردم معطل میماند". نفر دیگری گفت: "در [[شب]] کسی را به حضور نمیپذیرد". فردی دیگر از گوشه مجلس با صدای بلند گفت: "[[حاکم]] [[شهر]] ما در ماه یک [[روز]] را اصلا از [[خانه]] خود بیرون نمیآید و ما نمیدانیم که به چه کسی باید مراجعه کنیم". [[عمر]] سخنان [[مردم]] را شنید و آنگاه به [[سعید]] گفت که به نزد آنان بیاید و به سؤالات مردم پاسخ دهد. سعید در نزد مردم و عمر حاضر شد و این گونه جواب داد: "اما درباره این که من دیر از خانه بیرون میآیم، هر چند صحبت درباره آن برایم سخت است، اما میگویم؛ که ما در خانه خدمتکار نداریم و من صبحگاهان آرد را خمیر میکنم و [[منتظر]] مینشینم تا برای پختن آماده شود و بعد از تهیه نان و خوردن [[غذا]] و گرفتن [[وضو]] بیرون میآیم. اما درباره این که شبها، کسی را به حضور نمیپذیرم، باید بگویم که من روزهای خود را به مردم و [[شب]] را برای [[خدا]] اختصاص دادهام؛ بنابراین نمیتوانم وقت مربوط به خدا را به بندگانش بدهم: درباره این که چرا در ماه یک روز اصلا از خانه بیرون نمیآیم، باید بگویم، همان طور که قبلا گفتم، من [[خدمت]] گزاری در خانه ندارم و [[لباس]] هایم را در آن روز میشویم و چون لباس اضافه ای هم ندارم، از این رو نمیتوانم از خانه خارج شوم تا لباس هایم خشک شود. مردم با [[دلایل]] منطقی سعید، قانع شدند و [[جایگاه]] او نزد آنان افزایش هم یافت<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۴، ص۳۰۲-۳۰۳.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سعید بن عامر بن حذیم (مقاله)|مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»]]، [[ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ج۵، ص:۳۲۸-۳۲۹.</ref>
| |
|
| |
|
| ==سرانجام سعید== | | ==سرانجام سعید== |
| سعید در [[چهل سالگی]] و در سال بیستم [[هجری]] در قیساریه [[شام]] [[وفات]] کرد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[سعید بن عامر بن حذیم (مقاله)|مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»]]، [[ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵]]، ج۵، ص:۳۲۹.</ref>
| |
|
| |
|
| ==منابع== | | ==منابع== |
خط ۴۹: |
خط ۳۲: |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
|
| |
|
| [[رده:سعید بن زید]] | | [[رده:سعید بن عامر بن حذیم]] |
| [[رده:مدخل]] | | [[رده:مدخل]] |
| [[رده:اعلام]] | | [[رده:اعلام]] |