پرش به محتوا

عبدالله بن رواحه: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۷۴: خط ۷۴:


==عبدالله بن رواحه در [[موته]]==
==عبدالله بن رواحه در [[موته]]==
[[نقل]] شده، پیامبر{{صل}} [[حارث بن عمیر ازدی]] را با نامه‌ای پیش [[امیر]] [[بصری]] فرستادند. چون او به [[سرزمین]] [[مؤته]] رسید؛ [[شرحبیل]] بن [[عمرو]] غانی او را گرفته و بعد از شکنجۀ زیاد گردنش را زد. چون این خبر به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، [[مردم]] را فرا خواند و کشته شدن [[حارث]] را به مردم خبر داد. مردم با [[عجله]] آماده [[جنگ]] شدند<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۵۵-۷۵۶.</ref>.
[[نقل]] شده، پیامبر{{صل}} [[حارث بن عمیر ازدی]] را با نامه‌ای پیش [[امیر]] [[بصری]] فرستادند. چون او به [[سرزمین]] [[مؤته]] رسید؛ [[شرحبیل بن عمرو غانی]] او را گرفته و بعد از شکنجۀ زیاد گردنش را زد. چون این خبر به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، [[مردم]] را فرا خواند و کشته شدن حارث بن عمیر ازدی را به مردم خبر داد. مردم با [[عجله]] آماده [[جنگ]] شدند<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۵۵-۷۵۶.</ref>.
 
[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[زید بن حارثه]] فرماندۀ [[لشکر]] است، اگر [[زید]] کشته شد، [[جعفر بن ابی طالب]]، [[فرمانده]] خواهد بود و اگر [[جعفر]]، کشته شد، [[عبدالله بن رواحه]] فرمانده خواهد بود<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۷۳؛ المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۵۶؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۱۰۲؛ الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۱۶۶. البته مرحوم طبرسی در همان صفحه نوشته است: و در روایت ابان بن عثمان از امام صادق{{ع}}، پیامبر{{صل}} اول جعفر را به عنوان فرمانده معرفی فرمود که اگر او کشته شد، سپس زید فرمانده باشد.</ref> و اگر عبدالله بن رواحه کشته شد، [[مسلمانان]] از میان خود مردی را برگزینند و فرمانده خویش کنند"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۵۶؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۶۵؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۱۰۲.</ref>.
[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[زید بن حارثه]] فرماندۀ [[لشکر]] است، اگر [[زید]] کشته شد، [[جعفر بن ابی طالب]]، [[فرمانده]] خواهد بود و اگر [[جعفر]]، کشته شد، [[عبدالله بن رواحه]] فرمانده خواهد بود<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۷۳؛ المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۵۶؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۱۰۲؛ الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۱۶۶. البته مرحوم طبرسی در همان صفحه نوشته است: و در روایت ابان بن عثمان از امام صادق{{ع}}، پیامبر{{صل}} اول جعفر را به عنوان فرمانده معرفی فرمود که اگر او کشته شد، سپس زید فرمانده باشد.</ref> و اگر عبدالله بن رواحه کشته شد، [[مسلمانان]] از میان خود مردی را برگزینند و فرمانده خویش کنند"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۵۶؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۶۵؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۱۰۲.</ref>.
لشکر، آماده حرکت شدند و چون خواستند از [[مدینه]] خارج شوند، مسلمانان برای خداحافظی با [[فرماندهان لشکر]] گرد آمدند و هنگام خداحافظی با عبدالله بن رواحه او را دیدند که [[گریه]] می‌کند، سبب گریه‌اش را پرسیدند؟ او گفت: "به [[خدا]] قسم من علاقه‌ای به [[دنیا]] ندارم ولی از رسول خدا{{صل}} شنیدم که این [[آیه]] را دربارۀ [[دوزخ]] می‌خواند: {{متن قرآن|وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا}}<ref>«و هر یک از شما در آن درخواهد آمد این، بر پروردگارت حکمی است ناگزیر انجام‌پذیر» سوره مریم، آیه ۷۱.</ref>. مسلمانان به او [[دلداری]] داده، گفتند: خدا [[نگهبان]] شماست و با [[رفتاری]] [[شایسته]] شما را به سوی ما باز می‌گرداند. سپس [[عبدالله]] این اشعار را سرود:
 
{{عربی|لکننی اسأل [[الرحمان]] مغة وضربة ذات فزع یقذف الزبدا
لشکر، آماده حرکت شدند و چون خواستند از [[مدینه]] خارج شوند، مسلمانان برای خداحافظی با [[فرماندهان لشکر]] گرد آمدند و هنگام خداحافظی با عبدالله بن رواحه او را دیدند که [[گریه]] می‌کند، سبب گریه‌اش را پرسیدند؟ او گفت: "به [[خدا]] قسم من علاقه‌ای به [[دنیا]] ندارم ولی از رسول خدا{{صل}} شنیدم که این [[آیه]] را دربارۀ [[دوزخ]] می‌خواند: {{متن قرآن|وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا}}<ref>«و هر یک از شما در آن درخواهد آمد این، بر پروردگارت حکمی است ناگزیر انجام‌پذیر» سوره مریم، آیه ۷۱.</ref>. مسلمانان به او [[دلداری]] داده، گفتند: خدا [[نگهبان]] شماست و با [[رفتاری]] [[شایسته]] شما را به سوی ما باز می‌گرداند. سپس [[عبدالله]] این اشعار را سرود: ولی من از [[خدا]] گذشت، می‌خواهم و ضربتی که کف [[خون]] را بریزد. با نیزه مؤثری که به درون و [[دل]] و کبد اثر بگذارد که در [[راه]] [[دین]] کشته شوم. تا هر که به قبرم عبور می‌کند، بگوید: خدا چه خوب [[هدایت]] کرد آنکه را که در راه او جنگیده است<ref>{{عربی|لکننی اسأل [[الرحمان]] مغة وضربة ذات فزع یقذف الزبدا
او طعنة بیدی حران مجهزة بحریة تنقذ الأحشاء والکبدا
او طعنة بیدی حران مجهزة بحریة تنقذ الأحشاء والکبدا
حتی یقولوا اذا مروا [[علی]] جدثیوم أرشده [[الله]] من غاز وقد رشدا}}؛
حتی یقولوا اذا مروا [[علی]] جدثیوم أرشده [[الله]] من غاز وقد رشدا}}؛السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۷۳-۳۷۴؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۳۷؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۳.</ref>.
۱. ولی من از [[خدا]] گذشت، می‌خواهم و ضربتی که کف [[خون]] را بریزد.
 
۲- با نیزه مؤثری که به درون و [[دل]] و کبد اثر بگذارد که در [[راه]] [[دین]] کشته شوم.
و هنگامی که می‌خواست از [[پیامبر]]{{صل}} خداحافظی کند، این [[شعر]] را سرود: [[سلام]] بر کسی که با او در نخلستان خداحافظی کردم، کسی که او [[بهترین]] مشایعت‌کنندگان و [[دوستان]] است<ref>{{عربی|خلف السلام علی امرء ودعته فی النخل خیر مشیع و خلیل}}؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۷۴؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۳۷.</ref>.
۳- تا هر که به قبرم عبور می‌کند، بگوید: خدا چه خوب [[هدایت]] کرد آنکه را که در راه او جنگیده است<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۷۳-۳۷۴؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۳۷؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۳.</ref>.
 
و هنگامی که می‌خواست از [[پیامبر]]{{صل}} خداحافظی کند، این [[شعر]] را سرود:
{{عربی|خلف السلام علی امرء ودعته فی النخل خیر مشیع و خلیل}}؛
[[سلام]] بر کسی که با او در نخلستان خداحافظی کردم، کسی که او [[بهترین]] مشایعت‌کنندگان و [[دوستان]] است<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۷۴؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۳۷.</ref>.
چون [[رسول خدا]]{{صل}} با [[عبدالله بن رواحه]] خداحافظی فرمود، [[عبدالله]] گفت: "ای رسول خدا، سخنی بفرمایید تا از شما به خاطر داشته باشم". پیامبر{{صل}} فرمود: "تو فردا به سوی سرزمینی می‌روی که در آن [[سجده]]، کم صورت می‌گیرد؛ بنابراین زیاد سجده کن". عبدالله گفت: "ای رسول خدا، بیشتر سخن بگویید". پیامبر{{صل}} فرمود: "همواره خدا را یاد کن که او [[یار]] و مددکار تو است، در هر چه که بخواهی".
چون [[رسول خدا]]{{صل}} با [[عبدالله بن رواحه]] خداحافظی فرمود، [[عبدالله]] گفت: "ای رسول خدا، سخنی بفرمایید تا از شما به خاطر داشته باشم". پیامبر{{صل}} فرمود: "تو فردا به سوی سرزمینی می‌روی که در آن [[سجده]]، کم صورت می‌گیرد؛ بنابراین زیاد سجده کن". عبدالله گفت: "ای رسول خدا، بیشتر سخن بگویید". پیامبر{{صل}} فرمود: "همواره خدا را یاد کن که او [[یار]] و مددکار تو است، در هر چه که بخواهی".
پس عبدالله از نزد رسول خدا{{صل}} برخاست و پس از چند قدم دوباره برگشت و گفت: "ای رسول خدا، [[خداوند]]، یکتاست و یکتایی را [[دوست]] دارد [یعنی نصیحتی دیگر بفرمایید تا تعداد آنها فرد شود]". پیامبر{{صل}} فرمودند: ای پسر رواحه! تو [[ناتوان]] نیستی و حتما ناتوان نخواهی بود که اگر ده کار بد می‌کنی، لااقل یک کار خوب هم به جا آوری. ابن رواحه گفت: "دیگر درباره چیزی نمی‌پرسم"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۵۸؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۳۹.</ref>.
 
پس عبدالله از نزد رسول خدا{{صل}} برخاست و پس از چند قدم دوباره برگشت و گفت: "ای رسول خدا، [[خداوند]]، یکتاست و یکتایی را [[دوست]] دارد یعنی نصیحتی دیگر بفرمایید تا تعداد آنها فرد شود". پیامبر{{صل}} فرمودند: ای پسر رواحه! تو [[ناتوان]] نیستی و حتماً ناتوان نخواهی بود که اگر ده کار بد می‌کنی، لااقل یک کار خوب هم به جا آوری. ابن رواحه گفت: "دیگر درباره چیزی نمی‌پرسم"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۵۸؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۳۹.</ref>.
 
[[مسلمانان]] حرکت کردند تا به منطقه [[وادی القری]] رسیدند و همچنان پیش می‌رفتند تا خبر رسید که هرقل با صد هزار نفر از افراد قبائل، به [[جنگ]] [[مسلمانان]] آمده است. مسلمانان، دو [[روز]] از حرکت، باز ایستادند و باهم [[مشورت]] کردند و گفتند: باید این موضوع را برای [[رسول خدا]]{{صل}} بنویسیم و خبر دهیم. ایشان، ممکن است ما را برگرداند یا گروهی را برای کمک به ما بفرستد.
[[مسلمانان]] حرکت کردند تا به منطقه [[وادی القری]] رسیدند و همچنان پیش می‌رفتند تا خبر رسید که هرقل با صد هزار نفر از افراد قبائل، به [[جنگ]] [[مسلمانان]] آمده است. مسلمانان، دو [[روز]] از حرکت، باز ایستادند و باهم [[مشورت]] کردند و گفتند: باید این موضوع را برای [[رسول خدا]]{{صل}} بنویسیم و خبر دهیم. ایشان، ممکن است ما را برگرداند یا گروهی را برای کمک به ما بفرستد.
در این هنگام [[عبدالله بن رواحه]] به پا خاسته، و [[سخنرانی]] کرد و گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]، ما هرگز با [[دشمن]] به پشتوانه افراد زیاد، یا اسب و [[سلاح]] زیاد جنگ نکرده‌ایم، بلکه با [[اعتماد]] به این [[دین]] که خدا ما را با آن گرامی داشته، [[جنگ]] کرده‌ایم. اکنون آماده شوید و [[راه]] بیفتید؛ به خدا سوگند، دیدم که در [[جنگ بدر]] همراه ما بیش از دو اسب نبود و در روز [[احد]]، ما فقط یک اسب داشتیم. به هر حال جنگ ما جدا از یکی از دو خوبی نیست؛ یا بر دشمن [[پیروز]] می‌شویم و این همان چیزی است که خدا و پیامبرمان به ما [[وعده]] کرده‌اند و وعده ایشان خلاف نخواهد شد، و یا به [[شهادت]] می‌‌رسیم و به [[برادران]] خود می‌پیوندیم و در [[بهشت]] همراه ایشان خواهیم بود". [[مردم]] از گفتار ابن رواحه نیرو گرفتند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۷۵؛ المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۶۰؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۳۷-۳۸.</ref>.<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[عبدالله بن رواحه (مقاله)|مقاله «عبدالله بن رواحه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۶۴.</ref>
 
در این هنگام [[عبدالله بن رواحه]] به پا خاسته، و [[سخنرانی]] کرد و گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]، ما هرگز با [[دشمن]] به پشتوانه افراد زیاد، یا اسب و [[سلاح]] زیاد جنگ نکرده‌ایم، بلکه با [[اعتماد]] به این [[دین]] که خدا ما را با آن گرامی داشته، [[جنگ]] کرده‌ایم. اکنون آماده شوید و [[راه]] بیفتید؛ به خدا سوگند، دیدم که در [[جنگ بدر]] همراه ما بیش از دو اسب نبود و در روز [[احد]]، ما فقط یک اسب داشتیم. به هر حال جنگ ما جدا از یکی از دو خوبی نیست؛ یا بر دشمن [[پیروز]] می‌شویم و این همان چیزی است که خدا و پیامبرمان به ما [[وعده]] کرده‌اند و وعده ایشان خلاف نخواهد شد، و یا به [[شهادت]] می‌‌رسیم و به [[برادران]] خود می‌پیوندیم و در [[بهشت]] همراه ایشان خواهیم بود". [[مردم]] از گفتار ابن رواحه نیرو گرفتند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۷۵؛ المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۶۰؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۳۷-۳۸.</ref>.<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[عبدالله بن رواحه (مقاله)|مقاله «عبدالله بن رواحه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۸۵-۸۸.</ref>


==شهادت [[عبدالله]]==
==شهادت [[عبدالله]]==
۱۱۵٬۲۱۳

ویرایش