شناخت قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-\n{{امامت}} +{{امامت}}))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-\n\n\n +\n\n))
خط ۳۸: خط ۳۸:
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:شناخت قرآن]]
[[رده:شناخت قرآن]]

نسخهٔ ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۵۳

این مدخل از زیرشاخه‌های بحث تمسک به قرآن است. "شناخت قرآن" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل شناخت قرآن (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

اهمیت شناخت قرآن

  • یکی از مسائل انسان در برخورد با قرآن شناخت این کتاب آسمانی و دست‌یابی به حقیقت و ماهیت آن است. شناخت قرآن از چند جهت دارای اهمیت است.
  1. می‌دانیم که معجزات سایر پیامبران آسمانی عموماً حسی بوده است. چنان‌که تبدیل‌شدن عصا به اژدها، معجزه موسی(ع) وزنده کردن مردگان، معجزه عیسی(ع) به شمار می‌رود. از سویی دیگر میان معجزات پیامبران با کتاب‌های آسمانی‌شان تفاوت و تمایز وجود دارد. به این معنا که به‌عنوان‌مثال پس از اثبات رسالت و پیامبری موسی(ع) او برای هدایت مردم تورات را از سوی خداوند عرضه کرد. و عیسی(ع) پس‌ازآنکه مردم از رهگذر معجزات حسی‌اش به رسالت و پیامبری‌اش ایمان آوردند، انجیل را به‌عنوان کتاب آسمانی و کتاب هدایت برای مردم عرضه کرد. بنابراین قرآن از دو جهت با سایر کتاب‌های آسمانی متفاوت است. اولاً، معجزه پیامبر اکرم (ص) معجزه عقلی به‌حساب می‌آید. یعنی خداوند قرآن را به‌عنوان یک متن عقلانی، معجزه جاوید رسالت پیامبر اسلام معرفی کرد و پیداست قرآن اعجاز خود را از رهگذر دعوت مردم به مبارزه‌طلبی با آوردن کتابی همسان با خود با آوردن ده سوره یا یک سوره نظیر سوره‌های قرآن، که کاملاً بر مبنای عقل و عقلانیت استوار است، بنیان نهاده است. البته باید دانست که پیامبر در کنار معجزه قرآنی از برخی دیگر از معجزات حسی برخوردار بوده است؛ نظیر سخن گفتن درخت با ایشان، تسبیح سنگ‌ریزه در دست پیامبر، پاره شدن ماه و ... اما آن معجزات بسان سایر معجزات حسی صرفاً به مخاطبان عصر نزول و دوره زمانی خاص اختصاص داشته است. به‌عکس قرآن که معجزه جاوید اسلام به شمار می‌رود. ثانیاً، قرآن افزون بر‌آنکه معجزه پیامبر اسلام (ص) به شمار می‌رود کتاب شریعت و هدایت مردم نیز به شمار می‌رود یعنی اعجاز و شریعت در یکجا گردآمده است. این ویژگی منحصربه‌فرد قرآن است که آن را از سایر کتاب‌های آسمانی متمایز می‌سازد و شناخت این کتاب آسمانی را دوچندان ضرورت می‌بخشد. زیرا هر شخص در برابر قرآن از خود می‌پرسد که قرآن از چه ویژگی‌ها و امتیازاتی برخوردار است که این‌چنین جهانیان با به هم آوردی فراخوانده است. اینکه قرآن از مخاطبان خودخواسته که اگر در حقانیت و آسمانی بودن آن تردید دارند سوره‌ای نظیر آن بیاورند و آنگاه خود به عدم توان آنان در ارائه سوره‌ای نظیر سوره‌های قرآن تأکید کرده است،[۱]درخواست بزرگ و تأثیرگذاری است مهر مخاطبی را به تفکر و تأمل فرامی‌خواند. به‌راستی این چه رازی در سوره‌های قرآن آن‌هم سوره‌هایی بسان سوره کوثر، عصر، اخلاص که کمتر از دو سطرند، وجود دارد که دیگران از آوردن گفتاری نظیر آن‌ها عاجزند؟ آیا مگر نه این است که این سوره‌ها از کلمات و حروف شناخته‌شده عربی و نوع ترکیب میان آن‌ها شکل‌گرفته است؟ در لابه‌لای آیات و سوره‌های قرآن چه اسرار و آموزه‌هایی منعکس‌شده که انس و جن قادر به عرضه گفتاری همسان با آن نیستند؟ پرسش‌هایی ازاین‌دست شناخت هرچه بیشتر و عمیق‌تر قرآن را ضروری می‌سازد.
  2. ویژگی‌هایی که از زبان قرآن برای این کتاب بر‌شمرده شده حکایت از برخورداری قرآن از ماهیتی دیگر غیر از ظاهر الفاظ و عبارات آن دارد. از نگاه قرآن اگر این کتاب بر کوه فرود آید آن را درهم می‌شکند و فرومی‌پاشد[۲] و اگر بر زمین عرضه شود باعث پاره‌پاره شدن آن می‌شود و اگر بر مردگان ارائه شود آنان ارزنده خواهد کرد[۳] آیا صفت‌هایی همچون قول ثقیل بودن، شفا، عزیز بودن، حکمت، عظمت، کرامت، مجد،‌ شفا، مبارک، نور بودن قرآن با تحلیل آن تنها به‌عنوان مصحفی فرود آمده از خداوند سازگار است؟ به‌عنوان‌ مثال گفته می‌شود که قرآن نور[۴] شفاء [۵] برکت[۶] رحمت[۷] و... است. یا آنکه هماره تازه است و تازگی آن هرگز به پایان نمی‌رسد، یا آنکه باعث ملال و خستگی خواننده نمی‌شود[۸] در برخی از روایت‌ها آمده است که قرآن در روز قیامت با چهره‌ای زیبا حاضر می‌شود[۹] و نیز در برخی دیگر از روایت‌ها از شفاعت قرآن نسبت به قاریان، حافظان، عالمان آن[۱۰] یا از شکایت قرآن از کسانی که به آن بی‌اعتنا بوده یا به تحریف معنوی آن پرداخته‌اند، سخن به میان آمده است.
  3. قرآن خود را کتاب هدایت، نور، حکمت و... معرفی کرده است. به عبارت روشن‌تر، قرآن کامل‌ترین و جامع‌ترین نسخه سعادت و نجات انسان‌ها است. به‌ویژه آنکه می‌دانیم در میان کتاب‌های ادیان آسمانی موجود، هیچ کتابی از دستبرد تحریف به کاستی و فزونی مصون نمانده و درستی و کژی و سره و ناسره در آن‌ها درهم‌آمیخته است. آیا حتی پیروان ادیان آسمانی موجود می‌توانند با اطمینان خاطر به دنیا بگویند که در کتاب‌های مقدس موردادعای آنان ‌همچون تورات و انجیل، هیچ آموزه ناصوابی راه نیافته و تمام مباحث آنان از سوی خداوند به مردم ابلاغ‌شده است؟ حاصل سخن آنکه در زیر آسمان باوجود میلیون‌‌ها جلد کتاب که به زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف در عرصه‌های گوناگون فراهم آمده، تنها یک کتاب است که با تمام قاطعیت و مستند به ده‌ها شاهد و برهان می‌توان گفت که سراسر آن سخن خداوند است و گفتارغیرالهی حتی در حد یک حرف و کلمه، در آن راه نیافته است. قرآن به خاطر برخورداری از چنین ویژگی منحصربه‌فرد تنها کتابی است که می‌توان به هزاران پرسش در عرصه‌های خداشناسی، هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، راهنما شناسی و معادشناسی پاسخ دهد. بنابراین قرآن افزون بر آنکه تنها نسخه پیراسته هدایت و سعادت انسان‌ها است، حاوی آموزه‌های بلندی در عرصه‌های دین‌شناسی است که هیچ نظیر و همسانی ندارد. آیا باوجود چنین امتیازهایی می‌توان از کنار قر‌آن به‌سادگی گذشت؟ ازاین‌جهت به نظر می‌رسد که شناخت هرچه بیشتر قرآن ضرورت پیدا می‌کند.
  4. افزون بر نکات پیشین، قرآن خود به‌ضرورت شناخت و تدبر در خود تأکید کرده است آنجا که می‌گوید: ﴿أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[۱۱] آیا به آیات قرآن نمی‌اندیشند؟ یا{مگر} بر دل‌هایشان قفل‌هایی نهاده شده است؟ چنان‌که در جای دیگر آورده است: ﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا[۱۲]آیا در {معانی}قرآن نمی‌اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسیاری می‌یافتند.

شناخت قرآن برای هر فرد عالم به‌عنوان یک فرد عالم و برای هر فرد مؤمن به‌عنوان یک فرد مؤمن، امری ضروری و واجب است. اما برای یک عالم انسان‌شناس و جامعه‌شناس، شناخت قرآن ازآن‌جهت ضروری است که این کتاب در تکوین سرنوشت جوامع اسلامی و بلکه در تکوین سرنوشت بشریت مؤثر بوده است. نگاهی به تاریخ این نکته را روشن می‌کند که عملاً هیچ کتابی به‌اندازه قرآن بر جوامع بشری و بر زندگی انسان‌ها تأثیر نگذاشته است و به همین جهت است که قرآن خودبه‌خود وارد حوزه بحث جامعه‌شناسی می‌رود و جزو موضوعات موردبررسی این علم قرار می‌گیرد. معنای این سخن این است که بررسی و تحقیق پیرامون تاریخ جهان در این ۱۴ قرن عموماً و شناختن جوامع اسلامی به‌خصوص، بدون شناخت قرآن میسر نیست. اما ضروری بودن شناخت قرآن برای یک مؤمن مسلمان ازآن‌جهت است که منبع اصلی و اساسی دین و ایمان و اندیشه یک مسلمان و آنچه به زندگی او حرارت و معنا و حرمت و روح می‌دهد قرآن است.[۱۳] درباره شناخت قرآن از سه جهت می‌توان سخن گفت که عبارت‌اند از: امکان شناخت قرآن؛ شرایط شناخت؛ انواع شناخت. اینک این محورهای چهارگانه را مرور می‌کنیم[۱۴].

الف. امکان شناخت قرآن:

ازآنجا ک قرآن کتاب هدایت و تربیت برای همه انسان‌ها است‌، معنا ندارد که کسی مدعی باشد که شناخت قرآن امکان ندارد یا آنکه مدعی باشد اگر هم شناخت قران ممکن است، این شناخت تنهاا منحصر به افراد و گروه‌های خاص است و عموم مردم از آن بهره ندارند. در تحلیل و شناخت محتوای قرآن نخستین سؤالی که مطرح می‌شود این است که آیا اساساً قرآن قابل شناخت و بررسی هست؟ آیا می‌توان در مطالب و مسائل قرآن تفکر و تدبر کرد یا آنکه این کتاب اساساً برای شناختن عرضه نشده بلکه صرفاً برای تلاوت و قرائت و یا برای ثواب بردن و تبرک و تیمن است. در میان علمای شیعه در سه قرن پیش افرادی پیدا شدند که معتقد بودند قرآن حجت نیست. این‌ها از منابع چهارگانه فقه که از طرف علمای اسلام به‌عنوان معیار شناخت مسائل اسلامی عرضه‌شده بود یعنی قرآن و سنت و عقل و اجماع، سه منبع را قبول نداشتند. در مورد اجماع می‌گفتند این رسم سنی‌ها است و نمی‌توان از آن تبعیت کرد. در خصوص عقل می‌گفتند بااین‌همه خطای عقل اعتماد به آن جایز نیست. اما در مورد قرآن محترمانه ادعا می‌کردند که قرآن بزرگ‌تر از آن است که ما آدم‌های حقیر بتوانیم آن را مطالعه کنیم و در آن بیندیشیم؛ فقط پیامبر و ائمه حق دارند درآیات قرآن غور کنند، ما فقط حق تلاوت آیات راداریم. این گروه همان اخباریون هستند. اخباریون تنها مراجعه به اخبار و احادیث را جایز می‌دانستند. شاید تعجب کنید اگر بدانید در بعضی از تفاسیری که توسط این افراد نوشته شد در ذیل هر آیه اگر حدیثی بود آن را ذکر می‌کردند و اگر حدیثی وجود نداشت از ذکر آیه خودداری می‌کردند آن‌طور که گویی اصلاً آن آیه از قرآن نیست. این عمل یک نوع ظلم و جفا بر قرآن بود. و پیداست جامعه‌ای که کتاب آسمانی خود‌، آن‌هم کتابی مانند قرآن را به این شکل طرد کند و آن را به دست فراموشی بسپارد هرگز در مسیر قرآن حرکت نخواهد کرد[۱۵] به‌جز اخباریون گروه‌های دیگری نیز بودند که قرآن را دور از دسترس عامه می‌دانستند. ازجمله اینان اشاعره را می‌توان نام برد که معتقد بودند شناخت قرآن معنایش تدبر درآیات نیست بلکه معنای آن فهم معانی تحت‌اللفظی آیات است، معنایش این است که هرچه از ظاهر آیات فهمیدیم همان را قبول کنیم و کاری به باطن آن نداشته باشیم[۱۶] چنین برخوردی با قرآن ظلم و جفا به این کتاب آسمانی است. باید دانست که اگر تدبر در قرآن‌همراه با اصول و ضوابط آن بوده و شرایط تدبر رعایت شود، به گروهی خاص منحصر نیست، بلکه همه مردم می‌توانند در قرآن تدبر کنند. قرآن مجید حق هر فرد مسلمانی است و در انحصار فرد یا گروهی نیست و برداشت‌ها هراندازه بی‌غرضانه باشد، یک‌جور از آب درنمی‌آید[۱۷][۱۸].

ب. شرایط شناخت:

باید دانست که به‌رغم دعوت قرآن به تدبر و تفکر درآیات آن، باید پذیرفت که قرآن یک متن دینی ویژه است که به خاطر عربی بودن، و برخورداری از ویژگی‌های فهم، تدبر و شناخت آن مشروط به برخورداری از شرایطی است که عدم مراعات آن‌ها باعث فرو غلتیدن در لغزش‌هایی فکری می‌شود. بنابراین باید تأکید کرد که آشنایی با قرآن به مقدماتی نیازمند است... یکی از شرط‌های ضروری شناخت قرآن آشنایی به زبان عربی است.... شرط دیگر، آشنایی به تاریخ اسلام است زیرا قرآن مثل تورات یا انجیل نیست که یک‌باره توسط پیامبر عرضه‌شده باشد،... شرط سوم، آشنایی با سخنان پیامبر(ص) است. ایشان به نص خود قرآن اولین مفسر این کتاب است. طبق نظر قرآن، پیامبر اکرم (ص) خود مبین و مفسر این کتاب است و آنچه از پیامبر(ص) رسیده ما را در تفسیر قرآن یاری می‌دهد و اما برای ما که شیعه هستیم و اعتقادداریم آنچه را که پیامبر(ص) از ناحیه خدا داشته به اوصیاء گرامی‌اش منتقل کرده است، روایت‌های معتبری که از ائمه رسیده نیز همان اعتبار روایات معتبری رادارند که از ناحیه رسول خدا(ص) رسیده است و لهذا روایت‌های موثق ائمه کمک بزرگی است درراه شناخت قرآن[۱۹][۲۰].

ج. انواع شناخت قرآن:

یکی از مباحث مفید درزمینهٔ شناخت قرآن، تقسیم‌بندی است که می‌توان درزمینهٔ شناخت قرآن ارائه کرد. شناخت قرآن به سه دسته قابل‌تقسیم است که عبارت‌اند از: شناخت سندی؛ شناخت تحلیلی؛ شناخت ریشه‌ای

۱. شناخت سندی یا انتسابی: مقصود از این نوع شناخت قرآن، آن است که از رهگذر شناخت سندی قرآن، به دنبال اثبات انتساب قرآن به پدیدآورنده آن یعنی خداوند برآییم. چنان‌که مثلاً از رهگذر بررسی نسخ قدیمی دیوان حافظ درصدد آن بر‌می‌آییم که اثبات کنیم فلان دیوان موجود به‌طور کامل و بدون کاستی و فزونی حاوی سروده‌های حافظ است. در این مرحله می‌خواهیم بدانیم انتساب کتاب به نویسنده آن تا چه اندازه قطعی است؟ مثلاً فرض کنید که می‌خواهیم دیوان حافظ و یا خیام را بشناسیم. اولین کاری که باید بکنیم این است که ببینیم آیا آنچه به نام دیوان حافظ مشهور شده همه آن از حافظ است و یا تنها بعضی از قسمت‌هایش به حافظ تعلق دارد و بقیه‌اش الحاقی است[۲۱] این نوع شناخت آن چیزی است که قرآن از آن بی‌نیاز است و از این نظر کتاب منحصربه‌فرد جهان قدیم محسوب می‌شود. در میان کتاب‌های قدیم کتاب دیگری نمی‌توان یافت که قرن‌‌ها بر آن گذشته باشد و تا این حد بلاشبهه باقی‌مانده باشد. مسائلی از این قبیل که فلان سوره مشکوک است، فلان آیه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نیست، در مورد قرآن اساساً مطرح نیست. قرآن بر نسخه و نسخه‌شناسی پیشی گرفت. جای کوچک‌ترین تردیدی نیست که آوردندِ قرآن همه این آیات موجود حضرت محمد‌بن‌عبدالله است که آن‌ها را به‌عنوان معجزه و کلام الهی آورد و احدی نمی‌تواند ادعا کند و یا احتمال بدهد که نسخه دیگری از قرآن وجود داشته و یا دارد. هیچ مستشرقی هم در دنیا پیدا نشده که بخواهد قرآن‌شناسی را ازاینجا شروع کند که بگوید باید به سراغ نسخه‌های قدیمی و قدیمی‌ترین نسخه‌های قرآن برویم و ببینیم در آن‌ها چه چیزهایی هست و چه چیز‌هایی نیست[۲۲][۲۳]. برای اثبات مدعای بی‌نیازی قرآن از شناخت سندی از دو عامل می‌توان بهره جست: عامل نخست: حک شدن قرآن در دل‌وجان مسلمانان : قرآن بسان نقشی که بر سنگ حک بکنند بر دل‌وجان مسلمانان حک شد. این امر به خاطر سه ویژگی بوده است که عبارت‌اند از: نزول تدریجی و نه یکجای قرآن؛ فصاحت، بلاغت و زیبایی دلکش قرآن؛ ذهن خالی و حافظه قوی اعراب. این عوامل سه‌گانه دست‌به‌دست هم دارد و قرآن را بیش از آنکه به ثبت و کتابت و پدید آمدن نسخه‌ها نیازمند سازد، در جان‌ها حک کرد. بر اساس شواهد تاریخی، آیات قرآن به‌تدریج و در طول بیست‌وسه سال نازل شد و از همان روز اول نزول، مسلمانان مانند تشنه بسیار سوزانی که به آب گوارایی برسد آیات قرآن را فرامی‌گرفتند و حفظ و ضبط می‌کردند، به‌خصوص که جامعه آن روز مسلمانان جامعه‌ای بسیط بود و کتاب دیگری وجود نداشت تا مسلمانان، هم ناگزیر به حفظ آن باشند و هم ناچار از ضبط آن[۲۴] از سوی دیگر ذهن خالی و حافظه قوی و نداشتن سواد خواندن و نوشتن سبب شده بود تا مسلمانان اطلاعاتشان را تنها از راه آنچه می‌دیدند و می‌شنیدند کسب کنند[۲۵] زیبایی دلکش قرآن در ضبط و حفظ آن نیز عامل سوم در ماندگاری قرآن بوده است به این معنا که جنبه ادبی و هنری فوق‌العاده قوی آن بود که از آن به "فصاحت و بلاغت" تعبیر می‌شود. جاذبه ادبی شدید قرآن باعث می‌شود مردم توجهشان به آن جلب شود و آن را به‌سرعت فراگیرند[۲۶] عامل دوم: ثبت و ضبط قرآن توسط کاتبان وحی: چنان‌که همگان در بررسی تاریخ قرآن آورده‌اند، پیامبر(ص) باوجود ضبط مثبت قرآن در دل‌وجان مسلمانان، به ثبت و کتابت آن اهتمام ویژه‌ای داشت. این عامل نیز در ماندگاری و اعتبار مخدوش ناپذیر قرآن مؤثر بوده است. مزید بر همه این‌ها پیامبر اکرم(ص) از همان روز‌های اول عده‌ای نویسندگان خاص برای قرآن انتخاب کرد که به "کُتـّاب وحی" معروف‌اند. این امر امتیازی برای قرآن محسوب می‌شود که هیچ‌کدام از کتاب‌های قدیمی از آن برخوردار نبوده‌اند. نگارش کلام خدا از همان آغاز، ازجمله علل قطعی حفظ و مصون ماندن آن از تحریف بود[۲۷][۲۸].

۲. شناخت تحلیلی: مقصود از شناخت تحلیلی بازشناخت درون‌مایه، محتویات و مضامین قرآن است. که اصطلاحاً به آن "علوم فی القرآن" می‌گویند که البته انواع تفاسیر اعم از تفسیر تربیتی و بیشتر تفسیر موضوعی به آن می‌پردازند. اینکه قرآن به چه مسائلی و موضوعاتی می‌پردازد موردتوجه شناخت تحلیلی است و پیداست که نمایشان انواع شناخت‌های قرآن شناخت تحلیلی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. درباره ماهیت "شناخت تحلیلی" و در تعریف آن می‌توان چنین گفت: در این مرحله، بررسی تحلیلی کتاب، موردنظر است، یعنی تشخیص اینکه این کتاب مشتمل بر چه مطالبی است و چه هدفی را تعقیب می‌کند، درباره جهان چه نظری دارد، نظرش درباره انسان چیست؟ چه دیدی درباره جامعه دارد؟ سبک ارائه مطالب در آن و شیوه برخورد آن با مسائل چگونه است؟ آیا دیدی فیلسوفانه و یا به‌اصطلاح امروز عالمانه دارد؟ آیا قضایا را از دریچه چشم یک عارف نگاه می‌کند و یا آنکه سبکش مخصوص به خود است؟ آیا این کتاب پیامی و رهنمودی برای بشریت دارد یا نه؟ و اگر پاسخ مثبت است آن پیام چیست؟[۲۹] به‌عبارتی‌دیگر: در باب شناخت تحلیلی قرآن باید ببینیم قرآن مجموعاً مشتمل بر چه مسائلی است و آن مسائل را چگونه عرضه کرده است. استدلال‌ها واحتجاجات قرآنی در زمینه‌های مختلف چگونه است؟ آیا چون قرآن حافظ و حارس و نگهبان ایمان است و پیامش یک پیام ایمانی است، به عقل به چشم یک رقیب نگاه می‌کند و می‌کوشد تا جلوی تهاجم عقل را بگیرد و دست‌وپای رقیب را ببندد و یا به‌عکس همواره به چشم یک حامی و یک مدافع به عقل نگاه می‌کند و از نیروی آن استمداد می‌کند؟[۳۰] بااین‌حال، به‌رغم گستردگی موضوعات قرآن، مباحث و موضوعات آن را می‌توان به شش دسته تقسیم کرد که عبارت‌اند از: خداشناسی؛ جهان‌شناسی؛ انسان‌شناسی؛ جامعه‌شناسی؛ قرآن‌شناسی‌؛ پیامبرشناسی.[۳۱][۳۲].

۳. شناخت ریشه‌ای: مقصود از شناخت ریشه‌ای این است که به بررسی این مسئله باید پرداخت که مباحث و محتوای قرآن را با سایر کتاب‌های دینی و غیردینی که پیش و هم‌زمان با قرآن وجود داشته مقایسه کنیم و ببینیم آیا قرآن حاوی مطالب کاملاً بدیع و نوینی است یا از کتاب‌های دیگر برگرفته‌شده است. پاسخ به این پرسش و مسئله ازآن‌جهت مهم است که شماری از خاورشناسان برای تضعیف قران و تخریب آسمانی بودن این کتاب آسمانی، پیوسته بر این نکته پای می‌فشرند که قرآن از کتاب‌های پیش از خود و به‌ویژه کتاب‌های آسمانی دیگر برگرفته‌شده است و در حقیقت مدعی‌اند که پیامبر(ص) در سایه تعلیم ازاحبار و رهبان این‌چنین کتابی را با ادعای اعجاز عرضه کرده است. این شبهه اصطلاحاً با عنوان "شبهه مصادر قرآن" یاد می‌شود و شناخت ریشه‌ای قرآن به رفع این شبهه می‌پردازد.[۳۳] این نوع شناخت را می‌توان این‌چنین تعریف کرد: بعدازآنکه صحت استناد و انتساب یک کتاب به نویسنده‌اش محرز شد و بعدازاینکه محتوای کتاب به‌خوبی تحلیل و بررسی شد، باید به تحقیق در این مورد بپردازیم که آیا مطالب و محتویات کتاب، فکر بدیع نویسنده آن است یا آنکه از اندیشه دیگران وام گرفته‌شده است.[۳۴] می‌باید قرآن را با تمام محتویاتش با کتاب‌های دیگری که در آن زمان وجود داشته و به‌خصوص کتاب‌های مذهبی آن زمان مقایسه کنیم. در این مقایسه لازم است همه شرایط و امکانات را از قبیل میزان ارتباط شبه‌جزیره عربستان با سایر نقاط و تعداد آدم‌های باسواد که در آن هنگام در مکه زندگی می‌کردند در نظر گرفت، آنگاه ارزیابی کرد که آیا آنچه در قرآن هست در کتاب‌های دیگر پیدا می‌شود یا نه، و اگر پیدا می‌شود به چه نسبت است؟ و آیا آن مطالبی که مشابه سایر کتاب‌ها است شکل اقتباس دارد یا آنکه مستقل است و حتی نقش تصحیح اغلاط آن کتاب‌ها و روشن کردن تحریفات آن‌ها را ایفا می‌کند؟[۳۵]به‌عبارتی‌دیگر باید تأکید کنیم که: معارف قرآن التقاطی و اقتباسی نیست بلکه ابتکاری است[۳۶][۳۷].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. بقره، آیات ۲۳ و ۲۴
  2. حشر، آیه ۲۱
  3. رعد، آیه ۳۱
  4. اعراف، آیه ۱۵۷؛ تغابن، آیه ۸
  5. اسراء، آیه ۸۲
  6. عام، آیات ۹۲ و ۱۵۵
  7. انعام، آیه ۱۵۷؛ یونس، آیه ۵۷
  8. برای آگاهی بیشتر ازاین‌دست روایت‌ها ر.ک. محمدرضا حکیمی، الحیاة، ج ۲ صص ۶۷ و ۱۸۴، باب ششم. فاتحه، آیه ۳. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۱۸۸
  9. بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۲۳۳
  10. کافی، جلد ۲، ص ۶۱۲؛ وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۲۰۲
  11. محمد، آیه ۲۴
  12. نساء، آیه ۸۲
  13. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۹
  14. نصیری، علی، قرآن‌شناسی، چلچراغ حکمت ج۲۲، ص ۲۵ تا ۴۰.
  15. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۲۵
  16. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۲۵
  17. مطهری مرتضی، علل گرایش به مادی‌گری، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۴۶۰.
  18. نصیری، علی، قرآن‌شناسی، چلچراغ حکمت ج۲۲، ص ۲۵ تا ۴۰.
  19. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۲۰
  20. نصیری، علی، قرآن‌شناسی، چلچراغ حکمت ج۲۲، ص ۲۵ تا ۴۰.
  21. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۱
  22. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۲
  23. نصیری، علی، قرآن‌شناسی، چلچراغ حکمت ج۲۲، ص ۲۵ تا ۴۰.
  24. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۳
  25. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۳
  26. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۴
  27. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۳
  28. نصیری، علی، قرآن‌شناسی، چلچراغ حکمت ج۲۲، ص ۲۵ تا ۴۰.
  29. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۵
  30. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۶
  31. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۳۱
  32. نصیری، علی، قرآن‌شناسی، چلچراغ حکمت ج۲۲، ص ۲۵ تا ۴۰.
  33. برای تفصیل بیشتر دراین‌باره ر.ک.محمدهادی معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الکریم
  34. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۶
  35. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۸
  36. مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۱۹
  37. نصیری، علی، قرآن‌شناسی، چلچراغ حکمت ج۲۲، ص ۲۵ تا ۴۰.