←نگاهی به تاریخ جاهلی بنی ثقیف
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
در این حین، تحولات [[اقتصادی]] رخ داده در منطقۀ حجاز طی دهۀ ۵۷۰ میلادی و فعال شدن ثقیف در [[تجارت]]،<ref>. سالمی، قبیلة ثقیف: حیاتها و فنونها و العابها الشعبیه، ص۲۰؛ دلو، جزیرة العرب قبل الاسلام، ج1، ص۱۳۵.</ref> که بر [[اقتدار]] بیش از پیش این [[قبیله]] افزود، رقابت آنان با قریشیان را معنایی نو بخشید و زمینۀ روی آوردن ثقیف به [[اتحاد]] درونی را فراهم آورد. [[مسعود]] بن ثقیف در حدود سال ۵۸۴ میلادی<ref>. ابوعبیده، ایام العرب، ج۲، ص۵۰۶.</ref> در حالی که بسیار سالخورده، و ریاستش بیشتر نمادین بود، [[جنگهای فجار]] را [[رهبری]] نمود. این [[جنگ]]، از یک سو، اوج [[دشمنی]] ثقیف با [[قریش]] بود و ثقیف بدون آنکه تمییزی در شعبههایش باشد، در مقابل تمام تیرههای قریش از [[بنی هاشم]] و [[بنی عبدشمس]] گرفته تا تیرههایی مانند [[بنی زهره]] و [[بنی حارث بن فهر]] که متحدان دیرین آنان بودند، قرار گرفت و از سوی دیگر، اوج اتحاد ثقیف با [[هوازن]] و [[طوایف]] [[قیس عیلان]] بود.<ref>. ابوعبیده، ایام العرب، ج۲، ص۵۰۳ بب؛ بکری، معجم ما استعجم، ج3، ص۹۶۰؛ ابن اثیر، الکامل، ج1، ص۵۹۳.</ref>-<ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج4، ص1627.</ref> | در این حین، تحولات [[اقتصادی]] رخ داده در منطقۀ حجاز طی دهۀ ۵۷۰ میلادی و فعال شدن ثقیف در [[تجارت]]،<ref>. سالمی، قبیلة ثقیف: حیاتها و فنونها و العابها الشعبیه، ص۲۰؛ دلو، جزیرة العرب قبل الاسلام، ج1، ص۱۳۵.</ref> که بر [[اقتدار]] بیش از پیش این [[قبیله]] افزود، رقابت آنان با قریشیان را معنایی نو بخشید و زمینۀ روی آوردن ثقیف به [[اتحاد]] درونی را فراهم آورد. [[مسعود]] بن ثقیف در حدود سال ۵۸۴ میلادی<ref>. ابوعبیده، ایام العرب، ج۲، ص۵۰۶.</ref> در حالی که بسیار سالخورده، و ریاستش بیشتر نمادین بود، [[جنگهای فجار]] را [[رهبری]] نمود. این [[جنگ]]، از یک سو، اوج [[دشمنی]] ثقیف با [[قریش]] بود و ثقیف بدون آنکه تمییزی در شعبههایش باشد، در مقابل تمام تیرههای قریش از [[بنی هاشم]] و [[بنی عبدشمس]] گرفته تا تیرههایی مانند [[بنی زهره]] و [[بنی حارث بن فهر]] که متحدان دیرین آنان بودند، قرار گرفت و از سوی دیگر، اوج اتحاد ثقیف با [[هوازن]] و [[طوایف]] [[قیس عیلان]] بود.<ref>. ابوعبیده، ایام العرب، ج۲، ص۵۰۳ بب؛ بکری، معجم ما استعجم، ج3، ص۹۶۰؛ ابن اثیر، الکامل، ج1، ص۵۹۳.</ref>-<ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج4، ص1627.</ref> | ||
== [[جایگاه اجتماعی]] [[ثقیف]] در دوران [[جاهلی]] == | |||
جایگاه برجسته [[طائف]] در زمینه [[کشاورزی]] و [[تجارت]] و نیز وجود [[امنیت]] برای ساکنان [[شهر]] در سایه حصارهای [[استوار]] طائف، اهمیت [[اجتماعی]] و [[اقتصادی]] ثقیف را افزون ساخت و [[شأن]] ساکنان این شهر را نزد [[عرب]]، به ویژه [[همسایگان]] [[قریشی]] آنان، والایی بخشید. این جایگاه ممتاز باعث شد تا [[قریشیان]] برای خود جای پایی در طائف باز کنند و در این منطقه، صاحب آب و باغ و [[زمین]] شوند. این خواسته، با [[تهدید]] ثقیف از سوی قریش محقق شد.<ref>. ابن حبیب، المنمق، ص332-233؛ ابن حجر، فتح الباری، ج4، ص387.</ref> در این میان، [[اهل]] طائف خود را همپای قریش دانسته، هرگونه [[برتری]] قریش را بر خود [[انکار]] میکردند.<ref>. بلاذری، انساب الاشراف، ج4، ص254.</ref> موقعیت ممتاز ثقفیان نزد مکیان تا بدان جا بود که در پی [[بعثت پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} برخی از [[مشرکان]] با [[انگیزه]] بهانهجویی در برابر ایشان، [[نبوت]] را در شأن یکی از مردان ثقیف میدانستند<ref>. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج1، ص242؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج1، ص134؛ ابن حجر، الاصابه، ج4، ص406.</ref> که [[آیه]] 31 [[سوره]] شریفه زخرف: «وَقَالُوا لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ»، به این امر اشاره دارد. بسیاری از [[مفسران]] مقصود از "قریتین" را [[طائف]] و [[مکه]] دانستهاند و در معرفی مردی ثقفی که از دیدگاه [[مشرکان]] جایگاه [[پیامبری]] داشت، [[اختلاف]] دارند.<ref>. طبری، جامع البیان، ج25، ص84؛ طبرسی، مجمع البیان، ج7، ص453؛ ابن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ج10، ص3282.</ref> [[رقابت]] [[ثقیف]] با [[قریش]] به [[امور اعتقادی]] و ساخت بتخانهای همانند [[کعبه]] نیز انجامید.<ref>. ابن کلبی، الاصنام، ص69؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج1، ص47؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج4، ص118.</ref> شاید بر اثر همین رقابتها بود که [[مسعود]] بن معتب -[[رئیس]] ثقیف- همراه با جمعی از بزرگان [[شهر]]، آن گاه که [[سپاه]] [[ابرهه]] در سال 570 میلادی به [[عزم]] ویرانی کعبه به طائف رسید، با تقدیم هدایای بسیار و اظهار [[بندگی]] در برابر ابرهه، فردی به نام ابورِغال را بهعنوان راهنمای سپاه به سوی مکه فرستادند. اما این [[راهنما]]، در مُغَمّس در یک منزلی مکه، درگذشت و بعدها [[مردم]] [[قبر]] او را به عنوان [[خائن]] به کعبه سنگسار کردند. <ref>. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج1، ص31؛ الازرقی، اخبار مکه، ج1، ص142؛ طبری، تاریخ طبری، ج1، ص552.</ref> -<ref>. حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref> | جایگاه برجسته [[طائف]] در زمینه [[کشاورزی]] و [[تجارت]] و نیز وجود [[امنیت]] برای ساکنان [[شهر]] در سایه حصارهای [[استوار]] طائف، اهمیت [[اجتماعی]] و [[اقتصادی]] ثقیف را افزون ساخت و [[شأن]] ساکنان این شهر را نزد [[عرب]]، به ویژه [[همسایگان]] [[قریشی]] آنان، والایی بخشید. این جایگاه ممتاز باعث شد تا [[قریشیان]] برای خود جای پایی در طائف باز کنند و در این منطقه، صاحب آب و باغ و [[زمین]] شوند. این خواسته، با [[تهدید]] ثقیف از سوی قریش محقق شد.<ref>. ابن حبیب، المنمق، ص332-233؛ ابن حجر، فتح الباری، ج4، ص387.</ref> در این میان، [[اهل]] طائف خود را همپای قریش دانسته، هرگونه [[برتری]] قریش را بر خود [[انکار]] میکردند.<ref>. بلاذری، انساب الاشراف، ج4، ص254.</ref> موقعیت ممتاز ثقفیان نزد مکیان تا بدان جا بود که در پی [[بعثت پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} برخی از [[مشرکان]] با [[انگیزه]] بهانهجویی در برابر ایشان، [[نبوت]] را در شأن یکی از مردان ثقیف میدانستند<ref>. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج1، ص242؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج1، ص134؛ ابن حجر، الاصابه، ج4، ص406.</ref> که [[آیه]] 31 [[سوره]] شریفه زخرف: «وَقَالُوا لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ»، به این امر اشاره دارد. بسیاری از [[مفسران]] مقصود از "قریتین" را [[طائف]] و [[مکه]] دانستهاند و در معرفی مردی ثقفی که از دیدگاه [[مشرکان]] جایگاه [[پیامبری]] داشت، [[اختلاف]] دارند.<ref>. طبری، جامع البیان، ج25، ص84؛ طبرسی، مجمع البیان، ج7، ص453؛ ابن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ج10، ص3282.</ref> [[رقابت]] [[ثقیف]] با [[قریش]] به [[امور اعتقادی]] و ساخت بتخانهای همانند [[کعبه]] نیز انجامید.<ref>. ابن کلبی، الاصنام، ص69؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج1، ص47؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج4، ص118.</ref> شاید بر اثر همین رقابتها بود که [[مسعود]] بن معتب -[[رئیس]] ثقیف- همراه با جمعی از بزرگان [[شهر]]، آن گاه که [[سپاه]] [[ابرهه]] در سال 570 میلادی به [[عزم]] ویرانی کعبه به طائف رسید، با تقدیم هدایای بسیار و اظهار [[بندگی]] در برابر ابرهه، فردی به نام ابورِغال را بهعنوان راهنمای سپاه به سوی مکه فرستادند. اما این [[راهنما]]، در مُغَمّس در یک منزلی مکه، درگذشت و بعدها [[مردم]] [[قبر]] او را به عنوان [[خائن]] به کعبه سنگسار کردند. <ref>. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج1، ص31؛ الازرقی، اخبار مکه، ج1، ص142؛ طبری، تاریخ طبری، ج1، ص552.</ref> -<ref>. حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref> | ||
گفتنی است ثقیف به برخی ویژگیها مشهور بود که گاه بیطرفانه و گاه جانبدارانه بوده است. از جمله باید [[شهرت]] آنان به [[دهاء]]، یا چارهاندیشی اشاره کرد<ref>. جاحظ، الحیوان، ج۲، ص۴۲۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 5، ص۱۳۶؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۳.</ref> که بازتاب روشنی در [[تاریخ]] این [[قوم]] داشته است؛ خصوصیتی که گاه در رویکردی جانبدارانه به عنوان «اعقل العرب» بودن ثقیف بدان اشاره شده است.<ref>. بیهقی، دلائل النبوه، ج۲، ص۲۴۰.</ref> ستایشگران این [[قبیله]] گاه بر [[حلم]]<ref>. طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص۴۱۷، ۴۱۸.</ref> و [[بخشندگی]]<ref>. جاحظ، البخلاء، ص۲۰۷.</ref> آنان نیز تأکید کردهاند. از لحاظ [[فرهنگی]] نیز، [[فصاحت]] زبان<ref>. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج1، ص765.</ref>و وجود [[کاتبان]] حاذق همپای کاتبان[[قریش]]<ref>. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج7، ص460-461؛ الکورانی، تدوین القرآن، ص269.</ref> از ویژگیهای ثقیف به شمار میرفت. همچنین [[شاعران]] ثقفی پس از شاعران یثرب و [[عبدالقیس]] در رتبه سوم قرار داشتند<ref>. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج1، ص345؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج1، ص483.</ref> چندان که برخی از [[مفسران]] نیز، مقصود از شعراء در [[آیه]] 224 شعراء را شاعران[[ثقیف]]، از جمله [[امیة بن ابیالصلت]]، میدانند.<ref>. زمخشری، الکشاف، ج3، ص133؛ ابوالسعود، تفسیر ابوالسعود، ج6، ص270.</ref> از لحاظ گویش، گویش [[عربی]] ثقیف در طول [[تاریخ]] به عنوان نزدیکترین گویش به [[قریش]] و نمونهای از یک گویش [[فصیح]] شناخته شده است،<ref>. ابن خلدون، مقدمه، ص۷۶۵.</ref> اما گاه [[تصور]] میشد که به سبب ارتباطهای گستردۀ ثقیف با سرزمینهای دیگر چون [[یمن]]، گویش آنان عناصر دخیلی را دریافت کرده بود.<ref>. سیوطی، المزهر، ج۱، ص۲۱۲.</ref> در [[کتابت قرآن]]، با توجه به این [[شهرت]] در عصر نخستین که [[قرآن]] بیشترین سنخیت را با گویش قریش دارد، ثقیف نیز در کنار قریش برای [[کتابت]] و [[جمع قرآن]] مطرح بوده است.<ref>. مثلاً نک: ابن حبیب، المحبر، ص۴۷۵؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۱۳۹، ۶۰۲، ۶۳۱، جم.</ref> در روایتی از [[ابن عباس]]، [[زبان قرآن]] [[زبان]] «عجز از [[هوازن]]» دانسته شده، و مشخصاً این زبان شامل گویشهای [[بنی سعد]] بن بکر، بنی خثم بن بکر، بنی نصر بن [[معاویه]] و ثقیف به شمار آمده است. <ref>. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۸۳؛ نیز سیوطی، الاتقان، ج۲، ص۱۲۲.</ref> در منابع، چند واژه در قرآن برگرفته از گویش ثقیف شمرده شده است<ref>. ابوعبید قاسم، «رسالة ما ورد فی القرآن الکریم من لغات القبائل»، ج1، ص۱۴۸؛ طبری، تفسیر، ج۱۰، ص۱۴۵؛ سیوطی، الاتقان، ج۲، ص۱۲۲، ۱۲۳.</ref> و گاه برخی [[قرائات]] شاذ به گویش ثقیف نسبت داده شده است.<ref>. طبری، تفسیر، ج3، ص۱۳۴.</ref> فارغ از قرآن، به ندرت نمونههایی از واژهها به گویش ثقیف نسبت داده شده است.<ref>. دربارۀ مردمشناسی ثقیف، نک: سالم، قبیلة ثقیف: حیاتها و فنونها و العابها الشعبیه، سراسر اثر.</ref>- <ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج4، ص1627.</ref> | گفتنی است ثقیف به برخی ویژگیها مشهور بود که گاه بیطرفانه و گاه جانبدارانه بوده است. از جمله باید [[شهرت]] آنان به [[دهاء]]، یا چارهاندیشی اشاره کرد<ref>. جاحظ، الحیوان، ج۲، ص۴۲۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 5، ص۱۳۶؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۳.</ref> که بازتاب روشنی در [[تاریخ]] این [[قوم]] داشته است؛ خصوصیتی که گاه در رویکردی جانبدارانه به عنوان «اعقل العرب» بودن ثقیف بدان اشاره شده است.<ref>. بیهقی، دلائل النبوه، ج۲، ص۲۴۰.</ref> ستایشگران این [[قبیله]] گاه بر [[حلم]]<ref>. طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص۴۱۷، ۴۱۸.</ref> و [[بخشندگی]]<ref>. جاحظ، البخلاء، ص۲۰۷.</ref> آنان نیز تأکید کردهاند. از لحاظ [[فرهنگی]] نیز، [[فصاحت]] زبان<ref>. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج1، ص765.</ref>و وجود [[کاتبان]] حاذق همپای کاتبان[[قریش]]<ref>. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج7، ص460-461؛ الکورانی، تدوین القرآن، ص269.</ref> از ویژگیهای ثقیف به شمار میرفت. همچنین [[شاعران]] ثقفی پس از شاعران یثرب و [[عبدالقیس]] در رتبه سوم قرار داشتند<ref>. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج1، ص345؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج1، ص483.</ref> چندان که برخی از [[مفسران]] نیز، مقصود از شعراء در [[آیه]] 224 شعراء را شاعران[[ثقیف]]، از جمله [[امیة بن ابیالصلت]]، میدانند.<ref>. زمخشری، الکشاف، ج3، ص133؛ ابوالسعود، تفسیر ابوالسعود، ج6، ص270.</ref> از لحاظ گویش، گویش [[عربی]] ثقیف در طول [[تاریخ]] به عنوان نزدیکترین گویش به [[قریش]] و نمونهای از یک گویش [[فصیح]] شناخته شده است،<ref>. ابن خلدون، مقدمه، ص۷۶۵.</ref> اما گاه [[تصور]] میشد که به سبب ارتباطهای گستردۀ ثقیف با سرزمینهای دیگر چون [[یمن]]، گویش آنان عناصر دخیلی را دریافت کرده بود.<ref>. سیوطی، المزهر، ج۱، ص۲۱۲.</ref> در [[کتابت قرآن]]، با توجه به این [[شهرت]] در عصر نخستین که [[قرآن]] بیشترین سنخیت را با گویش قریش دارد، ثقیف نیز در کنار قریش برای [[کتابت]] و [[جمع قرآن]] مطرح بوده است.<ref>. مثلاً نک: ابن حبیب، المحبر، ص۴۷۵؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۱۳۹، ۶۰۲، ۶۳۱، جم.</ref> در روایتی از [[ابن عباس]]، [[زبان قرآن]] [[زبان]] «عجز از [[هوازن]]» دانسته شده، و مشخصاً این زبان شامل گویشهای [[بنی سعد]] بن بکر، بنی خثم بن بکر، بنی نصر بن [[معاویه]] و ثقیف به شمار آمده است. <ref>. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۸۳؛ نیز سیوطی، الاتقان، ج۲، ص۱۲۲.</ref> در منابع، چند واژه در قرآن برگرفته از گویش ثقیف شمرده شده است<ref>. ابوعبید قاسم، «رسالة ما ورد فی القرآن الکریم من لغات القبائل»، ج1، ص۱۴۸؛ طبری، تفسیر، ج۱۰، ص۱۴۵؛ سیوطی، الاتقان، ج۲، ص۱۲۲، ۱۲۳.</ref> و گاه برخی [[قرائات]] شاذ به گویش ثقیف نسبت داده شده است.<ref>. طبری، تفسیر، ج3، ص۱۳۴.</ref> فارغ از قرآن، به ندرت نمونههایی از واژهها به گویش ثقیف نسبت داده شده است.<ref>. دربارۀ مردمشناسی ثقیف، نک: سالم، قبیلة ثقیف: حیاتها و فنونها و العابها الشعبیه، سراسر اثر.</ref>- <ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج4، ص1627.</ref> |