حارث بن حسان بکری ذهلی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۸: خط ۸:
نام وی را «حریث» نیز گفته‌اند<ref>مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۲۲۲؛ ابن حجر، تهذیب، ج۲، ص۱۲۰.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>تهذیب، ج۲، ص۱۲۱.</ref> از قول [[ابن عبدالبر]]، نام صحیح وی را حریث نقل کرده است، در حالی که ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۵۰.</ref> گوید: بیشتر نام او را [[حارث بن حسان]] گفته‌اند و همان نیز صحیح است. وی از تیره [[بنی ذهل بن شیبان]]، از [[قبیله]] بکر، از [[قبایل]] [[ربیعه]] است<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۲۴؛ ابن حجر، الاصابه، الاصابه، ج۱، ص۶۶۴.</ref>؛ از این رو [[نسب]] او را «رَبَعِی» و «ذُهَلِی» نیز گفته‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۰۱.</ref>. حارث ساکن [[بادیه]] بود<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۲.</ref>، سپس ساکن [[کوفه]] شد<ref>ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۷۲؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۵.</ref>.
نام وی را «حریث» نیز گفته‌اند<ref>مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۲۲۲؛ ابن حجر، تهذیب، ج۲، ص۱۲۰.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>تهذیب، ج۲، ص۱۲۱.</ref> از قول [[ابن عبدالبر]]، نام صحیح وی را حریث نقل کرده است، در حالی که ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۵۰.</ref> گوید: بیشتر نام او را [[حارث بن حسان]] گفته‌اند و همان نیز صحیح است. وی از تیره [[بنی ذهل بن شیبان]]، از [[قبیله]] بکر، از [[قبایل]] [[ربیعه]] است<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۲۴؛ ابن حجر، الاصابه، الاصابه، ج۱، ص۶۶۴.</ref>؛ از این رو [[نسب]] او را «رَبَعِی» و «ذُهَلِی» نیز گفته‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۰۱.</ref>. حارث ساکن [[بادیه]] بود<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۲.</ref>، سپس ساکن [[کوفه]] شد<ref>ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۷۲؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۵.</ref>.


[[طبرانی]]<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۳.</ref> به نقل از [[سماک بن حرب]] گوید: حارث پس از اینکه محضر [[رسول خدا]]{{صل}} شرفیاب و [[مسلمان]] شد با زنی [[ازدواج]] کرد، او را چند روزی در [[خانه]] نگاه داشتند<ref>رسم عرب بر این بود که اگر کسی از بادیه نشینان داماد آنان می‌‌شد، چند روزی او را در خانه نگاه میداشتند؛ بنگرید: مزی، ج۵، ص۲۲۳؛ هیثمی، ج۲، ص۴۱.</ref>. درباره نگاه داشتن او در خانه بعد از ازدواج با او صحبت شد، گفت: {{عربی |والله ابن امرأة تمتعنی صلاة الغداة فی جمع لامرأة سوء}}؛ به [[خدا]] قسم زنی که مرا از [[نماز جماعت]] صبح باز دارد، [[زن]] [[بدی]] است»<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۲؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۲۲۲؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۲، ص۴۱.</ref>. وی هنگامی [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} رسید که ایشان بر [[منبر]] [[سخن]] می‌گفت و [[عمرو بن عاص]] نیز از [[غزوه]] سلاسل برگشته بود<ref>ابن شبه نمیری، عمر، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۳۰۱؛ بیهقی، احمد بن الحسین، السنن الکبری، ج۶، ص۳۶۳؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۷۲۱؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۲۸۸.</ref>. حارث گوید: برای [[شکایت]] از [[علاء حضرمی]]<ref>طبری، تاریخ، جامع، ج۸، ص۲۸۷.</ref> نزد رسول خدا{{صل}} می‌رفتم که در راه پیرزنی دیدم. از من خواست تا او را همراه خود نزد آن [[حضرت]] ببرم. وقتی به [[مدینه]] رسیدیم، [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[منبر]] بود و [[پرچم‌های سیاه]] که نشان از آمدن [[عمرو بن عاص]] از [[جنگ]] می‌داد به اهتزاز درآمده بود. هنگامی که حضرت از منبر پایین آمد، نزد او رفته، عرض کردم: زنی از [[بنی تمیم]] بر در است که از من خواست او را نزد شما آورم. حضرت از من پرسید: میان شما و بنی تمیم چیزی بوده؟ عرض کردم: بله ما [[پیروز]] شدیم. از حضرت خواستم «دَهنا»<ref>از سرزمین بنی تمیم است، بنگرید: حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۹۳.</ref> را میان ما و بنی تمیم فاصله کند. پیرزن غیرتی شد و گفت: ای رسول خدا، پس کسی که برای حاجتی نزد شما آمده است چه کند<ref> طبری، تاریخ، ج۱، ص۲۱۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۸۹ و با کمی اختلاف بنگرید: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۰۰.</ref>. حارث گفت: نمی‌دانستم [[دشمن]] خود را اینجا آورده‌ام. [[خدا]] نکند چون فرستادگان عاد باشم. حضرت فرمود: فرستادگان عاد چگونه بودند؟ گفت: [[قوم عاد]] به قحط افتادند و افرادی را برای آمدن [[باران]] فرستادند تا [[دعا]] کنند، فرستادگان با [[عذاب الهی]] برگشتند.
[[طبرانی]]<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۳.</ref> به نقل از [[سماک بن حرب]] گوید: حارث پس از اینکه محضر [[رسول خدا]] {{صل}} شرفیاب و [[مسلمان]] شد با زنی [[ازدواج]] کرد، او را چند روزی در [[خانه]] نگاه داشتند<ref>رسم عرب بر این بود که اگر کسی از بادیه نشینان داماد آنان می‌‌شد، چند روزی او را در خانه نگاه میداشتند؛ بنگرید: مزی، ج۵، ص۲۲۳؛ هیثمی، ج۲، ص۴۱.</ref>. درباره نگاه داشتن او در خانه بعد از ازدواج با او صحبت شد، گفت: {{عربی |والله ابن امرأة تمتعنی صلاة الغداة فی جمع لامرأة سوء}}؛ به [[خدا]] قسم زنی که مرا از [[نماز جماعت]] صبح باز دارد، [[زن]] [[بدی]] است»<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۲؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۲۲۲؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۲، ص۴۱.</ref>. وی هنگامی [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} رسید که ایشان بر [[منبر]] [[سخن]] می‌گفت و [[عمرو بن عاص]] نیز از [[غزوه]] سلاسل برگشته بود<ref>ابن شبه نمیری، عمر، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۳۰۱؛ بیهقی، احمد بن الحسین، السنن الکبری، ج۶، ص۳۶۳؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۷۲۱؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۲۸۸.</ref>. حارث گوید: برای [[شکایت]] از [[علاء حضرمی]]<ref>طبری، تاریخ، جامع، ج۸، ص۲۸۷.</ref> نزد رسول خدا {{صل}} می‌رفتم که در راه پیرزنی دیدم. از من خواست تا او را همراه خود نزد آن [[حضرت]] ببرم. وقتی به [[مدینه]] رسیدیم، [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[منبر]] بود و [[پرچم‌های سیاه]] که نشان از آمدن [[عمرو بن عاص]] از [[جنگ]] می‌داد به اهتزاز درآمده بود. هنگامی که حضرت از منبر پایین آمد، نزد او رفته، عرض کردم: زنی از [[بنی تمیم]] بر در است که از من خواست او را نزد شما آورم. حضرت از من پرسید: میان شما و بنی تمیم چیزی بوده؟ عرض کردم: بله ما [[پیروز]] شدیم. از حضرت خواستم «دَهنا»<ref>از سرزمین بنی تمیم است، بنگرید: حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۹۳.</ref> را میان ما و بنی تمیم فاصله کند. پیرزن غیرتی شد و گفت: ای رسول خدا، پس کسی که برای حاجتی نزد شما آمده است چه کند<ref> طبری، تاریخ، ج۱، ص۲۱۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۸۹ و با کمی اختلاف بنگرید: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۰۰.</ref>. حارث گفت: نمی‌دانستم [[دشمن]] خود را اینجا آورده‌ام. [[خدا]] نکند چون فرستادگان عاد باشم. حضرت فرمود: فرستادگان عاد چگونه بودند؟ گفت: [[قوم عاد]] به قحط افتادند و افرادی را برای آمدن [[باران]] فرستادند تا [[دعا]] کنند، فرستادگان با [[عذاب الهی]] برگشتند.


حارث در [[فتوحات]] شرکت داشت و در [[جنگ یرموک]] (سال سیزدهم) با [[مثنی بن حارثه]] بود <ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۱۱.</ref>. وی در سال چهاردهم وقتی [[عمر]] از [[سعد بن ابی وقاص]] خواست تا از مردان با مهابت و دلیر خود نزد شاه [[ایران]] بفرستد تا او را به [[دین مبین اسلام]] [[دعوت]] کنند، سعد، [[حارث بن حسان]] را همراه تنی چند از [[صحابه]] نزد شاه ایران فرستاد<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۱۱.</ref>. او در سال شانزدهم در فتح [[تکریت]]، [[فرمانده]] [[میمنه]] [[سپاه اسلام]] بود و بعد از [[پیروزی]] خبر فتح را برای [[خلیفه]] آورد<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۵ و ۳۷.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۱، ص۶۶۵.</ref> می‌گوید: به [[گمان]] من کسی را که [[احنف بن قیس]] بعد از [[فتح خراسان]] به [[سرخس]] فرستاد، همین حارث بن حسان بود.
حارث در [[فتوحات]] شرکت داشت و در [[جنگ یرموک]] (سال سیزدهم) با [[مثنی بن حارثه]] بود <ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۱۱.</ref>. وی در سال چهاردهم وقتی [[عمر]] از [[سعد بن ابی وقاص]] خواست تا از مردان با مهابت و دلیر خود نزد شاه [[ایران]] بفرستد تا او را به [[دین مبین اسلام]] [[دعوت]] کنند، سعد، [[حارث بن حسان]] را همراه تنی چند از [[صحابه]] نزد شاه ایران فرستاد<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۱۱.</ref>. او در سال شانزدهم در فتح [[تکریت]]، [[فرمانده]] [[میمنه]] [[سپاه اسلام]] بود و بعد از [[پیروزی]] خبر فتح را برای [[خلیفه]] آورد<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۵ و ۳۷.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۱، ص۶۶۵.</ref> می‌گوید: به [[گمان]] من کسی را که [[احنف بن قیس]] بعد از [[فتح خراسان]] به [[سرخس]] فرستاد، همین حارث بن حسان بود.


حارث در دوره [[خلافت امام علی]]{{ع}} نیز در [[جنگ جمل]] شرکت کرد و [[پرچمدار]] بنی‌ذهل، از [[قبیله بکر بن وائل]] بود که همراه فرزندش [[حوط بن حارث بن حسان بکری ذهلی|حوط]] و پنج نفر از بستگان خود در این [[جنگ]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۵۷؛ ابن ماکولا، الإکمال، ج۳، ص۱۹۸.</ref>.  
حارث در دوره [[خلافت امام علی]] {{ع}} نیز در [[جنگ جمل]] شرکت کرد و [[پرچمدار]] بنی‌ذهل، از [[قبیله بکر بن وائل]] بود که همراه فرزندش [[حوط بن حارث بن حسان بکری ذهلی|حوط]] و پنج نفر از بستگان خود در این [[جنگ]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۵۷؛ ابن ماکولا، الإکمال، ج۳، ص۱۹۸.</ref>.  


فرزندش درباره کشته شدن او چنین گفت:
فرزندش درباره کشته شدن او چنین گفت:

نسخهٔ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۲۹

آشنایی اجمالی

نام وی را «حریث» نیز گفته‌اند[۱]. ابن حجر[۲] از قول ابن عبدالبر، نام صحیح وی را حریث نقل کرده است، در حالی که ابن عبدالبر[۳] گوید: بیشتر نام او را حارث بن حسان گفته‌اند و همان نیز صحیح است. وی از تیره بنی ذهل بن شیبان، از قبیله بکر، از قبایل ربیعه است[۴]؛ از این رو نسب او را «رَبَعِی» و «ذُهَلِی» نیز گفته‌اند[۵]. حارث ساکن بادیه بود[۶]، سپس ساکن کوفه شد[۷].

طبرانی[۸] به نقل از سماک بن حرب گوید: حارث پس از اینکه محضر رسول خدا (ص) شرفیاب و مسلمان شد با زنی ازدواج کرد، او را چند روزی در خانه نگاه داشتند[۹]. درباره نگاه داشتن او در خانه بعد از ازدواج با او صحبت شد، گفت: والله ابن امرأة تمتعنی صلاة الغداة فی جمع لامرأة سوء؛ به خدا قسم زنی که مرا از نماز جماعت صبح باز دارد، زن بدی است»[۱۰]. وی هنگامی خدمت رسول خدا (ص) رسید که ایشان بر منبر سخن می‌گفت و عمرو بن عاص نیز از غزوه سلاسل برگشته بود[۱۱]. حارث گوید: برای شکایت از علاء حضرمی[۱۲] نزد رسول خدا (ص) می‌رفتم که در راه پیرزنی دیدم. از من خواست تا او را همراه خود نزد آن حضرت ببرم. وقتی به مدینه رسیدیم، رسول خدا (ص) بر منبر بود و پرچم‌های سیاه که نشان از آمدن عمرو بن عاص از جنگ می‌داد به اهتزاز درآمده بود. هنگامی که حضرت از منبر پایین آمد، نزد او رفته، عرض کردم: زنی از بنی تمیم بر در است که از من خواست او را نزد شما آورم. حضرت از من پرسید: میان شما و بنی تمیم چیزی بوده؟ عرض کردم: بله ما پیروز شدیم. از حضرت خواستم «دَهنا»[۱۳] را میان ما و بنی تمیم فاصله کند. پیرزن غیرتی شد و گفت: ای رسول خدا، پس کسی که برای حاجتی نزد شما آمده است چه کند[۱۴]. حارث گفت: نمی‌دانستم دشمن خود را اینجا آورده‌ام. خدا نکند چون فرستادگان عاد باشم. حضرت فرمود: فرستادگان عاد چگونه بودند؟ گفت: قوم عاد به قحط افتادند و افرادی را برای آمدن باران فرستادند تا دعا کنند، فرستادگان با عذاب الهی برگشتند.

حارث در فتوحات شرکت داشت و در جنگ یرموک (سال سیزدهم) با مثنی بن حارثه بود [۱۵]. وی در سال چهاردهم وقتی عمر از سعد بن ابی وقاص خواست تا از مردان با مهابت و دلیر خود نزد شاه ایران بفرستد تا او را به دین مبین اسلام دعوت کنند، سعد، حارث بن حسان را همراه تنی چند از صحابه نزد شاه ایران فرستاد[۱۶]. او در سال شانزدهم در فتح تکریت، فرمانده میمنه سپاه اسلام بود و بعد از پیروزی خبر فتح را برای خلیفه آورد[۱۷]. ابن حجر[۱۸] می‌گوید: به گمان من کسی را که احنف بن قیس بعد از فتح خراسان به سرخس فرستاد، همین حارث بن حسان بود.

حارث در دوره خلافت امام علی (ع) نیز در جنگ جمل شرکت کرد و پرچمدار بنی‌ذهل، از قبیله بکر بن وائل بود که همراه فرزندش حوط و پنج نفر از بستگان خود در این جنگ به شهادت رسیدند[۱۹].

فرزندش درباره کشته شدن او چنین گفت:

انعی الرئیس الحارث بن حسان لآل ذهل و لآل شیبان
مرگ رئیس، حارث بن حسان را به خاندان ذهل و شیبان خبر می‌دهم [۲۰].

ابووائل و سماک بن حرب و ایاد بن لقیط از او روایت دارند. حاکم نیشابوری[۲۱] می‌گوید: غیر ابووائل کسی از حارث روایت ندارد، در حالی که سماک بن حرب و عاصم بن بهدله[۲۲] از او روایت دارند.[۲۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۲۲۲؛ ابن حجر، تهذیب، ج۲، ص۱۲۰.
  2. تهذیب، ج۲، ص۱۲۱.
  3. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۵۰.
  4. خلیفة بن خیاط، ص۲۲۴؛ ابن حجر، الاصابه، الاصابه، ج۱، ص۶۶۴.
  5. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۰۱.
  6. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۲.
  7. ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۷۲؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۵.
  8. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۳.
  9. رسم عرب بر این بود که اگر کسی از بادیه نشینان داماد آنان می‌‌شد، چند روزی او را در خانه نگاه میداشتند؛ بنگرید: مزی، ج۵، ص۲۲۳؛ هیثمی، ج۲، ص۴۱.
  10. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۲؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۲۲۲؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۲، ص۴۱.
  11. ابن شبه نمیری، عمر، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۳۰۱؛ بیهقی، احمد بن الحسین، السنن الکبری، ج۶، ص۳۶۳؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۷۲۱؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۲۸۸.
  12. طبری، تاریخ، جامع، ج۸، ص۲۸۷.
  13. از سرزمین بنی تمیم است، بنگرید: حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۹۳.
  14. طبری، تاریخ، ج۱، ص۲۱۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۸۹ و با کمی اختلاف بنگرید: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۰۰.
  15. طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۱۱.
  16. طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۱۱.
  17. طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۵ و ۳۷.
  18. الاصابه، ج۱، ص۶۶۵.
  19. ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۵۷؛ ابن ماکولا، الإکمال، ج۳، ص۱۹۸.
  20. طبری، تاریخ، ج۴، ص۵۲۲؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۵۲.
  21. معرفة علوم الحدیث، ص۱۵۸.
  22. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۳.
  23. محمدی، رمضان، مقاله «حارث بن حسان بکری ذهلی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۴۵۶.