تهامه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==مقدمه==
==آشنایی اجمالی==
«تهامه» که برخی تلفظ صحیح آن را «تِهامَه» گفته‌اند<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۳؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۳۲۲.</ref> در لغت، از بن فعلی «ت ه‍ م» به معنای شدت [[گرما]] و سکون هوا است و از آنجا که هوای تهامه به شدت گرم و هوایش راکد است، بدان تهامه گفته‌اند. «تهم» به معنای [[تغییر]] کردن و نیز به صورت «تهمت» و «تهمتم» به معنای «سواحل [[پست]] واقع میان [[کوه]] و دریا» هم آمده است. بر این اساس، تهامه بواسطه تغییر هوایش و نیز ارتفاع پایین و مشرف به دریایش، تهامه خوانده شده است.<ref>ر. ک. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۳ - ۶۴.</ref> در تحدید این مکان، [[جغرافی‌دانان]] و صاحب‌نظران، اقوال مختلفی ارائه داده‌اند.<ref>جهت مطالعه برخی از این اقوال ر. ک. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۳.</ref> لکن بهترین تعریف برای تحدید تهامه این است که تهامه دشتی است در [[مشرق]] [[دریای سرخ]] که از [[عقبه]] - در [[اردن]] - تا المخا در [[یمن]] امتداد دارد. تهامه به دو بخش یمن و [[حجاز]] تقسیم می‌‌شود.<ref>برخی آن را به تهامه یمن، تهامه عسیر، و تهامه حجاز تقسیم کردند.</ref> در یمن بدان تهامه یمن گفته می‌‌شود و آن سرزمینی است با روستاها و مزارع بسیار. در حجاز نیز این [[سرزمین]] به تهامه حجاز معروف است که سرزمینی خشک و کم آب است. این منطقه که اعم از [[مکه مکرمه]]، [[جده]]، عقبه است دارای دره‌های مشهوری است که آب سراوات حجاز و یمن، پس از عبور و مشروب کردن شان به دریا می‌‌ریزد. بسیاری از این دره‌ها، سرزمین‌هایی حاصل‌خیز با محصولات و [[مردم]] فراوانند که از جمله آنها می‌‌توان به نام [[وادی]] [[اضم]] (وادی المدینه)، وادی [[ینبع]]، [[وادی الصفراء]]، [[وادی أمج]]، [[مر الظهران]]، [[اللیث]]، [[قنونا]]، حلی، [[عتود]]، [[بیض]]، [[جازان]]، [[خلب]]، [[حرض]]، [[مور]]، [[زبید]] و بسیاری دیگر اشاره کرد.<ref>[[عاتق بن غيث بلادی|بلادی، عاتق بن غيث]]، [[معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة (کتاب)|معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة]] ص۶۵ - ۶۶.</ref>
«تهامه» که برخی تلفظ صحیح آن را «تِهامَه» گفته‌اند<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۳؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۳۲۲.</ref> در لغت، از بن فعلی «ت ه‍ م» به معنای شدت [[گرما]] و سکون هوا است و از آنجا که هوای تهامه به شدت گرم و هوایش راکد است، بدان تهامه گفته‌اند. «تهم» به معنای [[تغییر]] کردن و نیز به صورت «تهمت» و «تهمتم» به معنای «سواحل [[پست]] واقع میان [[کوه]] و دریا» هم آمده است. بر این اساس، تهامه بواسطه تغییر هوایش و نیز ارتفاع پایین و مشرف به دریایش، تهامه خوانده شده است.<ref>ر. ک. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۳ - ۶۴.</ref> در تحدید این مکان، [[جغرافی‌دانان]] و صاحب‌نظران، اقوال مختلفی ارائه داده‌اند.<ref>جهت مطالعه برخی از این اقوال ر. ک. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۳.</ref> لکن بهترین تعریف برای تحدید تهامه این است که تهامه دشتی است در [[مشرق]] [[دریای سرخ]] که از [[عقبه]] - در [[اردن]] - تا المخا در [[یمن]] امتداد دارد. تهامه به دو بخش یمن و [[حجاز]] تقسیم می‌‌شود.<ref>برخی آن را به تهامه یمن، تهامه عسیر، و تهامه حجاز تقسیم کردند.</ref> در یمن بدان تهامه یمن گفته می‌‌شود و آن سرزمینی است با روستاها و مزارع بسیار. در حجاز نیز این [[سرزمین]] به تهامه حجاز معروف است که سرزمینی خشک و کم آب است. این منطقه که اعم از [[مکه مکرمه]]، [[جده]]، عقبه است دارای دره‌های مشهوری است که آب سراوات حجاز و یمن، پس از عبور و مشروب کردن شان به دریا می‌‌ریزد. بسیاری از این دره‌ها، سرزمین‌هایی حاصل‌خیز با محصولات و [[مردم]] فراوانند که از جمله آنها می‌‌توان به نام [[وادی]] [[اضم]] (وادی المدینه)، وادی [[ینبع]]، [[وادی الصفراء]]، [[وادی أمج]]، [[مر الظهران]]، [[اللیث]]، [[قنونا]]، حلی، [[عتود]]، [[بیض]]، [[جازان]]، [[خلب]]، [[حرض]]، [[مور]]، [[زبید]] و بسیاری دیگر اشاره کرد.<ref>[[عاتق بن غيث بلادی|بلادی، عاتق بن غيث]]، [[معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة (کتاب)|معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة]] ص۶۵ - ۶۶.</ref>
== تهامه ==
تهامه، منطقه ساحلی باریک مشرف بر بحر قلزم (همان دریای سرخ)<ref>ضیف شوقی، عصر جاهلی، ص۲۴.</ref> است که از [[یمن]] شروع می‌شود و تا شمال [[عقبه]] امتداد می‌یابد<ref>رشید، جمیلی، تاریخ العرب فی الجاهلیة و عصر الدعوة الإسلامیه، ص۴۳.</ref>. منطقه [[یمن]] در جنوب آن و [[حجاز]] در شمال آن واقع است<ref>محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة أحوال العرب، ج۱، ص۱۸۷.</ref>. عرض آن در بعضی نقاط تا پنجاه میل می‌رسد<ref>محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة أحوال العرب، ج۱، ص۱۸۷.</ref> و به علت گرمای زیاد و [[روانی]] شن‌هایش، به [[تهامه]] [[شهرت]] یافته است<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۳-۶۴.</ref>.
[[عرب‌ها]] در گذشته، به واسطه [[پستی]] [[زمین]]، به آن "غور" نیز می‌گفته‌اند<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۳۷.</ref>. در این شنزار داغ، سرحدات و بنادری نیز به وجود آمده است که بندر "حدیده" در [[یمن]] و بندرهای "[[جده]]" و "[[ینبع]]" در [[حجاز]]، از جمله آنهاست. در حد شمالی تهامه، بخش کوچکی به نام "وجه" وجود دارد که [[گمان]] می‌رود همان [[شهر]] حجر یا [[مدائن]] [[صالح]] باشد<ref>ضیف شوقی، عصر جاهلی، ص۲۵.</ref>. در [[شرق]] تهامه، سلسله [[جبال]]"سرات" واقع است که از شمال به جنوب ادامه دارد. این کوه که دره‌ها و مناطق آتشفشانی بسیاری دارد از بلندی‌های نجد و از وسط منطقه [[حجاز]] می‌گذرد. در دامنه آتشفشان‌ها اراضی ریگزاری وجود دارند که به "[[حره]]" معروف‌اند<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[وضعیت جغرافیایی و طبیعی (مقاله)|وضعیت جغرافیایی و طبیعی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۷۱.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۳۴

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

آشنایی اجمالی

«تهامه» که برخی تلفظ صحیح آن را «تِهامَه» گفته‌اند[۱] در لغت، از بن فعلی «ت ه‍ م» به معنای شدت گرما و سکون هوا است و از آنجا که هوای تهامه به شدت گرم و هوایش راکد است، بدان تهامه گفته‌اند. «تهم» به معنای تغییر کردن و نیز به صورت «تهمت» و «تهمتم» به معنای «سواحل پست واقع میان کوه و دریا» هم آمده است. بر این اساس، تهامه بواسطه تغییر هوایش و نیز ارتفاع پایین و مشرف به دریایش، تهامه خوانده شده است.[۲] در تحدید این مکان، جغرافی‌دانان و صاحب‌نظران، اقوال مختلفی ارائه داده‌اند.[۳] لکن بهترین تعریف برای تحدید تهامه این است که تهامه دشتی است در مشرق دریای سرخ که از عقبه - در اردن - تا المخا در یمن امتداد دارد. تهامه به دو بخش یمن و حجاز تقسیم می‌‌شود.[۴] در یمن بدان تهامه یمن گفته می‌‌شود و آن سرزمینی است با روستاها و مزارع بسیار. در حجاز نیز این سرزمین به تهامه حجاز معروف است که سرزمینی خشک و کم آب است. این منطقه که اعم از مکه مکرمه، جده، عقبه است دارای دره‌های مشهوری است که آب سراوات حجاز و یمن، پس از عبور و مشروب کردن شان به دریا می‌‌ریزد. بسیاری از این دره‌ها، سرزمین‌هایی حاصل‌خیز با محصولات و مردم فراوانند که از جمله آنها می‌‌توان به نام وادی اضم (وادی المدینه)، وادی ینبع، وادی الصفراء، وادی أمج، مر الظهران، اللیث، قنونا، حلی، عتود، بیض، جازان، خلب، حرض، مور، زبید و بسیاری دیگر اشاره کرد.[۵]

تهامه

تهامه، منطقه ساحلی باریک مشرف بر بحر قلزم (همان دریای سرخ)[۶] است که از یمن شروع می‌شود و تا شمال عقبه امتداد می‌یابد[۷]. منطقه یمن در جنوب آن و حجاز در شمال آن واقع است[۸]. عرض آن در بعضی نقاط تا پنجاه میل می‌رسد[۹] و به علت گرمای زیاد و روانی شن‌هایش، به تهامه شهرت یافته است[۱۰].

عرب‌ها در گذشته، به واسطه پستی زمین، به آن "غور" نیز می‌گفته‌اند[۱۱]. در این شنزار داغ، سرحدات و بنادری نیز به وجود آمده است که بندر "حدیده" در یمن و بندرهای "جده" و "ینبع" در حجاز، از جمله آنهاست. در حد شمالی تهامه، بخش کوچکی به نام "وجه" وجود دارد که گمان می‌رود همان شهر حجر یا مدائن صالح باشد[۱۲]. در شرق تهامه، سلسله جبال"سرات" واقع است که از شمال به جنوب ادامه دارد. این کوه که دره‌ها و مناطق آتشفشانی بسیاری دارد از بلندی‌های نجد و از وسط منطقه حجاز می‌گذرد. در دامنه آتشفشان‌ها اراضی ریگزاری وجود دارند که به "حره" معروف‌اند[۱۳][۱۴].

منابع

پانویس

  1. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۳؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۳۲۲.
  2. ر. ک. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۳ - ۶۴.
  3. جهت مطالعه برخی از این اقوال ر. ک. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۳.
  4. برخی آن را به تهامه یمن، تهامه عسیر، و تهامه حجاز تقسیم کردند.
  5. بلادی، عاتق بن غيث، معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة ص۶۵ - ۶۶.
  6. ضیف شوقی، عصر جاهلی، ص۲۴.
  7. رشید، جمیلی، تاریخ العرب فی الجاهلیة و عصر الدعوة الإسلامیه، ص۴۳.
  8. محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة أحوال العرب، ج۱، ص۱۸۷.
  9. محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة أحوال العرب، ج۱، ص۱۸۷.
  10. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۶۳-۶۴.
  11. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۳۷.
  12. ضیف شوقی، عصر جاهلی، ص۲۵.
  13. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۵.
  14. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، وضعیت جغرافیایی و طبیعی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۷۱.