مباهله در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه. ق.' به 'ﻫ.ق'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ه. ق.' به 'ﻫ.ق')
خط ۳۳: خط ۳۳:
{{عربی|و فيه دليل لا شيء أقوى منه على فضل أصحاب الكساء {{عم}}}}<ref>الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۳۷۰.</ref>. [[فخر رازی]] نیز که از متفکران [[اشاعره]] است، پس از نقل داستان کساء می‌گوید: {{عربی|وَاعْلَمْ أَنَّ هَذِهِ الرِّوَايَةَ كَالْمُتَّفَقِ عَلَى صِحَّتِهَا بَيْنَ أَهْلِ التَّفْسِيرِ وَالْحَدِيثِ}}<ref>"بدان این روایت مانند روایتی است که اهل تفسیر و حدیث بر آن اتفاق کرده‌اند"؛ التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج۸، ص۸۹.</ref>.
{{عربی|و فيه دليل لا شيء أقوى منه على فضل أصحاب الكساء {{عم}}}}<ref>الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۳۷۰.</ref>. [[فخر رازی]] نیز که از متفکران [[اشاعره]] است، پس از نقل داستان کساء می‌گوید: {{عربی|وَاعْلَمْ أَنَّ هَذِهِ الرِّوَايَةَ كَالْمُتَّفَقِ عَلَى صِحَّتِهَا بَيْنَ أَهْلِ التَّفْسِيرِ وَالْحَدِيثِ}}<ref>"بدان این روایت مانند روایتی است که اهل تفسیر و حدیث بر آن اتفاق کرده‌اند"؛ التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج۸، ص۸۹.</ref>.


[[عظمت]] [[واقعه مباهله]] و [[جایگاه امیرالمؤمنین]] {{ع}} در آن تا به آنجاست که مسلم در صحیح خود نقل می‌کند: «روزی [[معاویه]] به [[سعد بن ابی وقاص]] گفت: چرا [[ابوتراب]] ([[علی]] {{ع}}) را [[سب]] و [[دشنام]] نمی‌گویی؟! وی گفت: "در کتاب [[صحیح مسلم]] به نقل از عامر بن [[سعد بن ابی وقّاص]]، از پدرش آمده است: [[معاویة بن ابی‌سفیان]]، [[فرمان]] احضار سعد را داد و گفت: چه چیزْ باعث شده که به [[ابوتراب]]، [[ناسزا]] نمی‌‏گویی؟ گفت: سه چیزی را که [[پیامبر خدا]] به وی فرمود، به یاد می‏‌آورم و هرگز او را [[دشنام]] نمی‏‌دهم و اگر یکی از آن سه چیز برای من بود، از شتران سرخ مو (یعنی ارزشمندترین چیزهای [[دنیا]]) برایم محبوب‏‌تر بود. از پیامبر خدا هنگامی که او را در [[جنگی]] [[جانشین]] خود ساخت و علی به او گفت: ای پیامبر خدا! مرا با [[زنان]] و [[کودکان]] به جا می‏‌گذاری؟ شنیدم که به او فرمود: «آیا [[خشنود]] نیستی که نسبت به من، چون [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشی، جز آنکه [[پیامبری]] پس از من نیست؟» و در [[روز خیبر]] شنیدم که می‌‏فرمود: «[[پرچم]] را به کسی می‏‌دهم که [[خدا]] و پیامبرش را [[دوست]] دارد و خدا و پیامبرش او را دوست می‌‏دارند». ما همه برای گرفتن پرچم، گردن کشیده بودیم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «علی را برایم فرا بخوانید» و او را در حالی که چشمْ درد داشت، آوردند. از آب دهانش به چشم او مالید و پرچم را به وی داد و [[خداوند]]، او را [[پیروز]] گردانْد و هنگامی که [[آیه]]: «بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان را فرا خوانیم»، نازل شد، پیامبر خدا، علی و [[فاطمه]] و حسن و حسین را فرا خواند و فرمود: «پروردگارا! اینها [[خاندان]] من‌‏اند"<ref>{{عربی|أَمَّا مَا ذَكَرْتَ‏ ثَلَاثاً قَالَهُنَّ‏ رَسُولُ اللَّهِ لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ أَحَبُّ‏ إِلَيَّ‏ مِنْ‏ حُمْرِ النِّعَمِ‏، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} يَقُولُ لِعَلِيٍّ، وَ خَلَّفَهُ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ، تَکُونُ أَنْتَ فِي بَیْتِي إِلَی أَنْ أَعُودَ. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ يَا رَسُولَ اللَّهِ، تُخَلِّفُنِي مَعَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّهَ بَعْدِي وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ يَوْمَ خَيْبَرَ: لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ. قَالَ: فَتَطَاوَلْنَا لَهَذَا، فَقَالَ: ادْعُوا لِي عَلِيّاً، فَأَتَى عَلِيٌّ وَ‌بِهِ رَمَدٌ؛ فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ، وَ دَفَعَ إِلَيْهِ الرَّايَةَ فَفَتَحَ اللهَ عَلَيْهِ، وَ أَنْزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ...}} وَ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} فِي الْمُبَاهَلَهِ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً {{عم}} ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي}}؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۳۰، ص۲۲؛ مناقب الخوارزمی، ص۵۹؛ صحیح مسلم (ط. دارالحدیث، ۱۴۱۳ه. ق.)، ج۴، ص۱۸۷۱؛ مسند (احمد) (ط. مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۶ ه. ق.)، ج۱، ص۱۸۵؛ البرهان فی تفسیر القرآن (ط، موسسة البعثة. قسم الدراسات الإسلامیة، ۱۴۱۵ ه. ق.)، ج۱، ص۶۳۲.</ref>.
[[عظمت]] [[واقعه مباهله]] و [[جایگاه امیرالمؤمنین]] {{ع}} در آن تا به آنجاست که مسلم در صحیح خود نقل می‌کند: «روزی [[معاویه]] به [[سعد بن ابی وقاص]] گفت: چرا [[ابوتراب]] ([[علی]] {{ع}}) را [[سب]] و [[دشنام]] نمی‌گویی؟! وی گفت: "در کتاب [[صحیح مسلم]] به نقل از عامر بن [[سعد بن ابی وقّاص]]، از پدرش آمده است: [[معاویة بن ابی‌سفیان]]، [[فرمان]] احضار سعد را داد و گفت: چه چیزْ باعث شده که به [[ابوتراب]]، [[ناسزا]] نمی‌‏گویی؟ گفت: سه چیزی را که [[پیامبر خدا]] به وی فرمود، به یاد می‏‌آورم و هرگز او را [[دشنام]] نمی‏‌دهم و اگر یکی از آن سه چیز برای من بود، از شتران سرخ مو (یعنی ارزشمندترین چیزهای [[دنیا]]) برایم محبوب‏‌تر بود. از پیامبر خدا هنگامی که او را در [[جنگی]] [[جانشین]] خود ساخت و علی به او گفت: ای پیامبر خدا! مرا با [[زنان]] و [[کودکان]] به جا می‏‌گذاری؟ شنیدم که به او فرمود: «آیا [[خشنود]] نیستی که نسبت به من، چون [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشی، جز آنکه [[پیامبری]] پس از من نیست؟» و در [[روز خیبر]] شنیدم که می‌‏فرمود: «[[پرچم]] را به کسی می‏‌دهم که [[خدا]] و پیامبرش را [[دوست]] دارد و خدا و پیامبرش او را دوست می‌‏دارند». ما همه برای گرفتن پرچم، گردن کشیده بودیم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «علی را برایم فرا بخوانید» و او را در حالی که چشمْ درد داشت، آوردند. از آب دهانش به چشم او مالید و پرچم را به وی داد و [[خداوند]]، او را [[پیروز]] گردانْد و هنگامی که [[آیه]]: «بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان را فرا خوانیم»، نازل شد، پیامبر خدا، علی و [[فاطمه]] و حسن و حسین را فرا خواند و فرمود: «پروردگارا! اینها [[خاندان]] من‌‏اند"<ref>{{عربی|أَمَّا مَا ذَكَرْتَ‏ ثَلَاثاً قَالَهُنَّ‏ رَسُولُ اللَّهِ لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ أَحَبُّ‏ إِلَيَّ‏ مِنْ‏ حُمْرِ النِّعَمِ‏، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} يَقُولُ لِعَلِيٍّ، وَ خَلَّفَهُ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ، تَکُونُ أَنْتَ فِي بَیْتِي إِلَی أَنْ أَعُودَ. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ يَا رَسُولَ اللَّهِ، تُخَلِّفُنِي مَعَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّهَ بَعْدِي وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ يَوْمَ خَيْبَرَ: لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ. قَالَ: فَتَطَاوَلْنَا لَهَذَا، فَقَالَ: ادْعُوا لِي عَلِيّاً، فَأَتَى عَلِيٌّ وَ‌بِهِ رَمَدٌ؛ فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ، وَ دَفَعَ إِلَيْهِ الرَّايَةَ فَفَتَحَ اللهَ عَلَيْهِ، وَ أَنْزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ...}} وَ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} فِي الْمُبَاهَلَهِ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً {{عم}} ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي}}؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۳۰، ص۲۲؛ مناقب الخوارزمی، ص۵۹؛ صحیح مسلم (ط. دارالحدیث، ۱۴۱۳ﻫ.ق)، ج۴، ص۱۸۷۱؛ مسند (احمد) (ط. مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۶ .ق)، ج۱، ص۱۸۵؛ البرهان فی تفسیر القرآن (ط، موسسة البعثة. قسم الدراسات الإسلامیة، ۱۴۱۵ .ق)، ج۱، ص۶۳۲.</ref>.


روایتی که ذیلاً به آن اشاره می‌شود، به دو بیان از مدارک [[اهل سنت]] نقل شده که در اینجا هر دوی آنها را ذکر می‌کنیم: "[[ثعلبی]] در [[تفسیر آیه]] «[[مباهله]]» از «[[مقاتل]]» و «کلبی» [[روایت]] کرده و گفته: هنگامی که [[رسول خدا]] این [[آیه]] را برای [[نمایندگان]] [[مسیحیان نجران]] خواند و آنان را به مباهله [[دعوت]] کرد به [[پیامبر]] گفتند برمی‏‌گردیم و در کار خود می‌‏اندیشیم و فردا می‌‏آئیم و به تو جواب می‌‏دهیم. با هم به [[گفتگو]] نشستند، از بزرگ و [[صاحب نظر]] خود «عاقب» پرسیدند و گفتند: ای عبد المسیح نظر تو در این باره چیست؟ گفت: به [[خدا]] قسم ای گروه [[نصاری]] شما خوب شناختید که محمد، [[نبی]] مرسل است و او از روی فضل خدایتان به سوی شما آمده است و بدانید هیچ قومی با هیچ [[پیغمبری]] مباهله نکرد مگر اینکه بزرگ و کوچکشان به [[هلاکت]] رسیدند و اگر شما هم مباهله کنید، هلاک خواهید شد و اگر زیر این بار نمی‏‌روید و تا مباهله نکنید دست نمی‏‌کشید، لا اقل این حرف را از من بشنوید بروید از او خداحافظی کنید و به شهرهای خودتان برگردید. واردین [[نجران]] به قصد خداحافظی نزد پیامبر آمدند، دیدند پیامبر حسن را به سینه چسبانیده و دست حسین را گرفته و [[فاطمه]] پشت سر او و علی{{ع}} پشت سر فاطمه می‌‏آیند، پیامبر به آنها می‏‌گوید اگر من [[دعا]] کردم شما هم آمین بگوئید. همین که [[اسقف]] اعظم این صحنه را دید، گفت: ای [[جمعیت]] نصاری من چهره‏‌هائی می‌‏بینم که اگر آنها از خدا بخواهند کوهی را از جا برکند، بر می‏‌کند. پس با او مباهله نکنید که هلاک می‏‌شوید و در روی [[زمین]] تا [[روز قیامت]] یک نفر نصاری باقی نمی‌‏ماند. گفتند: ای [[ابو القاسم]] [[رأی]] ما این شد که با تو مباهله نکنیم و ترا به [[دین]] خودت بگذاریم و کاری به دین تو نداشته باشیم و تو هم ما را به دین خودمان واگذاری. پیامبر فرمود: حالا که از مباهله [[امتناع]] کردید، پس [[اسلام]] بیاورید و در [[سود]] و [[ضرر]] [[مسلمانان]] [[شریک]] باشید. این پیشنهاد را نیز نپذیرفتند. [[پیامبر]] از آنها خواست آماده [[جنگ]] شوند. گفتند: ما توان جنگ با [[عرب]] را نداریم، ولی حاضریم با تو [[صلح]] کنیم بر این که با ما جنگ نکنی و ما را نترسانی و از دینمان برنگردانی در عوض ما هم هر سال دو هزار طاقه به تو بدهیم یک هزار آن را در ماه صفر و هزار دیگر را در [[ماه رجب]] بپردازیم. روی این شرائط پیامبر با آنها صلح کرد"<ref>{{متن حدیث|رَوَاهُ الثَّعْلَبِيُّ فِي تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ عَنْ مُقَاتِلٍ وَ الْكَلْبِيِّ قَالَ: لَمَّا قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} هَذِهِ الْآيَةَ عَلَى وَفْدِ نَجْرَانَ وَ دَعَاهُمْ إِلَى الْمُبَاهَلَةِ قَالُوا لَهُ حَتَّى نَرْجِعَ‏ وَ نَنْظُرَ فِي‏ أَمْرِنَا وَ نَأْتِيَكَ غَداً فَخَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَقَالُوا لِلْعَاقِبِ وَ كَانَ دَيَّانَهُمْ وَ ذَا رَأْیِهِمْ يَا عَبْدَ الْمَسِيحِ مَا تَرَى فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْتُمْ يَا مَعَاشِرَ النَّصَارَى أَنَّ مُحَمَّداً نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْفَضْلِ مِنْ أَمْرِ صَاحِبِکُمْ وَ اللَّهِ مَا لَاعَنَ قَوْمٌ قَطُّ نَبِيّاً فَعَاشَ كَبِيرُهُمْ وَ لَا نَبَتَ صَغِيرُهُمْ وَ لَئِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ لَتَهْلِكُنَّ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا دِينِكُمْ وَ الْإِقَامَةَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنَ الْقَوْلِ فِي صَاحِبِكُمْ فَوَادِعُوا الرَّجُلَ وَ انْصَرِفُوا إِلَى بِلَادِكُمْ فَأَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} وَ قَدْ غَدَا رَسُولُ اللَّهُ مُحْتَضِناً لِلْحَسَنِ {{ع}} وَ آخِذاً بِيَدِ الْحُسَيْنِ وَ فَاطِمَةُ تَمْشِي خَلْفَهُ وَ عَلِيٌّ خَلْفَهَا وَ هُوَ يَقُولُ لَهُمْ إِذَا أَنَا دَعَوْتُ فَأَمِّنُوا فَقَالَ أُسْقُفُّ نَجْرَانَ يَا مَعَاشِرَ النَّصَارَى إِنِّي لَأَرَى وُجُوهاً لَوْ أَقْسَمُوا عَلَی اللَّهِ أَنْ يُزِيلَ جَبَلَا لَأَزَالَهُ مِنْ مَكَانِهِ فَلَا تَبْتَهِلُوا فَتَهْلِكُوا وَ لَا يَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ نَصْرَانِيٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقَالُوا يَا أَبَا الْقَاسِمِ قَدْ رَأَيْنَا أَلَّا نُلَاعِنَكَ وَ أَنْ نَتْرُكَكَ عَلَى دِينِكَ وَ نَثْبُتَ عَلَى دِينِنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: فَإِنْ أَبَيْتُمُ الْمُبَاهَلَةَ فَأَسْلِمُوا يَكُنْ لَكُمْ مَا لِلْمُسْلِمِينَ وَ عَلَيْكُمْ مَا عَلَيْهِمْ فَأَبَوْا فَقَالَ إِنِّي أُنَابِذُكُمُ لِلْحَرْبِ فَقَالُوا مَا لَنَا بِحَرْبِ الْعَرَبِ‏ طَاقَةٌ وَ لَكِنَّا نُصَالِحُكَ عَلَى أَنْ لَا تَغْزُوَنَا وَ لَا تُخِيفَنَا وَ لَا تَرُدَّنَا عَنْ دِينِنَا عَلَى أَنْ نُؤَدِّيَ إِلَيْكَ فِي كُلِّ عَامٍ أَلْفَيْ حُلَّةٍ أَلْفٌ فِي صَفَرٍ وَ أَلْفٌ فِي رَجَبٍ فَصَالَحَهُمُ النَّبِيُّ {{صل}} عَلَى ذَلِكَ‏}}؛ الکشف و البیان المعروف تفسیر الثعلبی (ط. دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ه. ق.)، ج۳، ص۸۴.</ref>.
روایتی که ذیلاً به آن اشاره می‌شود، به دو بیان از مدارک [[اهل سنت]] نقل شده که در اینجا هر دوی آنها را ذکر می‌کنیم: "[[ثعلبی]] در [[تفسیر آیه]] «[[مباهله]]» از «[[مقاتل]]» و «کلبی» [[روایت]] کرده و گفته: هنگامی که [[رسول خدا]] این [[آیه]] را برای [[نمایندگان]] [[مسیحیان نجران]] خواند و آنان را به مباهله [[دعوت]] کرد به [[پیامبر]] گفتند برمی‏‌گردیم و در کار خود می‌‏اندیشیم و فردا می‌‏آئیم و به تو جواب می‌‏دهیم. با هم به [[گفتگو]] نشستند، از بزرگ و [[صاحب نظر]] خود «عاقب» پرسیدند و گفتند: ای عبد المسیح نظر تو در این باره چیست؟ گفت: به [[خدا]] قسم ای گروه [[نصاری]] شما خوب شناختید که محمد، [[نبی]] مرسل است و او از روی فضل خدایتان به سوی شما آمده است و بدانید هیچ قومی با هیچ [[پیغمبری]] مباهله نکرد مگر اینکه بزرگ و کوچکشان به [[هلاکت]] رسیدند و اگر شما هم مباهله کنید، هلاک خواهید شد و اگر زیر این بار نمی‏‌روید و تا مباهله نکنید دست نمی‏‌کشید، لا اقل این حرف را از من بشنوید بروید از او خداحافظی کنید و به شهرهای خودتان برگردید. واردین [[نجران]] به قصد خداحافظی نزد پیامبر آمدند، دیدند پیامبر حسن را به سینه چسبانیده و دست حسین را گرفته و [[فاطمه]] پشت سر او و علی{{ع}} پشت سر فاطمه می‌‏آیند، پیامبر به آنها می‏‌گوید اگر من [[دعا]] کردم شما هم آمین بگوئید. همین که [[اسقف]] اعظم این صحنه را دید، گفت: ای [[جمعیت]] نصاری من چهره‏‌هائی می‌‏بینم که اگر آنها از خدا بخواهند کوهی را از جا برکند، بر می‏‌کند. پس با او مباهله نکنید که هلاک می‏‌شوید و در روی [[زمین]] تا [[روز قیامت]] یک نفر نصاری باقی نمی‌‏ماند. گفتند: ای [[ابو القاسم]] [[رأی]] ما این شد که با تو مباهله نکنیم و ترا به [[دین]] خودت بگذاریم و کاری به دین تو نداشته باشیم و تو هم ما را به دین خودمان واگذاری. پیامبر فرمود: حالا که از مباهله [[امتناع]] کردید، پس [[اسلام]] بیاورید و در [[سود]] و [[ضرر]] [[مسلمانان]] [[شریک]] باشید. این پیشنهاد را نیز نپذیرفتند. [[پیامبر]] از آنها خواست آماده [[جنگ]] شوند. گفتند: ما توان جنگ با [[عرب]] را نداریم، ولی حاضریم با تو [[صلح]] کنیم بر این که با ما جنگ نکنی و ما را نترسانی و از دینمان برنگردانی در عوض ما هم هر سال دو هزار طاقه به تو بدهیم یک هزار آن را در ماه صفر و هزار دیگر را در [[ماه رجب]] بپردازیم. روی این شرائط پیامبر با آنها صلح کرد"<ref>{{متن حدیث|رَوَاهُ الثَّعْلَبِيُّ فِي تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ عَنْ مُقَاتِلٍ وَ الْكَلْبِيِّ قَالَ: لَمَّا قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} هَذِهِ الْآيَةَ عَلَى وَفْدِ نَجْرَانَ وَ دَعَاهُمْ إِلَى الْمُبَاهَلَةِ قَالُوا لَهُ حَتَّى نَرْجِعَ‏ وَ نَنْظُرَ فِي‏ أَمْرِنَا وَ نَأْتِيَكَ غَداً فَخَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَقَالُوا لِلْعَاقِبِ وَ كَانَ دَيَّانَهُمْ وَ ذَا رَأْیِهِمْ يَا عَبْدَ الْمَسِيحِ مَا تَرَى فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْتُمْ يَا مَعَاشِرَ النَّصَارَى أَنَّ مُحَمَّداً نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْفَضْلِ مِنْ أَمْرِ صَاحِبِکُمْ وَ اللَّهِ مَا لَاعَنَ قَوْمٌ قَطُّ نَبِيّاً فَعَاشَ كَبِيرُهُمْ وَ لَا نَبَتَ صَغِيرُهُمْ وَ لَئِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ لَتَهْلِكُنَّ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا دِينِكُمْ وَ الْإِقَامَةَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنَ الْقَوْلِ فِي صَاحِبِكُمْ فَوَادِعُوا الرَّجُلَ وَ انْصَرِفُوا إِلَى بِلَادِكُمْ فَأَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} وَ قَدْ غَدَا رَسُولُ اللَّهُ مُحْتَضِناً لِلْحَسَنِ {{ع}} وَ آخِذاً بِيَدِ الْحُسَيْنِ وَ فَاطِمَةُ تَمْشِي خَلْفَهُ وَ عَلِيٌّ خَلْفَهَا وَ هُوَ يَقُولُ لَهُمْ إِذَا أَنَا دَعَوْتُ فَأَمِّنُوا فَقَالَ أُسْقُفُّ نَجْرَانَ يَا مَعَاشِرَ النَّصَارَى إِنِّي لَأَرَى وُجُوهاً لَوْ أَقْسَمُوا عَلَی اللَّهِ أَنْ يُزِيلَ جَبَلَا لَأَزَالَهُ مِنْ مَكَانِهِ فَلَا تَبْتَهِلُوا فَتَهْلِكُوا وَ لَا يَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ نَصْرَانِيٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقَالُوا يَا أَبَا الْقَاسِمِ قَدْ رَأَيْنَا أَلَّا نُلَاعِنَكَ وَ أَنْ نَتْرُكَكَ عَلَى دِينِكَ وَ نَثْبُتَ عَلَى دِينِنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: فَإِنْ أَبَيْتُمُ الْمُبَاهَلَةَ فَأَسْلِمُوا يَكُنْ لَكُمْ مَا لِلْمُسْلِمِينَ وَ عَلَيْكُمْ مَا عَلَيْهِمْ فَأَبَوْا فَقَالَ إِنِّي أُنَابِذُكُمُ لِلْحَرْبِ فَقَالُوا مَا لَنَا بِحَرْبِ الْعَرَبِ‏ طَاقَةٌ وَ لَكِنَّا نُصَالِحُكَ عَلَى أَنْ لَا تَغْزُوَنَا وَ لَا تُخِيفَنَا وَ لَا تَرُدَّنَا عَنْ دِينِنَا عَلَى أَنْ نُؤَدِّيَ إِلَيْكَ فِي كُلِّ عَامٍ أَلْفَيْ حُلَّةٍ أَلْفٌ فِي صَفَرٍ وَ أَلْفٌ فِي رَجَبٍ فَصَالَحَهُمُ النَّبِيُّ {{صل}} عَلَى ذَلِكَ‏}}؛ الکشف و البیان المعروف تفسیر الثعلبی (ط. دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ .ق)، ج۳، ص۸۴.</ref>.


[[روایت]] دیگر، به نقل از [[ثعلبی]]، اضافه‌ای دارد که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بعد از انصراف [[نصارای نجران]] فرمود: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: قسم به خدائی که جانم در دست [[قدرت]] اوست، [[عذاب]] بر [[اهل نجران]] نزدیک شده بود و اگر آنها [[مباهله]] می‌‏کردند همه [[مسخ]] می‏‌شدند و به صورت [[میمون]] و خوک در می‌‏آمدند و سرتاسر بیابان برای آنها [[آتش]] می‏‌شد، [[خداوند]] [[نجران]] و [[اهل]] آن را به کلی ریشه کن و نابود می‏‌ساخت و حتی پرنده روی درخت و چون یک سال بر نصاری‏ می‏‌گذشت همه آنها هلاک می‏‌شدند پس خداوند نازل فرمود: {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ}}<ref>«بی‌گمان این همان، داستانسرایی راستین است و جز خداوند خدایی نیست و به راستی خداوند پیروزمند فرزانه است و اگر رو بگردانند، خداوند به (کار) تبهکاران، داناست» سوره آل عمران، آیه ۶۲ ـ ۶۳</ref>.<ref>{{متن حدیث|وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ الْهَلَاکَ قَدْ تَدَلَّى عَلَى أَهْلِ نَجْرَانَ وَ لَوْ لَاعَنُوا لَمُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنَازِيرَ وَ لَاضْطَرَمَ عَلَيْهِمُ الْوَادِي نَاراً وَ لَاسْتَأْصَلَ اللَّهُ نَجْرَانَ وَ أَهْلَهُ حَتَّى الطَّيْرَ عَلَى الشَّجَرِ وَ مَا حَالَ الْحَوْلُ عَلَى النَّصَارَى كُلِّهِمْ حَتَّى هَلَكُوا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى:‏ {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ}}}}.</ref>
[[روایت]] دیگر، به نقل از [[ثعلبی]]، اضافه‌ای دارد که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بعد از انصراف [[نصارای نجران]] فرمود: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: قسم به خدائی که جانم در دست [[قدرت]] اوست، [[عذاب]] بر [[اهل نجران]] نزدیک شده بود و اگر آنها [[مباهله]] می‌‏کردند همه [[مسخ]] می‏‌شدند و به صورت [[میمون]] و خوک در می‌‏آمدند و سرتاسر بیابان برای آنها [[آتش]] می‏‌شد، [[خداوند]] [[نجران]] و [[اهل]] آن را به کلی ریشه کن و نابود می‏‌ساخت و حتی پرنده روی درخت و چون یک سال بر نصاری‏ می‏‌گذشت همه آنها هلاک می‏‌شدند پس خداوند نازل فرمود: {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ}}<ref>«بی‌گمان این همان، داستانسرایی راستین است و جز خداوند خدایی نیست و به راستی خداوند پیروزمند فرزانه است و اگر رو بگردانند، خداوند به (کار) تبهکاران، داناست» سوره آل عمران، آیه ۶۲ ـ ۶۳</ref>.<ref>{{متن حدیث|وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ الْهَلَاکَ قَدْ تَدَلَّى عَلَى أَهْلِ نَجْرَانَ وَ لَوْ لَاعَنُوا لَمُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنَازِيرَ وَ لَاضْطَرَمَ عَلَيْهِمُ الْوَادِي نَاراً وَ لَاسْتَأْصَلَ اللَّهُ نَجْرَانَ وَ أَهْلَهُ حَتَّى الطَّيْرَ عَلَى الشَّجَرِ وَ مَا حَالَ الْحَوْلُ عَلَى النَّصَارَى كُلِّهِمْ حَتَّى هَلَكُوا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى:‏ {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ}}}}.</ref>


این روایت با مختصر [[اختلاف]] در مدارک دیگر [[عامه]] مثل «العمدة» نوشته ابن البطرق<ref>ص۱۸۹، روایت ۲۹۰ (به نقل از تفسیر برهان).</ref> و در [[مناقب]] المغازلی<ref>ص۲۶۳، روایت ۳۱۰ (به نقل از تفسیر برهان).</ref> و شواهد التنزیل<ref>شواهد التنزیل (ط. وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی، ۱۴۱۹ ﻫ.ق)، ج۲، ص۱۵۸.</ref> ذکر گردیده است؛ به این ترتیب که: [[روز]] بعد [[رسول خدا]]{{صل}} دست علی و [[فاطمه]] و [[حسنین]] را گرفته (و به محل موعود) رفت و فرستاد نزد آن دو تا حاضر شوند ولی آن دو حاضر به ملاعنه نشدند، به [[نبوت]] وی [[اقرار]] کردند. رسول خدا فرمود: به آن خدائی که مرا به [[حق]] [[مبعوث]] فرمود، اگر اقرار نمی‌‏کردند در بیابان بر سر آنها [[آتش]] می‏‌بارید، جابر گوید: آیه‏ {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ...}} در این واقعه نازل شد... [[شعبی]] گفت: {{عربی|ابنائنا الحسن و الحسین و نساؤنا فاطمه و انفسنا علی بن ابی طالب{{ع}}}}<ref>{{متن حدیث|فَغَدَا رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٌّ‏ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ‏ وَ الْحُسَيْنِ‏، ثُمَّ‏ أَرْسَلَ‏ إِلَيْهِمَا فَأَبَيَا أَنْ يُجِيبَاهُ، فَأَقَرَّ الْخَرَاجَ عَلَیْهِمَا، فَقَالَ النَّبِيُّ: «وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيَّاً لَوْ فَعَلَا، لَأَمْطَرَ عَلَيْهِمَا الْوَادِيَ نَارَاً». قَالَ جَابِرٌ: نَزَلَتْ فِیهِمْ هَذِهِ الْآیَةُ: {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ...}}. قَالَ الشَّعْبِيُّ:‏ أَبْناءَنا الْحَسَنَ‏ وَ الْحُسَيْنَ‏ وَ نِساءَنا فَاطِمَةَ وَ أَنْفُسَنا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ {{ع}}...}}؛ البرهان فی تفسیر القرآن (موسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامیة، ۱۴۱۵ ه. ق.)، ج۱، ص۶۳۹؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲۰، ص۸۷.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۶ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۶ ص ۵۱.</ref>
این روایت با مختصر [[اختلاف]] در مدارک دیگر [[عامه]] مثل «العمدة» نوشته ابن البطرق<ref>ص۱۸۹، روایت ۲۹۰ (به نقل از تفسیر برهان).</ref> و در [[مناقب]] المغازلی<ref>ص۲۶۳، روایت ۳۱۰ (به نقل از تفسیر برهان).</ref> و شواهد التنزیل<ref>شواهد التنزیل (ط. وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی، ۱۴۱۹ ﻫ.ق)، ج۲، ص۱۵۸.</ref> ذکر گردیده است؛ به این ترتیب که: [[روز]] بعد [[رسول خدا]]{{صل}} دست علی و [[فاطمه]] و [[حسنین]] را گرفته (و به محل موعود) رفت و فرستاد نزد آن دو تا حاضر شوند ولی آن دو حاضر به ملاعنه نشدند، به [[نبوت]] وی [[اقرار]] کردند. رسول خدا فرمود: به آن خدائی که مرا به [[حق]] [[مبعوث]] فرمود، اگر اقرار نمی‌‏کردند در بیابان بر سر آنها [[آتش]] می‏‌بارید، جابر گوید: آیه‏ {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ...}} در این واقعه نازل شد... [[شعبی]] گفت: {{عربی|ابنائنا الحسن و الحسین و نساؤنا فاطمه و انفسنا علی بن ابی طالب{{ع}}}}<ref>{{متن حدیث|فَغَدَا رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٌّ‏ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ‏ وَ الْحُسَيْنِ‏، ثُمَّ‏ أَرْسَلَ‏ إِلَيْهِمَا فَأَبَيَا أَنْ يُجِيبَاهُ، فَأَقَرَّ الْخَرَاجَ عَلَیْهِمَا، فَقَالَ النَّبِيُّ: «وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيَّاً لَوْ فَعَلَا، لَأَمْطَرَ عَلَيْهِمَا الْوَادِيَ نَارَاً». قَالَ جَابِرٌ: نَزَلَتْ فِیهِمْ هَذِهِ الْآیَةُ: {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ...}}. قَالَ الشَّعْبِيُّ:‏ أَبْناءَنا الْحَسَنَ‏ وَ الْحُسَيْنَ‏ وَ نِساءَنا فَاطِمَةَ وَ أَنْفُسَنا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ {{ع}}...}}؛ البرهان فی تفسیر القرآن (موسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامیة، ۱۴۱۵ .ق)، ج۱، ص۶۳۹؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲۰، ص۸۷.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۶ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۶ ص ۵۱.</ref>


[[ابن عساکر]] به سندش از ابی الطفیل نقل می‌کند که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[اصحاب شورا]] [[مناظره]] کرده و با جمله‌ای از [[فضایل]] و مناقبش [[محاجه]] نمود. از جمله آنها، این که فرمود: شما را به [[خدا]] [[سوگند]] می‌دهم، آیا در میان شما کسی نزدیک‌تر به [[رسول خدا]]{{صل}} در رحم هست؟ کسی که رسول خدا{{صل}} او را «نفس» خود خوانده و [[فرزندان]] او را فرزندان خود و [[زنان]] او را زنان خود خوانده باشد، آیا کسی غیر از من وجود دارد؟! گفتند: بار خدایا! هرگز<ref>{{متن حدیث|نَشَدْكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فِي الرَّحِمِ مِنِّي وَ مَنْ جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} نَفْسَهُ وَ أَبْنَاءَهُ أَبْنَاءَهُ وَ نِسَاءَهُ نِسَاءَهُ غَيْرِي قَالُوا اللَّهُمَّ لَا}}؛ علی بن حسن ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۳۲.</ref>.
[[ابن عساکر]] به سندش از ابی الطفیل نقل می‌کند که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[اصحاب شورا]] [[مناظره]] کرده و با جمله‌ای از [[فضایل]] و مناقبش [[محاجه]] نمود. از جمله آنها، این که فرمود: شما را به [[خدا]] [[سوگند]] می‌دهم، آیا در میان شما کسی نزدیک‌تر به [[رسول خدا]]{{صل}} در رحم هست؟ کسی که رسول خدا{{صل}} او را «نفس» خود خوانده و [[فرزندان]] او را فرزندان خود و [[زنان]] او را زنان خود خوانده باشد، آیا کسی غیر از من وجود دارد؟! گفتند: بار خدایا! هرگز<ref>{{متن حدیث|نَشَدْكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فِي الرَّحِمِ مِنِّي وَ مَنْ جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} نَفْسَهُ وَ أَبْنَاءَهُ أَبْنَاءَهُ وَ نِسَاءَهُ نِسَاءَهُ غَيْرِي قَالُوا اللَّهُمَّ لَا}}؛ علی بن حسن ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۳۲.</ref>.
۲۱۸٬۹۱۲

ویرایش