ابو تراب: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
(←منابع) |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ ۱۴ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۱
ابو تراب یکی از کنیههای امیر المؤمنین است. معنای لغوی آن "پدر خاک" است، امّا در زبان عرب، کنیه به معنای مصاحب و همراه و دارای یک صفت هم میآید، بنابراین ابو تراب یعنی همنشین خاک، خاکی، خاکسار، که کنایه از تواضع است[۱].
مقدمه
- بارها رسول خدا (ص) با این کنیه به علی (ع) خطاب کرده است، از جمله در یکی از غزوات، وقتی پیامبر به بالین حضرت علی و عمار یاسر آمد و آنان را خوابیده یافت، درحالی که علی (ع) در سجده بود و خاک بر سروصورت او نشسته بود، با ملاطفت و نرمی و با خطاب قم یا أبا تراب... آن حضرت را بیدار کرد.[۲] از آن پس علی (ع) به ابا تراب شهرت یافت. حضرت این کنیه را دوست داشت و محبوبترین نامها در نظرش بود، هرچند بنی امیه و دشمنان امام، با بهکارگیری این لقب، قصد تحقیر وی را داشتند. از ابن عباس نیز وقتی پرسیدند چرا پیامبر، آن حضرت را ابو تراب نامید، پاسخ داد: چون علی (ع) صاحب زمین است و پس از پیامبر خدا، حجت الهی بر زمینیان است و آرامش زمین به سبب او باقی است. و از رسول خدا (ص) نقل کرد که وقتی کافر در روز قیامت، منزلت و جایگاه شیعیان علی (ع) را میبیند، میگوید: کاش من هم ترابی بودم، یعنی از شیعیان علی (ع).[۳] علامه مجلسی در ادامه میافزاید: اینکه شیعیان وی را به ابی تراب نسبت دادهاند، به خاطر آنکه بسیار تسلیم اوامر او و فرمانبر دستورهایش بودند و مثل خاک، در برابرش خاضع بودند. همچنین نقل شده که روزی رسول خدا (ص) علی را دید که در زمینی کار میکرد و غبارآلود بود، به آن حضرت ابو تراب خطاب کرد.[۴] گاهی شیعه را به خاطر کنیۀ ابو تراب، "ترابیّه" هم خواندهاند[۵]. کنیۀ ابو تراب در ادبیات شعری (فارسی و عربی) دربارۀ علی (ع) بسیار بهکار رفته و یکی از ویژگیهای بارز او بهشمار آمده است[۶].
منابع
پانویس
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۷.
- ↑ مناقب، ابنشهرآشوب، ج ۳ ص ۱۱۱، احقاق الحق، ج ۶ ص ۵۳۸
- ↑ بحار الانوار، ج ۳۵ ص ۵۱، معانی الأخبار، ص ۱۲۰
- ↑ مناقب، ج ۳ ص ۱۱۱
- ↑ تشیّع و تصوّف، کامل مصطفی، ص ۲۰ به نقل از تاریخ طبری
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۷.