←ام وهبی دیگر
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
[[شیخ صدوق]] از امّ وهب دیگری یاد میکند که زنی [[نصرانی]] بود و همراه فرزندش [[وهب بن وهب]] به دست [[امام حسین]] {{ع}} [[مسلمان]] شد<ref>مورخان در چگونگی اسلام این خانواده نوشتهاند: امام حسین وقتی به صحرای ثعلبیه رسید خیمهای بسیار فرسوده دید که از شدت فقر ساکنان آن حکایت میکرد. وقتی به آن خیمه نزدیک شد پیرزنی که لباس کهنهای بر تن داشت دید، از حال او پرسید. او گفت: خشکسالی به گوسفندان و خانه و خانوادهمان زیان رسانده است. پسرم وهب و همسرش هانیه به جستوجوی آب رفتهاند. امام سنگی از زمین کندند و آب زلالی از زیر آن شروع به جوشیدن کرد. پیرزن خوشحال شد و از امام سپاسگزاری کرد. وقتی فرزندش وهب برگشت با شگفتی از مادرش پرسید: این آب چگونه جاری شده است؟ مادرش قضیه را برای او شرح داد. وهب که شب گذشته امام را در خواب دیده بود به مادرش گفت: برخیزید تا به او بپیوندیم. همگی به راه افتادند، در حالی که مسیحی بودند. وقتی به قافله امام رسیدند با دست امام اسلام آوردند (وسیلة الدارین فی انصار الحسین، ص۲۰۲).</ref>. | [[شیخ صدوق]] از امّ وهب دیگری یاد میکند که زنی [[نصرانی]] بود و همراه فرزندش [[وهب بن وهب]] به دست [[امام حسین]] {{ع}} [[مسلمان]] شد<ref>مورخان در چگونگی اسلام این خانواده نوشتهاند: امام حسین وقتی به صحرای ثعلبیه رسید خیمهای بسیار فرسوده دید که از شدت فقر ساکنان آن حکایت میکرد. وقتی به آن خیمه نزدیک شد پیرزنی که لباس کهنهای بر تن داشت دید، از حال او پرسید. او گفت: خشکسالی به گوسفندان و خانه و خانوادهمان زیان رسانده است. پسرم وهب و همسرش هانیه به جستوجوی آب رفتهاند. امام سنگی از زمین کندند و آب زلالی از زیر آن شروع به جوشیدن کرد. پیرزن خوشحال شد و از امام سپاسگزاری کرد. وقتی فرزندش وهب برگشت با شگفتی از مادرش پرسید: این آب چگونه جاری شده است؟ مادرش قضیه را برای او شرح داد. وهب که شب گذشته امام را در خواب دیده بود به مادرش گفت: برخیزید تا به او بپیوندیم. همگی به راه افتادند، در حالی که مسیحی بودند. وقتی به قافله امام رسیدند با دست امام اسلام آوردند (وسیلة الدارین فی انصار الحسین، ص۲۰۲).</ref>. | ||
او همراه مادرش در [[نهضت حسینی]] شرکت کرد و در [[روز عاشورا]]، پس از آنکه هفت یا هشت نفر را کشت به دست [[دشمن]] [[اسیر]] شد. گردن او را به دستور [[عمر سعد]] زدند و سرش را به خیمههای امام حسین پرتاب کردند. امّ وهب سر فرزند را برداشت و در دامن خود گذاشت، به طوری که [[خون]] از سر و روی او [[پاک]] میکرد و میگفت: [[خدا]] را [[سپاس]] که با [[شهادت]] خود در پیش [[امام حسین]] {{ع}} رو سفیدم کردی. سپس گفت: ای [[امت]] | او همراه مادرش در [[نهضت حسینی]] شرکت کرد و در [[روز عاشورا]]، پس از آنکه هفت یا هشت نفر را کشت به دست [[دشمن]] [[اسیر]] شد. گردن او را به دستور [[عمر سعد]] زدند و سرش را به خیمههای امام حسین پرتاب کردند. امّ وهب سر فرزند را برداشت و در دامن خود گذاشت، به طوری که [[خون]] از سر و روی او [[پاک]] میکرد و میگفت: [[خدا]] را [[سپاس]] که با [[شهادت]] خود در پیش [[امام حسین]] {{ع}} رو سفیدم کردی. سپس گفت: ای [[امت]] بدکار! شهادت میدهم که [[یهود]] و [[نصاری]] در کنیسهها و معابد خود بهتر از شمایند. سپس سر را به سوی [[لشکر]] دشمن انداخت و آن گاه شمشیری برداشت و به سمت میدان رفت. [[امام]] به او فرمود: امّ وهب برگرد و به جای خود بنشین. [[خداوند]] [[جهاد]] را از [[زنان]] برداشته است. تو و فرزندت همراه جدم [[رسول خدا]] در [[بهشت]] خواهید بود<ref>شیخ صدوق، الامالی او المجالس، ص۱۳۷؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۷؛ تسلیة المجالس، ج۲، ص۲۸۷.</ref>. این [[زن]] [[مؤمن]] و پیرو امام برگشت، در حالی که میگفت: {{عربی|إِلَهِي لَا تَقْطَعْ رَجَائِي}}؛ خدایا امیدم را [[ناامید]] نکن». | ||
امام نیز با این سخنان تأکید کرد او از کسانی است که خداوند از او [[راضی]] است و به او [[بشارت]] داد که آرزوی او بر آورده شده است: خداوند [[امید]] تو را ناامید نمیکند<ref>{{متن حدیث|لا يقطع اللّه رجاءك أمّ وهب}}؛ بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۷؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۶.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۶۲-۶۶؛ جمعی از نویسندگان، [[پژوهشی پیرامون شهدای کربلا (کتاب)|پژوهشی پیرامون شهدای کربلا]]، ص۱۰۰.</ref> | امام نیز با این سخنان تأکید کرد او از کسانی است که خداوند از او [[راضی]] است و به او [[بشارت]] داد که آرزوی او بر آورده شده است: خداوند [[امید]] تو را ناامید نمیکند<ref>{{متن حدیث|لا يقطع اللّه رجاءك أمّ وهب}}؛ بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۷؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۶.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۶۲-۶۶؛ جمعی از نویسندگان، [[پژوهشی پیرامون شهدای کربلا (کتاب)|پژوهشی پیرامون شهدای کربلا]]، ص۱۰۰.</ref> |