ام وهب در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

یکی از زنان مؤمن و معتقد به اهل بیت (ع) و از کسانی که در تقابل دین و دنیا و عقیده و عاطفه، دین و عقیده را برگزید و تا پای جان نیز در این راه پیش رفت، امّ وهب همسر عبدالله بن عمیر کلبی بود. مورخان درباره چگونگی حضور وی در کربلا و دیگر اقدامات او مطالبی را آورده‌اند که در زیر بدان اشاره می‌کنیم.

چگونگی حضور ام وهب در کربلا

عبیدالله بن زیاد که از سوی یزید به امارت کوفه گمارده شده بود با نیرنگ و دسیسه توانست بر کوفه مسلط گردد و با به شهادت رساندن نماینده امام، مسلم بن عقیل کنترل اوضاع را به دست بگیرد. او به سرعت برای جنگ با امام حسین (ع) آماده می‌‌شد و به همین دلیل محلی را در بیرون شهر کوفه به نام نخیله لشکرگاه خود ساخته بود. وی گروه زیادی از مردان و جوانان کوفی و عشایر و قبایل مناطق گوناگون عراق را در آنجا گرد آورده بود و آنان را برای جنگ با امام سامان‌دهی می‌کرد... . مورخان نوشته‌اند: روزی عبدالله بن عمیر کلبی که اهل عراق و ساکن کوفه بود و کم و بیش در جریان حوادث آن روزهای کوفه قرار داشت، برای اطلاع بیشتر از اوضاع به لشکرگاه کوفه (نخیله) رفت. وی سپاهیان ابن زیاد را دید که برای جنگ با امام حسین (ع) تجهیز می‌شدند تا به کربلا اعزام گردند. با خود گفت: به خدا سوگند! از دیرباز من جنگ با شرک و جهاد در راه خدا را بسیار دوست می‌داشتم، به نظرم جنگ با دشمنان پسر پیامبر ثوابش کمتر از ثواب جهاد با مشرکان نباشد. از این‌رو در همان لحظه تصمیم گرفت که هر چه زودتر به کاروان حسینی بپیوندد.

از سوی دیگر، همسرش در خانه تنها بود و حوادث کوفه (آمدن مسلم نماینده امام حسین، بیعت و بی‌وفایی مردم و کشته شدن مسلم و هانی) را از ذهن خود گذراند... سپس یادش آمد که مسلم بن عقیل و نیز سفیر امام حسین گفته بودند که امام در راه کوفه است. خدایا این مردم با او چه خواهند کرد؟ آیا او را یاری می‌کنند یا او را نیز همانند مسلم تنها خواهند گذاشت؟... سپس در پاسخ خود گفت: بدون تردید این مردم ترسو و دنیاطلب با حسین بن علی نیز بهتر از نماینده او رفتار نخواهند کرد. چه باید کرد؟ آیا همسر او نیز همانند بیشتر کوفیان در برابر این رویداد بزرگ بی‌تفاوت است و قصد یاری حسین را ندارد؟ غرق در چنین اندیشه‌هایی بود که همسرش از راه رسید. ماجرای نخیله و تصمیم خود را برای یاری امام اعلام کرد. ام وهب بسیار خوش حال شد و او را در این راه تشویق کرده از وی خواست که او را نیز همراه خود ببرد. آن دو شبانه کوفه را ترک کرده خود را به امام رساندند[۱].

شهادت ام وهب و همسرش

روز عاشورا چون جنگ آغاز شد دو نفر از دشمن به میدان آمدند و هماورد‌ طلبیدند. زهیر و بریر حرکت کردند، امام اجازه نداد. سپس عبدالله بن عمیر خدمت امام (ع) آمد و اجازه میدان خواست تا به جنگ آن دو برود، حضرت نگاهی به سینه پهن او کرد و فرمود: من تو را برای مبارزه با کسانی که قرین تو هستند نگاه داشته بودم ـ و سپس به او اجازه میدان داد و فرمود: ـ اگر مایلی به جنگ آن دو برو».

عبدالله پس از اجازه از امام (ع) عازم میدان شد، بلافاصله همسرش ام وهب گرزی به دست گرفت و به همسرش توصیه فداکاری و جان‌فشانی کرد و گفت: ای عبدالله، پدر و مادرم به فدایت از پاکان و طیبین و از ذریه محمد (ص) دفاع و قتال کن[۲] و خود به دنبال شوهر عازم رزم و جهاد شد، اما شوهرش از او خواست که پیش زنان بازگردد ولی ام وهب دامن او را گرفت و همسر را بدرقه و همراهی نمود و چنین گفت: «رهایت نمی‌کنم تا من هم با تو بمیرم»[۳].

امام حسین (ع) که ناظر جانفشانی این زن و شوهر بود خطاب به ام وهب صدا زد: خدا شما را از خاندانم پاداش دهد، خدا تو را ای ام وهب رحمت کند، به میان زنان برگرد و با آنان باش؛ زیرا بر زنان جهاد و قتال نیست[۴]. ام وهب به فرمان امام (ع) از میدان معرکه بازگشت و در جمع زنان قرار گرفت[۵].

عبدالله شوهر او چون مقابل یسار غلام زیاد و سالم غلام عبیدالله بن زیاد قرار گرفت سخنانی بین آن دو و عبدالله رد و بدل شد، پرسیدند: کیستی؟ چون نسب خود را گفت، آن دو گفتند: تو را نمی‌شناسیم. زهیر بن قین، حبیب یا بریر باید به جنگ ما بیاید. عبدالله گفت: به شما نرسیده که تعیین تکلیف کنید. این را بگفت و به یسار، غلام زیاد که نزدیک‌تر از سالم، غلام عبیدالله بود، حمله کرد و او را کشت. وی در حالی که سرگرم جنگ با یسار بود سالم به وی حمله‌ور شد. یارانش فریاد زدند، اما از ضربت وی انگشتان دست چپش قطع شد. آن گاه عبدالله به سوی او حمله کرد، وی را نیز کشت. او در حالی که انگشتان دست چپش قطع شده بود[۶]، بی‌اعتنا به زخم و جراحت بر دشمن می‌تاخت و در پاسخ تشویق‌های همسرش به دفاع از اهل بیت و امام حسین (ع) می‌‌گفت:

إن تُنكروني فأنا بنِ كِلبٍحَسبي ببيتي في عليم حسبي
إنّي امروٌ ذو مرّة و غَضَبٍ و لستُ بالخوّارِ عند النكبِ
إنّي زعیمٌ لك أمّ وَهبٍبالطعنِ فيه مقدّما والضربِ
ضَربَ غلامٍ مؤمنٍ بالرّبِّ
اگر مرا نمی‌شناسید، بدانید که من از خاندان کلب هستم. نسب و تیره از «علیم» دارم. من مردی دارای استواری قدم و خشم و غضب می‌باشم. من آن نیستم که در موقع حوادث ناگوار سست و ناپایدار باشم. ای ام وهب من قول می‌دهم به تو که صادقانه با آنها بجنگم و در نیزه و شمشیر زدن بر آنها پیش‌دستی کنم و همانند انسانی که ایمان به خدا دارد با آنان بجنگم[۷].

زمانی که عبدالله به شهادت رسید، امّ وهب بالای سر عبدالله رفت. آنگاه خاک و خون از سر و صورتش پاک کرد. با او چنین گفت: «بهشت بر تو گوارا باد! از خدا می‌خواهم که مرا همراه تو در بهشت قرار دهد»[۸]. شمر که این منظره را تماشا می‌کرد، به غلام خود رستم دستور داد که با عمودی چوبین بر سر امّ وهب بکوبد. او نیز چنین کرد و سر آن زن را شکافته و او را به شهادت رساند[۹]. به این ترتیب، این دو انسان فداکار و وفادار در کنار یک دیگر به شهادت رسیدند[۱۰].

نکته‌های برجسته و آموزنده

او نخستین زنی بود که در دفاع از حریم ولایت و امام معصوم (ع) در سرزمین کربلا به شهادت رسید و الگویی شد برای همه زنان شهیدی که در طول تاریخ پس از عاشورا به هر شکلی به شهادت رسیده‌اند. اگر چه جاذبه‌های مادی و دنیاطلبی و ضعف ایمانی بسیاری از زنان و مردان سبب شد که از پیرامون امام پراکنده شوند یا در مقابل او بایستند، اما از سوی دیگر عده‌ای هر چند اندک را پیرامون امام گرد آورد و با آنکه امام اعلام کرد هر که بماند کشته یا اسیر می‌شود باز هم در کنار امام ماندند و در دو راهی دنیا و آخرت، آخرت را برگزیدند. امّ وهب نمونه‌ای از این افراد بود.

منشأ گفتار و رفتار این‌گونه زنان که جلوه‌ای از صبر و مقاومت و پیشی گرفتن عقیده بر عاطفه و دین بر دنیاست، تحول و دگرگونی عمیقی است که در اندیشه و بینش این‌گونه زنان خودنمایی می‌کند.

این زنان حاضرند به سبب همین معرفتی که پیدا کرده‌اند همسر، فرزند و حتی جان خود را در راه حق فدا کنند. به عنوان نمونه اگر امّ وهب حاضر است شوهر، فرزند و خودش در دفاع از امام و اهل بیتش کشته شوند، این نیست مگر به دلیل تحول و دگرگونی که در معرفت و بینش او به خدا و معاد حاصل شده است. این دسته از زنان چون حقانیت امام را نیز در یافته‌اند؛ لذا نه تنها در شهادت همسران و فرزندان خود بی‌صبری نمی‌کنند که خواست‌شان همراهی با شهدا می‌باشد[۱۱].

وهب بن عبدالله یا عبدالله بن عمیر

علامه مجلسی پس از شهادت بریر بن خضیر آورده است که پس از او وهب بن عبدالله حباب کلبی به میدان رفت. وی با مادر و همسرش در کربلا بود. مادرش به او گفت: بر خیز و فرزند رسول خدا (ص) را یاری کن. وی در پاسخ مادرش گفت: من همانند دیگران خون خود را نثار دفاع از امام می‌کنم و در این راه کوتاهی نخواهم کرد. او به میدان رفت، در حالی که می‌‌گفت:

إِنْ تُنْكِرُونِي فَأَنَا ابْنُ الْكَلْبِسَوْفَ تَرَوْنِي وَ تَرَوْنَ ضَرْبِي
وَحَمْلَتِي وَ صَوْلَتِي فِي الْحَرْبِأُدْرِكُ ثَارِي بَعْدَ ثَارِي صَحْبِي
وَأَدْفَعُ الْكَرْبَ أَمَامَ الْكَرْبِ لَيْسَ جِهَادِي فِي الْوَغَى بِاللَّعْبِ
اگر مرا نمی‌شناسید من پسر کلب هستم، به زودی مرا و ضربت و حمله مرا و شجاعتم را در جنگ خواهید دید. پس از انتقام یارانم به انتقام خود خواهم رسید و اندوه را در برابر اندوه دفع میکنم. جهاد من (چابکی‌ام) در میدان جنگ جدی است و نه بازی.

این رجزها و رجزهایی که پس از این می‌آید به رجزهایی که برای عبدالله عمیر کلبی آوردیم شباهت دارند. درباره اینکه آن دو، یک نفرند و اسامی دقیق ضبط نشده‌اند یا دو نفرند و رجزها با هم خلط شده‌اند، توضیح خواهیم داد.

وهب پس از رجزهای یاد شده به دشمن هجوم برد و گروهی از آنان را کشت. سپس نزد مادر و همسرش برگشت و گفت: مادر آیا از من راضی شدی؟ مادر در پاسخ گفت: از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در راه یاری حسین (ع) فرزند رسول خدا (ص) به شهادت برسی. اما زنش گفت: مرا به سوگ خود ننشان. مادرش گفت: به سخنان او توجه نکن و برگرد و در پیش روی فرزند رسول خدا جهاد کن تا فردای قیامت آن بزرگوار شفیع تو در پیشگاه خداوند باشد. او به میدان جنگ بازگشت، در حالی که می‌‌گفت:

إِنِّي زَعِيمٌ لَكَ أُمَ وَهْبٍبِالطَّعْنِ فِيهِمْ تَارَةً وَالضَّرْبِ
ضَرْبَ غُلَامٍ مُوقِنٍ بِالرَّبِحَتَّى يَذُوقَ الْقَوْمُ مَرَّ الْحَرْبِ
وَلَسْتُ بِالْخَوَّارِ عِنْدَ النَّكْبِحَسْبِي إِلَهِي مِنْ عَلِيمٍ حَسْبِي
إِذَا انتميت فِي كِرَامِ العرب[۱۲]

امّ وهب، تعهد می‌کنم در زدن با نیزه و شمشیر از آنان پیش‌دستی کنم و شمشیر زدن من همانند جوان مؤمن به پروردگار باشد، تا این که این قوم تلخی جنگ را بچشند. من دارای استواری قدم و خشم و غضب می‌باشم و به هنگام حادثه سستی نمی‌کنم. پروردگار مرا بس است. من نسب از علیم دارم و این تیره از بهترین نژاد عرب است.

او در همین چند شعر هدف خود را از جنگ با آنان، دفاع از امام بیان کرد و از پایداری بر این هدف تا پای جان هم چون دیگر دوستانش سخن گفت تا همگان بدانند که این جان بازی تنها برای برتر از جان یعنی امام (ع) است. افزون بر این بدانند که این کار همراه با آگاهی و بصیرت و برخاسته از اعتقادات اوست.

او پیوسته با دشمنان جنگید تا این که نوزده سواره‌نظام و دوازده پیاده‌نظام از آنان را کشت. وی آن قدر جنگید که دو دستش قطع شد. همسرش وقتی فداکاری شوهرش را دید متحول شد. او نیز عمودی برداشت تا همسرش را یاری کند. وی به سوی میدان رفت و به شوهرش می‌‌گفت: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي قَاتِلْ دُونَ الطَّيِّبِينَ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؛ پدر و مادرم فدایت! برای یاری پاکان حرم رسول خدا نبرد کن.

او بازگشت تا همسرش را به خیمه بازگرداند، اما می‌‌گفت: من بر نمی‌گردم تا اینکه با تو بمیرم. امام پس از دیدن این منظره به همسر وهب فرمود: «جُزِيتُمْ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي خَيْراً ارْجِعِي إِلَى النِّسَاءِ رَحِمَكِ اللَّهُ».

او نیز برگشت، اما وهب هم چنان می‌جنگید، تا اینکه به شهادت رسید. پس از شهادت وی همسرش در کنارش نشست و خون‌ها را از صورتش پاک می‌کرد. شمر که این منظره را دید به غلام خود دستور داد که با عمودی بر فرق او بکوبد. وی نیز چنین کرد و او را به شهادت رساند[۱۳].

در مقتل خوارزم آمده است: مادرش بالای سر او نشست... و به شهادت رسید[۱۴].[۱۵]

نکته آموزنده

افزون بر درس‌های گذشته، از عملکرد این بانوی عاشورایی استفاده می‌شود، شفاعت به هیج روی سبب جرئت بر گناه نیست؛ چراکه این بانو به صراحت می‌گوید در راه امام حرکت کن و خود را فدای امام کن تا او از تو در روز قیامت شفاعت نماید. بنابراین، عقیده به شفاعت در جهت سازندگی انسان و عمل به مسئولیت‌هاست تا لیاقت و شایستگی شفاعت پیدا شود. آنچه از سخن این زن عاشورایی بر می‌آید و آیات و روایات نیز بر آن دلالت دارند این است: افرادی که امید به شفاعت دارند باید در راه خیر و صلاح، صداقت و پاکی گام بردارند و اگر احیاناً از آنان لغزشی سر زد ناامید نباشند، بلکه اعمال دیگری را برای جبران آن انجام دهند تا مورد شفاعت قرار گیرند. بنابراین، این فکر انحرافی است که شما گناه کنید، ما از شما شفاعت می‌کنیم،؛ چراکه چنین عقیده‌ای موجب جرئت بر گناه می‌گردد[۱۶].

ام وهبی دیگر

شیخ صدوق از امّ وهب دیگری یاد می‌کند که زنی نصرانی بود و همراه فرزندش وهب بن وهب به دست امام حسین (ع) مسلمان شد[۱۷].

او همراه مادرش در نهضت حسینی شرکت کرد و در روز عاشورا، پس از آنکه هفت یا هشت نفر را کشت به دست دشمن اسیر شد. گردن او را به دستور عمر سعد زدند و سرش را به خیمه‌های امام حسین پرتاب کردند. امّ وهب سر فرزند را برداشت و در دامن خود گذاشت، به طوری که خون از سر و روی او پاک می‌کرد و می‌‌گفت: خدا را سپاس که با شهادت خود در پیش امام حسین (ع) رو سفیدم کردی. سپس گفت: ای امت بدکار! شهادت می‌دهم که یهود و نصاری در کنیسه‌ها و معابد خود بهتر از شمایند. سپس سر را به سوی لشکر دشمن انداخت و آن گاه شمشیری برداشت و به سمت میدان رفت. امام به او فرمود: امّ وهب برگرد و به جای خود بنشین. خداوند جهاد را از زنان برداشته است. تو و فرزندت همراه جدم رسول خدا در بهشت خواهید بود[۱۸]. این زن مؤمن و پیرو امام برگشت، در حالی که می‌‌گفت: إِلَهِي لَا تَقْطَعْ رَجَائِي؛ خدایا امیدم را ناامید نکن».

امام نیز با این سخنان تأکید کرد او از کسانی است که خداوند از او راضی است و به او بشارت داد که آرزوی او بر آورده شده است: خداوند امید تو را ناامید نمی‌کند[۱۹].[۲۰]

بررسی تاریخی

در کتاب‌های تاریخی و مقاتل در میان یاران امام حسین (ع) گاهی سخن از شخصیتی از خاندان کلب به میان می‌آید که همسر یا همسر و مادرش همراه او بوده است. این شخص همان‌گونه که ملاحظه کردید، گاهی به نام عبدالله بن عمیر کلبی و گاهی به نام وهب بن عبدالله بن حباب کلبی معرفی می‌شود. و نیز در برخی از کتاب‌های تاریخی از وهب دیگری نام برده شده است که وی و مادر و همسرش از مسیحیت به اسلام گرویده و همراه امام حسین (ع) به کربلا آمده‌اند. برخی از هر سه نفر به عنوان یاران امام یاد کرده‌اند. بعضی تنها از عبدالله عمیر کلبی یاد کرده و از آن دو نفر دیگر نامی نبرده‌اند. گروهی نیز تنها از وهب سوم نام برده‌اند.

دسته‌ای از نویسندگان بر آن‌اند که در میان شهدا شخصی به نام وهب بن عبد الله بن حباب کلبی نداریم. تنها شخصی که در کربلا حضور داشته است، همان عبدالله عمیر کلبی است که در کتاب‌های معتبر نام او را جزء شهدای کربلا می‌‌بینیم. اما اینکه هم او و هم وهب بن عبدالله هر دو در کربلا بوده‌اند، خیلی بعید و به دلیل‌های زیر غیر قابل قبول است:

اولاً، در میان یک گروه کم و حداکثر ۱۵۰ نفری، دو نفر با مشخصات معین و از هر جهت یکسان مانند اینکه هر دو از یک قبیله باشند، مادر و همسر هر دو به همراه‌شان باشد و تمام جزئیات و کیفیت شهادت آنان یکسان باشد و اینکه سخن مادر هر دو یک‌گونه باشد و امام به هر دو یک نوع پاسخ بدهد... پذیرفتنی نیست.

ثانیاً، در زیارت ناحیه مقدسه که نام شهدا یا دست‌کم مشهورترین آنها با نام کشندگان‌شان آمده است، در کنار سایر شهدا از عبدالله عمیر کلبی یاد شده، ولی نامی از وهب به میان نیامده است. در صورتی که دور از عاطفه و لطف امام است که از چنان شخصیتی با آن چنان فداکاری که همسرش نیز در کنارش کشته شده است و مادرش نیز چنان وفا و صمیمیتی از خود نشان داده است، هیچ‌گونه تجلیل و تقدیری به عمل نیاید[۲۱].

نقد و بررسی

دلیل اول قابل خدشه است؛ چراکه دو نفر از یک قبیله با مشخصات نزدیک به هم هر چند کم است، خیلی بعید نیست؛ به گونه‌ای که بگوییم اصلاً چنین چیزی واقع نشده و نمی‌شود. افزون بر این، در تاریخ نیامده است که مادر عبدالله عمیر کلبی همراهش بوده است. پاسخ امام نیز به مادر او نبوده بلکه به همسر او بوده است و این امر از امام در برخورد با یک قضیه مشابه خیلی بعید نیست که سخنانی مشابه و نزدیک به هم داشته باشند.

دلیل دوم نیز قابل خدشه است؛ زیرا نام عده‌ای از شهدا از جمله بریر بن خضیر که قطعا از یاران امام حسین و شهدای عاشورا بوده است در زیارت ناحیه نیامده است[۲۲].

افزون بر این، علامه مجلسی پس از زیارت یاد شده می‌گوید: تاریخ این خبر (زیارت ناحیه) دارای اشکال است،؛ چراکه تاریخ آن چهار سال مقدم بر تولد امام است. همچنین آورده است: احتمال دارد که این زیارت نامه از سوی امام عسکری (ع) صادر شده باشد[۲۳].

علاوه بر این، برخی نویسندگان و پژوهشگران یادآور شده‌اند زیارت منسوب به ناحیه مقدسه هر چند به دلیل اینکه منبع اصلی برای اسامی شهداست بسیار پر ارزش است، ولی از نظر سندی ضعیف است[۲۴] و نمی‌توان آن را به امام عصر (ع) یا پدر بزرگوار ایشان نسبت داد، بلکه می‌‌توان با آن به عنوان سندی تاریخی که نام بسیاری از شهدای کربلا را آورده است برخورد کرد.

با توجه به مطالب یاد شده به طور قطع نمی‌توان گفت که عبدالله عمیر کلبی و وهب بن عبدالله یک نفر هستند و وهب بن عبدالله جزو شهدا نبوده است. البته با توجه به اینکه مورخان از یک زن شهید در کربلا بیشتر نام نبرده‌اند، به نظر می‌رسد منابع تاریخی رجزها و چگونگی کشته شدن امّ وهب همسر عبدالله عمیر کلبی و همسر وهب را با هم خلط کرده و مسائل مربوط به همسر عبد الله عمیر را در همسر وهب یا مادر او نیز آورده‌اند[۲۵].

منابع

پانویس

  1. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۶۲-۶۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۶۵؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۱۶-۳۱۷.
  2. "فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! قَاتِلْ دُونَ اَلطَّيِّبِينَ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ!"
  3. إِنِّي لَنْ أَدَعَكَ دُونَ أَنْ أَمُوتَ مَعَكَ؛ البدایه والنهایه، ج۸، ص۱۸۳ و اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۳.
  4. «جُزِيتُمْ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ خَيْراً، اِرْجِعِي رَحِمَكِ اَللَّهُ إِلَى اَلنِّسَاءِ فَاجْلِسِي مَعَهُنَّ، فَإِنَّهُ لَيْسَ عَلَى اَلنِّسَاءِ قِتَالٌ»
  5. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۴؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۳؛ ابصار العین، ص۱۵۸ و مقتل مقرم، ص۲۳۸.
  6. ابصارالعین، ص۱۸۰ - ۱۸۱.
  7. ابصارالعین، ص۱۸۱؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۷؛ الارشاد، ص۲۳۶.
  8. "هنيئاً لك الجنةُ، أَسألُ الله الذي رَزقَك الجنةَ أن يُصحِبَني معك"
  9. ابصارالعین، ص۱۸۱؛ بحارالانوار، ج۹۸، ص۲۷۲.
  10. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۶۲-۶۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۶۵؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۳۱۷-۳۱۹.
  11. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۶۲-۶۶.
  12. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۵.
  13. بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۶ - ۱۷.
  14. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۶.
  15. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۶۲-۶۶؛ خادری، ملیحه، مقاله «زنان در نهضت عاشورا»، فرهنگ عاشورایی ج۹، ص۳۶.
  16. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۶۲-۶۶.
  17. مورخان در چگونگی اسلام این خانواده نوشته‌اند: امام حسین وقتی به صحرای ثعلبیه رسید خیمه‌ای بسیار فرسوده دید که از شدت فقر ساکنان آن حکایت می‌کرد. وقتی به آن خیمه نزدیک شد پیرزنی که لباس کهنه‌ای بر تن داشت دید، از حال او پرسید. او گفت: خشکسالی به گوسفندان و خانه و خانواده‌مان زیان رسانده است. پسرم وهب و همسرش هانیه به جست‌وجوی آب رفته‌اند. امام سنگی از زمین کندند و آب زلالی از زیر آن شروع به جوشیدن کرد. پیرزن خوشحال شد و از امام سپاسگزاری کرد. وقتی فرزندش وهب برگشت با شگفتی از مادرش پرسید: این آب چگونه جاری شده است؟ مادرش قضیه را برای او شرح داد. وهب که شب گذشته امام را در خواب دیده بود به مادرش گفت: برخیزید تا به او بپیوندیم. همگی به راه افتادند، در حالی که مسیحی بودند. وقتی به قافله امام رسیدند با دست امام اسلام آوردند (وسیلة الدارین فی انصار الحسین، ص۲۰۲).
  18. شیخ صدوق، الامالی او المجالس، ص۱۳۷؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۷؛ تسلیة المجالس، ج۲، ص۲۸۷.
  19. «لا يقطع اللّه رجاءك أمّ وهب»؛ بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۷؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۶.
  20. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۶۲-۶۶؛ جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۱۰۰.
  21. محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی (ع) از مدینه تا کربلا، ص۲۶۱ - ۲۶۳.
  22. بحارالانوار، ج۹۸، ص۲۷۴.
  23. بحارالانوار، ج۹۸، ص۲۷۴.
  24. محمد مهدی شمس الدین، انصار الحسین، ص۱۶۶.
  25. مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۶۲-۶۶.