علم امام: تفاوت میان نسخهها
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
چنان که ذکرش رفت، [[انکار]] [[گستره علم امام]] و [[شرک]] انگاشتن آن ناشی از نا [[آگاهی]] از تفاوتهای علم خدا و علم امام است؛ وگرنه با [[حفظ]] تمایزهای ذکر شده، مجالی برای انکار علم امام و شرک انگاشتن آن باقی نمیماند. تنافی داشتن با [[آیات قرآن]] نیز پنداری دور از واقعیت است؛ زیرا علم خدا همانند دیگر صفاتش، عین ذات اوست. بنابراین همانگونه که احاطه به ذات [[حق]] محال است، احاطه به [[علم]] او نیز محال است. پس مقصود از علم در [[آیه]] نامبرده، علم به معلومات است و در آیه نیز استثنا شده است که [[خداوند]] به برگزیدگانش هرچه بخواهد، از معلومات خود میدهد و این استثنا قطعاً تحقق یافته است و [[خدا]] قادر است هر مقدار از علمش را به [[پیامبر]] و [[امام]] افاضه کند. | چنان که ذکرش رفت، [[انکار]] [[گستره علم امام]] و [[شرک]] انگاشتن آن ناشی از نا [[آگاهی]] از تفاوتهای علم خدا و علم امام است؛ وگرنه با [[حفظ]] تمایزهای ذکر شده، مجالی برای انکار علم امام و شرک انگاشتن آن باقی نمیماند. تنافی داشتن با [[آیات قرآن]] نیز پنداری دور از واقعیت است؛ زیرا علم خدا همانند دیگر صفاتش، عین ذات اوست. بنابراین همانگونه که احاطه به ذات [[حق]] محال است، احاطه به [[علم]] او نیز محال است. پس مقصود از علم در [[آیه]] نامبرده، علم به معلومات است و در آیه نیز استثنا شده است که [[خداوند]] به برگزیدگانش هرچه بخواهد، از معلومات خود میدهد و این استثنا قطعاً تحقق یافته است و [[خدا]] قادر است هر مقدار از علمش را به [[پیامبر]] و [[امام]] افاضه کند. | ||
برخی چنین پنداشتهاند که گستره [[علمی]] امام با آن دسته از روایاتی که علم امام را قابل فزونی دانستهاند، تنافی دارد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۵۶.</ref>، ولی باید توجه داشت که این [[روایات]] ناظر به | برخی چنین پنداشتهاند که گستره [[علمی]] امام با آن دسته از روایاتی که علم امام را قابل فزونی دانستهاند، تنافی دارد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۵۶.</ref>، ولی باید توجه داشت که این [[روایات]] ناظر به علم عادی امام است و با [[وسعت علم امام]] ناسازگار نیست؛ زیرا [[افزایش علم امام]] در [[علوم عادی]] امام است و آن را نباید با علم وی به حسب مقام نورانیت خلط کرد. تجدد و تدریج به حسب [[علم عادی]] که مربوط به مقام عنصری اوست، مانع از تحقیق علم مقام نورانیت نیست، که اولین مخلوق و صادر نخست و فعلیت محض است. پس ممکن است که [[امام]] به حسب مقام نورانیت، به چیزی [[علم]] ثابت داشته باشد و علم به همان معلوم به حسب مقام عنصری، منوط به [[الهام]] جدیدی باشد<ref>علامه طباطبایی، پاسخ به قسمتی از کتاب عصای موسی، ضمیمه سرگذشت کتاب شهید جاوید، تألیف رضا استادی، حسن، ص۵۵۴ و ۵۴۷.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسشهای نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسشهای نو ج۲]]، ص ۷۴.</ref> | ||
== تکلیفآور بودن علم امام == | == تکلیفآور بودن علم امام == |
نسخهٔ ۲۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۱
علم امام بدان معناست که امامت بدون علم، امکانپذیر است و احراز مسئولیتهای اجتماعی مشروط به علم است. الزام مردم به پیروی از امامِ فاقد علم و نیز الزام اعلم بر اطاعت از عالم، اغرای به جهل محسوب میشود. در روایات فراوانی نیز به مسألۀ علم امام اشاره شده است و اینکه امامان علوم همه پیامبران را دارند. برای علم امام منابع مختلفی ذکر شده است مانند: ارتباط با فرشتگان؛ قرآن کریم؛ وراثت از پیامبر(ص) و غیره.
مقدمه
از دیدگاه عقل و شرع، امامت بدون علم، نه امکانپذیر است و نه قابل قبول و نه شایسته جامعه اسلامی. در جایی که قرآن و احادیث، احراز مسئولیتهای اجتماعی و هر نوع ارتقا را مشروط به علم میداند و بر برخورداری از علم تأکید میکند و جهل و جاهل را مورد نکوهش قرار میدهد، چگونه میتوان در لزوم عالم و عالمتر بودن امام، تردید به خود راه داد و امامت بدون علم را قابل قبول دانست. این مطلب در آیات زیادی مورد تأکید قرار گرفته است[۱].
اصولاً امام، اولوالامر و واجب الاطاعة است؛ الزام مردم به پیروی از امامِ فاقد علم و نیز الزام اعلم بر اطاعت از عالم، اغرای به جهل (فریب دادن دیگران در جهت پیروی از رفتار جاهلانه) محسوب میشود و در احادیث فراوانی نیز تأکید بر شرط علم در قبول مسئولیتهای اجتماعی دیده میشود[۲].[۳]
ضرورت علم امام
بدیهی است که پیشوا و جلودار باید از راه و پیچ و خمهایش کاملاً آگاه باشد و علمش از تمامی پیروانش بیشتر باشد؛ در غیر این صورت تقدّم مفضول بر فاضل و مرجوح بر راجح است و این هم قبیح خواهد بود. در مورد امام که از سوی خدا برای هدایت بندگانش منصوب میشود و عهد الهی (امامت) که بر عهدهاش گذاشته میشود باید با علمی خاص ـ که از سوی پروردگار به او افاضه میشود ـ از همه حقایق دین آگاه باشد تا بتواند مردم را به حقّ رهنمون گردد. قرآن کریم میفرماید: ﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[۴].[۵]
علم امامان(ع) در گفتار معصوم
در جوامع روایی شیعه ابواب متعددی درباره علم ویژه امامان معصوم(ع) وجود دارد که در آنها تعابیری چون: «ائمه کانون علم و درخت نبوتاند»، «ائمه وارثان دانشاند»، «امامان علوم همه پیامبران را دارند»، «امامان راسخان در علماند»، «غیر از آنان کسی تمام علم قرآن را نمیداند»، «امامان هرگاه بخواهند چیزی را بدانند، میدانند»، به چشم میخورد[۶].
برخی از این روایات عبارتاند از:
- امام رضا(ع) میفرماید: «خدای تعالی به پیامبران و امامان توفیق عطا فرموده و از علم و حکم مخزون خود، چیزی را به آنها داده که به غیرشان نداده؛ پس علم آنها فوق علم اهل زمانشان است»[۷].
- از امام صادق(ع) رسیده است که پیامبر(ص) فرمود: «فهم و دانش من به علی و اوصیای بعد از او از ذریه من عطا شده است»[۸].
- در روایات متعددی از رسول اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: اهل بیت من، اهل بیت رحمت، درخت نبوت، جایگاه رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان و معدن علماند»[۹].[۱۰]
علم ویژه امامان معصوم
میان مسلمانان صدر اسلام تاکنون مشهور است که اهل بیت نبی مکرم(ص) تنها کسانیاند که از میان همه مسلمانان به این عظمت دست یافتهاند و بر تمام علوم و معارف الهی احاطه علمی دارند. علم آنان علم ازلی و الهی و خطاناپذیر است. مسلمانان برای هیچ کسی از امت پیامبر(ص) چنین ویژگیای قائل نشدهاند. درباره خلیفه اول و دوم نیز هیچ دلیل، روایت و حدیثی؛ حتی از طرفداران و پیروانشان، نرسیده است که ابوبکر و عمر را وارث علوم غیبی و تفسیر باطنی پیامبر معرفی کرده باشد و آنان را بر تمام معارف دینی، دارای احاطه عملی دانسته باشد. آنان فقط مختصری از احکام ظاهری شریعت را دارا بودهاند و حکومت و خلافت خود را به همان شئون ظاهری اداره مملکت و دخالت در امور عمومی مردم منحصر میدانستهاند و سلطنت دینی خود را نیز به تنفیذ احکام ظاهری شریعت بر طبق فهم خود یا فهم دانشمندان محدود میکردهاند[۱۱].
به رغم وجود اختلاف در امامت سیاسی امیرمؤمنان، مهمترین فرق اسلامی در امامت علمی و معنوی آن بزرگوار، اتفاق دارند و به عظمت علمی و معنویت و والایی او گردن نهادهاند و به تعبیر «عقاد»، «علی(ع) در عرصه دین، دانش و فرهنگ، امامی است که نظیر و بدیل ندارد»[۱۲].
این شهرت درباره اهل بیت نبی اکرم(ص) و سایر امامان معصوم(ع) نیز موجود است. مسلمانان، آن بزرگواران را تجسم علم، تقوا و طهارت و کرامت میدانند[۱۳].
وسعت علم امام
علم امام، حضوری و بلاواسطه است؛ بنابراین امکان راه یافتن خطا و فراموشی و تردید در آن وجود ندارد. این علم بلاواسطه از سوی حق تعالی به امام افاضه میشود. در متون اسلامی آمده است که آنچه به انبیاء پیشین داده شده در دسترس امام نیز قرار گرفته است. امام باقر(ع) فرمود: "همانا برای خداوند علم خاصّی است و علم عام؛ امّا علم خاصّ، نه انبیا به آن دسترسی دارند و نه ملائکه مقربین؛ ولی علم عامّ در دسترس انبیا و فرشتگان مقرّب قرار گرفته و از سوی رسول خدا(ص) به ما هم رسیده است"[۱۴].
امام صادق(ع) فرمود: "آنکه دارای علم کتاب است، امیرالمؤمنین علی(ع) است و خود فرموده است: آگاه باشید! دانشی که از آسمان به وسیله آدم به زمین آمده و همه آنچه انبیا تا خاتم پیامبران بدان فضیلت داده شدهاند در عترت خاتم النّبیین وجود دارد"[۱۵]. وسعت علم امام طوری است که هر چه از او بپرسند فوراً جواب میدهد. از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: "هیچکس به جز به علی بن ابی طالب نگفته است: از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید"[۱۶].
پس از ورود امام رضا(ع) به مرو، مأمون عباسی مجلسی ترتیب داد که در آن علمای معروف تمام مکاتب شرکت داشتند؛ از جمله رئیس مسیحیان، رئیس علمای یهود، بزرگ ستارهپرستان و کسانی که به شریعتی ایمان نداشتند، قاضی آیین زرتشت، طبیب رومی و متکلّمان از فرق مختلف اسلامی، آنگاه از امام خواست که در صورت تمایل در این مجلس شرکت نماید. امام(ع) پذیرفت...، در جلسه مناظره رئیس علمای یهود گفت: ما جز از تورات و انجیل و زبور داوود و صحف ابراهیم، دلیلی از شما نمیپذیریم. حضرت قبول کرد و با وضوح تمام به کتب انبیای گذشته برای اثبات خاتمیت پیامبر اسلام(ص) استدلال نمود. برهانهای آن جناب آنچنان استوار و عمیق بود که جای هیچ اشکالی برای آنان باقی نگذاشت و رئیس علمای یهود، تسلیم حقّ گردید، آنگاه امام با دیگران به بحث و گفتگو پرداخت و چون همه خاموش ماندند، فرمود: اگر میان شما کسی پرسشی دارد، بیهیچ ملاحظهای بگوید. عمران صابی - که در علم کلام بینظیر بود- گفت: من در نقاط مختلف با متکلمان گفتگو کردهام؛ امّا کسی نتوانسته خدای یگانه را بر من ثابت کند. امام(ع) برهان اثبات خدای واحد را بیان فرمود طوری که "عمران" قانع و متحوّل گردید و همان جا به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر(ص) گواهی داد و رو به قبله به سجده افتاد و به آیین اسلام گروید[۱۷].[۱۸]
ادله عقلی ضرورت علم خطاناپذیر امام
حقیقت و سرشت امامت و وجه نیاز به امام، شرایط روشنی دارد. اگر سرشت و معنای امامت، مرجعیت و ولایت مطلق بر امت و استمرار وظایف نبوت است و امام، تالی تلو پیامبر(ص) و وارث تعالیم آسمانی آن حضرت و کارشناس حقیقی و حافظ دین و مجری صالح حدود الهی است، اتصاف وی به صفات پیامبر(ص) امری ضروری و عقلی است.
بنابراین آگاهی امام بر اسرار آیات قرآن و ژرفای معارف دین از اموری است که عقل آن را برای امام ضروری میشمارد؛ چراکه وظایف سترگ هدایت و تربیت معنوی و فکری امت، پاسداری دین از بدعت و تحریف و اجرای صحیح دستورات و حدود الهی، بدون آگاهی از دین و احاطه کامل بر آن امکانپذیر نیست.
گفتنی است در اینجا محور بحث، صرفاً آگاهی امام بر معارف دین است، اما علم امام به تمام دانستنیهای گذشته، حال و آینده و آگاهی امام از غیب، از قلمرو بحث ما خارج و بررسی آن نیازمند تحقیقی مستقل است.
متکلمان بزرگ شیعه بر این امر تصریح کردهاند که آنچه از شرایط و اوصاف لازم امام است، همان برتری علمی و داشتن علم ویژه در معارف و احکام دین است، اما آگاهی از غیب و باطن افراد، از اوصاف لازم امام و شرط امامت نیست؛ هر چند که داشتن چنین علومی نیز برای آنان قابل اثبات است[۱۹].
اگر امام دارای علمی گسترده و خطاناپذیر نباشد، مردم به گفتههای او در امور دین و اجرای قوانین و حدود آن اعتماد نمیکنند و به خود این اجازه را میدهند که پارهای از نظریات خود را بر نظریات امام مقدم شمارند و خود را ملزم به اطاعت از امام ندانند. پس اطاعت مطلق از امام و اعتماد مردم به او منوط به آگاهی کامل و خطاناپذیر وی است[۲۰].
اگر امام بر شریعت احاطه علمی نداشته باشد، حجت خداوند بر بندگانش تمام نمیگردد؛ زیرا حجت الهی با امامت فرد جاهل تکمیل نمیگردد و گفتار و عمل او برای دیگران حجیت نخواهد داشت[۲۱].
افزون بر آنچه گذشت، اصولاً برتری و تقدم، در واژه «امامت» نهفته است؛ به این معنا که هر کس در هر امری پیشوا و هادی قرار داده شود، لزوماً باید در همان امر، مهارت و برتری داشته باشد؛ به ویژه اینکه نصب و تعیین امام از سوی خداوند است. بنابراین نصب چنین کسی به عنوان امام، در حالی که بر تمام دادههای دین آگاهی کامل و خطاناپذیر ندارد، برخلاف حکمت الهی است و به نقض غرض منتهی میگردد و تداوم هدایت و پاسداری از دین محقق نمیشود[۲۲].
ادله دروندینی ضرورت علم خطاناپذیر امام
از منظر قرآن کریم، احادیث نبوی و بزرگان دینی نیز چنین علمی برای امام ضروری است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میکنیم. قرآن کریم میفرماید: تنها کسانی درخور اطاعت و پیرویاند که خود هدایت شده باشند. قرآن کسانی را که به این اصل توجه ندارند و جز این میپندارند، توبیخ میکند و میفرماید: «این چگونه داوریای است»؟[۲۳].
این آیه به دلالت التزامی میرساند که امام باید به طریق هدایت و حق، آگاهی کامل داشته باشد؛ چراکه به حق رسیدن و هدایت، فرع بر معرفت حق است. بنابراین کسی که به طریق هدایت که همان قوانین شریعت است، آگاهی نداشته باشد، در واقع به حق نمیرسد و هدایت نمیشود و درخور امامت و هدایت دیگران نیست و تنها کسی درخور اطاعت و هدایتگری است که به طریق رسیدن به حق آگاهی کامل داشته باشد.
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: «کسی که مسلمانی را حاکم و والی قرار دهد، در حالی که میداند میان مسلمانان سزاوارتر از او به این امر و آگاهتر از او به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) وجود دارد، به خدا و همه مسلمانان خیانت کرده است»[۲۴].
در حدیثی دیگر آمده است: «کسی که در میان مردم شمشیر بکشد و آنان را به سوی خدا بخواند، در حالی که در میان مسلمانان داناتر از او باشد، چنین شخصی گمراه و زورگوست»[۲۵]. امیر مؤمنان(ع) در این باره فرموده است: «سزاوارترین مردم به سرپرستی امور آنان، قویترین آنان بر آن و داناترین مردم به امر الهی درباره آن است»[۲۶].
امام رضا(ع) در سخنان مبسوطی در وصف امام فرموده است: «امام از دیگران به دانش ویژه و شکیبایی خاصی ممتاز است... هیچ دانشمندی با او برابر نیست؛ جایگزینی ندارد و بدیل و نظیری برای او نیست... خدا، پیامبران و امامان را توفیق بخشیده و از خزانه علم حکم خود آنچه به دیگران نداده به آنان داده است... هرگاه خدای بندهای را برای اصلاح امور بندگانش انتخاب کند، سینهاش را برای این کار بگشاید و چشمههای حکمت در دلش جاری سازد و علمی به او الهام کند که از این پس در هیچ پاسخی باز نماند و از راه درستی منحرف نگردد»[۲۷].[۲۸]
شرکانگاری علم امامان
برخی به دلیل عدم توجه و بیدقتی درباره علم امام، از پذیرش گستره علمی امام ابا داشته، به کلی آن را انکار کردهاند. منشأ انکار آنان دو چیز است:
- این گستره علمی که شیعیان برای امام قائلاند، سر از شرک و غلوگرایی بر میآورد.
- با آیات قرآن سازگاری ندارد؛ زیرا در قرآن کریم آمده است که کسی به علم خداوند احاطه ندارد[۲۹].[۳۰]
تمایز علم خداوند و علم امام
شرکانگاری و غلوپنداری علم امام ناشی از عدم تمییز علم خداوند و علم امام است. اگر کسی به وجوه تمایز علم خدا و امام دقت کند، هرگز دچار چنین پندارهایی نخواهد شد. به طور کلی علم الهی از علم امام به وجوه ذیل تمایز مییابد:
- علم خدا عین ذات اوست، ولی علم امام، زائد بر ذاتش.
- علم خدا قدیم و ازلی است، اما علم امام، حادث و مسبوق به عدم و موهوب از سوی خداست.
- علم خدا نسبت به معلومات، به نحو علیت و معلولیت است و علم امام به نحو انکشاف.
- علم خدا نیازمند به توجه نیست، اما علم امام محتاج به توجه است.
- علم خدا نامحدود و لایتناهی است، ولی علم امام، محدود و متناهی[۳۱].
چنان که ذکرش رفت، انکار گستره علم امام و شرک انگاشتن آن ناشی از نا آگاهی از تفاوتهای علم خدا و علم امام است؛ وگرنه با حفظ تمایزهای ذکر شده، مجالی برای انکار علم امام و شرک انگاشتن آن باقی نمیماند. تنافی داشتن با آیات قرآن نیز پنداری دور از واقعیت است؛ زیرا علم خدا همانند دیگر صفاتش، عین ذات اوست. بنابراین همانگونه که احاطه به ذات حق محال است، احاطه به علم او نیز محال است. پس مقصود از علم در آیه نامبرده، علم به معلومات است و در آیه نیز استثنا شده است که خداوند به برگزیدگانش هرچه بخواهد، از معلومات خود میدهد و این استثنا قطعاً تحقق یافته است و خدا قادر است هر مقدار از علمش را به پیامبر و امام افاضه کند.
برخی چنین پنداشتهاند که گستره علمی امام با آن دسته از روایاتی که علم امام را قابل فزونی دانستهاند، تنافی دارد[۳۲]، ولی باید توجه داشت که این روایات ناظر به علم عادی امام است و با وسعت علم امام ناسازگار نیست؛ زیرا افزایش علم امام در علوم عادی امام است و آن را نباید با علم وی به حسب مقام نورانیت خلط کرد. تجدد و تدریج به حسب علم عادی که مربوط به مقام عنصری اوست، مانع از تحقیق علم مقام نورانیت نیست، که اولین مخلوق و صادر نخست و فعلیت محض است. پس ممکن است که امام به حسب مقام نورانیت، به چیزی علم ثابت داشته باشد و علم به همان معلوم به حسب مقام عنصری، منوط به الهام جدیدی باشد[۳۳].[۳۴]
تکلیفآور بودن علم امام
آیا ائمه مجاز بودهاند از علم و دانش غیبی که ابزار امامت و لازمه رهبری و دفاع از دین بوده است، در امور شخصی نیز استفاده کنند یا نه؟ پس از اثبات علم الهی و موهوبی امام از منظر علامه جوادی آملی، اینک جای این پرسش باقی میماند که آیا علامه، عمل بر اساس علم موهوبی را بر امام لازم میداند یانه؟ آیا امام در برابر علم خاص خود تکلیفی ندارد؟ مثلاً اگر فرد عادی، زمان امتحانش را بداند، خود را برای آن آماده و مطابق علم خویش عمل خواهد کرد. با این بیان، اگر امام معصوم بر اساس علم غیب خود از زمان شهادتش یا نتیجه جنگ و یا حیله دشمن آگاه باشد و قاتلش را نیز بشناسد، آیا باید بر اساس علم خود عمل نماید و در محل شهادتش حضور یابد؟ با وجود این که حفظ جان واجب است، تکلیف او چیست؟
از نظر علامه جوادی آملی، پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) دو علم دارند: علومی که از راههای عادی به دست میآید و علومی که از راههای غیرعادی و نامتعارف حاصل میشود. اگر علم از راه عادی به دست آمد و شرایط حجت شرعی تمام شد، تکلیفآور است، ولی علم غیب از راه عادی به دست نمیآید و علم به قضا و قدر و لوح محفوظ است و بنابراین امر و نهی و تکلیف به ارمغان نمیآورد. علم غیب امام مثل علمی است که فرشتگان دارند، ولی تکلیف به آن تعلق نمیگیرد. حکمت الهی بر این تعلق گرفته است که معصومان نیز مانند انسانهای دیگر آزموده شوند. از این رو حضرات معصومین نیز مانند سایر مردم، مکلف به تکالیف الهی بودند و باید طبق علم عادی رفتار میکردند. آنان در مواردی که خداوند به آنها اجازه میداد، برای حفظ و عزت دین از علم غیب نیز استفاده میکردند، ولی اصل بر این است که در جریان امور ظاهری از علوم عادی بهره گیرند[۳۵].
بنابراین، آگاهی ائمه از سرنوشت غیبیشان تکلیفآور نبود و از این جهت از آن علم استفاده نمیکردند، مگر در موارد خاص که از سوی خداوند متعال مأمور به استفاده از آن میشدند وگرنه معیار تکلیف، علم عادی بود، نه علم ناعادی. از این رو اگر از راههای عادی به نقشه دشمن پی میبردند و شرایطشان مانند شرایط امام حسین (ع) نمیبود، حتماً برای خنثاکردنش اقدام میکردند[۳۶].[۳۷]
منابع علمی امامان
به طور کلی در منابع اسلامی سه یا چهار منبع برای علم امام ذکر شده است:
ارتباط با فرشتگان
ارتباط امام با فرشتگان یا مبادی عالی وجود با رویکردی فلسفی و روایی قابل اثبات است. طبق هستیشناسی برخی از فلاسفه اسلامی، سراسر جهان سلسله به هم پیوستهای است و موجودات واقع در افق هر جهانی، استعداد تبدیل شدن به مجاور خود را دارند و این استعداد که در دو سوی هر افق جهان دیده میشود، عبارت است از اتصال و پیوستگی آنها به یکدیگر. طبق هستیشناسی مزبور، نفس انسان نیز دارای استعداد تجرد و انسلاخ از بشریت و پیوند با عالم فرشتگان است.
نفس انسان دو جهت اتصال دارد: «اتصال به عالم فرشتگان» و «اتصال فرودین به عالم بدن و جسم». بنابراین اتصال برخی انسانها به عالم برین و فرشتگان، امری است معقول و ممکن و امام نیز همانند پیامبر(ص) میتواند به این عالم صعود کند و حقایق و علوم الهی از این طریق به قلب او افاضه گردد؛ با این تفاوت که ارتباطی که امام با فرشتگان برقرار میکند، هرگز به مرتبه ارتباط پیامبر(ص) با آنها نمیرسد.
ارتباط و اتصالی که حضرت ختمی مرتبت(ص) به آن نایل گردید و در اثر آن، وحی الهی را دریافت کرد، ویژه آن حضرت بود و دیگر هیچ کس به این مرتبه از اتصال و ارتباط با مبادی عالی وجود نمیرسد و بر هیچ کس وحی پیامبرانه نازل نمیشود، اما ارتباط و اتصال پایینتر از آن مرتبه با عالم فرشتگان، برای امام که جانشین پیامبر(ص) و عهدهدار وظایف آن حضرت است، معقول و امکانپذیر است و امام بر اثر این اتصال و از این طریق، علوم الهی را دریافت میکند و بسیاری از کرامات و الهامات از او ظاهر میگردد.
آیاتی از قرآن کریم نیز به گونههایی از این ارتباط که پایینتر از ارتباط وحیانی است، برای برخی از بندگان خاص الهی تصریح دارد:
- «زمانی که به حواریون وحی فرستادم که به من و فرستاده من ایمان آورید»[۳۸].
- درباره حضرت مریم(س) میفرماید: «پس روح خود جبرئیل را به سویش فرستادیم، پس به صورت انسان تمام برایش تمثل یافت»[۳۹].
- راجع به مادر حضرت موسی(ع) فرموده است: «آنگاه که بر مادرت وحی کردیم آنچه وحی کردنی بود»[۴۰].
- «و به مادر موسی وحی کردیم که شیرش ده و اگر بر او بیمناک شدی، به دریایش بینداز و مترس و غمگین مشو، او را به تو باز میگردانیم و در شمار پیامبرانش میآوریم»[۴۱].
امیرمؤمنان(ع) میفرماید: من نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوت و پیغمبری را میبوییدم و هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، صدای شیطان را شنیدم. گفتم: ای رسول خدا این چه صدایی است؟ فرمود این شیطان است که از پرستیده شدن نومید گشته است. آنچه را که من میشنوم، تو نیز میشنوی و آنچه را که میبینم، میبینی جز اینکه تو پیغمبر نیستی، بلکه وزیری و تو بر خیر و نیکویی هستی[۴۲]. در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است: «علی(ع) با فرشتگان سخن میگفت»[۴۳].
برخی از روایات از امامان معصوم به «محدَّث» تعبیر شده است؛ یعنی کسانی که با فرشتگان همسخن میشوند[۴۴]. در پارهای از احادیث، از فرشتهای که امامان با آن ارتباط پیدا میکنند، به «روح القدس» تعبیر شده است. روح القدس روحی قدسی است که با پیامبران و معصومان همراه است و امدادهای غیبی را در موارد مختلف به آنها منتقل میکند. از امام صادق(ع) روایت شده است: «روح القدس وسیله شناخت اشیا قرار میگیرد»[۴۵]. از امام باقر(ع) رسیده است که آنچه در زیر عرش تا زیر زمین وجود دارد، به وسیله روح القدس شناخته میشود[۴۶].
از منابع روایی اهل سنت نیز استفاده میشود که هرگاه کارهای مهم یا سخنان نغزی از کسی صادر میشد، میفرمودند: «این به کمک روح القدس بوده است»[۴۷]. پیامبر اکرم(ص) درباره «حسان بن ثابت» فرمود: «پروردگارا حسان را با روح القدس مورد تأیید قرار ده؛ آن سان که او از پیامبرش دفاع کرد»[۴۸].
امامان معصوم(ع) نیز از تأیید روح القدس نسبت به برخی از اصحابشان سخن گفتهاند. امام باقر(ع) درباره «کمیت بن زید اسدی» فرمود: «مادامی که از ما دفاع میکنی، همیشه روح القدس با تو خواهد بود»[۴۹]. هنگامی که «دعبل خزاعی» قصیده معروف «مدارس آیات» را خواند، امام رضا(ع) گریه شدیدی کرد و سپس فرمود: «این دو بیت را روح القدس بر زبانت جاری ساخته است»[۵۰].
قرآن کریم
آگاهی از قرآن کریم یکی دیگر از منابع علمی امام است. امام به تمام حقایق قرآن (ظاهر و باطن، محکم و متشابه، تفسیر و تأویل) و همه معارف و علوم آن احاطه دارد. از سوی دیگر، قرآن به اتفاق مسلمانان، سرچشمه فیاض علوم و دانشهاست و آگاهی و فهم آن، راهگشای تمام امور است و هر کس قرآن را بداند و به ظاهر و باطن آن احاطه داشته باشد، به تمام معارف و احکام و ظاهر و باطن شریعت آگاهی دارد. مقدمه دوم این استدلال، روشن است. سخن عمده در مقدمه نخست است که آیا امام به تمام حقایق قرآن احاطه دارد؟
روایات متعددی از طرق شیعه و اهل سنت رسیده است که امامان و مخصوصاً امام علی بن ابی طالب(ع) به همه معارف قرآن آگاهی دارند. «ابونعیم» روایتی را با اسنادش از «عبدالله بن مسعود» نقل میکند که «قرآن بر هفت حرف نازل شده است و هیچ حرفی نیست مگر اینکه ظاهر و باطن دارد و علی بن ابی طالب(ع) ظاهر و باطن آن را میداند»[۵۱].
نامبرده روایتی دیگر از امیر مؤمنان(ع) نقل کرده که حضرت فرمود: «به خدا سوگند هیچ آیهای نازل نشده مگر اینکه میدانم در کجا و کی نازل شده است. پروردگارم به من قلب صاحب درک و زبان گویا عنایت فرموده است»[۵۲].
«ابن سعد» در طبقات روایت دیگری از امام علی(ع) آورده است که آن حضرت فرمود: «از کتاب خدا از من بپرسید! هیچ آیهای نیست مگر اینکه میدانم در شب نازل شده است یا در روز؛ در کوه نازل شده است یا پهنههای دشت»[۵۳].
روایت ذکر شده را «ابن حجر» نیز آورده است؛ با این تفاوت که در ابتدای آن جمله ذیل را اضافه دارد: «از من بپرسید! به خدا سوگند هیچ چیزی از من نمیپرسید مگر اینکه از آن به شما خبر میدهم»[۵۴].
در روایات متعدد دیگری نیز صفات بسیاری برای علی بن ابی طالب(ع) ذکر شده که از آن جمله است: علم به قرآن، دانش تأویل و یقین[۵۵].
وراثت از پیامبر(ص)
پیامبر اکرم(ص) تمام معارف و شریعت اسلام را به علی(ع) آموخت و این دانش الهی، نسل به نسل به امامان معصوم(ع) رسید. اگر در کتاب الهی نظر ژرفی داشته باشیم، به روشنی مییابیم که بر اساس سنت الهی، همان طور که اقامه قسط و عدل بر عهده پاکترین ذریه پیامبران قرار میگیرد، علوم ربانی و آسمانی نیز به آنان انتقال مییابد.
خداوند در قرآن کریم فرموده است: «آنها پیامبرانی بودند که خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود؛ از فرزندان آدم و از کسانی که با نوح بر کشتی سوار کردیم و از دودمان ابراهیم و یعقوب و از کسانی که هدایت کردیم و برگزیدیم»[۵۶].
«خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داده است»[۵۷]. «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم را بر جهانیان برتری داده است»[۵۸].
این سنت الهی در دوره ختمیه نیز جاری است و خداوند ذریه پاک پیامبر خاتم(ص) را برای اقامه حق و عدل، جانشین و وصی آن حضرت قرار داده است و لازمه این قیادت ربانی آن است که علوم نبوت و اسرار کتاب الهی نیز به آنان انتقال یابد؛ چنان که سنت الهی در انبیای سلف و ذریه پاک آنها معین بوده است. روایت دیگری از طریق عامه و خاصه رسیده است که امیرمؤمنان(ع) فرمود: «رسول گرامی(ص) هنگام رحلتش مرا نزد خود خواند و هزار باب به من آموخت که از هر یک هزار باب دیگر باز میشد»[۵۹].
از روایات فوق و بسیاری از روایات دیگر که تعداد آن بسیار زیاد و در منابع فریقین آمده است، به خوبی معلوم میشود که رسول اکرم(ص) اسرار و معارف دین و همه علوم الهی را به امیر مؤمنان(ع) از طریق ویژهای انتقال داد. بنابراین علم امامان معصوم(ع) از علی(ع) و علم او از پیامبر اکرم(ص) مأخوذ است[۶۰].
علم معصوم
منابع
پانویس
- ↑ برای نمونه ر.ک: ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾ «آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش میپردازد از جهان واپسین میهراسد و به بخشایش پروردگارش امید میبرد؟ بگو: آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند» سوره زمر، آیه ۹؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾ «ای مؤمنان! چون در نشستها به شما گویند جا باز کنید، باز کنید تا خداوند برایتان (در بهشت) جا باز کند و چون گویند: برخیزید، برخیزید تا خداوند (پایگاه) مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا برد و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۱؛ ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾ «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳؛ ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ﴾ «آیا به آنچه خداوند آفریده است ننگریستهاند که چگونه سایههای آن از راست و چپ باز میگردد و با فروتنی به خداوند سجده میبرد؟» سوره نحل، آیه ۴۸؛ ﴿وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی ندادهاند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد میدهد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
- ↑ برای نمونه ر.ک: علاءالدین هندی، کنز العمال، ج۶، ص۱۹؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۱۰، ص۱۱؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳، به نقل از: جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۲، ص۲۰۴ - ۲۰۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص۲۱.
- ↑ «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی "حق" رهنمون باشد؟ بگو خداوند به "حق" رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص۶۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۳۰۸- ۳۷۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۰۳.
- ↑ حسن بن سلیمان حلی، بصائرالدرجات، ص۶۸.
- ↑ حسن بن سلیمان حلی، بصائرالدرجات، ص۷۶ ـ ۷۸.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲، ص۷۰.
- ↑ عبدالفتاح عبدالمقصود، خاستگاه خلافت، ترجمه دکتر سید حسن افتخاری، ص۲۷۱.
- ↑ العقاد، عبقریة الامام، ص۱۳۸ (به نقل از نظریة الامامة عند الشیعة الاثنی عشریة، احمد محمود صحبی، ص۲۷۱).
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲، ص۶۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۶۰.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۶۰.
- ↑ کنز العمال، ج۱۵، ص۱۱۳.
- ↑ اثبات الهداة، ج۶، ص۴۵-۴۹.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص۶۰-۶۱.
- ↑ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۲۱؛ الشریف المرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۲۹.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۹، ص۱۱۵.
- ↑ علی رضا مسجد جامعی، معارف امامیه، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲، ص۵۹.
- ↑ ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾ «آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ متقی هندی، کنزالعمال، ج۴، ص۷۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۲۷.
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، ص۱۶۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۸۶-۲۹۰.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲، ص ۶۰.
- ↑ ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ﴾ «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲، ص ۷۴.
- ↑ سید محمد علی قاضی طباطبایی، رساله در دلالت آیه تطهیر بر علم گسترده پیامبر و امام، ضمیمه هفده رساله فارسی، رضا استادی، ص۳۳۱-۳۳۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۵۶.
- ↑ علامه طباطبایی، پاسخ به قسمتی از کتاب عصای موسی، ضمیمه سرگذشت کتاب شهید جاوید، تألیف رضا استادی، حسن، ص۵۵۴ و ۵۴۷.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲، ص ۷۴.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۲، ص۲۲۵ و ۲۲۶؛ همو، نسیم اندیشه، دفتر اول، ص۸۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۲، ص۲۲۵ و ۲۲۶؛ همو، نسیم اندیشه، دفتر اول، ص۸۶.
- ↑ یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیتالله جوادی آملی، ص ۱۴۷.
- ↑ ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾ «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهادهایم» سوره مائده، آیه ۱۱۱.
- ↑ ﴿فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا﴾ «و از چشم آنان پنهان شد و ما روح خود را به سوی او فرو فرستادیم که چون انسانی باندام، بر او پدیدار گشت» سوره مریم، آیه ۱۷.
- ↑ ﴿إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى﴾ «آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی میشد وحی کردیم» سوره طه، آیه ۳۸.
- ↑ ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۲۳۴.
- ↑ آقا حسین الطباطبائی البروجردی، جامع الاحادیث، ج۱، ص۱۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۱۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۷۱-۲۷۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۲۷۱.
- ↑ جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۸۷؛ مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹.
- ↑ جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۸۷.
- ↑ جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۸۷؛ مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹.
- ↑ علی بن عیسی بن ابی الفتح الاربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۳، ص١١٨.
- ↑ ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۵.
- ↑ ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۰۱؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۶، ص۳۹۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۱؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۳۷.
- ↑ ابن جریر، تفسیر، ج۲۶، ص۱۱۶.
- ↑ متقی هندی، کنزالعمال ص۳۹۳؛ هیثمی، مجمع الهیثمی، ج۹، ص۱۵۸.
- ↑ ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا﴾ «آنان کسانی از پیامبرانند از فرزندان آدم که خداوند به آنان نعمت بخشیده است و از (فرزندان) آن کسانند که با نوح (در کشتی) برداشتیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیلاند و از آنانند که رهیاب کردیم و برگزیدیم؛ چون بر آنان آیات (خداوند) بخشنده خوانده میشد سجدهکنان و گریان به خاک میافتادند» سوره مریم، آیه ۵۸.
- ↑ ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾ «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
- ↑ ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾ «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
- ↑ حسن بن سلیمان حلی، بصائر الدرجات، ص۳۰۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۳۹ و ۲۹۶.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲، ص۷۵-۸۰.