بحث:عصمت در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: برگردانده‌شده
برچسب‌ها: برگردانده‌شده پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۹۶: خط ۴۹۶:
«ما حدیث سفینه را - که سندهای مختلفی دارد - قبول داریم {{عربی|و جاء من طرق عديدة يقوي بعضها بعضا إنما مثل أهل بيتي فيكم}}<ref>الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۵-۴۴۶.</ref>، اما [[شیعیان اهل بیت]] و کسانی که در [[کشتی نجات]] سوار شده‌اند ما [[اهل تسنن]] هستیم»<ref>{{عربی|و شيعته هم أهل السنة، لأنهم الذين احبوهم}}؛ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. در ادامه [[شیعیان]] را [[پیروان اهل بیت]] نمی‌داند.
«ما حدیث سفینه را - که سندهای مختلفی دارد - قبول داریم {{عربی|و جاء من طرق عديدة يقوي بعضها بعضا إنما مثل أهل بيتي فيكم}}<ref>الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۵-۴۴۶.</ref>، اما [[شیعیان اهل بیت]] و کسانی که در [[کشتی نجات]] سوار شده‌اند ما [[اهل تسنن]] هستیم»<ref>{{عربی|و شيعته هم أهل السنة، لأنهم الذين احبوهم}}؛ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. در ادامه [[شیعیان]] را [[پیروان اهل بیت]] نمی‌داند.
پس درباره این که اهل بیت یگانه [[وسیله نجات]] [[امت]] هستند نزاعی و اختلافی وجود ندارد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۴۳-۱۴۸.</ref>.
پس درباره این که اهل بیت یگانه [[وسیله نجات]] [[امت]] هستند نزاعی و اختلافی وجود ندارد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۴۳-۱۴۸.</ref>.
===[[حدیث]] سوم: «[[حدیث منزلت]]»===
حدیث «[[منزلت]]» نیز از جمله احادیثی است که بر [[عصمت امیر المؤمنین]]{{ع}} دلالت دارد. این حدیث به عبارت‌های مختلف در مجامیع [[روایی]] وارد شده است که عبارتند از:
#{{متن حدیث|قَالَ لِعَلِيٍّ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌}}<ref>مسند أحمد، ج۱، ص۱۷۵؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۰۸؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲؛ فضائل الصحابة (نسائی)، ص۱۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۳.</ref>؛
#{{متن حدیث|أو مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌}}<ref>مسند أحمد، ج۱، ص۱۷۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۴۳و ۱۶۲.</ref>؛
#{{متن حدیث|أَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌}}<ref>صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ سنن ابن ماجة، ج۱، ص۴۳، ش۱۱۵؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۹؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۰.</ref>؛
#{{متن حدیث|أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌}}<ref>مسند أحمد، ج۳، ص۳۲ و ج۶۵، ص۳۶۵؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۰۴، ش۳۸۱۳.</ref>؛
#{{متن حدیث|أَنَّكَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‌}}.
همچنین از [[ابن عباس]] آمده است که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرمود:
#{{متن حدیث|هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} لَحْمُهُ لَحْمِي وَ دَمُهُ دَمِي، فَهُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى...}}<ref>ر.ک: مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۱؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۱۵؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۵۶.</ref>؛
#{{متن حدیث|أَلَا تَرْضَاى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>عمدة القاری، ج۱۸، ص۴۶، ش۴۴۱۶.</ref>؛
#{{متن حدیث|عَلِيٌّ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۷۸، ش۵۵۹۷؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۳، ش۳۲۹۱۵؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۴۶۳، ش۴۰۲۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۲۲، ص۱۴۹.</ref>؛
#{{متن حدیث|أَمَا تَرْضَى أَنْ تَنْزَلْ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>مسند ابن الجعد، ص۳۰۱؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۷۵.</ref>؛
#{{متن حدیث|هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۱۸، ش۱۰۷۵.</ref>؛
#{{متن حدیث|أَفَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>کتاب السنة (ابن ابی عاصم)، ص۵۸۹، ح۱۳۵۱.</ref>؛
#{{متن حدیث|أَ لَمْ تَرْضَ أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>کتاب السنة (ابن ابی عاصم)، ص۶۱۱، ش۱۴۵۴؛ الکامل (ابن عدی)، ج۵، ص۱۹۹.</ref>؛
#{{متن حدیث|إِنَّهُ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۰۸، ش۸۳۹۹؛ خصائص أمیر المؤمنین{{ع}} (نسائی)، ص۵۰.</ref>؛
#{{متن حدیث|أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۷۸.</ref>
#{{متن حدیث|یَا عَلِيٌّ أَ لَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>مسند سعد بن أبی وقاص، ص۱۷۷، ش۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۳۹ و ۱۷۳.</ref>.
'''[[راویان حدیث منزلت]]''': [[حدیث منزلت]] را صحابه‌ای همچون:
# [[أمیر المؤمنین]]{{ع}}؛
# [[عبد الله بن مسعود]]؛
# [[سعد بن ابی‌وقاص]]؛
# [[عمر بن خطاب]]
# [[ابوسعید خدری]]؛
# [[براء بن عازب رامین]] و کرداری ساری؛
# [[جابر بن سمره]]؛
# [[ابوهریره]]؛
# [[زید بن ارقم]]؛
# [[انس بن مالک]]؛
# [[ابوایوب انصاری]]؛
# [[عقیل بن ابو طالب]].
# معاویه و برخی دیگر نقل کرده‌اند.
همچنین [[راویان]] [[زن]] این [[حدیث]] عبارتند از:
# [[حضرت زهرا]]{{س}}؛
# [[اسماء بنت عمیس]]؛
# [[أم سلمه]].
و از راویان این حدیث در قرون مختلف نیز می‌توان به راویان زیر اشاره کرد:
# [[بخاری]]؛
# مسلم؛
# [[احمد بن حنبل]]؛
# [[ابن ماجه]]؛
# [[ترمذی]]؛
# [[نسائی]]؛
# [[ابن حبان]]؛
# [[ابوبکر بزّار]]؛
# [[ابویعلی]]؛
# [[محمد بن جریر طبری]]؛
# [[ابو القاسم طبرانی]]؛
# [[حاکم نیشابوری]]؛
# [[ابن مردویه]]؛
# [[ابونعیم اصفهانی]]؛
# [[ابوبکر خطیب بغدادی]]؛
# [[ابن عبدالبر اندلسی]]
# [[بغوی]]؛
# [[ابن عساکر]]؛
# [[فخر رازی]]؛
# [[ابن اثیر]]؛
# [[نووی]]؛
# [[ابن سید الناس]]؛
# [[ابن کثیر دمشقی]]؛
# [[خطیب بغدادی]]؛
# [[ابن حجر عسقلانی]]؛
# [[جلال الدین سیوطی]]؛
# [[ابن حجر مکی]]؛
# [[ولی الله دهلوی]].
'''[[تواتر حدیث]]''':
حدیث منزلت به اعتراف حاکم نیشابوری<ref>کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب، ص۲۸۳.</ref>، جلال الدین سیوطی<ref>قطف الأزهار المتناثرة فی الأحادیث المتواترة، حرف الف.</ref>، صفدی<ref>الوافی بالوفیات، ج۲۱، ص۱۷۸.</ref>، [[ابن عبدالبر]]<ref>الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۹۷.</ref>، [[مزّی]]<ref>الوافی بالوفیات، ج۲۰، ص۴۸۳.</ref> و ملّا علی [[متقی هندی]]<ref>مختصر قطف الأزهار، حرف الف.</ref> [[متواتر]] است.
متقی هندی به طرق و اسانید مختلف این حدیث را نقل کرده است<ref>کنز العمال، ج۱۳، ص۱۰۵ - ۱۹۲.</ref>.
ابن عساکر نیز این [[حدیث شریف]] را از ۲۰ نفر [[صحابی پیامبر]] نقل کرده است<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۳۰۶ - ۳۹۳.</ref>.
ابن عبدالبر و [[مزی]] در اعتبار این حدیث می‌گویند:
{{عربی|و هو من أثبت الآثار وأصحها}}<ref>الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۹۷؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۴۸۳.</ref>؛
حدیث منزلت از ثابت‌ترین و صحیح‌ترین احادیثی است که از [[پیامبر]] [[روایت]] شده است.
'''[[متن حدیث]] در نقل راویان''': بخاری در صحیح با سند خود از [[سعد بن ابی‌وقاص]]، [[حدیث منزلت]] را این‌گونه نقل کرده است:
[[رسول الله]]{{صل}} به علی{{ع}} فرمود:
{{متن حدیث|أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌}}<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۲۰۹.</ref>.
در موضع دیگری از [[صحیح بخاری]] آمده است: [[رسول خدا]] برای [[جنگ تبوک]] از [[مدینه]] خارج شد و علی{{ع}} را به عنوان [[خلیفه]] خود در مدینه باقی گذاشت. در آن هنگام علی{{ع}} عرضه داشت: آیا مرا خلیفه خود برای نگه داری از [[کودکان]] و [[زنان]] قرار می‌دهی؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: آیا به این که جایگاه تو نسبت به من، به مانند جایگاه [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشد [[راضی]] نیستی؟<ref>صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹.</ref>
سعید بن مسیّب، از عامر (فرزند سعد بن ابی‌وقاص) و او از پدرش [[سعد]] حدیث منزلت را این‌گونه نقل کرده است:
{{متن حدیث|أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}.
اما برای این که مطمئن شود می‌گوید:
{{عربی|فأحببت أن أشافه بها سعدا، فلقيت سعدا فحدثته بما حدثني عامر، فقال سعد: أنا سمعته، فقلت: أنت سمعته؟ قال: فوضع إصبعيه على أذنيه فقال: نعم وإلا فاستكتا}}<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰.</ref>؛
[[دوست]] داشتم [[حدیث]] را از خود سعد بشنوم، از این رو به دیدار سعد رفتم و حدیث منزلت را که از عامر (فرزند سعد) شنیده بودم نقل کردم. سعد گفت: خود این حدیث را شنیدم. به او گفتم تو خود شنیدی؟ سعد در حالی که انگشتانش را روی گوش‌های خود قرار داد، گفت: اگر با این دو گوش نشنیده باشم کر بشوم و اگر ندیده بودم [[کور]] بشوم.
[[تعجب]] [[سعید بن مسیب]] و پیگیری وی، دلالت بر اهمیت حدیث منزلت دارد.
حدیث منزلت در [[صحیح مسلم]] به نقل از سعد بن ابی‌وقاص این‌گونه آمده است: آن وقتی که معاویه برای [[حج]] به [[حجاز]] آمد، نشستی ترتیب داد و بزرگان به دیدار او رفتند. وقتی سعد بن ابی‌وقاص به نزد او رفت، معاویه در همان مجلس به او امر کرد تا [[امیر المؤمنین]]{{ع}} را [[لعن]] کند. سعد بن ابی‌وقاص از [[لعن]] [[امیر المؤمنین]] خودداری کرد و به سه مورد از خصوصیات [[امیرالمؤمنین]] اشاره کرد که از جمله آنها [[حدیث منزلت]] است. سعد گفت: تا وقتی این [[احادیث]] را به یاد داشته باشم، هرگز او را لعن نخواهم کرد. در این نقل این‌گونه آمده است:
{{عربی|وَ مِنْهَا: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰.</ref>.
'''[[بازی]] با [[حقایق]]''': از نظر سند هیچ تردیدی در صدور این [[حدیث]] وجود ندارد، با این [[حال]] برخی از [[دشمنان اهل بیت]]{{عم}} کوشیده‌اند تا به رغم نقل این حدیث در کتب معتبر و صحیح نزد [[اهل سنت]]، در سند آن خدشه کنند.
در [[مواقف]] آمده است که [[سیف الدین آمدی]]<ref>وی از عالمان اصولی است. کتاب وی به الإحکام فی أصول الأحکام معروف است و آراء و انظار وی مستند به این کتاب است.</ref> سند حدیث منزلت را تمام نمی‌دانسته است<ref>المواقف، ج۳، ص۶۱۸؛ همچنین ر.ک: شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۲ - ۳۶۳؛ الصواعق المحرقة، ج۱، ص١٢٢.</ref>.
ولیکن «سیف الدین آمدی» کسی است که در [[منابع اهل سنت]] در شرح حال وی مطالبی حاکی از [[بی‌دینی]] نوشته‌اند از جمله این که «تارک الصلاة» بوده است<ref>میزان الاعتدال، ج۲، ص۲۵۹، ش۳۶۴۷؛ لسان المیزان، ج۳، ص۱۳۴، ش۴۷۰؛ تاریخ الإسلام، ج۴۶، ص۷۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲۲، ص۳۶۶.</ref>.
اما خدشه در سند این حدیث ناممکن است، بدین روی برخی از متعصبین پس از [[نا امیدی]] در بحث سندی، در صدد [[تحریف]] محتوای آن برآمده‌اند تا آنجا که در برخی منابع حدیث منزلت این‌گونه نقل شده است:
{{عربی|علي مني بمنزلة قارون من موسى}}<ref>تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۳۴۹؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۵۷۷؛ تاریخ الإسلام، ج۱۰، ص۱۲۲.</ref>؛
[[جایگاه علی]] نسبت به من جایگاه [[قارون]] نسبت به [[موسی]] است!
این‌گونه [[تحریفات]] و تلاش‌های مضحک و حرکات مذبوحانه برای [[کتمان حق]]، هم از این [[واقعیت]] حکایت دارد که حدیث منزلت از نظر سند و دلالت بسیار محکم و روشن است و هم نشانگر [[بغض]] و [[کینه]] برخی نسبت به [[اهل بیت]] [[رسول خدا]]{{عم}} است؛ اما این کارها به نفع [[حقیقت]] است و بازگو کننده [[ناتوانی]] متعصّبین در [[انکار حدیث]] [[منزلت]] است.
[[جعل حدیث]] از دیگر اقداماتی است که در مقابله با [[عظمت]] [[حدیث منزلت]] واقع شده است. از سوی برخی از [[اهل تسنن]] و در پاره‌ای از منابع آنها آمده است:
{{عربی|أبو بكر و عمر مني بمنزلة هارون من موسى}}<ref>تمهید الأوائل، ص۴۶۳؛ الکامل (ابن عدی)، ج۵، ص۷۵؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۸۳، ش۶۲۵۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۶۰ و ۲۰۶.</ref>.
جعلی بودن این [[حدیث]] به قدری روشن است که آنان در کتاب‌های خود به [[دروغین]] بودن آن تصریح کرده‌اند<ref>ر.ک: العلل المتناهیة، ج۱، ص۱۹۹، ش۳۱۲؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۱۲۲ و ۱۷۱-۱۷۲، ذیل شماره ۶۰۰۹ و ۳۹۰، ذیل شماره ۶۸۹۴؛ لسان المیزان، ج۲، ص۲۳؛ جامع الأحادیث، ج۱، ص۲۳؛ جامع الأحادیث، ج۱، ص۱۵۰، ش۲۳۶.</ref>.
'''بررسی دلالت حدیث منزلت''': برای روشن شدن دلالت حدیث منزلت، بررسی [[مقامات]] [[حضرت هارون]] و جایگاه او نسبت به [[حضرت موسی]] ضروری می‌نماید.
'''مقامات حضرت هارون'''
# حضرت هارون [[معصوم]] است؛ زیرا به تصریح [[قرآن مجید]] او [[نبی]] بوده و همه [[انبیاء]] معصومند.
# حضرت هارون [[وزیر]] حضرت موسی بوده است. حضرت موسی از [[خداوند سبحان]] درخواست می‌کند: {{متن قرآن|وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي}}<ref>«و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۲۹-۳۰.</ref> [[خداوند]] دعای او را [[مستجاب]] می‌کند: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیری همراه او گرداندیم» سوره فرقان، آیه ۳۵.</ref>.
# حضرت هارون در [[رسالت]] حضرت موسی [[شریک]] بوده است، آنجا که حضرت موسی از [[خدا]] خواست: {{متن قرآن|اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي}}<ref>«پشتم را به او استوار دار * و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۳۱-۳۲.</ref>.
#از دیگر مقامات حضرت هارون{{ع}} که از [[روایات]] برداشت می‌شود، اختصاص ورود و سکونت وی در [[مسجد]] به همراه [[خانواده]] اوست. هیچ کس غیر از [[هارون]] و ذریه‌اش [[حق]] نداشت در [[بیت المقدس]] [[سکونت]] داشته باشد. [[ابن عساکر]] در این باره چنین نقل می‌کند:
{{متن حدیث|خَطَبَ النَّبِيُّ{{صل}} خُطْبَةً وَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَ لِمُوسَى وَ هَارُونَ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ أَمَرَهُمَا أَنْ لَا يَبِيتَ فِي مَسْجِدِهِمَا جُنُبٌ وَ لَا يَقْرَبُوا فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا مُوسَى وَ هَارُونَ وَ ذُرِّيَّتُهُمَا وَ إِنَّ عَلِيّاً هُوَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ ذُرِّيَّتُهُ كَذُرِّيَّةِ هَارُونَ وَ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَقْرَبَ النِّسَاءَ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ لَا يَبِيتَ فِيهِ جُنُبٌ إِلَّا عَلِيٌّ وَ ذُرِّيَّتُهُ‌}}<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۴۱-۱۴۲. همچنین ر.ک: الدر المنثور، ج۳، ص۳۱۴-۳۱۵.</ref>؛
همانا [[رسول خدا]] در خطابه‌ای فرمود: به [[درستی]] که [[خداوند]] به [[موسی]] و هارون امر کرد که برای سکونت قومشان خانه‌هایی بسازند. خداوند همچنین از سکونت در [[مسجد]] با [[حال]] جنابت و نزدیکی با [[زنان]] در مسجد منع کرد، مگر هارون و خانواده‌اش.
در این [[زمان]] نیز برای احدی نزدیکی با زنان در مسجد و ماندن با حال جنابت جایز نیست مگر برای علی و خانواده‌اش.
نکته بسیار مهم اینجاست که نه فقط [[حضرت هارون]] از ممنوعیت سکونت در مسجد استثنا شده؛ بلکه ایشان موجب [[طهارت]] و [[پاکی]] مسجد است. [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرماید:
{{متن حدیث|إن موسى سأل ربه أن يطهر مسجده بهارون و إني سألت ربي أن يطهر مسجدي بك و بذريتك}}؛
همانا موسی از [[پروردگار]] درخواست نمود که مسجدش را به وسیله هارون [[پاکیزه]] گرداند و به درستی که من نیز از خداوند می‌خواهم که مسجد من را به وسیله تو علی و [[خانواده]] ات پاکیزه گرداند.
در ادامه [[پیامبر اکرم]] به دنبال [[ابو بکر]] می‌فرستند و [[فرمان]] بستن درِ خانه‌اش را که به مسجد باز می‌شد صادر می‌کنند. در این هنگام {{عربی|فاسترجع ابوبكر}}؛ [[ابوبکر]] با گفتن {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref> [[ناراحتی]] خود را اظهار می‌کند؛ چراکه به [[حقیقت]] بستن دری که به [[مسجد]] [[رسول الله]] باز می‌شد سخت است، اما چاره‌ای جز [[اطاعت]] ندارد. آن‌گاه [[رسول خدا]]{{صل}} به دنبال عمر و عباس می‌فرستند تا آنان نیز درِ خانه‌های خود را ببندند. سپس [[پیامبر]] فرمود:
{{متن حدیث|مَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَكُمْ وَ فَتَحْتُ بَابَ عَلِيٍّ، وَ لِكُنَ اللَّهَ فَتَحَ بَابَ عَلِيٍّ وَ سَدَّ أَبْوَابَكُمْ‌}}<ref>مسند البزار، ج۱، ص۱۰۷، ح۵۰۶؛ جامع الأحادیث، ج۲۹، ص۲۷۸، ش۳۲۱۳۷؛ اللآلی المصنوعة، ج۱، ص۳۲۱؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۷۵، ح۳۶۵۲۱؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۴ - ۱۱۵؛ المعجم الأوسط، ج۴، ص۱۸۶؛ القول المسدد فی مسند أحمد، ص۲۹ - ۳۰؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۴۶۰. قابل ذکر است که حلبی کلمه استرجاع ابوبکر را (که همگی ذکر کرده‌اند) حذف کرده است و می‌نویسد: ابوبکر بلافاصله گفت: {{عربی|سمعاً و طاعةً}}.</ref>؛
من درهای خانه‌های شما را نبستم و درِ [[خانه علی]] را باز نگزاردم، بلکه [[خدا]] درِ خانه علی را باز گذاشت و درِ خانه‌های شما را بست.
حضرت خطاب به همه آنها فرمودند: [[گمان]] نکنید این کار را از روی تصمیم خود انجام داده‌ام تا در [[مقام]] گله‌مندی برآیید؛ چراکه این [[فرمان الهی]] است.
این واقعه نیز بیان‌گر [[عصمت]] [[اهل بیت پیامبر]]{{عم}} است.
در کتاب [[مسند]] [[احمد بن حنبل]]<ref>مسند أحمد، ج۴، ص۳۶۹.</ref>، المستدرک علی الصحیحین<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۵. وی در ادامه حدیث می‌نویسد: {{عربی|هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه}}.</ref>، [[مجمع الزوائد]]<ref>مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۴.</ref>، [[تاریخ مدینة دمشق]]<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۳۸.</ref> و کتاب‌های دیگر<ref>ر.ک: الریاض النضره، ج۱، ص۲۶۴؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۱۸، ح۸۴۲۳؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۴۵۹ - ۴۶۱؛ میزان الإعتدال، ج۴، ص۲۳۶، ش۸۹۷۱؛ البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۷۹؛ المناقب (خوارزمی)، ص۳۲۷، ش۳۳۸؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۹۹، ش۳۲۸۷۷ و ۶۱۸، ش۳۳۰۰۴؛ فتح الباری، ج۷، ص۱۲ - ۱۳؛ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۳۶۳؛ جامع الأحادیث، ج۶، ص۳۲۰، ش۵۲۶۱؛ فضائل الصحابة (أحمد بن حنبل)، ج۲، ص۵۸۱؛ مرقاة المفاتیح، ج۱۷، ص۴۵۳.</ref> از [[زید بن ارقم]] آمده است که گفت:
{{عربی|كانت لنفر من أصحاب رسول الله{{صل}} أبواب شارعة في المسجد فقال يوماً سدوا هذه الأبواب إلا باب علي، قال: فتكلم في ذلك ناس، فقام [[رسول الله]]{{صل}} فحمد [[الله]] وأثني عليه ثم قال: أما بعد، فإني أمرت بسد هذه الأبواب غير باب علي، فقال فيه قائلكم؛ والله ما سددت شيئا ولا فتحته ولكني أمرت بشيء فاتبعته}}؛
[[زید بن ارقم]] گوید: برخی از [[اصحاب رسول الله]]{{صل}} دری داشتند که به [[مسجد پیامبر]] باز می‌شد، روزی [[پیامبر]] فرمود: همه این درها را ببندید مگر درِ [[خانه علی]]. عده‌ای زبان به [[گله]] گشوده و [[شکایت]] کردند. آن‌گاه [[رسول خدا]] برخاستند و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] فرمودند: اما این که من به شما دستور دادم تا درِ [[خانه‌ها]] بسته شود مگر در خانه علی، موجب شد تا بعضی از شما سخنانی از روی شکایت بگویید! [[سوگند]] به [[خدا]]، دری را نبستم و نگشودم مگر آنکه [[مأمور]] به انجام آن شدم، پس از آن امر [[پیروی]] کردم.
برای کسانی که دری به [[مسجد]] داشتند این مسأله گران تمام شد تا جایی که سر و صدا و حتی [[بی‌ادبی]] و [[اعتراضات]] تند از جانب برخی هم چون عباس - [[عموی پیامبر]] نقل شده است<ref>در برخی از مصادر از جمله مجمع الزوائد، جلد ۶، صفحه ۱۱۵ به جای عباس نام حمزه را آورده‌اند، در حالی که واقعه بسته شدن درب‌ها در اواخر حیات رسول خدا اتفاق افتاده است و حضرت حمزه در جنگ «احد» شهید شده بود. علاوه بر این، جناب حمزه اهل اعتراض بر پیامبر اکرم نبوده است.</ref>.
'''اشکالی [[علمی]]''': بحث ما در دلالت [[حدیث منزلت]] بر [[عصمت امیر المؤمنین]]{{ع}} به پایان رسید.
این [[حدیث]] دارای نکات فراوانی است که به وجوه متعدد بر [[امامت]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} دلالت دارد که در [[آینده]] به آن خواهیم پرداخت.
عمده اشکالی که بزرگان [[اهل تسنن]] در این حدیث مطرح می‌کنند عبارت از این است که:
این حدیث به هنگام خروج [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای [[جنگ تبوک]] صادر شده است. بر اساس این قرینه، [[خلافت]] امیر المؤمنین{{ع}} به [[زمان غیبت]] [[حضرت رسول]] از [[مدینه]] اختصاص دارد و [[جانشینی حضرت امیر]] [[مؤمنان]] به این مقطع زمانی [[مقید]] می‌گردد، در نتیجه نمی‌توان آن را [[دلیل بر امامت]] آن حضرت برشمرد<ref>ر.ک: منهاج السنة، ج۷، ص۲۳۶.</ref>.
'''[[پاسخ به شبهه]]''':
پاسخ این [[شبهه]] روشن است. در [[علم اصول]] -که [[اهل سنت]] مدعی تأسیس آن هستند - قاعده‌ای عام وجود دارد که مورد قبول همه [[علما]] است و تخصیص‌پذیر نیز نمی‌باشد و آن قاعده این است که «مورد، مخصّص نیست».
بر اساس این قاعده، حتی اگر [[حدیث منزلت]] فقط در آن شرائط صادر شده باشد اختصاص به آن مورد نخواهد داشت، لیکن این [[حدیث شریف]] بیش از ده بار و در جایگاه‌های مختلف<ref>برای اطلاع بیشتر از این موارد ر.ک: نفحات الأزهار، جلد ۱۷.</ref> وارد شده است. به عبارت دیگر حضرت رسول این [[کلام]] را از ابتدای [[بعثت]] تا پایان عمر شریفشان، در موارد مختلف و به مناسبت‌های گوناگون فرموده‌اند. پس شبهه از اساس مردود است<ref>«حدیث ثقلین» و حدیث «من کنت مولاه» را بارها و بارها پیامبر{{صل}} فرموده‌اند و اختصاص به موارد خاصی ندارد. هر چند حدیث «من کنت مولاه» در روز غدیر خم از مواردی است که مشهور و معروف گشته است. مواردی را که حدیث منزلت از دو لب گوهربار پیامبر صادر شده است را در رساله‌ای به رشته تحریر در آورده‌ایم.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۴۸-۱۶۱.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۳۰ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۴

مقدمه

حجت الله باید معصوم باشد. گفتنی است که هم می‌توان با تحلیل عقلی نسبت به مفهوم حجت الله، به چنین نتیجه‌ای دست یافت و هم آن‌که در روایات اشاراتی به این حقیقت وجود دارد. در ضمن، عصمت را می‌توان در دو حوزه عصمت از اشتباه و عصمت از گناه بررسی کرد:

عصمت از اشتباه در تبیین دین

بر اساس تحلیل عقلی، می‌توان گفت حجت خدا بر روی زمین، نماینده و جانشین او میان آفریدگانش است. با وجود او حجت بر بندگان تمام می‌شود؛ از این‌رو، سخن او سخن خدا و فرمان‌های او اوامر خداوند است. اگر چنین است، لازم می‌آید که سخنان و اوامر او از منبع فیض الهی سرچشمه گرفته باشد تا مشوب به خطا و غبار آلود به گرد اشتباه نگردد؛ زیرا در غیر این صورت، حجت خدا بر بندگان تمام نمی‌شود؛ از این‌رو، عبد الله بن سلیمان عامری در روایتی صحیح[۱] از امام صادق (ع) نقل می‌کند: “هیچ زمانی بر زمین نگذشته مگر آن‌که برای خداوند حجتی در آن بوده است که حلال و حرام را شناسانده و مردم را به راه خدا دعوت می‌کند”[۲]. امام باقر یا امام صادق (ع) نیز در روایت دیگری فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَدَعِ الْأَرْضَ بِغَيْرِ عَالِمٍ، وَ لَوْ لَاذلِكَ لَمْ يُعْرَفِ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ»[۳]؛ “همانا خداوند زمین را بدون عالم رها نمی‌کند و اگر چنین نباشد، حق از باطل شناخته نمی‌شود”. از مقایسه این روایت با روایاتی که در سطور پیشین راجع به حجت الله بیان گردید، به خوبی روشن می‌شود که عالم در این روایت همان حجت الله است. بر اساس این روایت، دلیل فرستادن عالم، که منطبق بر حجت الله است، روشن ساختن حق از باطل است. بنابراین، اشتباه او در شناساندن حق از باطل، موجب نقض غرض از فرستادن او می‌شود. تحلیل مزبور، همراه با روایاتی که در تأیید آن بیان شد، عصمت حجت الله از گناه و اشتباه در تبیین دین را ثابت می‌کند؛ بدین معنا که دین خدا را عمداً کم و زیاد نمی‌کند؛ ضمن آن‌که در تبیین آن نیز دچار اشتباه نمی‌شود.

عصمت از گناه

در برخی دیگر از روایات، به گونه‌ای سخن به میان آمده است که عصمت حجت الله از گناه نیز ثابت می‌شود؛ برای نمونه، ابو بصیر در روایتی معتبر از امام صادق (ع) نقل می‌کند که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ»[۴]. با توجه به آنچه که پیش‌تر راجع به مفهوم حجت الله گفته شد، به خوبی روشن می‌شود که مقصود از امام در این روایت نیز همان حجت خدا بر بندگان است. به نظر می‌رسد، در این روایت، وصف “عادل” نشان از این حقیقت دارد که اگر امام غیر عادل باشد، حجت بر مردم تمام نخواهد شد. گفتنی است، مفهوم عدل در برابر ظلم است و ظلم دایره‌ای گسترده دارد که شامل تمام گناهان می‌شود[۵]. مفهوم عادل نیز ارتباط وثیقی با مفهوم معصوم دارد؛ تا آنجا که برخی متکلمان عصمت را به عدالت تفسیر کرده‌اند[۶]. امام علی (ع) در برخی بیانات خود، مقام حجت اللهی را قرین ویژگی عصمت قرار داده‌اند. ایشان در روایتی صحیح فرمودند: “خداوند ما را پاکیزه و معصوم کرد... و ما را حجت‌های خود روی زمین قرار داد”[۷]. روایت اخیر به خوبی عصمت حجت الله از گناهان را به روش نقلی ثابت می‌کند و حتی شاید بتوان در تحلیل آن چنین گفت که وجه حجت قرار دادن برخی از بندگان، عصمت ایشان بوده است. به دیگر سخن، از آنجا که در این روایت، عصمت از گناهان مقدم بر مقام حجت اللهی امامان بیان شده است، به نظر می‌رسد چنین چینشی بیانگر این مدعا باشد که ایشان چون معصوم‌اند، حجت الله بر روی زمین‌اند. عبد العزیز بن مسلم روایتی از امام رضا (ع) نقل می‌کند که این روایت در بیشتر منابع کهن حدیثی شیعه آمده است. وی نقل می‌کند که همراه با امام رضا (ع) در مرو بودیم. روزی وارد مسجد شدم و دیدم که مردم جمع شده‌اند و راجع به مسئله امامت بحث میکنند. نزد امام رضا (ع) رفتم و ایشان را در جریان گذاشتم. امام (ع) با تأکید بر اینکه منزلت و جایگاه امام چنان رفیع است که هرگز به عقول مردم خطور نمی‌کند، فرمودند: “... امام از گناهان پاک و از عیوب مبرا و مخصوص به علم است... او معصوم، تأیید شده، توفیق داده شده و محکم شده است و از اشتباهات و گمراهی‌ها و لغزش‌ها در امان است و خداوند او را به این امور مختص ساخته تا حجت او بر بندگان باشد”[۸]. در این روایت نیز به خوبی رابطه میان عصمت و مقام حجت اللهی تبیین شده است[۹].

عصمت

ثابت شد که «أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ» هدایتگر و مرجع دینی مردم و برطرف کننده اختلاف آنهاست. در این صورت، عصمت یکی از ویژگی‌های اجتناب‌ناپذیر اوست؛ چرا که بدون داشتن چنین ویژگی‌ای نمی‌تواند برطرف کننده اختلاف از میان مردم زمین باشد. سخن امام باقر (ع) این برداشت را تأیید می‌کند. ایشان با استناد به سخن پیامبر (ص) که اهل بیت خود را موجب امان اهل زمین معرفی کردند، فرمودند: “آنها معصوم مطهرند که گناهی انجام نمی‌دهند... ”[۱۰][۱۱].

بر اساس مفهوم «خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ»، امام (ع) نگه‌دارنده علوم الهی است. این مفهوم، به نوعی یادآور و بیانگر مفهوم امین الله و نیز صفت عصمت است؛ بدین بیان که خداوند حکیم متعال علوم خود را به کسی واگذار می‌کند که معتمد اوست و نسبت به آن علوم خیانت نمی‌کند؛ در غیر این صورت، او دیگر نگه دارنده و خازن به شمار نمی‌رود. به دیگر سخن، اگر خداوند علم خود را به کسی اعطا کند که از آن استفاده نابجا کند و خیانت بورزد، با حکمت نامحدود او ناسازگار است. در مثال‌های عُرفی نیز می‌توان گفت: مخزن آب تا زمانی خزن است که توانایی نگهداری آب را داشته باشد؛ چنین برداشی از مفهوم «خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ» از برخی روایات نیز استفاده می‌شود؛ برای مثال، در روایتی صحیح از امام باقر (ع) نقل شده است که در ضمن تفسیر آیه شریفه ﴿صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ[۱۲]، به ابو حمزه ثمالی فرمودند: "مقصود از آن (صراطعلی (ع) است. همان خداوند علی (ع) را خازن خود قرار داده است بر آنچه در آسمان‌ها و زمین است، و چیزی در زمین نیست، مگر آن‌که علی (ع) را امین بر آن قرار داده است"[۱۳][۱۴].

این روایت بدین معناست که امام علی (ع) از آنجا که امین و معتمد خداوند بوده، خازن قرار داده شده است، بر آنچه در آسمان و زمین است[۱۵].

اولی الامر در روایات، همان اولی الامر در قرآن است، چراکه امامان (ع) در مقام تفسیر آیه اولی الامر، خود را مصداق این مفهوم معرفی کرده‌اند. چنان‌که پیش‌تر بیان شد، اولی الامر یا همان «وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ» به لحاظ اصطلاح قرآنی، انسان‌هایی معصوم‌اند. در تأیید این آموزه می‌توان به برخی روایات نیز اشاره کرد؛ چنان‌که سلیم بن قیس هلالی از امیر المؤمنین (ع) نقل می‌کند که پس از سفارش به پیروی از رسول گرامی اسلام (ص) و اولی الامر فرمود: "همانا خداوند به اطاعت رسول فرمان داده، زیرا او معصوم [و] مطهّر است؛ به گناه فرمان نمیدهد و همانا خداوند به اطاعت از اولی الامر فرمان داده، زیرا آنها معصوم [و] مطهّرند، به گناه فرمان نمی‌دهند"[۱۶]. همچنین امام باقر (ع) آنجا که در صدد معرفی مفهوم "اهل البیت" بودند، فرمودند: "مقصود از اهل بیت رسول خدا (ص) امامانی‌اند که خداوند (عزّ و جل) اطاعت از آنها را قرین اطاعت از خود قرار داده است. پس فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۷]؛ و آنها معصوم و مطهرند که گناه نمی‌کنند..."[۱۸][۱۹][۲۰].

عصمت در مقامات امامان

پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: «ای علی تو امام و پدر یازده امامی هستی که همگی مطهر و معصوم‌اند»[۲۱]. در اخبار خطبه غدیر آمده است که پیامبر (ص) فرمود: «امربه معروف و نهی از منکری نیست مگر همراه امام معصوم»[۲۲].

همچنین پیامبر (ص) در قسمتی از حدیث معراجیه فرمود: «هنگامی‌که مرا به آسمان بردند نورهایی مشاهده کردم و گفتم: ای پروردگار من اینها چیست و چه کسانی هستند؟ ندا آمد: ای محمد! این نور علی و فاطمه است و این نور حسن و حسین است و این انوار ائمه بعد از تو از فرزندان حسین است که همگی پاک و معصوم‌اند»[۲۳].

با اسناد مختلف و در نقل دیگر حدیث معراجیه آمده است: «از صلب شما نسل پاک و ائمه معصوم را خارج می‌کنم»[۲۴].

با اسناد مختلف از ابن‌عباس نقل شده: روزی درحالی‌که علی (ع) و فاطمه (س) و حسنین (ع) در نزد پیامبر (ص) بودند ایشان فرمود: «خدایا اینها اهل بیت من هستند، ایشان را مطهر از هر پلیدی و معصوم از هر گناهی قرار ده»[۲۵].

ابن عباس: پیامبر (ص) فرمود: «من و علی و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین مطهر و معصوم هستیم»[۲۶].

ابوسعید خدری نقل کرده: پیامبر (ص) فرمود: «اهل بیت من امان اهل زمین‌اند همان‌طور که ستاره‌ها امان اهل آسمان‌اند. سؤال شد: آیا ائمه بعد شما از اهل بیت شما هستند؟ فرمود: بله ائمه بعد من دوازده‌نفرند که نه نفر آنها از نسل حسین‌اند که امین و معصوم‌اند»[۲۷]. و این حدیث ازطریق جابر بن یزید جعفی از قول امام باقر (ع) هم نقل شده است[۲۸].

واثلة بن اسقع می‌گوید: پیامبر (ص) فرمود: «همانا ائمه بعد من دوازده نفرند هرکس آنها را دوست داشته باشد و به آنها اقتدا کند سعادتمند می‌شود و نجات می‌یابد و هرکس تخلف کند گمراه می‌شود و فرو می‌افتد»[۲۹] و مسلّم است که ائمه باید در همه حالات معصوم باشند تا اقتدا به آنها مایه سعادت و تخلف از آنها مایه گمراهی باشد.

زید بن ثابت و زید بن ارقم نقل کرده‌اند که پیامبر (ص) فرمود: «همانا از صلب حسین ائمه ابرار و امناء معصومی خارج می‌شوند که برای قسط و عدل قیام می‌کنند... و نهمین آنها مهدی است که زمین را پر از عدل و قسط می‌کند. همان‌طور که پر از ظلم و جور شده بود»[۳۰]. و مسلّم است کسی که بخواهد دنیا را پر از عدل و داد کند همان‌طور که پر از ظلم و جور بوده خودش نمی‌تواند اهل گناه و ظلم و جور باشد.

زید بن أرقم از قول پیامبر (ص) نقل کرده که به علی (ع) فرمود: «تو امام هستی و حسن و حسین امام و سید جوانان اهل بهشت هستند و نه نفر از فرزندان حسین ائمه ابرار و معصوم هستند»[۳۱].

ابو ایوب انصاری می‌گوید: از پیامبر (ص) شنیدم که می‌فرمود: «من سید انبیاء هستم و علی سید اوصیاء است و ائمه معصوم از ما و از صلب حسین می‌باشند»[۳۲].

عمار بن یاسر و اصبغ بن نباته و عمران بن حصین نقل کرده اند: پیامبر (ص) در هنگام وفاتش به فاطمه زهرا (س) فرمود: «پدر تو سید انبیاء و پسر عمویت سید اوصیاء و دو پسرت سید جوانان اهل بهشت هستند و خداوند از صلب حسین نه امام پاک و معصوم خارج می‌کند و مهدی این امّت از ماست»[۳۳].

أبوطفیل از علی (ع) نقل کرده که رسول الله (ص) به من فرمود: «جنگ با تو جنگ با من و صلح با تو صلح با من است و تو امام و پدر یازده امام پاک و معصوم می‌باشی»[۳۴]. زید بن أرقم می‌گوید: پیامبر (ص) در خطبه‌ای فرمود: «ای مردم شما را سفارش به نیکی با اهل بیتم می‌کنم، آنها همراه حق و حق همراه آنهاست و آنها ائمه راشدین بعد از من و امناء معصوم هستند»[۳۵].

أسعد بن مالک و انس بن مالک می‌گویند از پیامبر (ص) شنیدیم که فرمود: «ای علی دوستی تو ایمان و دشمنی با تو نفاق است، خداوند لطیف خبیر به من خبر داده است که از صلب حسین نه امام مطهر و معصوم خارج می‌شوند»[۳۶].

أنس بن مالک و امّ‌سلمه نقل می‌کنند که پیامبر (ص) فرمود: «مراقب اهل بیت من باشید اگر جنگیدند بجنگید و اگر صلح کردند صلح کنید، هرجا که باشند حق همراه ایشان است... آنها مطهر و امامان معصوم‌اند»[۳۷]. جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید پیامبر (ص) به من فرمود: «ای جابر هنگامی‌که فرزندم باقر را درک کردی سلام مرا به او برسان، او هم‌نام من و شبیه‌ترین مردم به من می‌باشد، علم او علم من و حکم او حکم من است و هفت‌نفر از فرزندان او امناء معصوم و ائمه ابرار هستند»[۳۸].

سلمان فارسی از پیامبر (ص) نقل می‌کند که ایشان فرمود: «جانشینان من پسرانم حسن و حسین هستند و باقی آنها از فرزندان حسین‌اند که شهداء خدا بر خلق و حجت او بر روی زمین‌اند، هرکس آنها را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هرکس آنها را مخالفت کند با خدا مخالفت کرده، همه آنها هادی و مهدی هستند و آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۳۹] درباره من و برادرم علی و دخترم فاطمه و دو پسرم و جانشینانی که فرزندان من و برادرم هستند نازل شده است که مطهر و معصوم از هر بدی می‌باشند»[۴۰]. «ای سلمان هر که آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است» سپس پیامبر (ص) دست خود را بر کتف حسین (ع) گذاشت و فرمود: «او امام و فرزند امام است و نه نفر از صلب او ائمه ابرار و امناء معصوم‌اند»[۴۱].

پیامبر (ص) فرمود: «همانا اهل بیت من امان برای شما می‌باشند، دوست داشتن آنها دوست داشتن من است، به ایشان تمسک کنید تا گمراه نشوید. سؤال شد: اهل بیت شما چه کسانی هستند؟ ایشان فرمود: علی و دو پسرش و نه نفر از فرزندان حسین که ائمه ابرار و امناء معصوم‌اند»[۴۲]. «علی جانِ من و برادر من است علی را اطاعت کنید زیرا که او مطهر و معصوم است نه گمراه می‌شود و نه شقی می‌شود»[۴۳]. «برای علی یازده فرزند می‌باشد که همگی آنها معصوم و مطهرند»[۴۴].

هنگامی که «بریده» به پیش پیامبر (ص) رفت و درباره یکی از تصمیمات علی (ع) اعتراض کرد حضرت فرمود: «چگونه او را خطاکار می‌دانی و ملامت و توبیخ می‌کنی و حال آنکه جبرئیل از فرشتگان حافظ علی (ع) به من خبر داده از زمانی که علی (ع) متولد شده هیچ خطایی از او ثبت نکرده‌اند، و فرشته ارحام به من خبر داد که قبل از تولد علی (ع) و در شکم مادرش نوشته شده که هیچ‌گاه خطا نخواهد کرد و شبی که به معراج رفتم خوانندگان لوح محفوظ به من خبر دادند که علی معصوم از هر خطا و لغزشی است، ای بریده! چگونه او را خطاکار می‌دانی در حالی‌که پروردگار جهانیان و فرشتگان مقرب او را درست‌کار می‌دانند»[۴۵].

عمار یاسر می‌گوید: از پیامبر (ص) شنیدم که ایشان فرمود: «همانا فرشتگان علی (ع) بر سایر فرشتگان افتخار می‌کنند که از علی (ع) چیزی به سوی خدا نبرده‌اند که باعث غضب خداوند شود»[۴۶].

همان‌طور که مشاهده شد پیامبر اکرم (ص) در زمان‌های مختلف و خطاب به افراد مختلف عصمت اهل بیت (ع) را تذکر داده‌اند و این روایات که فقط برخی از آنها را نقل شد، تواتر دارند بر اینکه مبحث عصمت توسط خود پیامبر مطرح شده و ساخته غالیان یا غیرغالیان در قرن دوم نیست. و همچنین است احادیث دیگری که پیامبر درباره اهل بیت (ع) فرمودند، و به صورت دلالت مستقیم یا غیرمستقیم عصمت اهل بیت (ع) را فایده می‌دهند، مثل حدیث ثقلین، تشبیه، نور، باب علم، منزلت، غدیر، سفینه، طیر، ولایت، «عَلِيٌّ‏ مَعَ‏ الْحَقِّ‏ وَ الْحَقُّ‏ مَعَ‏ عَلِيٍّ‏»، «عَلِيٌّ مَعَ‏ الْقُرْآنِ‏ وَ الْقُرْآنُ‏ مَعَ‏ عَلِيٍّ‏» و.... همچنین است آیات ولایت و غدیر و تطهیر و مودت و اطاعت و مباهله و انذار و سابقون و امامت و اسوه حسنه و... که در شأن اهل بیت (ع) نازل شده‌اند. در کتاب نفحات الأزهار، تک تک این آیات و روایات، از نظر سندی و متنی و نحوه دلالت بر عصمت، مورد بررسی قرار گرفته‌اند. و همچنین است ادله عقلی که از سوی متکلمین غیرغالی بر عصمت استدلال شده است[۴۷].

همچنین امیرالمؤمنین (ع) در خطبه‌ها و نامه‌های خود معانی و جایگاه بلندی را برای اهل بیت (ع) ترسیم فرموده‌اند که می‌تواند منشأ نگاه عصمت‌گونه یاران آن حضرت نسبت به ایشان باشد. برخی از آن فرمایشات از این قرارند: ۱) هیچ‌کس از این امّت با آل محمد (ص) مقایسه نمی‌شود. ۲) از اهل بیت پیامبر پیروی کنید که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند برد. ۳) بر اهل بیت پیامبر پیشی نگیرید و از آنان عقب نمانید. ۴) اهل بیت پیامبر زمامداران حق و نشانه‌های دین و سنت و راستی هستند. ۵) کسی که از ما پیروی کند ملحق می‌شود و کسی که از ما عقب بیفتد غرق می‌شود. و موارد مختلف دیگر[۴۸]. أمیرالمؤمنین (ع) از قول پیامبر (ص) نقل کرده: «ای علی! ائمه (ع) راشد و مهدی و معصوم‌اند و حق آنها غصب می‌شود»[۴۹].

امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمود: «در دین خود از سه نفر بر حذر باشید... مردی که خداوند به او سلطانی داده و گمان می‌کند اطاعت او اطاعت خدا و مخالفت با او مخالفت با خداست و حال آنکه دروغ می‌گوید، زیرا اطاعتی برای مخلوق در معصیت خالق نیست. همانا اطاعت برای خدا و رسول و اولی‌الامر است. همانا خداوند عزوجل دستور به اطاعت خدا و اولی‌الامر داده، زیرا آنها معصوم و مطهرند و امر به معصیت نمی‌کنند»[۵۰].

امیرالمؤمنین (ع) در ضمن نامه‌ای به معاویه نوشتند: «ما اهل بیتی هستیم که خداوند پلیدی را از ما دور کرده و ما را پاک گردانیده است»[۵۱]. أمیرالمؤمنین (ع): «نور در مواردی از قرآن حجت خداوند بر بندگان است که معصوم است»[۵۲]. «از نشانه‌های امام این است که معصوم از همه گناهان می‌باشد و با همین نشانه از مأمومینی که غیرمعصوم‌اند شناخته می‌شود؛ زیرا اگر امام معصوم نباشد ایمن از این نیست که داخل در گناهان هلاک‌کننده و لذات و شهوات شود»[۵۳]. «امام عادلی که معصوم است حدود خداوند را اجرا می‌کند»[۵۴]. «شخصی که مستحق امامت است نشانه‌هایی دارد و یکی از آنها این است که معصوم از همه گناهان کوچک و بزرگ است و در فتوا دادن لغزش ندارد و در جواب دادن خطا نمی‌کند و سهو و فراموشی ندارد و نسبت به هیچ امری از دنیا لهو ندارد»[۵۵]. و «همه اوصیاء معصوم‌اند»[۵۶].

هنگامی‌که امیرالمؤمنین (ع) مقامات ائمه (ع) را برای سلمان و ابوذر تشریح می‌کرد فرمود: «ای سلمان! و ای جندب خداوند مقامات بزرگ‌تری هم به ما عطا کرده است... و ما را معصوم و مطهر قرار داده است»[۵۷]. أمیرالمؤمنین (ع) به حسنین (ع) فرمود: «شما امامان بعد من وسرور جوانان اهل بهشتید که معصومید و خداوند شما را حفظ کرده است»[۵۸].

حضرت علی (ع) در قضیه فدک و خواستن شاهد از صدیقه طاهره (س) به عصمت ایشان و لازم نبودن درخواست شاهد استناد کردند و فرمودند: «همانا کسی که شهادتی را علیه سیده زنان اهل بهشت قبول کند یا حتی را بر او جاری سازد معلون است و به آنچه خداوند بر محمد نازل کرده کافر شده است، زیرا شهادت علیه کسی که خداوند او را از هر رجسی پاک کرده و تطهیر نموده صحیح نیست؛ چون معصوم از هر بدی و مطهر از هر زشتی است[۵۹] و هرکس حرفی را علیه آنان قبول کند خدا و رسول را تکذیب کرده است»[۶۰]. طارق بن هشام درباره ائمه از امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده: «ایشان ائمه طاهر و عترت معصوم‌اند»[۶۱]. با سه سند از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده: «من و جانشینان بعد من تا روز قیامت هادی و مهدی هستیم و خداوند ما را با خودش و پیامبرش در قرآن هم‌ردیف کرده و ما را پاک و معصوم و شهداء بر خلق و حجت بر زمین قرار داده و ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داده که نه ما از قرآن جدا می‌شویم و نه قرآن از ما جدا می‌شود»[۶۲].

در قرآن کریم در آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۶۳] اطاعت از اولی‌الامر در کنار اطاعت از خدا و رسول مطرح شده است. امیرالمؤمنین (ع): «از بزرگ‌ترین حدود ولایت امام این است که دانسته شود امام معصوم از خطا و لغزش و عمد و گناهان کوچک و بزرگ است و لغزش و خطا در امور ضررزننده به دین ندارد و اهل هیچ‌گونه لهوی نیست»[۶۴].

فاطمه زهرا (س) از پیامبر (ص) نقل کرده که ایشان فرمودند: «جبرئیل از طرف کاتبان علی به من خبر داده از زمانی که با علی (ع) بوده‌اند هیچ گناهی از او ننوشته‌اند[۶۵]. پیامبر (ص) درباره حضرت زهرا (س) فرمود: «خداوند هنگام غضب فاطمه (س) غضب می‌کند و هنگام رضایت او راضی می‌شود»[۶۶]. مسلم است که اگر حتی در یک مورد فاطمه زهرا (س) گناه کند به اطلاق و عموم این روایت ایراد وارد می‌شود. امام حسن (ع) در اولین خطبه‌ای که بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) در مسجد کوفه ایراد کرد جایگاه عالی خود و اهل بیت (ع) را توصیف کرده و فرمودند: دیشب شخصیتی قبض روح شد که در بین اولین و آخرین از نظر عمل نمونه نداشت... من از اهل بیتی هستم که جبرئیل به سوی ما نازل می‌شد و از پیش ما به آسمان می‌رفت»[۶۷].

امام حسن (ع): «ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را به اسلام کرامت داد و ما را برگزید و انتخاب کرد و رجس را از ما دور کرد و ما را پاک گردانید و رجس همان شک است. پس ما در خدا و دین او ابداً شک نمی‌کنیم و ما را از هر سستی و گمراهی پاک کرده است»[۶۸]. امام حسن (ع) در خطبه‌ای در برابر معاویه فرمود: «من فرزند کسی هستم که خداوند رجس را از او دور کرده و او را پاک گردانیده است... ما پرچم‌های هدایت و مناره‌های تقوا هستیم».

امام حسین (ع): هنگام نزول آیه تطهیر پیامبر (ص) فرمود: «ای علی این آیه درباره تو و دو فرزندت و ائمه از فرزندان تو نازل شده است، که مطهر و معصوم‌اند و دشمنان آنها ملعون‌اند». این حدیث از امّ‌سلمه هم نقل شده است[۶۹]. امام حسین (ع) از پیامبر (ص) نقل کردند: «اولین چیزی که خداوند خلق کرد حجاب‌هایی بود که بر حواشی آن نوشت: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ‏ اللَّهِ‏ عَلِيٌّ وَصِيُّهُ‏» و مثل همین بر ارکان عرش و کوه‌های زمین و کناره‌های لوح ثبت شده است و همچنین فرمود: علی و دو فرزندش و نه نفر از فرزندان حسین ائمه ابرار و امناء معصوم‌اند»[۷۰]. پیامبر (ص) به امام حسین (ع) فرمود: «تو امام و برادر امام و فرزند امامی و نه نفر از فرزندان تو امناء معصوم‌اند»[۷۱].

همچنین امام حسین (ع) در سال ۶۰ در برابر مروان بن حکم با استناد به آیه تطهیر، طهارت خویش را یادآوری کردند و مروان سکوت اختیار کرد. امام سجاد (ع) از امام حسین (ع) نقل کرده‌اند که پیامبر (ص) فرمود: ای حسین! تو امام و فرزند امامی و نه نفر از فرزندان تو امناء معصوم‌اند، خوشا به حال کسی که آنها را دوست داشته باشد و بدا به حال دشمنان ایشان»[۷۲]. همچنین امام سجاد (ع) بارها در صحیفه سجادیه طهارت اهل بیت (ع) را یادآور شده‌اند و در دعای ۴۶ و ۴۷ با استناد به آیه تطهیر اهل بیت (ع) را از هرگونه رجس و پلیدی پاک می‌شمارند و می‌فرمایند: «شما از هر پلیدی و آلودگی پاک شده‌اید، پاک‌شدنی که به اراده خداوند است». امام سجاد (ع) فرمود: «امام از ما فقط معصوم می‌باشد و عصمت در ظاهر خلقت نیست تا با آن شناخته شود، به همین خاطر امام باید منصوص باشد. سؤال شد معنی معصوم چیست؟ امام (ع) فرمود: «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُعْتَصِمُ‏ بِحَبْلِ‏ اللَّهِ‏» و حبل الله قرآن است و امام و قرآن تا روز قیامت از هم جدا نمی‌شوند و امام هدایت به قرآن می‌کند و قرآن هدایت به امام می‌کند و این همان قول خداوند عزوجل است که می‌فرماید: ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ[۷۳]}}[۷۴].

برخی از فرمایش‌هایی که از امام باقر (ع) درباره عصمت رسیده از این قرار است: «ما دوازده‌نفریم که همه ما معصوم و مطهریم»[۷۵]. «همانا ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را از فتنه و دروغ و کهانت و سحر و خیانت و بدعت و شک و نفاق و... عصمت بخشیده است»[۷۶]. «مصائبی که بر اهل بیت رفت به خاطر گناهان نیست، بلکه به خاطر بالارفتن درجات است»[۷۷]. و «آنها معصومین پاکی هستند که گناه نمی‌کنند و معصیت نمی‌کنند و آنها موفق و مسدّد و مؤید هستند... روح‌القدس و قرآن از ایشان جدا نمی‌شود و ایشان هم از روح‌القدس و قرآن جدا نمی‌شوند»[۷۸].

«امامانی که خداوند اطاعت ایشان را با اطاعت خودش قرین ساخته و فرموده: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۷۹] معصوم و مطهرند و معصیت ندارند»[۸۰]. امام باقر (ع): در شب رحلت پیامبر (ص) بر آل محمد (ص) خیلی سخت گذشت و صدایی شنیدند که گفت: «همانا خداوند شما را انتخاب کرده و برتری بخشیده و پاک کرده... و شما را از لغزش‌ها عصمت بخشیده و از فتنه‌ها ایمن گردانیده است»[۸۱]. امام باقر (ع) درباره آیه ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ[۸۲] فرمود: «آنها امامان معصوم می‌باشند»[۸۳].

از امام باقر (ع) درباره آیه ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸۴] نقل شده که فرمودند: «امام ظالم نمی‌باشد»[۸۵]. از امام صادق (ع) فرمایش‌های متعددی درباره عصمت وجود دارد که بعضی از آنها از این قرار است: خداوند اطاعت کسی که مردم را گمراه کند واجب نمی‌کند و برای رسالتش کسی را که کافر می‌شود و عبادت شیطان می‌کند انتخاب نمی‌کند و هیچ حجتی را برای مردم نمی‌گیرد مگر اینکه معصوم باشد»[۸۶]. «همانا هیچ زمانی خالی از امام نیست و لازم است که امام معصوم باشد»[۸۷]. «خداوند برای ما هادیانی قرار داده است که از اهل بیت پیامبرند و ما را به سوی حق هدایت می‌کنند و کوری را از ما دور می‌سازند و تفرقه و اختلاف را از بین می‌برند و معصوم‌اند و از خطا و لغزش در امان‌اند»[۸۸]. «امام بری از عیوب و محجوب از آفات و معصوم از لغزش‌ها و محفوظ از همه زشتی‌هاست»[۸۹]. «امام برگزیده‌ای است که ریسمان‌های شیطان و لشکرش از او طرد شده و معصوم از لغزش‌ها و محفوظ از همه زشتی‌هاست»[۹۰]. «از شرایط امامت تطهیر و پاکی از گناهان و معصیت‌های هلاک‌کننده‌ای است که باعث آتش می‌شود»[۹۱].

در روایت صحیحی با دو سند از علی بن رئاب نقل شده: از امام صادق (ع) درباره آیه ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ[۹۲] پرسیدم: مگر علی و اهل بیتش معصوم نبودند، پس چرا بر آنان مصیبت نازل شد؟ امام فرمود: «پیامبر در هر شب و روز صدبار استغفار می‌کرد، بدون اینکه گناهی داشته باشد، خداوند بدون اینکه اولیائش گناه کنند مصائبی بر آنان وارد می‌کند تا اجر بیشتری به ایشان بدهد، بدون اینکه گناهی داشته باشند»[۹۳]. از این روایت معلوم می‌شود شیعیان اعتقاد به عصمت داشتند که درباره شبهات پیرامون آن سؤال می‌کردند. امام صادق (ع) درباره اینکه چگونه علی (ع) برای شکستن بت‌های کعبه بر دوش پیامبر رفتند، اشاره کردند که چون علی (ع) معصوم بود توانست بر دوش پیامبر رود[۹۴].

سدیر می‌گوید: به امام صادق (ع) گفتم: عده‌ای خیال می‌کنند شما خدایان هستید؟ حضرت فرمود: گوش و چشم و مو و پوست و گوشت و خون من از آنها بری است و خدا و رسول از آنها بری هستند. آنها بر دین من و پدران من نیستند. پرسیدم: پس جایگاه و مقام شما چیست؟ حضرت فرمود: «ما خزانه‌داران علم الهی و ترجمه وحی او هستیم، ما قوم معصومی هستیم که خداوند به اطاعت از ما دستور داده و از معصیت ما نهی کرده است ما حجت بالغه بر افراد زیر آسمان و فوق زمین هستیم»[۹۵]. همان‌طور که مشاهده می‌شود در این روایت عصمت در برابرِ غلو مطرح شده است. امام صادق (ع): خداوند در پیامبران روح‌القدس را قرار داد که به وسیله آن میل به اطاعت خداوند پیدا می‌کنند و از معصیت خداوند کراهت دارند»[۹۶].

امام کاظم (ع) در توصیف ائمه (ع) فرمودند: «خداوند ایشان را از گناهان معصوم ساخته است»[۹۷].

امام رضا (ع): «امام معصوم و موفق است و ایمن از خطا و لغزش‌ها و پاک از گناه و بری از عیوب است»[۹۸]. امام رضا (ع) از پدرانش از علی (ع) از پیامبر (ص) نقل کرده که ایشان فرمودند: «هرکس دوست دارد به شاخه یاقوت سرخی که خداوند با دست خویش کاشته است نگاه کند و به آن چنگ زند پس علی و ائمه از فرزندان او را دوست بدارد، زیرا ایشان انتخاب‌شده‌های الهی هستند که از هر گناه و خطایی معصوم‌اند»[۹۹].

امام هادی (ع) در زیارت جامعه کبیره: «أَشْهَدُ أَنَّكُمُ‏ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ‏ الْمَهْدِيُّونَ‏ الْمَعْصُومُونَ‏ الْمُكَرَّمُونَ‏ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ الْمُطِيعُونَ لِلَّهِ الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ... عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً»[۱۰۰]، قابل توجه است شیخ صدوق که مخالف سرسخت غلو و غالیان ماست و برخی از زیارات را به گمان غلو بودن تصحیح کرده است، زیارت جامعه کبیره را به طور کامل در الفقیه نقل کرده و در مقدمه کتابش التزام به صحت روایات این کتاب داده و فرموده: «فقط روایاتی را که برطبق آنها فتوا می‌دهم نقل می‌کنم». عقید می‌گوید: امام حسن عسکری (ع) هنگام مشاهده فرزند خود فرمودند: «تو ختم‌کننده امامان معصوم هستی»[۱۰۱]. امام زمان (ع) در توقیعی درباره ادعای امامت جناب جعفر، فرمودند: «خداوند بین امام و برادرانش و پسرعموهایش و بستگانش فرقی قرار داد که با آن فرق امام از مأموم و حجت از محجوج مشخص شود و آن فرق این است که امام را معصوم از گناهان و بری از عیوب و پاک از آلودگی‌ها و دور از اشتباهات قرار داد»[۱۰۲].

نیز روایات صحیح‌السندی وجود دارد که مضمون آنها تأیید شدن ائمه به وسیله روح ایمان است[۱۰۳]. همچنین در اخبار امامیه عصمت از زمان تولد تا وفات یکی از علامت‌های شناسایی امام است[۱۰۴]. و همچنین بارها و به طور متواتر در روایات آمده که بر اساس آیه ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۰۵]امامت به افراد ظالم نمی‌رسد، و یکی از بزرگ‌ترین مصادیق ظلم شرک به خداست ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۱۰۶] پس هرکس گناهی انجام داده یا لحظه‌ای برای بت سجده کرده است، لیاقت مقام امامت را ندارد[۱۰۷].[۱۰۸]

حقیقت عصمت در روایات

اخباری که در باب عصمت و حقیقت آن رسیده حول دو محور است؛ یکی اخباری که دلالت بر عصمت عملی معصومان دارد و دیگری روایاتی که بیانگر عصمت علمی آنان است.

اخبار عصمت عملی: اینگونه روایات به این نکته اشاره دارند که معصومین از تمامی گناهان مبرا هستند یا اینکه به ریشه گناهان اشاره می‌کنند که آن عوامل در معصومین وجود ندارد. در ادامه به چند روایت با همین مضمون اشاره می‌کنیم.

  1. حسین بن اشقر از هشام بن حکم سؤال کرد: معنای قولتان که می‌گویید «إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً» چیست؟ هشام گفت: روزی این سؤال را از امام صادق (ع) پرسیدم، امام (ع) فرمود[۱۰۹]: "معصوم کسی است که با تمسک به خدا از جمیع محارم الله امتناع کند" و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۱۰]. این حدیث شریف با دو سند از امام سجاد و امام صادق (ع) نقل گردیده است که به جهت اختصار از نقل حدیث مشابه چشم‌پوشی کردیم[۱۱۱].
  2. امام صادق (ع) در وصف امامان فرمود: "امام (ع) از لغزش‌ها معصوم و از تمام فواحش پاک است"[۱۱۲] این حدیث با مضامین مشابه از امام رضا و حضرت علی (ع) آمده است[۱۱۳].
  3. محمد بن عمیر می‌گوید: "روزی با هشام بن حکم هم‌کلام بودیم، او در وصف عصمت امام (ع) چیزی گفت که در طول مصاحبت‌های خود بهتر از آن کلامی نشنیدم". محمد بن عمیر از هشام بن حکم سؤال کرد: "آیا امام (ع) معصوم است". هشام گفت: بله. مجدداً محمد بن عمیر سؤال کرد؛ وصف عصمت در امام (ع) چیست و به چه چیز شناخته می‌شود؟ هشام جواب داد ریشه همه گناهان در چهار چیز است و پنجمی ندارد: حرص، حسد، غضب و شهوت که هیچ یک از اینها در امام (ع) وجود ندارد. امام (ع) حریص بر دنیا نیست، زیرا تمام دنیا تحت اختیار امام و ایشان خزانه‌دار مسلمین است، پس بر چه چیز حرص بورزد. امام (ع) حسود نیست، زیرا انسان بر مافوق حسد می‌ورزد و امام (ع) مافوق ندارد، پس چگونه بر زیر دستش حسد بورزد. امام (ع) برای چیزی از امور دنیا غضب نمی‌کند، مگر اینکه دنیا را بر آخرت ترجیح دهد؛ حال اینکه خداوند آخرت را برای امام (ع) محبوب کرده، چنان‌که برای ما دنیا محبوب است. امام (ع) تمام توجهش به آخرت است چنان‌که همه توجه ما به دنیاست، آیا دیده‌ای کسی که وجه حسن را برای وجه قبیح وانهد یا طعام نیکو را برای رسیدن به طعام زودگذر ترک کند یا پیراهن لطیف و نرم را نپوشد و لباس خشن به تن کند یا نعمت باقی را ترک کند و دنیای فانی را بپذیرد[۱۱۴]. البته این روایت ولو مستقیماً از معصوم نقل نشده، لکن چون از ابن ابی عمیر و هشام بن حکم نقل شده و آنان مورد اطمینان بوده‌اند - به گونه‌ای که حتی مراسیل آنها به عنوان مستند قابل قبول است - لااقل می‌تواند به عنوان مؤید سایر روایات استفاده گردد.

سه روایتی که ذکر کردیم نمونه‌ای از روایات می‌باشد روایاتی که در باب عصمت عملی امامان هست بسیار زیاد است، ولی این سه روایتی که آوردیم به وضوح، عصمت عملی امامان را بیان می‌کند.

اخبار دال بر عصمت علمی: این روایات بر عصمت امامان از خطا و نسیان و سهو و غلط در علوم و وقایع خارجی دلالت می‌کنند و به روایات تسدید امامان به وسیله روح القدس معروف‌اند.

  1. جابر جعفی می‌گوید: امام صادق (ع) فرمود: ای جابر همانا خداوند مخلوقات را سه دسته آفرید چنان‌که می‌فرماید: "و شما سه گروه‌اید: دست راستی‌ها و تو نمی‌دانی دست راستی‌ها چه کسانی‌اند و دست چپی‌ها و تو نمی‌دانی دست چپی‌ها چه کسانی‌اند و پیشی‌گرفتگان که پیشی گرفته‌اند تنها ایشان، مقربان‌اند"[۱۱۵]. پیشی گرفتگان همان رسولان خدا و مخصوصین درگاه او از میان مخلوقات‌اند که خدا در ایشان پنج روح قرار داده است: ۱. ایشان را به روح القدس مؤید ساخت و به وسیله آن همه چیز را بدانند و بشناسند. ۲. ایشان را به روح ایمان مؤید ساخت و با آن از خدای بترسند. ۳. آنها را به روح قوه مؤید ساخت و با آن بر اطاعت خدا توانایی یافتند. ۴. آنها را به روح شهوت مؤید ساخت و با آن اطاعت خدا را خواستند و از نافرمانی او کراهت یافتند. ۵. در ایشانروح حرکت نهاد که همه مردم با آن رفت و آمد کنند و در مؤمنین دست راستی‌ها روح ایمان نهاد که با آن از خدا بترسند و در ایشانروح قوه نهاد و با آن بر اطاعت خدا توانایی یافتند و در ایشانروح شهوت نهاد و با آن خواهان اطاعت خدا گشتند و در ایشانروح حرکت نهاد که مردم با آن روح رفت و آمد کنند[۱۱۶].
  2. در روایتی دیگر جابر می‌گوید: از امام باقر (ع) درباره علم عالم (پیغمبر و امام) پرسیدم فرمود: ای جابر همانا در پیغمبران و اوصیا پنج روح است: روح القدس، روح ایمان، روح زندگی (حرکت)، روح قوه و روح شهوت. ای جابر ایشان به وسیله روح القدس، امور و مطالب زیر عرش تا زیر خاک را بدانند، سپس فرمود: ای جابر، این چهار روح اخیر پیش آمد و آفت می‌رسد، ولی روح‌القدس، بازی و یاوه‌گری نکند[۱۱۷].
  3. ابوبصیر می‌گوید: شنیدم که امام صادق (ع) درباره آیه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ[۱۱۸] می‌فرمود: مخلوقی است بزرگ‌تر از جبرئیل و میکائیل که همراه هیچ یک از پیامبران گذشته به جز حضرت محمد (ص) نبوده است و آن، همراه ائمه است و ایشان را رهبری می‌کند. چنان نیست که هرچه طلب شود به دست آید[۱۱۹]. پس همراهی این روح با پیامبر و امامان، فضلی است از خدای تعالی که به هر کس خواهد عطا کند و با طلب و کوشش به دست نیاید.

احادیثی که در باب عصمت عملی امامان است از حیث تعداد بسیار زیاد است تا جایی که هر بیننده و شنونده را از حیث صدور مطمئن می‌کند. این احادیث عمدتاً از پیامبر اکرم (ص)، امام علی (ع)، امام سجاد (ع)، امام باقر (ع)، امام صادق (ع) و امام رضا (ع) نقل شده است[۱۲۰]. این روایات غیر از اینکه به عصمت عملی امامان شهادت می‌دهند، از حیث معنا هم متواترند و می‌توانیم آنها را به چند دسته تقسیم کنیم.

  1. روایاتی که به طور مطلق امامان را از گناه و خطا معصوم و مبرا می‌دانند؛
  2. روایاتی که زمینه‌ها و چگونگی پیدایش عصمت امامان را بیان کرده و می‌گویند معصوم با تمسک به خداوند و قرآن تلاش و مجاهدت و تأیید به الهام الهی به عصمت مطلقه می‌رسند؛
  3. روایاتی که به عوامل و ریشه گناهان اشاره می‌کنند و با بیان بسیار زیبا و لطیف این عوامل را در امام منتفی می‌دانند که در نتیجه آن، عصمت عملی امامان به دست می‌آید.

اما احادیثی که در باب عصمت علمی امامان نقل کردیم، اگرچه از حیث سند و صدور، بعضاً ضعیف و کلاً در حد تواتر لفظی و صدوری نیست، ولی مستفیض و مشهورند[۱۲۱] از طرفی همه این روایات یک معنا را القا می‌کند و آن هم عصمت علمی امامان است، لذا دلالت این احادیث قابل خدشه نیست. شیخ کلینی هم که از راویان مورد وثوق است، همه این روایات را در کافی نقل کرده است و این روایات مورد استناد اصحاب بوده است، پس ضعف سند هم جبران می‌شود. در نتیجه از این روایات می‌فهمیم که امامان با توجه به الهامات روح‌القدس از ابتدای تولد تا لحظه مرگ با تلاش و مجاهدت نفس از گناه و اشتباه و نسیان به دورند و در سراسر زندگی هیچ اشتباه علمی هم نمی‌کنند[۱۲۲].

واژه عصمت در روایات

موارد کاربرد عصمت در روایات بسیار زیاد است؛ این موارد را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم نمود: دسته نخست، مواردی می‌باشند که عصمت به معنای لغوی آن همانند آیات قرآن به کار رفته‌اند، دسته دوم، مواردی هستند که عصمت به معنای اصطلاحی و دینی خاص یا کلامی به کار رفته‌اند. بحث از دسته دوم را در فصل بعد، یعنی در ریشه یابی تاریخی بحث عصمت در اسلام بحث خواهیم کرد. از این جهت در این بخش تنها به بعضی موارد دسته نخست اشاره می‌گردد. مقصود ما از ذکر این موارد آن است که بعدها بررسی کنیم که آیا می‌توان میان معنای دینی و کلامی عصمت با معنای لغوی آن پیوندی برقرار کرد.

  1. «إِنَّ التَّقْوَى عِصْمَةٌ لَكَ فِي حَيَاتِكَ»[۱۲۳]: تقوا تو را در زندگی حفظ می‌کند.
  2. «بِالتَّقْوَى قُرِنَتِ الْعِصْمَةُ»[۱۲۴]: تقوا و عصمت قرین یکدیگرند.
  3. «قُرِنَتِ الْحِكْمَةُ بِالْعِصْمَةِ»[۱۲۵]: حکمت و عصمت با یکدیگر مقارن و همراه‌اند.
  4. «لَا حِكْمَةَ إِلَّا بِعِصْمَةٍ»[۱۲۶]: هیچ حکمتی نیست مگر اینکه همراه عصمتی می‌باشد.
  5. «الْحِكْمَةُ عِصْمَةٌ وَ الْعِصْمَةُ نِعْمَةٌ»[۱۲۷]: حکمت عصمت است و عصمت نعمت.
  6. «إِنَّ فِي سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ»[۱۲۸]: همانا حکومت خدا بر شما، موجب حفظ و نگهداری امور شماست.
  7. « عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ... وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ»[۱۲۹]: بر شما باد به کتاب خدا، همانا آن طناب محکم الهی است... و موجب حفظ و نگهداری کسی است که به آن درآویزد.
  8. «الِاعْتِبَارُ يُفِيدُ الْعِصْمَةَ»[۱۳۰] و «الِاعْتِبَارُ يُثْمِرُ الْعِصْمَةَ»[۱۳۱]: عبرت گرفتن موجب عصمت می‌شود.
  9. «التَّصَبُّرُ عَلَى الْمَكْرُوهِ يَعْصِمُ الْقَلْبَ»[۱۳۲]: مقاومت بر امور ناخوشایند قلب را معصوم می‌کند.
  10. رسول الله (ص): «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ يَعْصِمُ مَنْ أَطَاعَهُ وَ لَا يَعْتَصِمُ بِهِ مَنْ عَصَاهُ»[۱۳۳]: همانا خداوند متعال هر که او را اطاعت کند نگه می‌دارد [معصوم می‌کند] و هر که معصیتش کند حفظ نمی‌کند.
  11. امام باقر (ع): «إِذَا عَلِمَ اللَّهُ تَعَالَى حُسْنَ نِيَّةٍ مِنْ أَحَدٍ اكْتَنَفَهُ بِالْعِصْمَةِ»[۱۳۴]: اگر خداوند متعال نیت خوب کسی را تشخیص دهد، او را از قبل و بعد در حمایت و عصمت قرار می‌دهد.
  12. امام صادق (ع): «وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَصَمَهُ اللَّهُ»[۱۳۵]: هر کس به خدا پناه برد، خداوند او را نگه دارد.
  13. دعای امام باقر (ع): «لَئِنْ لَمْ تَعْصِمْنِي لَأَعْصِيَنَّكَ»[۱۳۶]: خداوندا! اگر مرا حفظ نکنی هر آینه عصیان تو را می‌کنم.
  14. امام صادق (ع): «إِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ وَ الْبِرَّ... يَعْصِمَانِ مِنَ الذُّنُوبِ»[۱۳۷]: صله رحم و نیکی آدمی را از گناهان معصوم می‌کنند.
  15. دعای امام کاظم (ع): «وَ أَنْ تَعْصِمَنِيَ اللَّهُمَّ مِنَ الذُّنُوبِ»[۱۳۸]: خدایا! از تو می‌خواهم مرا از گناهان نگه داری.
  16. دعا: «وَ تَعْصِمَنِي عِصْمَةَ الْأَبْرَارِ»[۱۳۹]: خدایا! به عصمت و محافظتی را که درباره نیکان داری، مرا نگه دار. با اینکه دو تعبیر فوق در دعاهای زیادی آمده است - بیش از سی صد جمله دعا به این مضمون وجود دارد - گاه عصمت در دین، عصمت از گناهان و عصمت از هر سوء و بدی درخواست شده است[۱۴۰].
  17. دعای امام صادق (ع): «وَ اعْصِمْنِي مِنَ الشَّيْطَانِ»[۱۴۱]: خدایا! مرا از شیطان محافظت نما.
  18. حضرت امیر (ع): «إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ»[۱۴۲]: همانا مردم با پادشاهان و دنیا هستند مگر آنکه خداوند آنها را نگه دارد.
  19. هنگامی که رسول خدا (ص) از جنگ بدر فارغ شد، جبرئیل درحالی که بر اسب قرمزی سوار بود نزد او آمد؛ زره پوشیده و نیزه‌اش در دست بود. قَد عَصَم ثَنِيه الغُبارُ: مسیری را که از آنجا آمده بود غبار سد کرده بود. «عصم» در این حدیث به معنای مَنَع و سدَّ آمده است[۱۴۳] یا به معنای ملازمت می‌تواند باشد که مسیر حرکت او با غبار پوشیده و ملازم غبار بود[۱۴۴].
  20. رسول الله (ص): «الْمَرْأَةُ الصَّالِحَةُ مِثْلُ الْغُرَابِ الْأَعْصَمِ... قِيلَ: وَ مَا الْغُرَابُ الْأَعْصَمُ؟ قَالَ: الَّذِي إِحْدَى رِجْلَيْهِ بَيْضَاءُ»[۱۴۵]: زن صالح، مانند کلاغ اعصم است. سؤال شد که کلاغ اعصم چیست؟ حضرت فرمود: کلاغی که یکی از پاهایش سفید است (مقصود کمیابی آن است).
  21. رسول خدا (ص) چهار دسته را اهل بهشت می‌داند؛ درباره دسته نخست این‌گونه می‌فرماید: «مَنْ كَانَتْ عِصْمَتُهُ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[۱۴۶]: کسی که نگهبان، حافظ و حامی او شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت رسول اکرم (ص) می‌باشد.
  22. خطبه حضرت علی (ص) در روز جمعه: «وَ عَصَمَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنِ اقْتِرَافِ الْآثَامِ»[۱۴۷]: و خداوند، ما و شما را از ارتکاب گناهان نگه دارد.
  23. دعای امام سجاد (ع): «وَ طَهِّرْنِي بِالتَّوْبَةِ وَ أَيِّدْنِي بِالْعِصْمَةِ»[۱۴۸]: خدایا! مرا با توبه پاک نما و با نگهداری و حمایتت تأیید کن.
  24. دعای امام سجاد (ع): «وَ هَبْ لِي عِصْمَةً تُدْنِينِي مِنْ خَشْيَتِكَ، وَ تَقْطَعُنِي عَنْ رُكُوبِ مَحَارِمِك»[۱۴۹]: خداوندا! به من عصمتی عطا کن که تو را به ترس از تو نزدیک سازد و مرا از ارتکاب حرام‌های تو باز دارد.
  25. مناجات حضرت علی (ع): «إِلَهِي لَا سَبِيلَ إِلَى الِاحْتِرَاسِ مِنَ الذَّنْبِ إِلَّا بِعِصْمَتِكَ... كَيْفَ بِالاحْتِرَاسِ مِنَ الذَّنْبِ مَا لَمْ تُدْرِكْنِي فِيهِ عِصْمَتُكَ»[۱۵۰]: خداوندا! مرا به دوری از گناه راهی نیست مگر به کمک و نگهداری خودت... و چگونه می‌توانم از گناهان دوری جویم مادامی که حفظ و نگهداری تو به من نرسیده باشد.
  26. روایات زیادی هست که بر عقد نکاح و علقه زوجیت میان زن و مرد لفظ «عصمت» را اطلاق کرده‌اند[۱۵۱] - که در بحث آیات نیز به آنها اشاره شد - و این موارد نیز همان معنای لغوی عصمت است.
  27. حضرت مسیح (ع): «وَ أَكْثِرْ حَمْدَ اللَّهِ عَلَى الْفَقْرِ فَإِنَّ مِنَ الْعِصْمَةِ أَنْ لَا تَقْدِرَ عَلَى مَا تُرِيدُ»[۱۵۲]: و خداوند را بر فقر بسیار سپاسگزار باش؛ زیرا اینکه تو قدرت بر هرچه می‌خواهی نداشته باشی، خودنگهداری و محافظت خدا نسبت به تو محسوب می‌شود.
  28. شبیه روایت فوق، حکمتی از امیرالمؤمنین (ع) است: «مِنَ الْعِصْمَةِ تَعَذُّرُ الْمَعَاصِي»[۱۵۳]: مانع داشتن برای گناه کردن، گونه‌ای از ترک گناه است[۱۵۴].

ابن ابی الحدید در ذیل این حدیث می‌گوید: مراد از عصمت در این روایت معنای کلامی آن نیست؛ چون عصمت کلامی مشروط به قدرت است[۱۵۵]. در روایت دیگری نیز در نهج البلاغه عصمت به معنای لغوی آن آمده است: «إِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعْصِيَةِ وَ يَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ وَ الْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ»[۱۵۶]: بر کسانی که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند، سزاست که بر گناهکاران و نافرمانان رحمت آرند و شکرِ این نعمت بگزارند، چندان که این شکرگزاری آنان را مشغول دارد و به گفتن عیب مردمان وانگذارد.[۱۵۷]

معنای کلامی عصمت در روایات

عصمت در میان مسلمانان، معنای اصطلاحی دیگری یافته است که به معنای مصونیت پیامبران و امامان (ع) در مقابل گناه و خطا می‌باشد. بعد از تدوین علم کلام و مطرح شدن مباحث کلامی در میان مسلمانان، این ویژگی به عنوان یکی از شروط ضروری و اصلی مقام نبوّت و امامت قرار داده شد. پیش از اینکه معنای کلامی و تعریف متکلمان از این صفت را بررسی کنیم ضروری است احادیثی که این صفت را مطرح کرده‌اند، بررسی کنیم.

  1. عبدالعزیز بن مسلم سخن طولانی و مفصّلی با امام رضا (ع) در شأن و صفات امام دارد که طبق آن، امام (ع) در تبیین مقام این‌گونه می‌فرماید: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا يُحَيَّرُ فِيهِ عَنِ الصَّوَابِ فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ»[۱۵۸]: بنده‌ای را که خداوند برای سرپرستی امور خلق برمی‌گزیند، شرح صدری برای این مقام به او عطا می‌کند؛ چشمه‌های حکمت را در دل او به ودیعت می‌نهد؛ علم ویژه‌ای را به او الهام می‌کند که بعد از آن از پاسخ هیچ پرسشی عاجز نیست و هیچ گاه از یافتن صواب متحیر نیست. پس او معصوم و برخوردار از تأییدات و توفیقات است و از هر خطا و لغزشی در امان است؛ خدا تنها با او چنین می‌کند تا بتواند حجت بر بندگانش باشد و گواه بر خلق قرار گیرد. همان‌طور که مشاهده گردید معنایی که از عصمت درباره امامان مطرح شد، معنا و صفت ویژه‌ای است که به طور اختصاصی در عده‌ای وجود دارد و این همان معنای کلامی عصمت است. در این روایت علم و شعور ویژه‌ای همراه با الهام را برای بندگان مختار الهی بر شمرده است که نتیجه این علم و شعور خاص، عصمت از گناه و عصمت از خطا در مقام تبلیغ احکام الهی و عقاید و معارف دینی می‌باشد. با اضافه کردن توفیق و تسدید ویژه‌ای که از سوی خداوند متعال به آنان اعطا می‌شود، عصمت از اشتباه و لغزش‌های عادی و سهو و نسیان را نیز برای آنها اثبات می‌کند و دلیل عصمت از اشتباه و خطا را همان حجت خدا بودن امام و نبی است و اینکه شاهد و گواه بر بندگان بودن تمام نمی‌شود مگر به این درجه از عصمت.
  2. سلیم بن قیس الهلالی از امیرالمؤمنین (ع) نقل می‌کند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا يُفَارِقُنَا»[۱۵۹]: خداوند متعال ما را پاک کرد و به مقام عصمت رسانید و ما را گواه بر خلق و حجت روی زمین قرار داد و ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داد. ما هیچ گاه از قرآن جدا نمی‌شویم و قرآن نیز از ما جدا نمی‌شود. بخش نخست این حدیث یقیناً عصمت از گناه را افاده می‌کند؛ اما بخش پایانی آنکه جداناپذیری قرآن و امامان را مطرح می‌سازد، همان‌گونه که قرآن خطاناپذیر است می‌توان برداشت کرد که عصمت از خطا و خطاناپذیری ائمه (ع) را نیز ایفاد می‌کند.
  3. امام کاظم (ع) درباره امامان می‌فرماید: «... عَصَمَهُمْ مِنَ الْمَعْصِيَةِ»[۱۶۰]: آنها را از گناهان معصوم کرد. این روایت تنها عصمت از گناه را افاده می‌کند.
  4. امام صادق (ع) در توصیف مقام امامت می‌فرماید: «... اخْتَارَهُ بِعِلْمِهِ وَ انْتَجَبَهُ لِطُهْرِهِ... مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ»[۱۶۱]: خداوند به علم خود امامان را برگزید و آنها را به پاکی و طهارت انتخاب کرد،... آنها از لغزش‌ها معصوم‌اند و از زشتی‌ها مصون. این روایت نیز، هم عصمت از گناه و هم عصمت از اشتباه را ایفاد می‌کند.
  5. امام صادق (ع): «نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّهُ‏ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِطَاعَتِنَا وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِنَا»[۱۶۲]: ما قوم معصومی هستیم که خداوند به اطاعت از ما امر کرده است و از سرپیچی ما بازداشته است.
  6. حضرت امیرالمؤمنین (ع) درباره صفات امام می‌فرماید: «وَ الْإِمَامُ الْمُسْتَحِقُّ لِلْإِمَامَةِ لَهُ عَلَامَاتٌ فَمِنْهَا أَنْ يُعْلَمَ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ الذُّنُوبِ كُلِّهَا صَغِيرِهَا وَ كَبِيرِهَا لَا يَزِلُّ فِي الْفُتْيَا وَ لَا يُخْطِئُ فِي الْجَوَابِ وَ لَا يَسْهُو وَ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو بِشَيْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا»[۱۶۳]: امامی که شایستگی امامت را داراست، دارای نشانه‌هایی است؛ یکی از آنها این است که او از همه گناهان معصوم است؛ چه گناه صغیره و چه گناه کبیره؛ در مقام فتوا لغزش نمی‌کند و پاسخ خطا نمی‌دهد؛ سهو نمی‌کند و نسیان ندارد و چیزی از کارهای دنیوی او را غافل نمی‌سازد. این روایت نیز عصمت مطلقه از گناه، خطا، نسیان و امور عادی زندگی را برای امام اثبات می‌کند.
  7. روایتی در معنای عصمت از هشام بن حکم از امام صادق (ع) نقل شده است: از هشام سؤال می‌شود معنای «إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً» چیست؟ (اینکه می‌گویند امام حتماً معصوم است، یعنی چه؟) هشام گفت: از امام صادق (ع) همین سؤال را پرسیدم، آن حضرت فرمود: «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ» و فرمود: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۶۴]»[۱۶۵]. طبق این حدیث، معصوم کسی است که به کمک [و لطف] خدا از همه گناهان الهی خودداری می‌ورزد.
  8. روایتی در ذیل آیه ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ[۱۶۶] وارد شده است که راوی از امام صادق (ع) می‌پرسد پس این همه مصایبی که بر پیامبر و اهل بیت (ع) وارد شده است، حال آنکه «هُمْ أَهْلُ بَيْتِ طَهَارَةٍ مَعْصُومُونَ»: آنها معصوم و اهل بیت طهارت بودند که آن حضرت در پاسخ می‌فرماید: این مصایب برای افزایش اجر و پاداش آنها بود بدون اینکه گناهی کرده باشند[۱۶۷]. نیز سلسله روایاتی از این قبیل که توبه‌های زیاد رسول خدا (ص) را معرفی می‌کند: «مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ»: بدون اینکه گناهی کرده باشد[۱۶۸]. خود سؤال راوی نشان دهنده وجود فضایی است که راوی در آن تنفس می‌کرده است و آن این بوده است که پیامبر و اهل بیت (ع) از هرگونه گناهی منزّه‌اند، پس چرا این آیه به طورکلی چنین بیانی دارد که تمام مصایب نتیجه گناهان بشر است؛ ازاین رو در مورد پیامبر و امامان (ع) در خصوص محتوای این آیه چنین پرسشی را مطرح کرده است.
  9. امام هادی (ع) در زیارت جامعه کبیره می‌فرماید: «أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ»[۱۶۹]. مراد از این شهادت به عصمت، با ملاحظه بخش‌های قبل و بعد این بخش از زیارت، یقیناً معنای دینی عصمت مراد است نه صرف معنای لغوی آن. در بخش دیگری از این زیارت این معنا، مورد تأکید بیشتری قرار گرفته است: «عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً»[۱۷۰]: خداوند شما امامان را از لغزش‌ها نگاه داشته و از فتنه‌ها ایمن کرده است و شما را از پستی پاک کرده است و تنها از شما اهل بیت پلیدی‌ها را برداشته است و شما را پاک گردانیده است پاک گردانیدنی. این معنا اشاره به حقیقت و معنای دینی عصمت می‌باشد.
  10. ابن عباس از حضرت امیرالمؤمنین (ع) از تفسیر آیات مربوط به سلیمان و قصه مشغول شدن به اسب‌ها و قضاشدن نماز عصر ایشان و برگرداندن خورشید[۱۷۱] سؤال می‌کند، آن حضرت تفسیر کعب را رد می‌کند و تفسیری ارائه می‌دهد که حضرت سلیمان نماز عصر را در وقت خود خوانده است و سپس در پایان یک گزاره کبرای کلی می‌فرماید: «إِنَّ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ لَا يَظْلِمُونَ وَ لَا يَأْمُرُونَ بِالظُّلْمِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ»[۱۷۲]: پیامبران الهی نه ظلم می‌کنند و نه فرمان به ظلم می‌دهند؛ چراکه آنان معصوم و پاک‌اند. هم سؤال ابن عباس و هم پاسخ آن حضرت دلالت بر معنای دینی عصمت در صدر اول اسلام دارد. این روایت به دلیل نقل از حضرت امیر (ع) نیز حایز اهمیت است.
  11. همچنین ابن عباس از رسول خدا (ص) خطبه‌ای طولانی نقل می‌کند که در ضمن آن چنین فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ عَصَمَنَا اللَّهُ مِنْ أَنْ نَكُونَ مَفْتُونِينَ أَوْ فَاتِنِينَ... وَ إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ طَهَّرَنَا اللَّهُ مِنْ كُلِّ نَجَسٍ فَنَحْنُ الصَّادِقُونَ»[۱۷۳]: «ای مردم! ما اهل بیت را اختصاصاً خداوند از اینکه فریب بخوریم یا فریبکار باشیم معصوم قرار داده است و ما اهل بیت را خداوند از هر پلیدی پاک کرده است و ما راستگویان هستیم». اهمیت این روایت در دلالت بر معنای کلامی عصمت، نقل آن از رسول خدا (ص) است.
  12. روایتی از امام رضا (ع) درباره حضرت یوسف (ع) وجود دارد که او را از هر گناهی تبرئه می‌کند و لفظ معصوم را بر وی اطلاق می‌کند: «لَكِنَّهُ كَانَ مَعْصُوماً وَ الْمَعْصُومُ لَا يَهُمُّ بِذَنْبٍ وَ لَا يَأْتِيهِ»[۱۷۴]: اما حضرت یوسف (ع) معصوم بود و معصوم هیچ گاه قصد گناه نمی‌کند و مرتکب آن نمی‌شود.
  13. در زیارت امام صادق (ع) از حضرت امیرالمؤمنین (ع) چنین آمده است: «إِمَامِ الْمُخْلِصِينَ وَ الْمَعْصُومِ مِنَ الْخَلَلِ الْمُهَذَّبِ مِنَ الزَّلَلِ الْمُطَهَّرِ مِنَ الْعَيْبِ الْمُنَزَّهِ مِنَ الرَّيْبِ»[۱۷۵]. در توصیف حضرت علی (ع)، عصمت از وهن، اشتباه، لغزش و پاکی از هر عیب و نقص و شک و شبهه اعتقادی را به ایشان نسبت می‌دهد.
  14. در زیارت امام عسکری (ع) درباره حضرت امام هادی (ع) نیز چنین تعبیری وجود دارد: وَ الشَّهِيدِ عَلَى الْأُمَّةِ الْمَعْصُومِ الْمُهَذَّبِ وَ الْفَاضِلِ الْمُقَرَّبِ وَ الْمُطَهَّرِ مِنَ الرِّجْسِ[۱۷۶].[۱۷۷]

دلایل روایی عصمت ائمه(ع)

افزون بر دلایل قرآنی، دلایل روایی نیز در منابع اسلامی شیعه و اهل سنت وجود دارد که عصمت ائمه اهل بیت(ع) از آنها استفاده می‌شود که یکی از آنها حدیث ثقلین است. حدیث ثقلین، که از احادیث متواتر است و در سند آن تردیدی وجود ندارد، بر عصمت اهل بیت پیامبر(ص) دلالت می‌کند؛ زیرا در این حدیث، اهل بیت(ع) به عنوان «ثقل اصغر» در کنار قرآن، که «ثقل اکبر» است، قرار گرفته و دو میراث گرانبهای پیامبر(ص) به شمار آمده که از یکدیگر جدا نخواهند شد و اگر مسلمانان به آن دو تمسک جویند، گمراه نخواهند شد. برخی از محققان اهل سنت نیز دلالت حدیث ثقلین بر طهارت و پیراستگی اهل بیت(ع) از آلودگی و خطا را پذیرفته‌اند. عبدالرئوف مناوی گفته است: در این حدیث، پیامبر(ص) امت را توجیه کرده است که در زمینه دین به کتاب و عترت تمسک جویند، با آن دو به نیکویی عمل کنند و حق آنها را بر خود مقدم دارند. این دستور درباره قرآن به این جهت است که معدن علوم دینی و اسرار و حکمت‌های شرعی است و درباره عترت به این جهت است که هر گاه عنصر پاک شد، بر فهم دین کمک می‌کند و از طرفی، پاکی عنصر به نیکویی اخلاق می‌انجامد و نیکویی اخلاق به صفای قلب و پیراستگی و طهارت آن منتهی می‌گردد[۱۷۸].[۱۷۹]

عصمت ائمه اهل بیت(ع) در روایات شیعه

در منابع روایی شیعه احادیثی وجود دارد که منطوق آنها به عصمت ائمه(ع) اشاره دارد؛ یعنی به صورت مستقیم به بحث عصمت ائمه اهل بیت(ع) پرداخته (دلالت مطابقی) و بهترین دلایل آموزه عصمت ائمه‌(ع) از زبان خود ائمه‌(ع) است که با مطالعه آنان هیچ شکی و شبهه‌ای در مسئله عصمت ائمه(ع) باقی نمی‌ماند. لازم به یادآوری است که این‌گونه روایات در معتبر‌ترین و مهم‌ترین منابع حدیثی شیعه، مانند الکافی نوشته محمد بن یعقوب کلینی، معانی الأخبار و الخصال محمد بن بابویه (شیخ صدوق) و کفایة الأثر ابوالقاسم علی محمد بن خزاز رازی با اسناد معتبر آورده شده است. در این بخش از مقاله به برخی از آنها اشاره می‌شود:

١. در روایتی که خزاز رازی در کتاب کفایة الاثر آورده است، پیامبر(ص) خطاب به امام علی(ع) فرمودند: «يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي قَدْ أَعْطَاكَ اللَّهُ عِلْمِي وَ فَهْمِي... وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ يُخْرِجُ اللَّهُ الْأَئِمَّةَ التِّسْعَةَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ»[۱۸۰]. ای علی! تو وصی و وارث منی. خداوند علم و فهم مرا به تو عنایت فرموده است و خداوند تعالی از صلب حسین، امامان نه گانه پاکیزه و معصوم را بیرون می‌آورد و مهدی این امت از ماست.

رسول الله(ص) در این روایت از امام علی(ع) به عنوان وصی و وارث نام برده و از همه ائمه شیعه‌(ع) با وصف عصمت نام برده است. ۲. پیامبر گرامی اسلام(ص) در حدیث دیگری در موضوع امامت ائمه اهل بیت(ع) فرمودند: «‌أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَالْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ قَالَ نَعَمْ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ مِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ»[۱۸۱]. اهل بیت من امانند برای اهل زمین؛ چنان که ستارگان امانند برای اهل آسمان. به آن حضرت عرض شد: ای رسول خدا! امامان بعد از تو از اهل بیت شما می‌باشند؟ فرمود: «بلی، امامان بعد از من دوازده نفرند؛ نه نفر از صلب حسین(ع) هستند که امین و معصوم‌اند و مهدی این امت از ماست».

٣. مرحوم کلینی درباره امامت حدیثی را از امام رضا(ع) نقل کرده است که در آن امام(ع) به عبدالعزیز بن مسلم فرمودند: «یَا عَبْدَ الْعَزِيزِ... أَنْزَلَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هِيَ آخِرُ عُمُرِهِ(ص) ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۱۸۲] وَ أَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّينِ... وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِيّاً(ع) عَلَماً وَ إِمَاماً... الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ... الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ... عَالِمٌ لَا يَجْهَلُ وَ رَاعٍ لَا يَنْكُلُ مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ النُّسُكِ وَ الزَّهَادَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَةِ... فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ...»[۱۸۳]. ای عبدالعزیز!... در آخر عمر پیامبر(ص) در حجة الوداع آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ... بر پیامبر(ص) نازل شد و همانا امامت از شرایط کمال و اتمام دین است... و پیامبر(ص)، علی(ع) را به عنوان امام مشخص کردند... همانا امام امین خدا در میان خلق اوست و حجت او بر بندگانش و خلیفه او در بلادش است... از گناهان پاک و از عیب‌ها بر کنار است... عالمی است که نادانی ندارد، سرپرستی است که عقب‌نشینی ندارد؛ کانون قدس، پاکی، طاعت، زهد، علم و عبادت است... پس او معصوم است و تقویت شده و با توفیق و استوار گشته؛ از هر گونه خطا، لغزش و افتادنی در امان است....

امام رضا(ع) در این حدیث نورانی، ابتدا دلیل امامت امام علی(ع) را با استناد به آیه اکمال، و سپس جایگاه امامت را بیان کرده است و در پایان اوصاف امام را بر می‌شمارد؛ از عصمت به طور مشخص و بدون ابهام یاد می‌کند و امام را از هر گونه خطا و لغزش مصون می‌داند. ابن بابویه نیز این حدیث را با سند کامل نقل نموده است[۱۸۴].

۴. از امام صادق(ع) حدیث صحیح السندی[۱۸۵] نقل شده است که در آن ائمه اهل بیت(ع) از آفت‌ها پنهان و از لغزش‌ها و تمام زشتی‌ها معصوم دانسته شده است: «فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى وَ الْهَادِي الْمُنْتَجَى وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَى... وَ مُصْطَفًى مِنْ آلِ إِبْرَاهِيمَ وَ سُلَالَةً مِنْ إِسْمَاعِيلَ وَ صَفْوَةً مِنْ عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ(ص)... مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ كُلِّهَا...»[۱۸۶]. ... پس امام همان برگزیده پسندیده و رهبر محرم اسرار و امیدبخش است... برگزیده خاندان ابراهیم و اسماعیل و انتخاب شده از عترت محمد(ص)... از آفت‌ها پنهان و از لغزش‌ها نگهداری شده و از تمام زشتی‌ها معصوم است....

۵. امام صادق(ع) در روایتی در رابطه با وظیفه امام به سدیر فرمودند: «نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِطَاعَتِنَا وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِنَا نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ»[۱۸۷]. ما (اهل بیت) خزانه‌دار علم خداییم. ما مترجم امر خداییم. ما مردمی معصوم هستیم که خدای تبارک و بلندمرتبه مردم را به فرمان بردن از ما امر فرموده است و از نافرمانی ما نهی کرده است. ما حجت کامل هستیم بر هر که زیر آسمان و روی زمین است. علامه مجلسی این حدیث را «حسن» دانسته است[۱۸۸].

۶. امام سجاد(ع) در حدیثی فرمودند: «الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ[۱۸۹]»[۱۹۰]. از ما خاندان جز معصوم شخص دیگری نمی‌تواند امام باشد و عصمت صفتی نیست که در ظاهر بدن باشد، تا به چشم دیده شده و شناخته گردد و به همین دلیل، امکان ندارد معصوم بودن کسی را به دست آورد؛ مگر خدا به وسیله پیغمبرش آن را صریحاً فرموده باشد. شخصی عرض کرد: ای فرزند رسول خدا معنای معصوم چیست؟ فرمود: معصوم کسی است که به ریسمان الهی چنگ زند و رشته محکم خداوند قرآن است که آن دو (قرآن و امام معصوم) تا روز قیامت از یکدیگر جدا نگردند و تا رستاخیز امام به قرآن هدایت می‌کند و قرآن به امام راهنمایی می‌نماید و این است فرموده خدا ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ.

۷. از امام صادق(ع) درباره آیه ۱۲۴ سوره بقره که می‌فرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۹۱] سؤال شد. امام(ع) در پاسخ فرمودند: «أَنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَصْلُحُ لِمَنْ قَدْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً أَوْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ إِنْ أَسْلَمَ بَعْدَ ذَلِكَ... وَ كَذَلِكَ لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ لِمَنْ قَدِ ارْتَكَبَ مِنَ الْمَحَارِمِ شَيْئاً صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً وَ إِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ... فَإِذَا لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَا تُعْلَمُ عِصْمَتُهُ إِلَّا بِنَصِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ(ص)»[۱۹۲]. هر کسی که بتی و معبودی را پرستد، یا یک چشم به هم زدن مشرک به خدا بوده، شایسته امامت نیست؛ اگر چه بعد از آن هم مسلمان شود... و نیز کسی که مرتکب حرامی شود، چه کوچک باشد، چه بزرگ، شایستگی و لیاقت امامت را ندارد و اگرچه بعد از آن هم توبه کند... بنابراین، امام جز معصوم نیست و عصمت او جز به نص خدا از زبان پیغمبرش معلوم نمی‌شود.

۸. در حدیث دیگری رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمودند: «‌أَنْتَ الْوَصِيُّ عَلَى الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ الْخَلِيفَةُ عَلَى الْأَحْيَاءِ مِنْ أُمَّتِي حَرْبُكَ حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي أَنْتَ الْإِمَامُ أَبُو الْأَئِمَّةِ الْإِحْدَى عَشْرَةَ مِنْ صُلْبِكَ أَئِمَّةٌ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنْهُمُ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَمْلَأُ الدُّنْيَا قِسْطاً وَ عَدْلًا فَالْوَيْلُ لِمُبْغِضِكُمْ يَا عَلِيُّ... وَ أَنْتَ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ»[۱۹۳]. تو وصی بر مردگان از اهل بیت منی و جانشین بر زندگان از امت من هستی؛ جنگ با تو، جنگ با من و تسلیم بودن برای تو، تسلیم شدن برای من است؛ تو امام و پدر امامان هستی که یازده تن از صلب تو پیشوایانی هستند پاکیزه و معصوم و از ایشان است مهدی؛ آن کس که زمین را پر از عدل و داد کند. پس وای به حال کسی که شما را دشمن دارد... و تو تقسیم کننده بهشت و جهنم هستی.[۱۹۴]

عصمت در روایات

دلائل روائی بر عصمت ائمه(ع) فراوان است، اما در این بخش به ذکر برخی از آنها بسنده می‌کنیم و به قدری که به بحث ما ارتباط دارد توضیح خواهیم داد و بررسی ابعاد دیگر هر یک از آنها را به جایگاه خود موکول می‌کنیم.

حدیث یکم: «حدیث ثقلین»

«يا أيها الناس إني تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا، كتاب الله و عترتي أهل بيتي»[۱۹۵]! ای مردم، همانا دو گوهر گرانقدر در میان شما می‌‌گذارم که اگر آن دو را بگیرید، هرگز گمراه نمی‌شوید، کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. حدیث ثقلین حدیث بسیار مهمی است. در اهمیت آن همین بس که پیامبر اکرم(ص) این حدیث را مکرراً فرموده‌اند. با توجه به تحقیقات انجام شده، این کلام پنج مرتبه از پیامبر(ص) صادر شده است و آخرین بار در ساعت‌های پایانی عمر شریف ایشان بوده است[۱۹۶]. صدور این حدیث از پیامبر اسلام قطعی و یقینی و دلالتش بر امامت اهل بیت(ع) روشن و آشکار است، از همین رو هرگونه تلاشی برای تخریب این دو جهت محکوم به سقوط و بطلان می‌باشد. ما در مقام بحث با اهل سنت ناچاریم به روایات و اقوال اندیشمندان ایشان استدلال کنیم تا حقانیت این حدیث و دلالتش بر عصمت برای آنها نیز به اثبات برسد.

راویان حدیث از طبقه صحابه: در کتاب نفحات الأزهار، نام سی‌وچهار صحابی که از راویان این حدیث هستند آورده شده است و ما در اینجا به نام برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

  1. امیر المؤمنین(ع)؛
  2. امام حسن مجتبی(ع)؛
  3. ابوذر غفاری؛
  4. سلمان؛
  5. ابوسعید خدری؛
  6. خزیمة بن ثابت؛
  7. زید بن ثابت؛
  8. عبدالرحمان بن عوف؛
  9. طلحة بن عبید الله؛
  10. ابو هریره؛
  11. سعد بن ابی‌وقاص؛
  12. ابوایوب انصاری؛
  13. عمرو بن عاص.

در میان صحابه نیز راویان زنی وجود دارند که این روایت نیز از آنان نقل شده است. این زنان عبارتند از:

  1. صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س)؛
  2. أم سلمه؛
  3. أم هانی (خواهر امیرالمؤمنین(ع)).

راویانی از مؤلفین صحاح ستّه:

  1. مسلم بن حجاج؛
  2. ابن ماجه؛
  3. ابوداوود سجستانی؛
  4. ترمذی؛
  5. نسائی.

اسامی برخی از راویان بزرگ در قرن‌های مختلف:

  1. محمد بن سعد (صاحب کتاب الطبقات الکبری)؛
  2. ابن أبی شیبه (استاد بخاری
  3. ابن راهویه؛
  4. احمد بن حنبل؛
  5. ابن ابی عاصم؛
  6. ابوبکر بزار؛
  7. ابویعلی موصلی؛
  8. محمد بن جریر طبری؛
  9. ابو القاسم طبرانی؛
  10. حاکم نیشابوری؛
  11. ابوبکر بیهقی؛
  12. خطیب بغدادی؛
  13. قاضی عیاض؛
  14. ابن عساکر دمشقی؛
  15. ابن اثیر؛
  16. فخر رازی؛
  17. شمس الدین ذهبی؛
  18. ابن کثیر دمشقی؛
  19. ابن حجر عسقلانی؛
  20. جلال الدین سیوطی[۱۹۷].

متن چند حدیث: ترمذی حدیث ثقلین را از زید بن ارقم این‌گونه روایت می‌کند: «قال رسول الله(ص): إنّي تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي، أحدهما أعظم من الآخر، كتاب الله، حبل ممدود من السماء إلى الأرض و عترتي أهل بيتي و لن يفترقا حتى يردا علي الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما»[۱۹۸]. ترمذی همین حدیث را از جابر بن عبدالله انصاری چنین روایت می‌کند: «يا أيها الناس، إني تركت فيكم من ما إن أخذتم به لن تضلوا: كتاب الله و عترتي أهل بيتي»[۱۹۹]. در حدیث یکم «إن تمسکتم به»، و در دومی «إن اخذتم به» آمده است.[۲۰۰].

برداشت عصمت از فرازهای حدیث

این حدیث شریف از دو جهت بر عصمت اهل بیت دلالت دارد: نخست امر رسول الله به تبعیت و اطاعت مطلق از قرآن و اهل بیت؛ و دوم إخبار رسول خدا به عدم جدائی اهل بیت از قرآن مجید.

۱. امر رسول خدا به متابعت از اهل بیت: از تعابیر مختلفی که در حدیث ثقلین به کار رفته است استفاده می‌شود که إتّباع و پیروی از قرآن و عترت، سبب رهایی از ضلالت و گمراهی است. این عبارات مختلف که در روایات گوناگون آمده عبارتند از: «إن اتبعتموها»[۲۰۱]؛ آن‌گاه که از آن دو پیروی کنید، «إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا»[۲۰۲]؛ اگر به آن دو تمسک جویید، «إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا»[۲۰۳]؛ اگر آن دو را بگیرید و «إِنِ اعْتَصَمْتُمْ‌»[۲۰۴]؛ اگر به آن دو تمسّک جستید. این چهار واژه مختلف که از ریشه‌های «تبع»، «مسک»، «أخذ» و «عصم» گرفته شده‌اند به خوبی بازگو کننده حقیقت عصمتند.

معنای «إتبعتم»: حاکم نیشابوری از زید بن أرقم این‌گونه نقل می‌کند: «إني تارك فيكم أمرين لن تضلوا إن اتبعتموهما»[۲۰۵]. همان‌طور که اشاره شد، وجوب تبعیت و پیروی به صورت مطلق، بدون هیچ شک و شبهه‌ای با عصمت ملازم است. از این رو واژه «اتبعتم» به دلالت التزامی نشانگر معصوم بودن مُتّبَع خواهد بود.

معنای «تمسّکتم»: اما واژه «تمسکتم» در معنای دریافت و اخذ استعمال شده است. تفتازانی در معنای تمسّک می‌گوید: لا معنى للتمسك بالكتاب إلا الأخذ بما فيه من العلم والهداية، فكذا في العترة[۲۰۶]؛ تمسک جستن به کتاب معنایی جز دریافت علم و هدایتی که در آن است ندارد و درباره عترت نیز همین معنا وجود دارد. طیبی که از شارحین بزرگ حدیث اهل سنّت است در کاشف چنین می‌نویسد: و معنى التمسك بالقرآن العمل بما فيه، وهو الإئتمار بأوامره والإنتهاء عن نواهيه. والتمسك بالعترة محبتهم والإهتداء بهدايتهم و سيرتهم[۲۰۷]؛ معنای تمسک کردن، پناه بردن به قرآن و عمل به محتوای آن است و عمل به آن، یعنی پیروی اوامر و ترک نواهی، و گرایش به عترت نیز، یعنی محبت به آنها و اطاعت از آنها در هدایت و راه و روش آنان.

ابن حجر مکی نیز در کتاب صواعق محرقه در این باره می‌نویسد: حثّ(ص) علی الإقتداء والتمسک بهم والتعلم منهم}}[۲۰۸]؛ پیامبر(ص) مردم را به پیروی، تمسک کردن و یادگیری از اهل بیت برانگیخته و وادار کرده.

معنای «أخذتم»: یکی از واژه‌های به کار برده شده در حدیث ثقلین، واژه «أخذتم» است. این واژه نیز به همان معنای تمسک استعمال شده است. ملا علی قاری در کتاب المرقاة فی شرح المشکاة، در بیان معنای «أخذتم» می‌نویسد: أي تمسكتم به علماً و عملاً[۲۰۹]؛ شما از جهت علم و عمل به آن تمسک جویید. متابعت علمی و عملی معنای «أخذ» است.

وی در جایی دیگر می‌نویسد: أي و تمسكوا به اعتقاداً و عملاً[۲۱۰]. مطابقت عمل با کتاب و عترت به معنای این است که تمامی بایدها و نبایدها، حرکات و سکنات لزوماً باید مطابق با فرامین و دستورهای کتاب و اهل بیت باشد و چون بر اساس این حدیث پیروی از اهل بیت(ع) به صورت مطلق و بدون قید و شرط واجب است، از این رو آنان به طور قطع معصومند،؛ چراکه اگر عصمت نباشد، امر به تبعیت از آنها به طور مطلق اغراء به جهل و گمراه ساختن بندگان است و به گمراهی انداختن مردم توسط پیامبر، محال و خرد ستیز است؛ در نتیجه عصمت ثقلین ثابت می‌شود.

معنای «اعتصام»: «اعتصام» تعبیر دیگری از تمسک، پیروی و اتباع است که در بعضی از نقل‌ها وارد شده است. راغب در مفردات پیرامون معنای «اعتصام» می‌نویسد: {{عربی|والإعتصام الإستمساك... والإعتصام التمسك بالشيء قال: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا[۲۱۱][۲۱۲]. برای فهم دقیق معنای این لفظ می‌توان به ذیل آیه ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۲۱۳] و آیه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا[۲۱۴] در کتاب‌های لغت، تفسیر و حدیث مراجعه نمود[۲۱۵].

معنای «لن تضلوا»: لن تضلوا نفی گمراهیِ ابدی است، یعنی با پیروی، تمسک کردن و پناهنده شدن به ثقلین و عمل به دستورات آن دو، هیچ‌گاه گمراهی پدید نمی‌آید و این بدان معناست که رفتار و گفتار اهل بیت(ع) همواره در راستای هدایت و مخالف ضلالت است و کسی که همواره در خلاف مسیر گمراهی گام بردارد، به یقین معصوم است،؛ چراکه اگر اهل بیت معصوم نباشند ممکن است خود دچار گمراهی شوند و پیروان خویش را نیز به ورطه گمراهی بکشانند. بدین روی رسول خدا(ص) با نفی این احتمال، عصمت اهل بیت(ع) را بیان و ثابت کرده است.

معنای «ثقلین»: کلمه «ثقلین» تثنیه است و مفرد آن یا «ثَقَل» است، چنان‌که در قاموس آمده است: الثقل، محركة: متاع المسافر وحشمه، و كل شيء نفيس مصون، و منه الحديث إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي[۲۱۶]. و یا مفرد آن «ثِقل» است، چنان‌که ابن اثیر می‌گوید: اني تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي، سماهما ثِقلَين، لأن الأخذ بهما والعمل بهما ثقيل... فسماها ثقلين إعظاماً لقدرهما و تفخيماً لشأنهما[۲۱۷]؛ ثقلین نامیده شدند؛ چراکه گرایش و پیروی از آن دو سنگین است... پس ثقلین نامیده شدند تا جایگاه آنها بزرگ شمرده شود و به مقام والایشان ارج نهاده شود. همین معنا را نووی در شرح صحیح مسلم آورده است[۲۱۸].

به نظر ما قرائت نخست اُولی است. اما صرف نظر از معنای «ثقلین»، آن‌چه اهمیت دارد آن است که صیغه تثنیه بیانگر تساوی عترت و قرآن در رتبه و منزلت است[۲۱۹]. پس چنان‌که قرآن از سوی خداوند حکیم نازل شده و هیچ باطلی در آن راه ندارد: ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۲۲۰]. کلام اهل بیت(ع) نیز مستند به وحی الهی و عاری از هر باطلی است و همان سان که تردیدی در قرآن نیست: ﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ[۲۲۱]. در کلام اهل بیت(ع) نیز تردید راه ندارد. در نتیجه سخن و گفتار اهل بیت(ع) به سان قرآن از هر باطل و خطایی معصوم است.

تأکید بر تبعیت از اهل بیت: مسلم بن حجاج می‌گوید: پیامبر پس از فرمودن «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ‌»، سه مرتبه فرمود: «أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي‌». تکرار، تذکر و توجه دادن به اهل بیت جز لزوم پیروی از ایشان معنای دیگری ندارد. مناوی درباره این تأکید و تکرار، به نقل از حکیم ترمذی می‌نویسد: حض على التمسك بهم، لأن الأمر لهم معاينة فهم أبعد عن المحنة[۲۲۲]؛ أمر مؤکد رسول الله به تمسک کردن و پناهنده شدن به اهل بیت به خاطر این است که ایشان از گمراهی، اشتباه و خطا به دورند.

۲. إخبار رسول خدا از عدم جدائی قرآن و عترت: رسول خدا در حدیث ثقلین اِخبار نموده که هرگز میان قرآن و عترت جدائی نخواهد بود و این دو تا روز قیامت با یکدیگرند: «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ‌»[۲۲۳]. «لَنْ يَفْتَرِقَا» یعنی قرآن و اهل بیت هرگز از هم جدا نمی‌شوند و تا قرآن هست، اهل بیت نیز در کنار آن است. جمله «حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ یعنی هم‌چنان عدم جدائی قرآن و اهل بیت ادامه دارد تا اینکه در قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند[۲۲۴].

بر اساس روایات معتبر فریقین، اصحاب پیامبر نیز در قیامت بر پیامبر وارد می‌شوند و چون رسول خدا(ص) از احوال ایشان می‌پرسد، خداوند عملکرد آنان پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) را یادآور می‌شود. در برخی از نقل‌های حدیث آمده است: «إِنَّكُمْ سَتَرِدُونَ عَلَي الْحَوْضَ وَ يَخْتَلِجُونَ دُونِي فَأَقُولُ يَا رَبِّ أَصْحَابِي أَصْحَابِي إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ‌»[۲۲۵]؛ به زودی در کنار حوض بر من وارد خواهید شد و نزد من جدا می‌شوید، پس من می‌گویم: ای خدا، اینان اصحاب من، اصحاب من هستند؟! ندا می‌رسد: تو نمی‌دانی که بعد از تو این اصحاب چه کردند.

به نظر می‌رسد که پیامبر اکرم(ص) در این قسمت از حدیث، به فرجام بد بیشتر صحابه خود اشاره دارد، چنان‌که در صحیح بخاری نیز به روسیاهی اکثر اصحاب در روز قیامت تصریح شده است. بخاری نقل می‌کند: «فَلَا أَرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ‌»[۲۲۶]؛ از صحابه در آن روز خلاصی پیدا نمی‌کند مگر عده اندکی.

آخرین سفارش و وصیت پیامبر اکرم: پیامبر اکرم(ص) در آخرین روزهای عمر شریف خویش، مسلمانان را به تمسک به قرآن و عترت وصیت می‌کند. مناوی در فیض القدیر می‌نویسد: و وصّى أمته بحسن معاملتهما و إيثار حقهما على أنفسهما و الإستمساك بهما في الدين[۲۲۷]؛ پیامبر اسلام قرآن و عترت را در امت باقی گذاشت و به خوش‌رفتاری، مقدم نمودن حق آن دو بر خود و گرفتن دین از آنان سفارش نمود. دین که مجموعه‌ای از اصول، احکام و اخلاق است، باید از قرآن و اهل بیت گرفته شود.

در برخی نقل‌های حدیث ثقلین این عبارت نیز آمده است: «فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا»[۲۲۸]؛ ببینید چگونه پس از من با کتاب و عترت رفتار خواهید کرد. شهاب الدین خفاجی در شرح این عبارت می‌نویسد: أي بعد وفاتي. انظروا في عملكم بكتاب الله واتباعكم لأهل بيتي و رعايتهم و برّهم بعدي، فإن ما يسرهم يسرني و ما يسؤهم يسؤني[۲۲۹]؛ یعنی بعد از مردن من در اعمال خود اندیشه کنید که چه مقدار از آن در مسیر پیروی و پذیرش رهبری و نیکی به کتاب خدا و اهل بیت من بوده است. هر آینه آن‌چه برای آنها آسان باشد، برای من نیز آسان و هر چه ایشان را به سختی اندازد، مرا به سختی انداخته است.

حال اگر به دیده انصاف بنگرید معلوم می‌شود که کدام فرقه از مسلمانان تابع قرآن و اهل بیت هستند و اعمال خود را بر کتاب و عترت عرضه می‌دارند. از همین جاست که محقق و دانشمند منصف چاره‌ای جز ایمان و زانو زدن و کسب علم از مکتب اهل بیت را ندارد.[۲۳۰].

حدیث دوم: «حدیث سفینه»

دومین حدیثی که بر عصمت دلالت دارد حدیث سفینه است. حدیثی که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ‌، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»[۲۳۱]؛ مثال اهل بیت من مانند کشتی نجات نوح است، هرکس سوار شود نجات یابد، و هر کس دوری کند غرق می‌شود. این حدیث شریف نیز به الفاظ مختلفی نقل شده است که برخی از آنها عبارتند از:

  1. «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ»[۲۳۲]؛
  2. «مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ‌»[۲۳۳].
  3. «إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ»[۲۳۴].

محل شاهد در این حدیث تشبیه اهل بیت(ع) به کشتی نوح(ع) است.

بررسی سندی: حاکم نیشابوری در مستدرک به دو طریق این حدیث را نقل کرده است:

سند یکم: این خبر از میمون بن اسحاق هاشمی، از احمد بن عبدالجبار، از یونس بن بکیر، از مفضل بن صالح، از ابواسحاق، از حنش کنانی به ما رسیده است که ابوذر غفاری در حالی که درِ کعبه را گرفته بود و خود را معرفی می‌کرد چنین می‌گفت: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ‌(ص) يَقُولُ: مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ‌». هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه[۲۳۵]؛ ای مردمان! هرکس مرا می‌شناسد پس من همانم. اگر نمی‌شناسد بداند که من ابوذر هستم. شنیدم رسول خدا می‌فرمود: مَثَل اهل بیت من در میان شما مانند کشتی نوح است که هر که در آن کشتی سوار شد نجات یافت، و هر کس از آن سر باز زد غرق شد و به هلاکت رسید. این حدیث بنا بر مبانی رجالی مسلم صحیح است و حال آن‌که این حدیث را بخاری و مسلم نیاورده‌اند.

سند دوم: احمد بن جعفر فرزند حمدان که زاهد شهر بغداد بود، از عباس بن ابراهیم قراطیسی، از محمد بن اسماعیل أحمسی، از مفضل بن صالح، از ابواسحاق، از حنش کنانی به ما خبر داد که ابوذر در حالی که در کعبه را گرفته بود و خود را معرفی می‌کرد، می‌گفت: «سمعت النبي يقول: ألا إن مثل أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح من قومه، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»[۲۳۶]. حاکم نیشابوری سند نخست را بنابر مبنای مسلم صحیح دانسته است، اما نسبت به سند دوم سکوت می‌کند.

این که حاکم سندی را صحیح و درباره سند دیگر سکوت می‌کند، نشانه دقت او در مباحث سندی است. بنابراین متهم ساختن وی به تساهل از سوی متعصبین اهل سنت صحیح نیست[۲۳۷]. جناب ابوذر این حدیث را در زمانی نقل می‌کند که اختناق شدیدی در بلاد اسلامی حاکم است، در نتیجه نقل حدیث سفینه به صورت علنی گویای دو حقیقت مهم است: نخست شهرت و اهمیت حدیث سفینه، و دیگری شهامت و شجاعت ابوذر غفاری در بیان فضائل و مناقب اهل بیت(ع).

ابن حجر مکی با وجود تعصّبش، به صحت حدیث سفینه اقرار می‌کند. وی می‌نویسد: صح حديث إن مثل أهل بيتي[۲۳۸]. احمد زینی دحلان که در سرزمین حجاز فقیه بزرگ زمان خود بوده است درباره حدیث سفینه می‌گوید: صح عنه(ص) من طرق كثيرة[۲۳۹]؛ صحت حدیث سفینه به سندهای فراوانی ثابت شده است. پس به اقرار علماء بزرگ اهل سنت، حدیث سفینه به یقین از پیامبر خدا(ص) صادر شده است.

شناخت راویان: علاوه بر ابوذر، برخی از صحابه دیگر نیز حدیث ثقلین را نقل کرده‌اند که اسامی عده‌ای از آنان را ذکر می‌کنیم:

  1. امیر المؤمنین(ع)؛
  2. عبدالله بن عباس؛
  3. ابوطفیل عامر بن واثله؛
  4. انس بن مالک؛
  5. عبد الله بن زبیر؛
  6. ابو سعید خدری؛
  7. سلمة بن اکوع.

نام برخی از راویان بزرگی که در قرن‌های متمادی حدیث سفینه را در معتبر‌ترین کتاب‌های اهل سنت نقل کرده‌اند، عبارت است از:

  1. امام شافعی؛
  2. احمد بن حنبل؛
  3. محمد بن جریر طبری؛
  4. ابوداوود؛
  5. ابوبکر بزار؛
  6. ابن مردویه؛
  7. ابونعیم اصفهانی؛
  8. خطیب بغدادی؛
  9. ابویعلی موصلی؛
  10. ابوالقاسم طبرانی؛
  11. فخر رازی؛
  12. ابن حجر عسقلانی؛
  13. ابن حجر مکی؛
  14. جلال الدین سیوطی؛
  15. شیخ احمد زینی دحلان.

مسلم بن حجاج صاحب کتاب صحیح را نیز می‌توان از راویان این حدیث به شمار آورد؛ چراکه این حدیث را در چند کتاب به او نسبت داده‌اند[۲۴۰]، لکن افسوس که حدیث سفینه در هیچ‌یک از چاپ‌های موجود کتاب وی وجود ندارد و بعید نیست که این حدیث را در خلال قرون متمادی از کتاب مسلم حذف کرده باشند!

عصمت در حدیث سفینه: در حدیث سفینه، اهل بیت پیامبر(ع) به کشتی نوح تشبیه شده‌اند. بدیهی است که در هر تشبیهی باید وجه شَبَه مشخص شود[۲۴۱]. بنابراین برای درک این حدیث و وجه شبه در آن، می‌بایست داستان کشتی حضرت نوح را به مقداری که مربوط به بحث عصمت است بررسی کنیم.

ساخت کشتی: پس از آنکه با تبلیغِ بسیار حضرت نوح(ع)، خداوند سبحان حجت را بر امت او تمام کرد، به نوح دستور داد به وحی پروردگار و عنایت او کشتی نجاتی بسازد تا مؤمنان با سوار شدن بر کشتی نجات یابند و کافران به سبب امتناع از ورود به کشتی هلاک گردند. خدای تعالی خطاب به نوح می‌فرماید: ﴿وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ[۲۴۲].

پس از ساختن کشتی، آن‌گاه که اراده خداوند بر هلاک کافران تعلق گرفت به نوح فرمود: ﴿قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ * وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ[۲۴۳] وقتی مؤمنان سوار کشتی شدند و آب همه جا را فرا گرفت و کشتی در امواج سهمگین آن در تلاطم بود، نوح از سر دلسوزی به فرزندش گفت: به کشتی سوار شو و از کافران مباش. اما وی در پاسخ پدر گفت: به جای سوار شدن بر کشتی به کوه پناه می‌برم تا از هلاکت نجاتم دهد. آن‌گاه حضرت نوح فرمود: ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ[۲۴۴].

خدای تعالی در ادامه می‌فرماید: ﴿وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ * قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ[۲۴۵]

در ادامه نکاتی را که از این جریان برداشت می‌شود مرور می‌کنیم:

  1. ساخت کشتیِ نجات به دستور خداوند و تحت نظارت او انجام گرفت[۲۴۶]، همین‌گونه بوده است گزینش و معرفی اهل بیت(ع) از سوی خداوند سبحان.
  2. آن‌گونه که حضرت نوح تنها کسانی را همراهی کرد که سوار کشتی شدند، همین‌گونه رسول خدا(ص) نیز تنها با کسانی همراه است که به اهل بیت(ع) تمسک جسته‌اند.
  3. همراهی با نوح صرفاً یک رابطه ایمانی بوده و ربطی به نسبت خویشاوندی نداشته است؛ از این رو پسر نوح که از مؤمنان نبود از همراهی پدر بازماند. همراهی با رسول خدا(ص) نیز صرفاً همراهی ایمانی است و مصاحبت و همنشینی یا نسبت با شخص رسول الله(ص) در این همراهی نقشی ندارد.
  4. راه نجات قوم نوح منحصر در سوار شدن بر کشتی بود[۲۴۷] و جز آن هیچ راه دیگری وجود نداشت و پایان همه راه‌ها نابودی بود. برای امت اسلامی نیز جز تبعیت و تمسک به اهل بیت پیامبر(ص) راه نجاتی نیست و هر راه دیگری غیر از آن به هلاکت می‌انجامد.
  5. کشتی نوح با نام خدا در جریان بود[۲۴۸] و کشتی نشستگان را با هدایت الهی به ساحل نجات رساند. اهل بیت پیامبر(ع) نیز لحظه به لحظه، با توجه و هدایت الهی پیروان خویش را به رستگاری و نجات رهنمون میشوند و آن‌که تحت توجه و هدایت دائمی پروردگار باشد، قطعاً معصوم است و این همان اهمیت جایگاه عصمت است که برای نجات و هدایت دیگران ضروری است.[۲۴۹].

حدیث سفینه در نگاه علماء اهل سنت

یکی از عالمان بزرگی که اهل سنت در قرن‌های اخیر به او اعتماد داشته و کلام او را نقل می‌کنند، طیّبی صاحب الکاشف است. او در شرح حدیث سفینه می‌نویسد: «گرفتن درِ کعبه توسط ابوذر که راوی حدیث است، تأکیدی بر اثبات حدیث است و حضور علنی او در خانه خدا و در برابر مردم، نشانگر اهمیت دادن ابوذر به روایت خویش است تا این که مردم به آن حدیث گرایش پیدا کرده و به آن روی آوردند. طیّبی در ادامه می‌گوید: و في رواية أخرى له يقول: «من عرفني قد عرفني و من أنكرني فأنا أبوذر، سمعت النبي(ص) يقول: «ألا إن مثل أهل بيتي» أراد بقوله «فأنا أبوذر»... ما أظلت الخضراء ولا أقلت الغبراء أصدق من أبي ذر؛ شبه الدنيا وما فيها من الكفر والضلالات والبدع والأهواء الزائغة ببحر لجي يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض وقد أحاط بأكنافه الأرض و أطرافه الأرض كلها و ليس منه خلاص و لا مناص إلا تلك السفينة[۲۵۰]؛

و در روایتی دیگر ابوذر گفت: هر کس مرا می‌شناسد که می‌شناسد و هر آن‌که نمی‌شناسد بداند که من ابوذر هستم. شنیدم از پیامبر(ص) که می‌فرمود: «بدانید که مثل اهل بیت من.»... وی با گفتن «من ابوذر هستم»... می‌خواست به همان حدیثی اشاره کند که عام و خاص از پیامبر نقل کرده‌اند که: «آسمان سایه نینداخته و زمین برنداشته کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد». رسول خدا دنیا و آن چه در دنیا از کفر، گمراهی‌ها، بدعت‌ها و هواهای نفسانی وجود دارد را به دریایی متلاطم که امواج یک به یک بر روی یکدیگر در جوش و خروش هستند و بر بالای این امواج، تاریکی ابرهایی که بر روی همدیگر انباشته شده‌اند و دور و نزدیک زمین را فرا گرفته است، تشبیه کردند و تنها راه رهایی را وابسته به آن سفینه دانسته‌اند. هم‌چنین ملاعلی قاری در المرقاة فی شرح المشکاة عبارت طیّبی را در شرح حدیث سفینه نقل کرده است[۲۵۱]. حافظ سمهودی[۲۵۲] نیز درباره حدیث سفینه می‌گوید: قوله(ص): «مثل أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح في قومه» الحديث وجهه أن النجاة ثبتت لأهل السفينة من قوم نوح(ع)،... و محصله الحث على التعلق بحبلهم و حبهم و إعظامهم شكراً لنعمة مشرفهم(ص)... فمن أخذ بذلك نجى من ظلمات المخالفة، و أدى شكر النعمة الوافرة؛ أي: الزائدة، و من تخلف عنه غرق في بحار الكفران، و تيّار الطغيان، فاستوجب النيران[۲۵۳]؛ اما فرمایش پیامبر(ص) که: «مثال اهل بیت در میان مردم به کشتی نوح در قوم خود است» وجه تشبیه نجات است که برای سرنشینان کشتی نوح به آمد وجود و نتیجه حدیث، تحریک و برانگیختن امت است بر گرایش به ریسمان اهل بیت و محبت و گرامی‌داشت مقام آنان به پاس نعمت حضور ایشان... هر کس این معنا را به‌دست آورد، از تاریکی مخالفت رها شده و شکر نعمت را ادا نموده است؛ و هر آن‌که از این سفینه جدا شود، در دریای کفران غرق و به واسطه طغیانش نابود شده و عذاب جهنم بر او لازم می‌شود.

مناوی یکی دیگر از شارحان کتاب‌های حدیثی اهل سنت پیرامون حدیث سفینه می‌نویسد: (إن مثل أهل بيتي) فاطمة وعلي وابنيهما وبنيهما اهل العدل و الديانة (فيكم مثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلف عنها هلك). وجه التشبيه أن النجاة ثبتت لأهل السفينة من قوم نوح فأثبت المصطفى(ص) لأمته بالتمسك بأهل بيته النجاة و جعلهم وصلة إليها ومحصوله الحث على التعلق بحبهم و حبلهم و إعظامهم شكرا لنعمة مشرفهم والأخذ بهدي علمائهم، فمن أخذ بذلك نجى من ظلمات المخالفة وأدى شكر النعمة المترادفة ومن تخلف عنه غرق في بحار الكفران وتيار الطغيان فاستحق النيران، لما أن بعضهم يوجب النار كما جاء في عدة أخبار، كيف وهم أبناء ائمة الهدى ومصابيح الدجى الذين احتج الله بهم على عباده وهم فروع الشجرة المباركة وبقايا الصفوة الذين أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم وبرأهم من الآفات وافترض مودتهم في كثير من الآيات وهم العروة الوثقى ومعدن التقى[۲۵۴]؛ وجه تشبیه، نجات و ره‌یافتگی است. همان‌طور نیز که سرنشینان کشتی نوح نجات یافتند، حضرت محمد مصطفی(ص) نیز نجات امت خود را در گرو گرایش و تمسّک به اهل بیت خود قرار داده است. نتیجه و هدف این فرمان برانگیختن امت است بر دوستی و پناه بردن به ریسمان نجات اهل بیت و بزرگداشت مقام ایشان به جهت سپاس‌گزاری و بهره‌برداری از وجود و علم آنان. هر آن‌که این اعمال را انجام داد و به آن معتقد گشت، شکر نعمت را به جا آورده و از تاریکی‌های مخالفت رهایی یافته است و هر آن کس مخالف نمود و از این هدایت روی گردان شد، در دریای ناسپاسی، حق‌پوشی و نابودی طغیان افتاده و مستحق جهنم است،؛ چراکه دشمنی با اهل بیت موجب آتش است و این حقیقت پیام برخی از روایات است. چطور این‌گونه نباشد و حال آنکه اهل بیت پیشوایان هدایت و چراغ‌های درخشنده‌ای هستند که خداوند بواسطه ایشان بر بندگان خود احتجاج می‌کند. آنها شاخه‌های «درخت مبارک» هستند و باقی‌ماندگان منتخبین الهی که خدا از ایشان تمامی پلیدی‌ها را دور نموده و پاکیزگی ویژه‌ای را برایشان قرار داده و آنان را از هر گزند و آفتی دور نگاه داشته است، و مودّت به ایشان را که دوستی توام با عمل است در بسیای از آیات قرآن واجب نمود و آنان را ریسمان مطمئن و سرچشمه تقوا معرفی کرده است.

این شرح در صواعق محرقه و کتاب‌های دیگر نیز وجود دارد[۲۵۵]. حاصل آن‌که یگانه راه نجات و رستگاری، متابعت از گفتار و کردار اهل بیت(ع) است. بدین روی اهل بیت(ع) باید معصوم باشند؛ چراکه در غیر این صورت ممکن است به عمد و یا از روی سهو منحرف گردند و پیروان خود را نیز گمراه کنند. مگر می‌شود یگانه وسیله نجات امت منحرف گردد؟! خیر؛ زیرا گمراهی و انحراف در کشتی نجات بشر امکان ندارد.

شبهه فخر رازی: فخر رازی برای انحراف اذهان از یگانه راه نجات بشریت، با کلامی عوام‌فریبانه دست به کم‌رنگ جلوه دادن مقام کشتی نجات می‌زند. او می‌گوید: سمعت بعض المذكرين قال: إنه(ص) قال: «‌مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَ فِيهَا نَجَا» و قال(ص): «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ‌»[۲۵۶]؛ شنیدم یکی از وعّاظ می‌گفت: رسول خدا(ص) فرمود: مَثَلِ اهل بیت من مانند کشتی نوح است. هر کس بر آن وارد شود نجات می‌یابد. هم‌چنین پیامبر(ص) فرمود: اصحاب من به مانند ستارگان هستند که به هر کدام اقتدا کنید هدایت یافته اید.

فخر رازی در ادامه می‌افزاید: و نحن الآن في بحر التكليف وتضربنا أمواج الشبهات والشهوات و راكب البحر يحتاج إلى أمرين أحدهما: السفينة الخالية عن العيوب والثقب، والثاني: الكواكب الظاهرة الطالعة النيرة، فإذا ركب تلك السفينة و وقع نظره على تلك الكواكب الظاهرة كان رجاء السلامة غالباً، فكذلك ركب أصحابنا أهل السنة سفينة حب آل محمد و وضعوا أبصارهم على نجوم الصحابة فرجوا من الله تعالى أن يفوزوا بالسلامة والسعادة في الدنيا والآخرة[۲۵۷]؛ در حال حاضر، ما در دریای تکلیف قرار گرفته‌ایم و امواج شبهات و شهوات بر ما می‌تازد و کسی که ره‌پیمای دریاست محتاج دو امر است: نخست کشتی سالم، دوم ستارگان درخشنده تا با سوار شدن بر کشتی و نگاه به آن ستارگان به سلامت از این دریا بگذرد، همان‌طوری که اهل سنت سوار بر کشتی محبت آل محمد شده‌اند و چشم خود را به ستارگان، یعنی صحابه دوخته‌اند و امیدوارند که خداوند آنها را رستگاری و سعادت دنیا و آخرت نائل گرداند. عجیب است که فخر رازی مطلبی به این بااهمیّتی را به گفتار وعاظ منبر مستند می‌کند. وی سپس در راستای کاستن از اهمیت حدیث سفینه، حدیث جعلی أصحابي كالنجوم[۲۵۸] را در کنار آن مطرح می‌کند و با تمثیل در صدد پیوند زدن اهل بیت(ع) به صحابه است!

عجیب‌تر از گفتار او سخن ابن حجر هیتمی در کتاب صواعق محرقه است که می‌نویسد: «ما حدیث سفینه را - که سندهای مختلفی دارد - قبول داریم و جاء من طرق عديدة يقوي بعضها بعضا إنما مثل أهل بيتي فيكم[۲۵۹]، اما شیعیان اهل بیت و کسانی که در کشتی نجات سوار شده‌اند ما اهل تسنن هستیم»[۲۶۰]. در ادامه شیعیان را پیروان اهل بیت نمی‌داند. پس درباره این که اهل بیت یگانه وسیله نجات امت هستند نزاعی و اختلافی وجود ندارد.[۲۶۱].

حدیث سوم: «حدیث منزلت»

حدیث «منزلت» نیز از جمله احادیثی است که بر عصمت امیر المؤمنین(ع) دلالت دارد. این حدیث به عبارت‌های مختلف در مجامیع روایی وارد شده است که عبارتند از:

  1. «قَالَ لِعَلِيٍّ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌»[۲۶۲]؛
  2. «أو مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌»[۲۶۳]؛
  3. «أَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌»[۲۶۴]؛
  4. «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌»[۲۶۵]؛
  5. «أَنَّكَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‌».

همچنین از ابن عباس آمده است که پیامبر اسلام(ص) فرمود:

  1. «هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) لَحْمُهُ لَحْمِي وَ دَمُهُ دَمِي، فَهُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى...»[۲۶۶]؛
  2. «أَلَا تَرْضَاى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۲۶۷]؛
  3. «عَلِيٌّ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۲۶۸]؛
  4. «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَنْزَلْ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۲۶۹]؛
  5. «هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۲۷۰]؛
  6. «أَفَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۲۷۱]؛
  7. «أَ لَمْ تَرْضَ أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۲۷۲]؛
  8. «إِنَّهُ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۲۷۳]؛
  9. «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۲۷۴]
  10. «یَا عَلِيٌّ أَ لَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۲۷۵].

راویان حدیث منزلت: حدیث منزلت را صحابه‌ای همچون:

  1. أمیر المؤمنین(ع)؛
  2. عبد الله بن مسعود؛
  3. سعد بن ابی‌وقاص؛
  4. عمر بن خطاب
  5. ابوسعید خدری؛
  6. براء بن عازب رامین و کرداری ساری؛
  7. جابر بن سمره؛
  8. ابوهریره؛
  9. زید بن ارقم؛
  10. انس بن مالک؛
  11. ابوایوب انصاری؛
  12. عقیل بن ابو طالب.
  13. معاویه و برخی دیگر نقل کرده‌اند.

همچنین راویان زن این حدیث عبارتند از:

  1. حضرت زهرا(س)؛
  2. اسماء بنت عمیس؛
  3. أم سلمه.

و از راویان این حدیث در قرون مختلف نیز می‌توان به راویان زیر اشاره کرد:

  1. بخاری؛
  2. مسلم؛
  3. احمد بن حنبل؛
  4. ابن ماجه؛
  5. ترمذی؛
  6. نسائی؛
  7. ابن حبان؛
  8. ابوبکر بزّار؛
  9. ابویعلی؛
  10. محمد بن جریر طبری؛
  11. ابو القاسم طبرانی؛
  12. حاکم نیشابوری؛
  13. ابن مردویه؛
  14. ابونعیم اصفهانی؛
  15. ابوبکر خطیب بغدادی؛
  16. ابن عبدالبر اندلسی
  17. بغوی؛
  18. ابن عساکر؛
  19. فخر رازی؛
  20. ابن اثیر؛
  21. نووی؛
  22. ابن سید الناس؛
  23. ابن کثیر دمشقی؛
  24. خطیب بغدادی؛
  25. ابن حجر عسقلانی؛
  26. جلال الدین سیوطی؛
  27. ابن حجر مکی؛
  28. ولی الله دهلوی.

تواتر حدیث: حدیث منزلت به اعتراف حاکم نیشابوری[۲۷۶]، جلال الدین سیوطی[۲۷۷]، صفدی[۲۷۸]، ابن عبدالبر[۲۷۹]، مزّی[۲۸۰] و ملّا علی متقی هندی[۲۸۱] متواتر است. متقی هندی به طرق و اسانید مختلف این حدیث را نقل کرده است[۲۸۲]. ابن عساکر نیز این حدیث شریف را از ۲۰ نفر صحابی پیامبر نقل کرده است[۲۸۳].

ابن عبدالبر و مزی در اعتبار این حدیث می‌گویند: و هو من أثبت الآثار وأصحها[۲۸۴]؛ حدیث منزلت از ثابت‌ترین و صحیح‌ترین احادیثی است که از پیامبر روایت شده است.

متن حدیث در نقل راویان: بخاری در صحیح با سند خود از سعد بن ابی‌وقاص، حدیث منزلت را این‌گونه نقل کرده است: رسول الله(ص) به علی(ع) فرمود: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌»[۲۸۵]. در موضع دیگری از صحیح بخاری آمده است: رسول خدا برای جنگ تبوک از مدینه خارج شد و علی(ع) را به عنوان خلیفه خود در مدینه باقی گذاشت. در آن هنگام علی(ع) عرضه داشت: آیا مرا خلیفه خود برای نگه داری از کودکان و زنان قرار می‌دهی؟ پیامبر(ص) فرمود: آیا به این که جایگاه تو نسبت به من، به مانند جایگاه هارون نسبت به موسی باشد راضی نیستی؟[۲۸۶] سعید بن مسیّب، از عامر (فرزند سعد بن ابی‌وقاص) و او از پدرش سعد حدیث منزلت را این‌گونه نقل کرده است: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى».

اما برای این که مطمئن شود می‌گوید: فأحببت أن أشافه بها سعدا، فلقيت سعدا فحدثته بما حدثني عامر، فقال سعد: أنا سمعته، فقلت: أنت سمعته؟ قال: فوضع إصبعيه على أذنيه فقال: نعم وإلا فاستكتا[۲۸۷]؛ دوست داشتم حدیث را از خود سعد بشنوم، از این رو به دیدار سعد رفتم و حدیث منزلت را که از عامر (فرزند سعد) شنیده بودم نقل کردم. سعد گفت: خود این حدیث را شنیدم. به او گفتم تو خود شنیدی؟ سعد در حالی که انگشتانش را روی گوش‌های خود قرار داد، گفت: اگر با این دو گوش نشنیده باشم کر بشوم و اگر ندیده بودم کور بشوم. تعجب سعید بن مسیب و پیگیری وی، دلالت بر اهمیت حدیث منزلت دارد. حدیث منزلت در صحیح مسلم به نقل از سعد بن ابی‌وقاص این‌گونه آمده است: آن وقتی که معاویه برای حج به حجاز آمد، نشستی ترتیب داد و بزرگان به دیدار او رفتند. وقتی سعد بن ابی‌وقاص به نزد او رفت، معاویه در همان مجلس به او امر کرد تا امیر المؤمنین(ع) را لعن کند. سعد بن ابی‌وقاص از لعن امیر المؤمنین خودداری کرد و به سه مورد از خصوصیات امیرالمؤمنین اشاره کرد که از جمله آنها حدیث منزلت است. سعد گفت: تا وقتی این احادیث را به یاد داشته باشم، هرگز او را لعن نخواهم کرد. در این نقل این‌گونه آمده است: وَ مِنْهَا: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى[۲۸۸].

بازی با حقایق: از نظر سند هیچ تردیدی در صدور این حدیث وجود ندارد، با این حال برخی از دشمنان اهل بیت(ع) کوشیده‌اند تا به رغم نقل این حدیث در کتب معتبر و صحیح نزد اهل سنت، در سند آن خدشه کنند. در مواقف آمده است که سیف الدین آمدی[۲۸۹] سند حدیث منزلت را تمام نمی‌دانسته است[۲۹۰]. ولیکن «سیف الدین آمدی» کسی است که در منابع اهل سنت در شرح حال وی مطالبی حاکی از بی‌دینی نوشته‌اند از جمله این که «تارک الصلاة» بوده است[۲۹۱].

اما خدشه در سند این حدیث ناممکن است، بدین روی برخی از متعصبین پس از نا امیدی در بحث سندی، در صدد تحریف محتوای آن برآمده‌اند تا آنجا که در برخی منابع حدیث منزلت این‌گونه نقل شده است: علي مني بمنزلة قارون من موسى[۲۹۲]؛ جایگاه علی نسبت به من جایگاه قارون نسبت به موسی است! این‌گونه تحریفات و تلاش‌های مضحک و حرکات مذبوحانه برای کتمان حق، هم از این واقعیت حکایت دارد که حدیث منزلت از نظر سند و دلالت بسیار محکم و روشن است و هم نشانگر بغض و کینه برخی نسبت به اهل بیت رسول خدا(ع) است؛ اما این کارها به نفع حقیقت است و بازگو کننده ناتوانی متعصّبین در انکار حدیث منزلت است. جعل حدیث از دیگر اقداماتی است که در مقابله با عظمت حدیث منزلت واقع شده است. از سوی برخی از اهل تسنن و در پاره‌ای از منابع آنها آمده است: أبو بكر و عمر مني بمنزلة هارون من موسى[۲۹۳].

جعلی بودن این حدیث به قدری روشن است که آنان در کتاب‌های خود به دروغین بودن آن تصریح کرده‌اند[۲۹۴].

بررسی دلالت حدیث منزلت: برای روشن شدن دلالت حدیث منزلت، بررسی مقامات حضرت هارون و جایگاه او نسبت به حضرت موسی ضروری می‌نماید.

مقامات حضرت هارون

  1. حضرت هارون معصوم است؛ زیرا به تصریح قرآن مجید او نبی بوده و همه انبیاء معصومند.
  2. حضرت هارون وزیر حضرت موسی بوده است. حضرت موسی از خداوند سبحان درخواست می‌کند: ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي[۲۹۵] خداوند دعای او را مستجاب می‌کند: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا[۲۹۶].
  3. حضرت هارون در رسالت حضرت موسی شریک بوده است، آنجا که حضرت موسی از خدا خواست: ﴿اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي[۲۹۷].
  4. از دیگر مقامات حضرت هارون(ع) که از روایات برداشت می‌شود، اختصاص ورود و سکونت وی در مسجد به همراه خانواده اوست. هیچ کس غیر از هارون و ذریه‌اش حق نداشت در بیت المقدس سکونت داشته باشد. ابن عساکر در این باره چنین نقل می‌کند:

«خَطَبَ النَّبِيُّ(ص) خُطْبَةً وَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَ لِمُوسَى وَ هَارُونَ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ أَمَرَهُمَا أَنْ لَا يَبِيتَ فِي مَسْجِدِهِمَا جُنُبٌ وَ لَا يَقْرَبُوا فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا مُوسَى وَ هَارُونَ وَ ذُرِّيَّتُهُمَا وَ إِنَّ عَلِيّاً هُوَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ ذُرِّيَّتُهُ كَذُرِّيَّةِ هَارُونَ وَ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَقْرَبَ النِّسَاءَ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ لَا يَبِيتَ فِيهِ جُنُبٌ إِلَّا عَلِيٌّ وَ ذُرِّيَّتُهُ‌»[۲۹۸]؛ همانا رسول خدا در خطابه‌ای فرمود: به درستی که خداوند به موسی و هارون امر کرد که برای سکونت قومشان خانه‌هایی بسازند. خداوند همچنین از سکونت در مسجد با حال جنابت و نزدیکی با زنان در مسجد منع کرد، مگر هارون و خانواده‌اش.

در این زمان نیز برای احدی نزدیکی با زنان در مسجد و ماندن با حال جنابت جایز نیست مگر برای علی و خانواده‌اش. نکته بسیار مهم اینجاست که نه فقط حضرت هارون از ممنوعیت سکونت در مسجد استثنا شده؛ بلکه ایشان موجب طهارت و پاکی مسجد است. پیامبر(ص) می‌فرماید: «إن موسى سأل ربه أن يطهر مسجده بهارون و إني سألت ربي أن يطهر مسجدي بك و بذريتك»؛ همانا موسی از پروردگار درخواست نمود که مسجدش را به وسیله هارون پاکیزه گرداند و به درستی که من نیز از خداوند می‌خواهم که مسجد من را به وسیله تو علی و خانواده ات پاکیزه گرداند. در ادامه پیامبر اکرم به دنبال ابو بکر می‌فرستند و فرمان بستن درِ خانه‌اش را که به مسجد باز می‌شد صادر می‌کنند. در این هنگام فاسترجع ابوبكر؛ ابوبکر با گفتن ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۲۹۹] ناراحتی خود را اظهار می‌کند؛ چراکه به حقیقت بستن دری که به مسجد رسول الله باز می‌شد سخت است، اما چاره‌ای جز اطاعت ندارد. آن‌گاه رسول خدا(ص) به دنبال عمر و عباس می‌فرستند تا آنان نیز درِ خانه‌های خود را ببندند. سپس پیامبر فرمود: «مَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَكُمْ وَ فَتَحْتُ بَابَ عَلِيٍّ، وَ لِكُنَ اللَّهَ فَتَحَ بَابَ عَلِيٍّ وَ سَدَّ أَبْوَابَكُمْ‌»[۳۰۰]؛ من درهای خانه‌های شما را نبستم و درِ خانه علی را باز نگزاردم، بلکه خدا درِ خانه علی را باز گذاشت و درِ خانه‌های شما را بست.

حضرت خطاب به همه آنها فرمودند: گمان نکنید این کار را از روی تصمیم خود انجام داده‌ام تا در مقام گله‌مندی برآیید؛ چراکه این فرمان الهی است. این واقعه نیز بیان‌گر عصمت اهل بیت پیامبر(ع) است. در کتاب مسند احمد بن حنبل[۳۰۱]، المستدرک علی الصحیحین[۳۰۲]، مجمع الزوائد[۳۰۳]، تاریخ مدینة دمشق[۳۰۴] و کتاب‌های دیگر[۳۰۵] از زید بن ارقم آمده است که گفت: كانت لنفر من أصحاب رسول الله(ص) أبواب شارعة في المسجد فقال يوماً سدوا هذه الأبواب إلا باب علي، قال: فتكلم في ذلك ناس، فقام رسول الله(ص) فحمد الله وأثني عليه ثم قال: أما بعد، فإني أمرت بسد هذه الأبواب غير باب علي، فقال فيه قائلكم؛ والله ما سددت شيئا ولا فتحته ولكني أمرت بشيء فاتبعته؛ زید بن ارقم گوید: برخی از اصحاب رسول الله(ص) دری داشتند که به مسجد پیامبر باز می‌شد، روزی پیامبر فرمود: همه این درها را ببندید مگر درِ خانه علی. عده‌ای زبان به گله گشوده و شکایت کردند. آن‌گاه رسول خدا برخاستند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: اما این که من به شما دستور دادم تا درِ خانه‌ها بسته شود مگر در خانه علی، موجب شد تا بعضی از شما سخنانی از روی شکایت بگویید! سوگند به خدا، دری را نبستم و نگشودم مگر آنکه مأمور به انجام آن شدم، پس از آن امر پیروی کردم.

برای کسانی که دری به مسجد داشتند این مسأله گران تمام شد تا جایی که سر و صدا و حتی بی‌ادبی و اعتراضات تند از جانب برخی هم چون عباس - عموی پیامبر نقل شده است[۳۰۶].

اشکالی علمی: بحث ما در دلالت حدیث منزلت بر عصمت امیر المؤمنین(ع) به پایان رسید. این حدیث دارای نکات فراوانی است که به وجوه متعدد بر امامت امیر المؤمنین(ع) دلالت دارد که در آینده به آن خواهیم پرداخت. عمده اشکالی که بزرگان اهل تسنن در این حدیث مطرح می‌کنند عبارت از این است که: این حدیث به هنگام خروج پیامبر اکرم(ص) برای جنگ تبوک صادر شده است. بر اساس این قرینه، خلافت امیر المؤمنین(ع) به زمان غیبت حضرت رسول از مدینه اختصاص دارد و جانشینی حضرت امیر مؤمنان به این مقطع زمانی مقید می‌گردد، در نتیجه نمی‌توان آن را دلیل بر امامت آن حضرت برشمرد[۳۰۷].

پاسخ به شبهه: پاسخ این شبهه روشن است. در علم اصول -که اهل سنت مدعی تأسیس آن هستند - قاعده‌ای عام وجود دارد که مورد قبول همه علما است و تخصیص‌پذیر نیز نمی‌باشد و آن قاعده این است که «مورد، مخصّص نیست». بر اساس این قاعده، حتی اگر حدیث منزلت فقط در آن شرائط صادر شده باشد اختصاص به آن مورد نخواهد داشت، لیکن این حدیث شریف بیش از ده بار و در جایگاه‌های مختلف[۳۰۸] وارد شده است. به عبارت دیگر حضرت رسول این کلام را از ابتدای بعثت تا پایان عمر شریفشان، در موارد مختلف و به مناسبت‌های گوناگون فرموده‌اند. پس شبهه از اساس مردود است[۳۰۹].[۳۱۰].

منابع

پانویس

  1. گفتنی است، تمام راویان این روایت ثقه‌اند. عبدالله بن سلیمان عامری نیز شخصیتی است که اگرچه برخی منابع او را راوی مجهولی معرفی کرده‌اند، مرحوم خویی بر اساس برخی نسخه‌های کتاب خود، وی را ثقه دانسته است. ر. ک: سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۲۰۲. افزون بر آن، مضمون این روایات در روایاتی که پیش‌تر گذشت نیز وجود دارد که موجب افزایش اعتبار آن می‌شود.
  2. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
  3. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
  4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
  5. در این باره، ر. ک: مصطفوی، حسن، التحقیق، ج۷، ص۱۷۱.
  6. «مراد از امام معصوم نیست، مگر عالم عادلی که عدالتش مأمون باشد از برطرف شدن.»... ملا عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۷۵.
  7. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۱؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۰۳. این روایت با سند دیگری نیز نقل شده است. ر. ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۴۰.
  8. «... الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ... فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ...». این روایت به طرق گوناگون در کتاب‌های مختلف روایی نقل شده است که موجب افزایش اعتبار آن می‌شود. ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۷؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۶۷۵؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۱۶؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۶۷۵؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۹۶؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۲۱۸.
  9. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۶۶-۲۶۸.
  10. «قَالَ رَسُولِ اللَّهِ (ص): النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ... وَ هُمُ الْمُؤَيَّدُونَ الْمُوَفَّقُونَ الْمُسَدَّدُونَ». احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۱۵۷. شایان ذکر است که روایت یاد شده، به لحاظ سندی معتبر نیست. البته، چنان‌که گذشت، این مضمون که اهل بیت پیامبر (ص) موجب امان اهل زمین‌اند، مستفیض است؛ اما این نکته که آنها معصوم باشند، در تمام روایات وجود ندارد؛ به دیگر سخن، اضافه این مضمون به مضمون «أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ» مستفیض نیست تا از این راه، روایت یاد شده را معتبر بدانیم؛ از این‌رو، تنها در مقام مؤید از آن استفاده کرده‌ایم.
  11. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۳۱۸.
  12. «راه خداوندی که آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آن اوست» سوره شوری، آیه ۵۳.
  13. «عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ يَعْنِي عَلِيّاً إِنَّهُ جَعَلَ عَلِيّاً خَازِنَهُ عَلَى مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ ائْتَمَنَهُ عَلَيْهِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُور». محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۰۶.
  14. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۳۲۴.
  15. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۳۲۴.
  16. «وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ (ص) لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ». شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۳۹. در روایتی دیگر چنین آمده است: «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ وَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ». شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۳. گفتنی است، اگرچه این دو روایت به دلیل وجود ابان بن ابی عیاش در سلسله راویانشان، معتبر به شمار نمی‌آیند، به دلیل آن‌که محتوای آنها دقیقاً مطابق با حکم برآمده از قرآن و عقل است و این محتوا در چند روایت تکرار شده است، دست کم می‌توان مؤید به آن استناد کرد.
  17. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  18. «... يَعْنِي بِأَهْلِ بَيْتِهِ الْأَئِمَّةَ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِهِ فَقَالَ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ هُمُ الْمَعْصُومُونَ الْمُطَهَّرُونَ الَّذِينَ لَا يُذْنِبُونَ وَ لَا يَعْصُونَ...». شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۴.
  19. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۳۳۶-۳۴۰.
  20. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۳۳۸.
  21. اثبات الهدی، ج۲، ص۱۵۶؛ عوالم العلوم، ج۱۹، ص۳۲؛ کفایه الاثر، ص۴۵؛ جامع الأخبار، ص۱۷؛ ینابیع المودة، ص۸۵.
  22. بحارالأنوار، ج۳۷، ص۲۱۵.
  23. الانصاف، ص۶۲ و ۲۸۶؛ اثبات الهداة، ج۲، ص۱۷۵؛ عوالم العلوم، ج۲۳، ص۴۸؛ مکاتیب الرسول، ج۱، ص۵۶۲.
  24. ارشادالقلوب، ج۲، ص۴۱۶؛ الجواهر السنیة، ص۵۴۸؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۰۲؛ کفایة الاثر، ص۱۱۱؛ الانصاف، ص۳۶۸؛ اثبات الهدی، ج۲، ص۱۶۴.
  25. کمال الدین، ص۲۶۶؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۶۵؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۲۱؛ بشارة المصطفی، ص۱۷۷؛ إثبات الهداة ج۲، ص۱۹۳؛ الانصاف، ص۲۹۸ و ۳۱۴؛ امالی شیخ صدوق، ص۴۸۶.
  26. کفایة الاثر، ص۱۸؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۲۴۳ و ج۲۵، ص۲۰۱؛ الانصاف، ص۱۵۹.
  27. کفایة الاثر، ص۲۹؛ إثبات الهداة، ج۲، ص۱۵۱ و۱۵۲ و۱۶۲؛ الانصاف، ص۱۴۰؛ اثبات الهداة، ج۲، ص۱۱۵.
  28. تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۵۰۱.
  29. بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۲۲.
  30. اثبات الهداة، ج۲، ص۱۶۲؛ الانصاف، ص۲۰۵؛ کفایة الاثر، ص۹۹ و ۱۰۰ و ۱۰۴؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۱۹.
  31. الإنصاف، ص۴۰۳.
  32. کفایة الاثر، ص۱۱۳، اثبات الهداة، ج۲، ص۱۶۴؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ۳۲۳؛ الانصاف، ص۱۶۴.
  33. اثبات الهداة، ج۲، ص۱۵۹ و ۱۶۵ و ۱۶۶؛ کفایة الاثر، ص۱۲۴؛ بحارالأنوار، ج۲۲، ص۵۳۶ و ج۳۶، ص۳۲۸؛ الانصاف، ص۱۲۷ و ۱۵۹.
  34. اثبات الهداة، ج۲، ص۱۶۸ و ۳۳۲؛ کفایة الاثر، ص۱۵۱؛ غیبت نعمانی، ص۹۳، باب ۴؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۳۵.
  35. اثبات الهداة، ج۲، ص۱۶۳.
  36. الانصاف، ص۱۶۲ و ۲۴۱؛ اثبات الهداة، ج۲، ص۱۶۷؛ کفایة الاثر، ص۱۳۵؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۳۱.
  37. اثبات الهداة، ج۲، ص۱۷۴ و ۲۳۰؛ کفایة الاثر، ص۷۶ و ۱۸۲ و ۱۸۶؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۱۱.
  38. اثبات الهداة، ج۲، ص۱۸۴؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۸۲۹؛ عوالم العلوم، ج۱۹، ص۳۲.
  39. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  40. اثبات الهداة، ج۲، ص۲۴۳.
  41. الإنصاف، ص۲۳۱ و ۳۶۴؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۰۴؛ کفایة الاثر، ص۴۵.
  42. الانصاف، ص۴۲۹ و ۳۷۸.
  43. بحارالأنوار، ج۳۸، ص۸۲.
  44. بحارالأنوار، ج۳۹، ص۵۵.
  45. بحارالأنوار، ج۳۸، ص۶۸.
  46. کنزالفوائد، ص۱۶۲؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۴.
  47. ر. ک: نفحات الأزهار، سیدعلی حسینی میلانی؛ الهیات، جعفر سبحانی، ج۳، مبحث عصمت.
  48. ر. ک: نهج البلاغه، خطبه‌های: ۲ و ۷۸ و ۹۳ و ۹۴ و ۱۰۰ و ۱۰۹ و ۱۴۴ و ۱۴۷ و ۱۵۲ و ۱۵۴ و۱۶۱ و ۲۳۹.
  49. الانصاف فی النص علی الأئمة الاثنی، ص۳۰۴؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۲۸۱.
  50. الخصال، ج۱، ص۱۳۹ و ج۲، ص۶۰۸؛ علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۳ و ۵۲؛ کتاب سلیم، ج۲، ۸۸۴؛ بحارالأنوار، ج۸۹، ص۱۷۹ و ۲۰۰ و ج۷۲، ص۳۳۸ و ج۲۵، ص۲۰۰ و ج۱۰، ص۲۲۷؛ وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۳۰؛ اثبات الهداة، ج۲، ۳۳۵؛ نورالثقلین، ج۱، ص۵۰۱.
  51. الغارات، ج۱، ص۱۹۵ و ۲۰۴.
  52. بحارالأنوار، ج۹۰، ص۲۰.
  53. بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۶۵ و ج۹، ص۶۴.
  54. بحارالأنوار، ج۹۰، ص۲۰.
  55. بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۶۴.
  56. بحارالأنوار، ج۹۰، ص۲۱.
  57. بحارالأنوار، ج۲۶، ص۷.
  58. اثبات الهداة، ج۴، ص۱۱؛ بحارالأنوار، ج۴۳، ص۲۶۵؛ کفایة الاثر، ص۲۲۲.
  59. کتاب سلیم، ج۲، ص۶۷۸.
  60. بحارالأنوار، ج۳۰، ص۳۰۶.
  61. بحارالأنوار، ج۲، ص۱۷۴.
  62. کافی، ج۱، ص۱۹۱ و ۱۹۰؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۴۰.
  63. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  64. بحارالأنوار، ج۶۵، ص۳۸۹.
  65. کنزالفوائد، ص۱۶۲؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۳.
  66. أمالی صدوق، ص۳۸۴؛ عیون الأخبار، ج۲، ص۲۶؛ معانی الأخبار، ص۳۰۳؛ اعتقادات الإمامیة، ص۱۰۵؛ أمالی مفید، ص۹۵؛ أمالی طوسی، ص۴۲۷؛ إعلام الوری، ص۱۴۹؛ مناقب، ج۳، ص۳۲۵؛ کشف الغمة، ج۱، ص۴۶۷.
  67. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۲؛ تحف العقول، ص۱۶۸.
  68. أمالی طوسی، ص۵۶۲؛ بحارالأنوار، ج۶۹، ص۱۵۲.
  69. هدایة الأمة، ج۱، ص۱۷؛ تفسیرالبرهان، ج۴، ص۴۴۴؛ کفایة الاثر، ص۱۵۶؛ الجواهرالسنیة، ص۵۵۸؛ اثبات الهداة، ج۲، ص۱۶۹؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۳۷ و ۳۴۲ و ۳۴۸.
  70. اثبات الهداة، ج۲، ص۱۷۲.
  71. کفایة الاثر، ص۳۰۴.
  72. اثبات الهداة، ج۲، ص۱۸۴؛ الانصاف، ص۹۸؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۶۱.
  73. «بی‌گمان این قرآن به آیین استوراتر رهنمون می‌گردد» سوره اسراء، آیه ۹.
  74. بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۴؛ معانی الأخبار، ص۱۳۱ و۱۳۲؛ نوادر الأخبار، ص۱۱۶.
  75. هدایة الأمة، ج۱، ص۳۲؛ تفسیر البرهان، ج۳، ص۲۲۷؛ کفایة الاثر، ص۲۶۶؛ الانصاف، ص۴۱۶؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۴۹؛ عوالم العلوم، ج۲۰، ص۵۰؛ اثبات الهداة، ج۲، ص۱۸۳.
  76. بحارالأنوار، ج۱۶، ص۳۷۶: «إِنَّا أَهْلَ‏ الْبَيْتِ‏ عَصَمَنَا اللَّهُ‏ مِنْ أَنْ نَكُونَ مَفْتُونِينَ أَوْ فَاتِنِينَ أَوْ مُفْتَنِينَ أَوْ كَذَّابِينَ أَوْ كَاهِنِينَ أَوْ سَاحِرِينَ أَوْ عَائِفِينَ أَوْ خَائِنِينَ أَوْ زَاجِرِينَ أَوْ مُبْتَدِعِينَ أَوْ مُرْتَابِينَ أَوْ صَادِفِينَ عَنِ الْحَقِّ مُنَافِقِينَ».
  77. کافی، ج۱، ص۲۶۱.
  78. بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۹: «هُمُ‏ الْمَعْصُومُونَ‏ الْمُطَهَّرُونَ‏ الَّذِينَ‏ لَا يُذْنِبُونَ‏ وَ لَا يَعْصُونَ وَ هُمُ الْمُؤَيَّدُونَ الْمُوَفَّقُونَ الْمُسَدَّدُونَ».
  79. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  80. علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۴.
  81. الفقیه، ج۲، ص۶۱۱؛ أصول ستة عشر، ص۱۲۱؛ عیون الأخبار، ج۲، ص۲۷۴؛ تهذیب، ج۶، ص۹۷ و ۴۶؛ مناقب، ج۲، ص۲۴۵؛ بحارالأنوار، ج۲۲، ص۵۳۷؛ المزار الکبیر، ۵۲۷؛ کافی، ج۱، ۴۴۶. «إن الله اختارکم و فضلکم و طهرکم و عصمکم من الزلل و آمنکم من الفتن».
  82. «و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند» سوره نساء، آیه ۸۳.
  83. وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۲۰۰.
  84. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  85. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۵۸؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۲۰۳.
  86. توحید، ص۴۰۷؛ عیون الأخبار، ص۲۶۷ و ۲۶۸؛ نورالثقلین، ج۱، ص۵۰۰؛ خصال، ج۲، ص۱۵۴؛ اثبات الهدی، ج۲، ص۱۵۰.
  87. العدد قویة لدفع المخاوف الیومیة، ص۶۹.
  88. العدد قویة لدفع المخاوف الیومیة، ص۶۸.
  89. کافی، ج۱، ص۲۰۴؛ غیبت نعمانی، ص۲۲۷.
  90. اصول کافی، ج۱، ص۲۰۴؛ مرآة العقول، ج۲، ص۴۰۰.
  91. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۲۲.
  92. «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در می‌گذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.
  93. کافی، ج۲، ص۴۵۰؛ نورالثقلین، ج۴، ص۵۸۱؛ تفسیرالقمی، ج۲، ص۲۷۷؛ تفسیرالبرهان، ج۴، ص۸۲۶؛ مرآة العقول، ص۳۴۶ و ۳۴۹.
  94. بحارالأنوار، ج۳۸، ص۸۱.
  95. کافی، ج۱، ص۲۶۹؛ اعلام الوری، ج۱، ص۵۳۵؛ اثبات الهداة، ج۵، ص۳۷۴، باب ۵۳؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۲۹۸.
  96. کافی، ج۱، ص۲۷۲.
  97. کافی، ج۱، ص۴۸۰.
  98. کافی، ج۱، ص۲۰۰ و ۲۰۳.
  99. عیون الأخبار، ص۲۱۹؛ أمالی صدوق، ص۳۴۷؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۳؛ اثبات الهداة، ج۲، ص۵۶ و ۱۰۶.
  100. الفقیه، ج۲، ص۶۱۱؛ مفتاح الجنان، ص۲۹۷؛ بحارالأنوار، ج۹۹، ص۱۲۸؛ مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۴۱۹؛ المزار الکبیر، ص۵۲۶.
  101. منتخب الأنوار، ص۱۴۳.
  102. الاحتجاج، ج۲، ص۴۶۸؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۸۲.
  103. کافی، ج۳، ص۱۶۵ تا ۱۷۲.
  104. مناقب آل أبی‌طالب، ج۱، ص۲۵۳: «يَلِيَ‏ وِلَادَتَهُ‏ وَ وَفَاتَهُ‏ مَعْصُومٌ‏».
  105. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  106. «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  107. خصال، ج۱، ص۱۴۹؛ تفسیرالقمی، ص۴۸۹؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۹؛ الإختصاص، ص۲۲؛ أمالی صدوق، ۲۴۰ و ۲۴۱؛ کنزالفوائد، ص۳۴.
  108. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۲۳-۲۴۰.
  109. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۴؛ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۱۳۲؛ میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۷.
  110. «و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
  111. معانی الاخبار، ص۱۳۲؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۰-۱۹۱؛ میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۷.
  112. میزان الحکمه، ج۳، ص۲۰۰۰؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۶۲-۶۳، ح۲۵، ص۱۹۴.
  113. بحارالانوار، ج۳۸، ص۶۲-۶۳.
  114. ر. ک: معانی الأخبار، ص۱۳۲؛ میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۷؛ بحار الأنوار، ج۲۵، ص۱۹۴.
  115. ﴿وَكُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً * فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ * وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ * وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ «و شما گونه‌های سه‌گانه خواهید بود * (یکی) خجستگان، و خجستگان کیستند؟ * و (دیگر) ناخجستگان، و ناخجستگان کیستند؟ * و (سوم) پیشتازان پیشتاز * آنانند که نزدیکان (به خداوند) اند» سوره واقعه، آیه ۷-۱۱.
  116. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۱۵.
  117. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۱۶.
  118. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  119. اصول کافی، جلد ۲، ص۱۸-۱۹.
  120. بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۴ و ج۳۸، ص۶۵؛ معانی الأخبار، ص۱۳۲؛ میزان الحکمة، ج۳، ص۱۹۹۷.
  121. مستفیض و مشهور، به روایاتی گفته می‌شود که تعداد راویانش زیاد باشد، ولی به حد تواتر نرسد (محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج۲، جزء ۳، ص۱۶۳).
  122. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۵۰-۵۵.
  123. عبدالواحد بن محمد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج۲، ص۵۰۹.
  124. عبدالواحد بن محمد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج۳، ص۲۳۳.
  125. عبدالواحد بن محمد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج۴، ص۴۹۳.
  126. عبدالواحد بن محمد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج۱، ص۴۳۶.
  127. عبدالواحد بن محمد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج۱، ص۱۲.
  128. نهج البلاغه، خطبه ۱۷.
  129. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶.
  130. عبدالواحد بن محمد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج۶، ص۳۴۲.
  131. عبدالواحد بن محمد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج۱، ص۲۲۱.
  132. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۰۷ و ۲۲۷.
  133. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۸۲.
  134. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۸۸، باب ۲۲، حدیث۴۱.
  135. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۵.
  136. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۳۵.
  137. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۷۵.
  138. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۱۰۲.
  139. سید بن طاووس، الاقبال، ج۱، ص۱۴۲.
  140. لوح فشرده جامع احادیث نور ۲، ماده تَعْصِمنِي و اعْصِمْنِي.
  141. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۴۶.
  142. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۲.
  143. محمود بن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۲، ص۳۶۹؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۹، ص۳۶۶.
  144. علی ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۲۴۹.
  145. علی ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۲۴۹.
  146. نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۲۳؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹، ص۲۱۳.
  147. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۲۷.
  148. صحیفه سجادیه، دعای۱۶.
  149. صحیفه سجادیه، دعای۴۷.
  150. ابراهیم کفعمی، البلد الامین، ج۱، ص۳۱۵.
  151. ر. ک: شیخ طوسی، الاستبصار، ج۳، ابواب الطلاق، ص۳۰۸ - ۳۳۶.
  152. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۲۹.
  153. نهج البلاغه، ص۵۳۵، حکمت ۳۴۵.
  154. سیدجعفر شهیدی، شرح نهج البلاغه، ص۴۲۲.
  155. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۲۶۰.
  156. نهج البلاغه، ص۱۹۷.
  157. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۷۰-۷۶.
  158. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۳.
  159. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۱.
  160. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۸۰.
  161. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۳.
  162. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۸۰.
  163. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۴.
  164. «و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
  165. ر. ک: شیخ صدوق، معانی الاخبار، باب معنی عصمة الامام، ص۱۳۲.
  166. «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست» سوره شوری، آیه ۳۰.
  167. ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۵۱.
  168. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۵۱.
  169. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۲۷؛ شیخ طوسی، التهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۷.
  170. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۲۷.
  171. ﴿... حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ * رُدُّوهَا عَلَيَّ... «... تا (از دیدگانش) پنهان شدند * آنها را نزد من بازگردانید!.».. سوره ص، آیه ۳۲-۳۳.
  172. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳، به نقل از: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان.
  173. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۶، ص۳۷۴؛ ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، ج۱، ص۳۰۵.
  174. ر. ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۸۲.
  175. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.
  176. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۹، ص۶۷.
  177. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۶۴-۷۰.
  178. مناوی، فیض القدیر، ج۳، ص۱۸ و ۱۹.
  179. مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۲۹.
  180. خزاز رازی، کفایة الاثر، ص۱۲۴.
  181. خزاز رازی، کفایة الاثر، ص۲۹.
  182. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  183. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۹.
  184. «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ»؛ (شیخ صدوق، معانی الأخبار، ج۲، ص۶۷۵).
  185. مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۴۰۰.
  186. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۳.
  187. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۹.
  188. مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۱۶۰.
  189. «بی‌گمان این قرآن به آیین استوراتر رهنمون می‌گردد» سوره اسراء، آیه ۹.
  190. صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۲.
  191. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  192. صدوق، الخصال، ج۱، ص۳۱۰.
  193. خزاز رازی، کفایة الاثر، ص۱۵۱.
  194. مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۳۰.
  195. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۸، ش۳۸۷۴؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶، ش۲۶۸۰؛ المعجم الأوسط، ج۵، ص۸۹؛ نظم درر السمطین، ص۲۳۲؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۷۲، ش۸۷۰ و ۸۷۱.
  196. گفتنی است مجموعه تحقیقات مؤلف در بررسی حدیث ثقلین عبارت است از: «نفحات الأزهار» جلد ۱، ۲ و ۳، «محاضرات فی الإعتقادات» و «حدیث الثقلین».
  197. در کتاب نفحات الأزهار جلد، ۲ از صفحه ۲۲۷ - ۲۳۶ به نام پنجاه نفر از بزرگان اشاره شده است که این حدیث را نقل کرده‌اند، اما در واقع تعداد آنان به صدها نفر می‌رسد که هر کدام از آنها بزرگان علمی عصر خود هستند.
  198. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۹، ش۳۸۷۶.
  199. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۸، ش۳۸۷۴.
  200. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۲۲.
  201. المستدرک علی الصحیحین، ج٣، ص١١٠؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۸۷، ش۹۵۰؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۱۹.
  202. مناقب علی بن أبی طالب(ع) و ما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۲۲۸.
  203. تفسیر الثعلبی، ج۳، ص۱۶۳؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۱۰، ص۱۱۴؛ کنز العمال، ج١، ص١٨٧، ح۹۴۸ با اندکی اختلاف در عبارات.
  204. کنز العمال، ج۱، ص۱۸۷، ش۹۵۱.
  205. المستدرک علی الصحیحین، ج٣، ص١١٠.
  206. شرح المقاصد فی علم الکلام، ج٢، ص٣٠٣.
  207. شرح الطیبی علی مشکاة المصابیح، ج۱۱، ص۳۰۴، ذیل شماره ۶۱۵۳.
  208. شرح الطیبی علی مشکاة المصابیح، ج۲، ص۴۴۲.
  209. مرقاة المفاتیح، ج۵، ص۶۰۰؛ همچنین ر.ک: تحفة الأحوذی، ج۱۰، ص۱۹۶.
  210. مرقاة المفاتیح، ج۵، ص۵۹۳.
  211. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  212. المفردات فی غریب القرآن، ص۳۲۶ - ۳۲۷.
  213. «و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
  214. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  215. در معنای اعتصام آمده است: عصم العين والصاد والميم أصل واحد صحيح يدل على إمساك ومنع وملازمة، والمعنى في ذلك كله معنى واحد... واستعصم التجأء؛ معجم مقاییس اللغة، ج۱۴، ص۳۳۱. نووی در شرح صحیح مسلم می‌نویسد: وأما الإعتصام بحبل الله فهو التمسك؛ شرح صحیح مسلم، ج۱۲، ص۱۱. ابن حجر نیز در فتح الباری می‌نویسد: الإعتصام افتعال من العصمة والمراد امتثال قوله تعالى ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا... لأن المراد بالحبل الكتاب والسنة على سبيل الاستعارة والجامع كونهما سببا للمقصود وهو الثواب والنجاة من العذاب كما أن الحبل سبب لحصول المقصود... والمراد بالكتاب... وبالسنة ما جاء عن النبي(ص) من أقواله وأفعاله و تقريره؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۲۰۷. شوکانی نیز در فتح القدیر این‌گونه اعتصام را معنا می‌کند: و معنى الإعتصام بالله التمسك بدينه و طاعته...، يقال اعتصم به واستعصم وتمسك واستمسك: إذا امتنع به من غيره؛ فتح القدیر، ج۱، ص۳۶۷. برای اطلاع بیشتر ر.ک: تفسیر الآلوسی، ج۴، ص۱۷؛ تفسیر أبی السعود، ج۲، ص۶۶ و منابع دیگر.
  216. القاموس المحیط، ج۳، ص۳۴۲.
  217. النهایة فی غریب الحدیث، ج۱، ص۲۱۶؛ همچنین ر.ک: تاج العروس، ج۱۴، ص۸۵.
  218. شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۸۰. همچنین ر.ک: الدیباج علی مسلم، ج۵، ص۳۹۰؛ نظم درر السمطین، ص۲۳۱؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۲۰؛ ج۳، ص۱۹؛ تفسیر الثعلبی، ج۹، ص۱۸۶؛ تفسیر البغوی، ج۴، ص۲۷۱.
  219. گفتنی است در بعضی از الفاظ حدیث «أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ»؛ یکی از آنها بزرگ‌تر از دیگری است آورده شده است، لیکن در بیشتر احادیث لفظ ثقلین آمده و جمله مذکور وجود ندارد.
  220. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  221. «این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست» سوره بقره، آیه ۲.
  222. فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۲۰. همچنین ر.ک: نوادر الأصول، ج۱، ص۲۵۹.
  223. مسند أحمد، ج۳، ص۱۷، ح۱۱۱۴۷؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۵، ح۲۶۷۸؛ مسند أبی یعلی، ج۲، ص۲۹۷، ح۱۰۲۱.
  224. شاید در بعضی روایات به جای «عَلَيَّ»، «عَلَى» آمده باشد و این عبارت نیز صحیح است.
  225. مسند البزار، ج۱، ص۴۷۶، ش۳۱۶۸. در منابع زیر به این صورت آمده است که: «ليرد علي الحوض رجال ممن صاحبني حتى إذا رأيتهم و رفعوا إلى اختلجوا دوني فلأقولن: أي رب أصحابي أصحابي. فليقالن لي: إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك»؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۶۹ - ۷۰؛ المصنف (ابن ابی شیبه)، ج۷، ص۴۱۵، ش۳۵؛ مسند الشامیین، ج۴، ص۳۴، ش۲۶۶۰؛ التمهید (ابن عبد البر)، ج۲، ص۲۹۳؛ جامع الأصول، ج۲، ص۴۳۵، ش۸۸۷.
  226. صحیح البخاری، ج۷، ص۲۰۸. همچنین ر.ک: کنز العمال، ج۱۱، ص۱۳۲ – ۱۳۳، ش۳۰۹۱۸. با توجه به عظمتی که اهل سنت برای صحابه معتقدند صحابه‌ای که با یک لحظه دیدن پیامبر این عنوان را پیدا کرده‌اند، و تک تک آنها را سزاوار پیروی می‌دانند و بر اساس أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ‌ دینی تأسیس کرده‌اند، با همه این توصیفات، بسی جای تعجب است که در احادیث صحیح بخاری، مسلم و دیگران آمده است که: «تعداد زیادی از آنها، از کنار حوض رانده می‌شوند و هلاکت ابدی نصیب آنها می‌گردد».
  227. فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج٣، ص٢٠.
  228. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۹، ش۳۸۷۶؛ المستدرک علی الصحیحین، ج٣، ص۱۰٩؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶ - ۶۷ و ۱۸۰؛ فضائل الصحابة (نسائی)، ص۱۵؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۴ - ۱۶۵؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۴۵، ش۸۱۸۴؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۷۳، ش۸۷۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۲۳؛ الدر المنثور، ج۶، ص۷؛ تفسیر الآلوسی، ج۶، ص۱۹۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۹۴؛ تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۴۳، ش۴۵۵۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۲۲۰؛ أسد الغابة، ج۲، ص۱۲ و منابع دیگر.
  229. نسیم الریاض، ج۳، ص۴۱۰ – ۴۱۱.
  230. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۲۶-۱۳۳.
  231. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۴۳؛ المعجم الأوسط، ج۵، ص۳۵۵؛ مناقب علی بن أبی‌طالب(ع) و ما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۲۱۴، ش۲۹۷؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۳۳، ش۸۱۶۲؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۹۵، ش۳۴۱۵۱؛ الدر المنثور، ج۳، ص۳۳۴.
  232. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۴۳؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸؛ المعجم الأوسط، ج۵، ص۳۵۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۵، ش۲۶۳۶؛ مسند الشهاب، ج۲، ص۲۷۳، ش۱۳۴۲؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۳۳، ش۸۱۶۲؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۹۵، ش۳۴۱۵۱؛ تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۳۲۲؛ الدر المنثور، ج۳، ص۳۳۴؛ الکامل (ابن عدی)، ج۲، ص۳۰۶؛ تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۴۱۱، ش۶۱۴۸؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۸۲، ش۱۸۲۶ و ج۴، ص۱۶۷، ش۸۷۲۸؛ المعارف، ص۲۵۲؛ مناقب علی ابن أبی طالب(ع) وما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۲۱۴، ش۲۹۷.
  233. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸؛ تفسیر السمعانی، ج۳، ص۴۷۲؛ تفسیر الرازی، ج۲۷، ص۱۶۷؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۶۰.
  234. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۱؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۷۳، ش۲۴۴۲؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۹۴، ش۳۴۱۴۴.
  235. المستدرک علی الصحیحین، ج٢، ص٣۴٣.
  236. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۰-۱۵۱.
  237. تردیدی نیست که حاکم نیشابوری از بزرگان علماء اهل سنت در حدیث و رجال است؛ اما برخی از متعصبین اهل سنت به علت این که حاکم قسمتی از فضائل و مناقب امیرالمؤمنین(ع) را که بخاری و مسلم در کتابشان نیاورده‌اند و با مبانی رجالی آنها سازگاری داشته است، ذکر می‌کند و بنابر مبنای بخاری و مسلم مهر صحت را بر سند آن احادیث می‌زند بر علیه او سخن گفته‌اند. از جمله احادیثی که حاکم از صحت آنها دفاع کرده حدیث «طیر مشوی» است که متعصبین را چنان عصبانی کرده که او را مورد شتم و ضرب قرار دادند، تا جایی که باعث شدند او از محافل علمی کنار بگیرد و خانه‌نشین شود.
  238. شرح القصیدة الهمزیة، ص۲۷۹.
  239. الفتح المبین فی فضائل الخلفاء الراشدین وأهل البیت الطاهرین، باب فضائل اهل البیت. این کتاب در حاشیه سیره دحلانیه چاپ شده است. ر.ک: نفحات الأزهار، ج۴، ص۱۱۷.
  240. الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۵؛ مرآة المؤمنین فی مناقب آل سید المرسلین - مخطوط.
  241. از باب نمونه می‌توان به حدیث منزلت «أنت مني بمنزلة هارون من موسى» اشاره کرد. پیامبر جایگاه امیرالمؤمنین را نسبت به خویش به جایگاه هارون نسبت به موسی تنزیل کرده‌اند. در فهم این حدیث باید جایگاه و منزلت حضرت هارون نسبت به حضرت موسی به دقت تبیین شود تا بنابر آن، منزلت امیرالمؤمنین(ع) نسبت به پیامبر(ص) به همان سان ثابت شود.
  242. «و کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز و با من درباره ستمگران سخن (از رهایی) مگو که آنان غرق خواهند شد» سوره هود، آیه ۳۷.
  243. «(این بود) تا آنگاه که فرمان ما در رسید و (آب از) تنور فرا جوشید گفتیم در آن از هر گونه‌ای دو تا (نر و ماده) بردار و (نیز) خانواده‌ات را- جز آن کس که درباره وی از پیش سخن رفته است- و (نیز) هر کس را که ایمان آورده است و جز اندکی همراه وی ایمان نیاورده بودند * و گفت: بر آن سوار شوید! (که) راه افتادن و لنگر گرفتن آن با نام خداوند است؛ بی‌گمان پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره هود، آیه ۴۰-۴۱.
  244. «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرق‌شدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۳.
  245. «و نوح پروردگارش را بخواند و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و بی‌گمان وعده تو راستین است و تو داورترین داورانی * فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او کرداری ناشایسته است» سوره هود، آیه ۴۵-۴۶.
  246. ﴿وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ «و (نوح) کشتی را می‌ساخت و هر بار که سرکردگانی از قومش بر او می‌گذشتند او را به ریشخند می‌گرفتند» سوره هود، آیه ۳۸.
  247. ﴿تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا «که زیر نظر ما روان بود» سوره قمر، آیه ۱۴.
  248. ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا «راه افتادن و لنگر گرفتن آن با نام خداوند است» سوره هود، آیه ۴۱.
  249. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۳۵-۱۴۳.
  250. شرح الطیبی علی مشکاة المصابیح، ج۱۱، ص۳۱۶، ش۶۱۸۳.
  251. مرقاة المفاتیح، ج۵، ص۶۱۰.
  252. وی از فقهاء و محدثین قرن دهم و از معاصرین جلال الدین سیوطی است که در نزد متأخرین اهل سنت ارج و منزلتی فراوان دارد.
  253. جواهر العقدین، ص۲۶۳-۲۶۴.
  254. فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۶۵۸ – ۶۵۹، ح۲۴۴۲.
  255. الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۶ – ۴۴۷؛ همچنین ر.ک: التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۶۹۶.
  256. تفسیر الرازی، ج۲۷، ص۱۶۷.
  257. تفسیر الرازی، ج۲۷، ص۱۶۷.
  258. نگارنده کتابی ویژه این حدیث تألیف نموده و انظار بزرگان اهل سنت را در جعلی بودن آن آورده است.
  259. الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۵-۴۴۶.
  260. و شيعته هم أهل السنة، لأنهم الذين احبوهم؛ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۹.
  261. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۴۳-۱۴۸.
  262. مسند أحمد، ج۱، ص۱۷۵؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۰۸؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲؛ فضائل الصحابة (نسائی)، ص۱۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۳.
  263. مسند أحمد، ج۱، ص۱۷۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۴۳و ۱۶۲.
  264. صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ سنن ابن ماجة، ج۱، ص۴۳، ش۱۱۵؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۹؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۰.
  265. مسند أحمد، ج۳، ص۳۲ و ج۶۵، ص۳۶۵؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۰۴، ش۳۸۱۳.
  266. ر.ک: مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۱؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۱۵؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۵۶.
  267. عمدة القاری، ج۱۸، ص۴۶، ش۴۴۱۶.
  268. الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۷۸، ش۵۵۹۷؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۳، ش۳۲۹۱۵؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۴۶۳، ش۴۰۲۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۲۲، ص۱۴۹.
  269. مسند ابن الجعد، ص۳۰۱؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۷۵.
  270. شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۱۸، ش۱۰۷۵.
  271. کتاب السنة (ابن ابی عاصم)، ص۵۸۹، ح۱۳۵۱.
  272. کتاب السنة (ابن ابی عاصم)، ص۶۱۱، ش۱۴۵۴؛ الکامل (ابن عدی)، ج۵، ص۱۹۹.
  273. السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۰۸، ش۸۳۹۹؛ خصائص أمیر المؤمنین(ع) (نسائی)، ص۵۰.
  274. الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۷۸.
  275. مسند سعد بن أبی وقاص، ص۱۷۷، ش۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۳۹ و ۱۷۳.
  276. کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب، ص۲۸۳.
  277. قطف الأزهار المتناثرة فی الأحادیث المتواترة، حرف الف.
  278. الوافی بالوفیات، ج۲۱، ص۱۷۸.
  279. الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۹۷.
  280. الوافی بالوفیات، ج۲۰، ص۴۸۳.
  281. مختصر قطف الأزهار، حرف الف.
  282. کنز العمال، ج۱۳، ص۱۰۵ - ۱۹۲.
  283. تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۳۰۶ - ۳۹۳.
  284. الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۹۷؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۴۸۳.
  285. صحیح البخاری، ج۴، ص۲۰۹.
  286. صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹.
  287. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰.
  288. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰.
  289. وی از عالمان اصولی است. کتاب وی به الإحکام فی أصول الأحکام معروف است و آراء و انظار وی مستند به این کتاب است.
  290. المواقف، ج۳، ص۶۱۸؛ همچنین ر.ک: شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۲ - ۳۶۳؛ الصواعق المحرقة، ج۱، ص١٢٢.
  291. میزان الاعتدال، ج۲، ص۲۵۹، ش۳۶۴۷؛ لسان المیزان، ج۳، ص۱۳۴، ش۴۷۰؛ تاریخ الإسلام، ج۴۶، ص۷۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲۲، ص۳۶۶.
  292. تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۳۴۹؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۵۷۷؛ تاریخ الإسلام، ج۱۰، ص۱۲۲.
  293. تمهید الأوائل، ص۴۶۳؛ الکامل (ابن عدی)، ج۵، ص۷۵؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۸۳، ش۶۲۵۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۶۰ و ۲۰۶.
  294. ر.ک: العلل المتناهیة، ج۱، ص۱۹۹، ش۳۱۲؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۱۲۲ و ۱۷۱-۱۷۲، ذیل شماره ۶۰۰۹ و ۳۹۰، ذیل شماره ۶۸۹۴؛ لسان المیزان، ج۲، ص۲۳؛ جامع الأحادیث، ج۱، ص۲۳؛ جامع الأحادیث، ج۱، ص۱۵۰، ش۲۳۶.
  295. «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۲۹-۳۰.
  296. «و به راستی ما به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیری همراه او گرداندیم» سوره فرقان، آیه ۳۵.
  297. «پشتم را به او استوار دار * و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۳۱-۳۲.
  298. تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۴۱-۱۴۲. همچنین ر.ک: الدر المنثور، ج۳، ص۳۱۴-۳۱۵.
  299. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  300. مسند البزار، ج۱، ص۱۰۷، ح۵۰۶؛ جامع الأحادیث، ج۲۹، ص۲۷۸، ش۳۲۱۳۷؛ اللآلی المصنوعة، ج۱، ص۳۲۱؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۷۵، ح۳۶۵۲۱؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۴ - ۱۱۵؛ المعجم الأوسط، ج۴، ص۱۸۶؛ القول المسدد فی مسند أحمد، ص۲۹ - ۳۰؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۴۶۰. قابل ذکر است که حلبی کلمه استرجاع ابوبکر را (که همگی ذکر کرده‌اند) حذف کرده است و می‌نویسد: ابوبکر بلافاصله گفت: سمعاً و طاعةً.
  301. مسند أحمد، ج۴، ص۳۶۹.
  302. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۵. وی در ادامه حدیث می‌نویسد: هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.
  303. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۴.
  304. تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۳۸.
  305. ر.ک: الریاض النضره، ج۱، ص۲۶۴؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۱۸، ح۸۴۲۳؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۴۵۹ - ۴۶۱؛ میزان الإعتدال، ج۴، ص۲۳۶، ش۸۹۷۱؛ البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۷۹؛ المناقب (خوارزمی)، ص۳۲۷، ش۳۳۸؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۹۹، ش۳۲۸۷۷ و ۶۱۸، ش۳۳۰۰۴؛ فتح الباری، ج۷، ص۱۲ - ۱۳؛ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۳۶۳؛ جامع الأحادیث، ج۶، ص۳۲۰، ش۵۲۶۱؛ فضائل الصحابة (أحمد بن حنبل)، ج۲، ص۵۸۱؛ مرقاة المفاتیح، ج۱۷، ص۴۵۳.
  306. در برخی از مصادر از جمله مجمع الزوائد، جلد ۶، صفحه ۱۱۵ به جای عباس نام حمزه را آورده‌اند، در حالی که واقعه بسته شدن درب‌ها در اواخر حیات رسول خدا اتفاق افتاده است و حضرت حمزه در جنگ «احد» شهید شده بود. علاوه بر این، جناب حمزه اهل اعتراض بر پیامبر اکرم نبوده است.
  307. ر.ک: منهاج السنة، ج۷، ص۲۳۶.
  308. برای اطلاع بیشتر از این موارد ر.ک: نفحات الأزهار، جلد ۱۷.
  309. «حدیث ثقلین» و حدیث «من کنت مولاه» را بارها و بارها پیامبر(ص) فرموده‌اند و اختصاص به موارد خاصی ندارد. هر چند حدیث «من کنت مولاه» در روز غدیر خم از مواردی است که مشهور و معروف گشته است. مواردی را که حدیث منزلت از دو لب گوهربار پیامبر صادر شده است را در رساله‌ای به رشته تحریر در آورده‌ایم.
  310. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۴۸-۱۶۱.