←نقد و بررسی
خط ۲۳۰: | خط ۲۳۰: | ||
# در وجه هشتم ادعا میکند که تمام کسانی که به [[صدق]] ظاهری وصف میشوند، مصداق [[صادقان]] هستند و [[آیه]] به کسی که به [[حقیقت]] و در واقع صادق است، نظر ندارد؛ زیرا [[شناخت]] صادق [[حقیقی]] ممکن نیست. قبول این ادعا مستلزم قول به مجمل بودن آیه و عدم [[حجیت]] آن است، در صورتی که مصداق [[صادقین]] در [[احادیث صحیح]] بیان شده است پس هر چند تشخیص صادقان حقیقی برای انسانهای عادی ممکن نیست اما با معرّفي [[رسول خدا]]{{صل}} به [[سادگی]] صادقان شناخته میشوند. این نکته نیز درخور توجه است که امر به [[همراهی با صادقان]] به طور مطلق جایز نیست مگر در صورتی که صادقان [[معصوم]] باشند و [[خداوند]] در این آیه به طور مطلق به همراهی با صادقان دستور داده است. پس ناگزیر صادقان باید معصوم باشند و چون کسانی که در ظاهر به صدق وصف میشوند، معصوم نیستند، پس نمیتوان آنها را مصداق «صادقین» در آیه دانست و این نکتهای است که [[ابن تیمیه]] نسبت به آن تجاهل کرده است. | # در وجه هشتم ادعا میکند که تمام کسانی که به [[صدق]] ظاهری وصف میشوند، مصداق [[صادقان]] هستند و [[آیه]] به کسی که به [[حقیقت]] و در واقع صادق است، نظر ندارد؛ زیرا [[شناخت]] صادق [[حقیقی]] ممکن نیست. قبول این ادعا مستلزم قول به مجمل بودن آیه و عدم [[حجیت]] آن است، در صورتی که مصداق [[صادقین]] در [[احادیث صحیح]] بیان شده است پس هر چند تشخیص صادقان حقیقی برای انسانهای عادی ممکن نیست اما با معرّفي [[رسول خدا]]{{صل}} به [[سادگی]] صادقان شناخته میشوند. این نکته نیز درخور توجه است که امر به [[همراهی با صادقان]] به طور مطلق جایز نیست مگر در صورتی که صادقان [[معصوم]] باشند و [[خداوند]] در این آیه به طور مطلق به همراهی با صادقان دستور داده است. پس ناگزیر صادقان باید معصوم باشند و چون کسانی که در ظاهر به صدق وصف میشوند، معصوم نیستند، پس نمیتوان آنها را مصداق «صادقین» در آیه دانست و این نکتهای است که [[ابن تیمیه]] نسبت به آن تجاهل کرده است. | ||
# در وجه نهم [[علم حقیقی]] به صادقان ناممکن شمرده شده است و ابن تیمیه اگر شناخت صادقان هم، شرط [[همراهی]] با آنان باشد، [[علم اجمالی]] در این جهت کفایت میکند؛ یعنی همین مقدار که به طور اجمالی کسی را به [[صداقت]] بشناسیم، او مصداق صادقان خواهد بود. پس مراد از صادقین در آیه، معصوم نیست اما چنان که پیش از این گفتیم آیه به روشنی بر [[لزوم]] [[عصمت صادقین]] دلالت دارد؛ زیرا امر به همراهی و [[تبعیت]] از غیر معصوم متناقض و نادرست است. ظاهراً ابن تيميه قصد توجه به این نکته را نیز ندارد که ما موظف به [[علم]]، [[عصمت]]،[[ ایمان]] و صدق کسی نیستیم از این رو ناممکن بودن شناخت صادق حقیق از سوی ما هر چند سخنی صحیح است اما ربطی به این بحث ندارد. مدعای ما آن است که [[آیه]] به روشنی به [[لزوم عصمت]] [[صادقان]] دلالت دارد و مصداق صادقان در [[احادیث صحیح]] [[نبوی]] معیّن و معرفی شده است و ما به تشخیص صادقان و [[علم]] به [[صدق]] آنان مکلّف نیستیم. علاوه بر آن حتی اگر [[حدیثی]] در ذیل این آیه وجود نداشت باز هم [[شناخت]] مصداق صادقان کار [[دشواری]] نبود؛ زیرا بر اساس این آیه، صادقان لزوماً باید [[معصوم]] باشند و کسانی که عصمتشان با [[ادله]] [[قطعی]] از [[کتاب و سنت]] [[ ثابت]] شده است، تنها [[رسول خدا]]{{صل}} و [[اهل بيت]] او{{عم}} هستند که [[خداوند]] هرگونه [[رجس]] و [[ناپاکی]] را از ایشان دور ساخته و آنان را کاملاً [[پاکیزه]] گردانیده است. | # در وجه نهم [[علم حقیقی]] به صادقان ناممکن شمرده شده است و ابن تیمیه اگر شناخت صادقان هم، شرط [[همراهی]] با آنان باشد، [[علم اجمالی]] در این جهت کفایت میکند؛ یعنی همین مقدار که به طور اجمالی کسی را به [[صداقت]] بشناسیم، او مصداق صادقان خواهد بود. پس مراد از صادقین در آیه، معصوم نیست اما چنان که پیش از این گفتیم آیه به روشنی بر [[لزوم]] [[عصمت صادقین]] دلالت دارد؛ زیرا امر به همراهی و [[تبعیت]] از غیر معصوم متناقض و نادرست است. ظاهراً ابن تيميه قصد توجه به این نکته را نیز ندارد که ما موظف به [[علم]]، [[عصمت]]،[[ ایمان]] و صدق کسی نیستیم از این رو ناممکن بودن شناخت صادق حقیق از سوی ما هر چند سخنی صحیح است اما ربطی به این بحث ندارد. مدعای ما آن است که [[آیه]] به روشنی به [[لزوم عصمت]] [[صادقان]] دلالت دارد و مصداق صادقان در [[احادیث صحیح]] [[نبوی]] معیّن و معرفی شده است و ما به تشخیص صادقان و [[علم]] به [[صدق]] آنان مکلّف نیستیم. علاوه بر آن حتی اگر [[حدیثی]] در ذیل این آیه وجود نداشت باز هم [[شناخت]] مصداق صادقان کار [[دشواری]] نبود؛ زیرا بر اساس این آیه، صادقان لزوماً باید [[معصوم]] باشند و کسانی که عصمتشان با [[ادله]] [[قطعی]] از [[کتاب و سنت]] [[ ثابت]] شده است، تنها [[رسول خدا]]{{صل}} و [[اهل بيت]] او{{عم}} هستند که [[خداوند]] هرگونه [[رجس]] و [[ناپاکی]] را از ایشان دور ساخته و آنان را کاملاً [[پاکیزه]] گردانیده است. | ||
# وجه دهم نیز همچون وجه یکم و دوم [[مصادره]] به مطلوب است. نکته دیگری که در این وجه بیان شده عدم تلازم [[صادق بودن]] با [[عصمت]] است. [[ابن تیمیه]] مدعی است که ممکن است کسی معصوم نباشد، اما در عین [[راستگو]] باشد. اما این سخن [[استدلال]] [[علامه]] حلى را [[نفی]] نمیکند زیرا احتمال [[کذب]] از سوی کسی برای جایز نبودن امر به [[همراهی]] مطلق با او کافی است. به عبارت دیگر علامه میفرماید که چون ممکن است [[دروغ]] از غیر معصوم سر بزند پس اولاً عنوان صادق به صورت مطلق بر او بار نمیشود؛ و ثانیاً امر به همراهی با او به طور مطلق جایز نیست از این رو برای [[یقین]] به صادق بودن و عدم صدور کذب از کسی لزوماً او باید معصوم باشد؛ یعنی هر چند هر صادقی معصوم نیست اما هر معصومی لزوماً باید صادق باشد و منظور علامه نیز همین است. اما ابن تیمیه با استناد به این که هر صادقی لزوماً معصوم نیست، میخواهد سخن علامه را نقض کند و این صحیح نیست. | # وجه دهم نیز همچون وجه یکم و دوم [[مصادره]] به مطلوب است. نکته دیگری که در این وجه بیان شده عدم تلازم [[صادق بودن]] با [[عصمت]] است. [[ابن تیمیه]] مدعی است که ممکن است کسی معصوم نباشد، اما در عین [[راستگو]] باشد. اما این سخن [[استدلال]] [[علامه]] حلى را [[نفی]] نمیکند زیرا احتمال [[کذب]] از سوی کسی برای جایز نبودن امر به [[همراهی]] مطلق با او کافی است. به عبارت دیگر علامه میفرماید که چون ممکن است [[دروغ]] از غیر معصوم سر بزند پس اولاً عنوان صادق به صورت مطلق بر او بار نمیشود؛ و ثانیاً امر به همراهی با او به طور مطلق جایز نیست از این رو برای [[یقین]] به صادق بودن و عدم صدور کذب از کسی لزوماً او باید معصوم باشد؛ یعنی هر چند هر صادقی معصوم نیست اما هر معصومی لزوماً باید صادق باشد و منظور علامه نیز همین است. اما ابن تیمیه با استناد به این که هر صادقی لزوماً معصوم نیست، میخواهد سخن علامه را نقض کند و این صحیح نیست. به علاوه وجه [[استدلال]] به [[آیه]] - چنان که مکرّر گفتیم - دلالت صریح آیه به [[عصمت]] است اما عصمت از امر به [[همراهی]] مطلق با [[صادقان]] [[اثبات]] میشود، نه با استناد به عدم جواز [[کذب]] بر [[معصوم]] بلکه عدم جواز کذب و [[صادق بودن]] با استناد به عصمت ثابت میشود. | ||
# و بالأخره [[ابن تیمیه]] در وجه یازدهم دچار تناقض گویی شده و از [[اجماع]] [[مسلمانان]] خارج گشته است. وی میگوید: اگر مراد از صادقان، شخص معصوم باشد، باز هم ما قبول نداریم؛ چراکه عصمت شخص دیگری غیر از علی{{ع}} به اجماع منتفی است و در صورت [[اثبات عصمت]] برای على{{ع}}، عصمت برای همه [[صحابه]] ثابت میشود. ابن تیمیه در حالی این سخن را میگوید که خود وی تنها چند سطر بالاتر گفته بود از [[ابوبکر]]، عمر و سایر صحابه ممکن است [[خطا]] و برخی [[گناهان]] سر بزند اما آنان به عمد [[دروغ]] نمیگویند. گویا او نمیداند که جواز خطا و ارتکاب برخی [[معاصی]] با عصمت ناسازگار است. اما این که وی میگوید یا عصمت همه صحابه منتفی است و یا عصمت برای همه آنها ثابت میشود، بسیار سخن عجیب و غریبی است. به کدام دلیل و [[برهان]] اگر [[عصمت امیرالمؤمنین]]{{ع}}[[ ثابت]] شد، باید تمامی صحابه را معصوم دانست؟! عجیبتر این که وی در [[نفی]] اجماع بر عدم عصمت صحابه - غیر از امیرالمؤمنين{{ع}} - به ادعای [[مردم]] درباره معصوم بودن شیوخشان استناد میکند. اگر صرف ادعا برای نفی اجماع کافی باشد در این صورت در هیچ موضوعی اجماع حاصل نخواهد شد. روشن است که صرف ادعا هیچ ارزشی ندارد. | |||
== منابع == | == منابع == |