آیه صادقین از دیدگاه اهل سنت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

شأن نزول آیه

پیامبر و اهل بیت پیامبر(ص)

حاکم حکسانی از عبدالله بن عمر چنین نقل می‌کند: خداوند تمام اصحاب محمد(ص) را امر کرده است که خوف از خداوند داشته باشند و آن‌گاه به آنان گفته است: با صادقین باشید؛ یعنی با محمد(ص) و اهل بیت(ع) او باشید[۱].

ذهبی درباره شخصیت حسکانی می‌گوید: «استاد دقیق که توجه و دقتی تمام در علم حدیث داشته و عمر دراز و روایت کوتاه سند داشت»[۲].

ابن عباس گفته است: «صادقین در این آیه، امام علی(ع) است»[۳].

بررسی سند: این روایت را از طرق مختلف نقل کرده‌اند که برای نمونه، یک طریق آن گزارش می‌شود: «اخبرنا عقيل، قال اخبرنا محمد، قال حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ عُثْمَانَ الْفَسَوِيُّ بِالْبَصْرَةِ، قَالَ: حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ سُفْيَانَ الْفَسَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ قَعْنَبٍ، عَنْ مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ، عَنْ نَافِعٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ [فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‌]: اتَّقُوا اللَّهَ قَالَ: أَمَرَ اللَّهُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ بِأَجْمَعِهِمْ أَنْ يَخَافُوا اللَّهَ- ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۴]‌. يَعْنِي مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ».

  1. یعقوب بن سفیان فسوی حافظ (۲۷۷ﻫ.ق)؛ ابن حجر، فسوی را ثقة و معتمد دانسته است[۵]. ذهبی نیز فسوی را معتمد و انسان شایسته در نقل حدیث می‌خواند[۶].
  2. علی بن حسین بن مطر در همی بصری (۲۵۳ ﻫ.ق)؛ ذهبی گفته است: «نسائی ابن مطر درهمی را توثیق کرده است»[۷]. ابن حجر نیز ابن مطر درهمی را راست‌گو دانسته است[۸]. ابن حبان گفته است: «علی بن حسین درهمی از اساتید ما و دارای حدیث بوده است»[۹]. مزی به نقل ابوحاتم می‌گوید: «درهمی انسانی راست‌گو است...}}[۱۰].
  3. محمد بن عبید طنافسی (۲۰۴ﻫ.ق)؛ ابن سعد، طنافسی را معتمد و دارای روایت، روش و پیروان فراوان دانسته است[۱۱]. بغدادی از احمد بن سعید بن ابی‌مریم نقل کرده است: «از یحیی بن معین درباره محمد بن عبید سؤال شد: گفت محمد بن عبید مورد اعتماد بوده، دارای روایت زیاد، روش خاص و پیروان زیاد بوده است»[۱۲]. ذهبی می‌گوید: «محمد بن عبید، حافظ و مورد اعتماد است»[۱۳].
  4. ابوعلی حسن بن محمد بن عثمان فسوی؛ سمعانی گوید: «ابویوسف یعقوب بن سفیان فسوی، انسانی مورد اعتماد و شخص بافضلیت است»[۱۴].
  5. عبدالله بن مسلمه بن قعنب، قعنبی حارثی (۲۲۱ﻫ.ق)؛ ابن زرعه: «من تا هنوز از کسی صاحب شأن‌تر از قعنبی روایت نکردم.»... ابوحاتم: «قعنبی مورد اعتماد و حجت است که من مانند او انسان خاشع ندیدم». ابو حفص: «قعنبی مستجاب‌الدعوة بوده است». ابن خزیمه گفته است از ابن مرزوق شنیدم که می‌گفت: پایدارترین فرد در موطأ قعنبی است»[۱۵].
  6. مالک بن أنس بن مالک حمیری (۱۷۹ ﻫ.ق)؛ ابن حجر: «مالک، فقیه و یکی از بزرگان اسلام و امام هجرت است»[۱۶].
  7. نافع ابو عبد الله مدنی، مولی عبدالله بن عمر بن خطاب (۱۱۷ﻫ.ق)؛ ابن سعد: «نافع مورد اعتماد و کثیر الحدیث بوده است». بخاری: «صحیح‌ترین سندها، [سندهای] مالک و نافع است». عجلی گفته است: «مدنی معتمد است». ابن خراش گفته است: «معتمد و نجیب است». نسائی گفته است «معتمد است» و در جای دیگر گفته است: «مهم‌ترین اصحاب مالک و نافع است»[۱۷].
  8. عبدالله بن عمر بن خطاب (۷۴ ﻫ.ق)؛ عبدالله بن عمر صحابی است و صحابی بودن از دیدگاه اهل سنت از وثاقت در حدیث برتر است.[۱۸]

آل محمد(ص)

حسکانی از امام محمد باقر(ع) روایت کرده که فرمود: «... وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ مَعَ آلِ مُحَمَّدٍ»[۱۹]. سند روایت چنین است: «و قال: حدثنا علي بن العباس المقانعي [قال:] حدثنا جعفر بن محمد بن الحسن، قال: حدثنا أحمد بن صبيح الأسدي قال: حدثنا مفضل بن صالح عن جابر عن أبي جعفر [و] هو الباقر(ع) في قوله: و كونوا مع الصادقين قال: مع آل محمد».

بررسی سند:

  1. علی بن عباس مقانعی؛ سقطی گفته است: ثقة نبيل؛ «مقانعی انسانی معتمد و بافضلیت است»[۲۰]. ذهبی نیز گفته است: «مقانعی استاد و محدث راست‌گوست»[۲۱].
  2. فریابی، ابوبکر جعفر بن محمد بن حسن بن مستفاض؛ ذهبی از او با عنوان حافظ، ثابت و پایدار، استاد زمان[۲۲]، علامه[۲۳] و ظرف‌های علم و فهم، یاد کرده[۲۴] و مقدسی نیز سند روایت را صحیح دانسته است[۲۵].
  3. احمد بن صبیح کوفی؛ رازی: «احمد بن صبیح راستگو است»[۲۶].
  4. مفضل بن صالح اسدی، نخاس کوفی؛ ذهبی: «مفضل معتمد است»[۲۷].
  5. جابر بن یزید جعفی، ابو عبدالله (۱۲۷ ﻫ.ق)؛ مزی: «عبدالرحمان از سفیان نقل کرده است: «جابر آگاهی به حدیث داشته و من از او کسی با تقواتر در حدیث ندیدم». اسماعیل به نقل از شعبه گفته است: «جابر در حدیث راست‌گو بوده است». یحیی بن ابی‌بکیر به نقل از شعبه: «هرگاه جابر می‌گفت: ما را حدیث کرد و تو شنیدی، پس او از معتمدترین مردم است»[۲۸].
  6. محمد بن علی ابو جعفر باقر (۱۰۰ﻫ.ق)؛ عسقلانی می‌گوید: «ابوجعفر باقر، ثقه و فاضل است»[۲۹].[۳۰]

مصادیق آل محمد(ص)

مسلم نقل می‌کند: هنگامی که این آیه نازل شد: «بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن‌گاه مباهله کنیم»[۳۱]، رسول خدا(ص)، علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) را فراخواند و فرمود: خدایا، اینان اهل بیت منند[۳۲].

حاکم در مستدرک نقل می‌کند: ‌از عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب روایت کرده است در یکی از روزها که رحمت الهی (باران) می‌بارید، رسول خدا(ص) نگاهی به ریزش باران کرد و فرمود: «به سوی من فرا خوانید!» «صفیه» پرسید: «چه کسی را به حضور شما فراخوانیم؟» فرمود: «اهل بیت مرا، علی، فاطمه حسن و حسین(ع) را به محض اینکه آنان حضور پیدا کردند، رسول خدا(ص) آنان را در زیر ردای خویش گرد آورد و دست‌های مبارک را به سوی آسمان بالا برد و فرمود: «بار پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند. اینک بر محمد و خاندان او درود فرست». و خدا «آیه تطهیر» را بر آن حضرت نازل فرمود.

حاکم نیشابوری در ادامه گوید: بخاری و مسلم آن را ذکر نکرده‌اند و این روایت بنا بر شرط بخاری و مسلم، صحیح است. بر اساس این روایت آن حضرت به آموزش درود فرستادن بر اهل بیتش و آلش پرداخت[۳۳].

بر همین اساس فخر رازی در تعریف اصحاب کساء در جایگاه مصادیق اصیل آل محمد(ص)» در بیان مفصلی می‌گوید: می‌گویم آل محمد(ص) کسانی هستند که امر آنها به پیامبر(ص) برمی‌گردد. پس هر کس که امر آنها اشد و اکمل باشد؛ آنها آل محسوب می‌گردند. تردیدی نیست که علی، فاطمه حسن و حسین(ع) تعلقات و ارتباطشان با پیامبر(ص) شدید است و این مطلب از طریق نقل متواتر معلوم است و در نتیجه آنها آل محمد(ص) هستند[۳۴].[۳۵]

فرق آل و اهل بیت

بخاری نقل می‌کند: عبدالله بن عیسی از عبدالرحمان ابن ابی‌لیلی شنیده است که می‌گفت: مرا کعب ابن عجزه ملاقات نمود [و] گفت نمی‌خواهی هدیه‌ای که از پیامبر(ص) شنیدم، برایت هدیه کنم»؟ گفتم: «بلی. آن را برایم هدیه کن». گفت: از رسول خدا(ص) سؤال کردیم: «کیفیت دورد فرستادن بر شما اهل بیت چگونه است»؟ خداوند به ما آموخت که چگونه بر شما سلام بگوییم؟ رسول خدا(ص) فرمود: بگویید: «اللَّهُمَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ...»[۳۶].

حاکم نیشابوری می‌گوید: «این حدیث را از این روی آوردم که اهل مطالعه بدانند «اهل بیت» و «آل» یک چیزند. ابوفروه حارث همدانی از موثق‌ترین تابعین کوفه بوده است»[۳۷].[۳۸]

اختصاص اهل بیت به اهل کسا

روایات فراوانی در منابع اهل سنت بر این دلالت می‌کنند که رسول خدا(ص) در آیه تطهیر به اختصاص «اهل بیت» به افراد خاصی تصریح کرده است. برخی از آنها چنینند: مسلم نقل می‌کند که مقصود از «اهل بیت» علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) است: عایشه گفت که رسول خدا(ص) صبح هنگام بیرون رفت و بر روی دوش ایشان عبایی طرح‌دار از موی سیاه بود. پس حسن بن علی(ع) آمد. پس او را در زیر عبا قرار داد. پس حسین آمد و او داخل شد. پس فاطمه(س) را وارد عبا نمود؛ آن‌گاه علی(ع) آمد او را نیز وارد عبا نمود. بعد فرمود: «خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت پلیدی‌ها را دور کند و شما را پاک نماید»[۳۹].

ترمذی نیز به نقل از عمر بن ابی‌سلمه می‌گوید: هنگامی که آیه بر پیامبر(ص) نازل شد من در خانه امّ‌سلمه بودم. رسول خدا(ص) فاطمه، حسن و حسین(ع) را فراخواند؛ علی(ع) پشت سر آن حضرت قرار داشت. کسا را بر سر همه آنان پوشاند؛ سپس فرمود: «خدایا اینان اهل بیت منند. پس پلیدی را از آنان دور کن و آنان را پاک و پاکیزه بگردان». امّ‌سلمه گفت: ای پیامبر خدا! من هم جزء آنان (اهل بیت) هستم؟ آن حضرت فرمود: «تو در جایگاه خودت قرار داری. تو بر خوبی هستی»[۴۰].

البانی همین روایت را در کتاب صحیح تصحیح کرده است[۴۱]. ترمذی در روایت دیگری از امّ‌سلمه چنین نقل کرده است: امّ‌سلمه گفته است: رسول خدا(ص) بر روی حسن، حسین، علی و فاطمه(ع) عبایی کشید؛ پس فرمود: «خداوندا! ایشان اهل بیت من و نزدیکان من هستند. از ایشان پلیدی را ببر و ایشان را پاک گردان». امّ‌سلمه می‌گوید: از رسول خدا(ص) پرسیدم که آیا من همراه ایشان هستم (از اهل بیتم)؟ فرمودند: «تو بر خوبی هستی (از اهل بیت نیستی، اما از نیکانی)». ترمذی گفته است که این حدیث خوبی است و بهترین روایت در این زمینه است...[۴۲]. بیهقی از امّ‌سلمه حدیثی را نقل کرده که پیامبر(ص) توقف زن حائض و مرد جُنب را در مسجد النبی(ص) حرام کرده بود؛ مگر بر محمد(ص) و اهل بیت محمد(ص)، و اهل بیت، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) بوده‌اند[۴۳].[۴۴]

امام علی(ع)

در منابع روایی و تفسیری، امام علی(ع) «صادقین» دانسته شده است. امام محمد باقر(ع) فرموده است: وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۴۵]، یعنی همراه علی(ع) باشید»[۴۶]. ابن عساکر به نقل از امام محمد باقر(ع) چنین نقل می‌کند: وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ؛ «مع علي ابن ابي طالب»[۴۷].

ابراهیم جوینی: امام علی(ع) فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا می‌دانید هنگامی که آیه: وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ نازل شد، سلمان گفت: یا رسول الله! آیا این آیه دارای عمومیت است؟ همه مؤمنان را شامل می‌شود، یا ویژه عده‌ای خاص است؟ پیامبر(ص) فرمود: «کسانی که این مأموریت را یافتند، عامه مؤمنین بودند. ولی صادقین مخصوص برادرم علی(ع) و اوصیای دیگر من پس از وی تا روز قیامت است». گفتند: بار خدایا، آری»[۴۸].

ابن مردویه[۴۹] و الخزرجی[۵۰] نیز چنین نقل می‌کنند.

ابن عباس می‌گوید: نزلت في علي بن أبي طالب خاصة[۵۱]؛ «صادقین تنها درباره علی بن ابی طالب(ع) نازل شده است». ثعلبی[۵۲] و ابن مردویه نیز از ابن عباس نقل می‌کنند: مع علي ابن ابي طالب و أصحابه؛ «مقصود از مَعَ الصَّادِقِينَ، بودن با علی(ع) و اصحاب علی(ع) است»؛ زیرا او آقای صادقین است[۵۳]. ابن عباس درباره قول خداوند: ... وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ فرمود: «همراه علی بن ابی طالب(ع) و اصحاب او باشید». جابر نقل می‌کند که این آیه درباره ولایت امام علی(ع) نازل شده است[۵۴].[۵۵]

نظر مفسران اهل سنت

علمای اهل سنت تصریح کرده‌اند که آیه صادقین درباره امام علی(ع) و ائمه معصوم(ع) نازل شده است. ابن جوزی می‌گوید: «دیدگاه علمای سیره‌نویس این است که آیه صادقین درباره امام علی(ع) نازل شده است»[۵۶]. شوکانی به نقل از ابن عباس می‌گوید: «مقصود از صادقین امام علی(ع) است». ابن مردویه نیز در این‌باره از این عباس نقل کرده است: «با امام علی(ع) باشید»[۵۷].

بنا بر قاعده معروف نزد علمای اهل سنت، تعدد و تکثر روایات موجب تقویت و تحکیم یکدیگرند. این مطلب شأن نزول آیه صادقین را درباره امام علی(ع) ثابت می‌کند.

ابن تیمیه گفته است: زیادی و تعدد راه‌های نقل حدیث موجب می‌شود، برخی، برخی دیگر را تقویت کند که خود زمینه علم به آن را فراهم می‌کند؛ اگرچه راویان آن فاسق و فاجر باشند. حال چگونه خواهد بود حال حدیثی که تمام راویان آن افراد عادلی باشند که خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد[۵۸].

بنابراین روایات اهل سنت، بر این دعوی تصریح می‌کند که مقصود از «الصادقین»، امام علی(ع) و ائمه معصومند. با بررسی سندی این روایات می‌توان به صحت آنها پی برد. افزون بر مبنای علمای اهل سنت که اگر روایتی با چندین سند نقل شده باشد، تعدد و تکثر طرق موجب جبران ضعف روایات می‌شود "يقوي بعض بعضا"[۵۹]. سیوطی می‌گوید: «این شواهد یکدیگر را تقویت می‌کند»[۶۰].[۶۱]

بررسی سایر دیدگاه‌ها درباره مصداق صادقین

درباره مصداق آیه صادقین دیدگاه‌های دیگری نیز عرضه کرده است که بدین شیوه گزارش می‌شوند:

صحابه مصداق صادقین

برخی از منابع روایی اهل سنت آورده‌اند که آیه وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ درباره پیامبر(ص) و اصحاب آن حضرت نازل شده است. ابی‌حاتم می‌گوید: «مقصود از وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ، پیامبر(ص) و اصحاب اوست»[۶۲]. این روایت و روایاتی که اصحاب پیامبر(ص) را مصداق صادقین می‌دانند، مرسلند و افزون بر این، وجود افراد منحرف میان اصحاب بر این دلالت می‌کند که بی‌گمان، همه اصحاب مقصود نبوده‌اند و روایاتی در منابع روایی اهل سنت بر عادل نبودن صحابه دلالت می‌کنند. برخی از آنها چنین‌اند:

روایات ابوهریره: پیامبر(ص) فرمود: مردانی از اصحابم کنار حوض کوثر بر من وارد می‌شوند، اما آنان را جلوگیری می‌کنند. می‌گویم خدایا اصحابم! می‌گوید: نمی‌دانی پس از تو چه کردند. آنان به عقب و قهقرا برگشتند[۶۳].

روایت سهل بن سعد: پیامبر(ص) فرمود: من پیش از شما بر حوض وارد می‌شوم هر که بر من بگذرد، می‌نوشد و هر که نوشید، هرگز تشنه نمی‌شود. گروهی را هم جلوگیری می‌کنند که آنان را می‌شناسم. آنان هم مرا می‌شناسند و میان من و آنان فاصله می‌افکنند[۶۴].

روایت عبدالله: پیامبر(ص) فرمود: من پیش از شما بر حوض وارد می‌شوم برخی از مردان شما از آن جلوگیری می‌شوند.... می‌گویم خدایا اینها اصحاب من هستند. گفته می‌شود: نمی‌دانی پس از تو چه بدعت‌ها پدید آوردند[۶۵].

بر پایه این روایات، همراهی با پیامبر(ص) به تنهایی افتخار و ضامن شخصیت صحابه نیست و همه آنان تنها بدین سبب مصادیق حقیقی «الصادقین» نیستند.[۶۶]

مهاجران مصداق صادقین

برخی از مفسران اهل سنت، مهاجران را مصداق آیه صادقین دانسته‌اند. ابن جوزی می‌گوید: مراد از صادقین، مهاجرین هستند؛ زیرا آنها در جهاد از پیامبر(ص) سرپیچی ننموده‌اند. این مطلب را ابن جریج گفته است. ابوسلیمان دمشقی گفته است: گفته شده است که ابوبکر صدیق روز سقیفه به آیه صادقین بر انصار استدلال نموده است. ابوبکر گفت: ای گروه انصار! خداوند در کتابش می‌گوید: «[این غنایم، نخست] اختصاص به بینوایان مهاجری دارد که از دیارشان و اموالشان رانده شدند» تا اینکه می‌فرماید: «آنها صادقین هستند». آنها چه کسانی هستند؟ انصار گفتند: شما و آنها. ابوبکر گفت: خدا می‌گوید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا پروا کنید و با راست‌گویان باشید». پس خداوند شما را امر نموده که با ما باشید و ما را امر نکرده که با شما باشیم. ما اُمراییم و شما وزراء[۶۷].

حلبی نیز می‌گوید: «ابوبکر برای انصار گفت: شما کسانی هستید که ایمان آورده‌اید. ما صادقون هستیم. خداوند شما را امر نموده است که با ما باشید»[۶۸]. بغدادی به نقل از ابن عباس می‌گوید: «آیه صادقین خطاب به کسانی از اهل کتاب است که ایمان آورده‌اند؛ یعنی در صداقت با مهاجرین و انصار موافقند»[۶۹]. طبری روایتی را از ابن جریج نقل می‌کند: «ابن جریج گفته است: وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ؛ یعنی با صادقین مهاجرین باشید»[۷۰].

پاسخ:

  1. در سند روایت طبری، عبد عزیز بن جریج قرشی (۱۵۰ﻫ.ق) است که از وثاقت برخوردار نیست. بخاری درباره او می‌گوید: «از حدیث او پیروی نکنید»[۷۱].
  2. اهل سنت هر نص شرعی را درباره خلافت و اولی‌الامر منکرند. بخاری تصریح می‌کند، هنگامی که از عُمَر درباره تعیین جانشین پرسیدند، او چنین گفت: «اگر جانشین قرار می‌دادم، کسی که از من بهتر بود (ابوبکر)، جانشین تعیین می‌کرد؛ چنان‌که رسول خدا(ص) که از همه بهتر بود، چنین نکرده است»[۷۲].

نووی درباره نبود نص شرعی درباره خلافت، ادعای اجماع کرده است و می‌گوید: «این حدیث بر این دلالت می‌کند که پیامبر(ص) به نام جانشین خودش تصریح نکرده است و اهل سنت و دیگران بر این اجماع کرده‌اند»[۷۳].[۷۴]

اجماع امت مصداق صادقین

فخر رازی آیه «صادقین» را دلیلی بر وجوب پیروی از انسان‌های می‌داند و می‌نویسد: خداوند به مؤمنان فرمان داده است که با صادقین باشند. بنابراین، هرگاه «صادقین» باشند، همراهی با آنان لازم است و این مانع اجتماع همه امت بر باطل است. بنابراین اگر همه امت بر چیزی اتفاق کنند، اتفاق آنان بر حق است و این بر حجیت اجماع امت دلالت می‌کند.

شاید گفته شود مقصود از مَعَ الصَّادِقِينَ، بودن بر روش صادقین است؛ چنان‌که پدری به فرزندش می‌گوید: «با صالحان باش»؛ یعنی شیوه صالحان را دنبال کن. این تقریر بر وجود صادق در هر زمانی و لزوم پیروی از او دلالت نمی‌کند. پاسخ این است که چنین تقریری خلاف ظاهر است؛ زیرا ظاهر آیه به وجود صادقین مسبوق است. از این رو به بودن با آنان امر می‌کند.

اگر گفته شود آیه در زمان رسول خدا(ص) موضوعیت داشته است؛ زیرا صادقین در زمان حضرت بوده‌اند و بر این دلالت نمی‌کند که در هر زمانی باید صادقین وجود داشته باشند. پاسخ این است که این خطاب مانند دیگر خطابات قرآن، تا قیامت متوجه همه مکلفان است؛ یعنی به دلیل صحت، استثنا خطاب ویژه زمان رسول الله(ص) نیست.

افزون بر این، خداوند نخست مؤمنان را به تقوا امر می‌فرماید و همه کسانی را که شاید متقی نباشند، به تقواورزی فرمان می‌دهد و مخاطب انسان‌های جائز الخطا هستند و آیه بر این دلالت می‌کند که افراد جایز الخطا باید همواره با کسی باشند که از خطا معصوم است تا آن معصوم آنان را از خطا باز دارد و این مسئله در هر زمانی تحقق می‌یابد. پس آیه همه زمان‌ها را فرا می‌گیرد و ویژه زمان پیامبر(ص) نیست.

فخر رازی درباره مصداق صادقین می‌گوید: صادقین، مجموع امت است؛ نه افراد خاص و مشخصی از امت. با این فرض بر هر کسی لازم است که آن افراد مشخص را بشناسد تا بتواند با آنان باشد؛ اما شناخت معصوم ممکن نیست. پس این معصوم، مجموع امت خواهد بود و نتیجه آن، حجیت اجماع امت است[۷۵].

پاسخ:

  1. فخر رازی انسان‌ها را به خطاکاران و غیر خطاکاران تقسیم کرده و وظیفه گروه جایز الخطا را مراجعه به معصوم دانسته است[۷۶]. بر پایه این تقسیم‌بندی، صادقین بی‌گمان مجموع امت نیست؛ زیرا تقسیم شدن به دو گروه معنای مجموع امت را منتفی می‌کند.
  2. فخر رازی در پاسخ اشکال گفته بود: «ما هم اعتراف می‌کنیم حضور معصوم در هر زمانی ناگزیر است. اما این معصوم همان مجموع امت است؛ نه یکی از آن امت». او در پاسخ گفته بود: «فرض دوم درست نیست؛ زیرا خداوند متعال به پیروی هر فرد مؤمنی از صادقین فرمان داده است. همراهی با معصوم با فرض ممکن بودن شناخت او، امکان می‌پذیرد.

باری، امکان‌ناپذیری شناخت صادقین درباره نظریه خود فخر رازی نیز مطرح می‌شود؛ زیرا اطاعت از صادقان که مصادیق آن بنا بر نظر فخر رازی به اجماع امت پذیرفته است نیز بدون شناخت آنان امکان ندارد. اگر وجوب اطاعت از آنان به شناخت آنان مسبوق نباشد، انتظار اطاعت از آدم جاهل معنایی ندارد و اگر به شناخت مشروط باشد، با اطلاق وجوب اطاعت صادقین ناسازگار است؛ زیرا قرآن همراهی صادقین را بدون قید و شرط واجب کرده است. علامه طباطبایی در این‌باره می‌نویسد: این اشکال بر خود فخر رازی نیز وارد است؛ زیرا ما در این شرایط قدرت آگاهی بر امت واحده در اسلام را نداریم تا آنچه را اهل حل و عقد از آنها صواب شمرده‌اند، تنفیذ و اجرا گردد[۷۷].

بنابراین آیه صادقین بر پایه روایات فریقین همراهی مطلق را بر مؤمنان واجب کرده است و این حکم، عصمت صادقین را در پی دارد و از این روی که شناخت و تعیین معصوم امکان‌پذیر نیست، تعیین او از طریق جعل الهی صورت می‌گیرد[۷۸].

منابع

پانویس

  1. شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۵، ح۳۵۷. «... أَمَرَ اللَّهُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ بِأَجْمَعِهِمْ أَنْ يَخَافُوا اللَّهَ‌- ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ‌. يَعْنِي مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ».
  2. تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۱۲۰۰: شيخ متقن ذو عناية تامة بعلم الحديث، و كان معمراً عالي الإسناد.
  3. المناقب، الخوارزمی، ص۲۸۰، رقم ۲۷۳: «... هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‌(ع)».
  4. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  5. تقریب التهذیب، ج۱، ص۶۰۸، رقم ۷۸۱۷. يعقوب بن سفيان الفارسي أبو يوسف الفسوي ثقة.
  6. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۳۹۴، رقم ۶۳۸۸. الفسوي الحافظ عن أبي عاصم و أبي نعيم و عنه النسائي و الترمذي و عبد الله بن درستويه ثقة مصنف خير صالح مات.
  7. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۳۸، رقم ۹۰۱. درباره علی بن حسین می‌نویسد: علي بن الحسين بن مطر الدرهمي... و ثقه النسائي.
  8. تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۰۰، رقم ۴۷۱۶. علي بن الحسين بن مطر الدرهمي البصري صدوق.
  9. کتاب الثقات، ج۸، ص۴۷۳، رقم ۱۴۴۹۵. علي بن حسين درهمي من أهل بصرة يروي عن أبي عاصم و أهل بلده حدثنا عنه بن خزيمة و غيره من شيوخنا مستقيم الحديث.
  10. تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۴۰۶.
  11. الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۹۷. و كان ثقة كثير حديث و كان صاحب سنة.
  12. تاریخ بغداد، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب البغدادی، ج۲، صص ۳۶۸ و ۳۶۹. أحمد بن سعيد بن أبي مريم قال و سألته يعني يحيى بن معين عن محمد بن عبيد الطنافسي فقال ثقة كثير الحديث و كان صاحب سنة و جماعة.
  13. الکاشف، ج۱، ص۳۳۳، رقم ۳۱۵. محمد بن عبيد بن أبي أمية الحافظ الثقة أبو عبد الله الأيادي الكوفي الطنافسي.
  14. الأنساب، ج۴، ص۳۸۵. أبي يوسف يعقوب بن سفيان الفسوي ثقة نبيل.
  15. تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۶۱، صص ۲۴۶ و ۲۴۷: ما كتبت عن أحد أجل في عيني من القعنبيي.... ثقة حجة لم أر أخشع منه... كان القعنبيي مجاب الدعوة... سمعت نصر بن مرزوق يقول: أثبت الناس في الموطأ: القعنبي.
  16. تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۳. مالك بن أنس بن مالك بن أبي عامر بن عمرو بن الحارث بن عثمان بن جثيل بن عمرو بن الحارث و هو ذو أصبح الأصبحي الحميري أبو عبد الله المدني الفقيه أحد أعلام الإسلام إمام دار الهجرة.
  17. تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۳۶۹. كان ثقة كثير الحديث و قال البخاري أصح الأسانيد و مالك عن نافع عن... قال العجلي مدني ثقة و قال بن خراش ثقة نبيل و قال النسائي ثقة و قال في موضع آخر أثبت أصحاب نافع مالك....
  18. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۲۱.
  19. شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۳، ح۳۵۳؛ الکشف و البیان، ابو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم الثعلبی النیسابوری، ج۵، ص۱۰۹. ثعالبی نیز از امام باقر(ع) روایت نموده است: «وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ قَالَ: مَعَ آلِ مُحَمَّدٍ».
  20. سنن الدارقطنی علی بن عمر أبو الحسن الدارقطنی البغدادی، ج۱، ص۲۲۶، ح۳۱۵.
  21. سیر أعلام النبلاء، ج۴۱، ص۴۳۰. المقانعي الشيخ المحدث الصدوق....
  22. سیر أعلام النبلاء، ج۴۱، ص۹۶، رقم ۵۴. الإمام الحافظ الثبت شيخ الوقت.
  23. تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۶۹۲، رقم ۷۱۴. الفريابي العلامة الحافظ شيخ الوقت.
  24. تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲۳، ص۶۰. و أحد أوعية العلم و الفهم فريابي.
  25. الأحادیث المختارة، ابو عبدالله محمد بن عبد الواحد بن أحمد المقدسی الحنبلی، ج۳، ص۱۱۰. إسناده صحيح.
  26. الجرح و التعدیل، ج۲، ص۵۶، ح۷۶. أحمد بن صبيح الكوفي و كان صدوق....
  27. میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۷، ص۴۶۲، رقم: ۱۰۹۱۳. مفضل بن صالح... من الثقات.
  28. تهذیب الکمال، ج۳، ص۲۴۷. و قال عبد الرحمن بن مهدی، عن سفيان: كان جابر ورعا في الحديث، ما رأيت أورع في الحديث منه... و قال إسماعيل بن علية، عن شعبة: جابر صدوق في الحديث... و قال يحيى بن أبي بكير، عن شعبة: كان جابر إذا قال: حدثنا و سمعت، فهو من أوثق الناس... و قال يحيى بن أبي بكير، عن شعبة: كان جابر إذا قال: حدثنا و سمعت، فهو من أوثق الناس.
  29. تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۹۷، رقم: ۶۱۵۱. أبو جعفر الباقر ثقة فاضل من الرابعة.
  30. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۲۴.
  31. فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ... «بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما... را فرا خوانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  32. صحیح مسلم، ج۴، ص۲۴۰۴. و لما نزلت هذه الآية فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ دعا رسول الله(ص) عليا و فاطمة و حسنا و حسينا فقال اللهم هؤلاء أهلي.
  33. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۹، رقم: ۴۷۰۹. «حدثني أبو الحسن إسماعيل بن محمد بن الفضل بن محمد الشعراني ثنا جدي ثنا أبو بكر بن أبي شيبة الحزامي ثنا محمد بن إسماعيل بن أبي فديك حدثني عبد الرحمن بن أبي بكر المليكي عن إسماعيل بن عبد الله بن جعفر بن أبي طالب عن أبيه قال لما نظر رسول الله(ص) إلى الرحمة هابطة قال ادعوا لي ادعوا لي فقالت صفية من يا رسول الله قال اهل بيتي عليا و فاطمة و الحسن و الحسين فجيء بهم فألقى عليهم النبي(ص) كساءه ثم رفع يديه ثم قال اللهم هؤلاء إلى فصل على محمد و على آل محمد و أنزل الله عز و جل إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا. هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه و قد صحت الرواية على شرط الشيخين أنه علمهم الصلاة على اهل بيته كما علمهم الصلاة على آله».
  34. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۲۷، ص۵۹۵. أنا أقول: آل محمد(ص) هم الذين يؤول أمرهم إليه فكل من كان أمرهم إليه أشد و أكمل كانوا هم الآل، و لا شك أن فاطمة و عليا و الحسن و الحسين كان التعلق بينهم و بين رسول الله(ص) أشد التعلقات و هذا كالمعلوم بالنقل المتواتر فوجب أن يكونوا هم الآل.
  35. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۲۶.
  36. صحیح البخاری، ج۳، ص۳۱۹۰، رقم ۳۱۹۰. «حدثنا قيس بن حفص و موسى بن إسماعيل قالا حدثنا عبد الواحد ابن زياد حدثنا أبو قرة مسلم بن سالم الهمداني قال حدثني عبد الله بن عيسى سمع عبد الرحمن بن أبي ليلي قال لقيني كعب بن عجرة فقال ألا أهدي لك هدية سمعتها من النبي(ص) فقلت بلى فأهدها لي فقال سألنا رسول الله(ص) فقلنا يا رسول الله كيف الصلاة عليكم أهل البيت فإن الله قد علمنا كيف نسلم عليكم قال قولوا اللهم صل على محمد و على آل محمد كما صليت على إبراهيم و على آل إبراهيم إنك حميد مجيد اللهم بارك على محمد و على آل محمد كما باركت على إبراهيم و على آل إبراهيم إنك حميد مجيد».
  37. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۰، رقم ۴۷۱۰، و إنما خرجته ليعلم المستفيد أن أهل البيت و الآل جميعا هم و أبو فروة هو عروة بن الحارث الهمداني من أوثق التابعين بالكوفة.
  38. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۲۷.
  39. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۸۳، ح۲۴۲۴. «حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة و محمد بن عبد الله بن نمير و اللفظ لأبي بكر قالا حدثنا محمد بن بشر عن زكريا عن مصعب بن شيبة عن صفية بنت شيبة قالت قالت عائشة خَرَجَ النَّبِيُّ(ص) غَدَاةً وَ عَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ- ثُمَّ قَالَ: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا».
  40. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۱، ح۳۲۰۵. «حدثنا قتيبة حدثنا محمد بن سليمان الأصبهان عن يحيى بن عبيد عن عطاء ابن أبي رباح عن عمر بن أبي سلمة ربيب النبي(ص) قال لمّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى النَّبِيِّ(ص): إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا وَ هُوَ فِي بَيْتِ أُمِ سَلَمَةَ، فَدَعَا فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً وَ عَلِيّاً فَجَلَّلَهُمْ جَمِيعاً بِكِسَاءٍ، عَلَى خَلْفِهِ وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ بَيْنَ يَدَيْهِ- فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي- فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً. فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: فَأَنَا مَعَهُمْ قَالَ: أَنْتِ فِي مَكَانَكِ وَ أَنْتِ عَلَى خَيْرٍ».
  41. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۱، ذیل حدیث شماره ۳۲۰۵؛ صحیح الترمذی، ذیل حدیث ۲۵۶۲.
  42. سنن الترمذی، ج۵، ص۶۹۹، ح۳۸۷۱. «حدثنا محمود بن غيلان حدثنا أبو أحمد الزبيري حدثنا سفيان عن زبيد عن شهر بن حوشب عن أم سلمة أن النبي(ص) جلل على الحسن و الحسين و علي و فاطمة كساء ثم قال اللهم هؤلاء اهل بيتي و خاصتي أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا فقالت أم سلمة و أنا معهم يا رسول الله قال إنك إلى خير قال هذا حديث حسن و هو أحسن شيء روي في هذا و في الباب عن عمر بن أبي سلمة و أنس بن مالك و أبي الحمراء و معقل بن يسار و عائشة».
  43. سنن البیهقی الکبری، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبوبکر البیهقی، ج۷، ص۶۵، رقم ۱۳۱۸۰. « قال رسول الله(ص) ألا إن مسجدي حرام على كل حائض من النساء و كل جنب من الرجال إلا على محمد و اهل بيته علي و فاطمة و الحسن و الحسين رضي الله عنهم».
  44. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۲۸.
  45. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  46. شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۴، رقم ۳۵۵. «قال: مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ».
  47. تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۳۶۱.
  48. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، سلیم بن قیس الهلالی، ص۲۰۱. «قَالَ عَلِيٌّ(ع): أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ فَقَالَ سَلْمَانُ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَامَّةٌ هَذَا أَمْ خَاصَّةٌ قَالَ(ص): أَمَّا الْمَأْمُورُونَ فَعَامَّةُ الْمُؤْمِنِينَ أُمِرُوا بِذَلِكَ وَ أَمَّا الصَّادِقُونَ فَخَاصَّةٌ لِأَخِي عَلِيٍّ وَ أَوْصِيَائِي مِنْ بَعْدِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ».
  49. مناقب علی بن أبی‌طالب و ما نزل من القرآن فی علی ابن مردویه الأصفهانی، ص۲۵۹، رقم ۳۸۸.
  50. خلاصة تذهیب تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، الحافظ صفی‌الدین أحمد عبد الله الأنصاری الیمنی الخزرجی، ج۵، ص۸۴.
  51. شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۱، ح۳۵۱.
  52. الکشف و البیان ج۵، ص۱۰۵، رقم ۱۰۹.
  53. مناقب علی بن أبی‌طالب و ما نزل من القرآن فی علی، ص۲۵۹، رقم ۳۸۷ - ۳۸۹۰ - ۳۹: «ابن عباس گفته است: مع علي كونوا مع علي؛ لأنه سيد الصادقين؛ كونوا مع علي و أصحابه.
  54. مناقب علی بن أبی‌طالب و ما نزل من القرآن فی علی، ص۲۵۹، رقم ۳۹۱. نزلت هذه الآية في ولاية علي بن أبي طالب.
  55. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۳۰.
  56. تذکرة الخواص من الامة بذکر خصائص الائمة، ص۲۵. "علماء السير معناه كونوا مع علي".
  57. فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة و الدرایة من علم التفسیر، ج۲، ص۴۱۴. مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ.
  58. کتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، أحمد عبد الحلیم أبو العباس ابن تیمیه الحرانی، ج۸۱، ص۲۶. "تعدد الطرق و كثرتها يقوي بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها و لو كان الناقلون فجارا فساقا فكيف إذا كانوا علماء عدولا و لكن كثر في حديثهم الغلط".
  59. لباب النقول، ج۱، ص۹۳. "تعدد الطرق و كثرتها يقوي بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها و لو كان الناقلون فجارا فساقا فكيف إذا كانوا علماء عدولا و لكن كثر في حديثهم الغلط".
  60. لباب النقول، ج۱، ص۹۳. ... فهذه شواهد يقوي بعضها بعضا.
  61. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۳۱.
  62. تفسیر ابن أبی‌حاتم، ج۶، ص۱۹۰۶، رقم ۱۰۰۹۷. حدثنا أبي ثنا يحيى الحماني ثنا يعقوب القمي عن زيد بن اسلم عن نافع ابن عمر... و كونوا مع الصادقين قال: مع محمد(ص) و اصحابه.
  63. صحیح البخاری، ج۵، ص۶۲۱۳، رقم ۶۲۱۳.
  64. صحیح البخاری، ج۶، ص۲۵۸۷، ارقام ۶۶۴۲ - ۶۶۴۳.
  65. صحیح البخاری، ج۶، ص۲۵۸۷، ارقام ۶۶۴۲ و ۶۶۴۳. «حدثنا موسى بن إسماعيل حدثنا أبو عوانة عن مغيرة عن أبي وائل قال قال عبد الله قال النبي(ص) أنا فرطكم على الحوض فليرفعن إلى رجال منكم حتى إذا أهويت لأناوهم اختلجوا دوني فأقول أي رب أصحابي يقول لا تدري ما أحدثوا بعدك».
  66. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۳۶.
  67. زاد المسیر فی علم التفسیر، ابوالفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد ابن الجوزی، ج۳، ص۵۱. « أنهم المهاجرون لأنهم لم يتخلفوا عن رسول الله(ص) في الجهاد قاله ابن جريج قال أبو سليمان الدمشقي و قيل إن أبا بكر الصديق احتج بهذه الآية يوم السقيفة فقال يا معشر الأنصار إن الله يقول في كتابه لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ من هم قالت الأنصار أنتم هم قال فان الله تعالى يقول اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ فأمركم أن تكونوا معنا و لم يأمرنا أن نكون معكم فنحن الأمراء و أنتم الوزراء». ر.ک: تفسیر الخازن المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۳، ص۱۶۴.
  68. السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، علی بن برهان الدین الحلبی، ج۳، ص۴۸۰: و في الرواية انه اي الصديق رضي الله عنه قال لهم أنتم الذين امنوا و نحن الصادقون و انما امركم الله ان تكونوا معنا فقال تعالى ... وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ و الصادقون هم المهاجرون قال الله تعالى: لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ.
  69. تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدین القمی النیسابوری، ج۳، ص۵۴۲. و عن ابن عباس: الخطاب لمن آمن من أهل الكتاب أي وافقوا المهاجرين و الأنصار في الصدق.
  70. جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۱۱، ص۶۳. حدثنا القاسم قال ثنا الحسين قال ثني حجاج عن بن جريج قوله اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ قال مع المهاجرين الصادقين.
  71. الکاشف فی معرفة بروایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۶۵۳، رقم ۳۳۷۹، ج۱، ص۶۵۴، رقم ۳۳۷۹: قال البخاري لا يتابع على حديثه.
  72. صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۳۸، ح۶۷۹۲. «حدثنا محمد بن يوسف أخبرنا سفيان عن هشام بن عروة عن أبيه عن عبد الله بن عمر رضي الله عنهما قال قيل لعمر ألا تستخلف قال إن أستخلف فقد استخلف من هو خير مني أبو بكر و إن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله(ص) فأثنوا عليه فقال راغب و راهب وددت أني نجوت منها كفافا لا لي و لا علي لا أتحملها حيا و ميتا». ر.ک: صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۴، ح۱۸۲۳. «حدثنا أبو كريب محمد بن العلاء حدثنا أبو أسامة عن هشام بن عروة عن أبيه عن بن عمر قال حضرت أبي حين أصيب فأثنوا عليه و قالوا جزاك الله خيرا فقال راغب و راهب قالوا استخلف فقال أتحمل أمركم حيا و ميتا لوددت أن حظي منها الكفاف لا علي و لا لي فإن أستخلف فقد استخلف من هو خير مني يعني أبا بكر و إن أترككم فقد ترككم من هو خير مني رسول الله(ص) قال عبد الله فعرفت أنه حين ذكر رسول الله(ص) غير مستخلف».
  73. شرح النووی علی صحیح مسلم، ابوزکریا یحیی بن شرف بن مری النووی، ج۲۱، ص۲۰۶. و في هذا الحديث دليل أن النبي(ص) ينص على خليفة و هو اجماع أهل السنة و غيرهم.
  74. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۳۸.
  75. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۶۱، ص۱۷۵. و في الآية مسائل: المسألة الأولى: أنه تعالى أمر المؤمنين بالكون مع الصادقين؛ و متى وجب الكون مع الصادقين فلابد من وجود الصادقين في كل وقت، و ذلك يمنع من إطباق الكل على الباطل، و متى إمتنع إطباق الكل على الباطل وجب إذا أطبقوا على شيء أن يكونوا محقين. فهذا يدل على أن إجماع الأمة حجة. فإن قيل: لم لا يجوز أن يقال: المراد بقوله: وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ؛ أي كونوا على طريقة الصادقين، كما أن الرجل إذا قال لولده: «كن مع الصالحين» لا يفيد إلا ذلك؟ سلمنا ذلك، لكن نقول: إن هذا الأمر كان موجودا في زمان الرسول فقط، فكان هذا أمرا بالكون مع الرسول، فلا يدل على وجود صادق في سائر الأزمنة. سلمنا ذلك، لكن لم لا يجوز أن يكون الصادق هو المعصوم الذي يمتنع خلو زمان التكليف عنه كما تقوله الشيعة؟ و الجواب عن الأول: أن قوله: وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ أمر بموافقة الصادقين، و نهي عن مفارقتهم، و ذلك مشروط بوجود الصادقين، و ما لا يتم الواجب إلا به فهو واجب. فدلت هذه الآية على وجود الصادقين. و قوله: «إنه محمول على أن يكونوا على طريقة الصادقين»، فنقول: إنه عدول عن الظاهر من غير دليل. قوله: «هذا الأمر مختص بزمان الرسول(ص). قلنا: هذا باطل لوجوه الأول: إنه ثبت بالتواتر الظاهر من دين محمد(ص) أن التكاليف المذكورة في القرآن متوجهة إلى المكلفين إلى قيام القيامة، فكان الأمر في هذا التكليف كذلك. الثاني: أن الصيغة تتناول الأوقات كلها بدليل صحة الاستثناء. الثالث: لما لم يكن الوقت المعين مذكورا في لفظ الآية لم يكن حمل الآية على البعض أولى حمله على الباقي. فإما أن لا يحمل على شيء من الأوقات فيفضي إلى التعطيل و هو باطل؛ أو على الكل فهو المطلوب. والرابع: و هو أن قوله: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ أمر لهم بالتقوى، و هذا الأمر إنما يتناول من يصح منه أن لا يكون متقيا، و إنما يكون كذلك لو كان جائز الخطأ. فكانت الآية دالة على أن من كان جائز الخطأ وجب كونه مقتديا بمن كان واجب العصمة، و هم الذين حكم الله تعالى بكونهم صادقين. فهذا يدل على أنه واجب على جائز الخطأ كونه مع المعصوم عن الخطأ حتى يكون المعصوم عن الخطأ مانعاً لجائز الخطأ عن الخطأ؛ و هذا المعنى قائم في جميع الأزمان، فوجب حصوله في كل الازمان. قوله: «لم لا يجوز أن يكون المراد هو كون المؤمن مع المعصوم الموجود في كل زمان» قلنا: نحن نعترف بأنه لابد من معصوم في كل زمان إلا أنا نقول ذلك المعصوم هو مجموع الأمة و أنتم تقولون ذلك المعصوم واحد منهم. فنقول: هذا الثاني باطل، لأنه تعالى أوجب على كل واحد من المؤمنين أن يكون مع الصادقين، وإنما يمكنه ذلك لو كان عالما بان ذلك الصادق من هو، لا الجاهل بأنه من هو. فلو كان مأمورا بالكون معه كان ذلك تكليف ما لا يطاق، و أنه لا يجوز، لكنا لا نعلم إنساناً معيّناً موصوفاً بوصف العصمة، و العلم بأنا لا نعلم هذا الإنسان حاصل بالضرورة، فثبت أن قوله: وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ ليس أمرا بالكون مع شخص معيّن، و لما بطل هذا بقي أن المراد منه الكون مع مجموع الأمة، و ذلك يدل على أن قول مجموع الأمة حق و صواب، و لا معنى لقولنا، «الإجماع حجة» إلا ذلك.
  76. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۴، ص۹۳. قوله... آمنوا اتقوا الله أمر لهم بالتقوى، و هذا الأمر إنما يتناول من يصح منه أن لا يكون متقيا، وإنما يكون كذلك لو كان جائز الخطأ. فكانت الآية دالة على أن من كان جائز الخطأ وجب كونه مقتديا بمن كان واجب العصمة، و هم الذين حكم الله تعالى بكونهم صادقين. فهذا يدل على أنه واجب على جائز الخطأ كونه مع المعصوم عن الخطأ حتى يكون المعصوم عن الخطأ مانعاً لجائز الخطأ عن الخطأ، و هذا المعنى قائم في جميع الأزمان، فوجب حصوله في كل الازمان.
  77. تفسیر المیزان، ج۴، ص۴۰۰. على أن الاشكال مقلوب عليه فإنا لا نقدر اليوم على أمة واحدة في الاسلام ينفذ فيها ما استصوبته لها أهل الحل و العقد منها.
  78. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۴۰.