حق: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
* [[پرونده:000061.jpg|22px]] [[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰''']]
* [[پرونده:000061.jpg|22px]] [[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰''']]
* [[پرونده:000054.jpg|22px]] [[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳''']]
* [[پرونده:000054.jpg|22px]] [[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳''']]
* [[پرونده:1379781.jpg|22px]] [[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|'''حقوق اهل بیت''']]
==پانویس==
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{یادآوری پانویس}}

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۰۵

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حق (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
  • حق: راست، درست، بجا و هدف دار؛ در برابر باطل[۱].
  • حق در مقابل باطل، به معنای چیزی است که ثابت، استوار، درست، حتمی و سزاوار باشد. از نام‌های خداست. حق در زمینۀ گفتار، عمل، عقیده، واقعه، ادّعا، پاداش و. . . به کار می‌رود. از دیرباز، حق و باطل وجود داشته و با هم تقابل داشته‌اند[۲].

واژه‌شناسی لغوی

مفهوم لغوی حق

معانی اصطلاحی حق

معنای حق در فلسفه

  1. مطلق وجود که در خارج تحقق و فعلیت دارد؛ بنابراین حق بودن هر چیزی عبارت است از نحوه وجود عینی آن [۲۷].
  2. وجود دائمی[۲۸] مانند وجود عقل[۲۹].
  3. وجود واجب بالذات[۳۰] که گاهی از آن به حق بالذات تعبیر می‌کنند در مقابل ممکن که باطل بالذات است و از آن به حق بالغیر نیز تعبیر می‌نمایند [۳۱].
  4. اعتقاد و کلام مطابق با واقع، هنگامی که گفته می‌شود این کلام یا این اعتقاد حق است یعنی مطابق با واقع است و بهترین اقوال از نظر صدق، قولی است که صدق آن دائمی باشد[۳۲].
  5. اختصاص: اختصاصی که به طور اجمال، قبل از تشکیل جامعه هم وجود داشته است و پس از تشکیل آن، به شکل‌های گوناگون و متنوعی ظاهر می‌شود که یکی از آنها حق است. بدین معنی که از اختصاص اجمالی مذکور، آنچه که به عین مال مربوط می‌شود، ملک و آنچه که مربوط به فایده مال است، "حق" نامیده می‌شود. در این دیدگاه، مسئلۀ اختصاص و مالکیت، امری اعتباری دانسته شده است و این اعتبار ریشه در امری غریزی و فطری دارد[۳۳].
  • همچنین در فلسفه غرب، حق در معانی زیر به کار می‌رود:
  1. مطابقت قول با واقع.
  2. موجود حقیقی نه موجود توهمی.
  3. تصور دور از تناقض یا تصور چیزی که عقلا ممکن باشد[۳۴].

معنای حق در فقه

  • فقهای پیشین شیعه، به رغم طرح مسائلی درباره حق، به تعریف دقیق آن نپرداخته‌اند؛ اما در میان متأخران از شیخ انصاری که اشاراتی به تعریف حق دارند تا دوره معاصر، به این مهم پرداخته‌اند.
  • شاید علت آن، گستردگی و پیچیدگی بیشتر در قلمرو فقه و پی بردن به اهمیت بیشتر کارکرد حق و تفاوت آن با حکم، برای نظم بخشیدن هر چه بهتر مسائل فقهی، دست کم در حوزه معاملات، زمینه‌ساز پرداختن به تعریف دقیق حق بوده است[۳۶].
  • معمولاً در فقه، از حق، در مقابل حکم و ملک، بحث می‌شود؛ اما با توجه به اعتباری بودن "حق" در میان فقها، ارائه تعریف حقیقی از آن میسر نیست[۳۷]. از این رو، با وجود اینکه "حق" و مقابل‌های آن از امور اعتباری هستند، در تعیین فرق دقیق میان آنها، اختلافات فراوانی میان فقها وجود دارد که در اینجا، به چهار دیدگاه اشاره می‌کنیم:
  • دیدگاه اول: دیدگاه شیخ انصاری و دسته‌ای دیگر از فقها است که حق را از جنس ملک و سلطنت می‌دانند.
  • دیدگاه دوم: رأی آخوند خراسانی است. وی حق را اعتباری خاص غیر از ملک و سلطنت می‌داند که برای آن آثار مخصوصی است. از جمله آثار این اعتبار خاص، سلطنت است، همچنان که سلطنت از آثار ملک هم هست.
  • دیدگاه سوم: نظر شیخ محمد حسین اصفهانی است. وی نظریه ملک بودن حق را نقد کرده و می‌گوید: ممکن است گفته شود حق در هر موردی، به لحاظ مصداق، اعتبار خاص همان مورد را دارد و آثار خاص همان اعتبار هم بر آن بار می‌شود. مثلاً حق ولایت چیزی جز اعتبار ولایت برای حاکم، پدر و جد نیست. لکن از آثار این اعتبار، جواز تصرف در مال مولی علیه است چه از نظر تکلیفی و چه از نظر وضعی و اعتبار دیگری نیاز نیست.
  • دیدگاه چهارم: رأی فقیهانی است که جدای از اصل مجعول بودن حق نزد شارع مقدس یا عقلا، اساساً منکر ماهیتی متفاوت برای آن هستند و به عبارت دیگر، تفاوت حق و حکم را باور ندارند.
  • آنها قائلند احکام شرعی بر دو قسم هستند:
  1. آنکه غرض از تشریع آن، تحقق یا عدم تحقق متعلق حکم است و کاری به غیر از مکلف و مخاطب حکم ندارد مانند وجوب نماز و حرمت شرب خمر.
  2. آنکه غرض از تشریع آن، تحقق یا عدم تحقق متعلق حکم نسبت به غیر از مکلف و مخاطب است. قسم اول را حقوق الله و قسم دوم را حقوق الناس می‌نامند[۳۸].
  • نتیجه: در این میان طبق دیدگاهی که میان حق و حکم فرق گذاشته است، تفاوت‌های را بین حق و حکم بیان کرده‌اند از جمله اینکه حق در اصطلاح متشرعه چیزی است که قابلیت نقل و انتقال دارد؛ مثل حق اختصاص، حق قابل مصالحه است مثل حق مضاجعت، قابل ارث است مثل حق شفعه، قابل اسقاط است مثل خیار شرط و مجلس و حیوان و غبن بر خلاف حکم که این آثار بر آن مترتب نمی‌باشد[۳۹]. همچنین طبق این دیدگاه بین حق و ملک نیز فرق خواهد بود[۴۰][۴۱].

معنای حق در حقوق

  • حق در علم حقوق، به معانی متفاوتی استعمال می‌شود که برخی از آن معانی عبارتند از:
  1. امتیاز و توانایی که هر جامعه برای اعضای خود به وجود می‌آورد مانند حق مالکیت، حق ابوت و حق بنوت[۴۲].
  2. نفعی که از نظر حقوقی حمایت شده است. طبق این نظر، صاحب واقعی حق کسی است که از آن سود می‌برد [۴۳].
  3. امری است اعتباری که برای کسی (له) بر دیگری (علیه) وضع می‌شود. در این تعریف به سه عنصر برمی‌خوریم:
    1. کسی که حق برای اوست مَنْ لَهُ الْحَقُّ؛
    2. کسی که حق بر اوست مَنْ عَلَيْهِ الْحَقّ؛
    3. آنچه متعلق حق است[۴۴].
  4. حق عبارت از قدرت، امتیاز، سلطه یا خواسته‌های پیوسته و جدا ناشدنی که قانون برای شخص می‌شناسد یا حق، سودی (منفعتی) است که دارای ارزش مالی است و قانون از آن پشتیبانی می‌کند[۴۵][۴۶].

معنای حق در اخلاق

  • در اصطلاح رایج، مفهوم "حق" و "حقوق" در زمینه روابط اجتماعی انسان‌ها به کار می‌رود. یکی از مشخصه‌های مهم آن است که اگر کسی از این حقوق تخطی نماید دولت آن را پیگیری می‌کند. شخص متخلف را به مجازات میرساند و اگر حقی از کسی تضییع شده باشد آن را به صاحبش باز میگرداند در این جا حق دو طرف دارد:مَنْ لَهُ الْحَقُّ و مَنْ عَلَيْهِ الْحَقّ و هر دو طرف آن انسان‌ها هستند.
  • در مورد برخی چیزها در اخلاق، مفهوم حق به کار می‌رود که اگر شخص آنها را رعایت نکند قابل پیگیری و مجازات به وسیله دولت نیست. این گونه حقوق را "حقوق اخلاقی" می‌نامیم. مانند حق والدین، حق همسایه، حق صله رحم، حق استاد، حق شاگرد، حق مسجد، حق حیوانات و نظایر آنها.
  • بسیاری از این حقوق از نظر فقهی حکم وجوبی دارند و رعایت آنها لازم است اما در هر حال، عدم رعایت آنها حداکثر موجب گناه وعذاب اخروی است و قابل پیگرد و جریمه دنیایی و حکومتی نیستند. حق "حقوقی" فقط در روابط بین انسان‌ها مطرح می‌شود در حالی که حق "اخلاقی" در رابطه انسان با حیوانات و حتی موجودات بی‌شعور و جمادات نیز وجود دارد[۴۷].
  • حقوق‌دانان برای حق و اخلاق تفاوت‌هایی قائل شده‌اند از آن جمله:
  1. حقوق فقط بر رفتار اجتماعی ناظر است؛ اما اخلاق شامل جنبه‌های فردی هم می‌شود.
  2. حقوق ضامن اجرایی بیرونی دارد ولی اخلاق فقط دارای ضمانت اجرایی درونی است.
  3. بایدها و نبایدهای حقوقی، کم و بیش دستخوش تغییر و دگرگونی می‌شوند، اما قضایای اخلاقی، ثابت و بدون نسبیت هستند.
  4. قواعد حقوقی لازم و تکلیف آورند. به عبارت دیگر، حق مستلزم تکلیفی الزام آور است اما هیچ گاه استیفای آن لازم نیست ولی در اخلاق، هم الزام، هم استحباب، هم ترجیح وجود دارد.
  5. بایدها و نبایدهای حقوقی، تأمین مصالح دنیایی افراد جامعه را به دنبال دارد اما اخلاق، رسیدن به کمال انسانی را متکفل است.
  6. حقوق به نیت اهمیت نمی‌دهد و ظاهر عمل را در نظر دارد، امانت نیت نقش تعیین‌ کننده‌ای در اخلاق دارد.
  • گویا در برخی از تفاوت‌های پیشین، حقوق به معنای نظام حقوقی مقصود است مانند تفاوت اول، اما در بیشتر آنها مقصود همان جمع حق است[۴۸][۴۹].

مفهوم حق در قرآن

  • کلمۀ حق در قرآن معانی متعددی دارد و ۲۴۷ بار در قرآن کریم به صورت "حق"، "الحق" و مشتقات آن حقاً و حقه و... در آیات مختلف آمده است.
  • مصادیق حق[۵۰] در قرآن عبارتند از:
  • ذات و صفات الهیذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ[۵۱].
  • فعل الهی بر اساس حکمت استهُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ[۵۲].
  • قول الهی و گفتار و کلمات پروردگاركَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[۵۳].
  • قرآنوَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ * أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ[۵۴].
  • قصص قرآنیإِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۵۵].
  • دین اسلامإِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ[۵۶].
  • اعتقاد توحیدی به عنوان حقوَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ[۵۷] و...[۵۸].
  • در بیشتر موارد، "حق" در قرآن صراحتاً در معنای حقوقی نیامده است. در حدود چهل بار در قرآن کریم کلمۀ "حق" به گونه‌ای به کار رفته که مفهوم حقوقی دارد. در بیشتر این موارد کلمۀ مذکور به یکی از این دو صورت استعمال شده است:
  • ۱. به عنوان صفتی برای فعل انسان مکلف به کار رفته است مثل: ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ[۵۹] در این آیه عمل یهودیان - کشتن پیامبران - به صفت "ناحق" وصف شده است. در بیشتر موارد، زمانی کار کسی با صفت "به ناحق، ناشایست و نامشروع" وصف می‌کنند که فاعل آن، صاحب حق - به مفهوم حقوقی - نباشد مثلاً اگر کسی حق کشتن دیگری را داشته باشد و این حق خود را اعمال کند و او را بکشد، می‌توان گفت عمل او "به حق" بوده است، بر خلاف کسی که شخصی را بکشد که حق کشتن او را ندارد در چنین صورتی عمل او "ناحق" قلمداد می‌گردد.
  • پس اگرچه "حق داشتن" و "به حق بودن" دو مفهوم متغایرند، اولی به انسان‌ها نسبت داده می‌شود و دومی به افعال و اعمال آنان، لکن در بیشتر موارد هر دو مفهوم بر هم منطبق می‌شوند و دربارۀ شخصی که کاری می‌کند و حق انجام دادن آن را دارد به کار می‌رود.
  • تفاوت دیگر این دو مفهوم، "در مقام ثبوت و اثبات[۶۰] است؛ یعنی در مباحث علمی میان اندیشمندان گاهی سخن از ثبوت حق است که از آن مفهوم "حق بودن" اراده می‌شود و گاهی اثبات حق که نزد آنان به معنای "حق داشتن" است"[۶۱].
  • ۲. گاهی هم کلمۀ "حق" در قرآن به همان معنای حقوقی‌اش استعمال شده است مانند: فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ[۶۲] می‌بینیم که در این آیه وامدار به عنوان کسی که حق بر عهدۀ اوست الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ نام برده شده است و...
  • در دو آیه دیگر نیز حق در مورد تکلیف استعمال شده است: كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ[۶۳] و لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ[۶۴]، در این آیات اگرچه تکالیفی برای متقین و محسنین معین و حقوق ثابت شده است اما تعبیر حَقًّا به کار رفته است، البته حقی بر آنان و این خود مؤید آن است که هر جا حقی برای کسی هست حقی (تکلیفی) بر کسی دیگر نیز وجود دارد[۶۵].
  • بنابراین حق در امور تکوینی و به معنای فلسفی آن مورد نظر ما نیست، بلکه منظور ما، حق در امور تشریعی (اعتباری) است مثل حق حیات یا حقوق بشر که در امور اجتماعی و روابط بین انسان‌ها کاربرد دارد و در مورد حقوق اهل بیت یعنی همان قدرت و امتیازی که قانون الهی برای ایشان قرار داده است که بر خلاف سایر حقوق مصطلح، قابل اسقاط یا نقل و انتقال نیست و همیشه این نوع حق ملازم با تکلیف است[۶۶].

حق در قرآن

وصف حق

  • حق، هنگام توصیف، وسیع‌ترین اشیا و هنگام عمل عینی، تنگ‌ترین اشیاست. حق هرگز به سوی کسی به جریان نمی‌افتد، مگر این که روزی هم به ضرر او جریان پیدا کند[۶۷]. در این توصیف هویّت خود حق مطرح نیست، بلکه دو ویژگی آن را می‌بینم که برای آگاه ساختن مردم و توجیه آنان به سوی شناخت حقیقت تذکر داده شده است[۶۸]

گستره معنایی حق

حوزه معنایی معرفت‌شناختی

حوزه معنایی حقوق قراردادی

حوزه معنایی حقوق تکوینی

دین حق

  • تعبیر دِينَ الْحَقِّ در آیات‌ قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ[۶۹]، هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۷۰] سوره توبه، هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا[۷۱] و هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۷۲] ذکر شده و در بعضی آیات نیز این تعبیر به صورتهای دیگری آمده است؛ مانند آیه قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ[۷۳].
  • برخی مفسران وصف کردن اسلام را به "حق" از آن رو می‌دانند که معارف آن دارای حقانیت و اخلاق و عقاید و احکام آن بر واقعیت و حقیقت منطبق بوده، از خرافات و امور خلاف واقع به دور است[۷۴].
  • گاهی نیز گفته شده که قوانین و اصول اسلام بر خلاف هواهای نفسانی و امیال حیوانی انسان همواره تابع حق است؛ نه تابع هوای انسانها و ازاین‌رو اسلام، دین حق است[۷۵]. بعضی دیگر بر این عقیده‌اند که اسلام از آن رو دین حق است که به وسیله آن استحقاق ثواب پیدا می‌شود و سایر ادیان باطل است، زیرا به موجب آنها انسان مستحق کیفر می‌شود[۷۶][۷۷].

مذهب حق

رسول حق و امام حق

خذلان حق

حق در فرهنگ‌نامه دینی

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
  2. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۸.
  3. مفردات، ج ۱، ص ۲۴۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴-۳۷۵؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲، «حق».
  4. العین، ج ۳، ص ۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴، «حق».
  5. مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۱۵، «حق».
  6. العین، ج ۳، ص ۶-۷.
  7. المصباح، ص ۱۴۳-۱۴۴، «حق»؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹، «حقق».
  8. تاج العروس، ج ۱۳، ص ۸۰، «حقق».
  9. العین، ج ۳، ص ۶؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹؛ المصباح، ص ۱۴۳.
  10. العین، ج ۷، ص ۴۳۰، «بطل».
  11. مفردات، ج ۱، ص ۱۲۹، «بطل».
  12. الصحاح، ج ۳، ص ۱۶۳۵، «بطل».
  13. فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۷.
  14. التعریفات، ص ۱۲۰، «حق».
  15. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
  16. العین، ج۳، ص۶.
  17. ابن دُرید، جمهره اللغه، ج۱، ص۲۷.
  18. معجم مقائیس اللغه، ج۲، ص۱۱.
  19. مجمع البحرین، ج۲، ص۵۷؛ المفردات، ص۱۲۴.
  20. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ص۷۸۷.
  21. لسان العرب، ج۱، ص۸۸۹، برای اطلاع بیشتر ر.ک: ابوالحسن، فهری، فرهنگ المحیط فارسی - عربی، ص۲۹۶؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۷۸۷؛ بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، ج۱، ص۵؛ فرهنگ عمید، ص۴۲۷.
  22. ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویة، ص۱۹۳ و ۱۹۴.
  23. المفردات، ص۲۴۶.
  24. حسن مصطفوی، التحقیق، ج۲، ص۲۶۱.
  25. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۲۵- ۲۶.
  26. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۲۶.
  27. ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹.
  28. ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸.
  29. الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹، پاورقی، ملاهادی سبزواری.
  30. ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹.
  31. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۸، ص۲۴۸.
  32. ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹.
  33. علامه طباطبایی، اصول فلسفه رئالیسم، ص۱۴۴-۱۴۶؛ المیزان، محمد باقر موسوی، ج۲، ص۷۶-۷۷.
  34. منوچهر صانعی دره بیدی، فرهنگ فلسفی، ص۳۱۶ تا ۳۱۷.
  35. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۲۶- ۲۸.
  36. سیف الله صرامی، مقاله تحلیل مقایسه‌ای ماهیت حق از دیدگاه سید محمد کاظم یزدی و سایر فقها، ص۳۰-۴۵، فقه (کاوشی نو در فقه اسلامی)، شماره ۷۳، پاییز ۱۳۹۱.
  37. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۷۵.
  38. سیف الله صرامی، تحلیل مقایسه‌ای ماهیت حق، با تلخیص و اندکی تصرف.
  39. سید عبد الحسن لاری، التعلیقة علی المکاسب، ج۲، ص۲۷۳.
  40. ر.ک: مصباح الفقاهة (المکاسب)، ج۲، ص۴۴ تذکر: تمام آنچه ذکر شد مورد اتفاق فقهاء نمی‌باشد بلکه محل اختلاف است.
  41. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۲۸- ۳۰.
  42. ر.ک: ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، تعریف و ماهیت حقوق، ج۱، ص۳۴۳۱.
  43. ر.ک: ناصر کاتوزیان، مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران، ص۱۶۱.
  44. ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ص۲۷.۲۵.
  45. جواد ورعی، حقوق و وظایف شهروندان و دولتمردان، ص۲۸.
  46. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۳۰- ۳۱.
  47. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ص۱۰۰.
  48. موسی احمدی، حقوق اهل کتاب، ص۷۶.
  49. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۳۱- ۳۳.
  50. سید کاظم ارفع، أسماء الحسنی، ص۹۳.
  51. «این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است» سوره لقمان، آیه ۳۰.
  52. «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برج‌ها نهاد تا شمار سال‌ها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان می‌کند» سوره یونس، آیه ۵.
  53. «بدین‌گونه سخن پروردگارت در مورد نافرمانان درست آمد که آنان ایمان نمی‌آورند» سوره یونس، آیه ۳۳.
  54. «و اگر حقّ از خواست‌های آنان پیروی می‌کرد آسمان‌ها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی می‌افتادند، بلکه ما قرآن را برای آنها آورده‌ایم اما آنان از قرآن خویش رو گردانند * یا مگر از آنان مزدی می‌خواهی؟ مزد پروردگارت بهتر و او بهترین روزی‌دهندگان است» سوره مؤمنون، آیه ۷۱-۷۲.
  55. «بی‌گمان این همان، داستانسرایی راستین است و جز خداوند خدایی نیست و به راستی خداوند پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۶۲.
  56. «ما تو را به درستی مژده‌آور و بیم‌دهنده فرستادیم و از تو درباره دوزخیان باز نپرسند» سوره بقره، آیه ۱۱۹.
  57. «و کسانی که (مشرکان آنان را) به جای او (به پرستش) می‌خوانند اختیار میانجیگری ندارند مگر آنان که با دانایی به حق گواهی دهند» سوره زخرف، آیه ۸۶.
  58. تغییر قبله و توجه به کعبه: ...وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ «و اهل کتاب بی‌گمان می‌دانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام می‌دهند غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۴. * احکام و شرایع: كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰؛ لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ «اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریده‌اید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهره‌مند سازید- توانگر به اندازه خویش و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶؛ وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند و اگر ایمان به خداوند و روز بازپسین دارند پنهان داشتن آنچه خداوند در زهدانشان آفریده است برای آنان روا نیست و اگر شوهرانشان سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند و زنان را بر مردان، حقّ شایسته‌ای است چنان که مردان را بر زنان؛ و مردان را بر آنان، به پایه‌ای برتری است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۲۸. * مولویت و ملک خداوند: ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند؛ آگاه باشید که داوری با اوست و او سریع‌ترین حسابرسان است» سوره انعام، آیه ۶۲؛ فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴. * وساوس شیطان: لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ * وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «تا آنچه را شیطان (در دل‌ها) می‌افکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزه‌ای ژرف به سر می‌برند * و تا کسانی که دانش یافته‌اند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دل‌های آنها در برابر آن فروتن گردد و بی‌گمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۳-۵۴. * معجزات: قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ «موسی گفت: آیا درباره حقّ هنگامی که نزد شما آمده است (چنین) می‌گویید؟! آیا این جادوست؟ در حالی که جادوگران رستگار نمی‌گردند» سوره یونس، آیه ۷۷؛ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ «حق، جا افتاد و آنچه (آنان) انجام می‌دادند تباه شد» سوره اعراف، آیه ۱۱۸.
  59. «زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند» سوره بقره، آیه ۶۱.
  60. مقام ثبوت و مقام اثبات اصطلاحی است رایج در بین علما که اولی ناظر به مقام واقع و هستی یک شیئ است و اصطلاح دوم ناظر به نحوه انکشاف واقع برای انسان است به همین دلیل ممکن است ثبوت غیر از اثبات باشد یعنی چیزی در عالم ثبوت باشد ولی انسان خلاف آن برایش اثبات گردد و گاهی نیز این دو مطابق هم هستند.
  61. عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۸.
  62. «پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد» سوره بقره، آیه ۲۸۲.
  63. «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰.
  64. «اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریده‌اید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهره‌مند سازید- توانگر به اندازه خویش و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶.
  65. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ج۱، ص۳۶.
  66. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۳۳- ۳۶.
  67. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: «"فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ"»
  68. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 228.
  69. «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.
  70. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
  71. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸.
  72. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره صف، آیه ۹.
  73. بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۸.
  74. المیزان، ج‌۹، ص‌۲۴۷.
  75. المیزان، ج‌۴، ص‌۱۰۲.
  76. التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.
  77. دیبا، حسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.
  78. «" حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْل‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶
  79. نهج البلاغه، خطبه ۳۸
  80. نهج البلاغه، خطبه ۵۰
  81. «" عَلِيٌ‏ مَعَ‏ الْحَقِ‏ وَ الْحَقُ‏ مَعَ‏ عَلِيٍ‏ اللَّهُمَ‏ أَدِرِ الْحَقَ‏ مَعَهُ‏ حَيْثُ‏ دَارَ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"»؛ سفینة البحار، واژۀ حق
  82. «" وَ الْحَقُ‏ مَعَكُمْ‏ وَ فِيكُمْ‏ وَ مِنْكُمْ‏ وَ إِلَيْكُمْ‏ وَ أَنْتُمْ‏ أَهْلُهُ‏ وَ مَعْدِنُهُ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"»
  83. «" فَالْحَقُ‏ مَا رَضِيتُمُوهُ‏ وَ الْبَاطِلُ‏ مَا سَخِطْتُمُوهُ‏ وَ الْمَعْرُوفُ‏ مَا أَمَرْتُمْ‏ بِهِ‏ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ‏ عَنْه‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"»؛ بحار الأنوار، ج ۵۳ ص ۱۷۲
  84. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۸.
  85. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۱.