←نامه امام علی{{ع}} به قرظه برای احیای قنات
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
پس از [[جنگ جمل]] به سوی [[کوفه]] حرکت و به نزدیکی کوفه رسید، مردم همراه، [[قرظه بن کعب]] به استقبال آن [[حضرت]] آمدند و در نزدیکی نهر [[نضر بن زیاد]]، آن حضرت{{ع}} را [[ملاقات]] کردند و [[فتح]] و [[پیروزی]] را به آن حضرت تبریک میگفتند. در حالی که آن حضرت با عرق پیشانی خود را [[پاک]] میکرد، قرظه بن کعب گفت: "ای [[امیر المؤمنین]] [[شکر]] [[خدا]] را که [[دوستدار]] تو با [[عزت]] و [[دشمن]] تو [[ذلیل]] شد و خدا تو را بر [[قوم]] [[ستمگر]] و [[سرکش]] [[پیروز]] کرد". در این حال [[عبد الله بن وهب راسبی]] گفت: "به خدا قسم آنها [[ظالم]] و [[کافر]] و [[مشرک]] بودند". امیر المؤمنین{{ع}} فرمود: "مادرت به عزایت بنشیند! چه چیز باعث شد که حرف [[باطل]] بزنی و آن چه نمیدانی بر زبان برانی؟ این قوم این گونه نیستند که تو میگویی؛ اگر مشرک بودند ما به آنها [[لعن]] کرده و اموالشان را به [[غنیمت]] میگرفتیم و نمیتوانستیم با آنها [[ازدواج]] کرده و از آنها [[ارث]] ببریم"<ref>الکافئه، شیخ مفید، ص۳۲-۳۱.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[قرظة بن کعب (مقاله)|مقاله «قرظة بن کعب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص ۴۵.</ref> | پس از [[جنگ جمل]] به سوی [[کوفه]] حرکت و به نزدیکی کوفه رسید، مردم همراه، [[قرظه بن کعب]] به استقبال آن [[حضرت]] آمدند و در نزدیکی نهر [[نضر بن زیاد]]، آن حضرت{{ع}} را [[ملاقات]] کردند و [[فتح]] و [[پیروزی]] را به آن حضرت تبریک میگفتند. در حالی که آن حضرت با عرق پیشانی خود را [[پاک]] میکرد، قرظه بن کعب گفت: "ای [[امیر المؤمنین]] [[شکر]] [[خدا]] را که [[دوستدار]] تو با [[عزت]] و [[دشمن]] تو [[ذلیل]] شد و خدا تو را بر [[قوم]] [[ستمگر]] و [[سرکش]] [[پیروز]] کرد". در این حال [[عبد الله بن وهب راسبی]] گفت: "به خدا قسم آنها [[ظالم]] و [[کافر]] و [[مشرک]] بودند". امیر المؤمنین{{ع}} فرمود: "مادرت به عزایت بنشیند! چه چیز باعث شد که حرف [[باطل]] بزنی و آن چه نمیدانی بر زبان برانی؟ این قوم این گونه نیستند که تو میگویی؛ اگر مشرک بودند ما به آنها [[لعن]] کرده و اموالشان را به [[غنیمت]] میگرفتیم و نمیتوانستیم با آنها [[ازدواج]] کرده و از آنها [[ارث]] ببریم"<ref>الکافئه، شیخ مفید، ص۳۲-۳۱.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[قرظة بن کعب (مقاله)|مقاله «قرظة بن کعب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص ۴۵.</ref> | ||
==[[نامه]] [[امام علی]]{{ع}} به | ==[[نامه]] [[امام علی]]{{ع}} به قرظه برای احیای قنات== | ||
نقل شده، امام علی{{ع}} به مناسبتی این نامه را برای [[قرظة بن کعب انصاری]] نوشت: "همانا مردانی از [[اهل ذمه]] حوزه [[مأموریت]] تو نهری را در [[زمین]] خود نام بردند که بی اثر شده و زیر [[خاک]] رفته است و [[مسلمانان]] برای ایشان عهده دار احیای آن هستند. پس تو و ایشان تحقیق کنید و سپس نهر را [[احیا]] کن و آباد ساز. پس به جانم [[سوگند]] که اگر احیا شوند نزد ما [[محبوب]] ترست تا بیرون روند یا در [[واجب]] احیای [[سرزمینها]] [[ناتوان]] باشند یا هم کوتاهی کنند، و [[السلام]]"<ref>{{متن حدیث|اما بعد، فان رجالا من اهل الذمة من عملک ذکروا نهرا فی ارضهم قد عفا و ادفن و فیه لهم عمارة علی المسلمین فانظر انت و هم ثم اعمر و اصلح النهر فلعمری لئن یعمروا احب الینا من أن یخرجوا و ان یعجزوا او یقصروا فی واجب من صلاح البلاد، و السلام}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۰۳. بلاذری این نامه را چنین نقل کرده است: اما بعد؛ گروهی از مردم منطقه مأموریت تو، نزد من آمدند و یادآوری کردند که نهری از آنها پنهان و نابود شده است و در صورتی که آن نهر حفر و آماده شود، دیار آنها آباد میشود و بر پرداخت خراج خود توانایی پیدا میکنند و بیت المال مسلمانان نیز افزوده میشود. و از من خواستند که نامهای به تو بنویسم تا آنها را به کار گرفته برای حفر نهر و لایروبی آن، آنها را جمع کنی و در این راه به آنان کمک مالی کنی. و اما من این را صحیح نمیدانم که کسی را مجبور به کاری بکنم که دوست ندارد. آنها را دعوت کن؛ پس اگر نهر، آن گونه بود که آنها میگفتند، هر کسی خواست، او را برای کار بفرست و نهر از آن کسی است که روی آن کار کند نه آنان که از کار در آن ناراحت هستند و اگر آن را آباد سازند و قوی گردند، برای من محبوبتر است از آنکه ضعیف باشند. والسلام. (انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۶۲).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[قرظة بن کعب (مقاله)|مقاله «قرظة بن کعب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص ۴۶.</ref> | نقل شده، امام علی{{ع}} به مناسبتی این نامه را برای [[قرظة بن کعب انصاری]] نوشت: "همانا مردانی از [[اهل ذمه]] حوزه [[مأموریت]] تو نهری را در [[زمین]] خود نام بردند که بی اثر شده و زیر [[خاک]] رفته است و [[مسلمانان]] برای ایشان عهده دار احیای آن هستند. پس تو و ایشان تحقیق کنید و سپس نهر را [[احیا]] کن و آباد ساز. پس به جانم [[سوگند]] که اگر احیا شوند نزد ما [[محبوب]] ترست تا بیرون روند یا در [[واجب]] احیای [[سرزمینها]] [[ناتوان]] باشند یا هم کوتاهی کنند، و [[السلام]]"<ref>{{متن حدیث|اما بعد، فان رجالا من اهل الذمة من عملک ذکروا نهرا فی ارضهم قد عفا و ادفن و فیه لهم عمارة علی المسلمین فانظر انت و هم ثم اعمر و اصلح النهر فلعمری لئن یعمروا احب الینا من أن یخرجوا و ان یعجزوا او یقصروا فی واجب من صلاح البلاد، و السلام}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۰۳. بلاذری این نامه را چنین نقل کرده است: اما بعد؛ گروهی از مردم منطقه مأموریت تو، نزد من آمدند و یادآوری کردند که نهری از آنها پنهان و نابود شده است و در صورتی که آن نهر حفر و آماده شود، دیار آنها آباد میشود و بر پرداخت خراج خود توانایی پیدا میکنند و بیت المال مسلمانان نیز افزوده میشود. و از من خواستند که نامهای به تو بنویسم تا آنها را به کار گرفته برای حفر نهر و لایروبی آن، آنها را جمع کنی و در این راه به آنان کمک مالی کنی. و اما من این را صحیح نمیدانم که کسی را مجبور به کاری بکنم که دوست ندارد. آنها را دعوت کن؛ پس اگر نهر، آن گونه بود که آنها میگفتند، هر کسی خواست، او را برای کار بفرست و نهر از آن کسی است که روی آن کار کند نه آنان که از کار در آن ناراحت هستند و اگر آن را آباد سازند و قوی گردند، برای من محبوبتر است از آنکه ضعیف باشند. والسلام. (انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۶۲).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[قرظة بن کعب (مقاله)|مقاله «قرظة بن کعب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص ۴۶.</ref> | ||