تاریخ‌نگاری: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-\n{{امامت}} +{{امامت}}))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== {{پانویس}} +==پانویس== {{پانویس}} ))
خط ۲۰: خط ۲۰:


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}



نسخهٔ ‏۲۹ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۱۰

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تاریخ‌نگاری (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • توصیف مکتوب احوال و اعمال انسان را به هر روش و مبتنی بر هر مکتب و رعایت هر شیوه تنظیم و تدوین، می‌توان "تاریخ‌نگاری" خواند که در معنای خاص، بر ثبت وقایع و احوال سیاسی و اجتماعی هر قوم یا جامعه جهانی اطلاق می‌شود. هر قوم و مردمی احوالی را از سر گذرانده‌اند که تاریخ آنان را تشکیل می‌دهد، اما این بدان معنا نیست که همه اقوام و مردمان لزوم حفظ، ثبت و نقل تاریخ خود را احساس می‌کرده‌اند، بلکه انگیزه‌ها و اهداف قومی و وضعیت خاص بومی است که به این مفهوم معنا می‌بخشد تا مردم به ثبت رویدادها بپردازند. نیز گفته‌اند که تاریخ‌نگاری علمی است که در آن، زمان و اوضاع و احوال و نیز احوال مربوط به آن زمان‌ها از جهت تعیین وقت، به بحث و بررسی گذاشته می‌شود[۱].
  • از آن‌جا که تاریخ‌نگاری از علوم مدون است، موضوع و مسئله خاص خود را دارد. موضوع آن عبارت است از رویدادهای عجیب و غریب، به شرط آن که این رویدادها به روشنی تعریف و مرزبندی شوند و وقت رخ دادن آنها معین و آن‌گاه به منظوری صحیح نوشته شود. مسئله علم تاریخ‌نگاری انسان است که باید به‌وجهی درست و منظم و معتبر بدان پرداخته شود. از دید ویل دورانت، علم نبودن تاریخ‌نگاری از بدیهیات است و تاریخ‌نگاری فقط می‌تواند صنعت، هنر یا فلسفه‌ای باشد. صنعت است از آن‌رو که حقایق را از غیر آن جدا می‌کند، هنر است چون در مطالب آشفته و در هم، نظم با معنایی پدید می‌آورد، فلسفه است برای آن‌که در جست‌وجوی دورنمای آینده و درصدد روشن‌فکری اندیشه است[۲].

انواع تاریخ‌نگاری

  1. تاریخ نقلی: عبارت است از علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسان‌ها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در زمان حال وجود دارد. هر وضع و حالتی و هر واقعه و حادثه‌ای که زمانش منقضی شود، به ‌گذشته تعلق دارد و جزو تاریخ می‌شود. این نوع تاریخ‌نگاری را که در درجه اول علم جزئی است. یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی است، نه علم به کلیات در قواعد و ضوابط و روابط و درجه دوم نقل وقایع و درجه سوم علم به "بودن" هاست و نه علم به "شدن"‌ها، "تاریخ نقلی" می‌گویند. شیوه نگارش تاریخ نقلی بر مبنای روایات شفاهی و قصه‌های پیشینیان، ثبت وقایع بر مبنای سال‌شماری بر وقایع دودمان‌ها، تدوین فرهنگ‌نامه و شیوه تبارشناختی است که در میان تاریخ‌نگاران اسلامی، علاوه بر آن شیوه حدیثی – خبری و تدوین بر مبنای صفات نیز رواج داشته، ضمن آن‌که نقل‌های تاریخی فراوانی هم در منابع جغرافیایی و فقهی و اداری آمده است[۳].
  2. تاریخ علمی (تحلیلی): عبارت است از علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگی گذشتگان که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به‌دست می‌آید. بنابراین آنچه محتوا و مسائل تاریخی نقلی را تشکیل می‌دهد، یعنی حوادث و وقایع گذشته، به منزله مبادی و مقدمات تاریخ علمی یا تحلیلی است. در تاریخ‌نگاری علمی (تحلیلی) مورخ در پی کشف طبیعت حوادث تاریخی و روابط علی و معلولی آن‌هاست تا به یک سلسله قواعد، ضوابط عمومی و قابل تعمیم به موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. تاریخ علمی یا تحلیلی مانند تاریخ نقلی به گذشته تعلق دارد، نه به حال؛ و علم به "بودن" هاست نه علم به "شدن‌ها". اما بر خلاف تاریخ نقلی، کلی است، یعنی نه جزئی و عقلی است، نه نقلی محض[۴].
  • تاریخ و تاریخ‌نگاری از آن‌جا اهمیّت می‌یابد که امام (ع) سرگذشت و سرنوشت پیشینیان را چراغ راه آیندگان قرار می‌دهد و خود در سلوک عملی‌اش به بهره‌گیری و عبرت‌پذیری از آنان مبادرت می‌ورزد. در نامه‌ای که به فرزندش امام حسن (ع) می‌نویسد، می‌گوید: پسرم، گرچه من شاهد زندگی پیشینیان نبوده و در عهد آنان حضور نداشته‌ام، اما کردارشان را به دقت زیر نظر گرفته‌ام و در سرگذشت آنان ژرف اندیشیده‌ام و در آثار برجای‌مانده از ایشان سیر و تأمل کرده‌ام، آن‌چنان که گویی یکی از آنان به‌شمار می‌آیم، بلکه من به سبب اطّلاع کامل از اوضاع آنان، گویی از آغاز تا انجام در کنارشان بوده‌ام. در نتیجه از میان انبوه تاریکی‌ها و انحراف‌ها، پاکی‌ها و روشنی‌ها را بازشناخته و سودبخش را از زیان‌بخش جدا کرده‌ام[۵][۶].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 195.
  2. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 195.
  3. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 195-196.
  4. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 196.
  5. نهج البلاغه، نامه ۳۱: «أَيْ بُنَيَّ إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي، فَقَدْ نَظَرْتُ‏ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ، وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ، بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ، قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ، فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ»
  6. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۹۶.