بحث:برهان
برهان ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
- برهان در قرآن
- برهان در حدیث
- برهان بودن معصوم (زیرشاخهٔ صفات معصوم)
- برهانآوری معصوم (زیرشاخهٔ احتجاج)
- مقام برهان الهی (زیرشاخهٔ مقام معصوم)
این صفحه برای ابهامزدایی ایجاد شده است و پیوندهایی به صفحات گوناگون با نامهای مشابه دارد. اگر یک پیوند داخلی شما را به اینجا هدایت کردهاست، در صورت تمایل آن پیوند را برای اشارهٔ مستقیم به مقالهٔ مورد نظر تغییر دهید. |
درآمد
برهان، در لغت
واژه «برهان»، در لغت به معنای آوردن حجّت و دلیل روشن و قاطع است. صاحب بن عبّاد، در این باره میگوید: البُرهانُ: بَیانُ الحُجَّةِ وَ إیضاحُها.[۱] برهان، آوردن حجّت و واضح گردانیدن آن است. همچنین اَزهَری، به نقل از لیث، آورده است: البُرهانُ: الحُجَّةُ وَ إیضاحُها.[۲] برهان، حجّت و واضح گردانیدن آن است. واژه شناسان، در ریشه شناسی «برهان»، دچار اختلاف نظر شده اند: الف ـ برخی الف و نون آن را زاید شمرده اند و برهان را مصدر ثلاثی مجرّد از مادّه «بره» دانسته اند که بر معنای روشن و واضح، دلالت میکند. زمخشری
می گوید: أبرَهَ فُلانٌ: جاءَ بِالبُرهانِ ؛ وَ «بَرهَنَ» مُوَلَّدٌ ؛ وَ البُرهانُ: بَیانُ الحُجَّةِ وَ إیضاحُها ؛ مِنَ البَرَهرَهَةِ، وَ هِیَ البَیضاءُ مِنَ الجَواری.[۳] أبرَهَ فُلانٌ، یعنی: «فلانی، برهانی را آورد» و واژه «بَرهَنَ»، مُوَلَّد (غیر اصیل) است و بعدا ساخته شده است و برهان، آوردن حجّت و واضح گردانیدن آن است و از واژه «بَرَهرَهَة» گرفته شده که به معنای زنان سپیدروست. ب ـ برخی آن را رباعی مجرّد و فعل آن را «بَرهَنَ» دانسته اند. جوهری، در موضع ذکر مادّه «برهن» میگوید: البُرهانُ: الحُجَّةُ ؛ وَ قَد بَرهَنَ عَلَیهِ، أی أقامَ الحُجَّةَ.[۴] برهان، به معنای حجّت است و «قَد بَرهَنَ عَلَیهِ»، یعنی: بر آن، برهان اقامه کرد. ج ـ گروهی نیز برهان را هم جزو ثلاثی ها آورده اند و هم جزو رباعی ها.[۵] در مقام داوری و رفع اختلاف در این مقوله، میتوان گفت: «برهان»، در اصل مصدر و از مادّه «بره» است، به معنای «آوردن حجّت و دلیل روشن» ؛ لیکن در فرآیند کثرت استعمال و فزونیِ اُنس ذهنی میان لفظ و معنای «برهان»، از این واژه، فعل ثلاثی مزیدی بر وزن فَعْلَنَ،[۶] «منحوت» گشت و «بَرهَنَ» به همان معنای «أبرَهَ»
به کار رفته است. سپس فزونی کاربرد «بَرهَنَ» و غلبه استعمالی اش، چنان بین این لفظ و معنا در اذهان اهل گویش تازی، اُنس و پیوند ایجاد نمود که در کاربرد «بَرهَنَ» و مشتقّات آن، دیگر عنایتی به مادّه «بره» نمی شد ؛ یعنی مادّه «برهن»، خود وضع مستقلّ مییابد و حقیقت، در معنای دلیل و برهان روشن آوردن، میگردد. با این توجّه، «بَرهَنَ» از وزن «فَعلَنَ» نیز به وزن «فَعلَلَ» در میآید. از شواهد این سخن، فرآیند تاریخی کاربرد واژه های «برهان» و «برهن» و مشتقّات آنها در گویش عرب و ذکر آنها در معاجم لغوی است -7[۷][۸]
فرق میان «برهان» و «دلیل»
ابو هلال عسکری، در بیان فرق میان برهان و دلیل، میگوید: الفَرقُ بَینَ البُرهانِ وَالدَّلیلِ: البُرهانُ: الحُجَّةُ القاطِعَةُ المُفیدَةُ لِلعِلمِ، وَ أَمّا ما یُفیدُ الظَّنَّ فَهُوَ الدَّلیلُ.[۹] تفاوت میان برهان و دلیل، این است که برهان، به معنای حجّت قاطع و مفید برای علم است ؛ امّا آنچه برای ظن، مفید باشد، دلیل است. باری ! ریشه واژه «برهان» هر چه باشد، تردیدی نیست که این واژه از نظر واژه شناسان، به معنای دلیلی است که به روشنی و با قاطعیّت بتواند مدّعا را اثبات نماید ؛[۱۰] امّا به تدریج از معنای اصلی خود، فاصله گرفته و در اصطلاح منطق، به نوع خاصّی از استدلال، اطلاق شده است.[۱۱] برهان، در قرآن و حدیث
در قرآن و حدیث، «برهان» در معنای لغوی خود، یعنی دلیل واضح و روشن و مفیدِ برای علم، اطلاق شده است. این واژه در قرآن، هفت بار به صورت مفرد[۱۲] و یک بار به صورت تثنیه آمده است.[۱۳]
مهم ترین نکاتی که برای آشنایی با جایگاه برهان در قرآن و حدیث، قابل توجّه اند، عبارت اند از:
1. واژه های مشابه برهان[۱۴] (اسامی و شئون برهان). در قرآن
در قرآن و حدیث، واژه هایی وجود دارند که در معنای برهان به کار میروند. این واژه ها عبارت اند از:
الف ـ سلطان
برهان، از آن رو که بر عقل ها و دل ها سلطه مییابد[۱۵] و به انسان، قدرت مقابله با مخالفان اعتقادی را میدهد، سلطان نامیده میشود، مانند: «أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُّبِینٌ.[۱۶] یا دلیلی آشکار [ در دست ] دارید؟»
ب ـ آیه
برهان، دلیلی روشن و آشکار بر حقّانیت آورنده آن است و از این رو، در برخی از موارد، از آن به «آیه»[۱۷] تعبیر شده است، مانند:
«ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَی وَ أَخَاهُ هَارُونَ بِایَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ.[۱۸] سپس موسی و برادرش هارون را با آیات خود و حجّتی آشکار، فرستادیم». در این آیه، از عصای موسی(ع) و «ید بیضاء (دست. ..)» و دیگر امور خارق العاده ای که به دست موسی(ع) ظاهر شد و حقّانیت او را ثابت کرد، به «آیات» تعبیر شده است، در حالی که در آیه ای دیگر، از عصا و ید بیضا، به عنوان دو برهان، یاد گردیده است: «فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّکَ إِلَی فِرْعَوْنَ وَ مَلَاءِیْه.[۱۹] این دو [ نشانه ]، دو برهان از جانب پروردگار توست [ که باید ]به سوی فرعون و سران [ کشور ]او [ ببری ]».
ج ـ حجّت
برهان، دلیل قاطع و راهی روشن برای اِحقاق حق و اِبطال باطل است. از این رو، «حجّت»[۲۰] نامیده گردیده است، مانند: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ.[۲۱] برهانِ رسا، ویژه خداست».
د ـ بیّنه
برهان، دلیلی واضح، روشن و آشکار برای اثبات مدعا و تشخیص حق از باطل
است. از این رو، به آن «بیّنه»[۲۲] اطلاق گردیده است، مانند: «أَفَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ.[۲۳] آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجّتی روشن است ؟ ». «لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ.[۲۴] تا کسی که [گم راه و] هلاک میشود، از روی برهان، هلاک گردد، و کسی که زنده میشود [و هدایت مییابد]، از روی برهان، زنده بماند».
2. ارزش و اهمّیت برهان
بر اساس قرآن و احادیث نقل شده از پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت بزرگوار ایشان، برهان، پایه و اساس اسلام در عقیده، اخلاق و عمل است. لذا مردم را بر مبنای برهان، به توحید، نبوّت، معاد و امامت، و همچنین به ارزش های اخلاقی و عملی دعوت مینمایند و در یک کلام، از نظر اسلام، برهان، میزان و معیار سنجش حق و باطل است. اسلام، خود بر برهان تکیه میکند و از مخالفان نیز برهان طلب مینماید.[۲۵]
3. تأمّلی در آنچه برهان نامیده شده
با تأمل در آنچه در قرآن و حدیث، برهان نامیده شده (مانند: خودِ قرآن، انبیا، معجزات انبیا و اهل بیت(ع))، در کنار آیات و احادیثی که فطرت و عقل را معیار سنجش حق و باطل میدانند، به این نتیجه میرسیم که از نظر اسلام، عقل سلیم و فطرت پاک، پایه و اساس برهان است. معجزات انبیا، بدان جهت برهان نامیده شده که عقل، به روشنی دلالت آنها را بر صدق مدعی نبوت، درک میکند. انبیا، قرآن، اسلام و اهل بیت(ع)، از آن رو، برهان نامیده شدهاند که برنامههایی که برای زندگی ارائه میدهند، منطبق با موازین عقلی و فطری است. همچنین نام گذاری موارد دیگری به برهان، نشانه هماهنگی آنها با فطرت و عقل است. بر این اساس، در اسلام، چیزی که ضدّ عقل و فطرت باشد، وجود ندارد و اگر چیزی به خدا و انبیا و اهل بیت(ع)، نسبت داده شود که ضدّ عقل و فطرت است، قطعا صحیح نیست. {-1-}
4. اوصاف و انواع برهانهای خداوند
بر پایه متون حدیثی ای که در فصل چهارم آمده، برهان های الهی با چهار صفت، توصیف شده اند: وضوح، بلوغ، شمول و دوام. آنچه قابل بحث و بررسی است، این که: آیا همه برهان های الهی، دارای این اوصاف هستند یا ویژگی های یاد شده به نوع خاصّی از برهان های الهی اختصاص دارند؟ برای پاسخ به این سؤال، باید گفت: برهان های الهی، به دو دسته تقسیم میشوند: برهان های ظاهر و برهان های باطن، چنان که از امام کاظم(ع) روایت شده که فرمود: إنَّ للّهِِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً ؛ فَأَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الأَنبِیاءُ وَ الأَئِمَّةُ، وَ أَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ.[۲۶] برای خدا بر مردم، دو حجّت است: حجّتی بیرونی و حجّتی درونی. حجّت بیرونی، فرستادگان و پیامبران و اماماناند، و حجّت درونی، خِردهایند.
[1] این سخن، بدین معنا نیست که عقل میتواند به همه حقایق دینی، احاطه پیدا کند و برای مثال، کُنه خدا را درک کند یا حقیقت روح و ملائکه را کشف نماید. این امور، فوق عقل اند، نه ضدّ عقل.
برهانهای باطنی خداوند متعال، یعنی برهانهای فطری و عقلی، دارای همه ویژگی هایی هستند که بدانها اشاره شد، بدین معنا که همه انسان ها در طول تاریخ، به طور واضح و روشن، خوب و بد را ذاتا تشخیص میداده اند و برای نمونه، میدانسته اند که عدل، نیکوست و ظلم، بد است. خداوند متعال، در قرآن کریم، در این باره فرموده است: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا. [۲۷] سوگند به نفْس و آن که آن را درست کرد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن، الهام کرد ». در حدیثی از امام صادق(ع) ـ که میتواند به همین موضوع اشاره داشته باشد ـ، آمده است: ما مِن عَبدٍ إلّا وَ للّهِِ عَلَیهِ حُجَّةٌ.[۲۸] هیچ بنده ای نیست، مگر آن که خدا را بر او حجّتی است. امّا برهان های ظاهری خداوند، یعنی انبیا و اوصیای آنان، دارای همه اوصافی که بدانها اشاره شد، نیستند ؛ زیرا چه بسا حجّت های الهی به دلیل وجود مانع، آشکار نباشند یا دستیابی همه مردم به آنها امکان پذیر نباشد، چنان که امام مهدی(ع) قرن هاست که از دیده ها پنهان است. در این باره، از امام علی(ع) روایت شده که فرمود: لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ للّهِِ بِحُجَّةٍ، إمّا ظاهِرا مَشهورا، وَ إمّا خائِفا[۲۹] مَغمورا ؛ لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَ بَیِّناتُهُ.[۳۰]
زمین، از کسی که حجّت خدا را بر پا دارد، خواه آشکار و شناخته یا بیمناک و گم نام، خالی نمی مانَد تا آن که حجّت ها و گواه های خدا از بین نروند. امّا این که برهانِ پنهان و امامِ غایب، چه سودی برای جامعه دارد، مسئله دیگری است که توضیح آن در مبحث امامت گذشت.[۳۱] نکته قابل توجّه، این است که برهان باطنی، یعنی برهان فطری و عقلی، نمی تواند مبنا و معیار تکلیف الهی باشد. قرآن کریم، تصریح میفرماید: «وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا.[۳۲] و ما تا پیامبری برنینگیزیم، به عذاب نمی پردازیم». این سخن، بدین معناست که هر چند انسان، خود میتواند اجمالاً خوب و بد را تشخیص دهد ؛ لیکن تا تکالیف الهی از طریق پیامبران یا اوصیای آنان به انسان ابلاغ نشود، خداوند، او را مؤاخذه نخواهد کرد.
5. آثار پیروی از برهان
پیروی از برهان، موجب معرفت یافتن به حقایق هستی و کامیابی مادّی و معنوی، و دنیوی و اُخروی است. مهم ترین آثار پیروی از برهان را در این عناوین میتوان خلاصه کرد:
الف ـ رهایی از خرافه پرستی
قرآن کریم با دعوت کردن مردم به پیروی از برهان، آنان را از خرافاتی مانند شرک و بت پرستی ،[۳۳] فرزنددار بودن خداوند متعال،[۳۴] دخترانِ خدا خواندنِ
فرشتگان،[۳۵] گروه گرایی و نژادپرستی[۳۶] و... باز میدارد.
ب ـ رهایی از پیروی کورکورانه از دیگران
پیرو برهان، نمی تواند بدون دلیل روشن، از کسی پیروی کند. از این رو، پیروان راستین قرآن، هیچ گاه کورکورانه از پدر و مادر، شخصیت های معروف، احزاب و گروه های سیاسی و اجتماعی، دنباله روی نخواهند کرد.[۳۷]
ج ـ دستیابی به یقین
پیروی از برهان، انسان را از شک ـ که آفت زندگی معنوی است ـ، رهایی میبخشد[۳۸] و به سرمنزل یقین رسانده، به حقایق هستی، ره نمون میگردد.[۳۹]
د ـ برخورداری از امنیت
یکی از آثار مهمّ پیروی از برهان، احساس آرامش و امنیت روانی است که در نتیجه رسیدن به یقین، برای انسان، حاصل میشود و بدین سان، اولیای الهی در هیچ شرایطی احساس ناامنی، ترس و وحشت ندارند.[۴۰]
ه ـ پیروزی بر مخالفان
پیروان برهان، هیچ گاه در میدان مبارزه اعتقادی، شکست نمی خورند ؛ زیرا برهان، آنها را با حق همراه میسازد. بر پایه سنّت های ثابت الهی، حق، همواره بر باطلْ پیروز است و در میدان مبارزات سیاسی نیز پیروزی نهایی با پیروان برهان است.[۴۱]
6. آثار مخالفت با برهان
بر عکس آنچه گفته شد، مخالفت با برهان، مایه گم راهی و ناکامی مادّی و معنوی است. شماری از خطرهای بی توجّهی و مخالفت با برهان، عبارت اند از:
الف ـ پیروی از حدس و گمان
کسی که آمادگی ندارد از عقل و برهان عقلی پیروی کند، طبعا در زندگی، راهی جز پیروی از حدس و گمان ندارد. از این رو، در بسیاری از آیات قرآن، هنگامی که برهان یا علم نفی شده، در کنار آن، پیروی از گمان و تکیه بر تخمین، مطرح گردیده است.[۴۲]
ب ـ پیروی از تمایلات نفسانی
دومین خطری که در نتیجه مخالفت برهان، دامنگیر انسان میشود، پیروی از تمایلات نفسانی است. کسی که برهان را رها کند، ناگزیر در دام هوس ها و خواسته های نامشروع میافتد. لذا قرآن کریم، پیروی از هوای نفس را در کنار پیروی از گمان، نتیجه پیروی نکردن از برهان، شمرده است.[۴۳]
ج ـ سرنوشت شوم
قرآن کریم، سرشار از یادآوری سرگذشت دردناک و عبرت آموز اقوامی است که در برابر براهین روشن الهی ایستادند و خطرناک ترین سرنوشت ها را برای خویش، رقم زدند.[۴۴] روی گردانی اهل مَدیَن از حجّت های روشنِ شعیب(ع) و فرجام هلاکتبار این قوم، از نمونه های بارز این یادآوری هاست.[۴۵]
ارزش برهان
پایه دعوت به خدا
پایه دعوت به معاد
پایه دعوت به نبوت
پایه دعوت به امامت
جدا سازنده حق از باطل
ریشه برهان
فطرت
خرد
انچه(برهان)یا مشابه ان،نامیده شده است
قران
پیامبران(علیهم السلام)
معجزات پیامبران
خاندان پیامبر(علیهم السلام)
اسلام
علم
راویان حدیث اهل بیت(علیهم السلام)
نیکان
پیروان تهیدست اهل بیت (علیهم السلام)
انچه مانع نافرمانی میشود
گواه در داوری
و این چند چیز
ویژگی برهانهای خدا
روشنگری و وضوح
رسایی
فراگیری
استمرار
- ↑ المحیط فی اللّغة: ج 3 ص 483 مادّه «بره».
- ↑ تهذیب اللّغة: ج 1 ص 322. ابن منظور، در ذیل مادّه «بره» میگوید: «البُرهانُ: الحُجَّةُ الفاصِلَةُ البَیّنةُ» و ذیل مادّه «برهن» میگوید: «البُرهانُ: بَیانُ الحُجَّةِ و اتِّضاحُها» (لسان العرب: ج 13 ص 51 مادّه «برهن» و ص 476 مادّه «بره»).
- ↑ أساس البلاغة: ص 21 مادّه «بره».
- ↑ صحاح اللّغة: ج 5 ص 2078 مادّه «برهن». شایان ذکر، این که جوهری در ذیل مادّه «بره»، هیچ یادی از واژه «برهان» و «برهن» نمی کند.
- ↑ مانند اَزهَری در تهذیب اللّغة (ج 1 ص 322) که در مادّه «بره»، آن را ذکر نموده، از لیث و ابن اعرابی نقل میکند که آنان، فعل «برهن» را از واژگان مولَّد (زایا) میشمارند. سپس خود این احتمال را روا میشمارد که نون آن، اصلی باشد. همچنین، ر. ک: لسان العرب: ج 13 ص 51 مادّه «برهن» و ص 476 مادّه «بره»، تاج العروس: ج 18 ص 55 مادّه «برهن» و ج 19 ص 15 مادّه «بره»، المصباح المنیر: ص 46.
- ↑ این فعل، از ابواب غیر مشهور و بر وزن عروضیِ فعل رباعی مجرَّد است. اصطلاحا این گونه افعال و مصادرشان را «منحوت» مینامند و این فعل، به فعل مجرّد، ملحق میشود. سیبویه، در کتاب خود، بابی با عنوان: «باب ما لحقته الزوائد من بنات الثلاثة و اُلحق ببنات الأربعة، حتّی صار یجری مجری ما لا زیادة فیه، و صارت الزیادة بمنزلة ما هو من نفس الحرف» باز کرده و سپس اوزان و مثال هایی را ذکر میکند. از جمله این اوزان است: «فَوْعَلْتُ»، «فَیْعَلْتُ»، «فَعْوَلْتُ»، «فَعْلَیْتُ» و «فَعْنَلْتُ». نمونه های آنها نیز: «حَوقَلتُ»، «بَیطَرتُ»، «هَینَمتُ»، «جَهوَرتُ»، «قَلسَیتُ»، «قَلنَستُ» و «شَیطَنتُ» هستند که همگی را بر وزن عروضی «دَحْرَجْتُ» میآورد و سپس اوزان و مثال هایی را برای ملحقّات به رباعی مزید، بر میشمارد ؛ مانند: «تقلسی»، «تشیطن»، «تمکَّن»، «تَمَسکَنَ» که همگی بر وزن عروضی «تدحرج» آمده اند (ر. ک: الکتاب: ج 2 ص 402 ـ 404).
- ↑ از نمونه ها و شواهدی که میتوان برای این تحلیل برشمرد، ملاحظه کاربرد واژه «برهان» و عدم کاربرد فعل «برهن» و مشتقّات آن در قرآن کریم و دیگر متون اسلامی تا اواخر قرن دوم هجری و نیز نوع ذکر آنها در کتب لغت شناسان کهن، میانی و متأخّر است ؛ زیرا لُغَویان کهن همچون خلیل بن احمد (م 170 ق)، تنها به ذکر مادّه «بره» و «برهان» بسنده میکنند و اصلاً از فعل «برهن» و مشتقّاتش یاد نمی کنند و لغویان میانی مانند لیث (م ح 203ق) و ابن اعرابی (م ح 231 ق)، از شاگردان خلیل، آن را با نوعی تردید، ذکر میکنند و احیانا مولَّد میشمارند ؛ ولی این واژه در گفتار لغویان متأخّرتر از آنان، مانند جوهری (متوفّای سال سیصد و نود و اندی) و اَزهَری (م 370 ق)، جایگاه مستقر و جا افتاده تری مییابد و به صورت مادّه ای مستقل، آن را ذکر مینمایند. این فرآیند، در گفتار لغت شناسان متأخّر، نمایان است (ر. ک: تهذیب اللّغة: ج 1 ص 322 ذیل مادّه «بره» و «برهن»، الصحاح: ج5 ص2078 ذیل مادّه«برهن»، لسان العرب:ج13 ص476 ذیل مادّه «بره»و ج13 ص51 ذیل مادّه «برهن»، تاج العروس: ج18 ص55 مادّه «برهن» و ج19 ص15 مادّه «بره»، المصباح المنیر: ص 46 موضع ذکر ماده «بره» ).
- ↑ گفتنی است که واژه شناسی این مبحث، توسّط محقّق ارجمند جناب آقای محمّد احسانی فر انجام ف گردیده است.
- ↑ معجم الفروق اللغویة: ص 97.
- ↑ ر. ک: ترتیب کتاب العین: ص 80، لسان العرب: ج 13 ص 51 مادّه «برهن»، الصحاح: ج 5 ص 2078 مادّه «برهن»، تاج العروس: ج 18 ص 55 مادّه «برهن»، المصباح المنیر: ص 46 و....
- ↑ برای آشنایی با معنای اصطلاحی برهان، ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی و دانش نامه جهان اسلام: ذیل واژه «برهان».
- ↑ بقره: آیه 111، نساء: آیه 174، یوسف: آیه 24، انبیا: آیه 24، مؤمنون: آیه 117، نمل: آیه 64 و قصص: آیه 75.
- ↑ قصص: آیه 32.
- ↑ برای توضیح بیشتر این واژه ها، ر. ک: دائرة المعارف قرآن: ج 5 ص 509.
- ↑ «سُمِّیَ الحُجَّةُ سُلطانا و ذلک لِما یَلحَق مِن الهجومِ علَی القلوبِ و لکِن أکثَرُ تَسَلُّطِهِ علی أهلِ العِلمِ وَالحِکمَةِ مِن المؤمنین ؛ حجّت را سلطان نامیده اند ؛ چرا که به دل ها هجوم میآورد، امّا بیشترین تسلّط آن، بر مؤمنانی است که اهل علم و حکمت اند» (مفردات ألفاظ القرآن: ص 420 مادّه «سلط» ). در المیزان فی تفسیر القرآن (ج 11 ص 177) نیز آمده: «و السلطان هو البرهان لتسلُّطه علی العقول ؛ سلطان، همان برهان است ؛ چرا که بر عقل ها تسلّط مییابد».
- ↑ صافّات: آیه 156. نیز، ر. ک: هود: آیه 96، ابراهیم: آیه 10، کهف: آیه 15، مؤمنون: آیه 45، نمل: آیه 36، دخان: آیه 19، طور: آیه 38 و. ...
- ↑ «الآیة: هی العلامة الظاهرة ؛ آیه، یعنی نشانه آشکار» (مفردات ألفاظ القرآن: ص 101 مادّه «أی»).
- ↑ مؤمنون: آیه 45. نیز، ر. ک: هود: آیه 96.
- ↑ قصص: آیه 32.
- ↑ «الحُجَّةُ: الدَّلالَةُ المُبَیِّنَةُ لِلمَحَجَّةِ، أی المقصد المستقیم الّذی یقتضی صحّة أحد النقیضین ؛ حجّت، عبارت است از دلیل روشن کننده مَحَجّه، یعنی راه راست، به صورتی که درستی یکی از طرفینِ نقیض را اقتضا کند» (مفردات ألفاظ القرآن: ص 219 مادّه «حج»).
- ↑ انعام: آیه 149.
- ↑ البَیِّنَةُ: الدَّلالَةُ الواضِحَةُ عَقلِیَّةً کانَت أو مَحسوسةً ؛ بیّنه، دلیل واضح و روشن است، خواه عقلی باشد یا محسوس (مفردات ألفاظ القرآن: ص 157 «بان»).
- ↑ هود: آیه 17.
- ↑ انفال: آیه 42.
- ↑ ر. ک: بقره: آیه 156، انبیا: آیه 24، نمل: آیه 64، قصص: آیه 75.
- ↑ ر. ک: ص 128 ح 28.
- ↑ شمس: آیه 7 ـ 8.
- ↑ ر. ک: ص 188 ح 142.
- ↑ در الأمالی طوسی، در متن حدیث، به جای « خائفا (بیمناک) »، «مستترا (پنهان)» آمده است.
- ↑ ر. ک: ص 192 ح 146.
- ↑ ر. ک: همین دانش نامه: ج 6 ص 302 (پژوهشی در باره حکمت امامت و رهبری).
- ↑ اسرا: آیه 15.
- ↑ ر. ک: مؤمنون: آیه 117، انبیا: آیه 24، نمل: آیه 64، اعراف: آیه 71، یوسف: آیه 40 و....
- ↑ ر. ک: یونس: آیه 68.
- ↑ ر. ک: صافّات: آیه 149 ـ 156، نجم: آیه 21.
- ↑ ر. ک: بقره: آیه 111.
- ↑ ر. ک: هود: آیه 88.
- ↑ ر. ک: هود: آیه 17.
- ↑ ر. ک: انعام: آیه 75 ـ 79 و 83.
- ↑ ر. ک: انعام: آیه 81، انبیا: آیه 103، یونس: آیه 62 و 64.
- ↑ ر. ک: انبیا: آیه 18، اسرا: آیه 81، مجادله: آیه 21، مائده: آیه 56 و. ...
- ↑ ر. ک: نجم: آیه 23 و 27 ـ 28، انعام: آیه 148، زخرف: آیه 20، نسا: آیه 157.
- ↑ ر. ک: نجم: آیه 23، محمّد: آیه 47.
- ↑ ر. ک: دائرة المعارف قرآن کریم: ج 5 ص 516.
- ↑ ر. ک: هود: آیه 91 ـ 94.