تفسیر قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۴ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۰۸:۳۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از زیرشاخه‌های بحث تبیین قرآن است. "تفسیر قرآن" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تفسیر قرآن (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.


مقدمه

  • یکی از وظایف امام(ع) در برابر قرآن کریم، حفظ آن از تحریف معنوی است. این مهم با بیان تفسیر صحیح و تأويل آن، صورت می‌گیرد. در روایات پرشماری، به نقش تفسیری امامان معصوم(ع) اشاره شده است؛ چنان‌که در تفسیر آیه ﴿﴿فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ، بیش از بیست روایت وجود دارد که مقصود از "اهل الذكر" را امامان(ع) معرفی کرده‌اند[۱] در این راستا مقصود از ذکر در برخی روایات صحیح، قرآن بوده،[۲] در برخی دیگر از روایات صحیح به خود پیامبر معنا شده[۳] و حتی ظاهر برخی روایات، گویای آن است که امامان(ع) مصداق انحصاری اهل الذكرند.[۴]
  • البته یادکرد این نکته ضروری است که شأن نزول اهل الذكر در این آیه، بنا به تصريح بسیاری از مفسران شیعه و سنی، اهل کتاب،[۵] دانشمندان یهود و نصارا،[۶] مؤمنان اهل کتاب،[۷] یا خصوص اهل تورات است[۸] و برخی نیز به‌طور عام، اهل الذكر را عالم به کتب آسمانی دانسته‌اند.[۹] با وجود این، چنان‌که گذشت، روایات مستفیضه‌ای بر تعیین ائمه اطهار(ع) به عنوان مصادیق اهل الذكر به ما رسیده است. در جمع میان این دو مطلب می‌توان گفت که اهل الذكر، عام بوده، ائمه اطهار(ع) نیز از مصادیق و بلکه مصداق کامل آن هستند.
  • به هر روی، از اینکه امامان(ع) به عنوان اهل الذكر معرفی شده‌اند و خداوند متعال مردم را به سؤال از آنها امر کرده است، روشن می‌شود که ایشان آشنا به قرآن و سنت نبوی‌اند، مردم وظیفه دارند در فهم قرآن کریم به آنها مراجعه کنند.

در برخی دیگر از روایات، با عباراتی همچون "عَيْبَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَ أَهْلُ دِينِ اللَّهِ"[۱۰] بر شأن تفسیری امامان(ع) تأكيد شده است؛ چنان‌که در برخی روایات صحیح از تعبیر "تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّه‏" به معنای مفسران وحی الهی استفاده شده است.[۱۱] در برخی روایات، برای وصف امامان(ع)، از تعبير "أَمِينُ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ‏" یاد شده است.[۱۲] فراوانی این سنخ روایات به‌گونه‌ای است که موجب اطمینان نسبت به صدور این مفهوم از پیشوایان دین می‌شود. این مفهوم در زیارت‌نامه امام حسین(ع) (که سندی صحیح دارد) بر خود پیامبر اکرم(ص) نیز اطلاق شده است: "السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ أَمِينِ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ".[۱۳] از سوی دیگر، در روایات فراوانی بر این مسئله تأكيد شده است که آیات قرآن کریم، افزون بر داشتن ظاهر، باطنی ژرف نیز دارند؛ باطنی که باید با تأمل و تدبر در آیات به آن دست یافت. فراوانی این روایات به‌گونه‌ای است که عده‌ای از محققان، مدعی تواتر معنوی این روایات شده‌اند.[۱۴] در برخی از این روایات، تنها به جنبه عمیق بودن بطون قرآن اشاره شده است؛ چنان‌که در روایتی معتبر از امام صادق(ع)، به نقل از پدران بزرگوارشان و رسول اکرم (ص) آمده است: ظاهر قرآن، شگفت‌انگیز و باطن آن، عمیق است.[۱۵]

براساس برخی از روایات، تمام آیات قرآن کریم، ظاهر و باطن دارد؛ چنان‌که فضیل بن یسار در روایتی معتبر از امام باقر(ع) نقل می‌کند که فرمودند: "مَا مِنْ آيَةٍ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ".[۱۶] در اینجا بنای ورود تفصیلی به این مسئله را نداریم[۱۷] و تنها به این نکته بسنده می‌کنیم که می‌توان گفت وجود بطون برای آیات قرآن کریم، مورد اجماع دانشمندان مسلمان است؛[۱۸] تا آنجا که غزالی می‌نویسد: "بدان هرکس گمان کند که برای قرآن جز آنچه که ظاهر تفسیر، ترجمه می‌نماید، معنایی نیست، از حد دانش خود خبر داده و در خبر دادن از دانش خود به درستی سخن گفته، ولی در قضاوتش که همه مردم را به درجه و مرتبه پایین دانش خود برگردانده، خطا کرده است؛ بلکه اخبار و آثار دلالت می‌کند بر اینکه در معانی قرآن، برای صاحبان فهم میدان وسیعی است".[۱۹]

آنچه از روایات یادشده به دست می‌آید آن است که آیات قرآن کریم افزون بر داشتن معنای ظاهری، معنایی باطنی نیز دارد که عمیق‌تر از معنای ظاهری است. روشن است که این معنای باطنی نمی‌تواند به ذهن همگان خطور کند. از سوی دیگر، یکی از علومی که به امامان(ع) داده شده، علم تأويل قرآن است. تأويل به هر معنایی که در نظر گرفته شود،[۲۰] دست‌کم روشن‌ترین معنای آن همان معانی‌ای است که در ابتدا در دسترس همگان قرار نمی‌گیرد. بنابراین، مسئله بطون قرآن و تأويل، ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر دارند. پس اگر امام(ع) علم به تأویل دارد، توانایی رازگشایی از بطون قرآن را نیز دارد.

اگر امام، امین خدا بر وحی (= قرآن) باشد، طبیعی است که علم به حقیقت و باطن قرآن را در اختیار دارد که می‌توان از آن به تأویل نیز یاد کرد. به نظر می‌رسد این حقیقت در روایاتی که ائمه(ع) را "راسخان در علم" می‌دانند، بازتاب یافته است و این روایات از این جهت همسو و هم‌افق‌اند؛ چنان‌که امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) در‌این‌باره در ضمن روایتی صحیح با اشاره به آیه ﴿﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ[۲۱] فرمودند: "رسول الله (ص) برترین راسخان در علم است. خداوند عزّوجلّ تمام علوم مربوط به تنزیل و تأويل قرآن را به وی آموخته است... و جانشینان پس از وی نیز تمام آن را می‌دانند...".[۲۲] همچنین ابوبصیر در روایت صحیح دیگری از امام صادق(ع) نقل می‌کند که فرمودند: "ما راسخان در علم هستیم و ما تأويل قرآن را می‌دانیم".[۲۳] به‌طور کلی انبوهی از روایات در متون حدیثی وجود دارد که علم به تأويل قرآن را یکی از علوم امامان می‌داند. رازگشایی از بطون قرآن در موارد پرشماری به وسیله ائمه اطهار(ع) به منصه ظهور رسیده است. برای نمونه، در صحيحه عبدالله بن سنان آمده است که شخصی از امام صادق(ع) می‌پرسد: معنای ﴿﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ[۲۴] چیست؟ امام(ع) می‌فرماید: "گرفتن شارب و چیدن ناخن‌ها". عبدالله می‌گوید: ذریح محاربی از شما نقل کرد که فرمودید: معنای این آیه دیدار امام است. حضرت فرمود: "آری، درست است. هم کلام او درست است و هم معنایی که اکنون گفتم. برای قرآن، ظاهر و باطنی است".[۲۵][۲۶]

مفهوم‌شناسی تفسیر

  • تفسیر از ریشه "فسر" به معنای پرده‌برداری و رفع ابهام است[۲۷] آنچه در این بین از اهمیت زیادی برخوردار است اهتمام به این نکته است که تفسیر قرآن یک دانش خاصی است که می‌بایست بر اساس اصول و قواعد روشن انجام گیرد که عدم رعایت آن‌ها باعث فرو غلتیدن در انحرافات و کژی‌های بزرگی است. تاریخ اسلام نشان می‌دهد که پیدایش بسیاری از مذاهب و فرق باطل برخاسته از تفاسیر غلط و ناروای آنان از آیات قرآن بوده است به‌عنوان‌مثال جبریه با استناد به‌ظاهر آیاتی نظیر﴿﴿يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء[۲۸] و بدون توجه به تفسیر صحیح آیه مدعی شدند که همه کارها مستقیماً بااراده خداوند انجام گرفته و انسان‌ها در انجام کارها افعال خود هیچ اختیاری از خود ندارند. یا خوارج از روی خطا و کج‌فهمی با استناد به آیه ﴿﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ[۲۹] مدعی بودند که حکومت و حکمت منحصراً در اختیار خداوند است و ازاین‌جهت معتقد بودند که حضرت امیر(ع)به خاطر پذیرش حکمیت دچار گناه و کفر شده و می‌بایست توبه کند! نیز عموم عالمان اهل سنت که معتقدند جهاد و مبارزه با حاکمان فاسق و ستمگر امری ناروا و ناصواب است به خاطر تفسیر ناصحیح از آیه: ﴿﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ[۳۰] است. زیرا مدعی‌اند که هر حاکمی که زمام کار مسلمانان را در دست دارد صاحب امر تلقی شده و اطاعت مطلق از او واجب است و اطاعت مطلق به معنای حرمت قیام و جهاد علیه او است. پیدا است که اگر بتوان برای فهم و تفسیر صحیح آیات قرآن اصول و مبانی‌ای را ارائه کرد‌، می‌توان از بسیاری از این کج‌فهمی‌ها در برخورد با آیات قرآن جلوگیری کرد. متأسفانه در میان انواع دانش‌های مرتبط با قرآن به این دانش یعنی "دانش فهم و تفسیر قرآن" کمترین توجه شده است و تحقیقات بس اندکی در این زمینه ارائه شده است. درباره مسائل مربوط به مبانی فهم و تفسیر قرآن از سه جهت می‌توان به گفت‌وگو پرداخت که عبارت‌اند از: مراتب معنایی؛ بهره جستن از روایت‌ها و آیات در تفسیر؛ و اجتناب از تفسیر به رأی.

۱. مراتب معنایی: قرآن را از جهت مراتب معنایی می‌توانیم به یک اقیانوس بس ژرف تشبیه کنیم که آموزه‌های آن در لابه‌های مختلف چیده شده است و گذر از هر لایه آن منوط به گذر از لایه پیشین است. حال اگر غواصان مختلفی در آن غور کنند و پس از غور هر‌یک مدعی دیدن عجائبی باشد که احیاناً دیگران آن‌ها را ندیده‌اند به معنای اختلاف حقیقی میان آن‌ها نیست. بلکه هرچه توان و سازوکار غواصی هریک از آن‌ها با دیگران فرق دارد، هریک به فراخور حال و توان خود توانسته به لایه‌هایی ازانی اقیانوس ره یابد، و هر آنچه را که دیده بازگو کند. در مورد قرآن نیز دقیقه چنین اتفاقی افتاده است. بنابراین قرآن دارای مراتب معنایی است، که از آن به بطون قرآن یاد می‌شود، از طرف دیگر مفسران که غواصان این اقیانوس معارف‌اند، ازنظر توان علمی، عمق اندیشه و شناخت جهان، و شخصیت معنوی دارای تفاوت‌اند، وقتی در این کتاب به غور می‌پردازند هرکس به شگفتی‌هایی دست می‌یابد که ممکن است برای دیگران ناشناخته باشد. وقتی درباره قرآن گفته می‌شود: ظاهره انیق و باطنه عمیق "ظاهره انیق" "زیبایی‌اش را می‌گوید" "باطنه عمیق" جنبه علمی و فکری‌اش را می‌گوید. باطن آن خیلی ژرف است، یعنی عمقش خیلی زیاد است، مثل دریایی که شما در آن‌ شنا می‌کنید، یک مقداری می‌روید ولی هنوز عمق دارد، یک مقدار دیگر می‌روید بازهم هنوز عمق دارد، بازهم می‌روید هنوز هم عمق دارد. له تخوم و علی تخومه تخوم؛ اینجا طبقه به طبقه بودن قرآن را ذکر می‌کند، می‌گوید یک نهایتی دارد ولی بالای این نهایت، نهایت دیگری است، حدی دارد، بالای این حد، حد دیگری است. که در این زمینه هم باز ما زیاد داریم که قرآن عباراتٌ واشاراتٌ و لطائفٌ و حقایقٌ، العبارات للعوام و الاشارات للخواص و الطائف وللاولیاء والحقایق للانبیاء طبقه به طبقه است، یعنی درجه به درجه است‌، سطح به سطح است؛ یک سطح قرآن برای یک سطح از افکار است، سطح دیگری دارد برای سطح فکری بالاتری. لا تفنی عجائبه و لاتنقصی غرائبه شگفتی‌های قرآن تمام نمی‌شود، عجائب قرآن پایان نمی‌پذیرد[۳۱]

۲. ضرورت بهره جستن از آیات و روایات‌ها در تفسیر: اصل تفسیرگری آیات قرآن نسبت به یکدیگر برای آشنایان با تفسیر و معارف قرآن امری مسلم و پذیرفتنی است. در نگریستن در آغازین روزهای پیدایش دانش تفسیر قرآن در دوران پیامبر(ص)، اهل‌بیت و صحابه شناخت این اصل و کاربرد آن را نشان می‌دهد. اگر از برخی از تفاسیر نظیر تفسیر المیزان به‌عنوان نخستین مبتکر روش قرآن به قرآن یاد می‌شود، به خاطر اهتمام بیشتر در این پدیده است نه آنکه برای اولین بار چنین روشی به کار رفته است. بر اساس این اصل، برخی از آیات به‌صورت صریح یا غیرصریح نقش تفسیرگری نسبت به یکدیگر را دارند. به‌عنوان‌مثال در آیه ﴿﴿وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ[۳۲]روشن نیست مقصود از باران سوء چیست اما آیه ﴿﴿وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ[۳۳]آن را به بارش سنگ گل از آسمان تفسیر کرده است. بنابراین مفسر لازم است برای به دست آوردن مدلول‌های آیات و مراد خداوند در مرحله نخست از قراین داخلی و درونی قرآن استفاده کند. از سوی دیگر، نقش روایات‌ها در تفسیر و تبیین آیات و گره‌گشایی از ابهام‌های قرآنی بسیار مهم و اساسی است. با صرف‌نظر از روایت‌هایی بازگوکننده مکی و مدنی آیات و سور قرآن، روایات ناظر به اسباب نزول، روایت‌های بیانگر خواص و فضایل آیات و سور، روایات در حوزه دلالی آیات نیز نقش به سزایی دارند. روایت‌ها در حقیقت حکایت‌کننده دیدگاه‌های تفسیری پیامبر و اهل‌بیت(ع)اند. پیامبرالگو:صحامل و گیرنده وحی و کسی است که کار تبیین قرآن به او واگذارشده است: ﴿﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۳۴] و اهل بیت (ع)مخاطبان قرآن، حامل آن‌همه علوم و معارف این کتاب آسمانی‌اند. آیا با چنین ویژگی می‌توان از روایت‌ها انتظاری کمتر از تفسیرگری قرآن داشت؟ بر این اساس باید در مرحله نخست: در بررسی قرآن، می‌باید قرآن را به کمک خود قرآن شناخت. مقصود این است که آیات قرآن مجموعاً یک ساختمان به‌هم‌پیوسته را تشکیل می‌دهند؛ یعنی اگر یک آیه از آیات قرآن را جدا کنیم و بگوییم تنها همین یک آیه را می‌خواهیم بفهمیم، شیوه درستی اتخاذ نکرده‌ایم. البته ممکن است فهم ما از همان یک آیه درست باشد، اما این کاری است از احتیاط بیرون. آیات قرآن برخی مفسر برخی دیگر است. همان‌طوری که برخی مفسران بزرگ گفته‌اند، ائمه اطهار این روش تفسیری را تأیید کرده‌اند. قرآن در بیان مسائل، شیوه‌ای مخصوص به خود دارد. در بسیاری موارد اگر یک آیه تنها از قرآن اخذ کنیم که با مفهوم همان آیه وقتی‌که در کنار آیات هم مضمون قرارگرفته است به‌کلی متفاوت است. به‌عنوان نمونه‌ای از شیوه خاص قرآن، می‌توان از آیات محکم و آیات متشابه نام برد.[۳۵] آنگاه در مرحله دوم باید به روایت‌ها مراجعه کرد زیرا طبق نظر قرآن، پیامبر اکرم خود مبین و مفسر این کتاب است و آنچه از پیامبر رسیده ما را در تفسیر قرآن یاری می‌دهد و اما برای ما که شیعه هستیم و به ائمه اطهار معتقدیم و اعتقاد داریم آنچه را که از ناحیه خدا داشته به اوصیاء گرامی‌اش منتقل کرده است، روایت‌های معتبری که از ائمه رسیده نیز همان اعتبار روایت‌ها معتبری را دارد که از ناحیه رسول خدا (ص)رسیده است و لهذا روایت‌های موثق ائمه کمک بزرگی است درراه شناخت قرآن. ی[۳۶]

۳. اجتناب از تفسیر به رأی: در روایت بسیاری از پیامبر(ص) چنین آمده است: من مفسّر القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النار؛[۳۷] هرکس قرآن را از روی رأی خود تفسیر کند می‌بایست جایگاه خود را برای آتش فراهم کند. در برخی از روایت‌ها آمده است که تفسیر به رأی حتی اگر با واقع مطابقت کند پاداشی به همراه ندارد. امام صادق(ع) فرمودند: من مفسّر القرآن برأیه فاصاب لم یوجر و ان أخطأ کان اثمه علیه[۳۸] در برخی از رویات‌ها تفسیر به رأی تا سر حد کفر بر‌شمرده شده است: من مفسّر برأیه آیة من کتاب الله فقد کفر؛[۳۹] در رواتی از پیامبر(ص) تأویل ناصحیح قرآن یکی از نگرانی‌های آن حضرت از امت برشمرده شده است: بر امتم پس از خود از سه چیز بیمناکم، اینکه قرآن را بر غیر تأویل (صحیح) آن تأویل برند[۴۰] افزون بر روایت‌های نهی از تفسیر به رأی از اظهارنظر درباره قرآن بدون تکیه به دلیل علمی نیز نکوهش شده است، در روایت نبوی چنین آمده است: هرکس درباره قرآن سخنی بدون علم بگوید باید برای خود جایگاهی از آتش فراهم سازد[۴۱] تفسیر به رأی به این معنا است که شخصی پیش‌داوری و پیش‌فرض‌های خود را بر قرآن تحمیل کند به عبارت روشن‌تر به‌جای آنکه به سراغ قرآن بیاید تا دریابد که قرآن درباره پرسش و شبهه او چه می‌گوید، با این انگیزه به سراغ قرآن بیاید تا آیات را مطابق باسلیقه و نگرش خود تفسیر کند. به عنوان مثال فرض کنید کسی به این عقیده باورمند شده که خدا جسم برتر است. یعنی مثل انسان دارای چشم، چهره، دست‌وپا است، هرچند در مقام و مرتبه‌ای بالاتر از انسان. او سپس برای تقویت عقیده خود به سراغ قرآن بیاید و از آیاتی نظیر ﴿﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ[۴۲] استفاده کند که خداوند دارای این اعضاء است. درحالی‌که اگر بدون آن پیش‌داوری و پیش‌فرض به سراغ قرآن بیایید مثلاً از آیه ﴿﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ[۴۳] یا آیه ﴿﴿وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ[۴۴] درمی‌یابد که خداوند دارای هیچ شبیه و نظیری نیست. حضرت امیر(ع)تفسیر به رأی را این‌چنین معنا کرده است؛ یعطف الهوی علی الهدی، أذا عطفوا الهدی علی الهوی، ویعطف الرأی علی القرآن أذا عطفوا القرآن علی الرأی[۴۵] ازآنجا که مخالفان قرآن از تحریف لفظی قرآن از آغاز مأیوس بودند از طریق تحریف معنا یا همان تفسیر به رأی انحراف فکری و شکاف در میان مسلمانان را دنبال کردند. به خاطر خطر این آسیب پیامبر اکرم(ص) بارها از خطر تفسیر به رأی هشدار داده و مسلمانان را از آن بر حذر داشت. از جمله لغزش‌های تفسیری، تفسیر ناصحیح از مفهوم "غیب" است که مدافعان تفکر التقاطی دچار آن شده‌اند. باید به این طیف فکری گفت: شما در تفسیر آیه کریمه ﴿﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ[۴۶] درباره ایمان به غیب این‌چنین میگویید مفسرین، غیب را آنچه دیدنی نیست، اعم از خداوند یا فرشتگان و از این قبیل دانسته‌اند؛ حال‌آنکه اولاً خداوند و فرشتگان غیب نیستند، ثانیاً با طرح عنوان متقین، مسئله ایمان به خدا مطرح‌شده و گذشته است آنگاه خودتان، غیب و ایمان به غیب را این‌چنین تفسیر می‌کنید: منظور از غیب معهود و شناخته‌شده، همان مراحل ابتدایی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات کمی است. خلاصه مدعی هستند که مقصود از ایمان به غیب که در قرآن آمده، این است که مؤمنین بدانند انقلاب مرحله پایانی دارد و در آن مرحله مبارزه باید پنهانی باشد؛ این مرحله مرحله‌ای است که نظام حاکم هنوز مسلط است و انقلاب مرحله رشد تدریجی را می‌پیماید تا تغییر تدریجی کمی به تغییر کیفی تبدیل شود (اصل چهارم دیالکتیک) و نظام جدید مستقر شود و انقلاب از مرحله غیب به مرحله شهادت برسد. من سخنم این نیست که انقلاب مرحله غیب و شهادت دارد بانه؛ قطعاً دارد. انقلاب اسلامی- که برخلاف تصور شما انقلاب سَر بود نه انقلاب شکم، انقلاب انسانی و فطری بود نه انقلاب طبقاتی- مرحله پنهان را در مکه طی کرد و مرحله آشکار را در مدینه. سخن من این است که آیا شما واقعاً در وجدان خودتان احتمال می‌دهید که منظور این آیه همین مطلب باشد؟ آیا انقلابیون عصر پیامبر از قبیل سلمان و ابوذر و مقداد مفهومشان از ایمان به غیب همین معنا بود؟ آیا آن‌ها در دوره مدینه موضوع ایمان به غیب را منفی تلقی کردند؟[۴۷] این طیف فکری هم‌چنین درباره مفهوم "الله" که به‌صورت مکرر در قرآن آمده، چنین اعتقادی دارند: راستی از الله چه می‌فهمیم؟ جز تکامل مطلق؟ جز آفرینش با همه ابعادش؟ و بالاخره جهان با حرکت تکاملی‌اش به‌سوی یک بی‌نهایت بزرگ؟[۴۸] در پاسخ به چنین تفسیر ناصحیحی از قرآن باید بگوییم آیا الله در منطق قرآن یعنی تکامل مطلق؟ تکامل، حرکت به پیش است و خداوند، کمال و کامل مطلق است. فرق است میان کمال و تکامل. مادی مسلکان تکامل مطلق را می‌پذیرند، کمال مطلق را نمی‌پذیرند. اختلاف مادی با الهی راتبه‌گیر کمال مطلق است که هیچ حالت منتظره و نیستی و کاستی و حرکت ندارد، بر سر تکامل مطلق. آیا الله یعنی آفرینش با همه ابعادش، یا اینکه الله یعنی آفریننده همه آفرینش با همه ابعادش؟ آیا الله یعنی جهان با حرکت تکاملی‌اش به‌سوی بی‌نهایت بزرگ، یا اللهان بی‌نهایت بزرگی است که جهان از او سرزده و به‌سوی او حرکت و صیرورت است؛ و الی الله المصیر؟ الله به معنای تکامل مطلق، به معنای آفرینش با همه ابعادش، به معنای جهان با حرکت تکاملی‌اش به شوی بی‌نهایت بزرگ، چیزی است که هر بی‌خدایی هم او را می‌پذیرد. شما اگر از فویر باخ و مارکس و انگلس و لنین و استالین هم بپرسید، به چنین "الله)"ی اعتراف دارند[۴۹][۵۰].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۰ و ۲۱۱؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۸-۴۳.
  2. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۱؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۲ و ۴۳.
  3. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۰ و ۲۱۱
  4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ص۲۱۰؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۱.
  5. برای نمونه، ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۵۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۲، ص۴۲؛ محمد بن محمد رضا مشهدی قمی، کنز الدقائق، ج۷، ص۲۱۱؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۷، ص۲۱۱؛ سید بن قطب شاذلی، فی ظلال القرآن، ج۴، ص۲۱۷۲.
  6. محمد بن حبيب الله سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۲۷؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البيان، ج۸، ص۱۲۸.
  7. محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۷۸.
  8. مقاتل بن سلیمان، تفسير مقاتل، ج۲، ص۴۷۰؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۵۸.
  9. سید محمد حسین فضل الله، من وحی القران، ج۱۳، ص۲۳۲.
  10. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۱؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۲.
  11. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۹؛ همو، معانی الاخبار، ص۳۵؛ جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۱۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۲ و ۲۶۹؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۲ و ۱۰۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۷.
  12. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۲؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۹ و ۲۶۰؛ همو، التوحید، ص۱۵۲؛ شیخ طوسی، الغيبة، ص۱۴۹.
  13. همو، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۵۷. در برخی دیگر از زیارت‌نامه‌ها نیز این مفهوم بر پیامبر اکرم(ص) اطلاق شده است. برای نمونه، ر.ک: جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۴۲؛ شیخ مفید، المزار، ص۷۷.
  14. ر.ک: علی اکبر بابایی، باطن قرآن کریم، در: معرفت، ش۲۹.
  15. نهج البلاغه، کلام ۱۸؛ نیز ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۹۹.
  16. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۰۳؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۳، ص۱۹۷.
  17. برخی محققان، روایات را به شش دسته تقسیم کرده و به تفصيل از آنها سخن به میان آورده‌اند (ر.ک: علی اکبر بابایی، باطن قرآن کریم، در معرفت، ش۲۶. گفتنی است برخی عالمان از روایاتی خبر داده‌اند که بر وجود بطون - نه یک بطن - برای هر آیه تأکید کرده‌اند. برای نمونه، ر.ک: محمد کاظم خراسانی، كفاية الاصول، ص۳۸. سید حیدر آملی از هفتاد، هفتصد و هفتادهزار بطن نیز سخن به میان آورده است (سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۵۳۰). با وجود این به نظر می‌رسد در جوامع روایی فریقین، روایتی که از تعدد بطون خبر داده باشد، وجود ندارد.
  18. برای نمونه، ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱، ص۴؛ شیخ طوسی، التبیان، ج۱، ص۹؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۹؛ محی الدین محمد بن عربی، تفسیر ابن عربی، ج ۱، ص۶.
  19. محمد بن محمد غزالی، احياء علوم الدين، ج۱، ص۲۸۹. آلوسی نیز می‌نویسد: "سزاوار نیست برای کسی که کمترین بهره‌ای از عقل، بلکه کمترین ذره‌ای از ایمان دارد، اشتمال قرآن را بر باطن‌هایی که مبدأ فیاض بر باطن هریک از بندگانش که بخواهد، افاضه می‌کند، انکار نماید" (سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۸).
  20. ر.ک: محمد اسعدی و سید محمود طيب حسینی، پژوهشی در محکم و متشابه، ص۱۵۱-۱۷۷.
  21. آل‌عمران (۳)، ۷.
  22. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۳.
  23. همان، ج۷، ص۴۴۲؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۰۲. در بصائر الدرجات، هشت روایت نقل شده است. گفتنی است برخی مفسران، واوِ پیش از "الراسخون" را استینافیه گرفته و علم به تأويل را در خداوند متعال منحصر دانسته‌اند؛ اما تصریح کرده‌اند که منافاتی با این ندارد که انحصار در این آیه، در مواردی استثنا خورده باشد؛ چنان‌که در آیاتی، علم غیب مخصوص خداوند شمرده شده است؛ اما مستثنیاتی برای آن وجود دارد (سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۳، ص۲۸). همچنین امام علی(ع) در خطبه "اشباح" به‌گونه‌ای سخن گفته‌اند که راسخان در علم، علم به تأويل ندارند: "وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ" (نهج البلاغه، خطبه ۹۱) با وجود این، برخی دیگر از محققان معتقدند که اولاً روایات صریح و صحیحی وجود دارد که امامان(ع) از راسخان در علم و عالم به تأویل‌اند؛ ثانياً، بسیار بعید است که خداوند آیاتی را برای تربیت انسان‌ها نازل کرده باشد که علم آن را جز خودش کسی نداند؛ ثالثاً، در طول تاریخ، مفسران تمام تلاش خود را کرده‌اند تا معنای آیات را بفهمند و این‌گونه نبوده که بگویند فهم برخی آیات، مخصوص خداوند است (ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۴۰-۴۴۲). اینکه واو در این آیه، استینافیه است یا عاطفه، در جای خود قابل بحث است (ر.ک: محمد اسعدی و سید محمود طيب حسینی، پژوهشی در محکم و متشابه، ص۲۳۱-۲۴۵). با وجود این، بنابر هر دو نظر، براساس صریح روایات، امامان(ع) کسانی هستند که اولاً، از راسخان هستند؛ و ثانياً علم به تأویل نیز دارند. به دیگر بیان، سخن روایات هم با دیدگاهی که واو را عاطفه می‌داند، سازگار است و هم با این نظر که واو استینافیه است؛ با این توضیح که خداوند متعال، راسخان را نیز از تأویل آیات آگاه ساخته است.
  24. حج (۲۲)، ۲۹.
  25. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴۹.
  26. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت صفحه۲۳۶ تا ۲۴۲.
  27. محمد بن بکرم ابن منظور، لسان العرب، ج ۲، ص ۳۷۰؛ ابن شعبه زبیدی، تاج العروس، ج ۶، ص ۵۲۶
  28. نحل، آیه ۹۳
  29. انعام،۵۷
  30. نساء، آیه ۵۹
  31. م.آ.ج ۴، ص ۵۵۰
  32. شعراء، آیه ۱۷۳
  33. حجر، آیه ۷۴
  34. نحل، آیه ۴۴
  35. مطهری، مرتضی؛ آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۲۱
  36. [مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]؛ آشنایی با قرآن، ج ۱، ص ۲۰ و ۲۱
  37. محمد بن حسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج ۱، ص ۳۵
  38. «هرکس قرآن را طبق رأی خود تفسیر کند اگر مطابق واقع باشد، پاداش ندارد و اگر خطا کرده باشد گناهش بر عهده او است» محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۷
  39. «هرکس یک آیه از قرآن را طبق رأی خود تفسیر کند کافر شده است.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۱۱
  40. بحارالانوار، ج ۲، ص ۴۲
  41. بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۲۳
  42. فتح، آیه ۱۰
  43. شوری، آیه ۱۱
  44. توحید، آیه ۴
  45. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۸
  46. بقره، آیه ۳
  47. م.آ.ج ۴، ص ۴۶۵
  48. م.آ.ج ۴، ص ۴۶۹
  49. م.آ.ج ۴، ص ۴۶۹
  50. نصیری، علی، چلچراغ حکمت ج۲۲، ص: ۶۳ تا ۷۳.