انسان در فلسفه اسلامی
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل انسان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
انسان از نظر فلسفه
انسان را نوع الانواع مینامیدند[۱].[۲]
انسان از نظر قدما و بوعلی سینا
بنابر آنچه قدما، امثال بوعلی میگفتند، انسان مرکب است از جوهری عقلانی و از بدن، تمام قوای ادراکی کیفیاتی بدنی میباشند و با فناء بدن فانی میگردند، تنها قوهای که باقی میماند قوه عاقله است که به اصل خود باز میگردد[۳].[۴]
انسان از نظر برخی از مکاتب فلسفی غرب
به عقیده برخی از فیلسوفان غرب، انسان مجموعهای است از جسم و جان؛ جسم انسان مانند همه اجسام دیگر از جماد و نبات و حیوان، یک ماشین است و بس، ولی روح انسان جوهری است صددرصد مغایر با بدن[۵]. برخی دیگر تفاوت او را در جان داشتن میدانند؛ یعنی معتقدند جاندار و ذیحیات منحصر به انسان است؛ حیوانات دیگر نه احساس دارند و نه میل و نه درد و نه لذّت؛ ماشینهایی بیجانند شبیه جاندار؛ تنها موجود جاندار انسان است؛ پس تعریف حقیقی او آن است که موجودی است جاندار[۶][۷].[۸]
انسان اسلام
انسانِ اسلام تنها یک حیوان مستقیمالقامه که ناخنی پهن دارد و با دوپا راه میرود و سخن میگوید نیست؛ این موجود از نظر قرآن ژرفتر و مرموزتر از این است که بتوان آن را با این چند کلمه تعریف کرد. قرآن، انسان را مدحها و ستایشها کرده و هم مذمتها و نکوهشها نموده است. عالیترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن درباره انسان است؛ او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و چهارپایان پستتر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخّر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد و هم میتواند به اسفل سافلین سقوط کند. این خود انسان است که باید درباره خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید[۹].[۱۰]
انسان ایدئولوژیک
یعنی یک موجود عقیدهای است، تا آنجا که میگوید: إن الحیاه عقیده و جهاد اصلاً زندگی انسانی این است که انسان عقیدهای داشته باشد و در راهش جهاد کند؛ و این را که انسان در خدمت عقیدهاش نباشد و فقط در خدمت منافعش باشد، دون شأن انسانیت تلقی میکنند[۱۱].[۱۲]
انسان بیطبقه
در دو سه قرن اخیر یک سلسله مکتبهای دیگر پیدا شده است که اینها بیشتر به جنبههای اجتماعی گرایش پیدا کردهاند، نه به جنبههای فردی. یکی انسان کامل را انسان بیطبقه میداند؛ معتقد است که اگر انسانی در طبقهای باشد (مخصوصاً در طبقههای عالیتر) همیشه یک انسان معیوب است و بلکه در جامعه طبقاتی، هیچوقت انسان درست و سالم وجود ندارد[۱۳].[۱۴]
انسان بیولوژی
انسان بیولوژی، انسان بالقوّه اجتماعی است نه انسان بالفعل اجتماعی[۱۵].[۱۶]
انسان جزئی
انسان جزئی همان انسان فانی و داثری است که در طبیعت وجود دارد[۱۷].[۱۸]
انسان حقیقی
انسان حقیقی خلیفةالله است، مسجود ملائکه است، همه چیز برای اوست و بالأخره دارنده همه کمالات انسانی است، انسان به علاوه ایمان است نه انسان منهای ایمان. انسانِ منهای ایمان، کاستی گرفته و ناقص است. چنین انسانی حریص است، خونریز است، بخیل و ممسک است، کافر است، از حیوان پستتر است[۱۹].[۲۰]
انسان ذهنی
انسان ذهنی، یعنی همان معنیای که حدّ انسان بر او صدق میکند[۲۱].[۲۲]
انسان شریف
یک انسان شریف یک کسی است که بوئی از انسانیّت برده باشد[۲۳].[۲۴]
انسان فطری
یک انسان فطری یعنی هرکسی بالفطره، انسان متولّد میشود همراه یک سلسله ارزشهای عالی و متعالی بالقوّه. وقتی انسان متولد میشود، بالقوّه اخلاقی است، بالقوّه متدیّن است، بالقوّه حقیقتجوست، بالقوّه زیبایی دوست است، بالقوّه آزاد است؛ تمام ارزشها را بالقوّه در خودش دارد، مثل درختی است که باید به او آب، نور و لوازم دیگر رساند، تا رشد کند و اینها در او به وجود آید. این انسانِ فطری است[۲۵].[۲۶]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد چهارم، ص۱۹۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۶-۱۵۹.
- ↑ مقالات فلسفی (۱)، ص۱۹۷.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۶-۱۵۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۸۱۹.
- ↑ نظریه معروف دکارت.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۲۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۶-۱۵۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۲۶۷.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۶-۱۵۹.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، جلد دوم، ص۱۰۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۶-۱۵۹.
- ↑ انسان کامل، ص۱۳۹.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۶-۱۵۹.
- ↑ سیری در سیره نبوی، ص۱۶۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۶-۱۵۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۷، ص۵۰۶.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۶-۱۵۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۲۷۳.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۶-۱۵۹.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد دوم، ص۳۳۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۶-۱۵۹.
- ↑ گفتارهای معنوی، ص۱۹۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۶-۱۵۹.
- ↑ شناخت، ص۲۴۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۵۶-۱۵۹.