بکار بن بکر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۴ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۳۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

آشنایی اجمالی

بکّار بن بکر[۱]، در سند یک روایت تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از الکافی یاد شده است:

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي عِمْرَانَ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَكَّارِ بْنِ بَكْرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ أَشْيَمَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَخْبَرَهُ بِهَا ثُمَّ دَخَلَ عَلَيْهِ دَاخِلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْكَ اَلْآيَةِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلاَفِ مَا أَخْبَرَ بِهِ اَلْأَوَّلَ فَدَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ مَا شَاءَ اَللَّهُ حَتَّى كَأَنَّ قَلْبِي يُشْرَحُ بِالسَّكَاكِينِ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي تَرَكْتُ أَبَا قَتَادَةَ بِالشَّامِ لاَ يُخْطِئُ فِي اَلْوَاوِ وَ شِبْهِهِ وَ جِئْتُ إِلَى هَذَا يُخْطِئُ هَذَا اَلْخَطَأَ كُلَّهُ فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ آخَرُ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْكَ اَلْآيَةِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلاَفِ مَا أَخْبَرَنِي وَ أَخْبَرَ صَاحِبَيَّ فَسَكَنَتْ نَفْسِي فَعَلِمْتُ أَنَّ ذَلِكَ مِنْهُ تَقِيَّةٌ قَالَ ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ لِي يَا اِبْنَ أَشْيَمَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ ﴿هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ[۲] وَ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: «﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۳]» فَمَا فَوَّضَ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَيْنَا»[۴].[۵]

شرح حال راوی

در ثبت عنوان یادشده، نسخه‌ها متفاوت هستند: در برخی بکّار بن بکر، در بعضی بکّار بن بکیر و در شماری بکّار بن ابی بکر ثبت شده است؛ ولی بکّار بن ابی بکر درست است؛ زیرا مطابق با عنوان رجالی است که شیخ طوسی از وی در اصحاب امام صادق(ع) یاد کرده است[۶]؛ نیز روایت مذکور در بصائر الدرجات نقل شده و در سندش بکّار بن أبی بکر ثبت شده است[۷].

بر این پایه، مراد از عنوان یاد شده، بکّار بن أبی بکر الحضرمی الکوفی است که برادر بکر بن ابی بکر عبدالله بن محمد الحضرمی الکوفی]] است.

ابن حجر عسقلانی: "بكار بن أبي بكر الحضرمي الكوفي ذكره الطوسي في رجال الشيعة من الرواة عن جعفر الصادق(ع) على آبائه"[۸].[۹]

طبقه راوی

تاریخ ولادت و وفات بکّار بن ابی بکر دانسته نیست. شیخ طوسی از وی در اصحاب امام صادق(ع) یاد کرده [۱۰] و از آن حضرت نیز روایت کرده است؛ گاه با عنوان بکّار بن ابی بکر [۱۱] و گاه با عنوان بکّار بن ابی بکر الحضرمی[۱۲].

آیت‌الله بروجردی نیز از بکّار بن ابی بکر در طبقه پنجم راویان نام برده است[۱۳].[۱۴]

استادان و شاگردان راوی

در اسناد روایات، کسانی همچون علی بن الحکم، الحسن بن علی بن الفضال[۱۵]، یونس بن عبدالرحمان، مندل[۱۶]، ثعلبة بن میمون، اسحاق بن عمار، علی بن الحارث[۱۷] و محمد بن جمهور[۱۸] از بکّار بن ابی بکر الحضرمی روایت کرده‌اند که از شاگردان حدیثی وی شمرده می‌شوند و ایشان نیز از سلیمان بن خالد، موسی بن أشیم، عبدالله بن عجلان و محمد بن شریح[۱۹] روایت کرده[۲۰] که از استادان حدیثی بکّار بن ابی بکر به شمار می‌روند.[۲۱]

مذهب راوی

از رجالیان قدما، تنها شیخ طوسی از راوی در رجال الطوسی نام برده بی‌آنکه به مذهب وی اشاره‌ای کرده باشد[۲۲]؛ لیکن از چند قرینه می‌‌توان امامی بودن بکّار بن ابی بکر را استظهار کرد:

  1. ذکر نام وی از سوی شیخ طوسی. (بر مبنای علامه مامقانی)[۲۳]
  2. جایگاه اعتقادی و ولایی پدرش ابو بکر الحضرمی[۲۴].
  3. مضامین بعضی از روایاتش؛ نمونه:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى اَلْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْخَطَّابِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مَنْدَلٍ عَنْ بَكَّارِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَجْلاَنَ قَالَ: ذَكَرْنَا خُرُوجَ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ كَيْفَ لَنَا أَنْ نَعْلَمَ ذَلِكَ فَقَالَ يُصْبِحُ أَحَدُكُمْ وَ تَحْتَ رَأْسِهِ صَحِيفَةٌ عَلَيْهَا مَكْتُوبٌ ﴿طَاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ[۲۵]»[۲۶].[۲۷]

جایگاه حدیثی راوی

در کتاب‌های رجالی، از بکّار بن ابی بکر مدح و ذمی نشده است، در نتیجه از راویان مُهمل شمرده می‌شود؛ لیکن به دو قرینه، وثاقت یا دست کم حسن حال وی را می‌‌توان ثابت کرد:

  1. قرار گرفتن نام ایشان در سند روایت تفسیر القمی[۲۸].
  2. روایت بی‌واسطه یونس بن عبدالرحمان[۲۹] و روایت با واسطه صفوان بن یحیی[۳۰] از بکّار بن ابی بکر که هر دو از اصحاب اجماع هستند.

وحید بهبهانی: "روى عنه صفوان بن يحيى بواسطة منذر (مندل)[۳۱] و فيه نوع اعتماد"[۳۲].[۳۳]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: أ. منابع شیعی: رجال الکشّی (اختیار معرفة الرجال، ص۴۱۶؛ رجال الطوسی، ص۱۷۱، ش۱۹۹۸؛ منهج المقال فی تحقیق أحوال الرجال، ج۳، ص۶۶، ش۸۳۲؛ نقد الرجال، ج۱، ص۲۸۷، ش۷۶۰؛ مجمع الرجال، ج۱، ص۲۷۴؛ جامع الرواة، ج۱، ص۱۲۵، ش۹۸۰؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۲، ص۱۵۸، ش۴۶۶؛ تنقیح المقال، ج۱۲، ص۳۷۶، ش۳۱۵۴؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۴۴، ش۲۱۸۲؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۳۵۸، ش۱۱۶۶؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۴۲، ش۱۸۲۳؛ طبقات رجال الکافی، ص۸۰؛ زبدة المقال، ج۱، ص۲۲۴. ب. منابع سنّی: لسان المیزان، ج۲، ص۴۲، ح۱۴۸.
  2. «این بخشش ماست، پس بی‌شمار ببخش یا (برای خود) نگه‌دار!» سوره ص، آیه ۳۹.
  3. «آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷.
  4. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۱، ص۲۴۴ به گزارش از الکافی، ج۱، ص۲۶۵، ح۲.
  5. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 558-559.
  6. ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۷۱، ش۱۹۹۸.
  7. ر.ک: بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۸۵، ح۸.
  8. لسان المیزان، ج۲، ص۴۲، ح۱۴۸.
  9. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 559-274.
  10. رجال الطوسی، ص۱۷۱، ش۱۹۹۸.
  11. الکافی، ج۱، ص۲۶۵، ح۲.
  12. ر.ک: المحاسن (برقی)، ج۱، ص۱۴۹، (ح ۶۳)، ج۲، ص۳۲۰، (ح۵۵).
  13. ر.ک: طبقات رجال الکافی، ص۸۰.
  14. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 560.
  15. در بعضی اسناد حسن بن علی بن فضال به واسطه ثعلبه از بکّار بن ابی بکر روایت کرده است. (ر.ک: علل الشرائع، ج۲، ص۵۱۸، باب ۲۹۰، ح۱).
  16. مندل بن علی العنزی.
  17. مراد علی بن الحارث بن المغیرة النصری است که به واسطه بکّار بن ابیبکر الحضرمی، راوی کتاب محمد بن شریح الحضرمی است. (ر.ک: رجال النجاشی، ص۳۶۶، ش۹۹۱).
  18. ر.ک: تفسیر القمی، ج۲، ص۳۵۶؛ المحاسن (برقی)، ج۱، ص۱۴۹، (ح۶۳)، ج۲، ص۳۲۰، (ح۵۵)؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۵۴، ح۲۲؛ علل الشرائع، ج۲، ص۵۱۸، ح۱؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۴۹، (ح۱۰)، ص۱۴۸، (ح۳)؛ رجال الکشّی (اختیار معرفة الرجال)، ج۲، ص۷۱۴، ح۷۸۸.
  19. مراد محمد بن شریح الحضرمی است که بکّار بن ابیبکر الحضرمی راوی کتابش است. (ر.ک: رجال النجاشی، ص۳۶۶، ش۹۹۱).
  20. ر.ک: تفسیر القمی، ج۲، ص۳۵۶؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۸۵، ح۸؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۵۴، ح۲۲؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۴۸، ح۳.
  21. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 560-561.
  22. ر.ک: رجال الطوسی، ص۱۷۱، ش۱۹۹۸.
  23. یادآور می‌شود که موضوع رجال الطوسی اعم از راویان شیعی و غیر شیعی است.
  24. «...، عن أبی بکر الحضرمی، قال: مرض رجل من أهل بیتی فأتیته عائدا. فقلت له: یا ابن أخی! إن لک عندی نصیحة أ تقبلها؟ فقال: نعم. فقلت: قل: أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له. فشهد بذلک. فقلت: إن هذا لا تنتفع به إلا أن یکون منک علی یقین فذکر أنه منه علی یقین. فقلت: قل: أشهد أن محمدا عبده و رسوله. فشهد بذلک. فقلت: إن هذا لا تنتفع به حتی یکون منک علی یقین فذکر أنه منه علی یقین. فقلت: قل: أشهد أن علیا وصیه و هو الخلیفة من بعده و الإمام المفترض الطاعة من بعده. فشهد بذلک. فقلت له: إنک لن تنتفع بذلک حتی یکون منک علی یقین فذکر أنه منه علی یقین ثم سمیت الأئمة رجلا رجلا فأقر بذلک و ذکر أنه علی یقین فلم یلبث الرجل أن توفی فجزع أهله علیه جزعا شدیدا. قال: فغبت عنهم ثم أتیتهم بعد ذلک فرأیت عراء حسنا. فقلت: کیف تجدونکم کیف عزاؤک أیتها المرأة؟ فقالت: و الله! لقد أصبنا بمصیبة عظیمة بوفاة فلان رحمة الله کان مما سخا بنفسی لرؤیا رأیتها اللیلة. فقلت: و ما تلک الرؤیا؟ قالت: رأیت فلانا تعنی المیت حیا سلیما. فقلت: فلان. قال: نعم. فقلت له: أ ما کنت مت؟ فقال: بلی ولکن نجوت بکلمات لقنیها أبو بکر ولولا ذلک لکدت أهلک». (الکافی، ج۳، ص۱۲۳، ح۴). آیت‌الله خویی بعد نقل این روایت نوشته است: هذه الصحیحة المؤیدة بالروایات المتقدمة تدل علی تشیعه و کمال إیمانه. (معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۳۱۷، ش۷۱۰۳).
  25. سوره نور، آیه ۵۳.
  26. کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۵۴، ح۲۲.
  27. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 561-562.
  28. ر.ک: تفسیر القمی، ج۲، ص۳۵۴.
  29. الکافی، ج۳، ص۱۲، ح۶؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۵۰، ح۹.
  30. ر.ک: الاستبصار، ج۳، ص۸۰، ح۲۶۸؛ تهذیب الاحکام، ج۷، ص۴۹، ح۲۱۰.
  31. ر.ک: کمال الدین، ص۶۵۴، ح۲۲.
  32. تعلیقة الوحید، ص۹۸.
  33. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 563.