دارمیه حجونی کنانی
دارمیه حجونی کنانی | |
---|---|
نام کامل | دارمیه حجونی کنانی |
جنسیت | زن |
از اصحاب | امام علی |
مقدمه
دارمیه یکی از زنان فاضل و خردمندِ زمان امیرالمؤمنین (ع) دارای زبانی فصیح و بلیغ و در مناظره بسیار قوی، و در ولا و دوستی حضرت علی (ع) بسیار صادق و ثابت قدم بود. او در مجلسی با معاویه با صداقت و صراحت از مقام والای امیرالمؤمنین (ع) سخن گفت. داستان ملاقات او با معاویه به شرح زیر است:
فرید وجدی از سهل بن ابی سهل تمیمی از پدرش نقل میکند که گفت: معاویه در سفری که به حج رفت از دارمیه که از قبیله بنی کنانه و در حجون[۱]سکونت داشت، جویا شد، به او گفتند: او زنده و سالم است. فوراً دستور داد او را احضار نمایند. دارمیه زنی سیاه چهره و فربه بود، هنگامی که به مجلس معاویه وارد شد. معاویه از او پرسید: ای دختر حام، حالت چطور است؟ دارمیه گفت: ای معاویه، اگر به قصد عیبگویی مرا دختر حام خطاب کردی، بدان که من از فرزندان حام نیستم بلکه از قبیله بنی کنانهام. معاویه گفت: راست گفتی، حال میدانی برای چه تو را احضار کردهام؟ دارمیه گفت: جز خدا کسی غیب نمیداند[۲]. معاویه در توجیه احضار او گفت: تو را برای این خواستم که از خودت بشنوم برای چه علی بن ابیطالب را دوست داشته و بغض و دشمنی مرا در دل داری، و او را ولی و امام خود دانسته اما مرا دشمن خود میپنداری؟
دارمیه ابتدا از دادن پاسخ عذر خواست اما با اصرار معاویه گفت: حال که مرا از گفتن آن معاف نمیداری، پس بدان من از این جهت علی (ع) را دوست میدارم که او در حق رعایا و ملت خود به عدالت رفتار میکرد، و بیتالمال را به مساوات تقسیم مینمود و تو را از این جهت دشمن میدارم که با کسی به جنگ برخاستی که در ولایت و حکومتداری از هر جهت از تو سزاوارتر بود و چیزی که حق تو نبود، بدان دست دراز کردی، و دوستی و تولّای من نسبت به علی (ع) از این جهت است که اولاً: رسول خدا (ص) او را به طور رسمی ولیّ و پیشوای مؤمنان قرار داد[۳] و در ثانی: او مساکین و فقرا را دوست میداشت و اهل دین را بزرگ میشمرد، اما کینۀ من با تو از این جهت است که خونریزی پیشۀ توست و در قضاوت ستم میکنی و از روی هوا و هوس حکم میرانی.
معاویه از سخنان قاطع و بیپروای این زن کنانی سخت برآشفت و لب به اهانت گشود و گفت: پس بدین خاطر است که شکمت بالا آمده، سینههایت بزرگ شده و سرینت فربه گشته است.
دارمیه بدون تأمل پاسخ داد: ای معاویه، به خدا سوگند، در این خصوص (بزرگی شکم و عیوب دیگر تنها) به مادرت هند (جگر خوار) در میان مردم مثل میزنند نه به من.
معاویه چون دید از اهانت به آن زن طرفی نبسته و مادرش را نیز هجو کرد از او ملاطفت کرد و مطالبی در خوشایند دارمیه گفت... آنگاه گفت: حال تعریف کن، آیا هرگز علی را دیدهای؟
دارمیه گفت: آری به خدا سوگند، او را دیدهام. معاویه گفت: او را چگونه دیدی؟ دارمیه گفت: به خدا سوگند، او را در حالی دیدم که فریفته ملک و سلطنت نشد، و هیچگاه نعمت و راحتی، سرگرم و غافلش نکرد، چنان که تو را مشغول و غافل نموده است. معاویه گفت: آیا کلام و سخنی از علی شنیدهای؟ دارمیه گفت: آری، به خدا قسم، کلام علی (ع) دلهای کور را جلا میداد، همانگونه که روغن زیتون تشت زنگار گرفته را جلا میدهد. معاویه گفت: راست گفتی او چنین بود، حال بگو آیا حاجت و نیازی داری؟ دارمیه گفت: اگر نیازم را بگویم، آیا برآورده میکنی؟ معاویه گفت: آری. دارمیه گفت: یک صد شتر سرخ مو، با یک شتر نر به همراه غلامانی که آنها را رسیدگی کنند و تیمار نمایند. معاویه گفت: برای چه کاری این همه شتر میخواهی؟ دارمیه گفت: میخواهم از شیر آنها کودکان را تغذیه نمایم و با درآمد آن بزرگان را نگه دارم و بدین وسیله کسب مکارم اخلاق نمایم و بین عشایر صلح و دوستی برقرار کنم. معاویه گفت: اگر این تعداد شترها را به تو بدهم، آیا در نظر تو منزلت من چون علی بن ابیطالب خواهد بود؟ دارمیه گفت: «سبحان الله أو دونه»[۴]؛ «پاک و منزه است خدا که اگر مقام و منزلتی کمتر از علی هم بخواهی، باز هم نزد من نخواهی دید».
سپس معاویه حاجت او را برآورده کرد، و شتران مورد درخاست او را داد.
آنگاه معاویه به دارمیه گفت: بدان، به خدا قسم، اگر علی زنده بود یکی از این شتران را به تو نمیداد. دارمیه گفت: نه، به خدا سوگند، او حتی یک تار موی اینها را از مال مسلمانان به من نمیداد[۵].[۶]
منابع
پانویس
- ↑ حجون، کوهی در بلندای مکه است.
- ↑ «لاَ يَعْلَمُ اَلْغَيْبَ إِلاَّ اَللَّهُ»
- ↑ اشاره به سخن پیامبر (ص) است که در غدیر خم در حجة الوداع در میان صد هزار نفر دست علی (ع) را بالا برد، فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه. اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله».
- ↑ استفهام انکاری است یعنی: أولی ان تطلب دون محله لا أن تطلب مثله محله.
- ↑ عقد الفرید، ج۲، ص۱۱۳ – ۱۱۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۹۲-۱۴۹۵.