تفويض مطلق

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۰۸:۵۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
این مدخل از زیرشاخه‌های بحث مجرای آفرینش دیگر آفریدگان یا واسطه فيض آنها است. "تفويض مطلق" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تفويض مطلق (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • گفته شد که مقصود از تفویض مطلق، آن است که شخصی بر نظام تکوین ولایت داشته، خداوند متعال مسئولیت امور را بدو واگذار کرده باشد. به‌نظر می‌رسد این مسئله، همان مسئله‌ای است که معرکه آرا بوده، مخالفان و موافقان جدی داشته، و از آن به "تفويض" یاد شده است. پیش از ورود به این بحث، بیان یک مقدمه ضروری است. اینکه پیامبر یا امام، مسئول کار خلق و رزق و تدبیر عالم باشد، می‌تواند چند گونه تصویر شود:
  1. پیامبر یا امام، مستقلاً و در عرض خداوند متعال، به خلق، رزق و تدبیر این عالم بپردازد؛ بدین صورت که بی‌اذن خداوند متعال توانایی انجام چنین اموری را داشته باشد؛
  2. خداوند متعال (که اولاً و بالذات، خالق و رازق و مدبر عالم است) خودْ مسئولیت این امور را به پیامبر یا امام واگذار کند و ایشان نیز پس از آن، مستقل از خداوند، براساس آنچه مصلحت می‌دانند و با حفظ حدود احکام شریعت، به رتق و فتق امور عالم بپردازند. در اینجا پیامبر یا امام، خودْ مستقل و رها از اراده خداوند، اختیار دارد (البته در حوزه شریعت) به رتق و فتق امور بپردازد؛
  3. خالق و رازق و مدیر عالم، اولاً و بالذات خداوند متعال است؛ ولی او خودْ مسئولیت این امور را به پیامبر یا امام واگذار می‌کند و ایشان نیز تمام افعال خود را به‌گونه طولی (نه مستقل) انجام می‌دهند؛ بدین معنا که خداوند، مسئولیت را به ایشان واگذار کرده است؛ اما هرگاه بخواهد، می‌تواند دخالت کرده یا این مسئولیت را از ایشان پس بگیرد؛ نظير آنچه در باب افعال اختیاری انسان براساس نظریه "بل امر بين الامرين" تصویر می‌کنیم؛
  4. رازقیت و مدیریت پیامبر و امام به‌نحو وساطت محض است. به دیگر سخن، در اینجا امام(ع) چیزی جز واسطه نیست و به‌معنای واقعی کلمه (نه از باب توحید افعالی) خالق و رازق و مدبر عالم خود خداوند است.

به نظر می‌رسد فرض اول، چیزی جز شرک آشکار نیست و اساساً تفویض نیز در اینجا معنا ندارد. همچنین اگر تفویضْ درست تصویر شود، نمی‌تواند فرض چهارم را نیز دربرگیرد؛ زیرا در اینجا نقش وی همچون نقش یک مأمورِ معذور است که هرچه خدا خواهد و گوید، انجام می‌دهد و هرچه خدا نخواهد، نمی‌تواند انجام دهد، و در حقیقت او هیچ اختیاری از خود ندارد. چنین تصویری را نمی‌توان تفویض نامید. فرض دوم و سوم را می‌توان تفویض نامید؛ با این تفاوت که تفویض در قسم دوم به‌گونه تفویض در «لا جبر و لا تفویض بل امر بين الامرين» بوده، به‌گونه‌ای که خداوند، تمام مسئولیت را به فرد واگذار، و او نیز مستقل عمل کرده است و خداوند همان است که از او به‌عنوان خدای ساعت‌ساز یاد می‌شود. قسم سوم نیز تفویض طولی و از گونه "امر بين الامرين" به‌شمار می‌رود.[۱]

  • پیش از ورود به قرآن و سنت، لازم است به بررسی سه پرسش بپردازیم.

نخست آنکه آیا واگذاری بخشی از امور عالم به نبی یا امام، فی‌نفسه امری ممکن است یا محال؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت: اینکه خداوند، بخشی از امور عالم یا حتی تمام آن را به غیر خود تفویض کند، خودْ به دو صورت تصویر شدنی است: صورت اول، همان صورتی است که در فرض دوم گذشت؛ بدان معنا که مفوض‌اليه، مستقل از خداوند کار خود را انجام دهد. این تصویر، فی‌نفسه محال است؛ چراکه موجب می‌شود موجودی که عین فقر و نیاز به خداوند باشد، مستقل شود[۲] و ماهیتش از اساس تغییر کند و چنین تغییری ممکن نیست. اما فرض دوم از تفویض (یعنی همان تفویض طولی) امری محال نیست. چنان‌که تفویض امر شریعت به کسی که معصوم بوده، رضایت او، همان رضایت خدا و اراده او همان اراده خداست، امری است ممکن و استحاله‌ای به‌دنبال ندارد. نمونه دیگر آنجاست که ربوبیت و رهبری نظام هستی اولاً و بالذات، حق خداوند متعال است؛ اما او، پیامبر یا امام را برای این مسئولیت برگزیده و ایشان به اذن خداوند، رهبری جامعه را بر عهده می‌گیرند. در اینجا نیز در حقیقت، امر رهبری به پیامبر یا امام واگذار شده است. از بیان این دو نمونه روشن می‌شود که اگر خداوند، امر رزق و تدبیر عالم را به کسی واگذار کند که معصوم بوده، رضایت و اراده‌اش همان رضایت و اراده خداوند باشد، چنین کاری مستلزم امری محال نیست؛ بلکه امری است ممکن و به همین‌سان درباره دیگر امور، همین سخن جاری است. ممکن است در اینجا اشکالی براساس آنچه در فلسفه گفته شده، مطرح شود؛ بدین بیان که پیامبر یا امام، اگرچه مراتب بالای وجود را دارند، باز هم ممکن‌الوجود و عین نیازمندی به خداوندند، و تصور آنکه بخواهند مستقل از خداوند کاری انجام دهند، با عین فقیر بودن آنها ناسازگار است. در پاسخ به این اشکال باید گفت که مقصود از استقلال در اینجا استقلال در وجود و فعل نیست تا مستلزم نقض عین فقیر بودن شود؛ چراکه در اینجا نیز تمام افعال پیامبر یا امام با نگاه توحید افعالی مستند به خداوند است؛ همچنان‌که سایر افعال او و نیز افعال دیگر بندگان چنین است. بلکه در مقابل فرض چهارم از فروض‌های چهارگانه‌ای است که بیان شد. برای نمونه، در امر مدیریت اجتماعی، پیامبر یا امام موظف است در محدوده شریعت فرمان دهد و جامعه را رهبری کند؛ اما چنان نیست که او برای هر عزل و نصبی یا هر جنگ و صلحی و مانند آنها، از خداوند متعال اجازه گیرد و آن‌گاه به انجام آن اقدام کند، بلکه او در انجام این امور اختیار دارد و خداوند نیز این اختیار را بدو داده است. در اینجا بیان یک مثال می‌تواند تفاوت را روشن سازد. در میان فرشتگان، عزراییل مأمور گرفتن جان انسان‌هاست؛ اما هرگز چنین نیست که او مختار باشد جان چه کسی را در هر زمانی که تشخیص دهد، بگیرد. او در اینجا یک مجری و مأمور صِرف است و بدون خواست و اعلام خدا هرگز نمی‌تواند جان هیچ انسانی را بگیرد. اما پیامبر یا امام در امر مدیریت اجتماعی، همچون عزراییل در امر گرفتن جان انسان‌ها نیستند. به دیگر سخن، پیامبر یا امام برای عزل و نصب‌ها، زمان و مکان جنگ و... اگرچه براساس ضوابط کلی شریعت عمل می‌کند، چنین نیست که در تمام کارهای جزئی مدیریت نیز معطل فرمان خدا باشد؛ بلکه در اینجا او مستقل است و به اراده خود تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند.[۳] اگرچه به‌دلیل معصوم بودن، آنچه اراده می‌کند، مرضیّ خداوند متعال است. ضمن آنکه در همین‌جا نیز وجود و عمل او براساس توحید افعالی مستند به خداوند است و اوست که قدرت کار و امکان به‌کارگیری این قدرت را به امام عطا می‌کند. با وجود این، اثبات چنین تفویضی نیازمند دلیل معتبر است. همچنین یادکرد دوباره این مسئله ضروری است که با توجه به آنکه تفويض به‌گونه‌ای که خداوند متعال امور را به ولیّ تفویض کرده و خود به‌طور کلی کنار کشیده باشد، چیزی جز شرک نیست و مستلزم محال است؛ از‌این‌رو، محور بحث در این بخش، همان تفويض طولی است. دیدگاه‌ها، آیات و روایات در این باب را می‌توان در دو بخش بررسی کرد:

  1. اثبات تفویض و روایات آن؛
  2. انکار تفویض و روایات آن.[۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت.
  2. برای اثبات این مدعا که انسان و به‌طور کلی موجودات امکانی، در وجود و افعال خود استقلالی ندارند، افزون بر بیان فلسفی که در متن آمد، می‌توان به این آیات نیز استناد کرد: ﴿﴿لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ (کهف، ۳۹)؛ ﴿﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (فاطر، ۱۵).
  3. گفتنی است مدعای نگارنده مبنی بر معطل نماندن پیامبر برای دریافت فرمان خدا، مربوط به احکام شریعت نیست. در باب عملکرد پیامبر در دین و مسئله اجتهاد یا عدم اجتهاد او در شریعت، ر.ک: علی اصغر رضوانی، پیامبرشناسی و پاسخ به شبهات، ص۲۳۱-۲۶۷.
  4. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت.