تفویض مطلق

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از تفويض مطلق)

مقدمه

مقصود از تفویض مطلق، آن است که شخصی بر نظام تکوین ولایت داشته، خداوند متعال مسئولیت امور را بدو واگذار کرده باشد. به‌نظر می‌رسد این مسئله، همان مسئله‌ای است که معرکه آرا بوده، مخالفان و موافقان جدی داشته، و از آن به "تفویض" یاد شده است. پیش از ورود به این بحث، بیان یک مقدمه ضروری است. اینکه پیامبر یا امام، مسئول کار خلق و رزق و تدبیر عالم باشد، می‌تواند چند گونه تصویر شود:

  1. پیامبر یا امام، مستقلاً و در عرض خداوند متعال، به خلق، رزق و تدبیر این عالم بپردازد؛ بدین صورت که بی‌اذن خداوند متعال توانایی انجام چنین اموری را داشته باشد؛
  2. خداوند متعال (که اولاً و بالذات، خالق و رازق و مدبر عالم است) خودْ مسئولیت این امور را به پیامبر یا امام واگذار کند و ایشان نیز پس از آن، مستقل از خداوند، براساس آنچه مصلحت می‌دانند و با حفظ حدود احکام شریعت، به رتق و فتق امور عالم بپردازند. در اینجا پیامبر یا امام، خودْ مستقل و رها از اراده خداوند، اختیار دارد (البته در حوزه شریعت) به رتق و فتق امور بپردازد؛
  3. خالق و رازق و مدیر عالم، اولاً و بالذات خداوند متعال است؛ ولی او خودْ مسئولیت این امور را به پیامبر یا امام واگذار می‌کند و ایشان نیز تمام افعال خود را به‌گونه طولی (نه مستقل) انجام می‌دهند؛ بدین معنا که خداوند، مسئولیت را به ایشان واگذار کرده است؛ اما هرگاه بخواهد، می‌تواند دخالت کرده یا این مسئولیت را از ایشان پس بگیرد؛ نظیر آنچه در باب افعال اختیاری انسان براساس نظریه"بل امر بین الامرین" تصویر می‌کنیم؛
  4. رازقیت و مدیریت پیامبر و امام به‌نحو وساطت محض است. به دیگر سخن، در اینجا امام (ع) چیزی جز واسطه نیست و به‌معنای واقعی کلمه (نه از باب توحید افعالی) خالق و رازق و مدبر عالم خود خداوند است.

به نظر می‌رسد فرض اول، چیزی جز شرک آشکار نیست و اساساً تفویض نیز در اینجا معنا ندارد. همچنین اگر تفویضْ درست تصویر شود، نمی‌تواند فرض چهارم را نیز دربرگیرد؛ زیرا در اینجا نقش وی همچون نقش یک مأمورِ معذور است که هرچه خدا خواهد و گوید، انجام می‌دهد و هرچه خدا نخواهد، نمی‌تواند انجام دهد، و در حقیقت او هیچ اختیاری از خود ندارد. چنین تصویری را نمی‌توان تفویض نامید. فرض دوم و سوم را می‌توان تفویض نامید؛ با این تفاوت که تفویض در قسم دوم به‌گونه تفویض در «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» بوده، به‌گونه‌ای که خداوند، تمام مسئولیت را به فرد واگذار، و او نیز مستقل عمل کرده است و خداوند همان است که از او به‌عنوان خدای ساعت‌ساز یاد می‌شود. قسم سوم نیز تفویض طولی و از گونه "امر بین الامرین" به‌شمار می‌رود.

پیش از ورود به قرآن و سنت، لازم است به بررسی سه پرسش بپردازیم. نخست آنکه آیا واگذاری بخشی از امور عالم به نبی یا امام، فی‌نفسه امری ممکن است یا محال؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت: اینکه خداوند، بخشی از امور عالم یا حتی تمام آن را به غیر خود تفویض کند، خودْ به دو صورت تصویر شدنی است: صورت اول، همان صورتی است که در فرض دوم گذشت؛ بدان معنا که مفوض‌الیه، مستقل از خداوند کار خود را انجام دهد. این تصویر، فی‌نفسه محال است؛ چراکه موجب می‌شود موجودی که عین فقر و نیاز به خداوند باشد، مستقل شود[۱] و ماهیتش از اساس تغییر کند و چنین تغییری ممکن نیست.

اما فرض دوم از تفویض (یعنی همان تفویض طولی) امری محال نیست. چنان‌که تفویض امر شریعت به کسی که معصوم بوده، رضایت او، همان رضایت خدا و اراده او همان اراده خداست، امری است ممکن و استحاله‌ای به‌دنبال ندارد. نمونه دیگر آنجاست که ربوبیت و رهبری نظام هستی اولاً و بالذات، حق خداوند متعال است؛ اما او، پیامبر یا امام را برای این مسئولیت برگزیده و ایشان به اذن خداوند، رهبری جامعه را بر عهده می‌گیرند. در اینجا نیز در حقیقت، امر رهبری به پیامبر یا امام واگذار شده است. از بیان این دو نمونه روشن می‌شود که اگر خداوند، امر رزق و تدبیر عالم را به کسی واگذار کند که معصوم بوده، رضایت و اراده‌اش همان رضایت و اراده خداوند باشد، چنین کاری مستلزم امری محال نیست؛ بلکه امری است ممکن و به همین‌سان درباره دیگر امور، همین سخن جاری است.

ممکن است در اینجا اشکالی براساس آنچه در فلسفه گفته شده، مطرح شود؛ بدین بیان که پیامبر یا امام، اگرچه مراتب بالای وجود را دارند، باز هم ممکن‌الوجود و عین نیازمندی به خداوندند، و تصور آنکه بخواهند مستقل از خداوند کاری انجام دهند، با عین فقیر بودن آنها ناسازگار است. در پاسخ به این اشکال باید گفت که مقصود از استقلال در اینجا استقلال در وجود و فعل نیست تا مستلزم نقض عین فقیر بودن شود؛ چراکه در اینجا نیز تمام افعال پیامبر یا امام با نگاه توحید افعالی مستند به خداوند است؛ همچنان‌که سایر افعال او و نیز افعال دیگر بندگان چنین است. بلکه در مقابل فرض چهارم از فروض‌های چهارگانه‌ای است که بیان شد. برای نمونه، در امر مدیریت اجتماعی، پیامبر یا امام موظف است در محدوده شریعت فرمان دهد و جامعه را رهبری کند؛ اما چنان نیست که او برای هر عزل و نصبی یا هر جنگ و صلحی و مانند آنها، از خداوند متعال اجازه گیرد و آن‌گاه به انجام آن اقدام کند، بلکه او در انجام این امور اختیار دارد و خداوند نیز این اختیار را بدو داده است. در اینجا بیان یک مثال می‌تواند تفاوت را روشن سازد. در میان فرشتگان، عزراییل مأمور گرفتن جان انسان‌هاست؛ اما هرگز چنین نیست که او مختار باشد جان چه کسی را در هر زمانی که تشخیص دهد، بگیرد. او در اینجا یک مجری و مأمور صِرف است و بدون خواست و اعلام خدا هرگز نمی‌تواند جان هیچ انسانی را بگیرد. اما پیامبر یا امام در امر مدیریت اجتماعی، همچون عزراییل در امر گرفتن جان انسان‌ها نیستند. به دیگر سخن، پیامبر یا امام برای عزل و نصب‌ها، زمان و مکان جنگ و... اگرچه براساس ضوابط کلی شریعت عمل می‌کند، چنین نیست که در تمام کارهای جزئی مدیریت نیز معطل فرمان خدا باشد؛ بلکه در اینجا او مستقل است و به اراده خود تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند.[۲] اگرچه به‌دلیل معصوم بودن، آنچه اراده می‌کند، مرضیّ خداوند متعال است. ضمن آنکه در همین‌جا نیز وجود و عمل او براساس توحید افعالی مستند به خداوند است و اوست که قدرت کار و امکان به‌کارگیری این قدرت را به امام عطا می‌کند[۳].

اثبات تفویض و روایات آن

از فضای روایات به خوبی روشن می‌شود که نظریه تفويض مطلق (به‌طور عرضی یا طولی) در دوران حضور امامان (ع) طرف‌دارانی داشته است. در منابع فِرَق‌نویسی و حدیثی، از این گروه نام برده شده و برخی عقاید ایشان نیز ذکر شده است؛[۴] اما اینکه اینان چه کسانی بودند و رهبر آنها چه کسی بوده است، داده‌های تاریخی چندانی وجود ندارد.[۵] با وجود این، برخی نویسندگان اهل سنت، از رهگذر همین اندیشه، عالمان شیعی را به تفویض متهم کرده‌اند[۶].

قرآن کریم درباره این مسئله سخنی نگفته؛ از‌این‌رو، مستند مخالفان و موافقان نظريه تفویض، روایات است. برخی مواردی که می‌تواند مستند باورمندان به تفويض مطلق باشد،[۷] عبارت‌اند از:

  1. خطبه اميرالمؤمنين (ع) مشهور به "خطبة البيان" که در برخی منابع شیعه و سنی آمده است.[۸] عبارات این خطبه در منابع مختلف، یکسان نیست، با وجود این، در تمام منابع، عباراتی وجود دارد که مؤيد نظريه تفویض است. برخی از فقرات این خطبه عبارت‌اند از: "أنا منزل الملائكة منازلها،[۹]... أنا صاحب ثمود و الآيات، أنا مدمّرها، أنا مزلزلها، أنا مرجعها، أنا مهلكها، أنا مدبرها، أنا بانيها، أنا داحيها، أنا مميتها، أنا محييها... أنا صاحب الأزلية الأولية... أنا مدبر العالم الأول حين لا سماؤكم هذه و لا غبراؤكم... ألا فابشروا، فإليّ يرد أمر الخلق[۱۰]...أنا باب الأبواب، أنا مسبّب الأسباب... أنا مسدّد الخلائق، أنا محقّق الحقائق، أنا جوهر القدم، أنا مرتب الحکم... أنا محیی البررة...."[۱۱] در برخی دیگر از نسخه‌ها نیز این عبارات آمده است: "انا مقلّب القلوب و الابصار[۱۲]...انا الّذى اتولّى حساب الخلائق[۱۳]...انا مفجّر العيون، انا مطرد الانهار[۱۴]...انا داحى الارضين، انا سمّاك السّماوات[۱۵]...انا مُخرج المؤمنين من القبور[۱۶]...انا اقمت السّماوات السّبع بنور ربّى و قدرته الكاملة، انا الغفور الرّحيم و انّ عذابى هو العذاب الاليم[۱۷]...انا ولىّ اللّه فى الارض و المفوّض اليه امره[۱۸]...انا فطرت العالَمَين[۱۹]...انا البارئ، انا المصوّر فى الأرحام[۲۰]...انا آيات اللّه و امين اللّه، انا أُحيي و اُميت، انا اخلق و ارزق، انا السّميع، انا العليم، انا البصير...."[۲۱] فارغ از این خطبه، صاحب كتاب مشارق انوار اليقين، خطبه‌ای دیگر را نیز از امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده که ایشان در آن خطبه بر این مطلب که امر بندگان به او واگذار شده، تأکید کرده است.[۲۲]
  2. مقداد‌بن‌اسود ماجرایی را بازگو می‌کند که براساس آن، امام علی (ع) سوار بر شمشیر شد و به آسمان رفت. نزدیک ظهر بود که از آسمان برگشت؛ درحالی‌که از شمشیرش خون می‌چکید و فرمود که نفوسی در ملأ اعلى با هم درگیر شده بودند. من بالا رفته، آنها را تطهیر کردم. مقداد از ایشان پرسید که ای مولای من، آیا امر ملأ اعلی به دست شماست؟ امام بیان کردند که ایشان حجت خدا بر اهل آسمان و زمین بوده، هیچ فرشته‌ای بی‌اذن او قدم از قدم برنمی‌دارد.[۲۳]
  3. سالم بن قبيصة از امام سجاد (ع) نقل می‌کند که خود را نخستین کسی دانسته که زمین را آفرید و آخرین کسی است که آن را از بین می‌برد. سالم می‌پرسد: نشانه آن چیست؟ فرمود: «نشانه آن این است که من خورشید را از مغرب به مشرق برمی‌گردانم و از مشرق به مغرب». گفته شد: انجام بده. ایشان نیز انجام داد.[۲۴]
  4. جمهوربن‌حکیم نقل می‌کند که علی بن الحسين (ع) را دیدم که بال و پر درآورد، پرواز کرد و برگشت.... عرض کردم: آیا می‌توانید به آسمان پرواز کنید؟ حضرت تأکید کرد که ما آسمان را آفریدیم؛ چگونه نمی‌توانیم به آن صعود کنیم. ما حاملان عرشیم و... عرش و کرسی برای ماست.[۲۵]
  5. امام هادی (ع) در زیارت جامعه کبیره می‌فرماید: «"إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَكُمْ... وَ أَمْرُهُ إِلَيْكُمْ... بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّمٰاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ... مُفَوِّضٌ فِي ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ"».[۲۶]
  6. روایاتی وجود دارد که براساس آنها امامان (ع) مالک دنیا به‌شمار رفته‌اند. در این راستا مرحوم کلینی در کتاب شریف الكافی هشت روایت با عنوان «باب أن الأرض كلها للامام» جمع‌آوری کرده است.[۲۷] براساس این روایات، خداوند متعال، زمین را ملک امامان قرار داده است. در‌این‌باره امام باقر (ع) در روایتی صحیح به ابوخالد کابلی با استناد به کتاب امام على (ع) تصریح کرد که تمام زمین از آنِ ایشان است.[۲۸].

ممکن است برای برخی شیعیان در آن دوران یا امروزه این پرسش مطرح بوده و باشد که آیا مقصود از این سخنان، همان تعلق خمس یا زکات به امام است یا آنکه به‌راستی تمام زمین از آنِ اوست؟ روایت پیش گفته به‌صراحت مؤید گزینه دوم است. با وجود این، سخنان روشن‌تری نیز دراین‌باره وجود دارد؛ چنان‌که عمر بن یزید در ضمن روایتی صحیح نقل می‌کند که مِسْمَع (یکی از شیعیان امام صادق (ع)) هنگامی که برای تقدیم وجوهات شرعی نزد امام رفت، هشتادهزار درهم به عنوان خمس به امام (ع) تقدیم، و بیان کرد که نمی‌خواست در این مال - که خداوند آن را برای امامان قرار داده - تصرف کند. حضرت صادق (ع) وی را متوجه اشتباهش کرده، تأكيد فرمود که حق ایشان تنها خمس نیست؛ بلکه همه زمین از آنِ آنان است.[۲۹] محمد بن‌ریان (با سندی صحیح) در نامه‌ای به امام حسن عسکری (ع) نوشت: «جانم به فدایت، برای ما روایت شده که برای رسول خدا (ص) در این دنیا جز خمس چیزی نیست». امام (ع) جواب فرمود: "همانا دنيا و آنچه در آن است، از آنِ رسول‌الله (ص) است".[۳۰] از مقایسه این روایت با روایات پیشین به‌روشنی دانسته می‌شود که امام نیز از این باب که جانشین رسول خدا (ص) است، مالک تمام دنیاست؛ چنان‌که امام باقر (ع) در روایتی به این مطلب اشاره کردند[۳۱].

از سوی دیگر، به‌نظر می‌رسد این مسئله برای اصحاب امامان (دست‌کم برخی از آنها) نیز روشن بوده است؛ چنان‌که در گفت‌وگو میان ابن ابی عمیر و ابومالک حضرمی، ابن ابی عمیر، تمام دنیا را ملک امام می‌دانست و ابومالک، خمس و فیء و... را متعلق به امام می‌دانست[۳۲].

در کنار این روایات، روایاتی نیز وجود دارد که در آنها امامان (ع) "خزّان الله" معرفی شده‌اند. این روایات، خود به دو دسته تقسیم می‌شود:

  1. روایاتی که امامان را خازنان علم خدا معرفی می‌کند. امام صادق (ع) در ضمن روایتی صحیح به ابن‌ابی‌یعفور فرمود: "ما حجت‌های خدا میان بندگان او و خازنان او بر علمش هستیم".[۳۳]
  2. روایاتی که امامان را به‌طور مطلق، خازنان خدا معرفی می‌کند. برای نمونه، امام سجاد (ع) به جابر جعفی فرمود: "به خدا سوگند، ما خازنان خدا در آسمان و خازنان او در زمین هستیم"[۳۴].

امام باقر (ع) نیز در روایتی صحیح تأکید کردند که خداوند، علی (ع) را خازن خود بر آنچه در آسمان‌ها و زمین است، قرار داده و او امین خدا بر آنهاست.[۳۵] در صحيحه على بن جعفر نیز امام کاظم (ع)، از قول امام صادق (ع) تصریح کردند که این مقام برای تمام امامان ثابت است.[۳۶] این روایات نیز همسو با روایاتی است که امامان (ع) را مالک تمام دنیا معرفی می‌کند. براساس این دو دسته روایات، در نگاه نخست می‌توان گفت که خداوند متعال به‌نحو طولی، مالکیت دنیا را به حجت خود واگذار کرده، و از‌این‌رو امام است که به‌گونه طولی، کار خلق و رزق و تدبیر عالم را بر عهده دارد. به دیگر بیان، همان‌گونه که خداوند را مالک حقیقی و بالاصاله هستی و صاحب‌اختیار این دنیا می‌دانیم، امام (ع) نیز که براساس روایات یادشده، مالک این دنیا به‌شمار می‌آید، صاحب‌اختیار دنیا (به‌گونه طولی) می‌دانیم که از جمله لوازم این آموزه آن است که امام، بر عالم تکوین ولایت داشته باشد[۳۷].

انکار تفویض و روایات آن

در طول تاریخ، عالمان شیعه به مذمت و انکار نظريه تفویض پرداخته‌اند. برای نمونه، شیخ صدوق غالیان و مفوضه را در شمار کافران قرار داده، آنها را از یهود، نصارا، مجوس و به‌طور کلی از تمام بدعت‌گذاران و فرقه‌های گمراه بدتر می‌داند.[۳۸] وی نشانه مفوضه و غلات را نیز این می‌داند که مشایخ و علمای قم را به تقصیر متهم می‌کنند.[۳۹] شیخ صدوق در توضیح مقصود خود از تفویض، روایتی را بیان می‌کند که امام رضا (ع) مفوضه را به‌شدت نکوهیده و آنها را باورمند به این دانسته که خداوند امر خلق و رزق را به امامان (ع) واگذار کرده است.[۴۰].

شیخ مفید نیز مفوضه را گروهی از غالیان می‌داند که از جمله عقاید ایشان آن بود که خداوند امر خلق و رزق را به امامان (ع) واگذار کرده است.[۴۱] برخی محققان معاصر نیز همگام با عالمان پیشین بر دیدگاه تفویض امر خلق، رزق و تدبیر عالم به امامان (ع) خط بطلان کشیده‌اند.[۴۲] فارغ از دیدگاه‌ها، اکنون باید به بررسی این مسئله در قرآن و سنت بپردازیم. یادکرد این نکته ضروری است که سخن در تفويض مطلق به‌نحو طولی است که با توحید منافاتی ندارد. در قرآن کریم نیز آیه‌ای که به صراحت تفويض مطلق را رد کند، دیده نمی‌شود؛ اما در روایاتی چند، تفویض و واگذاری امور عالم، از جمله رزق و خلق و... به امام (ع) انکار شده است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

  1. در روایتی صحیح، امام رضا (ع) واگذاری امر دین به پیامبر اکرم (ص) را پذیرفته، اما با آموزه تفویض امر خلق و رزق به ایشان مخالفت کرده و در ادامه بر توحید خدا در امر خلق و رزق تأکید کردند[۴۳].
  2. امام رضا (ع) در روایت دیگری نیز تصریح کردند که هر کسی گمان کند خداوند، امر خلق و رزق را به حجت‌های خود واگذار کرده، به تفویض قایل شده و قایل به تفويضْ مشرک است؛[۴۴]
  3. شیخ صدوق روایتی را از زراره نقل می‌کند که براساس آن، وقتی زراره عقیده تفویض (یعنی واگذاری امور عالم به پیامبر (ص) و امام علی (ع)) را از قول باورمند به آن نقل کرد، امام (ع) او را دشمن خدا و دروغ‌گو دانسته و به زراره تأكید کردند که وقتی به‌سوی او بازگشت، این آیه را برایش بخواند: أَمْ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ؛[۴۵]
  4. شیخ طوسی نیز در کتاب خود نقل می‌کند که گروهی از شیعیان درباره بحث تفویض امر خلق و رزق به امامان (ع) نزاع کردند و برای رفع اختلاف، نزد محمد بن عثمان (یکی از نواب امام زمان (ع)) رفتند. وی نیز این مسئله را با امام عصر (ع) مطرح کرد و در پی آن، توقیعی از ناحیه مقدسه صادر گردید: «وَ أَمَّا الْأَئِمَّةُ (ع) فَإِنَّهُمْ يَسْأَلُونَ اللَّهَ تَعَالَى فَيَخْلُقُ وَ يَسْأَلُونَهُ فَيَرْزُقُ إِيجَاباً لِمَسْأَلَتِهِمْ وَ إِعْظَاماً لِحَقِّهِمْ».[۴۶].[۴۷]

منابع

پانویس

  1. برای اثبات این مدعا که انسان و به‌طور کلی موجودات امکانی، در وجود و افعال خود استقلالی ندارند، افزون بر بیان فلسفی که در متن آمد، می‌توان به این آیات نیز استناد کرد: لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ (کهف، ۳۹)؛ یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (فاطر، ۱۵).
  2. گفتنی است مدعای نگارنده مبنی بر معطل نماندن پیامبر برای دریافت فرمان خدا، مربوط به احکام شریعت نیست. در باب عملکرد پیامبر در دین و مسئله اجتهاد یا عدم اجتهاد او در شریعت، ر. ک: علی اصغر رضوانی، پیامبرشناسی و پاسخ به شبهات، ص۲۳۱-۲۶۷.
  3. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۱۰۸ ـ ۱۱۲.
  4. برای نمونه سعد بن عبدالله اشعری (۳۰۱ق) می‌نویسد: واما الذين قالوا بالتفويض فانّهم زعموا انّ الواحد الازلى أقام شخصاً واحداً كاملاً لا زيادة فيه ولا نقصان، ففوض إليه التدبير والخلق، فهو محمّد وعلى وفاطمة والحسن والحسين وسائر الائمّة، ومعناهم واحد (سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، ص۶۰ و ۶۱). ابوالحسن اشعری نیز می‌نویسد: [المفوضة] يزعمون أن الله عزوجل وكّل الامور وفوّضها الى محمد (ص) وانه اقدره على خلق الدنيا فخلقها و دبّرها وان الله سبحانه لم يخلق من ذلك شيئاً، ويقول ذلك كثير منهم فی علىّ (علی بن اسماعيل اشعری، مقالات الاسلاميين، ص۱۶).
  5. ر. ک: نعمت الله صفری فروشانی، غالیان، ص۲۲۷-۲۲۹.
  6. صاحب تبصرة العوام (قرن ششم) می‌نویسد: «مفوّضه، این قوم دعوی کردند که خدای تعالی امور عالم را تفویض با محمد و امامان کرد. ایشان آمر و ناهی و حاکم‌اند در جمله امور شریعت. و قومی دیگر ازیشان گفتند که تفویض خلق و احیا و اماتت بدیشان کرد و رسول و امامان مستحق عبادت‌اند و ایشان را نام‌ها نهند به اسمای خدای تعالی، و معتزله و جمله نواصب این حکایت بر علمای امامیان بندند». نویسنده این کتاب در ادامه، این اتهام را مدعای بدون دلیل می‌داند (سید مرتضی بن داعی حسنی رازی، تبصرة العوام، ص۱۷۶ و ۱۷۷).
  7. در پیدا کردن برخی روایات، از این پایان‌نامه کمک گرفته شده است: حمیدرضا مقیمی، تفويض ولایت تکوینی به ائمه (ع) تا پایان غیبت صغری.
  8. خطبة البيان که منسوب به امام علی (ع) است، همواره مورد بحث بوده است. این خطبه در ضمن خطبه‌هایی که سید رضی در نهج البلاغه آورده است، نیامده و دقیقاً روشن نیست که برای نخستین بار این خطبه در کدام کتاب آمده است. نکته دیگر آنکه گاه گفته می‌شود که این خطبه همان خطبة الافتخار یا خطبة التطنجية است و گاه این دو خطبه را بخش‌هایی از خطبة البيان می‌دانند (آقا بزرگ طهرانی، الذريعة، ج۷، ص۱۹۷ و ۲۰۰). سید حیدر آملی (حدود ۷۹۰ق) از این خطبه یاد کرده و فقراتی از آن را آورده است (سیدحیدر آملی، جامع الاسرار، ص۳۸۳). رجب برسی (۸۱۳ق) بخش‌هایی از این خطبه را با عنوان خطبة الافتخار آورده است (رجب بن محمد حافظ برسی، مشارق انوار اليقين، ص۲۶۰-۲۶۵). از علمای اهل سنت، قندوزی این خطبه را نقل کرده است (سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودة، ج۳، ص۲۰۷ و ۲۰۸). اسماعیلیه هم شرح آن را به حسن صباح نسبت می‌دهند. نسخه‌های خطی این خطبه فراوان است و تاکنون حدود پنجاه نسخه از این خطبه در کتابخانه‌های ایران، شناسایی شده است. ترجمه‌های فراوانی برای این خطبه نگاشته، و شروح فراوانی بر این خطبه زده شده که از جمله آنها شرح مرحوم محمد تقی مجلسی است. برای تفصیل بیشتر، ر. ک: مسعود بیدآبادی، «نگاهی به خطبة الافتخار و خطبة نطنجيه» در: علوم حدیث، ش۲۵، ص۶۹-۸۱.
  9. رجب بن محمد حافظ برسی، مشارق انوار اليقين، ص۲۶۰.
  10. همان، ص۲۶۵.
  11. علی یزدی حائری، الزام الناصب، ج۲، ص۱۷۸.
  12. محمد بن محمود دهدار شیرازی، شرح خطبة البيان، ص۶۴.
  13. همان، ص۶۲.
  14. همان، ص۶۹.
  15. همان، ص ۷۰.
  16. همان، ص۸۴.
  17. همان، ص۸۶.
  18. همان، ص۹۲.
  19. همان، ص۹۷.
  20. همان، ص۱۱۲.
  21. همان، ص۱۳۰.
  22. أنا المفوَّض إلىّ أمر الخلائق (همان، ص۲۶۸).
  23. أنا حجّة الله على خلقه من أهل سماواته وأرضه، وما فی السماء من ملک يخطو قدما عن قدم إلّا بإذنی (رجب بن محمد حافظ برسی، مشارق انوار اليقين، ص۳۴۴ و ۳۴۵).
  24. محمد بن جریر بن رستم طبری آملی، دلائل الامامة، ص۱۹۹ و ۲۰۰؛ همو، نوادر المعجزات، ص۲۵۵.
  25. همو، دلائل الامامة، ص۲۰۱ و ۲۰۲.
  26. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لايحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۰-۶۱۳؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۴.
  27. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۷-۴۱۰.
  28. «"وَجَدْنَا فِي كِتَابِ عَلِيٍّ (ع) - إِنَّ الْأَرْضَ لِلّٰهِ يُورِثُهٰا مَنْ يَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ - أَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِيَ الَّذِينَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ وَ نَحْنُ الْمُتَّقُونَ وَ الْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا"». (همان، ص۴۰۷؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسير العیاشی، ج۲، ص۲۵؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۵۲؛ همو، الاستبصار، ج۳، ص۱۰۸).
  29. «"...فَقَالَ أَ وَ مَا لَنَا مِنَ الْأَرْضِ وَ مَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا إِلاَّ الْخُمُسُ؟ يَا أَبَا سَيَّارٍ إِنَّ الْأَرْضَ كُلَّهَا لَنَا فَمَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ لَنَا"» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۸؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۴۴).
  30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۹.
  31. «فَمَا كَانَ لآِدَمَ (ع) فَلِرَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ مَا كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ فَهُوَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (ص)» (همان).
  32. همان، ص۴۰۹ و ۴۱۰.
  33. همان، ص۱۹۳. این روایت با سندی دیگر در سایر متون روایی نیز نقل شده است (ر.ک: محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۱۰۴ و ۱۰۵).
  34. «وَ اللَّهِ إِنَّا لَخُزَّانُ اللَّهِ فِي السَّمَاءِ وَ خُزَّانُهُ فِي الْأَرْضِ» (همان، ص۱۰۴).
  35. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع): فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: «صِرٰاطِ اللّٰهِ الَّذِي لَهُ مٰا فِي السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِي الْأَرْضِ، يَعْنِي عَلِيّاً. إِنَّهُ جَعَلَ عَلِيّاً خَازِنَهُ عَلَى مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَيْءٍ وَ اِئْتَمَنَهُ عَلَيْهِ. أَلاٰ إِلَى اللّٰهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ» (همان، ص۱۰۶).
  36. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۳.
  37. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۱۱۲ ـ ۱۲۸.
  38. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الاعتقادات، ص۹۷.
  39. همان، ص۱۰۱. گفتنی است شیخ مفید این سخن از شیخ صدوق را برنتافته و با ایراد نسبت به معیار دانستن علمای قم، برخی از شیوخ و علمای قم را از مقصره می‌داند. وی برای نمونه به ابن‌ولید اشاره می‌کند که بنابر آنچه نقل شده، نه‌تنها به سهوالنبی (ص) قایل بوده، بلکه انکار سهوالنبی (ص) را اولین درجه غلو می‌دانست. شیخ مفید، ابن ولید را به‌خاطر این باور، از مقصره می‌داند (محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، تصحيح الاعتقاد، ص۱۳۵).
  40. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الاعتقادات، ص۱۰۰. در ادامه این روایت را نقل خواهیم کرد.
  41. محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، تصحيح الاعتقاد، ص۱۳۳ و ۱۳۴.
  42. ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهة (كتاب البيع)، ص۵۳۷؛ حسنعلی مروارید، تنبيهات حول المبدأ و المعاد، ص۱۷۵؛ لطف الله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، ج۱، ص۲۱.
  43. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ (ص) أَمْرَ دِينِهِ فَقَالَ: مٰا آتٰاكُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا. فَأَمَّا الْخَلْقُ وَ الرِّزْقُ فَلاَ. ثُمَّ قَالَ (ع): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ يَقُولُ: اَللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكٰائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذٰلِكُمْ مِنْ شَيْءٍ سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالىٰ عَمّٰا يُشْرِكُونَ» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۰۲).
  44. همان، ج۱، ص۱۲۴؛ حسین‌بن‌محمد حلوانی، نزهة الناظر، ص۱۳۱.
  45. محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الاعتقادات، ص۱۰۰.
  46. محمد بن حسن طوسی، الغيبة، ص۲۹۴؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۷۱.
  47. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۱۱۸ ـ ۱۳۱.