هدایت به امر الهی
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل هدایت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
امام افزون بر ارشاد و هدایت ظاهری، دارای مرتبهای از ولایت باطنی و تکوینیِ غیری است که با آن، هدایت باطنی و معنوی مردم را به اذن الهی بر عهده دارد و به واسطۀ رسیدن به مرتبۀ یقین، قرب الهی و نورانیّت درونی، در قلوب انسانهای شایسته تأثیر و تصرّف مینماید و آنها را به سوی مرتبۀ کمال و غایت ایجاد، جذب و هدایت میکند، از این هدایت به «هدایت به امر» تعبیر شده است.[۱]
چیستی هدایت و انواع آن
چیستی هدایت
- هدایت به معنای ارشاد و راهنمایی بر چیزی، همراه با لطف و خیرخواهی است [۲]. هدایت هم در امور مادّی و هم در امور معنوی است [۳]. هدایت گاهی عمومی و تکوینی و گاهی تشریعی است و نیز گاهی توفیقی [هدایت معنوی و باطنی] از طرف خداوند است برای کسانی که در مسیر رسیدن به کمال حرکت کنند؛ مانند قول خداوند: ﴿وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا...﴾ [۴] .[۵]. [۶]
انواع هدایت
- هدایت بر دو قسم است: تکوینی و تشریعی. هدایت تکوینی هدایتی است که به امور تکوینی تعلّق میگیرد مانند: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» [۷]. و هدایت تشریعی هدایتی است مربوط به امور تشریعی، از قبیل اعتقادات و اعمال صالح مانند: امر و نهی، بعث و زجر، ثواب و عقاب خداوند. هدایت تشریعی خود بر دو قسم است: الف) ارائة طریق و نشان دادن راه، مانند: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا» [۸]. ب) ایصال الی المطلوب و رساندن به مقصود. مانند: «فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ...» [۹]. [۱۰]
- هدایت پیشوایان الهی نیز از دو طریق انجام میگیرد: گاه به امر و نهی قناعت میکنند و گاه با نفوذ باطنی در دلهای لایق و آماده، آنها را به مقامات معنوی هدایت میکنند [۱۱]. بنابراین، هدایت به شیوۀ «رساندن» آن است که قلب به صورت خاصّی انبساط پیدا میکند، بدون هیچ گرفتگی، قول حق را پذیرفته، به عمل صالح میگراید و از تسلیم شدن در برابر امر خدا و اطاعت از حکم او امتناع نداشته باشد [۱۲]. [۱۳] هدایت امام از نوع هدایت به نحو ایصال به مطلوب میباشد؛ یعنی گرفتن دست خلق و رساندن به حق است.[۱۴]
چیستی امام و رابطۀ آن با هدایت
معنای لغوی
- امام در لغت به معنای "اصل، مرجع، مقتدا، پیشوا، قصد به همراه توجّه خاص" آمده است. [۱۵]. امام کسی است که یک قوم و یا گروه به او اقتدا میکنند و او پیشوای آن قوم باشد [۱۶]. بنابراین، امام به معنای پیشوا و مرجعی است که مورد قصد و توجّه مردم میباشد.[۱۷]. [۱۸]. [۱۹]
معنای اصطلاحی
- متکلّمان شیعه، امامت را به ریاست بالاصالة و غیرنیابتی و عمومی از جانب خداوند بر مکلّفین، در امور دین یا در امور دین و دنیا [۲۰] تعریف کردهاند. امام افزون بر وظیفۀ اجرایی دین، مسئول تبیین و تفسیر دین، تربیت مردم و هدایت باطنی و معنوی آنان نیز میباشد. امامت در شیعه تالی تلو نبوّت، بلکه در بعضی از جهات از نبوّت بالاتر است، همچنان که انبیای اولوالعزم در پایان کار به امامت رسیدهاند و بسیاری از انبیا امام نبودهاند [۲۱]. امامت مفهوم وسیعی دارد و شامل ولایت معنوی نیز می شود [۲۲]. امام هدایتکنندهای است که با امر الهی خود هدایت میکند. پس امامت از نظر باطن، ولایتی است که امام بر اعمال مردم دارد و هدایت او مانند انبیا و رسولان تنها راهنمایی از طریق موعظۀ حسنه و صرف نشانی دادن نیست... [۲۳]. [۲۴]
- امام رابط بین مردم و خداوند در اعطاء فیض باطنی از جانب خداوند و اخذ آن از جانب مردم است. [۲۵]
- به دلیل اهمیّت مسئلۀ امامت در فرهنگ اسلامی، در کتابهای حدیثی شیعه و سنّی از قول پیامبر(صلی الله علیه و آله)آمده است: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ یُعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مَیْتَةً جَاهِلِیَّةً» [۲۶].
- امام با حقیقت و نورانیّت باطن ذات خود، در قلوب شایسته و زمینهدار مردم تأثیر و تصرّف مینماید و آنها را به سوی کمال و غایت ایجاد، جذب و هدایت میکند، امام کسی است که از جانب حق تعالی برای پیشروی صراط ولایت اختیار شده است و زمام هدایت معنوی مردم را در دست گرفته است.[۲۷]
- در جای دیگر گفته شده: امامت عبارت است از تحقق بخشیدن برنامههای دینی اعم از حکومت به معنای وسیع کلمه و اجرای حدود و احکام خدا و اجرای عدالت اجتماعی و همچنین تربیت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن و این مقام از مقام رسالت و نبوّت برتر است... در حقیقت مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت به معنای «ایصال به مطلوب» است نه فقط «ارایه طریق». افزون بر آن «هدایت تکوینی» را نیز شامل میشود یعنی تأثیر باطن و نفوذ روحانی امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهای آماده و هدایت معنوی آن... نیز: امام رئیس حکومت و پیشوای اجتماع و رهبر مذهبی و مربی اخلاق و رهبر باطنی و درونی است.»[۲۸]. [۲۹]. [۳۰]. [۳۱]
چیستی نبی و تفاوت آن با امام
- نبی رابط مردم و خداوند در گرفتن و ابلاغ فیض ظاهریه یعنی شرایع و احکام الهی است. [۳۲]
- نبی هدایت کننده اندیشه های ما به سمت اعتقادات درست و اعمال صالحه است، یعنی اندیشه ما را نبی راه میبرد و اما دل را امام سیر میدهد. [۳۳]
- در تفسیر المیزان دربارۀ تفاوت نبی و امام آمده است: نبوت به معنای ارائه طریق است و نبی کسی است که یتحمل النبأ یعنی خبر را از طریق فرشته وحی میگیرد و تلقی وحی میکند؛ ولی امامت مقامی است فوق نبوت و بالاتر از گرفتن نبأ و اعطا خبر به مردم! چون اعلام خبر به مردم به معنای ارائه طریق است، یعنی نبی کسی است که وحی را دریافت میکند و بعد به مردم ابلاغ میکند. نبی میگوید حلال و حرام خدا و صحیح و ناصحیح خدا همینهایی است که من در اختیار شما میگذارم و او فقط راه از چاه مشخص میکند. پس کار نبی صرفاً میشود ارائه طریق! ولی امام علاوه بر ارائه طریق، واسطه تکوینی برای اعطاء فیض الهی به قلوب انسانهاست. [۳۴]
- امام کسی است که از حیث مقام امامت با قدرت ولایی که دارد و از راه تصرفاتی که در جان و قلب و نفوس انسانها دارد، آنها را از انحراف و سقوط باز میدارد نه این که صرفاً ارائه طریق کند. بنابراین امامت فوق نبوت و فوق ارائه طریق است[۳۵]
- به بیان دیگر احکام را که خداوند میخواهد در اختیار انسانها قرار دهد، واسطهاش نبی است و به وسیله نبی این احکام منتشر میشود. پس تشریع و ابلاغ احکام با نبوت تناسب دارد و هدایت در محور تکوین با امامت مناسب است یا به تعبیر دقیقتر، امامت در محور تکوین و نبوت بر محور تشریع است. " فالامام دلیل هاد للنفوس الی مقاماتها" امام واسطه است که انسانها و نفوس بشری به مقاماتی که باید برسند، نائل شوند. " کما ان النبی دلیل یهدی الناس الی الاعتقادات الحقه و الاعمال الصالحه" یعنی نبی اعتقادات درست را و به عباراتی اندیشه صحیح را در اختیار انسانها میگذارد، ولی امام فوق این کارها، جذب و انجذاب دارد و دلها را سیر میدهد.[۳۶]
- قرآن نیز در کنار نبوّت، موضوع دیگری را به نام امامت مطرح میکند و آن را ناشی از اراده و امر الهی میداند و یا حتّی آن را مقامی برتر از نبوّت میشمارد که پس از پیمودن مراحل مختلف و آزمایشهای سخت، صلاحیّت آن برای افرادی خاص (پیامبران و امامان) به وجود میآید.[۳۷]
- باید توجه داشت، اجتماع نبوت و امامت در یک شخص هم ممکن است و هم واقع شده است، کما اینکه در پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و حضرت ابراهیم و در فرزندش اسماعیل و اسحاق چنین بوده است. [۳۸] .[۳۹]
هدایت به امر
- برجستهترین معنایی که امامت قابل تطبیق بر آن است، هدایت باطنی و ملکوتی و هدایت به معنای ایصال به مطلوب است؛ زیرا قرآن یکی از ویژگیهای ائمه را هدایت به امرالله بیان میکند؛ «امرالله» که امام، مردم را با آن هدایت میکند، چهره ثابت و ملکوتی جهان طبیعت است، امام براساس پیوند با مقام «کُن فَیکُون» و ارواح انسانها و به عنوان مظهر مقلّبالقلوب، هر چیز را براساس ملکوت آن و با تصرف در قلب آن، هدایت میکند. برای این هدایت، هادی باید خود مهتدی بالذات باشد. این هدایت، فیض درونی است که از ناحیه خدای سبحان به قلوب نورانی ائمه و از آنجا به دلهای مؤمنان میرسد. امامت به این معنا مقامی ملکوتی و فراتر از شئون ظاهری و دنیایی است. [۴۰]. [۴۱]
- امام افزون بر ارشاد و هدایت ظاهری، دارای مرتبهای از ولایت باطنی و تکوینیِ غیری است که با آن، هدایت باطنی و معنوی مردم را به اذن الهی بر عهده دارد و به واسطۀ رسیدن به مرتبۀ یقین، قرب الهی و نورانیّت درونی، در قلوب انسانهای شایسته تأثیر و تصرّف مینماید و آنها را به سوی مرتبۀ کمال و غایت ایجاد، جذب و هدایت میکند. علاّمه طباطبایی در ذیل آیۀ 124 سورۀ بقره از این هدایت به «هدایت به امر» تعبیر میکند. [۴۲]. [۴۳] یعنی به طور خلاصه هدایت به امر از نظر علامۀ طباطبایی، همان هدایت باطنی تکوینی است که در آیات دیگر قرآن از آن یاد شده است مانند آیه 81 سوره یس.[۴۴] هدایت به امر، امری ملکوتی و تصرّفی باطنی است. [۴۵]. [۴۶]
- قرآن کریم هدایت امام را «هدایت به امر خدا» یعنی ایجاد هدایت دانسته است، در حالی که هدایت انبیا و رسل را صرف نشان دادن راه سعادت و شقاوت بیان میفرماید. این هدایت از شئون امامت است که به ابراهیم(ع) داده شد [۴۷]. از آنجا که در قرآن همه جا هدایت امام را مقیّد به امر کرده، با این قید فهمانده که امامت به معنای مطلق هدایت نیست، بلکه به معنای هدایتی است که به امر خدا صورت میگیرد. مانند آیه 73 سورة انبیا و آیة 23 سورة سجده ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...﴾ [۴۸]. این معنا آنگاه که بر مسئلة هدایت تطبیق میشود، مساوی با هدایت باطنی و ایصال به مطلوب است. [۴۹]. [۵۰] باید دانست "هدایت به امر" دفعی است در برابر "هدایت به خلق" که دلالت بر تدریج دارد و زمانبر است. [۵۱]
- نکته: مراد از ولایت باطنی یا تکوینی، نوعی اقتدار و تسلّط تکوینی است که با پیمودن صراط عبودیّت و رسیدن به مقام قرب برای امام به اذن الهی حاصل میشود و شخص با داشتن چنین قدرتی قافلهسالار معنویّات، مسلّط بر ضمایر و شاهد بر اعمال و حجّت زمان میشود. [۵۲]
- هدایت به امر که در وصف امامت آمده، در واقع، هدایت تکوینی و ایجاد هدایت است که تخلّفناپذیر است لذا امام در واقع، رابط بین مردم و پروردگارشان در گرفتن بهرههای معنوی و باطنی و نیز رساندن آن به مردم است، همچنانکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) رابط بین مردم و پروردگارشان در گرفتن بهرههای ظاهری (ادیان الهی از طریق وحی) و رساندن آن به مردم است. [۵۳]. قرآن کریم که هدایت امام را هدایت به امر خدا، یعنی ایجاد هدایت دانسته، هدایت انبیاء، رسل و مؤمنین را نشان دادن راه سعادت و شقاوت بیان میفرماید: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» [۵۴]. [۵۵]. [۵۶]
- امام صادق(علیه السلام) در این زمینه میفرمایند: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ـ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَا بِأَمْرِ النَّاسِ یُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُکْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُکْمِهِمْ قَالَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ یُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ وَ حُکْمَهُمْ قَبْلَ حُکْمِ اللَّهِ وَ یَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافَ مَا فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۵۷]. /ref>. [۵۸]
هدایت به امر، تفسیر امامت
- هدایت به امر تفسیر معنای امامت است. [۵۹]
- در تفسیر المیزان ذیل آیۀ 73 سورۀ انبیاء آمده است: " و ظاهر قوله ﴿﴿أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾، ان الهدایه بالامر یجری مجری المفسر لمعنی الامامه " [۶۰] عبارت ﴿﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾ مفسر معنای امامت است. خداوند میفرماید ما اینها را امام قرار دادیم و معنای امام و امامت این است که ﴿﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾ پس هدایت به امر همان معنای امامت است. [۶۱]
هدایت به امر از شئون امامت
- هدایت به امر از شئون امامت است. [۶۲]
- در تفسیر المیزان دربارۀ اینکه چرا هدایت به امر از شئون امامت است گفته شده: " لان الله سبحانه جعل ابراهیم اماما بعد جعله نبیا". زمانی که خداوند به حضرت ابراهیم(ع) میفرماید: ﴿﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾﴾ این در اواخر عمر ایشان بوده و حضرت ابراهیم(ع) مقام نبوت را دارا بودهاند. خود این مطلب چندین دلیل دارد: دلیل روشن، این است که اعطا امامت بعد از ابتلائات و آزمایشات سختی بوده و سختترین ابتلا برای حضرت ابراهیم(ع) ذبح حضرت اسماعیل(ع) بود. و از طرف دیگر حضرت ابراهیم(ع) بنا به نقل قرآن میفرماید: ﴿﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاء﴾﴾[۶۳] پس معلوم میشود آزمایش ذبح حضرت اسماعیل(ع) در دوران کهولت و اواخر عمر حضرت ابراهیم(ع) بوده است و چون مسأله ذبح حضرت اسماعیل(ع) بزرگترین آزمایش و ابتلا حضرت ابراهیم(ع) بود و ایشان در این امتحان موفق شد، خداوند بعد از طی این مراحل او را به مقام نبوت رساند[۶۴] و امامت اگر همان نبوت باشد، معنا ندارد حضرت ابراهیمی که مقام امامت را دارا بوده است دوباره خداوند خطاب به ایشان بفرماید: ﴿﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾﴾ اگر امامت همان نبوت و به معنای ارائه طریق باشد، این تکرار، لغو و بیجا؛ [۶۵] و تحصیل حاصل است[۶۶]. علاوه بر اینکه زمانی که حضرت ابراهیم آنرا برای فرزندان خود طلب نمود خداوند فرمود عهد ما به ستمکاران نمی رسد. [۶۷]. [۶۸] بنابراین امامت غیر از نبوت و مقامی بالاتر از آن است؛ [۶۹] نبوت صرفاً همان هدایت است به معنای ارائه طریق. و باید دانست: " و لا تنفک النبوه عن الهدایه بمعنی ارائه الطریق" هدایت به معنای ارائه طریق همان نبوت است و نبوت جدای از هدایت به معنای ارائه طریق نیست: " فلا یبقی للامامه الا الهدایه بمعنی الا یصال الی المطلوب" یعنی امامت یک نوع تحریک و ایصال مأموم است، یک نوع هل دادن انسانها به سمت فلاح و رستگاری است و ایصال الی المطلوب یعنی رساندن و واصل کردن " و هو نوع تصرف تکوینی فی النفوس" چون امام دارای ولایت است، نوعی تصرف در دلها میکند و آنها را به سمت مطلوب میبرد.[۷۰]. [۷۱]. [۷۲]
برخی از شئون امام
امام واسطۀ فیض الهی
- فیض معنوی جز از کانال وجودی امام به دیگران نمیرسد؛ یعنی هر کسی به هر کمال تکوینی برسد فقط از این واسطه آن کمال را دریافت کرده است. [۷۳]
- " فالامام هو الرابط بین الناس و بین ربهم فی اعطاء الفیض الباطنیه و اخذها" یعنی در این ارتباط که یک طرف خداست و طرف دیگر ما، ما فیض را اخذ میکنیم و خداوند اعطاء میکند و واسطه، امام است، مثل خورشید که نور میدهد و ما مستنیر هستیم و در حقیقت خدا منیر است و واسطه در این اناره خورشید میباشد، به طور کلی اعطاء هر کمال وجودی از ناحیه خداست، ولی واسطههای نیز در کارند که آن کمال را برساند. امام واسطهای است که از طرفی فیض را از مبدأ میگیرد و از طرفی اعطاء به مادون میکند. پس واسطه در اخذ فیض از جانب ما، امام است، از طرف خداوند نیز امام است! و همه اینها در محور تکوین است. بنابراین در اعطاء فیض وجودی امام واسطه در تکوین است، درست مثل خورشیدی که واسطه در نور دادن به موجودات است! البته نور خورشید، نور فیزیکی است ولی نورانیت و هدایت معنوی یک کمال حقیقی و معنوی است که از ناحیه خداوند اعطاء میشود و واسطهاش وجود امام است: " فالامام هو الربط بین الناس و بین ربهم فی اعطاء الفیض و اخذها کما ان النبی رابط بین الناس و بین ربهم فی اخذ الفیض الظاهریه و هی الشرائع الالهیه تنزل بالوحی علی النبی" [۷۴]
- امام به لحاظ مقام امامت رابط و واسطۀ تکوینی است در هدایت انسان، امام به منزلۀ مجرای فیض خدا در هدایت تکوینی انسان هاست. همان طور که در جای خودش آمده که " به رُزِقَ الوَری و به ثَبَتَت الأرضُ وَ السماء" یعنی "بندگان و مخلوقات به واسطه امام است که روزی میخورند و به واسطه وجود امام است که آسمان و زمین ثبوت و قرار دارند"، به لحاظ مقام امامت و ولایت، امام واسطه در هدایت تکوینیه انسان نیز میباشد. گر چه طبق قاعده امکان، اشراف تمام مخلوقات از کانال فیض وجودی امام که حجت خدا در زمین است بهرهمندند، اما انسان در امر هدایت و راهیابی از یک فیض ویژه برخوردار است و آن این است که با جاذبه امام(ع) در مسیر هدایت راه برده میشود.[۷۵]
امام عالم به تمام اعمال موجودات و انسان ها
- امام هدایت کننده جانها به سوی مقامات معنوی است. نوعی ولایت بر مردم در اعمال و رفتارشان دارد. ولایت تکوینیه امام نسبت به عمل ماست ولی ولایت تشریعیه در محور احکامی است که باید اجرا کنیم. لذا هیچ عملی از مردم از علم امام مخفی نیست و امام سلطه و اشراف کامل بر تمام اعمال و رفتار موجودات از جمله انسان دارد. پس هیچ عملی از ما از دایره سلطه و ولایت تکوینی امام بیرون نیست واین است که پرونده اعمال ما در محضر امام عصر گشوده است واین که ایشان به اعمال ما عالمند به همین معناست. [۷۶]
- علامه میفرمایند: امام باید کسی باشد که به ملکوت موجودات از جمله ملکوت انسان عالم باشد. حیثیت ارتباط و تعلق هر موجودی با خدا، ملکوت آن شیء است و همه موجودات این ملکوت را دارند چون قرآن از قول حضرت ابراهیم(ع) میفرماید: " رب ارنی ملکوت کل شیء" یعنی "خداوندا حقیقت، کون و سر هر موجودی را به من نشان بده". خلاصه امام کسی است که به ملکوت موجودات و ملکوت انسانها آگاه است! چرا، چون اگر بخواهد آدمی را تکویناً به سمت سعادت و فلاح و غایت کمال خودش هدایت بکند، نمیتواند از ملکوت انسان بی خبر باشد. هادی باید نسبت به مُهدی، عالم باشد و تمام جزئیات نیازهای او را بداند و بر تمام ابعاد وجودی او واقف باشد. کسی که میخواهد هادی چنین موجود پر راز و رمزی باشد، باید تمام جزئیات وجودی او را بداند و الا هدایتش ناقص خواهد بود. و لذا ایشان میفرمایند: امام کسی است که با تمام جزئیات وجودی و ابعاد هستی موجودات از جمله انسان عالم است و ملکوتشان را میداند. [۷۷]
- جملۀ «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» دلالتی روشن دارد بر اینکه آنچه که امر هدایت بدان تعلّق می یابد، عبارت است از دلها و اعمالی که به فرمان دلها از اعضاء سر میزند، پس امام کسی است که باطن دلها و اعمال و حقیقت آن پیش رویش حاضر است و از او غایب نیست، گویی هر کس هر چه انجام می دهد، در پیش روی امام است. همچنین امام مهیمن و مشرف بر هر دو راه، یعنی سعادت و شقاوت است و خدای تعالی در این باره می فرماید: ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمَامِهِم﴾[۷۸] و منظور از این امام، امام حقّ است نه نامۀ اعمال. [۷۹]
امام مؤید من عندالله
- امام دائماً موید من عندالله است چون قرآن میفرماید: ﴿﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾ یعنی همیشه این امر تکوینی ماست که امام را مدد میکند و از اینجا استفاده میشود که امام همیشه موید من عندالله است. [۸۰]
امام آگاه به نیازهای انسان
- امام به جمیع مایحتاج انسان در راه سعادتِ و دنیا و آخرت آگاه است، چون او هادی انسان است و باید به تمام ابعاد و جزئیات وجودی انسان واقف باشد[۸۱].
مقام امامت و جعل از طرف خداوند
- امامت امری مجعول از جانب خداست که البته این جعل، جعل تکوینی است، یعنی امامت یک مقامی نیست که ما به آن رأی بدهیم. [۸۲]
معنای امر در "یهدون بامرنا"
- چون هدایت به امر همان تصرف تکوینی و امر باطنی است، پس مراد از امر در "یهدون بامرنا" امر تشریعی نیست بلکه امر تکوینی است. [۸۳]
- در تفسیر المیزان در این زمینه آمده است: امامت نوعی تصرف تکوینی در نفوس و در جان های انسان ها است، " و هی نوع تصرف تکوینی فی النفوس لتسییرها فی سیر الکمال و نقلها من موقف معنوی الی موقف آخر" تسییر از باب تفعیل به معنای راه بردن است. یعنی در مسیر سوق دادن و سیر دادن، البته به صورت تکوینی، مثل این که شما دست کسی را بگیرید و در راهی او را بکشید. امام هم نوعی کشش و جاذبه دارد که با آن افراد را در مسیر هدایت راه میبرد. نکته مهم این است که هدایت امام و سیر دادنش مکانی نیست بلکه از یک موقف معنوی است به یک موقف معنوی دیگر! یعنی امام به انسانها در مراتب معنوی سیر استکمالی میدهد. علامه میفرمایند " و اذ کانت تصرفاً تکویناً و عملاً و باطنییاً فالمراد بالامر الذی تکونوا بالهدایته لیس هو الامر التشریحی الا اعتباری" یعنی چون این ولایت، یک تصرف تکوینی و یک عمل باطنی است و امام در جان انسانها تکویناً این تاثیر را میگذارد، پس مراد از امری هم که در آیه ﴿﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾ آمده امر تشریعی نیست بلکه امریست که تفسیر آن در آیه دیگری آمده که میفرماید: ﴿﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾﴾[۸۴] علامه از این آیه استفاده کردهاند که "امر" در "یهدون بامرنا" امر تکوینی است نه امر تشریعی و از طریق وحی ابلاغ میشود، فرمودهاند: " فالمراد بالامر الذی تکون بالهدایت لیس هو الامر تشریعی الاعتباری بل ما تسیره فی قوله: ﴿﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾﴾" [۸۵]
- قخداوند مسألة هدایت را مقیّد به «امر الهی» می کند، و می فرماید: ﴿یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾، مهم در امر هدایت همین است که از فرمان الهی سرچشمه گیرد، نه از امر مردم و خواهش و تمنّای دل، یا تقلید از این و آن.[۸۶]. [۸۷]
جدا بودن هدایت به امر از معنای ارائه طریق
- این هدایت به معنای ارائه طریق نیست و لذا امامت غیر از نبوت است. [۸۸]
- دلیل اینکه هدایت به معنای ارائه طریق نیست، این است که مقام امامت بعد از جعل نبوت است و نبوت از ارائه طریق منفک نمیباشد پس امامت باید یک مقام دیگری باشد. [۸۹]
ایصال الی مطلوب در امامت و معنای آن
- امامت ضرورتاً به معنای هدایت و ایصال به مطلوب است به صورت ایصال تکوینی. [۹۰] [۹۱]
- هدایت به معنای ایصال الی المطلوب نوعی تصرف تکوینی در نفوس آدمیان و راه بردن آنها در سیر کمالی و سلوک در مراتب معنوی است. [۹۲]
- امامت مقامی است که دارندة آن با امر الهی به هدایت مردم میپردازد و آنان را به مطلوب و مقصود میرساند. هدایت امام تنها نشان دادن راه نیست، بلکه دست خلق گرفتن و به راه حق رساندن است. [۹۳]
- امام، هدایتگری است که با امر ملکوتی که در اختیار دارد، هدایت میکند، ملکوت، باطن این عالم است و چون ملکوت یا باطن هستی از جمله باطن دلها و اعمال بندگان نزد او حاضر است؛ در این صورت امام از نظر باطن یک نحو ولایتی در اعمال مردم دارد و چون هدایتش در ملکوت دلهاست، همانند هدایت انبیا و رسولان و مؤمنان صرف راهنمایی و آدرس دادن نیست بلکه ایجاد هدایت و به مقصد رساندن است. پس حقیقت نهفته در امامت، هدایتگریِ باطن دلها برای تحقق مقصود میباشد چنانکه گویی این معنا در مفهوم امام اشراب شده و هرگاه قرآن لفظ امام را به کار میبرد، منصرف در این معناست[۹۴]. [۹۵]. [۹۶]
معنای امر تکوینی
- مراد از امر تکوینی همان فیض معنوی و مقامات باطنیه است که خدا عطا میفرماید یعنی اصل وجود کمال که برای کسی حاصل میشود به واسطه وجود امام است. مثلاً اگر کسی عالم میشود به واسطه ولایت اوست که این فیض از مبدأ به این متعلم رسیده است. [۹۷]
- امر تکوینی عبارت است از: " الفیض المعنویه و المقامات الباطنّیه التی یهتدی الیها المومنون باعمالهم الصالحه و یتلبسون بها رحمه من ربهم" مراد از امر همان فیضهای معنوی و مدارج باطنی است که اهل ایمان با اعمال صالح خود به آنها میرسند و در پرتو رحمت پروردگار آنها را کسب میکنند[۹۸]
فیض الهی راهی برای اثبات عصمت امام
- امام پیش از دیگران خود بهاین فیض و مقامات متلبس است و از اینجا عصمت امام ثابت میشود آن هم عصمت مطلقه در جمیع جوانب. [۹۹]
- باید دانست هر کسی به هر مقام معنوی و هر کمال حقیقی میرسد، از قِبل افاضهای است که خداوند از طریق وجود امام اعطاء میکند: " و اذا کان الامام یهدی بالام. والباء للسببیه اوالاله فهو متلبس به اولاً" یعنی با توجه به این که "باء" که به سر کلمه "امر" آمده یا باء سببیت است و یا باء آلت و ابزار، پس خداوند میفرماید به سبب امر تکوینی ماست که ائمه هدایت میکنند و یا به واسطهاین ابزار که امر تکوینی ماست آنها راهنما هستند. یعنی امام هدایت تکوینی انسانها را به عهده دارد و چون امام واسطه این فیض هدایت است، نمیتواند هادی باشد مگر این که خود پیش از مهتدی از تمام کمالات که میخواهد مهتدی را به سمت آن کمالات بکشاند بهرهمند باشد و از همین بحث، عصمت را نیز میتوان نتیجه گرفت. چون وقتی گفتیم خود امام باید متلبس به این فیض و مقامات معنوی باشد یعنی دارای مقام عصمت باشد. [۱۰۰]
تفاوت مراتب بهره مندی از امام
- انسانها از حیث بهرهمندی از امام و ازاین فیض دارای مراتب مختلف هستند و همه در یک سطح نیستند. [۱۰۱]
- " منه ینتشر فی الناس" یعنی فیض از وجود امام برای دیگران منتشر میشود و هر کس به حسب رتبه و ظرفیتش از وجود امام بهرهمند میشود. [۱۰۲]
خالی نبودن زمین از امام
- در هیچ عصری زمین خالی از امام نمیتواند باشد چرا؟ چون این " تسییر الانسان الی الکمال" در همه اعصار لازم است. پس واسطه در این تسییر هم همواره لازم است. این واسطه در این تسییر هم همواره لازم است. این نکته را علامه از آیه ﴿﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً﴾﴾[۱۰۳] استفاده کردهاند و میفرمایند چون قرآن میفرماید ﴿﴿كُلَّ أُنَاسٍ﴾﴾ یعنی در قیامت همه انسانها را با امامانشان میخوانیم پس همه انسانها امام دارند و روایاتی هم دراین زمینه داریم مثل " لولا الحجة لساخت الارض باهلها" که "اگر حجت خدا در روی زمین نباشد، زمین اهلش را هلاک میکند" و نیز در روایات داریم اگر دو انسان بر روی زمین باقی بمانند، حتماً یکی از آنها امام است!. [۱۰۴]. [۱۰۵]
- از نظر شیعه، در هر زمان یک «انسان کامل» که ناظر بر نفوس، ارواح و قلوب است و دارای نوعی تسلّط تکوینی (به اذن الهی) بر انسان و جهان است، همواره وجود دارد و به این اعتبار نام او «حجّت» است. اگرچه فهم حدود ولایت امام از عهدة ما خارج است. البتّه این گونه هم نیست که امام سِمَت سرپرستی و قیمومت استقلالی نسبت به جهان پیدا کند [۱۰۶]. [۱۰۷]
نتیجه گیری
مهمترین ویژگی که در امامت نهفته است و بشر را بهتر به سرمنزل مقصود واصل میکند، عنصر «هدایت به امر» است. به تعبیر علاّمه طباطبائی: "امامت از نظر باطن یک نحوه ولایت است که امام در اعمال مردم دارد و هدایت او چون هدایت انبیاء و رسولان و مؤمنان صرف راهنمایی از طریق نصیحت و موعظة حسنه و بالأخره صرف آدرس دادن نیست، بلکه هدایت امام دست خلق گرفتن و به راه حق رساندن است."[۱۰۸]
منابع
پانویس
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن (ترجمه سیدمحمدباقر موسوی)، ج 1، ص 411
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات، ص 835
- ↑ ر.ک؛ مصطفوی، 1360، ج 11: 268
- ↑ سورۀ عنکبوت، آیۀ 69
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات، ص 836
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ سورۀ طه، آیۀ 50
- ↑ سورۀ انسان، آیۀ 3
- ↑ سورۀ انعام، آیۀ 125
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ج 7، ص 476 ـ 478
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 17، ص 167
- ↑ ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 7: 478
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ ر.ک. ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ج 1: 21 و 31؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج 12: 24 و مصطفوی، التحقیق، ج 1: 135
- ↑ ر.ک؛ فراهیدی، العین، ج 8: 429ـ428 و جوهری، الصحاح، ج 5: 1866ـ1863
- ↑ ر.ک.فیّومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج 12، ص 22
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ سروری مجد، علی، نقش جامعهساز «هدایت به امر» امام در تفسیر المیزان
- ↑ ر.ک؛ مفید، اوائل المقالات، ص 280؛ طوسی، قواعد العقاید، ص 83؛ بحرانی، النجاة فی القیامة، ص 41 و سیوری حلّی، الإعتماد فی شرح واجب الإعتقاد، ص 87
- ↑ ر.ک؛ مفید، اوائل المقالات، ص 40ـ39 و 65؛ مطهّری، ولاء و ولایتها، ص 127ـ126 و مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 483
- ↑ مطهّری، ولاء و ولایتها، ص 57
- ↑ ر.ک؛ طباطبائی، المیزان، ج 1، ص 411
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 135 و صحیح مسلم، ج 3، ص 1478
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ج 1، ص 272 ـ 275
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1
- ↑ نجارزادگان، فتح الله، بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در باب امامت به معنای «هدایت به امر»، پژوهش های قرآن و حدیث، ص 110
- ↑ سروری مجد، علی، نقش جامعهساز «هدایت به امر» امام در تفسیر المیزان
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ سروری مجد، علی، نقش جامعهساز «هدایت به امر» امام در تفسیر المیزان
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی
- ↑ نجارزادگان، فتح الله، بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در باب امامت به معنای «هدایت به امر»، پژوهش های قرآن و حدیث، ص 110
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن (ترجمه سیدمحمدباقر موسوی)، ج 1، ص 411
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ نجارزادگان، فتح الله، بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در باب امامت به معنای «هدایت به امر»، پژوهش های قرآن و حدیث، ص 107
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 273
- ↑ سروری مجد، علی، نقش جامعهساز «هدایت به امر» امام در تفسیر المیزان
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 411 و 412 و ج 14، ص 428
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 411
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ نجارزادگان، فتح الله، بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در باب امامت به معنای «هدایت به امر»، پژوهش های قرآن و حدیث، ص 111
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 410 و 411 و ج 2، ص 23 ـ 24
- ↑ سورۀ ابراهیم، آیۀ 4
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، [[المیزان فی تفسیر القرآن|المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 411
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 216
- ↑ سروری مجد، علی، نقش جامعهساز «هدایت به امر» امام در تفسیر المیزان
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 14، ص 304
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست؛ سوره ابراهیم، آیه: ۳۹.
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ نجارزادگان، فتح الله، بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در باب امامت به معنای «هدایت به امر»، پژوهش های قرآن و حدیث، ص 107
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ج 1، ص 403 ـ 408
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ نجارزادگان، فتح الله، بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در باب امامت به معنای «هدایت به امر»، پژوهش های قرآن و حدیث، ص 107
- ↑ سروری مجد، علی، نقش جامعهساز «هدایت به امر» امام در تفسیر المیزان
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ سورۀ اسراء، آیۀ 71
- ↑ سروری مجد، علی، نقش جامعهساز «هدایت به امر» امام در تفسیر المیزان
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود.پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده میشوید؛ سوره یس، آیه: ۸۲- ۸۳.
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 17، ص 166
- ↑ سروری مجد، علی، نقش جامعهساز «هدایت به امر» امام در تفسیر المیزان
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ج 1، ص 272 ـ 273
- ↑ نجارزادگان، فتح الله، بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در باب امامت به معنای «هدایت به امر»، پژوهش های قرآن و حدیث، ص 111
- ↑ سروری مجد، علی، نقش جامعهساز «هدایت به امر» امام در تفسیر المیزان
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ روزی که هر دستهای را با پیشوایشان فرا میخوانیم آنگاه کسانی که کارنامهشان را به دست راست آنان دهند، آن را میخوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد ؛ سوره اسراء، آیه: ۷۱.
- ↑ غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت
- ↑ سروری مجد، علی، نقش جامعهساز «هدایت به امر» امام در تفسیر المیزان
- ↑ مطهری، مرتضی، ولاء ها و ولایت ها، ص 58 ـ 60
- ↑ کربلایی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشة علاّمه طباطبائی، فصلنامه معارف قرآنی
- ↑ سروری مجد، علی، نقش جامعهساز «هدایت به امر» امام در تفسیر المیزان