ام‌سنان اسلمیه در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۳۰ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ام‌سنان اسلمیه او پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه مسلمان شد و با ایشان بیعت کرد[۱]. خود می‌گوید: "موقعی که خواستم با رسول خدا (ص) بیعت کنم، حضرت به دستم نگاه کرد و فرمود: "چرا زنان ناخن‌ها را تغییر نمی‌دهند" و ما در جمعه و عید فطر و قربان برای نماز خواندن با پیامبر (ص) به صحرا می‌رفتیم"[۲][۳].

ام سنان و حضور در جنگ خیبر

روایت شده، وقتی پیامبر (ص) خواستند از مدینه برای غزوه خیبر حرکت کنند، ام سنان به نزد پیامبر (ص) رفت و گفت: "ای رسول خدا! آیا می‌توانم همراه شما بیایم و برای لشکریان آب حاضر کنم، و اگر بیماران و مجروحانی بودند، آنها را معالجه کنم؟" پیامبر (ص) به او فرمودند: "در پناه لطف خدا حرکت کن؛ به زنان دیگری هم که برخی از قوم تو هستند و برخی از قبایل دیگر، اجازه داده‌ام همراه ما بیایند اگر دلت میخواهد همراه اقوام خودت باش و اگر می‌خواهی همراه ما بیا".

ام سنان گفت: "همراه شما خواهم بود". پیامبر (ص) نیز فرمود: "با ام سلمه باش"[۴].

ام سنان می‌گوید: "من همراه ام سلمه بودم. پیامبر (ص) هر صبح در حالی که زره بر تن داشت از منطقه رجیع به لشکرگاه می‌رفت و شامگاه باز می‌گشت. هفت روز طول کشید تا خداوند سرزمین نطاة را گشود. پس پیامبر (ص) به سوی منطقه شق کوچ کرده و ما را هم به آنجا بردند. چون خیبر فتح شد، پیامبر (ص) مقداری از اموال را به ما دادند و به من چند مهره و چند زیور نقره دادند که از غنایم جنگی به دست آمده بود. من گروهی از سپاهیان را که زخمی شده بودند معالجه کردم و همراه ام سلمه به مدینه بازگشتم.

هنگام ورود به مدینه من سوار یکی از شتران رسول خدا (ص) بودم. ام سلمه به من گفت: " شتری را که بر آن سوار هستی، پیامبر (ص) به تو بخشیدند ". من خدا را سپاس گفتم و پس از ورود به مدینه آن را به هفت دینار فروختم و خداوند متعال در این سفر برای من خیر و برکت فراوان قرار داد"[۵].

از ام سنان نقل شده که در جنگ خیبر پیامبر (ص) صفیه دختر حیی بن اخطب و دختر عموهای او را اسیر کرد. پیامبر (ص) از میان غنایم جنگی صفیه را انتخاب کرد و به او پیشنهاد کرد که اگر مسلمان شوی تو را آزاد خواهم کرد. صفیه مسلمان شد و پیامبر (ص) او را آزاد کرد و به همسری خود برگزید و مهر او را آزادی‌اش قرار داد.

ام سنان می‌گوید: "من از کسانی بودم که در هنگام ازدواج پیامبر (ص) با صفیه حضور داشتم و با زنان، زلف‌های صفیه را شانه زدیم و او را عطرآگین کردیم و او از زیباترین زنان بود[۶][۷].

منابع

پانویس

  1. .الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷ و کتاب المحبر، ابن حبیب، ص۴۱۰.
  2. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۹۴۱ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۱.
  3. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۵۸.
  4. .المغازی، واقدی، ج۲، ص۶ج ۸۶، صالطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۲۴ و الاصابه، این حجر، ج۸، ص۴۱۲.
  5. المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۸۶.
  6. .الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۹۶ و الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۲.
  7. اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۵۸.