ناسخ و منسوخ

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۳۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

  • پرسش اصلی در بحث ناسخ و منسوخ این است كه آیا ممكن است آیه‌ای از قرآن با آیه یا هر منبع دیگری از منابع احكام و معارف اسلامی مانند سنت، عقل و اجماع نسخ شود؟ در كنار این پرسش اساسی، مسائل دیگری نیز پیش آمده است كه پای مبحث نسخ را به قلمروهای مختلفی چون تفسیر، كلام، فقه، اصول و حتی فلسفه دین نیز كشانده است. البته نگاه دین‌پژوهان و قرآن‌شناسان به نسخ، هم از نظر ماهیت نسخ و هم از نظر فلسفه نسخ، متفاوت است. در مباحث بین ادیانی، همواره این پرسش مطرح بوده است كه آیا اساساً امكان دارد که خداوند شریعت یا برخی از احكام آن را نسخ کند و از میان بردارد؟ در همین رابطه گفته شده است كه دانشمندان یهود و نصاری با نسخ در شریعت و احكام الهی مخالف‌اند و آن را امری غیر ممكن می‌دانند[۱] اما در قرآن كریم به نسخ آیات الهی تصریح شده است؛ با این حال، مفسران در مورد مصادیق آن آیات اختلاف نظر دارند[۲] در روایات نیز به وجود ناسخ و منسوخ در قرآن و احكام شریعت تصریح شده است. در دهه‌های اخیر برخی از خاورشناسان وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن را به معنی وجود تناقض در این كتاب دانسته‌اند. در دفاع از شبهات این گروه، برخی از مسلمانان نسخ در آیات و احكام قرآن را از اساس انکار کرده‌اند، اما در طرف مقابل، عده‌ای نه تنها نسخ قرآن با قرآن، بلكه امكان وقوع نسخ قرآن با سنت را نیز پذیرفته‌اند و در دفاع از آن دلایل امكان و حكمت‌های وقوع نسخ در قرآن را بیان کرده‌اند. موافقان وقوع نسخ در قرآن باید جوابگوی پرسش‌های زیر باشند:
  1. آیا پدیده نسخ با عقیده وجود ازلی قرآن در لوح محفوظ سازگار است؟
  2. آیا نسخ به حوزه شریعت و احكام الهی اختصاص دارد یا حوزه‌های دیگر را نیز شامل می‌شود؟
  3. آیا نسخ در احكام الهی با اعتقاد به علم و حكمت الهی سازگار است؟
  4. آیا وجود آیات ناسخ و منسوخ دلیلی بر اختلاف در محتوای قرآن نیست؟
  5. آیا آیاتی از قرآن وجود داشته است كه تلاوت آن نیز نسخ شده و به همین سبب از متن قرآن حذف شده باشد؟
  6. به هر حال، مبحث ناسخ و منسوخ، مانند محكم و متشابه، از هر سه جهتی كه پیش‌تر در بحث ملاک مباحث علوم قرآنی مطرح شد، از موضوعات علوم قرآنی است؛ از آن نظر كه در آیاتی از قرآن، از نسخ و تبدیل آیات الهی به صراحت سخن به میان آمده است، این موضوع از مباحث "علومٌ لِلقرآن" است و از آن جهت كه شناخت آیات ناسخ و منسوخ از لوازم دست‌یابی به تفسیر درست از آیات است، از مباحث "علومٌ في القرآن" نیز به شمار می‌رود. در اهمیت این بحث در تفسیر قرآن نیز همین بس كه برخی پیشوایان معصوم(ع) گفته‌اند كه تفسیر کتاب خدا برای هیچ كس جایز نیست، مگر بعد از شناخت ناسخ و منسوخ قرآن[۳] همچنین می‌دانیم كه هر موضوعی كه با دو ملاک فوق، جزء مباحث علوم قرآن باشد، مسلماً از مباحث "علومٌ حَولَ ‌القرآن" نیز خواهد بود.

بررسی معنای نسخ

  • نسخ به چه معنا است و كاربردهای آن در اصطلاح چیست؟ برای یافتن پاسخ این سؤال، نخست گزارشی از اقوال لغت‌شناسان در معنا و موارد كاربرد نسخ در زبان عربی ارائه می‌دهیم و آن‌گاه معانی اصطلاحی نسخ را بیان می‌کنیم.

نسخ در لغت

  • نسخ در لغت به معنای زایل‌ كردن است. خلیل بن احمد فراهیدی می‌گوید: نسخ آن است كه چیزی را كه مورد عمل بوده، از میان‌ برداری و امری دیگر را جانشین آن سازی؛ همان طور كه آیه‌ای نازل می‌شود و سپس در حكم آن تخفیف داده می‌شود و آیه‌ای دیگر می‌آید و آن را نسخ می‌كند [۴]. ابن فارس نیز می‌گوید: نسخ یک معنای اصلی دارد، اما در بیان آن تعاریف مختلفی رسیده است؛ برخی گفته‌اند که آن برداشتن چیزی و جانشین کردن چیز دیگر به جای آن است. برخی گفته‌اند که تغییر چیزی را نسخ گویند و می‌توان گفت كه هر چیزی كه به دنبال چیزی دیگر بیاید، آن را نسخ كرده است؛ همان طور كه می‌گویند: " إنتَسَخَتِ الشّمْسُ الظِّلَ وَالشَّیْبُ الشَّبابَ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۵] جوهری نیز می‌نویسد: عرب می‌گوید: "نَسَخَتِ الشَّمْسُ الظِّلَّ"؛ یعنی، آفتاب سایه را زایل كرد، یا وقتی می‌گوید: "نَسَخَتِ الرّیحُ آثارَ الدّار"؛ یعنی، باد آثار خانه را تغییر داد. نسخ آیه‌ای با آیه دیگر به معنای زایل‌ كردن حكم آن آیه است [۶]
  • همچنین واژه نسخ در مورد نوشتن چیزی از روی نوشته دیگر "نسخه‌برداری" و "تَناسُخُ الوَرَثَه" "جانشینی طبقه‌ای از میراثبران به جای طبقه پیشین" نیز به كار می‌رود[۷]
  • گفتنی است که این معانی نیز با معنای اصلی ارتباط دارد؛ برای نمونه در نسخه‌برداری، گویا نوشته پیشین باطل می‌شود و نوشته جدید جانشین آن می‌شود[۸] البته برخی نیز گفته‌اند كه نسخ در لغت دو معنا دارد: یكی زایل ‌كردن و دیگری تثبیت صورتِ نوشته‌ای در جای دیگر[۹].
  • مشتقات واژه نسخ چهار بار در قرآن كریم به كار رفته است، که در آیات ﴿﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [۱۰]، ﴿﴿مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [۱۱] به معنای زایل ‌كردن و در آیه ﴿﴿هَذَا كِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۲] به معنای نسخه‌برداری است [۱۳]

نسخ در اصطلاح

  • نسخ سه معنای اصطلاحی رایج دارد:
  1. معنای اول آن در مورد سلب مشروعیت یک شریعت با شریعت دیگر است؛ چنان‌كه به اعتقاد مسلمانان، با ظهور اسلام تمام شرایع گذشته نسخ شده است و همه اهل شرایع باید پیرو شریعتِ جهان ‌شمول و جاودانه اسلام باشند.
  2. معنای دیگرِ آن، به الغای احكام و جانشینی آن‌ها با احكامی دیگر در شریعت اسلام مربوط است. این اصطلاح بیش از هر چیز یک اصطلاح فقهی و اصولی است.
  3. معنای سوم آن، نسخ آیات قرآن است. مطابق این فرض، ابتدا آیاتی از قرآن نازل شده و سپس، با توجه به برخی مصالح، حكم یا حتی متن آن از قرآن حذف شده است. از میان سه معنی مذکور نسخ، تنها اصطلاح اخیر در علوم قرآنی مطرح است، گرچه گاهی به صورت حاشیه‌ای بحث به دو حوزه دیگر نیز كشیده می‌شود. از آنجا كه بیش‌تر مسلمانان نسخ تلاوت را از اساس انکار می‌کنند، لذا مباحث مربوط به آن را به صورت حاشیه‌ای و در ضمن بحث‌های مربوط به نسخ احكام بررسی می‌کنند.
  • در باره اصطلاح نسخ در احكام قرآن و سنت، دو تعریف و برداشت مختلف وجود دارد: از آنجا که پیشینیان، هر گونه تغییر در حكم پیشین را "نسخ" می‌نامیدند، تعریف ایشان از نسخ، تخصیص عام یا تقیید مطلق را نیز شامل می‌شد [۱۴].
  • ابن ‏تیمیه می‌‏گوید: در اصطلاح بزرگان گذشته، هر معنای ظاهری كه ظهورش به جهت معارضی قویتر ترک می‌‏شد، جزء منسوخات محسوب می‌شد؛ مانند تخصیص عام و تقیید مطلق.
  • ابن ‏قیم نیز می‌گوید: منظور عموم بزرگان پیشین از ناسخ و منسوخ، گاهی رفع كلی حكم بوده است، همان‌گونه كه در اصطلاح متأخران است و گاهی رفع دلالت عام، مطلق، ظاهر و غیر آن به ‏واسطه تخصیص، تقیید، تفسیر و یا تبیین آن بوده است؛ چرا كه متضمن رفع و برداشت دلالت ظاهری كلام‌اند[۱۵]. در اصطلاح متأخران و معاصران، دایره نسخ محدودتر است و تنها به رفع حكم مربوط می‌شود.
  • آیت الله سید ابوالقاسم خویی می‌نویسد: نسخ، برداشتن حكمی از احكام ثابت دینی بر اثر سپری ‌شدن زمان و مدت آن است [۱۶]
  • آیت الله محمد هادی معرفت نیز در تعریفی مبسوط‌‌تر می‌نویسد: رفع حكم سابقی كه بر حسب ظاهر، اقتضای دوام داشته است، با تشریع حكم لاحق، به گونه‌ای كه جانشین آن گردد و جمع میان هر دو امکان‌پذیر نباشد [۱۷].

فرق نسخ با تخصیص و تقیید

  • شمول و فراگیری هر حكمی می‌تواند در سه جهت باشد:
  1. شمول افرادی؛
  2. شمول احوالی؛
  3. شمول ازمانی.
  • برای نمونه وقتی می‌گوییم: "هر مكلفی باید نماز بخواند". این حکم با شمول افرادی، همه افراد مكلف را شامل می‌شود و با شمول احوالی، مكلف در هر شرایطی كه باشد، باید نماز بخواند و با شمول ازمانی حكم در همه زمان‌ها جاری می‌شود و به محدوده زمانی خاصی اختصاص نمی‌یابد. در اصطلاح اصول فقه به شمول افرادی، عموم و به شمول احوالی، اطلاق گفته می‌شود[۱۸]. شمول افرادی به وسیله تخصیص، شمول احوالی به وسیله تقیید و شمول ازمانی به وسیله نسخ از حكم سلب می‌شود.
  • بنا بر این، فرق میان نسخ و تخصیص و تقیید آن است كه نسخ، رفع حكمِ سابق از تمامی افراد موضوع و در همه شرایط است؛ تخصیص، رفع حكم از بعضی از افراد و تقیید، رفع حكم از مكلف در حالاتی خاص است.

شروط نسخ و محدوده آن

  • متأخران و معاصران قیودی را در تعریف نسخ افزوده‌اند كه دایره آن را بسیار محدود ساخته است.
  • نخست: نسخ به دایره امر تشریعی محدود است؛ بنا بر این، بداء كه از تكوینیات است، از دایره نسخ خارج است[۱۹]
  • سیوطی می‌گوید: نسخ تنها در قلمرو اوامر و نواهی روی می‌دهد، اگرچه در شكل جمله‌های خبری بیان شده باشد. اما جمله خبری كه به معنای طلب و انشا نباشد، نسخ در آن راه ندارد. همچنین نسخ به وعده و وعیدهای الهی راهی ندارد. بنا بر این، ذكر آیات خبری و وعد و وعیدهای قرآن در شمار ناسخ و منسوخ قرآن كاری نادرست است [۲۰]
  • دوم: رفع حكم به صورت كلی باشد، به طوری كه تعارض بین دو حكم جمع‌کردنی نباشد. با این قید، تخصیص، تقیید و تبیین از دایره نسخ خارج می‌شود.
  • سوم: تعارض بین دو حكم به گونه‌ای باشد كه جمع میان آن‌ها امكان‌پذیر نباشد.
  • چهارم: حكم اول به زمانی معین محدود نشده باشد. گفتنی است که تمامی احكامی كه از ابتدا و به گونه‏ای صریح، به زمانی ‏خاص محدود شده باشند، با پایا‌ن‌ یافتن زمان حكم به طور قهری منتفی می‌‏شوند و در این صورت، ارتفاع حكم از مصادیق نسخ اصطلاحی نخواهد بود. شرط فوق از آنجا بر میآید كه گفته‏اند: دلیل منسوخ باید در استمرار و دوام ظهور داشته باشد.
  • آیت ‏الله سید ابوالقاسم خویی بر این باور است كه: "ظهور حكم منسوخ در استمرار، زمانی است كه هیچ‏گونه شائبه‏ای از محدودیت زمانی در آن وجود نداشته باشد. اگر در آیه‏ای، اشاره‏ای به احتمال پایان یافتن حكم در زمانی خاص شده باشد، این مورد نیز از نسخ مصطلح خارج خواهد بود". ایشان بر همین اساس، منسوخ بودن آیات ۱۰۹ سوره بقره و ۱۵ سوره نساء را كه بسیاری از محققان، آن‌ها را در شمار آیات منسوخ برشمرده‏اند، ردّ كرده‏‌اند[۲۱].
  • عده‌ای از دانشمندان با طرح شروطی دیگر دایره نسخ را از این هم محدودتر كرده‌اند[۲۲]؛ برای نمونه زركشی گفته است: هر امری كه صادر شود، انجام حكم آن در زمانی مشخص و به دلیلی معین كه اقتضای آن حكم را دارد، واجب است. آن‌گاه ممكن است با تغییر آن دلیل و مقتضیات، حكم نیز عوض شود. این تغییرات نسخ نیستند. یک نمونه آن اوامر آیه مبارک﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[۲۳] است. دستورات این آیه به آغاز کار مربوط بود، اما پس از آن‌كه موقعیت مؤمنان تقویت شد، امر به معروف و نهی از منكر و جنگ و جهاد بر سر این اصول واجب شد. حال اگر روزی مسلمانان دوباره رو به ضعف و ناتوانی بگذارند، همچنان كه پیامبر فرمود: "اسلام در آغاز غریب بود و روزی دوباره غریب خواهد شد"، همان حكم نخست باید اجرا شود، چنان‌که خود پیامبر نیز فرموده است: "وقتی دیدی كه همگان پیرو هوی و هوس و اسیر حرص و آزند و هر كس به كار و بار خود خشنود است، بر تو باد كه تنها خود را مواظبت و مراقبت كنی". هر یک از این دو حكم، یعنی صلح و مسالمت در وقت ضعف و جنگ و شمشیر به هنگام قوت، با حصول شرایط و زمینه‌هایشان اجرا شدنی هستند. حكم جنگ و شمشیر ناسخ حكم صلح و مسالمت نیست، بلكه باید هر یک از این دو حكم را در زمان خودش انجام داد[۲۴] با این شرط احكام منسوخ از احكام به تأخیر افتاده "مُنسَأ"، جدا می‌شود.
  • برخی از معاصران قید رفع حكم را نیز از نسخ برداشته و گفته‌اند كه نسخ به معنای رفع حكم إلی الأبد نیست، بلكه همه موارد منسوخ، همان حكمی را دارند كه زركشی برای احكام به تأخیر افتاده ذکر کرده است. نصر حامد ابو‌زید می‌گوید: هرچند دانشمندان علوم قرآنی این گونه احكام به تأخیر‌ افتاده "مُنسَأ" را از آیات ناسخ و منسوخ جدا كرده‌اند، لیكن با دقت در كاركرد و وظیفه نسخ، كه همان آسان‌گیری در احكام و تدریج در تشریع است، درمی‌یابیم كه آیات منسوخ همگی از قبیل احكام به تأخیر افتاده هستند. بر این اساس، تبدیل و جانشینی آیات به جای یكدیگر بدین معنا است كه احكام، تبدیل و تعویض می‌شوند، نه آن‌كه آیات جدید، الفاظ و احكام آیات قبلی را به كلی از میان بردارند؛ چه ازاله كامل آیه قرآنی دانستنِ نسخ، با حكمت نسخ، یعنی آسان‌گیری در احكام و تدریج در قانونگذاری، ناسازگار است[۲۵].
  • آیت الله سید محمود طالقانی نیز نسخ حكم قرآنی را به معنای از میان برداشتن آیه و الغای آن نمی‌داند، بلكه مطابق دیدگاه ایشان، با توجه به زمان و شرایط، ممكن است هر دو حكم ضرورت پیدا كند، لذا نسخ، درهای استنباط و اجتهاد را به روی اهل نظر باز می‌كند تا از همه احكام "چه ناسخ و چه منسوخ" در جایگاه و زمان خویش استفاده نماید[۲۶] همین نكته را برخی دیگر از معاصران با عنوان نسخ مشروط آورده‌اند[۲۷]

جایگاه مبحث نسخ در قرآن

  • به طور كلی سه مجموعه از آیات است كه در ضمن آن‌ها واژه‌هایی چون نسخ، محو، اثبات و تبدیل به كار رفته است و مفسران، آن‌ها را كم و بیش به نسخ اصطلاحی مربوط دانسته‌اند. در ادامه، آیات هر دسته را همراه با خلاصه‌ای از دیدگاه‌های تفسیری بررسی می‌کنیم.

آیات مربوط به محو و اثبات

﴿﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ[۲۸]، ﴿﴿وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ[۲۹]، ﴿﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ[۳۰]، ﴿﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ[۳۱] این آیات بیان می‌کند كه اهل كتاب از پیش خود معجزاتی دل‌بخوا‌ه، غیر از معجزه قرآن، پیشنهاد می‌كردند، همچنان كه مشركین از آن حضرت معجزاتی دیگر طلب می‌نمودند. علاوه بر این اهل كتاب نسخ احكام را محال می‌پنداشتند و انتظار داشتند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از احكام دینی ایشان پیروی کند. بنا بر این، معنای آیه چنین می‌شود: همچنان‌ كه بر اهل كتاب (یهود و نصاری)، كتاب نازل كردیم، بر تو نیز این قرآن را به زبان خودت نازل كردیم، در حالی كه مشتمل بر حكم الهی است و در بین مردم حاکم است و تو اگر از خواسته‌های اهل كتاب پیروی كنی و مانند ایشان طمع بداری كه به غیر از قرآن آیتی دیگر بر تو نازل شود و یا با ایشان سازش کنی و به پاره‌ای از احكام منسوخ یا تحریف‌شده ایشان تمایل پیدا كنی، ما تو را به کیفر می‌رسانیم.

  • این آیه گویای آن است كه تنها خدا است كه اگر بخواهد آیه و معجزه می‌فرستد و پیامبران در این مسئله مانند سایر مردم هیچ اختیاری از خود ندارند. البته خدا زمانی معجزه را می‌فرستد كه حكمت الهی‌اش اقتضا بكند. و معنای این‌كه فرمود: ﴿﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ این است كه برای هر زمانی، حكمی مخصوص آن زمان است كه حكمت الهی آن را ایجاب كرده است.
  • محو هر چیز نیز به معنای از بین بردن آثار آن است. خداوند در جای دیگر می‌فرماید: ﴿﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً [۳۲]، پس معنای محو به معنای نسخ نزدیک است. وقتی گفته می‌شود كه: "نَسَخَتِ الشَّمْسُ الظِّلَّ"؛ معنایش این است كه آفتاب سایه و اثر آن را از بین برد. *در این آیه شریف لغت اثبات در مقابل محو آمده است و اثبات به معنای برجاگذاشتن هر چیزی است به طوری كه از جای خود تكان نخورد و نلغزد. و اینكه جمله ﴿﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ به جمله ﴿﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ متصل شده است، قهراً در این معنی ظهور دارد كه منظور، محو كتاب و اثبات آن در زمانهای معین است[۳۳]. پس كتابی كه خداوند در یک زمانی اثبات كرده است، اگر بخواهد در زمان‌های بعد آن را محو می‌كند و كتاب دیگری به جای آن اثبات می‌نماید؛ همچنان كه خود فرموده است: ﴿﴿مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [۳۴] و نیز فرموده است: ﴿﴿ وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ [۳۵]
  • ناگفته نماند كه در روایات رسیده از صحابه و تابعین آیه ﴿﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ به نسخ آیات قرآن نیز تفسیر شده است؛ مانند این روایت از ابن‌ عباس كه می‌گوید:" یَمحُو اللهُ ما یَشاءُ وَیُثبِتُ وَیَقولُ یُبَدِّلُ اللهُ ما یَشاءُ مِن القُرآنِ فَیَنسَخُهُ وَیُثبِتُ ما یَشاءُ فَلا یُبَدِّلُهُ وَما یُبَدِّلُ وَما یُثبِتُ وَكُلْ ذلكَ في كِتابٍ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۳۶].
  • خلاصه آن‌كه این آیات بیان می‌کند كه برای هر وقتی كتاب و حكم مخصوصی است، پس كتاب‌ها به اختلاف اوقات مختلف می‌شوند و چون خدای سبحان در هر كتابی كه بخواهد، تصرف و آن را محو می‌كند و كتاب دیگری به جایش اثبات می‌نماید، پس اختلاف كتاب‌ها به اختلاف اوقات، از اختلاف تصرفات الهی نشأت می‌گیرد، نه این‌كه از ناحیه خود آن‌ها باشد كه هر وقتی كتابی خاص داشته باشد كه به هیچ وجه قابل تغییر نباشد. این خدای سبحان است كه آن را تغییر می‌دهد و كتاب دیگری به جایش اثبات می‌کند[۳۷]

آیات مربوط به نسخ و انساء

﴿﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْكُم مِّنْ خَيْرٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍأَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [۳۸]

  • سیاق این آیات نشان می‌دهد كه مراد از نسخ آیه، نسخ آیه‌ای از آیات قرآن نیست، گرچه ممكن است اطلاق آیه، آن را نیز شامل شود. محمد خلیفه می‌گوید: محور موضوعی این آیات عصیان یهود نسبت به آموزه‌های الهی و سرپیچی ایشان از دستورات حضرت موسی(ع) است. آن‌ها در باره قرآن می‌گویند:"چگونه است كه خداوند رسالت جدیدی را بر فردی غیر از آن‌ها فرستاده است، در حالی كه پیش‌تر بر آن‌ها پیامبری فرستاده بود و اگر این رسالت، همانند رسالت یهود باشد، در این صورت چیز زائدی است و اگر چیزی غیر از رسالت یهود باشد، امری غیرمنطقی است كه بدان رضایت نمی‌دهیم". در آیه ۱۰۵ سوره بقره آمده است كه خداوند هر فردی را بخواهد، برای رسالت انتخاب می‌كند و در آیه بعد، كه مورد بحث ما است، بر این معنی تصریح شده است كه شریعت پیامبر، كه افضل و احسن شرایع است، جانشین شریعت حضرت موسی(ع) شده است. در ادامه آیه نیز بیان شده است كه خداوند، هر كاری را كه بخواهد، می‌تواند انجام دهد و او دانا و حكیم است و این امری طبیعی است كه شریعت یهود، كه ویژه زمان، مكان و مردمی خاص بوده است، با شریعتی جدید كه با مقتضیات و مصالح عصر جدید سازگار و به صفات جاودانگی و جهان‌شمولی متّصف است، نسخ شود و تعالیم شریعت قدیم به ورطه فراموشی و نسیان سپرده شود[۳۹]
  • علامه طباطبایی نیز معتقد است كه مراد از ﴿﴿آيَةٍ در ﴿﴿مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ تنها آیات قرآن نیست، بلكه هر چیزی را كه مفهوم آیه بر آن صدق كند، شامل می‌شود. او می‌گوید: این آیه با تعلیل ذیلش كه می‌فرماید: "مگر نمی‌دانی كه خدا بر هر چیز قادر است"، به ما می‌فهماند كه مراد از نسخ، از بین بردن اثر آیت، از جهت آیت بودنش است؛ یعنی، از بین بردن علامت بودنش، با حفظ اصلش. پس با نسخ، اثر آن آیت از بین می‌رود، اما خود آن باقی است. و اما این‌كه آیت بودن یک آیت به چیست؟ در جواب می‌گوییم: آیت‌ها، و جهات آن‌ها مختلف است، چون بخشی از قرآن آیتی است برای خدای سبحان، به اعتبار این‌كه بشر از آوردن مثل آن عاجز است و بخشی دیگر، كه احكام و تكالیف الهی را بیان می‌كند، آیات اویند، بدان جهت كه در انسان‌ها تقوا ایجاد و آنان را به خدا نزدیک می‌كند. و نیز موجودات خارجی آیات او هستند، بدان جهت كه با هستی خود، وجود صانع خود را با خصوصیات وجودیشان حكایت می‌كنند. و نیز انبیای خدا و اولیائش آیات او هستند، بدان جهت كه هم با زبان و هم با عمل خود، بشر را به سوی خدا دعوت می‌كنند و همچنین چیزهایی دیگر. از سوی دیگر بعضی از آیات در آیت بودن تنها یک جهت دارند؛ یعنی، از یک جهت نمایشگر و یادآورنده صانع خویش‌اند. بعضی از آیات دارای جهات بسیارند و چون چنین است، نسخ آیت نیز بر دو گونه است؛ یكی نسخ آن به همان یک جهتی كه دارد و مثل این‌كه به كلی آن را نابود كند، و یكی این‌كه آیتی را كه از چند جهت آیت است، از یک جهت نسخ كند و جهات دیگرش را به آیت بودن باقی بگذارد؛ مانند آیات قرآنی كه هم از نظر بلاغت و هم از نظر حكم، آیت و معجزه است، آن‌گاه جهت حكمی آن را نسخ كند و جهت دیگرش همچنان آیت باشد.
  • ایشان در ادامه مواردی را به عنوان مدلول‌های این آیات به شرح زیر بر می‌شمارد: از این آیه پنج نكته را می‌توان استنباط كرد:
  • اول این‌كه، نسخ تنها به احكام شرعی مربوط نیست، بلكه در تكوینیات نیز هست.
  • دوم این‌كه، نسخ همواره دو طرف می‌خواهد: یكی ناسخ و یكی منسوخ.
  • سوم این‌كه، ناسخ آنچه را كه منسوخ از كمال و یا مصلحت دارد، واجد است.
  • چهارم این‌كه، ناسخ از نظر صورت با منسوخ تنافی دارد، نه از نظر مصلحت؛ چون ناسخ نیز مصلحتی دارد كه جای مصلحت منسوخ را می‌گیرد. پس تنافی و تناقض كه در ظاهر آن دو است، با همین مصلحت مشترک، كه در آن دو است، برطرف می‌شود.
  • پنجم این‌كه، آن نسبت كه بین ناسخ و منسوخ است، غیر از آن نسبتی است كه بین عام و خاص، مطلق و مقید و مجمل و مبین است، برای این‌كه تنافی بین ناسخ و منسوخ بعد از انعقاد ظهور لفظ است[۴۰]
  • از نظر برخی دیگر از پژوهشگران معاصر نیز مراد از آیه در اینجا نشانه‌های دالّ بر نبوت پیامبر اسلام است و نه آیه قرآن. نصر حامد ابو زید می‌نویسد: با توجه به سیاق در می‌یابیم كه نباید كلمه آیه در آین آیات به معنای آیه قرآنی باشد. مراد از آیه چه بسا معنای لغوی آن، یعنی نشانه راهنما باشد. مؤید این برداشت آن است كه در آیات یاد‌شده، نخست از سلطنت آسمان‌ها و زمین سخن به میان آمده و سپس به درخواستی كه اهل كتاب و مشركان از پیامبر داشتند، اشاره شده است. قرآن كریم این درخواست را با این خواسته بنی اسرائیل از موسی مقایسه می‌كند كه می‌خواستند خداوند را به رأی العین ببینند. اما درخواست اهل كتاب از پیامبر این بود كه می‌گفتند: "ای محمد، كتابی برایمان بیاور كه از آسمان بر ما فرود آوری و خود بتوانیم آن را بخوانیم. همچنین نهرهایی برای ما از كوه بشكاف، تا آن‌گاه پیرو و مصدِق تو گردیم". خداوند در باره این درخواست‌های ایشان چنین فرمود: "آیا می‌خواهید از پیامبرتان همان‌گونه بخواهید كه پیش‌تر از موسی خواستند؟"[۴۱] چنین درخواستی از جانب اهل كتاب به ما می‌فهماند كه آنان در ظاهر آیه و نشانه‌ای می‌خواستند كه گواه صدق پیامبر باشد. بنا بر این، معنا و مفهوم آیه پیش‌گفته این است كه ممكن است خداوند آیات و نشانه‌هایی دالّ بر نبوت را تغییر دهد و هر نشانه‌ای را كه خداوند عوض كند یا به پرده فراموشی درآورد، به جای آن آیات و نشانه‌هایی برتر و روشن‌تر، یا دست‌كم همانند آن‌ها، را خواهد آورد[۴۲]. از دیگر مفسران معاصر، آیت الله سید محمود طالقانی بر برخی مفسران و دانشمندان علوم قرآنی خرده گرفته است كه آن‌ها بحث در مورد این آیه را از موضع خودش خارج نموده، آن را در مورد آیات قرآن پنداشته و آن‌گاه بحث از انواع نسخ در قرآن را پیش كشیده‌اند، در حالی كه این آیه بیانی از امكان نسخ در سراسر آیات هستی و آیات شریعت و نبوت است[۴۳]

مراد از انساء

  • در مورد واژه ننسها دو قرائت وجود دارد: قرائت اول آن را مشتق از "نسی" و دیگری آن را مشتق از "نسء" ذکر كرده‌اند. در صورت نخست، معنای آن بردن چیزی از خزینه علم و خاطر كسی است و در صورت دوم، به معنای تأخیر انداختن است. بنا بر این، معنای آیه با توجه به قرائت دوم چنین است: ما هیچ آیتی را با از بین بردن آن نسخ نمی‌كنیم و با تأخیرِ اظهار آن، آن را عقب نمی‌اندازیم، مگر آن‌كه آیتی بهتر از آن یا مانند آن را می‌آوریم. بر مبنای همین قرائت است كه زركشی می‌گوید: مراد از انساء به تأخیر انداختن حكم است؛ برای نمونه، امر به قتال تا زمان اقتدار مسلمانان به تأخیر افتاد. اما در زمان ضعف، حكم ایشان آن بود كه بر آزار و اذیت مشركان شكیبایی ورزند[۴۴]
  • آیت الله محمد هادی معرفت به معنای خاصی در مورد انساء معتقد است. او می‌گوید: فرق میان نسخ و انساء در آن است كه اگر حكم سابق هنوز زنده باشد، اما شرایط تغییر یافته و حكم جدیدی را اقتضا کند، آن را نسخ می‌گوییم، اما اگر حكم سابق بر اثر گذشت زمان به دست فراموشی سپرده شده و از یادها رفته یا تحریف شده باشد، آن را انساء می‌نامیم؛ یعنی، این حكم فراموش شده است[۴۵].

آیات مربوط به تبدیل

﴿﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ إِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ لاَ يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ[۴۶]

  • سیاق این آیات به خوبی بر این امر دلالت دارد كه مراد از تبدیل آیه‌ای به جای آیه دیگر، تبدیل آیه قرآن است و معانی دیگر آیه نظیر معجزه، آیه آفاقی یا انفسی و یا حكم شرعی مستند به غیر قرآن، مراد نیست؛ زیرا هم پیش از آن سخن از قرائت قرآن است و هم پس از آن از نزول قرآن به وسیله جبرئیل و ردّ ادعاهای مشركان در مورد بشری بودن منبع قرآن سخن به میان آمده است. علامه طباطبایی در مورد آیه ﴿﴿ وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ می‌نویسد: این آیه به مسئله نسخ و حكمت آن اشاره دارد، و پاسخی است به تهمتی كه به رسول خدا(ص) می‌زدند و افترایی كه به خدا می‌بستند. ظاهر سیاق آیات این است كه گویندگان این حرف‌ها مشركین بوده‌اند، هر چند كه یهودیان هم در انكار نسخ همان نظریه را دارند. البته این احتمال هم وجود دارد که مشرکان این حرف را از یهودیان الهام گرفته باشند. مشركان به رسول خدا(ص) می‌گفتند که تو از دروغ به خدا افترا بسته‌ای، چون عوض كردن حرف و تبدیل كردن یک آیه بعد از آن‌كه آمده است، از ساحت پروردگار به دور است[۴۷].
  • با توجه به مكی بودن این آیات و دلالت آن بر وقوع نسخ در قرآن، می‌توان گفت كه پدیده نسخ در دوره مكی از وحی قرآنی نیز اتفاق افتاده است.

جایگاه مبحث نسخ در روایات

  • اصطلاح نسخ و موضوع ناسخ و منسوخ در روایات و آثار رسیده از فریقین به طور مكرر به كار رفته است. در اینجا مهم‌ترین نكاتی را كه در این دسته از روایات مورد اشاره قرار گرفته است، به شرح زیر گزارش می‌كنیم:
  1. در روایات رسیده از معصومان(ع)، اصل وجود ناسخ و منسوخ در قرآن پذیرفته شده است. امام علی(ع) در نهج البلاغه می‌فرماید:"این كتاب، كتاب پروردگار شما است، كتابی كه میان حلال و حرام، واجبات و مستحبات، ناسخ و منسوخ، رخصت‌ها و عزیمت‌ها، خاص و عام، عبرت‌ها و مثل‌ها، مطلق و مقید و محكم و متشابه آن، مرزی روشن است. آیات مجمل آن تفسیر و پیچیدگی‌هایش تبیین شده است"[۴۸]. و نیز فرمودند:"بی‌تردید آنچه كه مردم امروز در دست دارند، آمیزه‏ای است از حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و محكم و متشابه"[۴۹] و نیز فرمودند:" لَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْ آيَةٍ آيَةٍ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِوَقْتِ نُزُولِهَا وَ فِي مَنْ نَزَلَتْ وَ أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاسِخِهَا مِنْ‏ مَنْسُوخِهَا وَ خَاصِّهَا مِنْ‏ عَامِّهَا وَ مُحْكَمِهَا مِنْ مُتَشَابِهِهَا وَ مَكِّيِّهَا مِنْ مَدَنِيِّهَا ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۵۰]
  2. در روایات، بر اهمیت و نقش علم ناسخ و منسوخ در تفسیر قرآن و به ویژه در استنباط احكام فقهی از قرآن تأكید شده است. از پیامبر اكرم(ص) نقل شده است كه فرمود:" مَنْ‏ عَمِلَ‏ بِالْمَقَايِيسِ‏ فَقَدْ هَلَكَ‏ وَ أَهْلَكَ‏ وَ مَنْ أَفْتَى النَّاسَ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ النَّاسِخَ وَ الْمَنْسُوخَ وَ الْمُحْكَمَ وَ الْمُتَشَابِهَ فَقَدْ هَلَكَ وَ أَهْلَك‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۵۱]. ابو عبد الرحمان سلمی گوید كه حضرت علی(ع) با یكی از قاضیان كوفه رو به رو شد، از او پرسید: آیا آیات ناسخ را از آیات منسوخ باز می‌شناسی؟ آن قاضی گفت: نه!. آن‌گاه حضرت فرمود: در این صورت هم خود را نابود كرده‌ای و هم دیگران را نابود ساخته‌ای[۵۲]. نظیر همین در برخورد آن حضرت با یک موعظه‌گر نیز گزارش شده است[۵۳]. امام صادق(ع) به ابو حنیفه فرمود:تو فقیه مردم عراق هستی؟ گفت: آری. فرمود: در فقاهت خود از كدام منبع بهره می‌گیری؟ گفت: از قرآن و سنت پیامبر(ص). فرمود: آیا از كتاب خدا به درستی شناخت داری؟ و آیا ناسخ را به طور كامل از منسوخ جدا می‌سازی؟ گفت: آری. فرمود: ادعای دانش بزرگی كردی"[۵۴]
  3. در روایات اهل ‌بیت(ع) نسخ در معنایی فراتر از نسخ احكام شرعی به كار رفته است و حتی بداء نیز یکی از اقسام نسخ معرفی شده است[۵۵]. در بعضی از روایات به نسخ آیاتی از قرآن با آیاتی دیگر تصریح شده است، در حالی كه آن آیات، به احكام شرعی مربوط نیست[۵۶]. در عین حال برخی از تعاریف، به نسخ در احكام ناظر است. مسعدة بن صدقه از امام صادق(ع) روایت كرده است كه آن حضرت در تعریف ناسخ و منسوخ فرمود:"ناسخ آن حكمی است كه ثابت و استوار است و به آن عمل می‌شود و منسوخ آن حكمی است كه زمانی بدان عمل می‌شده است"[۵۷] برخی از محققان معتقدند که مقصود از ناسخ و منسوخ در روایات اهل بیت مفهوم عام آن است كه تخصیص عموم و تقیید اطلاق را نیز شامل می‌شود؛ بدین معنا كه به هر حكم لاحقی كه با حكم سابق متفاوت باشد، ناسخ می‌گویند، خواه به كلی حكم سابق را برداشته باشد، یا دایره شمول آن را محدودتر كرده باشد[۵۸]
  4. در برخی از روایات تصریح شده است كه در احادیث پیامبر نیز ناسخ و منسوخ وجود دارد. در كلامی از امیر ‌المؤمنین(ع) آمده است:"سه دیگر راوی، مردی است كه از رسول خدا(ص)، كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد، شنیده است كه به چیزی فرمان داده است و از نهی آن در زمانی دیگر، آگاهی نیافته است، یا نهی حضرتش را شنیده است، اما از فرمان بعدی ناآگاه است. باری، منسوخ را به خاطر سپرده، اما ناسخ را از یاد برده است، كه اگر منسوخ بودنش را می‌‏دانست، بی گمان آن را وا می‏‌نهاد. چنان كه اگر مسلمانان به هنگام شنیدن حدیث او، از منسوخ بودنش آگاهی داشتند، رهایش می‌‏كردند. و چهارمین و آخرین، مردی است كه بر خدا و رسولش دروغ نمی‌‏بندد، از ترس خدا و به حرمت رسول خدا، كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد، دروغ را دشمن می‌دارد و به ورطه پندار نیز نیفتاده است، بلكه آنچه را كه شنیده، به همان صورت به خاطر سپرده است و شنیده خود را بی‌هیچ فزونی و كاستی باز می‌گوید، حكم ناسخ را حفظ كرده است و به‌ كار می‌بندد، منسوخ را دانسته است و از آن می‌پرهیزد " وَ رَجُلٌ ثَالِثٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) شَيْئاً يَأْمُرُ بِهِ ثُمَّ إِنَّهُ نَهَى عَنْهُ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ أَوْ سَمِعَهُ يَنْهَى عَنْ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ وَ لَمْ يَحْفَظِ النَّاسِخَ فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَ لَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ وَ آخَرُ رَابِعٌ لَمْ يَكْذِبْ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى‏ رَسُولِهِ‏ مُبْغِضٌ‏ لِلْكَذِبِ‏ خَوْفاً مِنَ‏ اللَّهِ‏ وَ تَعْظِيماً لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ لَمْ يَهِمْ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ عَلَى مَا سَمِعَهُ لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ فَهُوَ حَفِظَ النَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ وَ حَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْه‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ [۵۹]
  5. در برخی از روایات تصریح شده است كه حدیث نمی‌تواند ناسخ قرآن باشد[۶۰]

با این حال، از برخی روایات شیعه نیز استفاده می‌شود كه هم كتاب می‌تواند ناسخ سنت باشد و هم سنت می‌تواند ناسخ كتاب باشد؛ برای نمونه، در نهج البلاغه آمده است:"این كتاب، كتاب پروردگار شما است، [كتابی كه] در آن بر بایستگی پاره‏ای قوانین تأكید شده، اما در سنت به روشنی نسخ شده است، همچنان كه در مواردی دیگر، پای‌بندی به آن در سنت مورد تأكید قرار گرفته و قرآن، وا نهادنش را رخصت داده است"[۶۱]

  1. دانشمندان حدیث، به ویژه عالمان اهل سنت، در بسیاری از مواضع كتب شرح حدیث یادآور شده‌اند كه احكامی از اسلام در آغاز معمول بوده و سپس نسخ شده است[۶۲]
  2. در برخی از احادیث منسوب به صحابه، نسخ تلاوت و یا به تعبیر دیگر رسم و خط نیز ادعا شده است [۶۳]

تلاش‌های پیشینیان پیرامون ناسخ و منسوخ

  • ناسخ و منسوخ از موضوعاتی است كه از زمان تابعین به بعد تألیفات قابل توجهی در باره آن نگارش یافته است.
  • نکته مهمی که در تحقیقات پیشینیان بیش از همه بدان توجه شده است، این است که تا قرن چهارم، همه دانشمندان نسخ در آیات قرآن را مسلم دانسته‌اند و كسی آن را انکار نکرده است. از اوایل قرن چهارم به بعد برخی از دانشمندان در نوشته‌های خود وقوع نسخ در قرآن را انکار کرده‌اند. ابو مسلم محمد بن بحر اصفهانی اولین كسی است كه كتابی در ردّ نسخ در قرآن نوشته است. همچنین گفته شده است كه ابو علی محمد بن احمد بن الجنید، از عالمان شیعه، نیز كتابی به نام الفسخ علی من أجاز النسخ در ردّ نسخ قرآن نوشته است، که البته از هیچ یک از این دو كتاب اثری در دست نیست[۶۴]. نكته دیگر در تحقیقات پیشینیان این است كه در بیش‌تر كتب پیشینیان نسخ به معنای عام آن، كه تخصیص و تقیید را نیز شامل می‌شود، به كار رفته است. شیوه كار در این كتب نوعاً به این گونه است كه ابتدا به بیان معنای لغوی و اصطلاحی نسخ می‌پردازند، آن‌گاه كلام پیشوایان دین، صحابه و تابعین را در مورد اهمیت نسخ یادآور می‌شوند، پس از آن انواع نسخ را ذكر می‌كنند، آن‌گاه سوره‌های قرآن را، از نظر دارا بودن یا دارا نبودن آیات ناسخ و منسوخ و یا یكی از آن دو دسته‌بندی می‌کنند و در نهایت آیاتی را كه در مورد آن‌ها ادعای نسخ شده است به همراه آیات ناسخ آن‌ها بر می‌شمرند و این كار را از ابتدا تا انتهای قرآن یک به یک به ترتیب سوره‌ها انجام می‌دهند. نکته دیگر این‌كه برخی گفته‌اند که شافعی اولین كسی است كه در مورد ناسخ و منسوخ، به شیوه‏ای علمی، قلم زده ‏است، اما كتاب مستقلی را در این زمینه تألیف نکرده است. به گفته مصطفی زید، اولین كتاب نوشته ‏شده در این زمینه الناسخ والمنسوخ از ابو عبد الله ابن حزم اندلسی است[۶۵] در زمینه نسخ تألیفات بسیار زیادی از پیشینیان به ثبت رسیده است [۶۶].
  • علاوه بر كتبی كه به موضوع نسخ اختصاص دارد، نظریات دانشمندان قرآن‌پژوه در باره نسخ را در دو دسته دیگر از كتب نیز می‌توان جست و جو كرد:
  1. كتب تفسیر، در ذیل آیات ﴿﴿مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [۶۷]، ﴿﴿ وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ [۶۸]، ﴿﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ[۶۹] و همچنین در مقدمه برخی تفاسیر مطالب مهمی پیرامون نسخ ذکر شده است.
  2. كتب علوم قرآنی، نظیر الإتقان فی علوم القرآن نوشته جلال الدین سیوطی و البرهان فی علوم القرآن نوشته بدر الدین زركشی و البیان فی تقسیر القرآن نوشته آیت الله سید ابوالقاسم خویی و التمهید فی علوم القرآن، تألیف آیت الله محمد هادی معرفت است.

تلاش‌های متأخران و معاصران پیرامون ناسخ و منسوخ

  • در سده‌های متأخر نه تحولی خاص و نه تألیفی درخور توجه در ‌باره ناسخ و منسوخ به چشم نمی‌خورد. مهم‌ترین تألیفات پیرامون ناسخ و منسوخ در سده‌های یازدهم تا چهاردهم به قرار زیر است:
  1. مرعی بن یوسف الكرمی؛
  2. علی الحزین؛
  3. عطیة الله بن عطیة الأجهوری؛
  4. سید محمد مهدی بن جعفر الكاشانی الموسوی؛
  5. محمد شریف بن كریم موسوی حسینی

؛ ۶. عبد الرحمن بن محمد كردی قره‌داغی (ت ۱۳۳۵ ﻫ)‍.۱ اما در دوران معاصر، بازار تألیف و به ویژه نظریه‌پردازی پیرامون ناسخ و منسوخ در قرآن رونقی تازه گرفته است. در این میان مهم‌ترین ویژگی بسیاری از تألیفات این دوره انكار نسخ در قرآن و یا تقلیل آن به مقدار بسیار اندک است. همچنین معاصران با نسخِ تلاوت به شدت مخالفت کرده و پذیرش آن را به مثابه پذیرش تحریف قرآن دانسته‌اند. از نوشته‌های مستقلی كه در این دوران منتشر شده است، موارد زیر را می‌توان بر شمرد: ۱. النسخ فی القرآن الكریم نوشته مصطفی زید؛ ۲. فتح المنان فی نسخ القرآن، تألیف الشیخ علی حسن العریض؛ ۳. نظریة النسخ فی الشرائع السماویة از شعبان محمد إسماعیل؛ ۴. النسخ فی الشریعة الإسلامیة از عبد‌ المتعال الجبری؛۲ ۵. الرأی الصواب فی نسخ الكتاب از جواد موسی محمد عنّانه؛ ۶. نسخ در قرآن (نقد نظریه انكار نسخ در قرآن) از عزت الله مولایی‌نیا. برخی از دانشمندان بنام شیعی نیز در ضمن برخی از مجموعه‌های علوم قرآنی، به طور گسترده به بحث نسخ پرداخته و مباحث جدیدی را در این زمینه رقم زده‌اند که از این میان می‌توان به مبحث نسخ در كتاب‌های البیان تألیف آیت الله خویی، المیزان فی تفسیر القرآن از علامه طباطبایی، التمهید تألیف آیت الله محمد هادی معرفت و القرآن الكریم و روایات المدرستین از علامه سید مرتضی عسكری اشاره کرد. آیت الله خویی با بررسی حدود ۳۶ آیه به اصطلاح نسخ‌شده، نسخ را در تمام آن‌ها رد كرده و تنها نسخ یک آیه از قرآن كریم را قبول کرده‌اند که آیه ۱۲ سوره مجادله، مشهور به آیه نجوا است.

  1. ر.ک: الناسخ و المنسوخ، ابن حزم، بیروت، دار الكتب العلمیه، ۱۴۰۶ ﻫ، تحقیق عبد الغفار سلیمان البنداری، ص ۸؛ نواسخ القرآن، ابن جوزی، بیروت، دار الكتب العلمیه، ص ۱۴؛ نگاهی به علوم قرآنی، محمد باقر ملكی میانجی، ترجمۀ علی نقی خدایاری، قم، نشر خرّم، ۱۳۷۷ ﻫ. ش، ص ۱۴۷؛ بیان در علوم و مسایل کلی قرآن، ابوالقاسم خویی، ترجمۀ محمد صادق نجمی و دیگران، خوی، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ ﻫ، ج ۲، ص ۱۰.
  2. ر. ک. ﴿﴿مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ؛ اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم؛ آیا ندانسته‌ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟؛ سوره بقره، آیه:۱۰۶؛ ﴿﴿ وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ و چون آیه‌ای را به جای آیه‌ای دیگر آوریم- و خداوند به آنچه فرو می‌فرستد داناتر است- می‌گویند: تو تنها دروغبافی؛ (چنین نیست) بلکه بیشتر آنان نمی‌دانند؛ سوره نحل، آیه:۱۰۱.
  3. الإتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۳ ﻫ. ش، ج ۲، ص ۴۰.
  4. كتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، بیروت، مؤسسۀ دار الهجره، ۱۴۱۰ ﻫ، ج ۴، ص ۲۰۱.
  5. معجم مقاییس اللغه، احمد بن فارس، قم، مكتبة الإعلام الإسلامی، ۱۴۰۴ ﻫ، ج ۵، ص ۴۲۴.
  6. الصحاح، جوهری، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ ﻫ، ج ۱، ص ۴۳۳.
  7. كتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، ج ۴، ص ۲۰۱؛ الصحاح، جوهری، ج ۱، ص ۴۳۳.
  8. الفروق اللغویه، ابو هلال عسكری، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، ۱۴۱۲ ﻫ، ص ۵۳۹.
  9. ر.ک: ابن الجوزی، پیشین، ج ۱، ص ۲۰.
  10. و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است؛ سوره حج، آیه:۵۲.
  11. اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم؛ آیا ندانسته‌ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟؛ سوره بقره، آیه:۱۰۶.
  12. این کتاب ماست که به راستی (و درستی) با شما سخن می‌گوید، ما آنچه می‌کردید باز می‌نوشتیم؛ سوره جاثیه، آیه: ۲۹.
  13. در آیۀ ۱۵۴ سورۀ اعراف به نوشتۀ روی الواح موسی «نُسخه» اطلاق شده است.
  14. ر.ک: الناسخ و المنسوخ، ابن حزم، ص ۸.
  15. ر.ک: الناسخ والمنسوخ، نحّاس، مقدمۀ دكتر سلیمان بن ابراهیم، ج ‏۱، ص ‏۱۰۲ و ۱۰۳. به نقل از حسین جوان آراسته، درسنامۀ علوم قرآنی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم، ص ۴۰۴ ـ ۴۰۳؛ همچنین در این‌باره، ر.ک: النسخ فی القرآن الكریم، مصطفی زید، دمشق، دار القلم، ۱۴۰۹ ﻫ، ج ۱، ص ۶۷؛ عزت الله مولایی‌نیا، نسخ در قرآن (نقد نظریۀ انكار نسخ در قرآن)، تهران، رایزن، ۱۳۷۸ ﻫ. ش، ص ۹۳ ـ ۹۲.
  16. ر.ک: البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خویی، بیروت، دار الزهراء، چاپ چهارم، ۱۳۹۵ ﻫ، ص ۲۷۸ ـ ۲۷۷.
  17. التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۶ ﻫ، ج ۲، ص ۲۷۷.
  18. با توجه به این‌كه در قرآن و حدیث در مقابل واژه‌های نسخ و منسوخ، واژه‌های اِحكام و محكم به كار رفته است، خوب است در كنار اصطلاحات عموم و اطلاق، برای شمول افرادی و احوالی، از اصطلاح اِحكام نیز برای شمول ازمانی استفاده كنیم.
  19. بداء در لغت به معنای ظهور امری بعد از خفای آن و نیز پیدایش رأی است و در اصطلاح كلام شیعی عبارت از این است كه خداوند سبحان با مشیت جدید، مشیت پیشین خود را محو كند، یا اجزای آن را تغییر دهد؛ به عبارت دیگر، آنچه را كه با مشیت اول خواسته است، با مشیت دوم از بین ببرد و آنچه را كه به مشیّت متعلق نبوده است، به وجود آورد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ؛خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست؛ سوره رعد، آیه:۳۹؛ ر. ک: نگاهی به علوم قرآنی، محمد باقر ملكی میانجی، ترجمۀ علی نقی خدایاری، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۳.
  20. الإتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، ج ۲، ص ۴۱؛ نیز ر. ک: الناسخ و المنسوخ، ابن حزم، ص ۸.
  21. ر.ک: البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم خویی، ص ۲۹۲ ـ ۲۸۸؛ و نیز ر.ک: همان، ص ۳۱۲ ـ ۳۱۰.
  22. در این مورد ر.ک: نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص ۲۴ ـ ۲۳.
  23. ای مؤمنان! خویش را دریابید! چون رهیاب شده باشید آن کس که گمراه است به شما زیان نمی‌رساند؛ همگان بازگشتتان به سوی خداوند است آنگاه شما را از آنچه می‌کرده‌اید آگاه می‌گرداند؛ سوره مائده، آیه:۱۰۵.
  24. البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زرکشی، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، قاهره، دار إحیاء الكتب العربیه، ۱۳۷۶ ﻫ، ج ۲، ص ۴۳ ـ ۴۲.
  25. معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، نصر حامد ابو زید، ترجمۀ مرتضی کریمی‌نیا، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰ ﻫ. ش، ص ۲۲۰ ـ ۲۱۹.
  26. پرتوی از قرآن، سید محمود طالقانی، تهران، شرکت سهامی انتشار، ج ۱، ص ۲۶۳.
  27. علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، قم، مؤسسۀ فرهنگی انتشاراتی التمهید و سازمان مطالعه و تدوین كتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، ۱۳۷۹ﻫ. ش، ص ۱۸۸؛ التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، پیشین، ج ۲، ص ۲۹۷.
  28. و کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) داده‌ایم از آنچه بر تو فرو فرستاده شده است، شادی می‌کنند؛ و از گروه‌ها (ی کافر) کسی است که دیگری را انکار می‌کند؛ بگو: من فرمان یافته‌ام که خداوند را بپرستم و با او شریک قرار ندهم؛ (مردم را) به سوی او فرا می‌خوانم و بازگشت من به سوی اوست.و بدین‌گونه ما آن (قرآن) را حکمتی عربی فرو فرستادیم و پس از دانشی که به تو رسیده است اگر از خواسته‌های آنان پیروی کنی در برابر خداوند هیچ یاور و نگهدارنده‌ای نداری.و بی‌گمان پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و به آنان همسران و فرزندانی دادیم و هیچ پیامبری را نسزد که معجزه‌ای بیاورد مگر با اذن خداوند؛ هر سرآمدی، زمانی نگاشته دارد خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست؛ سوره رعد، آیه: ۳۶- ۳۹.
  29. و بدین‌گونه ما آن (قرآن) را حکمتی عربی فرو فرستادیم و پس از دانشی که به تو رسیده است اگر از خواسته‌های آنان پیروی کنی در برابر خداوند هیچ یاور و نگهدارنده‌ای نداری؛ سوره رعد، آیه:۳۷.
  30. و بی‌گمان پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و به آنان همسران و فرزندانی دادیم و هیچ پیامبری را نسزد که معجزه‌ای بیاورد مگر با اذن خداوند؛ هر سرآمدی، زمانی نگاشته دارد؛ سوره رعد، آیه:۳۸.
  31. خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست؛ سوره رعد، آیه:۳۹.
  32. و شب و روز را دو نشانه قرار دادیم آنگاه نشانه شب را زدودیم و نشانه روز را روشنی بخش آوردیم تا بخششی از پروردگارتان بجویید و شمارگان سال‌ها و حساب را بدانید و هر چیز را نیک روشن داشته‌ایم؛ سوره اسراء، آیه: ۱۲.
  33. مراد از كتاب در اینجا حكم است و نه كتاب نوشتاری یا كتاب آسمانی نظیر قرآن كریم یا تورات و انجیل.
  34. اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم؛ آیا ندانسته‌ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟؛ سوره بقره، آیه:۱۰۶.
  35. و چون آیه‌ای را به جای آیه‌ای دیگر آوریم- و خداوند به آنچه فرو می‌فرستد داناتر است- می‌گویند: تو تنها دروغبافی؛ (چنین نیست) بلکه بیشتر آنان نمی‌دانند؛ سوره نحل، آیه: ۱۰۱.
  36. نواسخ القرآن، ابن جوزی، ص ۱۹ ـ ۱۸.
  37. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۳۷۶.
  38. ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن ، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت کافران از اهل کتاب و مشرکان، خوش ندارند که از پروردگارتان، خیری بر شما فرو فرستاده شود، ولی خداوند هر کس را بخواهد به بخشایش خود، ویژگی می‌دهد و خداوند، دارای بخشش سترگ است اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم؛ آیا ندانسته‌ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟ آیا ندانسته‌ای فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و جز خداوند یار و یاوری ندارید؟ آیا بر آنید که از پیامبرتان درخواست کنید چنان که پیش‌تر از موسی در خواست شد؟ و آنکه کفر را جایگزین ایمان کند، بی‌شک راه میانه را گم کرده است بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست؛ سوره بقره، آیه: ۱۰۴ - ۱۰۹.
  39. ر.ک: الإستشراق والقرآن العظیم، محمد خلیفه، ترجمۀ مروان عبد الصبور شاهین، با مقدمۀ عبد الصبور شاهین، قاهره، دار الإعتصام، ۱۹۹۴ م، ص ۱۶۷ ـ ۱۶۶.
  40. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا،ج ۱، ص ۲۵۳ ـ ۲۵۲.
  41. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۱۴۱ ـ ۱۴۰.
  42. معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، نصر حامد ابو زید، ترجمۀ مرتضی کریمی‌نیا، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰ ﻫ. ش، ص ۲۱۳ ـ ۲۱۲.
  43. پرتوی از قرآن، سید محمود طالقانی، تهران، شرکت سهامی انتشار، ج ۱، ۲۶۳ ـ ۲۶۱.
  44. ر.ک. البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین زرکشی، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، ص ۴۹؛ الإتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، ص ۴۱.
  45. علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، قم، مؤسسۀ فرهنگی انتشاراتی التمهید و سازمان مطالعه و تدوین كتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، ۱۳۷۹ﻫ. ش، ص ۱۸۳.
  46. پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست.چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند و بر کسانی که به او شرک می‌ورزند.و چون آیه‌ای را به جای آیه‌ای دیگر آوریم- و خداوند به آنچه فرو می‌فرستد داناتر است- می‌گویند: تو تنها دروغبافی؛ (چنین نیست) بلکه بیشتر آنان نمی‌دانند.بگو: آن را روح القدس از نزد پروردگارت، راستین فرو فرستاده است تا مؤمنان را استوار بدارد و برای مسلمانان رهنمود و مژده‌ای باشد و خوب می‌دانیم که آنان می‌گویند: جز این نیست که بشری به او آموزش می‌دهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او می‌بندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است.خداوند کسانی را که به آیات او ایمان ندارند راهنمایی نخواهد کرد و آنان را عذابی دردناک خواهد بود.تنها کسانی که به آیات خداوند ایمان ندارند دروغ می‌بافند و همانانند که دروغگویند؛ سوره نحل، آیه:۹۸ - ۱۰۵.
  47. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۱۲، ص ۴۹۷.
  48. " كِتَابَ‏ رَبِّكُمْ‏ فِيكُمْ‏ مُبَيِّناً حَلَالَهُ‏ وَ حَرَامَهُ‏ وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ وَ مُحْكَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ مُتَسَابِقَهُ‏ مُفَسِّراً جُمَلَهُ‏ مُجْمَلَهُ وَ مُبَيِّناً غَوَامِضَه‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ نهج البلاغه، سید رضی، خطبۀ اول.
  49. " إِنَ‏ فِي‏ أَيْدِي‏ النَّاسِ‏ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ خَاصّاً وَ عَامّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ سید رضی، نهج البلاغه، خطبۀ ۲۱۰؛ اصول كافی، كلینی، تهران، دار الكتب الإسلامیه، ۱۳۶۳ ﻫ. ش، ج ۱، ص ۶۲.
  50. الإرشاد، شیخ مفید، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ ﻫ، ج ۱، ص ۳۵.
  51. اصول كافی، كلینی، ج ۱، ص ۴۳؛ الأمالی، شیخ صدوق، قم، مؤسسة البعثه، ۱۴۱۷ ﻫ، ص ۵۰۷؛ مستدرک الوسایل، نوری، قم، مؤسسۀ آل البیت، ۱۴۰۸ ﻫ، ج ۱۷، ص ۲۵۷؛ عوالی اللئالی، ابن أبی جمهور الأحسائی، تحقیق حاج آقا مجتبی العراقی، قم، سید الشهداء، ۱۴۰۵ ﻫ، ج ۴، ص ۷۵.
  52. وسایل الشیعه، حرّ عاملی، قم، مؤسسۀ آل ‌البیت، ۱۴۱۴ ﻫ، ج ۲۷، ص ۲۰۲؛ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج ۲، ص ۱۲۱؛ تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاش، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مکتبة العلمیة الإسلامیه، بی‌تا، ج ۱، ص ۱۲؛ ابن‌الجوزی، پیشین، ص ۲۹.
  53. ر.ک: قتادة بن دعامة السدوسی، الناسخ و المنسوخ، تحقیق حاتم صالح ضامن، بیروت، مؤسسة الرساله، ۱۴۰۹ ﻫ، مقدمۀ محقق، ص ۹ ـ ۸. الناسخ و المنسوخ، به نقل از ابن سلامه، ص ۴.
  54. علل الشرایع، شیخ صدوق، نجف، منشورات المكتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ ﻫ، ص ۹۰ ـ ۸۹؛ التفسیر الصافی، فیض كاشانی، قم، مؤسسة الهادی، ۱۴۱۶، مقدمۀ دوم، ج ۱، ص ۲۲.
  55. تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاش، ذیل آیۀ "یمْحُو اللّهُ مَا یشَاء وَیثْبِتُ"؛ المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، ج ۱، ص ۳۸۵.
  56. المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، ج ۱، ص ۳۸۵.
  57. " النَّاسِخُ‏ الثَّابِتُ‏ الْمَعْمُولُ‏ بِهِ‏ وَ الْمَنْسُوخُ مَا كَانَ يُعْمَلُ بِهِ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاش، ج ۱، ص ۱۲ ـ ۱۱؛ التفسیر الصافی، فیض كاشانی، ص ۳۰ ـ ۲۹؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۳۸۳.
  58. ر.ک: علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، ص ۱۸۲.
  59. نهج البلاغه، سید رضی، ص ۲۱۰؛ كلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۶۳؛ الخصال، شیخ صدوق، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۰۳ ﻫ، ص ۲۵۶.
  60. ر.ک: ابن الجوزی، پیشین، ص ۲۶.
  61. " كِتَابِ‏ رَبِّكُمْ‏ ... بَيْنَ‏ مُثْبَتٍ‏ فِي‏ الْكِتَابِ‏ فَرْضُهُ‏ وَ مَعْلُومٍ‏ فِي السُّنَّةِ نَسْخُهُ وَ وَاجِبٍ فِي السُّنَّةِ أَخْذُهُ وَ مُرَخَّصٍ فِي الْكِتَابِ تَرْكُهُ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ نهج البلاغه، سید رضی (ره)، خطبۀ اول.
  62. ر.ک: غریب الحدیث، ابن قتیبه، قم، دار الكتب العلمیه، ۱۴۰۸ ﻫ، ج ۱، ص ۱۴(باب تیمّم)؛ النهایة فی غریب الأثر، ابن اثیر، قم، مؤسسۀ اسماعیلیان، ج ۲، ص ۹۶ (مادۀ دب)؛ همان، ص ۴۷۴ (مادۀ شط)؛ همان، ج ۳، ص ۱۷۸ (مادۀ عت).
  63. ر.ک: ابن الجوزی، پیشین، ص ۳۸ ـ ۳۳.
  64. ر.ک: الناسخ و المنسوخ، قتاده، مقدمۀ مؤلف، ص ۱۶؛ عزت الله مولایی‌نیا، پیشین، ص ۶۲.
  65. ر.ک: النسخ فی القرآن الكریم، مصطفی زید، ج ۱، ص ۳۴۱.
  66. از جملۀ این تألیفات می‌توان موارد زیر را برشمرد: ۱. عطاء بن مسلم (ت ۱۱۵ ﻫ)؛ ۲. قتادة بن دعامه (ت ۱۱۷ ﻫ)؛ ۳. ابن شهاب الزهری (ت ۱۲۴ ﻫ)؛ ۴. محمد بن السائب الكلبی (ت ۱۴۶ ﻫ‍)؛ ۵. مقاتل بن سلیمان (ت ۱۵۰ ﻫ)؛‍ ۶. الحسین بن واقد القرشی (ت ۱۵۷ ﻫ)؛ ۷. عبد الرحمن بن زید بن أسلم ( ت ۱۸۲ ﻫ)؛ ۸. عبد الله بن عبد الرحمن الأصم المسمعی، من أصحاب الإمام الصادق (ع)، القرن الثانی؛ ۹. إسماعیل بن زیاد (أو ابن أبی زیاد) السكونی، القرن الثانی؛ ۱۰. درام بن قبیصة التمیمی الدرامی؛ من أصحاب الإمام الرضا (ع)؛ ۱۱. أحمد بن محمد بن عیسی القمی؛ من أصحاب الإمام الرضا(ع)؛ ۱۲. حجاج بن محمد المصیصی الأعور (ت ۲۰۵ ﻫ)؛ ۱۳. عبد الوهاب بن عطاء العجلی (ت ۲۰۶ ﻫ)؛ ۱۴. الحسن بن علی فضّال (ت ۲۲۴ ﻫ)؛ ۱۵. أبو عبید القاسم بن سلّام (ت ۲۲۴ ﻫ) ۱۶. جعفر بن مبشر الثقفی (ت ۲۳۴ ﻫ)؛ ۱۷. سریج بن یونس (ت ۲۳۵ ﻫ )؛ ۱۸. أحمد بن حنبل (ت ۲۴۱ ﻫ)؛ ۱۹. سلیمان بن الأشعث السجستانی (ت ۲۷۵ ﻫ)؛ ۲۰. محمد بن إسماعیل الترمذی (ت۲۸۰ ﻫ)؛ ۲۱. إبراهیم بن إسحاق الحربی (ت ۲۸۵ ﻫ)؛ ۲۲. إبراهیم بن عبدالله الكجی (ت ۲۹۲ ﻫ)؛ ۲۳. علی بن إبراهیم بن هاشم القمی، القرن الثالث؛ ۲۴. سعد بن إبراهیم الأشعری القمی (ت ۳۰۱ ﻫ)؛ ۲۵. الحسین بن منصور المشهور بالحلاج (ت ۳۰۹ ﻫ)؛ ۲۶. عبد الله بن سلیمان الأشعث (ت ۳۱۶ ﻫ)؛ ۲۷. الزبیر بن أحمد (ت ۳۱۷ ﻫ)؛ ۲۸. أبو عبد الله محمد بن حزم الأندلسی (ت ۳۲۰ ﻫ)؛ ۲۹. أبو مسلم محمد بن بحر الأصفهانی (ت ۳۲۲ ﻫ)؛ ۳۰. محمد بن عثمان بن مسبح المعروف بالجعد (ت ۳۲۶ ﻫ)؛ ۳۱. أبو بكر محمد بن القاسم الأنباری (ت ۳۲۸ ﻫ)؛ ۳۲. أحمد بن جعفر البغدادی، المعروف بابن المنادی (ت ۳۳۴ ﻫ)؛ ۳۳. أبو جعفر أحمد بن محمد النحاس (ت ۳۳۸ ﻫ)؛ ۳۴. محمد بن العباس، المعروف بابن الحجام، القرن الرابع؛ ۳۵. الحسین بن علی البصری (ت ۳۳۹ ﻫ)؛ ۳۶. قاسم بن أصبغ (ت ۳۴۰ ﻫ)؛ ۳۷. أبو بكر البردعی (ت نحو ۳۵۰ ﻫ)؛ ۳۸. المنذر بن سعید البلوطی (ت ۳۵۵ ﻫ)؛ ۳۹. أبو سعید السیرافی النحوی (ت ۳۶۸ ﻫ)؛ ۴۰. أبو الحسین محمد بن محمد النیسابوری (ت ۳۶۸ ﻫ)؛ ۴۱. محمد بن علی بن بابویه القمی، المعروف بالصدوق (ت ۳۸۱ ﻫ)؛ ۴۲. أبو المطرف بن فطیس (ت ۴۰۲ ﻫ)؛ ۴۳. هبة الله بن سلامة الضریر (ت ۴۱۰ ﻫ)؛ ۴۴. عبد القاهر البغدادی (ت ۴۲۹ ﻫ)؛ ۴۵. مكی بن أبی طالب المغربی (ت ۴۳۷ ﻫ)؛ ۴۶. علی بن أحمد بن حزم الظاهری (ت ۴۵۶ ﻫ)؛ ۴۷. الواحدی علی بن أحمد (ت ۴۶۸ ﻫ)؛ ۴۸. سلیمان بن خلف الباجی (ت ۴۷۴ ﻫ)؛ ۴۹. عبد الملك بن حبیب (ت ۴۸۹ ﻫ)؛ ۵۰. محمد بن برکات السعیدی المصری (ت ۵۲۰ ﻫ)؛ ۵۱. أبو العباس الإشبیلی (ت ۵۳۱ ﻫ)؛ ۵۲. محمد بن عبد الله المعروف بابن العربی (ت ۵۴۳ ﻫ)؛ ۵۳. أبو ‌الفرج عبد ‌الرحمن بن الجوزی (ت ۵۹۷ ﻫ)؛ ۵۴. علی بن محمد المعروف بابن الحصار (ت ۶۱۱ ﻫ)؛ ۵۴. ابن الشواش، أبو ‌عبد الله محمد بن أحمد (ت ۶۱۹ ﻫ)؛ ۵۵. هبة الله بن إبراهیم بن البارزی (ت ۷۳۸ ﻫ)؛ ۵۶. یحیی بن عبد الله الواسطی (ت ۷۳۸ ﻫ)؛ ۵۷. علی بن شهاب الدین الهمذانی (ت ۷۸۶ ﻫ)؛ ۵۸. عبد الرحمن بن محمد العتائقی الحلی (ت ۷۹۰ ﻫ)؛ ۵۹. أحمد بن المتوج البحرانی (ت ۸۳۶ ﻫ)؛ ۶۰. أحمد بن إسماعیل الأبشیطی (ت ۸۸۳ ﻫ)؛ ۶۱. جلال‌ الدین السیوطی (ت ۹۱۱ ﻫ). ر.ک: الناسخ و المنسوخ، قتادة بن دعامة سدوسی، تحقیق حاتم صالح ضامن، بیروت، مؤسسة الرساله، ۱۴۰۹ ﻫ، مقدمۀ محقّق، ص ۱۵ ـ ۱۰؛ در بارۀ كتب مربوط به ناسخ و منسوخ، ر.ک: علوم قرآن و فهرست منابع، سید عبد الوهاب طالقانی، ص ۳۷۵ ـ ۳۶۶؛ درآمدی بر تاریخ علوم قرآنی، محمد تقی دیاری، قم، انتشارات دانشگاه قم، ۱۳۸۵ ﻫ. ش، ص ۳۱۸ ـ ۳۰۷؛ الفهرست، ابن ندیم، فن ثالث از مقالۀ اول.
  67. اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم؛ آیا ندانسته‌ای که خداوند بر هر کاری تواناست؟؛ سوره بقره، آیه: ۱۰۶.
  68. و چون آیه‌ای را به جای آیه‌ای دیگر آوریم- و خداوند به آنچه فرو می‌فرستد داناتر است- می‌گویند: تو تنها دروغبافی؛ (چنین نیست) بلکه بیشتر آنان نمی‌دانند؛ سوره نحل، آیه:۱۰۱.
  69. خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست؛ سوره رعد، آیه:۳۹.