بنی‌تدؤل

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۰۸ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

بنی تدؤل از شاخه‌های قبیله بنی مراد مذحجاند[۱] که نسب از تدؤل بن زاهر بن عامر بن عوثبان بن زاهر بن یحابر(مراد) می‌‌برند.[۲] برخی منابع از تدؤل با نام «تجوب» یاد کرده آورده‌اند که تجوب نام مردی از حمیریان بود که بواسطه خونی که در قومش ریخته بود به بنی مراد پناهنده شده بود. از آنجا که این مرد به مرادی‌ها گفته بود: «جئت الیکم أجوب البلاد لأحالفکم؛ نزد شما آمدم چون بهترین بلاد برای احلافتان هستید»، از این رو او را تجوب نامیدند. فرزندان این فرد، رفته رفته طایفه ای را در بنی مراد تشکیل دادند که عبدالرحمن بن ملجم مرادی تجوبی قاتل امام علی(ع) از جمله آنهاست.[۳] از اخبار جاهلی این طایفه خبری در دست نیست؛ اما از اخبار دوران اسلامی آنان، گزارشات معدودی وجود دارد که مشارکت در فتوحات اسلامی به‌ویژه فتح مصر از جمله آنهاست.[۴] فرزندان تدؤل، پس از فتوحات اسلامی، از خاستگاه اولیه خود یمن، به مصر کوچیدند و در برخی از مناطق آن از جمله حوف شرقی[۵] و محله «الرایه» فسطاط[۶] ساکن شدند. از دیگر گزارشاتی که خبر از نقش آفرینی بنی دؤل در وقایع و حوادث قرن نخست اسلامی دارد، حضور برخی از آنان در جنگ صفین و همراهی با علی(ع) است.[۷]

از رجال این قوم می‌‌توان از عبد الرّحمان بن ملجم بن عمرو بن یزید بن عنوة بن نفر بن حجیّة بن تدؤل - قاتل امیرالمؤمنین علی(ع) - یاد کرد.[۸] ابن ملجم از قراء و فقها و از شجاعان تدؤل در مصر[۹] و از شرکت کنندگان در فتح مصر بود.[۱۰] وی پس از فتح این سرزمین، در خطه اشراف (الرایه) ساکن شد.[۱۱] برخی نیز از وجود دو ملک در مصر برای او خبر داده اند: یکی در الرایه – از محله‌های بزرگ فسطاط -[۱۲] با اشراف مصر و دیگر ملکی بود که در خطه قومش مراد داشت.[۱۳] گفته شد که عمر بن خطاب پس از دریافت خبر مهارت ابن ملجم در قرائت قرآن، به فرماندار خود در مصر - عمرو بن عاص - نامه نوشت که خانه عبدالرحمن بن ملجم را به مسجد نزدیک کند تا به مردم قرآن و فقه بیاموزد. عمرو بن عاص نیز محل خانه او را که در الرایه در الزیاتین بود وسعت بخشید.[۱۴] ابن ملجم را از شیعیان امام علی(ع) گفته‌اند.[۱۵] وی پس از به خلافت رسیدن علی(ع)، از مصر به کوفه رفت تا با آن حضرت بیعت کند. او پس از بیعت، در کوفه ماند و همراه با امام(ع) در نبرد صفین شرکت کرد.[۱۶] نقل است که امیر المؤمنین(ع)، پس از ورود به کوفه، مردم را به بیعت خود فرا خواند. پس مردم -که ابن ملجم هم در میان آنها بود- نزد حضرت رفتند تا با ایشان بیعت کنند. اما حضرت بیعت ابن ملجم را نپذیرفت و او را برگرداند، ابن ملجم رفت و بار دوم آمد، باز هم، حضرت او را بر گرداند تا این که در بار سوم، امام(ع) به او اجازه بیعت داد. پس از انجام بیعت، علی(ع) فرمود: «ما یحبس أشقاها؟ ما یحبس أشقاها؟ چه چیزی شقی‌ترین امت را از انجام کارش باز می‌‌دارد؟ چه چیزی شقی‌ترین امت را از انجام کارش باز می‌‌دارد؟» سپس در حالی که ریشش را گرفته بود، فرمودند: «سوگند به کسی که جان من در دست اوست، این ریش را به خون خضاب می‌‌کند و سرشان را گرفتند و به این شعر تمثل جستند: سینه تو برای مرگ است پس به درستی که مرگ به سراغت خواهد آمد. و هر گاه مرگ به وادی تو آمد از آن نترس».[۱۷] عبدالرحمن بن ملجم مرادی بعد نبرد صفین به خوارج پیوست و پس از گریختن از معرکه نهروان، سرانجام در سال چهلم هجری علی(ع) را در مسجد به شهادت رساند.[۱۸]

از دیگر رجال بنی تدؤل هم می‌‌توان به نام ابوالاسود نضر بن عبد الجبار بن نصیر مرادی مصری اشاره کرد.[۱۹] وی از موالیان آل کثیر بن ایاس مرادی در مصر[۲۰] و از زهاد و عباد این قوم به شمار می‌‌رفت.[۲۱] وی کتابت ابن منکدر قاضی مصر[۲۲] و به نقلی لهیعة بن عیسی بن لهیعه[۲۳] را بر عهده داشت.[۲۴]

منابع

پانویس

  1. سمعانی، الانساب، ح۳، ص۲۵؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۱، ص۲۰۹.
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۵؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۲۷-۳۲۸.
  3. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۰۲؛ مقریزی، المقفی الکبیر، ج۴، ص۴۵
  4. ر.ک: ابن یُونُس، تاریخ مصر، ج۱، ص۳۱۴؛ سمعانی، الانساب، ح۳، ص۲۵؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۳۳۹.
  5. محمد عبد القادر بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۵۰.
  6. سمعانی، الانساب، ح۳، ص۲۵.
  7. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۱، ص۲۰۹؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۳۳۹.
  8. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۶.
  9. سمعانی، الانساب، ح۳، ص۲۶؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۵۳.
  10. ابن یُونُس، تاریخ مصر، ج۱، ص۳۱۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۵۳.
  11. ابن یُونُس، تاریخ مصر، ج۱، ص۳۱۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۵۳.
  12. حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۲.
  13. سمعانی، الانساب، ح۳، ص۲۵.
  14. سمعانی، الانساب، ح۳، ص۲۶؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۵۳.
  15. ابن یُونُس، تاریخ مصر، ج۱، ص۳۱۵؛ سمعانی، الانساب، ح۳، ص۲۶.
  16. ابن یُونُس، تاریخ مصر، ج۱، ص۳۱۵؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۵۳.
  17. سمعانی، الانساب، ح۳، ص۲۶.
  18. ر.ک: سمعانی، الانساب، ح۳، ص۲۶؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۵۳.
  19. دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۴، ص۲۲۴۴-۲۲۴۵؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۲۹، ص۳۹۱.
  20. المزی، تهذیب الکمال، ج۲۹، ص۳۹۱؛ سمعانی، الانساب، ح۳، ص۲۷.
  21. محمد عبد القادر بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۵۰.
  22. محمد عبد القادر بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۵۰.
  23. المزی، تهذیب الکمال، ج۲۹، ص۳۹۱.
  24. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.