بنی‌زاهر

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۳۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

بنی زاهر بن مراد

بنی زاهر و بنی ناجیه دو شاخه اصلی قبیله بنی مراد بن مذحجند که هر یک به شاخه‌ها و بطون متعددی انشعاب یافته‌اند. عمده منازل بنی زاهر - که به نسبت کوچک‌تر از بنی ناجیه بودند،- (در دوره اسلامی و پس از فتوحات،) در مصر واقع شده بود و برخی از طوایف آن، در این سرزمین دارای مسجد خاص خود بودند.[۱]

نسب بنی زاهر

بنی زاهر از اعراب قحطانی[۲] و از شاخه‌های قبیله بنی مراد مذحج‌اند که نسب از زاهر بن مراد بن مذحج می‌برند[۳]. زاهر بن مراد، فرزندی به نام عوثبان داشت. از عوثبان، عامر و عمرو متولد شدند و از عامر بن عوثبان، زاهر، بدّا، ضمره، نمار، وداع، کذبان، قیس، مالک و جدن. از زاهر بن عامر بن عوثبان هم، زوف، ربض، صنابح، أعلی، أنعم، تدول، رضا، حارث و صبیان پدید آمدند[۴] و بدین ترتیب، نسل زاهر تداوم یافت و در زمین منتشر گردید. از طایفه زاهر بن مراد، شاخه‌ها و تیره‌های متعددی منشعب شدند که از جمله مهمترین آنها می‌توان به بنی تدؤل[۵]، بنی زوف، بنی رضا[۶]، بنی صُنابِح و بنی ربض[۷] اشاره کرد.[۸]

مواطن و منازل بنی زاهر بن مراد

این طایفه که اصالتی یمنی داشتند پس از فتوحات اسلامی به تدریج به سرزمین‌های مفتوحه نقل مکان کردند و در مناطقی از عراق[۹] و شام[۱۰] به‌ویژه سرزمین مصر سکنی گزیدند. زاهری‌هایی که به مصر، کوچ کردند، در مناطقی از آن، از جمله حوف شرقی[۱۱] و محله «الرایه» فسطاط[۱۲] ساکن شدند. تراکم جمعیت آنان در مصر به اندازه‌ای بود که برخی از طوایف آن همچون زوف و بنی رُضا در مصر، مسجدی مختص به خود داشتند[۱۳].[۱۴]

اسلام بنی زاهر

نقل است که پس از رسیدن اخبار مربوط به بعثت رسول خدا(ص) به طایفه‌های بنی زبید و بنی مراد در سرزمین یمن، عمرو بن معدیکرب - که از بزرگان و شجاعان و شاعران زُبیدی بود - نزد قیس بن مکشوح مرادی رفت و به او گفت: «ای قیس، مردی از قریش در حجاز ظهور کرده که می‌گوید پیامبر است؛ تو بزرگ قومت هستی، ما را پیش او ببر تا بفهمیم چه می‌گوید. اگر چنانکه می‌گوید، پیامبر باشد، این امر بر تو مخفی نمی‌ماند و هنگامی که با او ملاقات کنیم، پیرو او می‌شویم و اگر غیر از این باشد، مقصودش را می‌فهمیم». اما قیس، نظر عمرو بن معدی کرب را احمقانه خواند و آن را نپذیرفت؛ به همین جهت، عمرو بن معدیکرب همراه عده‌ای از قومش به سوی مدینه حرکت کردند و هنگامی که لشکر اسلام، تازه از تبوک (سال نهم هجری) بازگشته بود، به نزد پیامبر(ص) رسیدند و اسلام آوردند. چون خبر اسلام آنها به قیس رسید، وی، عمرو را تهدید کرد و کینه‌اش را به دل گرفت و گفت: «او با من مخالفت کرد و رای مرا به کار نبست»[۱۵]. با این حال، به نظر می‌رسد روند اسلام‌پذیری بنی زاهر، چونان دیگر طوایف بنی مراد نخستین بار با آمدن فَرْوَة بن مُسَیْک مرادی به مدینه آغاز شده باشد. فروه که از شیوخ و رجال برجسته قبیله مراد بود، به توسط عمرو بن معدی کرب زبیدی از بعثت رسول خدا(ص) خبر یافت[۱۶]. وی پس از شکست در جنگ «یوم الرزم»، به نزد کندیان رفت و چون شاهان کنده به او خیانت کردند از آنان برید و در سال نهم هجری عازم مدینه شد. وی پس از سکونت در منزل سعد بن عباده خزرجی، با رفت و آمدهای مکرری که نزد رسول خدا(ص) داشت، اسلام پذیرفت و از ایشان قرآن و احکام دین آموخت[۱۷]. در این دیدار، حضرت، او را بر امور قبیله مَذْحِج و شاخه‌های آن مراد و زبید گماشت و خالد بن سعید بن عاص را جهت جمع‌آوری صدقات مذحج با او به یمن فرستاد[۱۸]. گویا در همین وفد یا در وفد دیگر بود که قیس بن مکشوح مرادی نیز، نزد رسول خدا(ص) رفت و اسلام پذیرفت[۱۹].[۲۰]

منابع

پانویس

  1. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  2. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفه انساب العرب، ج۱، ص۲۶۸؛ کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۴۶۱.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۴؛ ابن حزم؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۰۷؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۰۲.
  4. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۴-۳۳۵.
  5. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۰۲؛ مقریزی، المقفی الکبیر، ج۴، ص۴۵.
  6. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۵.
  7. ابن حزم؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۰۷.
  8. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  9. ر.ک: نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۵۰؛ خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۱۳۶؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۳، ص۲۰۱.
  10. ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۱۷۹.نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۵۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۵، ص۱۱۷.
  11. محمد عبد القادر بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۵۰.
  12. سمعانی، الانساب، ح۳، ص۲۵.
  13. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۵.
  14. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  15. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۳؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.
  16. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۴-۱۳۶.
  17. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۵.
  18. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲۸؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۷. هشام بن محمد می‌نویسد: عمر بن خطاب فروه را مأمور جمع‌آوری صدقات مذحج قرار داد. (ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۳۵۱).
  19. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۵۹.
  20. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.