قضاوت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۳:۲۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از زیرشاخه‌های بحث اجرای دین است. "قضاوت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل قضاوت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.


مقدمه

جنگ‌ها، خونریزی‌ها، کشتارهای کوچک و بزرگ، دعواهای خانوادگی و... بخشی از رویدادهای دنیا، و آشکارا بیانگر این حقیقت‌اند که انسان‌ها به دلیل داشتن قوه اختیار و نیز غرایز و تمایلات گوناگون، گاه با هم‌نوع خود اختلاف پیدا می‌کنند، و هرکدام برای خود حقوقی قایل‌اند و به گاهِ اختلاف، دیگری را محکوم می‌کنند. وجود قانون و کسانی که توانایی فهم و استنباط صحیح آن را داشته باشند، از ضروریات هر جامعه بشری است. بی‌گمان خداوند متعال نیز که انسان را آفریده، نیازهای فردی و اجتماعی او را بهتر از هر کسی می‌داند. برنامه خداوند برای تکامل بشر، به‌گونه‌ای است که التزام عملی به آن موجب جلوگیری از بسیاری اختلافات کوچک و بزرگ است. با وجود این، خداوند حکیم با شناخت انسان، قوانینی را به‌طور ویژه برای رفع خصومت‌ها نیز تشریع کرده است. بهترین قانون برای رفع خصومت میان انسان‌ها همان قانونی است که خداوند متعال شارع آن است؛ همو که انسان را آفریده و می‌شناسد. از‌این‌روست که قرآن کریم، پیامبرش را ملزم می‌کند تا براساس آنچه بر او نازل کرده، قضاوت کند: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ....[۱]

قرآن کریم و روایات پیشوایان دین، آکنده از احکامی قضایی است که برای رفع خصومت میان انسان‌ها تعبیه شده است. روشن است این گمان که صِرف وجود همین احکام برای روشن شدن تکلیف اختلافات پیش‌آمده کافی است، نادرست خواهد بود؛ چه، در این صورت، هر کسی در اختلاف خود با دیگران، با مراجعه به آن قوانین مدعی استحقاق حق برای خود می‌شود؛ چنان‌که این حق برای طرف مقابل او نیز محفوظ است. با توجه به چنین حقیقتی، اختلافات در اغلب موارد حل نخواهد شد. از‌این‌رو عقل نیز وجود کسانی را که متصدی امر قضاوت میان انسان‌ها بوده، براساس قوانین به حکم میان ایشان بپردازند، به خوبی درک می‌کند. چنین افرادی همان قاضیانی هستند که اسلام برای آنها شرایطی خاص در نظر گرفته است که پرداختن به آنها از چهارچوب این نوشتار خارج است. در این نوشتار به دنبال آن هستیم تا با استفاده از آیات قرآن و روایات این مدعا را اثبات کنیم که امامان معصوم(ع) چنین شأنی را داشته‌اند. چنین شأنی را می‌توان از دو طریق اثبات کرد:

قضاوت به عنوان شأنی از شئون حاکم اسلامی

وظیفه هر حاکم بشری در یک جامعه، تأمین امنیت شهروندان آن است که یکی از مقدمات این کار، داوری میان مردم در امور مورد اختلاف است؛ حال چه خود متصدی این امر شود یا کسی را به این مسئولیت بگمارد. با وجود این، این وظیفه اولاً و بالذات متوجه خود حاکم است. به دیگر بیان، منصب حکومت، خودْ دربردارنده مناصبی کوچک‌تر است که یکی از آن مناصب، قضاوت است. با این مقدمه، می‌توان گفت آن‌گاه که شأن رهبری اجتماعی برای امامان معصوم(ع) اثبات شد، شأن قضاوت نیز برای ایشان اثبات می‌شود.[۲].

نصوص خاص بر شأن قضاوت امامان(ع)

افزون بر آنچه گذشت، نصوص فراوانی نیز وجود دارد که نشان از وجود این شأن برای امامان معصوم(ع) است. قرآن کریم از شأن قضاوت رسول اکرم(ص) سخن به میان آورده است: ﴿سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَاؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ.[۳] براساس روایات، امامان معصوم(ع) جز شأن نبوت و برخی دیگر از اختصاصات پیامبر اکرم(ص)، تمام شئون وی را دارند؛ چنان‌که محمد بن مسلم در روایتی معتبر از امام صادق(ع) نقل می‌کند که فرمود: «امامان به منزله رسول خدا(ص) هستند؛ جز آنکه پیامبر نبوده، آنچه از زنان برای پیامبر حلال بود، برای ایشان حلال نیست. پس غير از آن، آنها در دیگر موارد، به منزله رسول الله(ص) هستند».[۴] از مقایسه میان آنچه از قرآن کریم نقل شد و نیز روایت یادشده، شأن قضاوت برای امامان(ع) نیز اثبات می‌شود. افزون بر آن، در روایاتی به‌طور خاص به این مسئله اشاره شده است؛ چنان‌که شیخ صدوق به طریق صحیح[۵] از سلیمان بن خالد نقل می‌کند که امام صادق(ع) فرمود: «از داوری کردن بپرهیزید. پس همانا داوری کردن تنها برای آن پیشوایی است که عالم به قضاوت، و عادل میان مسلمانان است؛ [یعنی] مانند پیامبر یا وصی او».[۶] همچنین معلی بن خنیس در روایتی صحیح از امام صادق(ع) درباره آيه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ[۷] پرسید. امام(ع) در پاسخ فرمود: «بر امام است که آنچه در اختیار دارد به امام پس از خود بدهد و به امامان امر شده که به عدالت داوری کنند و به مردم نیز فرمان داده شده که از ایشان پیروی کنند».[۸] در برخی روایات از اینکه شیعیان بخواهند برای رفع خصومت نزد قاضی یا سلطان جائر بروند، نهی شده‌اند. این امر بیانگر آن است که تنها قاضی یا سلطان عادل - که امام(ع) مصداق اكمل آن است - شأن قضاوت را دارد. در‌این‌باره عبدالله بن سنان در روایتی صحیح از امام صادق(ع) نقل می‌کند که فرمود: «هر مؤمنی که در خصومتی به سوی قاضی یا سلطان جائری گام بردارد، پس او به غیر حکم خدا قضاوت کند، آن مؤمن نیز در گناه او شریک است».[۹] در روایت صحیح دیگری نیز رفتن نزد قاضی جور مصداق آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ[۱۰] شمرده شده است.[۱۱] براساس همین شأن است که امام(ع) با بیان شرایط کلی قاضی، شیعیانی را که چنین شرایطی دارند، به نصب عام، به مقام قضاوت منصوب می‌کند؛ چنان‌که امام صادق(ع) در صحیحه ابی خدیجه فرمود: «مبادا برخی از شما برخی دیگر را نزد اهل جور محاکمه کند. اما به دنبال کسی از خودتان باشید که چیزی از [احکام] قضاوت ما را بداند؛ پس او را میان خود قاضی قرار دهید و برای داوری نزد او روید».[۱۲][۱۳].

امام و امر اجرای حدود

از جمله وظایف امام هنگام تصدی مسئولیت رهبری اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی، اجرای حدود است. روایات باب حدود، همگی بیانگر وجود این وظیفه برای امام (به عنوان والی مسلمانان) است. از‌این‌رو تردیدی وجود ندارد در اینکه چنین امری از وظایف امام است. افزون بر آن، شئونی دیگر نیز در‌این‌باره بیان شده است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

  1. پیشگامی امام در سنگسار زناکار: ابوبصیر در روایتی صحیح از امام صادق(ع) درباره چگونگی سنگسار زن زناکار چنین نقل می‌کند که امام نخستین کسی است که به پرتاب سنگ اقدام می‌کند.[۱۴]

نظیر این روایت درباره مرد زناکار نیز وجود دارد؛ با این تفاوت که اگر زانی خودْ به جنایتش اقرار کرده باشد، امام نخستین کسی است که باید به پرتاب سنگ اقدام کند؛ اما اگر جنایت زناکار به وسیله شهادت گواهان اثبات شده باشد، ابتدا گواهان و سپس امام به پرتاب سنگ اقدام می‌کنند؛[۱۵]

  1. اختیار در مجازات محارب: قرآن کریم درباره مجازات، به‌طور تخییری چهار مجازات را بیان کرده است: یا آنکه کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست و پای آنها به‌طور مخالف (دست راست با پای چپ و برعکس) بریده شود و یا از سرزمینی که در آن زندگی می‌کنند، تبعید شوند.[۱۶]

براساس روایات صحیح، امر اختیار یکی از این مجازات‌های چهارگانه با امام است؛ چنان‌که امام صادق(ع) خطاب به برید بن معاویه فرمودند: "ذَلِكَ إِلَى الْإِمَامِ يَفْعَلُ بِهِ مَا يَشَاءُ"؛[۱۷]

  1. اجرای حد پس از محاکمه: براساس روایات معتبر، اگر کسی، دزدی را گرفت، حق دارد او را ببخشاید یا نزد امام بیاورد تا امام او را محاکمه کند. اگر نزد امام آورد، دیگر حق بخشودن ندارد و وظیفه امام است حد را جاری کند؛[۱۸]
  2. اختیاردار امر مقتول: براساس برخی روایات، اگر مسلمانی از روی عمدی مسلمانی را بکشد و اولیای دم او اهل ذمه باشند، امام(ع) باید اسلام را بر آنها عرضه کند. هر کدام از ایشان که اسلام را پذیرفت، ولیّ دم مقتول خواهد بود و اوست که می‌تواند قصاص کرده، ببخشد، یا دیه بگیرد. اما اگر هیچ‌یک از ایشان اسلام را قبول نکرد، امام خود اختیار دارد که یا قاتل را بکشد یا از او دیه گرفته، در خزانه بیت‌المال مسلمانان قرار دهد.[۱۹][۲۰].

شئون امام در صورت عدم تصدی حکومت

با توجه به آنچه تاریخ گزارش داده است، اغلب امامان(ع) شرایط به دست گرفتن حکومت را نیافتند. با وجود این، چنان نبود که ایشان در خانه نشسته، کنج عزلت برگزینند. امام به عنوان پیشوای حقیقی جامعه نسبت به حفظ دین، پاسداری از خون مسلمانان و نیز پایداری نظام اجتماعی مسلمانان نیز وظایفی دارد که مهم‌ترین آنها حفظ مذهب حق، یعنی مذهب تشیع است. در این بخش، به بررسی این شئون می‌پردازیم:

  • حفظ مذهب و برخی راهکارهای آن در سیره امامان(ع): اگرچه در پی کودتایی تلخ، امامان معصوم(ع) از رهبری جامعه اسلامی کنار نهاده شدند، این امر مانع از رهبری مذهب برحق شیعه به وسیله ایشان نشد؛ چه، هنوز بودند شیعیانی که باوری راستین به امامان منصوب از جانب خداوند متعال داشته، با جان و دل پیرو ایشان بودند. اینان در آن روزگار گروهی اندک بودند که گرچه نتوانستند به دستور پیامبر مبنی بر جانشینی امام علی(ع) جامه عمل بپوشانند، دست‌کم عقیده خود را مبنی بر آنکه خلافت و جانشینی، تنها شایسته آن حضرت است، ابراز، و بر آن تأکید کردند. آنان همان شیعیان علی(ع) هستند که از رستگاران روز قیامت به شمار آمده‌اند.[۲۱]

بی‌گمان، آن‌گاه که امام(ع) از مسئولیت رهبری کل جامعه اسلامی بازداشته می‌شود، چنین نیست که نسبت به رهبری مذهب تشیع وظیفه‌ای بر عهده نداشته باشد؛ بلکه سیره امامان(ع) نشان از احساس وظیفه ایشان نسبت به حفظ و تداوم مذهب تشیع دارد. حفظ و تداوم مذهب، از راه‌های مختلف به وسیله ایشان انجام شده است که برای مثال می‌توان به چند نمونه اشاره کرد:

۱. تقیه: امامان شیعی در دورانی زندگی می‌کردند که هم حاکمانی جائر، زمام حکومت را در دست گرفته بودند، و هم فضای عمومی جامعه به لحاظ عقیدتی و فقهی با ایشان موافق نبود. اختناق حاکم بر آن دوران، گرچه برای همه امامان یک‌سان نبود، در اصل وجود آن برای همه ایشان تردیدی نیست. بی‌گمان انتشار آشکار دیدگاه‌های اصیل اسلامی و شیعی در آن دوران، نابودی مذهب تشیع را در پی داشت؛ از‌این‌رو بود که ایشان هم خود به وقت احساس خطر تقیه، و از بیان دیدگاه صحیح خودداری می‌کردند و هم شیعیان را به تقیه سفارش می‌فرمودند؛ تا آنجا که وقتی جابر جعفی برای کسب علم نزد امام باقر(ع) آمد و ابراز داشت که از اهل کوفه است، حضرت فرمود: «اگر از تو پرسیدند اهل کجایی، بگو: اهل مدینه». جابر می‌پرسد: آیا دروغ نیست؟ حضرت فرمود: «هرکس تا زمانی که در یک شهر باشد، اهل همان‌جا محسوب می‌شود».[۲۲] به نظر می‌رسد چون در آن دوران، کوفی بودن مساوی با شیعه بودن بود، حضرت با آموزش این سخن، به دنبال نجات جان اصحاب خود بودند. ایشان در روایتی صحیح به ابن مسکان یادآور شدند که نسبت به کسی که به امام على(ع) ناسزا می‌گوید، خشونت به خرج ندهد. آن‌گاه فرمودند: «به خدا سوگند، گاهی می‌شود که من صدای کسی را که به على(ع) ناسزا می‌گوید، می‌شنوم و میان من و او تنها یک ستون فاصله است. پس پشت آن ستون پنهان شده، آن‌گاه که از نماز فراغت یافتم، بر او سلام کرده، با او مصافحه می‌کنم».[۲۳] در موارد متعددی، امام(ع) شیعیان خود را به حضور در نماز مخالفان دعوت می‌کند؛ چنان‌که - براساس روایتی صحیح - وقتی یکی از شیعیان در‌این‌باره از ایشان سؤال کرد، امام(ع) به بیان ثواب چنین نمازی نیز اشاره کردند.[۲۴] ابوبصیر در روایتی صحیح نقل می‌کند که عبدالحمید از امام صادق(ع) درباره قنوت نماز جمعه سؤال می‌کند. ایشان ابتدا جواب تقیه‌ای می‌دهد، وقتی عبدالحمید اصرار می‌کند که شیعیان شما، جز این را می‌گویند، امام قبول نمی‌کند، اما همین که امام متوجه می‌شود که دیگران به کار خود مشغول‌اند، حکم واقعی را بیان می‌کند.[۲۵] براساس شواهد تاریخی، امام ترک‌کنندگان تقیه را نیز سرزنش می‌کنند؛ چنان‌که امام صادق(ع) در روایتی معتبر، معلی بن خنیس را با تأکید فراوان به تقیه سفارش کردند.[۲۶] با وجود این، معلی سفارش امام را رعایت نکرده، کشته می‌شود. امام(ع) پس از شنیدن خبر قتل وی، بیان کردند که انتظار این خبر را داشتند و ضرر دشمن، کمتر از ضرر دوستی است که اسرار را فاش می‌کند.[۲۷] در نقلی آمده است که امام کاظم(ع) به مناسبت مرگ موسی، برادر هارون عباسی، به مادر هارون (خیزران) نامه نوشته، ضمن ابراز همدردی، برای موسی طلب رحمت کرده، خلافت هارون را تبریک گفته، برای هارون طلب طول عمر می‌کنند.[۲۸] جالب آنکه امام کاظم(ع) خودْ در نمازهای اهل سنت شرکت، و اعلام می‌کردند که در این کار به سیره امام حسن و امام حسین(ع) استناد می‌کنند که در نماز مروان شرکت می‌کردند.[۲۹] باری، سخن در‌این‌باره فراوان است و شواهد تاریخی پرشماری وجود دارد که نشان از رعایت تقیه از سوی امامان معصوم(ع) برای حفظ و پایداری مذهب بر حق شیعه دارد.[۳۰]

۲.دفاع در برابر شبهات ضد شیعی: مذهب تشیع و پیشوایان آن، حکومت را در دست نداشتند؛ اما همواره به عنوان یک رقیب در کنار مدعیان حکومت بودند؛ از‌این‌رو سران حکومتی از مراقبت خود نسبت به امامان(ع) دست برنداشته، گاه عوامل ایشان به تبلیغات مسموم درباره تشیع و نیز ائمه اطهار(ع) می‌پرداختند. در اینجا بود که ایشان در برابر شبهات ضد شیعی خاموش نبودند و تا حد مصلحت به روشنگری می‌پرداختند. برای نمونه، براساس نقل‌های تاریخی، در عصر امام سجاد(ع) مردی از بصره بر ایشان وارد شد و اظهار داشت که جد شما علی بن ابی طالب(ع) مؤمنان را کشته است. آن حضرت گریسته، برای رفع این شبهه کوشیدند.[۳۱] در همان دوران، شیعیان، شبهه‌ای را از سوی برخی ناصبان مطرح کردند؛ مبنی بر آنکه در گذشته کسانی به دلیل آنکه در روز شنبه ماهی صید کردند، مسخ شدند، و اگر قتل امام حسین(ع) باطل بود، به مراتب از صید ماهی شنیع‌تر بود و قاتلان آن حضرت اولی به مسخ‌اند. این سخن برای تطهیر جنایت هولناک عاملان رویداد کربلا مطرح شده بود. امام(ع) فرمودند که اگر سخن شما صحیح است، پس چرا خداوند، ابليس را که سردمدار کفر و تمام گناهان است، از بین نمی‌برد؟[۳۲] سخن در‌این‌باره فراوان است؛ اما روشن است که دفاع در برابر شبهات ضد شیعی، همچون دفاع در برابر شبهات ضد اسلامی از شئون امام(ع) است.

۳.جلوگیری از انحراف شیعیان: قرآن کریم شاهدی بر این مدعاست که حتی در دوران حضور پیشوایان دین، انحرافاتی میان پیروان آنها رخ داده است. شیعیان نیز از این پدیده مستثنا نبوده و نیستند؛ به ویژه آنکه مقامات والای علمی و معنوی ائمه اطهار(ع) و بروز و نمود کرامات و آگاهی‌های غیبی ایشان برای برخی شیعیان سنگین بود، و هرگونه انحراف از مسیر حق را محتمل می‌ساخت. نتیجه این مقدمات، بروز اندیشه‌های انحرافی برای برخی شیعیان در مسائل اعتقادی بود که واکنش جدی پیشوایان تشیع را به دنبال داشت. آری، بی‌گمان سیره و سنت امامان معصوم(ع) بیانگر وجود وظیفه‌ای است که ایشان در برابر انحرافات برای خود احساس کرده، وارد میدان می‌شدند. در اینجا تنها به یک نمونه از انحرافات صورت‌گرفته در عصر معصومان(ع) و واکنش‌های ایشان اشاره می‌کنیم. اندیشه‌های غالیانه در تاریخ یهود و نصارا پدیده‌ای است که قرآن کریم از آن خبر داده است؛ تا آنجا که عزیر، مریم و عیسی(ع) را خدا یا پسر خدا دانستند.[۳۳] امت اسلامی و به‌طور خاص، جامعه شیعی نیز از لوث وجود چنین اندیشه‌ای در امان نمانده است. براساس منابع قدیمی ملل و نحل، اندیشه الوهیت دست‌کم از زمان امام علی(ع) نسبت به ایشان وجود داشته است.[۳۴] چنان‌که محققان گفته‌اند عقاید غالیان در سه محور کلی طرح‌شدنی است:

  1. اعتقاد به الوهیت و خدایی امامان(ع) و اثبات صفاتی مانند خالقيت و رازقیت برای آنها؛
  2. اعتقاد به نبوت امامان(ع)؛
  3. اعتقاد به علم غیب ذاتی و مطلق برای ائمه(ع).[۳۵]

ائمه اطهار(ع) گاه قاطعانه عقاید غلات را رد کرده، به بیان عقاید صحیح می‌پرداختند؛ چنان‌که امام صادق(ع) به یکی از یاران خود به نام صالح بن سهل که به ربوبیت امام صادق(ع) اعتقاد داشت، فرمود که ایشان مخلوق خداست و او را عبادت می‌کند، و اگر خدا را عبادت نکند، عذاب خواهد شد.[۳۶] ایشان از کسانی هم که تصور پیامبری ایشان را داشتند، بیزاری می‌جستند.[۳۷] امامان(ع) گاه نیز به بیان علل و نتیجه غلو می‌پرداختند؛ چنان‌که امام صادق(ع) غاليان را بدترین آفریده‌های خداوند شمردند؛ به این دلیل که آنها عظمت خداوند را کوچک شمرده، برای بندگان او ادعای ربوبیت می‌کنند.[۳۸] آنها گاه به صراحت از غالیان اعلام انزجار، و آنها را لعنت می‌کردند؛ چنان‌که امام علی(ع) ضمن اعلان بیزاری از آنها دعا کرد که خداوند آنها را خوار و ذلیل گرداند.[۳۹] همچنین وقتی یکی از دوستان يونس بن ظبيان - از غاليان معروف آن دوران - سخنان یونس را در حضور امام رضا(ع) نقل کرد، امام(ع) با عصبانیت، او را از خود رانده، و فرمود: «خدا تو و کسی که این حدیث را برای تو گفت و نیز یونس را هزار بار لعنت کند که در پی هر لعنتی، هزار لعنت باشد و هر لعنتی از این لعنت‌ها تو را به قعر جهنم فرو برد. این را بدان که يونس با پسر خطاب در بدترین عذاب‌ها با هم‌اند و یاران این دو با آن شیطانی که این حدیث را به تو گفت، با فرعون و آل فرعون در شدیدترین عذاب‌ها هستند».[۴۰] گاه نیز امام(ع) دیگران را از آمدوشد با غالیان به شدت برحذر می‌داشت؛ چنان‌که امام رضا(ع) غالیان را مقابل اهل بیت(ع) قرار داد و به صراحت اعلام کرد که هرکس آنها را دوست بدارد، ما را دشمن داشته، و کسی که آنها را دشمن بدارد، ما را دوست داشته است. کسی که با آنها وصل کند، با ما قطع کرده است. کسی که به آنها جفا کند، به ما نیکی کرده است. کسی که به آنها احترام بگذارد، به ما اهانت کرده است و هر کس که به آنها اهانت کند، به ما احترام گذاشته است. کسی که شیعه ماست، نباید هیچ‌کس از آنان را به عنوان دوست و یاور خود برگزیند.[۴۱][۴۲].


جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «و این کتاب [قرآن] را به‌حق بر تو نازل کردیم؛ در حالی که کتب پیشین را تصدیق می‌کند و حافظ و نگاهبان آنهاست. پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن...» (مائده، ۴۸).
  2. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت صفحه۲۸۰ تا ۲۹۶.
  3. «آنها بسیار به سخنان تو گوش می‌دهند تا آن را تکذیب کنند و مال حرام فراوان می‌خورند. پس اگر نزد تو آمدند، میان آنان داوری کن، یا [اگر صلاح دانستی] آنها را به حال خود واگذار. و اگر از آنان صرف‌نظر کنی، به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند، و اگر میان آنها داوری کنی، با عدالت داوری کن که خدا عادلان را دوست دارد» (مائده، ۴۲).
  4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۰.
  5. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۳۹؛ نیز، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۰۶. البته طریق کلینی به دلیل وجود ابوعبدالله المؤمن واقفی مذهب، ضعیف است.
  6. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لايحضره الفقیه، ج۳، ص۵. گفتنی است برخی بزرگان از این روایت، مشروعیت قضاوت فقها را نیز استنباط کرده‌اند (ر.ک: سید روح الله موسوی خمینی، ولایت فقیه، ص۷۷).
  7. نساء (۲)، ۵۸.
  8. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳.
  9. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضر الفقیه، ج۳، ص٤.
  10. نساء (۴)، ۶۰.
  11. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۱.
  12. همان، ص۴۱۲. همچنین، ر.ک: همان، مقبوله عمر بن حنظله.
  13. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت صفحه۲۸۰ تا ۲۹۶.
  14. همان، ص۱۸۴.
  15. همان.
  16. ﴿إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (مائده، ۳۳).
  17. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۴۶ و نیز، همان، ص۲۴۷.
  18. امام صادق(ع) فرمودند: "فَإِنْ رُفِعَ إِلَى الْإِمَامِ، قَطَعَهُ. فَإِنْ قَالَ الَّذِي سُرِقَ مِنْهُ: أَنَا أَهَبُ لَهُ، لَمْ يَدَعْهُ الْإِمَامُ حَتَّى يَقْطَعَهُ إِذَا رُفِعَ إِلَيْهِ. وَ إِنَّمَا الْهِبَةُ قَبْلَ أَنْ يُرْفَعَ إِلَى الْإِمَامِ؛ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَالْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ. فَإِذَا انْتَهَى الْحَدُّ إِلَى الْإِمَامِ، فَلَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَتْرُكَهُ" (همان، ص۲۵۱). این مضمون در چند روایت معتبر دیگر نیز نقل شده است (ر.ک: همان، ص۲۵۲). امام علی(ع) نیز نظیر این روایت را فرموده‌اند (همان، ص۲۵۴).
  19. همان، ص۳۵۹.
  20. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت صفحه۲۸۰ تا ۲۹۶.
  21. "قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِعَلِيٍّ(ع): يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ هُمُ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ" (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص۱۶. همچنین، ر.ک: شیخ طوسی، الامالی، ص۵۵۱).
  22. محمد بن عمر کشی، رجال الكشی، ص۱۹۳؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب(ع)، ج۴، ص۲۰۰.
  23. احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ص۲۵۹ و ۲۶۰.
  24. "...أَ مَا تَرْضَى أَنْ تُحْسَبَ لَكَ- بِأَرْبَعٍ وَ عِشْرِينَ صَلَاة" (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۰۷). برای دیدن دیگر روایات، ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۳۷۹-۳۸۱. شیخ حر عاملی نیز روایات متعددی را زیر عنوان «بَابُ اسْتِحْبَابِ حُضُورِ الْجَمَاعَةِ خَلْفَ مَنْ لَا يُقْتَدَى بِهِ لِلتَّقِيَّةِ وَ الْقِيَامِ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ مَعَه‏» نقل می‌کند (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشيعة، ج۸، ص۲۹۹).
  25. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۷.
  26. " يَا مُعَلَّى اكْتُمْ أَمْرَنَا وَ لَا تُذِعْهُ فَإِنَّهُ مَنْ كَتَمَ أَمْرَنَا وَ لَمْ يُذِعْهُ أَعَزَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا وَ جَعَلَهُ نُوراً بَيْنَ عَيْنَيْهِ فِي الْآخِرَةِ يَقُودُهُ إِلَى الْجَنَّةِ. يَا مُعَلَّى مَنْ أَذَاعَ أَمْرَنَا وَ لَمْ يَكْتُمْهُ أَذَلَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا وَ نَزَعَ النُّورَ مِنْ بَيْنِ عَيْنَيْهِ فِي الْآخِرَةِ وَ جَعَلَهُ ظُلْمَةً تَقُودُهُ إِلَى النَّارِ. يَا مُعَلَّى إِنَّ التَّقِيَّةَ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ. يَا مُعَلَّى إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِي السِّرِّ كَمَا يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِي الْعَلَانِيَةِ. يَا مُعَلَّى إِنَّ الْمُذِيعَ لِأَمْرِنَا كَالْجَاحِدِ لَهُ" (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۳ و ۲۲۴).
  27. محمد بن عمر کشی، رجال الكشی، ص۳۸۰. و نیز، ر.ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۵۵.
  28. عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص۱۲۶. گفتنی است علامه مجلسی پس از نقل این نامه می‌نویسد: «ببین شدت تقیه در زمان امام(ع) را؛ به‌گونه‌ای که حضرت مجبور است چنین نامه‌ای را به خاطر مرگ کافری که به روز جزا ایمان ندارد، بنویسد» (محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۳۵).
  29. "صَلَّى حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ وَرَاءَ مَرْوَانَ وَ نَحْنُ نُصَلِّي مَعَهُم‏" (على بن جعفر، مسائل على بن جعفر، ص۱۴۴).
  30. برای تفصیل بیشتر در‌این‌باره، ر.ک: محمد جواد واعظی، سیره عملی ائمه معصومین(ع) و اصحاب در برخورد با مخالفین (پایان‌نامه کارشناسی ارشد)، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۰، ص۷۳-۱۰۳. برای نگارش این بخش، از منبع اخیر بسیار استفاده شده است.
  31. احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱۲.
  32. همان.
  33. توبه (۹)، ۳۰؛ مائده (۵)، ۱۱۶.
  34. ابن عبدالرحمان ملطى، التنبيه و الرد على اهل الاهواء و البدع، ص۱۸؛ عبيد الله بن عبدالله سدآبادی، المقنع فی الامامة، ص۷۹.
  35. نعمت الله صفری فروشانی، غالیان، ص۱۵۳. در تدوین این بخش و یافتن منابع ارجاع‌داده‌شده از منبع یادشده بسیار بهره برده‌ام.
  36. محمد بن عمر کشی، رجال الكشی، ص۳۴۱.
  37. همان، ص۲۴۶.
  38. شیخ طوسی، الامالی، ص۶۵۰.
  39. همان.
  40. محمد بن عمر کشی، رجال الكشی، ص۳۶۳؛ نیز، ر.ک: حسن بن علی بن داوود حلی، رجال ابن داوود، ص۵۲۸ و ۵۵۱.
  41. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۴۲؛ همو، التوحید، ص۳۶۳؛ احمد بن على طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۱۴. نکته جالب توجه در این میان، آنکه اصحاب راستین ائمه(ع) نیز به پیروی از ایشان به تصنیف کتاب در رد غالیان می‌پرداختند. برای نمونه، يونس بن عبدالرحمان از اصحاب امام رضا(ع)، حسین و حسن بن سعيد اهوازی از یاران امام رضا و امام جواد(ع) و ابو اسحاق کاتب بن ابراهيم بن ابی حفص از باران امام حسن عسکری(ع) تصنيفاتی در رد بر غاليان داشتند (احمد بن على نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۹، ۵۸ و ۴۴۸.
  42. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت صفحه۲۸۰ تا ۲۹۶.