غیب در ولایت و امامت از منظر عقل و نقل

«غیب» در مقابل «شهادت»، به معنای پنهان شدن است؛ چنان که شهادت نیز به معنای حضور امری در نزد امر دیگر است[۱]. با توجه به آنکه شهادت، نسبی است، غیب نیز نسبت به اشخاص مختلف متفاوت است؛ زیرا شهادت، گاه به معنای حضور امری مادی در مکان برای دیگری است و غیب مقابل آن است؛ مانند بیان حضرت سلیمان(ع) درباره هدهد:  وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ [۲].

و یا به معنی عدم حضور علمی امری مادی در قوه خیال برای دیگری است؛ مانند:  وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ [۳]. همچنین در مراتب عوالم مجرده، که هر مرتبه عالی احاطه بر مادون دارد، مراتب پایین نمی‌توانند همه مافوق را درک کنند و در نتیجه، آن مراتب برای ایشان غیب محسوب می‌شود؛ مانند:  عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ... [۴]

البته آیات قرآن، گاه اشاره به مطلق غیب دارد؛ که جز خداوند، برای همه خلایق پنهان است؛ مانند:  وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ [۵]. بنابر آنچه بیان شد، مشخص می‌گردد که معنای «غیب» در بیان قرآن، به تناسب مُدرِکین، متفاوت است. برخی از امور از همه مخلوقات پنهان هستند و چنانچه خداوند بخواهد، به تناسب استعداد و ظرفیت اشخاص، مقداری از آن را برایشان آشکار می‌نماید. چنان که در آیة الکرسی می‌فرماید:  اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ... وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ [۶].[۷]

مفهوشناسی لغوی

در نگریستن در تعاریفی که واژه شناسان از واژه غیب به دست داده اند، نشان می‏دهد که از نظر همه آنان غیب در برابر شهود به معنای پنهان است؛ در عین حال برای این معنای عام مصادیق مختلفی ذکر شده که باور به خداوند و قیامت، قعر چاه و غیبت برادران دینی از جمله آنها به شمار می‏روند.

خلیل بن احمد فراهیدی غیب را شامل هر چیزی می‏داند که از نظر انسان پنهان است (1). جوهری در تعریف غیب چنین آورده است:

« الغیب ما غاب عنک تقول غاب عنه ... وغیابة الجب قعره وغابت الشمس غیابة هبطت والمغایبة خلاف المخاطبة واغتابه اغتیابا وقع فیه والاسم الغیبة بالکسر وهی أن یتکلم خلف إنسان مستور بما یغمه لو سمعه.» (2)

چنان که پیداست از نظر جوهری به ته چاه از آن جهت که پنهان است، «غیابة الجب» می‏گویند و وقتی خورشید از چشم ها پنهان می‏شود و فرو می‏رود، می‏گویند غائب شده است. به غیبت از آن جهت که در غیاب و عدم حضور فرد سخنی بر خلاف رضایت او گفته می‏شود، غیبت گفته می‏شود. شبیه چنین تحلیلی از واژه «غیب» در مجمع البحرین آمده است. (3)

طریحی در باره واژه غیب در آیه «یؤمنون بالغیب» چنین آورده است:

«یعنی یؤمنون بالله تعالی لأنه لا یری ، وقیل إنه بما غاب من أمر الآخرة وإن کان محصلا فی القلوب.» (4)

زبیدی در تبیین مفهوم غیب چنین آورده است:

« والغیب : کل ما غاب عنک ... قال أبو إسحاق الزجاج فی قوله تعالی : ( یؤمنون بالغیب ) أی بما غاب عنهم ، فأخبرهم به النبی (ص) من أمر البعث والجنة والنار . وکل ما غاب عنهم مما أنبأهم به فهو غیب . وقال ابن الأعرابی : یؤمنون بالله . قال : والغیب أیضا : ما غاب عن العیون وإن کان محصلا فی القلوب . ویقال : سمعت صوتا من وراء الغیب ، أی من موضع لا أراه . وقد تکرر فی الحدیث ذکر الغیب ؛ وهو کل ما غاب عن العیون سواء کان محصلا فی القلوب أو غیر محصل . والغیب من الأرض : ما غیبک.» (5)

در کتاب معجم مقاییس اللغة در این باره چنین آمده است:

« غیب؛ الغین والیاء والباء أصل صحیح یدل علی تستر الشیء عن العیون ثم یقاس من ذلک الغیب ما غاب مما لا یعلمه إلا الله ویقال غابت الشمس تغیب غیبة وغیوبا وغیبا وغاب الرجل عن بلده وأغابت المرأة فهی مغیبة إذا غاب بعلها و وقعنا فی غیبة وغیابة أی هبطة من الأرض یغاب فیها قال الله تعالی فی قصة یوسف (ع): «وألقوه فی غیابة الجب» والغابة الأجمة والجمع غابات وغاب وسمیت لأنه یغاب فیها والغیبة الوقیعة فی الناس من هذا لأنها لا تقال إلا فی غیبة» (6)

ابن منظور در این باره چنین آورده است:

« والغیب أیضا ما غاب عن العیون ، وإن کان محصلا فی القلوب (4). ویقال : سمعت صوتا من وراء الغیب أی من موضع لا أراه . وقد تکرر فی الحدیث ذکر الغیب ، وهو کل ما غاب عن العیون ، سواء کان محصلا فی القلوب ، أو غیر محصل.» (7)

گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایان‌نامه)

محمد حسین نصیری

پانویس

(1) خلیل فراهیدی، همان، ج 4، ص 454.

(2) محمدبن ابی بکر بن عبدالقادر الرزای، همان، ص 252.

(3) فخرالدین بن محمد بن احمد بن طریح النجفی ، همان ، ج 3، ص 342 – 343.

(4) همان، ص 342.

(5) محمد بن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس ، ج 2، ص 295 – 296.

(6) ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا ، همان ، ج 4، ص 403.

(7) محمد بن مکرم ابن منظور، همان ، ج 1، ص 654.

  1. مقاییس اللغة (ط. مکتب الاعلام الإسلامی، ۱۴۰۴ ه.ق)، ج۴، ص۴۰۳.
  2. «و از حال مرغان باز پرسید و گفت: مرا چه می‌شود که هدهد را نمی‌بینم یا او از غایبان است؟» سوره نمل، آیه ۲۰.
  3. «و می‌گویند پنج تن بودند ششمین آنان سگشان بود- در حالی که تیری در تاریکی می‌افکنند-» سوره کهف، آیه ۲۲.
  4. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد.».. سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  5. «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند» سوره انعام، آیه ۵۹.
  6. «خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست... و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  7. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۱۹.
بازگشت به صفحهٔ «غیب در لغت».