غیب در لغت
معناشناسی
غیب، مصدر "غابَ"، بهمعنای ناپدید و پنهان بودن و در برابر "شهادت" به کار میرود[۱].
لغویین در تعریف غیب چنین نوشتهاند:
- راغب اصفهانی غیب را مصدر و معنای حقیقی آن را استتار چیزی از چشم میداند، که مجازا به معنای اسم فاعل برای هر چیز پنهان از حواس ظاهری یا پنهان از علم انسان نیز استعمال میگردد، سپس متذکر میشود که اولا شیء غایب، نسبت به مردم غیب گفته میشود نه نسبت به خدا و ثانیا غیب تنها به واسطه خبر انبیا معلوم میگردد[۲]. با توجه به این تعریف اولا، حواس و علم انسان، ملاک غیب و شهود است. ثانیا، علم به غیب برای انسانها فقط از طریق انبیا ممکن است. منتها در این زمینه باید گفت: اولا، ملاک در غیب فقط حواس و علم انسان نیست بلکه حواس و علم هر مخلوقی میتواند ملاک باشد، همانطور که در جریان خلقت آدم، مخاطب خدا در عبارت: ﴿إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[۳] ملائکه بودند. یعنی حقیقتی که بر ملائکه مخفی بود، "غیب" نامیده شده است. ثانیا، واسطه اطلاع از غیب منحصر به انبیا نیست، همانطور که حضرت مریم بدون واسطه انبیاء مطالب غیبی را دریافت نمود.
- ابن فارس میگوید: "الغیب یدل علی تستر الشیء عن العیون ثم یقاس من ذلک الغیب: ما غاب "الغیب کل ما غاب عنک" ممّا لایعلمه الاالله و یقال غابت الشمس"[۴]. "غیب به معنای پوشیده شدن چیزی از چشم است، برای همین از آن غیب تعبیر میشود، به هرچیزی که پنهان باشد "غیب اطلاق میشود به هر آن چیزی که از شما مخفی باشد" و جز خداوند کسی آن را نداند، و گفته میشود خورشید غایب شد."
- ابن منظور مینویسد: "به شک نیز از آن جهت که در این حالت چیزی بر انسان معلوم و پیدا نیست "غیب" اطلاق شده است"[۵].
- صاحب مجمع البحرین گفته است: "غیب" قول تعالی: ﴿وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ﴾[۶] بفتح الغین ای فی قعره سمی به لغیبوبته عن اعین الناظرین. و قوله تعالی: ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾[۷] یعنی "یؤمنون بالله تعالی لانّه لایری".[۸] "غیب چنانکه خداوند عالم میفرماید: ﴿وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ﴾ "او را در نهانگاه چاه بیفکنید" به فتح غین یعنی در قعر چاه، و این را به خاطر این غیب نامیدهاند که از چشم دیدگان پنهان است. و همچنین قول خداوند ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾ "کسانی که به غیب ایمان آوردند" مراد این است که به خدا ایمان آوردند. زیرا خداوند دیده نمیشود.
- علامه حسن مصطفوی: " غیب چیزی است که شهادت نباشد و شهادت یعنی حضور (حضور مکانی یا حضور نزد حواس ظاهری یا حضور در فکر و علم فرد یا حضور در مقام معرفت و بصیرت و یا مطلق حضور)".
در مجموع غیب از نظر لغویین عبارت است از:
- حقایق دست نایافتنی: برخی از پدیدههای غیبی هستند که هیچگاه از پرده غیب بیرون نمیآید حتی با حس و تجربه و عقل و کشف و شهود، راهیابی به قلمرو آنها ممکن نیست ذات حق و حقیقت خداوند از این گونه غیبهاست.
- امور فراتر از تجربههای حسی: علاوه بر وجود خداوند بسیاری از حقایق جهان هستی با ابزار حسی بشر به دست نمیآید به همین خاطر کتاب و سنت آنها را از امور غیبی به شمار آوردهاند. مثل وحی.
- پدیدههای اخروی: آگاهی از زمان فرارسیدن قیامت در انحصار خداوند است و از غیبهایی است که هیچگاه برای آدمیان آشکار نخواهد شد[۹] و پدیدههای دیگر اخروی نیز هر چند به خودی خود غیبی هستند ولی در پرتو تعلیم پیامبران و ائمه اطهار (ع) تا اندازهای از پس پرده غیب به در آمده و تصویری هرچند ناقص از آن فراهم شده است.
- راز نهایی: اسرار ناگفته آدمی یکی دیگر از امور نهانی است که قرآن کریم واژه غیب را درباره آن به کار میگیرد، چنانچه در سوره توبه میفرماید: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ﴾[۱۰].
- رویدادهای گذشته و آینده: آنچه در گذشته روی داده است یا در آینده روی میدهد هرچند در زمان خود به چنگ حس و تجربه میافتد برای کسانی که در زمانی دیگر زندگی میکنند از امور غیبی به شمار میرود[۱۱].[۱۲].
نتیجه: از نظر لغوی معنای "شیء پنهان" برای غیب مورد اتفاق اهل لغت است، اما اختلاف در این است که از چه چیز، از چه کس و از چه جهت پنهان باشد که به نظر میرسد با وجود اشکالاتی که به تعریف برخی لغویها وارد است و با لحاظ مصادیق غیب و نیز با توجه به تبادر عرفی، هر چیزی، از هر جهتی از حواس ظاهری یا از علم هر کسی پنهان باشد به همان لحاظ، عرب نسبت به همان شخص آن را "غیب" مینامد[۱۳].
معنای اصطلاحی
- هر حقیقت و واقعیتی که ماورای درک انسان جاهل قرار گرفته است، برای او نوعی غیب است. مفهوم خاص غیب عبارت است از حقایق پشت پرده واقعیات و رویدادهای عالم طبیعت که حواس و ذهن و دیگر ابزار شناخت معمولی راهی به آنها ندارد[۱۴].
- غیب آن چیزی است که دستگاههای حسی و ادراکی توانایی درک آن را نداشته باشد و شامل همه آن چیزهایی میشود که به نحوی دور از دید بشر است[۱۵].
- مراد از غیب در اصطلاح، غیبی است که شناخت آن بدون توسل به دلیل، علل و اسباب عادی تحقق پذیرد، اما اطلاع یافتن از غیب از شیوههای عادی و اسباب طبیعی مثل خبر دادن از خسوف و کسوف و... هر چند علم به غیب است و شناخت به امری غائب از حس عموم انسانهاست، اما این آگاهی علم به غیب در اصطلاح قرآن و حدیث گفته نمیشود، چنین آگاهی و شناختی را خداوند سبحان به تمامی کسانی که راه و شیوه آن را بیاموزند اجازه فرموده و این نوع آگاهی در سایۀ آموزش و رقابت علمی محقق میگردد و دلیلی بر وصول به خدا و عوالم غیبی آگاهِ از این امور نیست، بلکه تنها میتواند دلیل نبوغ و تخصص در یک امر و یا اموری باشد[۱۶].
غیب مطلق و نسبی
با توجه به آنکه شهادت، نسبی است، غیب نیز نسبت به اشخاص مختلف متفاوت است؛ زیرا شهادت، گاه به معنای حضور امری مادی در مکان برای دیگری است و غیب مقابل آن است؛ مانند بیان حضرت سلیمان (ع) درباره هدهد: ﴿وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ﴾[۱۷] و یا به معنی عدم حضور علمی امری مادی در قوه خیال برای دیگری است؛ مانند: ﴿وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ﴾[۱۸].
همچنین در مراتب عوالم مجرده، که هر مرتبه عالی احاطه بر مادون دارد، مراتب پایین نمیتوانند همه مافوق را درک کنند و در نتیجه، آن مراتب برای ایشان غیب محسوب میشود؛ مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ...﴾[۱۹]
البته آیات قرآن، گاه اشاره به مطلق غیب دارد؛ که جز خداوند، برای همه خلایق پنهان است؛ مانند: ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ﴾[۲۰].
بنابر آنچه بیان شد، مشخص میگردد که معنای «غیب» در بیان قرآن، به تناسب مُدرِکین، متفاوت است. برخی از امور از همه مخلوقات پنهان هستند و چنانچه خداوند بخواهد، به تناسب استعداد و ظرفیت اشخاص، مقداری از آن را برایشان آشکار مینماید. چنان که در آیة الکرسی میفرماید: ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ... وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ﴾[۲۱].[۲۲]
معناشناسی
غیب، مصدر ثلاثی مجرد از ماده «غ ی ب»، به معنای ناپدید، دور و جدا گشتن و مخالف ظهور و شهادت است. امر غیبی نیز آن است که ناپدید و دور از دسترس حس و اشاره باشد[۲۳]. راغب «غیب» را مقابل شهود، به معنای چیزی که از حس پوشیده و پنهان باشد، معنا کرده است[۲۴]. غیب در اصطلاح به همان معنای لغوی استعمال شده است. علامه تهانوی در معنای «غیب» گفته است: هو الأمر الخفي لا يدركه الحس[۲۵]؛ «غیب امری خفی است که حس آن را درک نمیکند». غیب در اصطلاح قرآن و حدیث، چیزی است که شناخت آن به کمک اسباب عادی تحقق نمیپذیرد[۲۶]. در آیه ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ﴾[۲۷] مراد اخبار و حالات پیامبران گذشته و غیره است که به طریق وحی بیان شده است. پس منظور از غیب، گذشتههاست و در آیه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾[۲۸]، ﴿الْغَيْب﴾ شامل همه نهانهاست؛ اعم از گذشته، حال و آینده.
همچنین مقصود از علم غیب، که در روایات برای ائمه(ع) ثابت شده است، جمیع مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ را شامل میگردد. این نوع از علم از مهمترین علوم ائمه(ع) است. امام صادق(ع) میفرماید: «إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ»[۲۹]. به راستی آنچه در آسمانها و در زمین است میدانم و آنچه در بهشت است میدانم و آنچه در آتش (جهنم) است میدانم و آنچه بوده و موجود میشود را میدانم. امام باقر(ع) نیز میفرماید: «لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ عَالِمٌ جَاهِلًا أَبَداً عَالِماً بِشَيْءٍ جَاهِلًا بِشَيْءٍ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ ثُمَّ قَالَ لَا يَحْجُبُ ذَلِكَ عَنْهُ»[۳۰]. «نه، به خدا سوگند عالمی[که اطاعتش لازم باشد] هیچگاه جاهل نمیشود، عالم به چیزی و جاهل به چیزی باشد، سپس فرمود: «خداوند بزرگتر و عزیزتر و گرامیتر از آن است که اطاعت از بندهای را واجب گرداند که علم آسمان و زمینش را از او پوشانده باشد». سپس فرمود: «آن علم را از او نمیپوشاند». بر اساس این روایت ایشان به اذن خداوند به تمامی واقعیات گذشته و آینده این عالم (یا عوالم گذشته) و حقایق علمی که وجود دارد و دانشمندان با ابزار تجربی با زحمتهای طاقت فرسا پس از سالیان طولانی به آن میرسند و شاید به حقیقت آن نیز کاملاً واقف نشوند، واقف بوده و احاطه دارند، چنانچه خود به آن اقرار نمودهاند[۳۱]. در کافی بابی با عنوان أَنَّ الْأَئِمَّةَ(ع) يَعْلَمُونَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ وَ أَنَّهُ لَا يَخْفَى عَلَيْهِمُ الشَّيْءُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ[۳۲] آمده است. در روایات این باب، این مسئله مطرح شده است که ائمه(ع) از همه امور گذشته و آینده آگاهند. بنابراین علم غیب در روایات شامل همه امور مخفی از حس ظاهری انسان و تمام نهانهاست؛ اعم از گذشته، حال و آینده.[۳۳]
معنای لغوی غیب
«غیب» در زبان عرب به معنای چیز ناپیدا و نهانی است[۳۴] و در برابر «شهادت» به کار میرود. از این رو، کسانی را که در جمعی حضور ندارند، «غایب» میگویند؛ چنانکه پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم فرمود: «أَلَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»[۳۵] «کسانی که در اینجا حاضرند، سخن مرا به دیگران برسانند که غایبند». همچنین امام علی(ع) در گلایه از برخی یاران سستپیمان خویش، این تعبیر را به کار گرفته است: «مَا أَرَاكُمْ إِلَّا أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ وَ أَرْوَاحاً بِلَا أَشْبَاحٍ... أَيْقَاظاً نُوَّماً وَ شُهُوداً غُيَّباً»[۳۶] «چیست که شما را چون کالبدهایی میبینم بیجان، و جانهایی بیکالبد و [در کار ناتوان]... بیدارانی خوابیده، حاضرانی نهان از دیده». غیب و مشتقاتش در برابر واژه «حضور» نیز به کار میروند؛ چنانکه سعدی شیرازی میگوید: هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای من در میان جمع و دلم جای دیگر است[۳۷] نمونهای دیگر از این کاربرد را در سخنان امیربیان، علی(ع) پی میگیریم و واژهشناسی را بهانهای برای بهرهمندی از پندهای حکیمانه میسازیم «مَنْ لَا يَنْفَعُهُ حَاضِرُ لُبِّهِ فَعَازِبُهُ عَنْهُ أَعْجَزُ وَ غَائِبُهُ أَعْوَزُ...»[۳۸]؛ «آن را که سودش ندهد خردی که دارد، چگونه از خردی که با او نیست[۳۹] سود بردارد، که آن غایب، ناتوانتر است از آنچه پیدا است، و آن پنهان، محتاجتر است از آنچه هویدا است».
لغتشناسان بر این نکته پای میفشارند که نهان بودن از دیدگان، به معنای پنهان بودن از دل و جان نیست: الغيب ما غاب عن العيون و ان كان محصلا في القلوب[۴۰]. بنابراین، ایمان به غیب، پذیرفتن اموری است نادیدنی که وجود آنها با دلایلی همچون عقل و فطرت به اثبات رسیده است[۴۱]. بر این اساس نزد امام علی(ع)، خداوند اگرچه غیب است و از دسترس دیدگان دور، در دل مؤمنان، در نهایت روشنی است و ظهور[۴۲]: «بدو ایمان داریم؛ ایمان کسی که غیبها را به چشم دیده و بر آنچه وعده دادهاند، آگاه گردیده»[۴۳]. با این همه، برخی اقسام غیب، نه تنها نادیدنی، بلکه اساساً برای انسان عادی دست نایافتنیاند و در اینجا است که سخن از علم غیب آدمیان، گاه با انکار و تردید روبه رو میگردد و از چند و چون آن پرسش میشود. نکتهای دیگر که باید در اینجا بیفزاییم، این است که غیبی بودن، امری نسبی و اضافی است[۴۴]؛ زیرا اولاً همه آنچه برای ما نهان است، برای خداوند آشکار و عیان است: «كُلُّ سِرٍّ عِنْدَكَ عَلَانِيَةٌ وَ كُلُّ غَيْبٍ عِنْدَكَ شَهَادَةٌ»[۴۵]؛ «هر رازی نزد تو آشکار است و هر نهانی نزد تو پدیدار». ثانیاً اگر کسی از رویدادی مربوط به آینده خبر دهد، یا از واقعهای که در مکانی دیگر رخ داده، پرده بردارد، بیگمان غیبگویی کرده است؛ در حالی که همین رویداد برای کسانی که آن را دیدهاند یا خواهند دید، غیبی نیست[۴۶].
منابع
پانویس
- ↑ فاضل لنکرانی، پاسداران وحی، ص ۱۶۷.
- ↑ "الغیب مصدر، غابت الشمس و غیرها اذا استترت عـن العـین، یقـال: غاب عنی کذا، قال تعالی: ﴿أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ﴾"؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۳۶۶.
- ↑ «من نهان آسمانها و زمین را میدانم» سوره بقره، آیه ۳۳.
- ↑ مقائیس اللغة، ج ۴، ص ۴۰۳.
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۰، ص ۱۵۱.
- ↑ سوره یوسف، آیه: ۱۰.
- ↑ سوره بقره، آیه: ۳.
- ↑ مجمع البحرین، ج ۲، ص ۱۳۴.
- ↑ ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۱۲۸.
- ↑ «آیا ندانستهاند که خدا راز و نجوای آنان را میداند و خدا دانای رازهای نهانی است»؛ سوره توبه، آیه۸۷.
- ↑ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۸، ص۲۸۸.
- ↑ منصف علی مطهری، پایاننامه علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص۹۶.
- ↑ جزائری، سید محمود، کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان ص۲۷ الی ۲۹؛ عسکری امامخان، منشأ و قلمرو علم امام، فصل اول؛ منصف علی مطهری، پایاننامه علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص۹۶.
- ↑ جعفری، محمد تقی، قرآن نماد حیات معقول، ص۱۶۶-۱۷۱..
- ↑ محمد حسن نادم؛ علم غیب از نگاه عقل و وحی، صفحه ۷۵.
- ↑ محمد تقی شاکر، شاکر، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۱۹.
- ↑ «و از حال مرغان باز پرسید و گفت: مرا چه میشود که هدهد را نمیبینم یا او از غایبان است؟» سوره نمل، آیه ۲۰.
- ↑ «و میگویند پنج تن بودند ششمین آنان سگشان بود- در حالی که تیری در تاریکی میافکنند» سوره کهف، آیه ۲۲.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد.».. سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمیداند» سوره انعام، آیه ۵۹.
- ↑ «خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست... و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۱۹.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۶۵۴؛ واحدی نیشابوری، التفسیر البسیط، ج۲، ص۶۸.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات، ص۶۱۶.
- ↑ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۲، ص۱۲۵۶.
- ↑ سبحانی، مفاهیم القرآن، ج۳، ص۴۰۲-۴۰۷.
- ↑ «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی میکنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمیدانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره هود، آیه ۴۹.
- ↑ «دانای نهان و آشکار است» سوره انعام، آیه ۷۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۲.
- ↑ تحریری، جلوههای لاهوتی، ج۱، ص۱۳۳.
- ↑ اینکه امامان معصوم(ع) نسبت به دانش گذشته و آینده آگاهند و اینکه هیچ چیزی نسبت به ایشان مخفی نیست.
- ↑ مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۳۹.
- ↑ در واقع، کاربرد «غیب» در معنای مورد اشاره، از قبیل استعمال مصدر به معنای اسم فاعل است. ر.ک: راغب اصفهانی، حسین، مفردات القرآن، ص۳۷۳؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۱، ص۶۰.
- ↑ ابن صباغ مالکی، علی، الفصول المهمه، ص۴۰؛ بحار الانوار، ج۴۲، ص۱۵۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸، ص۱۰۱. همچنین، ر.ک: خطبه ۱۷۳، ص۱۷۹ و نامه ۷۴، ص۳۵۷؛ ابن حنبل، احمد، المسند، ج۱، ص۱۸۰.
- ↑ کلیات سعدی، غزلیات، ص۴۳۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۰، ص۱۱۸.
- ↑ به عقیده ابن ابی الحدید، مقصود از عقل غایب، عقل و خرد دیگران است. (ر.ک: شرح نهجالبلاغه، ج۷، ص۲۹۰)
- ↑ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج۱۰، ص۱۵۱، و ر.ک: طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۱۳۵.
- ↑ ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج۱، ص۲۸؛ جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج۸، ص۵۳.
- ↑ «لمْ أَكُنْ بِالَّذِي أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ». (بحار الانوار، ج۴، ص۲۷ و ج۱۰، ص۱۱۸)
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۴، ص۱۱۲.
- ↑ ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۱، ص۲۸۶-۲۸۵؛ حسینی تهرانی، محمد حسین، امامشناسی، ج۱۲، ص۲۱؛ غرویان، محسن و دیگران، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج۲، ص۲۵-۲۴.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۹، ص۱۰۳. نیز ر.ک: بحارالانوار، ج۴، ص۸۲.
- ↑ یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۳۳۷.