غیب در کلام اسلامی
مقدمه
از آنجا که درک دقیق و عمیق مقصود از غیب و مشتقاتش در قرآن و احادیث اهل بیت (ع) به دلیل کاربرد زیاد و برخورداری از حساسیت دیرینه در جامعه اسلامی، از موضوعاتی است که جهت فهم معارف ظریف توحیدی، امامتی و دفع شبهات مخالفین حائز اهمیت است، این واژه را فراتر از لغت باید واکاوی نمود. در این قسمت با توجه به اینکه تعاریف اکثر اندیشمندان امامیه از غیب، ناظر به آیات و روایات بوده، ابتدا دیدگاههای ایشان را در این زمینه ذکر نموده و آنگاه خود با پیجوئی مصادیق غیب در کتاب و سنت، جامعیت و مانعیت این تعریفها را به نظاره مینشینیم. در میان عالمان امامیه، جمع کثیری معتقد به جعل اصطلاح خاصی در مورد واژه "غیب" در اسلام نبوده و بر این باورند که در منابع دینی این تعبیر به همان معنای لغویاش به کار رفته است، اما از آنجا که در معنای لغوی آن، دیدگاه مشترکی ندارند شاهد گوناگونی اقوال ایشان از جهات متعدد هستیم:
- برخی غیب را چیزی میدانند که امکان درک آن برای جمیع خلق وجود نداشته باشد.
- برخی غیب را چیزی میدانند که امکان درک آن برای مخلوقات بهجز انبیا و اولیاء وجود نداشته باشد.
- دسته دیگر غیب را بر چیزی اطلاق میکنند که درک آن برای برخی انسانها فعلیّت ندارد، هرچند امکان دارد.
- گروهی، غیب را شیء مخفی از حس ظاهری میدانند.
- گروهی دیگر غیب را شیء مخفی از حس ظاهری و باطنی مانند احساس گرسنگی میانگارند.
- جمعی دیگر آن را تنها از حواس خلق پنهان میدانند نه از عقل.
- و عدهای غیب را شیء پنهان از حواس و عقل خلق محسوب نمودهاند.
- بعضی خفای از علم مخلوقات بدون اعلام الهی را از شرایط صدق غیب میدانند و عالمانی خفای از علم مخلوقات بدون اعلام الهی را عامل مستقل در صدق عنوان غیب میپندارند.
در مقابل اینها؛ جمعی دیگر به دلایلی چون استعمال لفظ "غیب" به عنوان نعت حقیقی برای امور غایب از نظر توسط منکران ماوراء طبیعت یا کاربردهای گوناگون غیب در قرآن و یا تفاوت ماهوی غیب بودن خدا و خلق، معنای لغوی و اصطلاحی آن را متفاوت دانستهاند. به طور مثال آیت اللّه محمد باقر ملکی میانجی غیب را لفظ مشترک دانسته و استعمال آن در مورد خدا را به معنای موجود غیر قابل درک و تصور برای عقل و وهم میداند که در عین خفاء، ظهور تام دارد. در حالی که غیب خواندن غیر او را به معنای شیء مخفی از علم، عقل و حس میانگارد، خواه از طریق اسباب عادی و سنن جاری در باب تعالیم متعارف، بتوان به آن دست یافت یا منحصر در تعلیم الهی باشد[۱].
انسان عادی و طبیعی - خواسته یا ناخواسته - در سه حجاب محصور است که عبارتاند از:
- حجاب حس: براساس حجاب حس، انسان تنها قادر به درک اموری است که با یکی از حواس پنجگانه قابل احساس باشد. از این رو تنها، اموری در حیطۀ حواس انسان قرار میگیرد که محسوس و مادی باشد، لذا انسان بهخاطر همین حجاب قادر نیست مرز ماده را در نوردیده و به عالم مجردات پای نهد.
- حجاب مکان: براساس حجاب مکان انسان در مکان خود محصور است، تا بدانجا که وقتی در یک اتاق یا خانه قرار میگیرد، اطلاع ندارد که در آن سوی دیوار چه اتفاق میافتد.
- حجاب زمان: حجاب زمان نیز سومین حجابی است که انسان، محصور در آن است و بهخاطر آن از رخدادهای پیش از تولّد خود و از رؤیت رخدادهای آن محروم و بی خبر است، مگر آنکه به او اخبار کنند که در این صورت دیگر برای او شهود میشود؛ همچنین نسبت به فردا و رخدادهای آتی خود، اطرافیان و عموم مردم کاملاً بیاطلاع است.
براین اساس، آنچه در حیطه حواس ظاهری انسان یا مکان و زمان او بگنجد مشهود و مشاهَد او خواهد بود و آنچه بیرون از این حوزه است، امور پنهانی و غیب تلقی خواهد شد[۲].
معناشناسی غیب
معنای لغوی
«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۳]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.
معنای اصطلاحی
غیب در دایرهای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:
- اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربریهای آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاصتر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری میشود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» میگویند[۴]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۵]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۶]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق میشود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمیشود[۷].
- اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۸]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی میشود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق میشود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۹] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمیشود[۱۰]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۱۱] یا «اِخبار از غیب»[۱۲] استفاده کردهاند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکردهاند[۱۳] و بیشک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۴].
اقسام امور غیبی
- غیب مطلق: به حقیقت و واقعیت ناشناختهای «غيب مطلق» گفته میشود که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکانپذیر نیست[۱۵]. این غیب مطلق نیز بر دو گونه است: نخست: غیبی است که تنها برای برخی از برگزیدگان خود آشکار میکند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾ [۱۶]. از جمله موارد این غیب: اموری که عقلاً تعلّق ادراکات حسی یا ادراکات عقلی به آنها ممکن نیست[۱۷]؛ مانند: ذات خدا یا برخی از نشانههای او؛ همچون: وحی، فرشتگان، بهشت و جهنم و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایباند[۱۸]. دوم: غیبی است که نزد خود نگاه داشته و مختص ذات اوست. به این غیب مطلق دوم، «غیب مستأثر» یا «علم مستأثر» میگویند: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ﴾[۱۹].
- غیب نسبی: به حقیقت و واقعیت ناشناختهای گفته میشود که برای بعضی از انسانها غیب و برای بعضی دیگر آشکار به شمار میروند؛ یعنی: در مقایسه با شخص یا مکان یا زمان خاص غیب است، اما در برابر شخص یا مکان و زمان دیگر آشکار باشد یا به آشکار مبدل شود[۲۰]؛ مثلاً: اگر پیامبری از وجود غذایی در خانه شخص خبر میدهد برای خود پیامبر (ص) امر غیبی است؛ زیرا در خانه آن شخص حضور ندارد و از راهی دیگر نیز از اشیاء موجود در آن خانه اطلاع نیافته است. اما برای خود آن شخصی که در آن مکان زندگی میکند و از محتویات آن آگاه است، امری آشکار خواهد بود[۲۱]. اين نوع از غیب میتواند مربوط به گذشته باشد که برای مردمان آن زمان آشکار بوده اما برای زمان ما غیب است[۲۲] و میتواند مربوط به آینده باشد که برای حاضران در زمان خاص غیب بوده اما در زمان آینده که رخ میدهد آشکار میشود[۲۳].
یادآوری این نکته بجاست که غیب، زمانی غیب است که به غیر خدای متعال نسبت داده شود؛ وگرنه هیچ موجودی برای خدا غیب نیست و همه امور مشهود او هستند: ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلا فِي الأَرْضِ﴾[۲۴].[۲۵]
جمعبندی
غیب - به معنای عام خود - آن چیزی است که حس ظاهری یا باطنی انسانی توانایی درک آن را نداشته باشد و «اطلاع یافتن از غیب» با بهرهگیری از شیوههای عادی و اسباب طبیعی (مثل: خبردادن از خسوف و کسوف و امثال ذلک) یا شیوههای غیرعادی و اسباب پنهان از نظر عموم (مثل: خبردادن از امری پنهان از راه جادوگری و ارتباط با جن و امثال ذلک) هرچند به معنای لغوی و عرفی «علم به غیب» شمرده میشود؛ زیرا شناخت به امری غائب از حس عموم انسانهاست، اما این آگاهی، در اصطلاح قرآن و حدیث «علم به غیب» نامیده نمیشود. این دسته از شناختها و آگاهیها - چه به صورت مجاز یا غیر مجاز در قوانین ادیان - برای همگان امکانپذیر است و در سایۀ آموزش یا ریاضتهای خاص محقق میگردند و قطعاً دلیلی بر اتصال به خدای متعال یا عوالم غیبی آگاهِ از این امور نیست، بلکه تنها میتواند دلیل نبوغ و تخصص در یک امر و یا اموری باشد[۲۶].
غیب در اصطلاح کتاب و سنت
قرآن کریم و روایات معصومین(ع) هر چند در معنای اصلی واژه غیب تغییری ندادهاند، آن را در مواردی گوناگون به کار گرفتهاند[۲۷] که برخی از آنها را با محور قرار دادن سخنان امام علی(ع) از نظر میگذرانیم:
حقایق دستنایافتنی
برخی پدیدههای غیبی، هیچگاه از پشت پرده برون نمیافتند و نه تنها حس و تجربه، بلکه عقل و کشف و شهود نیز از راهیابی به قلمرو آنها ناتوان است. در این جا است که به حق باید گفت: زسر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان کدام محرم دل ره در این حرم دارد[۲۸] ذات و حقیقت خداوند از اینگونه غیبهای دستنایافتنی است که فرزانگان جهان درباره آن نمیاندیشند و میدانند که آن را نتیجهای نیست. از این رو، امام علی(ع) با اینکه در شناخت و معرفت چنان توانمند است که اگر پردهها کنار روند، ذرهای بر یقینش افزوده نخواهد شد[۲۹]، بر ناتوانی آدمی از شناخت کنه ذات خداوند تأکید میورزد و میفرماید: کسانی در علم دین استوارند که اعتراف به نادانی بینیازشان کرده است تا نااندیشیده پا در میان گذارند و فهم آن چه را در پس پردههای غیب نهان است، آسان انگارند.... پس بدین بس کن! بزرگی خدای سبحان را با میزان خرد خود مسنج، تا از تباهشدگان مباشی. او توانایی است که اگر وهم ما چون تیر پران شود تا خود را به سر حد قدرت او رساند و اندیشه مبرا از وسوسه بکوشد تا سمند فکرت به ژرفای غیب ملکوتش براند و دلها خود را در راه شناخت صفات او سرگشته و شیدا گرداند و باریکاندیشی خرد خواهد تا به صفات او نرسیده، ذات وی را داند، دست قدرت بازش گرداند؛ چه، خواهد پردههای تاریک غیب را درد، و راه به ساحت خدای بیعیب برد[۳۰].[۳۱]
امور فراتر از تجربه حسی
قرآن کریم در آیات آغازین سوره بقره، ایمان به غیب را از صفات برجسته پرهیزگاران میشمارد که مصداق روشن آن، ایمان به وجود خداوند متعال است[۳۲]؛ چنانکه امیرمؤمنان(ع) در پاسخ به این پرسش که «آیا پروردگارت را دیدهای؟» فرمود: «من کسی که خدای نادیده را بپرستم». سپس فرمود: «چشمها با مشاهده ظاهری او را نبینند، بلکه ایمان به غیب، پیمانی قلبی است»[۳۳]. افزون بر وجود حق تعالی، بسیاری دیگر از حقایق جهان هستی با ابزار حسی بشر به چنگ نمیآیند. از اینرو، کتاب و سنت، آنها را از امور غیبی به شمار آوردهاند؛ چنانکه امام سجاد(ع) وحی را از مصادیق غیب برمیشمارد و فرشتگان را موجوداتی میداند که این حقیقت نادیدنی را به پیامبران میرسانند[۳۴].[۳۵]
پدیدههای اخروی
آگاهی از زمان فرارسیدن قیامت، در انحصار خداوند است و از غیبهایی است که هیچگاه برای آدمیان آشکار نخواهد گشت[۳۶]. پدیدههای دیگر اخروی نیز هر چند به خودی خود، غیبی و نهانیاند، در پرتو تعالیم پیامبران تا اندازهای از پس پرده غیب به در آمدهاند و تصویری - هر چند ناقص - از آنها فراهم گشته است. امام علی(ع) میفرماید: هر چیز از دنیا، شنیدن آن بزرگتر از دیدن آن است؛ و هر چیز از آخرت، دیدن آن بزرگتر از شنیدن آن است. پس [اکنون که دیدن نتوانید] به شنیدن بسنده کنید و از آنچه در غیب نهان است، خبری به دست آورید[۳۷].[۳۸]
راز نهانی
اسرار ناگفته آدمی یکی دیگر از امور نهانی است که قرآن کریم واژه غیب را درباره آنها به کار میگیرد؛ چنانکه در سوره توبه میفرماید: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾[۳۹]. امیرمؤمنان(ع) نیز - که مفسر راستین قرآن است - با پای فشردن بر اینکه خداوند از اندیشههای نهفته در دل آگاهی دارد[۴۰]، میفرماید: «علم او درون پردههای غیب را شکافت و بر عقیدههای نهفته و رازهای پنهان احاطه یافت»[۴۱].[۴۲]
رویدادهای گذشته و آینده
آنچه در گذشته روی داده است، یا در آینده روی میدهد، هرچند در زمان خود به چنگ حس و تجربه میافتد، برای کسانی که در زمانی دیگر زندگی میکنند، از امور غیبی به شمار میرود[۴۳]. پیامبر اکرم(ص) بیدرسآموزی در مکتبخانههای بشری، «مسئلهآموز صد مدرس» بود و به تعلیم الهی، از سرگذشت راستین پیامبران پیشین خبر میداد. از اینرو، قرآن کریم، آنگاه که داستان پیامبران گذشته را برای رسول خدا(ص) بازمیگوید، تعبیرهایی از این دست با آن همراه میسازد: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا﴾[۴۴]. امام علی(ع) نیز در خطبهای که در آن اوضاع نابسامان کوفه را پیش میگوید و از تسلط حجاج بن یوسف ثقفی خبر میدهد، بر این آگاهی خدادادی، نام علم غیب مینهد و میفرماید: اگر آنچه میدانم - و غیب آن بر شما پوشیده است - میدانستید، به بیابانها بیرون میشدید و بر کردههای خویش میگریستید. به سر و سینه میزدید و مالهای خود را بینگهبان وامیگذاشتید و کسی را بر آن نمیگماشتید.... به خدا، به زودی مردی از ثقیف بر شما چیره شود، سبکسر، گردنکش و ستمگر، که مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد[۴۵].[۴۶]
منابع
پانویس
- ↑ جزائری، سید محمود، کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان ص۲۷ الی ۲۹ و مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ر. ک: نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات، ص۲۵-۲۶.
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، «المفردات»، ص ۶۱۶؛ ابنمنظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ در روایتی امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشتهای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد (ص) و آل محمد (ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
- ↑ به عنوان مثال، امام علی (ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
- ↑ به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق (ع) - نقل میکند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمیدانم در کدامیک از اتاقهاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره میگوید: من به اتفاق یحیی بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن (ع) بودیم، یحیی عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان میکنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان اللَّه! ای یحیی! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمیدانیم و هرآنچه نقل میکنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ (ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
- ↑ به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
- ↑ قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
- ↑ شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
- ↑ به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
- ↑ به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کردهاند. ر. ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
- ↑ به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
- ↑ ر. ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
- ↑ ر. ک. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۶، ص ۱۷۳؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج ۳، ص ۴۱۴، مطهری، احمد، کاردان، غلامرضا، علم پیامبر و امام در قرآن، ص ۱۰؛ فاضل لنکرانی، محمد و اشراقی، شهاب الدین، پاسداران وحی، ص ۱۶۷؛ مصطفوی، سیدحسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امام معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵؛ الهی، عباس، تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود، ماهنامه معرفت، شماره ۲۱۶، ص ٢۶
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد» سورۀ جن، آیات ۲۷-۲۸.
- ↑ ر. ک: امینی، عبدالحسین، «الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب»، ج ۵، ص ۸۰؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۱۹؛ سبحانی، جعفر، «مفاهیم القرآن»، ج ۳، ص ۴۰۲ ـ ۴۰۴؛ مهری، سید مرتضی، «آگاهیهای غیبی»، ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۵۵.
- ↑ ر. ک: تحریری، محمد باقر، «جلوههای لاهوتی»، ج ۱، ص ۱۵۷.
- ↑ «بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بیگمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه 34.
- ↑ ر. ک. غرویان، محسن، میرباقری، سیدمحمدحسین، غلامی، محمدرضا، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج ۲، ص ۲۴؛ رضوانی، علی اصغر، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۵۴۲
- ↑ ر. ک: نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات، ص۲۶.
- ↑ «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی میکنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
- ↑ «و چون مرگ او را مقرّر داشتیم جز موریانه آنان را به مرگ وی رهنمون نشد که عصایش را میخورد و چون به رو درافتاد پریان دریافتند که اگر غیب میدانستند در آن رنج خوارکننده نمیماندند» سوره سبأ، آیه ۱۴.
- ↑ «او دانای نهان است. هم وزن ذرهاى، نه در آسمانها و نه در زمین از او پنهان نیست»؛ سوره سبأ، آیه ۳.
- ↑ راغب اصفهانی گفته است: يقال للشيء: غيب وغائب باعتباره بالناس لا باللّه تعالى؛ فإنّه لا يغيب عنه شيء كما لا يعزب عنه مثقال ذرّة في السماوات و الأرض. ر. ک: طباطبایی، سید محمد حسین، «ترجمه تفسیر المیزان»، ج ۱، ص ۷۳؛ جعفری، محمد تقی، «قرآن نماد حیات معقول»، ص ۱۶۶ ـ ۱۷۱؛ مکارم شیرازی، ناصر، «پیام قرآن»، ج ۷، ص ۲۱۲؛ جوادی آملی، عبدالله، «تفسیر تسنیم»، ج ۲، ص ۱۵۷؛ جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر، «منشور جاوید»، ج ۱۰، ص ۱۴۴؛ مصباح یزدی، محمد تقی، «انسانشناسی»، ص ۳۹۹. ۴۰۰؛ خسروپناه، عبدالحسین، «کلام نوین اسلامی»، ج ۲، ص ۳۷۸؛ نادم، محمد حسن، «علم غیب از نگاه عقل و وحی»، ص ۷۵؛ موسوی، سید امین، «گستره و چگونگی علم امام از منظر کتاب سنت و عقل»، ص ۴۸.
- ↑ جعفری، محمد تقی، قرآن نماد حیات معقول، ص۱۶۶-۱۷۱؛ محمد حسن نادم؛ علم غیب از نگاه عقل و وحی، صفحه ۷۵؛ محمد تقی شاکر، شاکر، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۱۹
- ↑ برخی از این امور قابل بازگشت به یکدیگرند؛ اما برای برجستهسازی بیشتر، آنها را جدا ساختهایم.
- ↑ دیوان حافظ، ص۲۲۱.
- ↑ لَوْ كُشِفَ لِيَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً. (ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۱۷، و ر.ک: بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۳۵)
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه،۹۱، ص۷۵. همچنین ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۳۵: «حَالَ دُونَ غَيْبِهِ الْمَكْنُونِ حُجُبٌ مِنَ الْغُيُوبِ».
- ↑ یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۳۹.
- ↑ ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج۱، ص۴۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۴، ص۵۳.
- ↑ «وَ حُمَّالِ الْغَيْبِ إِلَى رُسُلِكَ». (الصحیفه السجادیه، دعای سوم، ص۲۸)
- ↑ یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۳۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۴.
- ↑ یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۴۰.
- ↑ «آیا نمیدانند که خداوند راز آنها و سخنان زیرگوشی آنان را میداند و اینکه خداوند بسیار داننده نهانهاست؟!» سوره توبه، آیه ۷۸.
- ↑ ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه ۹۱، ص۸۳ و خطبه ۱۹۲، ص۲۱۰؛ ابن جمعه، عبد علی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۴۶۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ١٠٨، ص۱۰۰.
- ↑ یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۴۰.
- ↑ ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۱، ص۲۸۸.
- ↑ «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی میکنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمیدانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره هود، آیه ۴۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۶، ص۱۱۶.
- ↑ یوسفیان، حسن، مقاله «علم غیب امام»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۳۴۱.