جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
به جماعتی از [[مردم]] که اصلی واحد و پدری واحد داشته باشند قبیله میگویند که از جمع چند [[عشیره]] شکل میگرفت. ارکان تشکیل دهندۀ این [[دولت]] عبارت بود از شیخ قبیله، کسانی که پیوند خونی و نسبی با افراد قبیله دارند، [[بندگان]] و [[موالیان]] و بردگان [[آزاد]] شده. | به جماعتی از [[مردم]] که اصلی واحد و پدری واحد داشته باشند قبیله میگویند که از جمع چند [[عشیره]] شکل میگرفت. ارکان تشکیل دهندۀ این [[دولت]] عبارت بود از شیخ قبیله، کسانی که پیوند خونی و نسبی با افراد قبیله دارند، [[بندگان]] و [[موالیان]] و بردگان [[آزاد]] شده. | ||
==معنی قبیله== | == معنی قبیله == | ||
*در اصطلاح به جماعتی از [[مردم]] که اصلی واحد و پدری واحد داشته باشند قبیله میگویند<ref>ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۶۱-۳۶۲. </ref>. قبیله در نزد [[مردم]] [[عرب]] مانند دولتی کوچک به شمار میرفت که تمام ملزومات یک [[دولت]] به غیر از [[زمین]] ثابت را دارا بود<ref>ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۱. </ref>. | * در اصطلاح به جماعتی از [[مردم]] که اصلی واحد و پدری واحد داشته باشند قبیله میگویند<ref>ر. ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۶۱-۳۶۲. </ref>. قبیله در نزد [[مردم]] [[عرب]] مانند دولتی کوچک به شمار میرفت که تمام ملزومات یک [[دولت]] به غیر از [[زمین]] ثابت را دارا بود<ref>ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۱. </ref>. | ||
*طریقۀ شکلگیری قبیله به این صورت است، از مجموع چند [[خانواده]]، یک [[طایفه]] و از جمع چند [[طایفه]] یک [[عشیره]] و از جمع چند [[عشیره]]، یک قبیله، ایجاد میشد<ref>فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵. </ref>.<ref>ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۵۹-۳۶۰. </ref> | * طریقۀ شکلگیری قبیله به این صورت است، از مجموع چند [[خانواده]]، یک [[طایفه]] و از جمع چند [[طایفه]] یک [[عشیره]] و از جمع چند [[عشیره]]، یک قبیله، ایجاد میشد<ref>فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵. </ref>.<ref>ر. ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۵۹-۳۶۰. </ref> | ||
==تقسیمبندی [[جامعه]] [[عرب]] در زمان [[جاهلی]]== | == تقسیمبندی [[جامعه]] [[عرب]] در زمان [[جاهلی]] == | ||
* [[اهل صحرا]]، قبیله را [[اجتماعی]] بزرگ میدانند به طوری که قائلند [[اجتماعی]] بزرگتر از قبیله در صحرا وجود ندارد. قبیله دارای [[فروع]] و شاخههایی است که این شاخهها از لحاظ وسعت و رتبه در مرحلۀ پایینتر از قبیله قرار دارند، البته نسبشناسان معتقدند | * [[اهل صحرا]]، قبیله را [[اجتماعی]] بزرگ میدانند به طوری که قائلند [[اجتماعی]] بزرگتر از قبیله در صحرا وجود ندارد. قبیله دارای [[فروع]] و شاخههایی است که این شاخهها از لحاظ وسعت و رتبه در مرحلۀ پایینتر از قبیله قرار دارند، البته نسبشناسان معتقدند در زمان [[عرب جاهلی]] اجتماعاتی وجود داشت که به لحاظ مراتب از درجۀ بالاتری نسبت به قبیله برخوردار بود مثل [[شعب]]، جذم و جمهور<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۱. </ref>. | ||
*در تقسیمبندی جامعۀ کهن [[عرب]]، بسیاری از [[عالمان]] [[نسب]] شناس معتقدند [[جامعه]] [[عرب]]، در شش طبقه تقسیمبندی میشود: | * در تقسیمبندی جامعۀ کهن [[عرب]]، بسیاری از [[عالمان]] [[نسب]] شناس معتقدند [[جامعه]] [[عرب]]، در شش طبقه تقسیمبندی میشود: | ||
# [[شعب]]: طبقۀ اول و بزرگتر از طبقات ششگانۀ [[جامعه]] است؛ زیرا که در [[شعب]] (یعنی [[ملت]]) تمام گروهها گرد هم آمدهاند. | # [[شعب]]: طبقۀ اول و بزرگتر از طبقات ششگانۀ [[جامعه]] است؛ زیرا که در [[شعب]] (یعنی [[ملت]]) تمام گروهها گرد هم آمدهاند. | ||
# قبیله: این کلمه از این لحاظ اصطلاح شده است که [[خانوادهها]] را در کنار هم جای داده و آنان را نگه میدارد. | # قبیله: این کلمه از این لحاظ اصطلاح شده است که [[خانوادهها]] را در کنار هم جای داده و آنان را نگه میدارد. | ||
#عماره: جمع آن عمارات و عمائر است؛ زیرا به آبادی و [[ساخت و ساز]] میپردازد. | # عماره: جمع آن عمارات و عمائر است؛ زیرا به آبادی و [[ساخت و ساز]] میپردازد. | ||
#بطن: جمع آن بطون است که عمق و اساس [[جامعه]] را نشان میدهد. | # بطن: جمع آن بطون است که عمق و اساس [[جامعه]] را نشان میدهد. | ||
#فخذ: جمع آن افخاذ است که آخرین طبقۀ [[اجتماعی]] است. | # فخذ: جمع آن افخاذ است که آخرین طبقۀ [[اجتماعی]] است. | ||
# [[فصیله]]: جمع آن فصائل است و گروههایی کوچک را شامل میشود مانند [[اقوام]] و [[خویشان]] همنسب<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۵۰۱. </ref>.<ref>ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، | # [[فصیله]]: جمع آن فصائل است و گروههایی کوچک را شامل میشود مانند [[اقوام]] و [[خویشان]] همنسب<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۵۰۱. </ref>.<ref>ر. ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، </ref> | ||
==[[مدیریت]] قبیله== | == [[مدیریت]] قبیله == | ||
* [[مدیریت]] هر قبیله، توسط شیخ قبیله انجام میگیرد که این شیخ را با القابی همچون [[رئیس]]، [[امیر]] و سیّد نیز میشناسند. شیخ قبیله به صفاتی همچون [[شجاعت]]، [[صداقت]] و [[عدالت]] متصف است. همچنین [[حکمت]] و [[ثروت]]، اضافه بر اصالت قبیلگیاش، لازمۀ [[ریاست]] محسوب میشود. از جمله وظایفی که شیخ قبیله موظف به انجام آن است بی طرفی در [[دادرسی]] و برخورد یکسان با افراد قبیله است<ref>عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۱۵۱؛ رشید، الجمیلی، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، ص۴۹. </ref>.<ref>ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، | * [[مدیریت]] هر قبیله، توسط شیخ قبیله انجام میگیرد که این شیخ را با القابی همچون [[رئیس]]، [[امیر]] و سیّد نیز میشناسند. شیخ قبیله به صفاتی همچون [[شجاعت]]، [[صداقت]] و [[عدالت]] متصف است. همچنین [[حکمت]] و [[ثروت]]، اضافه بر اصالت قبیلگیاش، لازمۀ [[ریاست]] محسوب میشود. از جمله وظایفی که شیخ قبیله موظف به انجام آن است بی طرفی در [[دادرسی]] و برخورد یکسان با افراد قبیله است<ref>عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۱۵۱؛ رشید، الجمیلی، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، ص۴۹. </ref>.<ref>ر. ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، </ref> | ||
*شیخ قبیله در برابر امور [[قضایی]]، [[جنگی]] و سایر اموری که به [[حیات اجتماعی]] قبیله بستگی دارد، با شورای قبیله، متشکل از سران عشیرهها، [[مشورت]] میکند<ref>فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵. </ref>.<ref>ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، | * شیخ قبیله در برابر امور [[قضایی]]، [[جنگی]] و سایر اموری که به [[حیات اجتماعی]] قبیله بستگی دارد، با شورای قبیله، متشکل از سران عشیرهها، [[مشورت]] میکند<ref>فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵. </ref>.<ref>ر. ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، </ref> | ||
==اعضای قبیله در [[عصر جاهلی]]== | == اعضای قبیله در [[عصر جاهلی]] == | ||
*اعضای قبیله در [[عصر جاهلی]] به سه بخش تقسیم میشد: | * اعضای قبیله در [[عصر جاهلی]] به سه بخش تقسیم میشد: | ||
#اعضای اصلی که پیوند خونی و نسبی میان آنها وجود داشت و ستون و بنیان قبیله را تشکیل میداد. | # اعضای اصلی که پیوند خونی و نسبی میان آنها وجود داشت و ستون و بنیان قبیله را تشکیل میداد. | ||
# [[بندگان]]، که بردههای حمل شده از سرزمینهای [[بیگانه]]، به ویژه [[حبشه]] بودند. | # [[بندگان]]، که بردههای حمل شده از سرزمینهای [[بیگانه]]، به ویژه [[حبشه]] بودند. | ||
# [[موالیان]] یا بردگان [[آزاد]] شده که خُلعاء را نیز در بر میگرفت. خلعاء، کسانی بودند که به علت [[جرم]] و جنایت از سایر [[قبایل]] [[رانده شده]] بودند<ref>ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۶۲. </ref>. | # [[موالیان]] یا بردگان [[آزاد]] شده که خُلعاء را نیز در بر میگرفت. خلعاء، کسانی بودند که به علت [[جرم]] و جنایت از سایر [[قبایل]] [[رانده شده]] بودند<ref>ر. ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۶۲. </ref>. | ||
==عوامل [[وحدت]] در [[نظام]] قبیلگی== | == عوامل [[وحدت]] در [[نظام]] قبیلگی == | ||
*ایجاد [[وحدت]] و همچنین وسعت [[قبایل]] منوط به اوامری است که با حصول این [[اوامر]] [[قبایل]] با هم [[متحد]] شده و [[وحدت]] در میان [[قبایل]] شکل میگیرد از جملۀ این [[اوامر]]: | * ایجاد [[وحدت]] و همچنین وسعت [[قبایل]] منوط به اوامری است که با حصول این [[اوامر]] [[قبایل]] با هم [[متحد]] شده و [[وحدت]] در میان [[قبایل]] شکل میگیرد از جملۀ این [[اوامر]]: | ||
#زمانی که مردی با زنی از قبیله دیگر [[ازدواج]] کند. | # زمانی که مردی با زنی از قبیله دیگر [[ازدواج]] کند. | ||
#زمانی که مردی [[نسب]] خود را از قبیلهای به قبیله دیگر، انتقال دهد. | # زمانی که مردی [[نسب]] خود را از قبیلهای به قبیله دیگر، انتقال دهد. | ||
#هنگامی که عبدی از [[عرب]] یا شخصی [[غیر عرب]]، با [[ازدواج]] با زنی از یکی از [[قبایل]]، پس از مدّتی به آن قبیله منسوب شود<ref>ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۶۱-۳۶۲. </ref>. | # هنگامی که عبدی از [[عرب]] یا شخصی [[غیر عرب]]، با [[ازدواج]] با زنی از یکی از [[قبایل]]، پس از مدّتی به آن قبیله منسوب شود<ref>ر. ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۶۱-۳۶۲. </ref>. | ||
==ویژگیهای افراد قبیله== | == ویژگیهای افراد قبیله == | ||
# [[مشورت]] بین اعضای قبیله و شیخ قبیله. | # [[مشورت]] بین اعضای قبیله و شیخ قبیله. | ||
#ایجاد [[وحدت]] و تعامل بین [[قبایل]]. | # ایجاد [[وحدت]] و تعامل بین [[قبایل]]. | ||
# [[مقاوم]] شدن در برابر [[سختیها]] به سبب [[زندگی]] سخت، در محیط صحرانشینی. | # [[مقاوم]] شدن در برابر [[سختیها]] به سبب [[زندگی]] سخت، در محیط صحرانشینی. | ||
# [[حمایت]] افراد قبیله از یکدیگر در برابر حوادث تلخ و خطرناک<ref>فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵. </ref>.<ref>ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۶۱-۳۶۲. </ref> | # [[حمایت]] افراد قبیله از یکدیگر در برابر حوادث تلخ و خطرناک<ref>فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵. </ref>.<ref>ر. ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۶۱-۳۶۲. </ref> | ||
==قبیله در سیره سیاسی پیامبر اعظم== | == قبیله در سیره سیاسی پیامبر اعظم == | ||
اساسیترین و محوریترین مفهوم در [[جزیرة العرب]] [[جاهلی]]، مفهوم «قبیله» به عنوان بزرگترین واحد [[اجتماعی]] - [[سیاسی]] آن [[روزگار]] بود. به همین دلیل برای تبیین ساختار اجتماعی - سیاسی شبه جزیره در [[دوره جاهلی]] و نیز پس از [[اسلام]]، به ناچار میباید که از قبیله آغاز کرد. قبیله را میتوان یک واحد و ساخت اجتماعی تلقی کرد که گروهی از مردمی که دارای [[حس]] مشترک قبیلگی ([[عصبیت]]) هستند آن را شکل دادهاند. از همین رو آنان دارای تشابهاتی [[فرهنگی]]، زبانی و [[دینی]] هستند که آنان را از سایر واحدها و گروهها متمایز میکند. | اساسیترین و محوریترین مفهوم در [[جزیرة العرب]] [[جاهلی]]، مفهوم «قبیله» به عنوان بزرگترین واحد [[اجتماعی]] - [[سیاسی]] آن [[روزگار]] بود. به همین دلیل برای تبیین ساختار اجتماعی - سیاسی شبه جزیره در [[دوره جاهلی]] و نیز پس از [[اسلام]]، به ناچار میباید که از قبیله آغاز کرد. قبیله را میتوان یک واحد و ساخت اجتماعی تلقی کرد که گروهی از مردمی که دارای [[حس]] مشترک قبیلگی ([[عصبیت]]) هستند آن را شکل دادهاند. از همین رو آنان دارای تشابهاتی [[فرهنگی]]، زبانی و [[دینی]] هستند که آنان را از سایر واحدها و گروهها متمایز میکند. | ||
آنچه در شبه جزیره اصالت و محوریت داشت قبیله بود. [[محمد]] الجابری میگوید: [[عرب جاهلی]] هر نوع [[رفتار]] سیاسی، دینی و اجتماعی را بیآنکه با معیاری فراگیر ارزیابی کند به سنتهای درونی هر قبیله ارجاع میداد<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام (قم، دانشگاه مفید، ۱۳۸۵ [در دست انتشار])، ص۴۷.</ref>. به [[اعتقاد]] او، ریشه این رفتار در محیط و شرایط جغرافیایی ویژه مناطق صحرایی و بیابانی و [[نظام]] قبیلهای است که از آن با عنوان گسست (انفصال) یاد میکند، یعنی اساس [[روابط]] در بیابان بر گسست [[استوار]] است. در مقابل [[پیوستگی]] (اتصال) که ویژگی [[جامعه]] [[شهرنشین]] و محیط دریایی است<ref>محمد عابد الجابری، بنیة العقل العربی، دراسة تحلیلة نقدیة لنظم المعرفة فی الثقافة العربیة (بیروت، مرکز دراسات الوحدة العربیة، ۱۹۸۶)، ص۲۳۹-۲۴۸.</ref>. بنابراین، این محیط و شرایط است که خود را به عنوان مهمترین عامل [[زندگی]] در صحرا بر انسانهای ساکن در آن تحت عنوان قبیله [[تحمیل]] میکند. از همینرو از مهمترین نتایج پیوند اقلیم و قبیله، [[استقلال]] بیرونی و [[خودمختاری]] و [[خودگردانی]] درونی [[قبایل]] از حیث [[آداب]] و [[سنن اجتماعی]] - سیاسی است، که در روابط درونقبیلهای یا روابط بینالقبایلی پذیرفته شده بود<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۴.</ref>. در شبه جزیره به جز چند منطقه دارای [[جمعیت]] نسبتاً زیاد همچون [[مکه]] و یثرب بیشتر مناطق آن خالی از سکنه بود، البته در شهرهایی همچون [[مکه]] و یثرب نیز ساختاری [[اداری]] و [[سیاسی]] وجود نداشت. در مکه نه [[مجلسی]] برای صدور [[احکام]] یکسان و نه [[حاکم]] [[مدنی]] یا نظامی وجود داشت. [[مورخان]] از هیچ مدیر واحدی که [[شهر]] را اداره کند و [[زندانی]] برای بازداشت افراد اخلالگر داشته باشد، یاد نکردهاند<ref>جواد علی، تاریخ مفصل عرب قبل از اسلام، ترجمه محمدحسین روحانی (بابل، کتاب سرای بابل، ۱۳۶۷)، ج۴، ص۴۸-۴۹.</ref>. در یثرب نیز شرایط به همین گونه بود. دو رکن «اُطم» یا محله - به عنوان ساختار فیزیکی و جغرافیایی و هندسی - و «ربعة» - که ناظر به [[استقلال]] قبیله در [[روابط اجتماعی]] و [[آداب و رسوم]] و [[سنن]] است - ساختار مستقل [[قبایل]] را نشان میدهد<ref>صالح احمد العلی، دولت رسول خدا{{صل}}، ترجمه هادی انصاری (قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۱)، ص۱۷-۴۰.</ref>. به طور کلی [[عرب جاهلی]] با هیچ یک از انواع کنونی یا مشهور [[حکومت]] آشنا نبود، نه [[نظام]] [[قضایی]] روشنی داشت، نه نیروی انتظامی برای [[امنیت]]، نه [[قدرت اجرایی]] متمرکز و نه [[نظام اقتصادی]] و پولی تعریف شده<ref>همان، ص۵۸، به نقل از: حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ص۵۱-۵۲.</ref>. | آنچه در شبه جزیره اصالت و محوریت داشت قبیله بود. [[محمد]] الجابری میگوید: [[عرب جاهلی]] هر نوع [[رفتار]] سیاسی، دینی و اجتماعی را بیآنکه با معیاری فراگیر ارزیابی کند به سنتهای درونی هر قبیله ارجاع میداد<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام (قم، دانشگاه مفید، ۱۳۸۵ [در دست انتشار])، ص۴۷.</ref>. به [[اعتقاد]] او، ریشه این رفتار در محیط و شرایط جغرافیایی ویژه مناطق صحرایی و بیابانی و [[نظام]] قبیلهای است که از آن با عنوان گسست (انفصال) یاد میکند، یعنی اساس [[روابط]] در بیابان بر گسست [[استوار]] است. در مقابل [[پیوستگی]] (اتصال) که ویژگی [[جامعه]] [[شهرنشین]] و محیط دریایی است<ref>محمد عابد الجابری، بنیة العقل العربی، دراسة تحلیلة نقدیة لنظم المعرفة فی الثقافة العربیة (بیروت، مرکز دراسات الوحدة العربیة، ۱۹۸۶)، ص۲۳۹-۲۴۸.</ref>. بنابراین، این محیط و شرایط است که خود را به عنوان مهمترین عامل [[زندگی]] در صحرا بر انسانهای ساکن در آن تحت عنوان قبیله [[تحمیل]] میکند. از همینرو از مهمترین نتایج پیوند اقلیم و قبیله، [[استقلال]] بیرونی و [[خودمختاری]] و [[خودگردانی]] درونی [[قبایل]] از حیث [[آداب]] و [[سنن اجتماعی]] - سیاسی است، که در روابط درونقبیلهای یا روابط بینالقبایلی پذیرفته شده بود<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۴.</ref>. در شبه جزیره به جز چند منطقه دارای [[جمعیت]] نسبتاً زیاد همچون [[مکه]] و یثرب بیشتر مناطق آن خالی از سکنه بود، البته در شهرهایی همچون [[مکه]] و یثرب نیز ساختاری [[اداری]] و [[سیاسی]] وجود نداشت. در مکه نه [[مجلسی]] برای صدور [[احکام]] یکسان و نه [[حاکم]] [[مدنی]] یا نظامی وجود داشت. [[مورخان]] از هیچ مدیر واحدی که [[شهر]] را اداره کند و [[زندانی]] برای بازداشت افراد اخلالگر داشته باشد، یاد نکردهاند<ref>جواد علی، تاریخ مفصل عرب قبل از اسلام، ترجمه محمدحسین روحانی (بابل، کتاب سرای بابل، ۱۳۶۷)، ج۴، ص۴۸-۴۹.</ref>. در یثرب نیز شرایط به همین گونه بود. دو رکن «اُطم» یا محله - به عنوان ساختار فیزیکی و جغرافیایی و هندسی - و «ربعة» - که ناظر به [[استقلال]] قبیله در [[روابط اجتماعی]] و [[آداب و رسوم]] و [[سنن]] است - ساختار مستقل [[قبایل]] را نشان میدهد<ref>صالح احمد العلی، دولت رسول خدا {{صل}}، ترجمه هادی انصاری (قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۱)، ص۱۷-۴۰.</ref>. به طور کلی [[عرب جاهلی]] با هیچ یک از انواع کنونی یا مشهور [[حکومت]] آشنا نبود، نه [[نظام]] [[قضایی]] روشنی داشت، نه نیروی انتظامی برای [[امنیت]]، نه [[قدرت اجرایی]] متمرکز و نه [[نظام اقتصادی]] و پولی تعریف شده<ref>همان، ص۵۸، به نقل از: حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ص۵۱-۵۲.</ref>. | ||
بنابراین [[سرزمین]] بزرگ شبه [[جزیره عربستان]] در دوره [[جاهلیت]]، هیچگاه [[شاهد]] [[ساختار قدرت]] و دولتی متمرکز نبوده است. [[دلایل]] این ساختار به طور خلاصه عبارتند از: ۱. مانع جغرافیایی: دوری مناطق قابل سکونت و کمبود راههای ارتباطی و وجود بیابانهای خشک و بیآب و علف؛ ۲. مانع [[عقیدتی]]: فقدان نگرش فراقبیلهای و وجود [[مذاهب]] متعدد و مشرکانه و [[نظام فکری]] آنکه باعث [[تفرق]] میشد؛ ۳. پیوندهای نسبی: انشعاب قبیله با افزایش [[جمعیت]] به دلیل تزاید منتقدان؛ ۴. [[عصبیّت]] قبیلگی؛ ۵. فقدان [[دشمن]] و [[تهدید]] خارجی به علت موقعیت اقلیمی و جغرافیایی شبه جزیره و در نتیجه عدم [[احساس نیاز]] به [[دولت]] برای دفع تهدید خارجی<ref>ابراهیم برزگر، تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران (تهران، سمت، ۱۳۸۳)، ص۸۳-۸۵.</ref>. | بنابراین [[سرزمین]] بزرگ شبه [[جزیره عربستان]] در دوره [[جاهلیت]]، هیچگاه [[شاهد]] [[ساختار قدرت]] و دولتی متمرکز نبوده است. [[دلایل]] این ساختار به طور خلاصه عبارتند از: ۱. مانع جغرافیایی: دوری مناطق قابل سکونت و کمبود راههای ارتباطی و وجود بیابانهای خشک و بیآب و علف؛ ۲. مانع [[عقیدتی]]: فقدان نگرش فراقبیلهای و وجود [[مذاهب]] متعدد و مشرکانه و [[نظام فکری]] آنکه باعث [[تفرق]] میشد؛ ۳. پیوندهای نسبی: انشعاب قبیله با افزایش [[جمعیت]] به دلیل تزاید منتقدان؛ ۴. [[عصبیّت]] قبیلگی؛ ۵. فقدان [[دشمن]] و [[تهدید]] خارجی به علت موقعیت اقلیمی و جغرافیایی شبه جزیره و در نتیجه عدم [[احساس نیاز]] به [[دولت]] برای دفع تهدید خارجی<ref>ابراهیم برزگر، تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران (تهران، سمت، ۱۳۸۳)، ص۸۳-۸۵.</ref>. | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
برخی این [[احساس]] که واحد [[سیاسی]] قبیله میتواند نیازهای مختلف خود را با اتکای به قبیله و حداکثر همپیمانی با قبیلهای دیگر برطرف سازد، از مهمترین [[دلایل]] عدم شکلگیری ساخت [[دولت واحد]] و متمرکز در شبه جزیره میدانند<ref>رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت (قم: ۱۳۶۳)، ص۱۷.</ref>.<ref>[[محسن ابوالفتحی|ابوالفتحی، محسن]]، [[توزیع قدرت در دولت نبوی (مقاله)|مقاله «توزیع قدرت در دولت نبوی»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص ۲۹۶.</ref> | برخی این [[احساس]] که واحد [[سیاسی]] قبیله میتواند نیازهای مختلف خود را با اتکای به قبیله و حداکثر همپیمانی با قبیلهای دیگر برطرف سازد، از مهمترین [[دلایل]] عدم شکلگیری ساخت [[دولت واحد]] و متمرکز در شبه جزیره میدانند<ref>رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت (قم: ۱۳۶۳)، ص۱۷.</ref>.<ref>[[محسن ابوالفتحی|ابوالفتحی، محسن]]، [[توزیع قدرت در دولت نبوی (مقاله)|مقاله «توزیع قدرت در دولت نبوی»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص ۲۹۶.</ref> | ||
===ساخت [[قدرت]] در قبیله [[دوره جاهلی]]=== | === ساخت [[قدرت]] در قبیله [[دوره جاهلی]] === | ||
[[نظام قبیله]] در [[عصر جاهلی]]، براساس تقسیمات پذیرفتهشده عرفی و مورد نظر و [[رضایت]] افراد قبیله شکل میگرفت<ref>غلامرضا ظریفیان شفیعی، دین و دولت در اسلام (تهران، میراث ملل، ۱۳۷۶)، ص۹۲.</ref>. بر این اساس هر قبیله از دو رکن تشکیل شده بود: اعضای اصلی قبیله و وابستگان. اعضای اصلی قبیله شامل شیخ یا [[رئیس]] قبیله، اشراف قبیله و اعضای عادی قبیله و وابستگان هم شامل پناهندگان یا [[موالی]] و بردگان<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۶-۴۱.</ref>. | [[نظام قبیله]] در [[عصر جاهلی]]، براساس تقسیمات پذیرفتهشده عرفی و مورد نظر و [[رضایت]] افراد قبیله شکل میگرفت<ref>غلامرضا ظریفیان شفیعی، دین و دولت در اسلام (تهران، میراث ملل، ۱۳۷۶)، ص۹۲.</ref>. بر این اساس هر قبیله از دو رکن تشکیل شده بود: اعضای اصلی قبیله و وابستگان. اعضای اصلی قبیله شامل شیخ یا [[رئیس]] قبیله، اشراف قبیله و اعضای عادی قبیله و وابستگان هم شامل پناهندگان یا [[موالی]] و بردگان<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۶-۴۱.</ref>. | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
[[مسئولیت]] رئیس قبیله عبارت بود از: [[تصمیمگیری]] در امور کلی مربوط به قبیله مانند استقبال از سفرای [[قبایل]]، [[تصمیم]] در مورد [[جنگ]] و [[صلح]]، بستن [[پیمان]] با قبایل دیگر، [[اطعام]] [[ضعفا]] و [[سرپرستی یتیمان]] قبیله<ref>غلامرضا ظریفیان شفیعی، دین و دولت در اسلام، ص۹۴.</ref>. او از امتیازاتی همچون یکچهارم [[غنایم]]، [[گزینش]] غنایم پیش از تقسیم، [[فرماندهی سپاه]]، غنایم پیش از شروع جنگ و غنایم غیرقابل تقسیم بهره میبرد<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۷-۳۸.</ref>. قدرت در قبیله محدود به رئیس آن نبود، بلکه اشراف قبیله به عنوان [[مشاوران]] [[رئیس]] نیز اختیارات و امتیازات زیادی داشتند، از جمله بخشی از یکچهارم [[غنایم جنگی]] که در [[اختیار]] رئیس بود، به آنان تعلق داشت و مهمتر از همه، [[حق]] [[استیمان]] و اعطای [[پناهندگی]] داشتند. اشراف واسط بین رئیس و اعضای عادی قبیله بودند. به هنگام [[جنگ]] و [[بیعت]]، به [[بسیج]] اعضا میپرداختند و در مواقع [[لزوم]]، داور [[اختلافات]] بین اعضا و نیز اعضا و رئیس قبیله بودند<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸، به نقل از: ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۴۵.</ref>. طبقه اشراف در [[قبایل]] به مثابه فعالان [[سیاسی]] بودند که کارکردهایی [[شبیه]] [[جامعه مدنی]] در اصطلاح امروز داشتند<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸-۳۹.</ref>.<ref>[[محسن ابوالفتحی|ابوالفتحی، محسن]]، [[توزیع قدرت در دولت نبوی (مقاله)|مقاله «توزیع قدرت در دولت نبوی»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص ۲۹۸.</ref> | [[مسئولیت]] رئیس قبیله عبارت بود از: [[تصمیمگیری]] در امور کلی مربوط به قبیله مانند استقبال از سفرای [[قبایل]]، [[تصمیم]] در مورد [[جنگ]] و [[صلح]]، بستن [[پیمان]] با قبایل دیگر، [[اطعام]] [[ضعفا]] و [[سرپرستی یتیمان]] قبیله<ref>غلامرضا ظریفیان شفیعی، دین و دولت در اسلام، ص۹۴.</ref>. او از امتیازاتی همچون یکچهارم [[غنایم]]، [[گزینش]] غنایم پیش از تقسیم، [[فرماندهی سپاه]]، غنایم پیش از شروع جنگ و غنایم غیرقابل تقسیم بهره میبرد<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۷-۳۸.</ref>. قدرت در قبیله محدود به رئیس آن نبود، بلکه اشراف قبیله به عنوان [[مشاوران]] [[رئیس]] نیز اختیارات و امتیازات زیادی داشتند، از جمله بخشی از یکچهارم [[غنایم جنگی]] که در [[اختیار]] رئیس بود، به آنان تعلق داشت و مهمتر از همه، [[حق]] [[استیمان]] و اعطای [[پناهندگی]] داشتند. اشراف واسط بین رئیس و اعضای عادی قبیله بودند. به هنگام [[جنگ]] و [[بیعت]]، به [[بسیج]] اعضا میپرداختند و در مواقع [[لزوم]]، داور [[اختلافات]] بین اعضا و نیز اعضا و رئیس قبیله بودند<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸، به نقل از: ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۴۵.</ref>. طبقه اشراف در [[قبایل]] به مثابه فعالان [[سیاسی]] بودند که کارکردهایی [[شبیه]] [[جامعه مدنی]] در اصطلاح امروز داشتند<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸-۳۹.</ref>.<ref>[[محسن ابوالفتحی|ابوالفتحی، محسن]]، [[توزیع قدرت در دولت نبوی (مقاله)|مقاله «توزیع قدرت در دولت نبوی»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص ۲۹۸.</ref> | ||
==[[قبایل یمنی]]== | == [[قبایل یمنی]] == | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{مدخل وابسته}} | {{مدخل وابسته}} |