بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
}} | }} | ||
'''ابوذر غفاری''' از بزرگترین [[صحابیان]] [[پیامبر]]{{صل}} و جزء [[اولین مسلمانان]] بود. او پیش از [[اسلام]] [[موحد]] بوده و پس از [[جنگ خندق]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} نیز از | '''[[ابوذر غفاری]]''' از بزرگترین [[صحابیان]] [[پیامبر]]{{صل}} و جزء [[اولین مسلمانان]] بود. او پیش از [[اسلام]] [[موحد]] بوده و پس از [[جنگ خندق]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} نیز از [[حامیان امام علی]]{{ع}} و از [[مخالفین]] جدی [[خلفا]] بود. [[اعتراض]] او به [[عثمان]] و پافشاری بر حقیقتِ [[دین داری]] و [[پارسایی]]، موجب تبعیدش به [[ربذه]] شد و سرانجام در [[سال ۳۲ هجری]] در [[تنهایی]] و [[سختی]] کنار [[همسر]] یا تنها دخترش [[رحلت]] کرد. | ||
== نام و نسب == | == نام و [[نسب]] == | ||
[[جندب بن جناده غفاری]] مشهور به ابوذر غفاری، از [[قبیله]] [[بنیغفار]] بود. بنیغفار از تیره [[بنیکنانه]]، از عرب عدنانی و ساکنان اطراف مکه بودند<ref>أنساب الأشراف، ج۶، ص۱۶۶؛ تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۳۳.</ref> که در فتح مکه با ۳۰۰ نفر<ref>المغازی، ج۲، ص۸۱۹؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۶۷.</ref> و در غزوه حنین با ۱۰۰۰ نفر<ref>سبل الهدی، ج۵، ص۳۱۳.</ref> پیامبر را یاری دادند و ایشان با آنان پیمان دفاعی داشت<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۰؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۲۵۷.</ref> و آنان را در کنار انصار و چند قبیله دیگر، دوستان و هواداران خود میدانست<ref>الانساب، ج۱۰، ص۶۴؛ المعالم الاثیره، ص۹۹.</ref> و برای سکونتشان بخشی از مدینه را اختصاص داد<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۶۰؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۶۳.</ref>. | [[جندب بن جناده غفاری]] مشهور به ابوذر غفاری، از [[قبیله]] [[بنیغفار]] بود. بنیغفار از تیره [[بنیکنانه]]، از [[عرب]] [[عدنانی]] و ساکنان اطراف [[مکه]] بودند<ref>أنساب الأشراف، ج۶، ص۱۶۶؛ تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۳۳.</ref> که در [[فتح مکه]] با ۳۰۰ نفر<ref>المغازی، ج۲، ص۸۱۹؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۶۷.</ref> و در [[غزوه حنین]] با ۱۰۰۰ نفر<ref>سبل الهدی، ج۵، ص۳۱۳.</ref> پیامبر را [[یاری]] دادند و ایشان با آنان [[پیمان]] [[دفاعی]] داشت<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۰؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۲۵۷.</ref> و آنان را در کنار [[انصار]] و چند قبیله دیگر، [[دوستان]] و هواداران خود میدانست<ref>الانساب، ج۱۰، ص۶۴؛ المعالم الاثیره، ص۹۹.</ref> و برای سکونتشان بخشی از مدینه را اختصاص داد<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۶۰؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۶۳.</ref>. | ||
برای ابوذر نامهای دیگری نیز ذکر شده است، | برای [[ابوذر]] نامهای دیگری نیز ذکر شده است، «برید بن عبدالله»، «بریر بن جنادة»، «بریر بن عشرقه»، «بریر بن جندب»، «جندب بن عبدالله» و «جندب بن سکن»، اما آنچه مشهور و صحیح است «جندب بن جناده» است. نامهای بزبز، عبدالله و شگن نیز برای وی گفته شده است<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۷۴ و ۱۷۶.</ref>. بنا به گفتۀ خود ابوذر، [[رسول خدا]]{{صل}}، نام «عبدالله» را برای وی برگزید. او [[دوست]] داشت با همین نام صدایش کنند<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.</ref>. | ||
[[تاریخ]] و مکان ولادت او مشخص نیست، چنان که در نام وی و پدرش [[اختلاف]] زیادی است. [[کنیه]] او | [[تاریخ]] و مکان ولادت او مشخص نیست، چنان که در نام وی و پدرش [[اختلاف]] زیادی است. [[کنیه]] او ابوذر است و به این کنیه مشهور است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۷۲۶.</ref>. | ||
پدر وی نیز به [[جناده]] شهره است، ولی نامهای | [[پدر]] وی نیز به [[جناده]] شهره است، ولی نامهای [[جندب]]، عشرقه، عبدالله، [[سکن]]، ساکن و سفیان را نیز برای وی آوردهاند. [[ابن عساکر]] با بیان این نامها، بعضی را تصحیف دیگری شمرده است<ref>ابن حجر، ج۷، ص۱۰۶-۱۰۵.</ref>. [[ابوذر]] از شاخه حرامی غفاریهاست که جد هشتم وی [[غفار]] نام داشت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۵.</ref> و به همین روی، [[غفاری]] نامیده شد. [[مادر]] وی [[رمله]] دختر وقیعه نیز از [[بنیغفار]] است<ref>ابن حجر، ج۸، ص۱۴۳ و ۳۶۹.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ [[یدالله حاجیزاده|حاجیزاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۰ ـ ۷۱.</ref> | ||
== پیش از [[اسلام]] == | == پیش از [[اسلام]] == | ||
[[آگاهی]] چندانی از زندگانی پیش از اسلام ابوذر در دست نیست. گزارشهای به جا مانده از وی، از سویی بیانگر حقجویی و از سوی دیگر [[راهزنی]] وی در [[جاهلیت]] است. | [[آگاهی]] چندانی از زندگانی پیش از اسلام ابوذر در دست نیست. گزارشهای به جا مانده از وی، از سویی بیانگر [[حقجویی]] و از سوی دیگر [[راهزنی]] وی در [[جاهلیت]] است. | ||
داشتن [[تفکر]] [[الهی]] و [[روحیه]] [[حق]] جویی در آن [[زمان]]، مهمترین ویژگی وی به شمار میرود که [[برتری]] وی را بر بیشتر صحابه نشان میدهد. بر پایه [[روایت]] [[ | داشتن [[تفکر]] [[الهی]] و [[روحیه]] [[حق]] جویی در آن [[زمان]]، مهمترین ویژگی وی به شمار میرود که [[برتری]] وی را بر بیشتر [[صحابه]] نشان میدهد. بر پایه [[روایت]] عبدالله بن [[صامت]]، ابوذر در بیان شرح حال خود گفته است که سه سال قبل از [[مسلمانی]]، [[نماز]] میخوانده است<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۶.</ref>. ابومعشر نیز تصریح کرده که ابوذر در جاهلیت [[موحد]] بود، [[لا اله الا الله]] میگفت و [[بت]] نمیپرستید<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸-۱۶۹.</ref>. | ||
در وصف راهزنی و [[شجاعت]] وی آمده است که در شجاعت مانند درندهای بود که به [[تنهایی]] کاروانها را [[غارت]] میکرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۹- ۱۶۸.</ref>. [[قبیله غفار]] در جاهلیت، مانند بسیاری دیگر از [[قبایل]] میانه راه، به [[ | در وصف راهزنی و [[شجاعت]] وی آمده است که در شجاعت مانند درندهای بود که به [[تنهایی]] کاروانها را [[غارت]] میکرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۹- ۱۶۸.</ref>. [[قبیله غفار]] در جاهلیت، مانند بسیاری دیگر از [[قبایل]] میانه راه، به غارت کاروانهای [[تجاری]] میپرداخت. این [[قبیله]] افزون بر آن، به [[بیحرمتی]] نسبت به [[ماههای حرام]] معروف بود<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۶.</ref>. شاید نسبت دادن راهزنی به وی، از آن روی باشد که او پس از [[مسلمان]] شدن، به قبیله خود بازگشت و در عُسفان در پایین ثنیة الغزال، با [[حمله]] به کاروانهای [[قریش]] از آنها [[انتقام]] میگرفت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸-۱۶۹.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵.</ref> | ||
== بعد از اسلام == | == بعد از [[اسلام]] == | ||
=== [[اسلام]] | === [[اسلام آوردن]] === | ||
هنگامی که ابوذر شنید در [[مکه]] شخصی به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شده است به برادرش، انیس، گفت: | هنگامی که [[ابوذر]] شنید در [[مکه]] شخصی به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شده است به برادرش، انیس، گفت: «سوار شو و به مکه برو و از آثار و علائم مردی که مدعی است [[وحی]] بر او نازل میشود و از [[آسمان]] به او اطلاع میرسد برای من خبر بیاور». [[برادر]] ابوذر به مکه آمد و مطالبی از [[پیامبر]]{{صل}} شنید و سپس به محل خود بازگشت<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۴، ص۱۶۹؛ صحیح مسلم، ج۸ ص۳۶۹؛ أسد الغابة، ج۵، ص۱۰۰.</ref>. | ||
او پس از بازگشت، به ابوذر چنین گفت: | او پس از بازگشت، به ابوذر چنین گفت: «وی را دیدم که به [[نیکی]] امر میکند و از [[زشتیها]] باز میدارد و به [[اخلاق پسندیده]] دستور میدهد. گفتاری شیوا و موزون دارد که به [[شعر]] هم شباهتی ندارد». ابوذر گفت: «[[آتش]] [[قلب]] مرا خاموش نکردی و آنچه میخواستم نیاوردی». پس خود مهیای [[سفر]] شد؛ سفره نان و ظرف آب کوچکی برداشت و راه مکه را در پیش گرفت. چون به مکه رسید داخل [[مسجد]] شد؛ در حالی که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را جستجو میکرد ولی نمیتوانست مقصودش را به کسی ابراز کند. چون شب فرا رسید او در گوشهای از مسجد خوابید. علی{{ع}} که او را دید دانست او مردی [[غریب]] است، پس او را به [[خانه]] برد و از او [[پذیرایی]] کرد. اما میهمان و میزبان تا صبح از یکدیگر چیزی نپرسیدند. صبح هنگام ابوذر وسایلش را برداشت و به مسجد رفت. [[روز]] دوم هم گذشت و او کسی را ندید و دوباره شب هنگام ابوذر به خوابگاه خود رفت. علی{{ع}} نزد او رفت و فرمود: «آیا وقت آن نشده که مرد، [[منزل]] خود را بداند!» و او را همراه خود به [[منزل]] برد و شب دوم هم همینگونه گذشت. در شب سوم علی{{ع}} فرمود: «نمیگویی که چه کاری تو را به این [[شهر]] آورده است؟» [[ابوذر]] گفت: «اگر با من [[عهد]] میکنی که در رسیدن به مقصودم کمکم کنی و مرا [[راهنمایی]] نمایی به تو خواهم گفت». علی{{ع}} فرمود: «آری، چنین خواهم کرد». | ||
سپس ابوذر مقصود و [[هدف]] خود را بیان داشت، علی{{ع}} فرمود: | سپس ابوذر مقصود و [[هدف]] خود را بیان داشت، علی{{ع}} فرمود: «آری، وی مرد [[حق]] و [[پیامبر]] مرسل است، چون بامداد شود من به طرف [[منزل]] پیامبر میروم و تو از پی من بیا، اگر [[احساس]] خطر کردم، مثل آنکه حاجتی دارم، کناری مینشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانهای که داخل شدم تو هم وارد شو». | ||
صبح علی{{ع}} از جلو و ابوذر از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد [[خانه پیامبر]]{{صل}} شدند. ابوذر بر پیامبر{{صل}} [[سلام]] کرد (او اول کسی است که به دستور [[اسلام]] سلام نمود) و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از جواب [[سلام]]، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از [[طایفه]] [[غفار]]. ابوذر آنچه را که میخواست دید و شنید و در همان مجلس [[مسلمان]] شد. هنگامی که خواست بازگردد پیامبر{{صل}} به او فرمود: «دیگر توقف مکن و به [[قبیله]] خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در [[مکه]] [[مسلمانی]] خود را از [[مردم]] پنهان کن؛ زیرا درباره تو ترسناکم. ابوذر گفت: به خدایی که جانم در دست اوست در جلو چشمان مردم مکه فریاد میکشم و به آواز بلند اسلام را اظهار میکنم». | |||
ابوذر از همان جا به [[مسجد]] آمد و با صدای بلند و رسا گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ مردم به او [[حمله]] کرده و آنقدر او را زدند تا از هوش رفت. عباس، [[عموی پیامبر]] که او را دید خود را به روی وی انداخت و گفت: | ابوذر از همان جا به [[مسجد]] آمد و با صدای بلند و رسا گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ مردم به او [[حمله]] کرده و آنقدر او را زدند تا از هوش رفت. عباس، [[عموی پیامبر]] که او را دید خود را به روی وی انداخت و گفت: «مردم! وای بر شما، مگر نمیدانید این مرد از طایفه غفار است و ایشان در [[سفر]] [[شام]] بر سر راه شما هستند» و به این ترتیب او را از چنگال [[مردم]] [[مکه]] [[نجات]] داد. [[روز]] دوم که حال او بهتر شد کار قبلی خود را تکرار کرد و این بار هم کتک مفصلی خورد و دوباره عباس او را از کشته شدن نجات داد و او پس از این ماجرا به [[محل زندگی]] خود برگشت<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۶.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۶؛ [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص۳۶؛ [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص۶۶.</ref> | ||
روزی زنی را دید که در حال [[طواف]] به دور [[کعبه]]، دو [[بت]] بزرگ [[عرب]]، به نام «[[اساف]]» و «نائل» را که در اطراف کعبه [[نصب]] شده بود، خطاب نموده، درد [[دل]] میکند و با سوز و گداز خاصی حاجتهایش را از آنها میطلبد. | روزی زنی را دید که در حال [[طواف]] به دور [[کعبه]]، دو [[بت]] بزرگ [[عرب]]، به نام «[[اساف]]» و «نائل» را که در اطراف کعبه [[نصب]] شده بود، خطاب نموده، درد [[دل]] میکند و با سوز و گداز خاصی حاجتهایش را از آنها میطلبد. | ||
ابوذر از [[نادانی]] این [[زن]]، سخت ناراحت شد و برای اینکه به او بفهماند آن دو بت فاقد [[ادراک]] و شعورند، گفت: این دو بت را به [[ازدواج]] یکدیگر درآور. زن از سخن ابوذر برآشفت و فریاد زد: تو «صائبی» هستی. با فریاد زن، [[جوانان]] قریش بر سر ابوذر ریختند و او را کتک زدند ولی گروهی از [[قبیله]] [[بنی بکر]] به یاریش شتافتند و او را از چنگال جوانان قریش نجات دادند. | [[ابوذر]] از [[نادانی]] این [[زن]]، سخت ناراحت شد و برای اینکه به او بفهماند آن دو بت فاقد [[ادراک]] و شعورند، گفت: این دو بت را به [[ازدواج]] یکدیگر درآور. [[زن]] از سخن ابوذر برآشفت و فریاد زد: تو «صائبی» هستی. با فریاد زن، [[جوانان]] [[قریش]] بر سر ابوذر ریختند و او را کتک زدند ولی گروهی از [[قبیله]] [[بنی بکر]] به یاریش شتافتند و او را از چنگال جوانان قریش نجات دادند. | ||
وی به [[فرمان]] [[رسول خدا]] {{صل}} و به روایتی برای [[اداره امور]] جاری خود، تا [[زمان]] دریافت فرمان ایشان، به قبیلهاش بازگشت و به [[تبلیغ اسلام]] پرداخت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۷-۱۷۰.</ref>. نوع عملکرد و شیوه [[تبلیغی]] | وی به [[فرمان]] [[رسول خدا]]{{صل}} و به روایتی برای [[اداره امور]] جاری خود، تا [[زمان]] دریافت فرمان ایشان، به قبیلهاش بازگشت و به [[تبلیغ اسلام]] پرداخت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۷-۱۷۰.</ref>. نوع عملکرد و شیوه [[تبلیغی]] ابوذر مشخص نیست، ولی به استناد برخی [[روایات]]، کاروانهای [[قریش]] را متوقف و آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] میکرد و در صورت [[مخالفت]]، اموالشان را میگرفت<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸.</ref>. نتیجه فعالیت تبلیغی او، موجب [[مسلمانی]] [[برادر]] بزرگترش آنیس، مادرش [[رمله]] و به قولی همسرش أمذر و نیمی از [[قبیله غفار]] شد<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۸۴ و ۳۱۵ و ج۸، ص۳۸۷.</ref>. بر پایه [[روایت]] عبدالله بن [[صامت]]، [[ایماء بن رحضه]]، [[رئیس قبیله]] [[غفار]] نیز از [[ایمان]] آوردگان بود، ولی طبق روایاتی، ایماء، [[تشویق]] کننده [[مشرکان]] در [[جنگ بدر]] بود و اندکی پیش از [[حدیبیه]] [[اسلام]] آورد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۷۳؛ بلاذری، أنساب، ج۱۱، ص۱۲۸.</ref>. به احتمال، خُفاف فرزند ایماء در آن [[زمان]] [[مسلمان]] بوده است<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص۶۶.</ref>. | ||
او از [[سابقین]] و از [[اصحاب]] برگزیده [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به شمار میآید. [[مؤرخان]] مینویسند: | او از [[سابقین]] و از [[اصحاب]] برگزیده [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به شمار میآید. [[مؤرخان]] مینویسند: «وی چهارمین<ref>ر.ک: مستدرک حاکم ج۳، ص۳۸۴، و معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۷ و ابن ابی الحدید در شرح خود، ج۱۳، ص۲۲۴ ابوذر را چهارمین مسلمان ذکر کرده و چنین مینویسد: همه محدثان گفتهاند که ابوبکر بعد از گروهی از مردان مسلمان شده است، وی هفت نفر را به ترتیب ایمان نام میبرد: ۱. علی بن ابی طالب ۲. جعفر بن ابی طالب ۳. زید بن حارثه ۴. ابوذر غفاری ۵. عمرو بن عنبسه سلمی ۶. خالد بن سعید بن عاص ۷. خباب بن ارت. و میگوید: ابوبکر بعد از این جماعت مسلمان شد.</ref> یا پنجمین نفری بود که به [[نبوت]] و [[رسالت پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} [[ایمان]] آورده است»<ref>اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۶.</ref>. [[یعقوبی]]، اسلام او را پس از [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[خدیجه]] و [[زید بن حارثه]] دانسته، گرچه قول به [[پذیرش اسلام]] او پس از [[ابوبکر]] را نیز ذکر کرده است<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۵ و [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص۱۱۱؛ [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری ۲ - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ص۵۰۶-۵۱۴؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۰-۹۲.</ref> | ||
=== [[هجرت | === [[هجرت به مدینه]] === | ||
درباره هجرت ابوذر به [[مدینه]]، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. بیشتر | درباره [[هجرت]] [[ابوذر]] به [[مدینه]]، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. بیشتر [[تاریخنگاران]]، هجرت وی را پس از [[غزوه خندق]] و برخی پس از [[نبرد]] [[احد]] دانستهاند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۶۸ و ۱۷۰.</ref>. بنا بر خبر [[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۷۴.</ref>، ابوذر تا پس از [[جنگ بدر]] همچنان در [[قبیله]] خود بود. او پس از هجرت، در شمار صُفهنشینان قرار گرفت<ref>ابونعیم، حلیه، ج۱، ص۵۳.</ref>. براساس نقل [[اسماء]]، وی [[خادم رسول خدا]]{{صل}} بود و در [[مسجد]] [[مسکن]] گزید<ref>طبرانی، ج۲، ص۱۴۸.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} او و [[سلمان فارسی]] را به شرط [[عصیان]] نکردن بر [[سلمان]]<ref>کلینی، ج۸، ص۲۹۹-۲۹۷.</ref> و به قولی با [[منذر بن عمرو]]<ref>واقدی، ج۳، ص۴۱۹.</ref> یا [[بلال]] [[مولی]] [[مغیرة بن شعبه]]<ref>طبرانی، ج۶، ص۶۰.</ref> یا [[عبدالله بن مسعود]]<ref>ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۲.</ref> [[پیمان برادری]] بست<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ [[یدالله حاجیزاده|حاجیزاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۲ ـ ۷۳.</ref>. | ||
نقش وی در تحولات | نقش وی در تحولات [[عصر نبوی]] در چند محور قابل بررسی است: | ||
# '''[[جانشینی پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} در | # '''[[جانشینی پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} در مدینه:''' او در سال چهارم در [[جنگ ذات الرقاع]] و در سال ششم در [[جنگ]] بنو مصطلق، [[جانشین]] [[حضرت]] در مدینه بود<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۱۳ و ۳۰۲.</ref>. [[واقدی]]<ref>واقدی، ج۲، ص۶۳۷.</ref> به [[جانشینی]] [[سباع بن عرفطه]] [[غفاری]] در [[جنگ خیبر]] [[معتقد]] است، ولی [[روایت]] دیگری هم درباره جانشینی ابوذر آورده است. بنا بر روایتی، او در عمرةالقضا نیز جانشین حضرت بود<ref>ابن حجر، ج۴، ص۶۱۹.</ref>. [[ابن شهرآشوب]]<ref>ابنشهرآشوب، ج۱، ص۱۴۱.</ref> فقط جانشینی [[عمرة]] القضا و [[حدیبیه]] را پذیرفته است. | ||
# '''نگهداری شتران رسول خدا {{صل}}:''' شتران ماده [[پیامبر خدا]] {{صل}} در صحرای [[غابه]]، واقع در دو کیلومتری مدینه، نگهداری میشد. ابوذر در سال ششم از رسول خدا {{صل}} تقاضا کرد [[سرپرستی]] شتران را بر عهده داشته باشد. این پیشنهاد با [[چوپانی]] وی در بلن مز همخوانی دارد<ref>صدوق، امالی، ص۴۲۶.</ref>. احتمالا [[دامداری]]، [[شغل]] وی و شغل رایج غفاریها بوده است<ref>ر. ک: واقدی، ج۲، ص۵۷۱.</ref>. حضرت وی را از خطرات احتمالی [[آگاه]] کرد، ولی [[اصرار]] [[أبوذر]] موجب شد رسول خدا {{صل}} با خواستۀ او موافقت کند. آنگاه حضرت فرمود: گویی پسرت را کشته و همسرت را [[اسیر]] میبینم و تو نیز در حالی که به عصایی تکیه زده باشی، بازخواهی گشت (و خبر [[غارت]] شتران را خواهی داد). [[عیینة بن حصن]] با چهل سوار به آنجا [[حمله]] کرد، فرزند ابوذر را کشت، همسرش را اسیر و شتران شیرده را غارت کرد. این غارت به [[غزوه ذی قرد]] انجامید. پس از این، [[همسر]] ابوذر، سوار بر [[ناقه]] قصوای | # '''نگهداری شتران رسول خدا{{صل}}:''' شتران ماده [[پیامبر خدا]]{{صل}} در صحرای [[غابه]]، واقع در دو کیلومتری مدینه، نگهداری میشد. ابوذر در سال ششم از رسول خدا{{صل}} تقاضا کرد [[سرپرستی]] شتران را بر عهده داشته باشد. این پیشنهاد با [[چوپانی]] وی در بلن مز همخوانی دارد<ref>صدوق، امالی، ص۴۲۶.</ref>. احتمالا [[دامداری]]، [[شغل]] وی و شغل رایج غفاریها بوده است<ref>ر. ک: واقدی، ج۲، ص۵۷۱.</ref>. [[حضرت]] وی را از خطرات احتمالی [[آگاه]] کرد، ولی [[اصرار]] [[أبوذر]] موجب شد [[رسول خدا]]{{صل}} با خواستۀ او موافقت کند. آنگاه حضرت فرمود: گویی پسرت را کشته و همسرت را [[اسیر]] میبینم و تو نیز در حالی که به عصایی تکیه زده باشی، بازخواهی گشت (و خبر [[غارت]] شتران را خواهی داد). [[عیینة بن حصن]] با چهل سوار به آنجا [[حمله]] کرد، فرزند [[ابوذر]] را کشت، همسرش را اسیر و شتران شیرده را غارت کرد. این غارت به [[غزوه ذی قرد]] انجامید. پس از این، [[همسر]] ابوذر، سوار بر [[ناقه]] قصوای رسول خدا{{صل}} به [[مدینه]] بازگشت و ایشان را از آنچه رخ داده بود، آگاه کرد و گفت: [[نذر]] کردهام این شتر را برای آزادیام بکشم. حضرت، نذر در [[مال]] دیگری را صحیح ندانست. ابوذر بعدها از این گفتار و پافشاری اظهار [[شگفتی]] میکرد و [[سوگند]] میخورد آنچه رسول خدا{{صل}} فرمود، همان شد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۹۴ و ۲۹۷.</ref>. روایتی دیگر، شخص کشته شده را در این حادثه، برادرزاده ابوذر دانسته است<ref>کلینی، ج۸، ص۱۲۷.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ [[یدالله حاجیزاده|حاجیزاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۲ ـ ۷۳.</ref> | ||
=== حضور در غزوهها === | === حضور در [[غزوهها]] === | ||
ابوذر در برخی غزوات شرکت کرده از جمله: | ابوذر در برخی [[غزوات]] شرکت کرده از جمله: | ||
# [[فتح مکه]]: [[پرچم]] [[بنی غفار]] را به دست داشت<ref>. انساب الاشراف، ج ۵، | # [[فتح مکه]]: [[پرچم]] [[بنی غفار]] را به دست داشت<ref>. انساب الاشراف، ج ۵، ص۱۸.</ref>. | ||
# [[جنگ حنین]]: پرچم دار آنان بود<ref>العقدالفرید، ج ۴، | # [[جنگ حنین]]: پرچم دار آنان بود<ref>العقدالفرید، ج ۴، ص۲۴۰.</ref>، گرچه بعضی او را در این [[جنگ]]، [[جانشین پیامبر]] در مدینه دانستهاند<ref>. انساب الاشراف، ج ۵، ص۱۸.</ref>. | ||
# غزوۀ «[[عمرة القضاء]]»: [[امامت جماعت]] مدینه به جای [[پیامبر]] و [[جانشینی]] حضرت را برعهده داشت. | # غزوۀ «[[عمرة القضاء]]»: [[امامت]] [[جماعت]] مدینه به جای [[پیامبر]] و [[جانشینی]] حضرت را برعهده داشت. | ||
# غزوۀ «[[ذات الرقاع]]»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت<ref>الفتوح، ج ۲، | # غزوۀ «[[ذات الرقاع]]»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت<ref>الفتوح، ج ۲، ص۵۵۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص۶۶۵.</ref> | ||
# [[غزوۀ تبوک]]: در [[جنگ تبوک]] افرادی بودند که از [[لشکر]] عقب میماندند. [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} وقتی میدیدند شخصی عقب مانده به [[رسول خدا]] {{صل}} گزارش میدادند که فلان کس عقب مانده است. | # [[غزوۀ تبوک]]: در [[جنگ تبوک]] افرادی بودند که از [[لشکر]] عقب میماندند. [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} وقتی میدیدند شخصی عقب مانده به [[رسول خدا]]{{صل}} گزارش میدادند که فلان کس عقب مانده است. [[حضرت]] در پاسخ آنها میفرمود: «او را به حال خود واگذارید، اگر در او خیری باشد [[خدا]] او را به شما ملحق میسازد». تا آنکه به [[پیامبر]]{{صل}} گفتند: [[ابوذر]] هم عقب مانده، پیامبر{{صل}} فرمودند: «او را رها کنید که اگر در او خیری باشد [[خداوند]] او را به شما ملحق خواهد ساخت و در غیر این صورت، خدا اینطور خواسته است». هنگامی که ابوذر از شترش [[مأیوس]] شد بارش را به دوش گرفت و شتر را رها نمود و به دنبال لشکر، پیاده به راه افتاد. پیامبر{{صل}} در یکی از منازل راه فرود آمده بود که یکی از [[مسلمانان]] به راه نگاه کرد و گفت: یا [[رسول الله]]! یک نفر پیاده به طرف ما میآید، حضرت فرمودند: «خدا کند ابوذر باشد» و چون خوب دقت کردند دیدند که ابوذر است، سپس حضرت فرمودند: «خدا بیامرزد ابوذر را، تنها راه میرود، تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود». همین که پیامبر{{صل}} او را دید، فرمودند: «به او آب دهید که [[تشنه]] است»، پس او را [[سیراب]] کردند. اما هنگامی که [[خدمت]] پیامبر{{صل}} رسید، دیدند ظرف آبی همراه دارد، حضرت به او فرمودند: «ابوذر! آب به همراه داشتی و [[تشنگی]] کشیدی؟» ابوذر گفت: آری، یا رسول الله، [[پدر]] و مادرم به قربانت، در راه به آبی رسیدم و وقتی چشیدم دیدم آب سرد و گوارایی است ولی نخوردم و با خود گفتم: از این آب نمیخورم مگر آنکه پیامبر بخورد. حضرت فرمودند: «ابوذر! خدا تو را بیامرزد! تنها [[زندگی]] میکنی و غریبانه میمیری و تنها داخل [[بهشت]] میشوی و مردمی به خاطر تو [[سعادتمند]] میشوند»<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۴.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[ابوذر غفاری (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۳.</ref> | ||
== ابوذر و [[اهل بیت]]{{عم}} == | == [[ابوذر]] و [[اهل بیت]]{{عم}} == | ||
ابوذر هرگز در راه [[حق]] از [[سرزنش]] ملامت کنندگان نهراسید و در راه [[ایمان]] و [[عقیده]] [[راستین]] خود در مواجهه با [[دشواریها]] و در مقابله با [[تبعیضها]] کمترین انعطافی از خود نشان نداد و هرگز تزلزلی به [[اراده]] [[استوار]] او راه نیافت. وی به تمام [[پیمانها]] و تعهدات خود در قبال [[اسلام]] و شخص [[نبی اکرم]]{{صل}} [[وفادار]] ماند. او به همه [[دستورها]] و وصایای [[رسول خدا]]{{صل}} عمل کرد و تا آخرین لحظه زندگیش از این روش [[عدول]] نکرد. وی یکی از حواریونی بود که تا آخر [[عمر]] از [[سیره]] سیدالمرسلین{{صل}} [[منحرف]] نشد. | ابوذر هرگز در راه [[حق]] از [[سرزنش]] ملامت کنندگان نهراسید و در راه [[ایمان]] و [[عقیده]] [[راستین]] خود در مواجهه با [[دشواریها]] و در مقابله با [[تبعیضها]] کمترین انعطافی از خود نشان نداد و هرگز تزلزلی به [[اراده]] [[استوار]] او راه نیافت. وی به تمام [[پیمانها]] و تعهدات خود در قبال [[اسلام]] و شخص [[نبی اکرم]]{{صل}} [[وفادار]] ماند. او به همه [[دستورها]] و وصایای [[رسول خدا]]{{صل}} عمل کرد و تا آخرین لحظه زندگیش از این روش [[عدول]] نکرد. وی یکی از حواریونی بود که تا آخر [[عمر]] از [[سیره]] سیدالمرسلین{{صل}} [[منحرف]] نشد. | ||
او در بیشترین جنگهای [[عصر رسالت]] در رکاب [[پیامبر اسلام]]{{صل}} علیه [[کفار]] و [[مشرکان]] [[شمشیر]] زد و پس از [[رحلت]] آن بزرگوار نیز بر اساس سفارشهای آشکار و [[نهان]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} از ملازمان | او در بیشترین جنگهای [[عصر رسالت]] در رکاب [[پیامبر اسلام]]{{صل}} علیه [[کفار]] و [[مشرکان]] [[شمشیر]] زد و پس از [[رحلت]] آن بزرگوار نیز بر اساس سفارشهای آشکار و [[نهان]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} از ملازمان راستین [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود و آشکارا [[مناقب]] و [[فضائل]] [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} را [[ترویج]] میکرد. وی به [[راستی]] مصداق، معروف پیامبر اسلام{{صل}} بود که فرمود: «در زیر [[آسمان]] کبود و در پهنه [[زمین]]، راستگوتر از ابوذر یافت نمیشود». ابوذر با برخورداری از چنین معنای بینظیری به [[نشر معارف]] [[آل پیامبر]] و ترویج و [[تحکیم]] [[منزلت]] آنان پرداخت و در [[گرایش]] [[مردم]] به اهل بیت نقش مهمی ایفا کرد<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۲.</ref>. | ||
از آنجا که ابوذر همواره امیرالمؤمنین علی{{ع}} را اول [[مسلمان]] میدانست و از هر نظر او را بر دیگران [[برتری]] میداد<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۱۶.</ref>، مردم را به برتری آن [[امام]]{{ع}} سفارش مینمودند و در هر فرصتی که پیش میآمد، این [[حقیقت]] را بازگو میکرد تا [[حجت]] بر همگان تمام شود. | از آنجا که ابوذر همواره امیرالمؤمنین علی{{ع}} را اول [[مسلمان]] میدانست و از هر نظر او را بر دیگران [[برتری]] میداد<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۱۶.</ref>، مردم را به برتری آن [[امام]]{{ع}} سفارش مینمودند و در هر فرصتی که پیش میآمد، این [[حقیقت]] را بازگو میکرد تا [[حجت]] بر همگان تمام شود. | ||
روزی علی{{ع}} در [[مسجد]] مشغول [[نماز]] بود و ابوذر نیز در گوشهای نشسته بود، مردی نزد او رفت و گفت: | روزی علی{{ع}} در [[مسجد]] مشغول [[نماز]] بود و [[ابوذر]] نیز در گوشهای نشسته بود، مردی نزد او رفت و گفت: «چه کسی را از همه بیشتر [[دوست]] میداری؟ زیرا به [[خدا]] [[سوگند]]، میدانم که محبوبترین فرد نزد تو محبوبترین فرد نزد [[رسول]] خداست». ابوذر جواب داد: «آری، همینطور است که گفتی، به خدا سوگند، آن شخص همان است که در حال [[نماز]] است» و به علی{{ع}} اشاره کرد<ref>المناقب، خوارزمی، ص۶۹؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۱۰۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۹، ص۲۷۶؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۷ – ۳۶۵.</ref>. | ||
[[ابن ابی الحدید]] از [[ابو رافع]] [[صحابی پیامبر]]{{صل}} نقل میکند: من برای [[عیادت]] ابوذر به صحرای [[ربذه]] رفتم، چون میخواستم با او [[وداع]] کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنهای به پا خواهد شد؛ بنابراین از | [[ابن ابی الحدید]] از [[ابو رافع]] [[صحابی پیامبر]]{{صل}} نقل میکند: من برای [[عیادت]] ابوذر به صحرای [[ربذه]] رفتم، چون میخواستم با او [[وداع]] کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنهای به پا خواهد شد؛ بنابراین از خدا بترسید و بر شما باد بر آن پیر بزرگوار [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، از دامن او دست برندارید و از او [[پیروی]] کنید؛ چراکه از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که به او میفرمود: «ای علی، تو نخستین کسی بودی که به من [[ایمان]] آوردهای و اولین کسی خواهی بود که در [[روز قیامت]] با من دست خواهی داد، تو [[صدیق اکبر]] و [[فاروق]] اعظمی که میان [[حق و باطل]] جدایی میاندازی و تو سالار مؤمنانی و [[اموال]] [[دنیوی]] سالار [[کافران]] است، تو [[برادر]] من و [[وزیر]] [[منی]]، تو بهترین بازمانده منی که [[دین]] مرا ادا میکنی و وعدههای مرا برآورده خواهی کرد»<ref>{{متن حدیث|أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ، وَ أَنْتَ اَلصِّدِّيقُ اَلْأَكْبَرُ، وَ أَنْتَ اَلْفَارُوقُ تُفَرِّقُ بَيْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ، وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِينَ، وَ أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي، وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِي تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ مَوْعِدِي}}؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۲۸.</ref>. | ||
ابن ابی الحدید در [[شرح نهج البلاغه]] میگوید: بعد از ماجرای [[سقیفه بنی ساعده]]، علی{{ع}} شبها [[فاطمه]]{{س}} را بر مرکب سوار میکردند و در حالی که دو فرزندش نیز همراه آنها بودند، نزد [[انصار]] میرفتند و از آنها [[یاری]] و کمک میخواستند. در این ماجرا چهل نفر [[وعده]] یاری و [[همکاری]] دادند و تا پای [[جان]] با وی [[بیعت]] کردند. علی{{ع}} به آنها فرمود: «شما هنگام صبح با سرهای تراشیده و [[سلاح]] به دست مقابل [[منزل]] من حاضر شوید». وقتی سپیده دمید از آن گروه تنها چهار نفر آمدند که عبارت بودند از: [[زبیر]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]] و [[سلمان]]<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس هلالی، ص۲۱۶.</ref>. علی{{ع}} میفرماید: «زمین به خاطر هفت نفر [[خلق]] شد و به [[برکت]] اینها [[باران]] نازل میشود و [[رزق]] [[الهی]] و [[امداد الهی]] به خاطر اینها میرسد، این هفت نفر عبارتاند از: ابوذر، سلمان، مقداد، [[عمار]]، [[حذیفه]] و عبدالله بن مسعود». سپس [[حضرت]] فرمود: «من [[امام]] اینهایم و اینها کسانی بودند که در [[نماز]] بر زهرا{{س}} حاضر بودند». [[شیخ صدوق]] در توضیح این [[حدیث]] میگوید: این حدیث به این معنا نیست که از ابتدا تا انتهای [[خلقت]]، این اشخاص مؤثر باشند بلکه به این معناست که در آن [[زمان]] تمام فوائدی که به [[زمین]] میرسید به خاطر اینها بود، چون در نماز بر زهرا{{س}} حاضر بودند. پس منظور از خلقت در [[کلام امام]] [[خلقت]] تقدیری است نه خلقت [[تکوینی]]<ref>الخصال، شیخ صدوق، ص۳۶۰-۳۶۱.</ref>. | |||
ابی سخیله نقل میکند که به همراه [[سلمان بن ربیعه]] عازم [[حج]] بودیم، در راه به [[ربذه]] رفتیم و ابوذر را [[ملاقات]] کردیم. ابوذر به ما گفت: به شما توصیه میکنم که در زمان [[فتنه]] به [[کتاب خداوند]] و [[علی بن ابیطالب]] [[رجوع]] کنید که من از [[رسول خدا]] شنیدم که فرمود: | ابی سخیله نقل میکند که به همراه [[سلمان بن ربیعه]] عازم [[حج]] بودیم، در راه به [[ربذه]] رفتیم و ابوذر را [[ملاقات]] کردیم. ابوذر به ما گفت: به شما توصیه میکنم که در زمان [[فتنه]] به [[کتاب خداوند]] و [[علی بن ابیطالب]] [[رجوع]] کنید که من از [[رسول خدا]] شنیدم که فرمود: «اولین کسی که به من [[ایمان]] آورد و مرا [[تصدیق]] کرد و اولین کسی که در [[قیامت]] با من خواهد بود، علی است، او [[صدیق اکبر]] است و جداکننده [[حق]] از [[باطل]] بعد از من است«<ref>رجال الکشی، کشی جزء اول، ص۲۷.</ref>. | ||
از مجموع آنچه در این بخش گذشت، به خوبی پیداست که [[ابوذر غفاری]] در طول زندگانی و [[عمر]] با [[برکت]] خود [[مطیع]] و پیرو امیرالمؤمنین علی{{ع}} بوده و او را امام و پیشوای خود و همه [[مسلمانان]] میدانسته و در راه [[دفاع از ولایت]] و [[حقانیت]] آن حضرت هیچگاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرده و لب فرو نبسته است. حتی در [[وصیت]] ابوذر هم سفارش درباره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} وجود دارد. | از مجموع آنچه در این بخش گذشت، به خوبی پیداست که [[ابوذر غفاری]] در طول زندگانی و [[عمر]] با [[برکت]] خود [[مطیع]] و پیرو امیرالمؤمنین علی{{ع}} بوده و او را [[امام]] و پیشوای خود و همه [[مسلمانان]] میدانسته و در راه [[دفاع از ولایت]] و [[حقانیت]] آن [[حضرت]] هیچگاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرده و لب فرو نبسته است. حتی در [[وصیت]] [[ابوذر]] هم سفارش درباره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} وجود دارد. | ||
داوود بن أبی [[عوف]] میگوید: [[معاویة]] بن [[ثعلبه]] لیثی به من گفت: آیا میخواهی تو را به [[حدیثی]] که در آن شکی نیست، [[آگاه]] سازم؟ گفتم: آری. گفت: هنگامی که ابوذر [[بیمار]] شد، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را [[وصی]] خود قرار داد و کارهایش را به وی واگذار کرد، برخی از کسانی که به عیادتش رفته بودند به او گفتند: ای ابوذر بهتر و زیبندهتر آن بود که امیرالمؤمنین [[عثمان]] را وصی خود قرار میدادی؟ ابوذر گفت: من به [[حق]]، امیرالمؤمنین را وصی خود قرار دادهام؛ به [[خدا]] [[سوگند]] که وی (علی{{ع}}) [[بهار]] [[دل]] و آرام [[جان]] است، اگر روزی سایهاش برسرتان نباشد، نه [[زمین]] را خواهید [[شناخت]] و نه [[اهل]] آن را<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۴؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۲-۹۳.</ref>. | |||
او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به [[رنج]] و [[غم]] بر پیکر [[فاطمه زهرا]] {{س}} [[نماز]] خواند. [[خروش]] او علیه [[بیداد]]، شُهره [[تاریخ]] است<ref>ر.ک: [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، | او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به [[رنج]] و [[غم]] بر پیکر [[فاطمه زهرا]]{{س}} [[نماز]] خواند. [[خروش]] او علیه [[بیداد]]، شُهره [[تاریخ]] است<ref>ر.ک: [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص۸۲۳.</ref>. | ||
=== [[دفاع]] از [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} === | ===[[دفاع]] از [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} === | ||
هنگامی که [[ابوبکر]] با آن صحنهسازی عجیب روی کار آمد و خود را [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} معرفی کرد، [[دوازده نفر]] از [[صحابه پیامبر]] [[تصمیم]] گرفتند به او [[اعتراض]] نمایند. هر یک جملاتی را گفتند تا آنکه ابوذر برخاست و گفت: | هنگامی که [[ابوبکر]] با آن صحنهسازی عجیب روی کار آمد و خود را [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} معرفی کرد، [[دوازده نفر]] از [[صحابه پیامبر]] [[تصمیم]] گرفتند به او [[اعتراض]] نمایند. هر یک جملاتی را گفتند تا آنکه ابوذر برخاست و گفت: «ای [[جماعت]] [[قریش]]! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و [[احترام]] [[رسول اکرم]] را رعایت نکردید. به [[خدا]] قسم، گروهی از [[عرب]] به دلیل این عمل، از [[دین]] خارج میشوند و دستهای هم در دین [[متزلزل]] و مضطرب خواهند شد. اگر [[خلافت]] را در [[خانواده]] [[پیامبر]]{{صل}} قرار میدادید هرگز اختلافی در میان [[مسلمانان]] رخ نمیداد؛ پس از این، هر کس به این امر [[طمع]] میورزد و چشمهای [[مردم]] [[دنیاپرست]] به سوی آن متوجه خواهد شد و خونهای زیادی در راه به دست آوردن آن به [[زمین]] خواهد ریخت و [[اهل]] [[دنیا]] آن را با [[جنگ]] و [[حکم]] به یکدیگر به دست خواهند آورد. | ||
شما همه میدانید و مردم [[صالح]] هم گواهند که رسول اکرم{{صل}} فرمود: | شما همه میدانید و مردم [[صالح]] هم گواهند که رسول اکرم{{صل}} فرمود: «[[خلیفه]]، پس از من [[علی بن ابیطالب]] است و پس از او فرزندانم حسن و حسین هستند و پس از آنها نیز از میان [[فرزندان]] [[پاک]] من خواهد بود». شما گفته پیامبر{{صل}} را نادیده گرفتید و [[عهد]] و [[وصیت]] او را فراموش کردید، از لذتهای [[زندگی دنیا]] [[پیروی]] نمودید و از نعمتهای پاینده و [[زندگی]] همیشگی [[آخرت]] دست کشیدید. شما نیز چون امتهای گذشته که پس از درگذشت [[پیامبران الهی]]، گفتههای آنان را فراموش کرده، [[دستورها]] و وصیتهای ایشان را ترک نمودند و از راه دین و [[حقیقت]] [[منحرف]] شدند، وصیتهای پیامبرتان را ترک کردید و [[آیین]] و [[احکام]] او را [[تحریف]] کردید، اما به زودی به [[کیفر]] [[اعمال ناشایست]] خود خواهید رسید»<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۰ – ۹۷.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۵.</ref> | ||
== در | == در [[عصر خلفا]] == | ||
=== | === [[دوران ابوبکر]] و [[عمر]] === | ||
از زندگانی ابوذر در دوره [[خلافت ابوبکر]] و عمر در [[مدینه]]، اطلاع زیادی در دست نیست. او با [[اعتقاد]] به [[جانشینی امام علی]] {{ع}}، با [[حکومت]] [[سقیفه]] [[مخالفت]] کرد و [[اهل بیت]] {{ع}} را به چشم برای سر، سر برای تن، [[آسمان]] برافراشته، [[کوه]] [[استوار]]، [[خورشید]] نیمروز و درخت زیتون [[تشبیه]] کرد<ref>بلاذری، أنساب، ج۲، ص۱۱۸؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱؛ آبی، ج۲، ص۷۷.</ref>. او در شمار چند نفری است که از [[مسیر حق]] [[منحرف]] نشد<ref>کلینی، ج۸، ص۲۴۵</ref>، [[مردم]] را به [[امام علی]] {{ع}} [[دعوت]] کرد<ref>صدوق، امالی، ص۲۷۴.</ref>. | از زندگانی [[ابوذر]] در دوره [[خلافت ابوبکر]] و عمر در [[مدینه]]، اطلاع زیادی در دست نیست. او با [[اعتقاد]] به [[جانشینی امام علی]]{{ع}}، با [[حکومت]] [[سقیفه]] [[مخالفت]] کرد و [[اهل بیت]]{{ع}} را به چشم برای سر، سر برای تن، [[آسمان]] برافراشته، [[کوه]] [[استوار]]، [[خورشید]] نیمروز و درخت [[زیتون]] [[تشبیه]] کرد<ref>بلاذری، أنساب، ج۲، ص۱۱۸؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱؛ آبی، ج۲، ص۷۷.</ref>. او در شمار چند نفری است که از [[مسیر حق]] [[منحرف]] نشد<ref>کلینی، ج۸، ص۲۴۵</ref>، [[مردم]] را به [[امام علی]]{{ع}} [[دعوت]] کرد<ref>صدوق، امالی، ص۲۷۴.</ref>. | ||
امام علی {{ع}} به موجب مسائل [[سیاسی]] پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}}، او را به [[سکوت]] و توجه نکردن به [[سرزنش]] سرزنش کنندگان [[فرمان]] داد<ref>کلینی، ج۲، ص۲۴۴.</ref>. او پس از رحلت رسول خدا {{صل}}، از مدینه به قصد مرزهای جهادی به [[شام]] رفت و همچنان تا دوره [[عثمان]] آنجا بود<ref>ابن سلام، ج۴، ص۳۴؛ ر. ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. [[خلیفه دوم]] او را (سهم او را) در شمار شرکت کنندگان در [[جنگ بدر]] قرار داد و ابوذر نیز خود را [[بدری]] مینامید<ref>ابن بطریق، ص۱۲۰.</ref>، وی به همراه [[عمرو بن عاص]] در سال نوزدهم در [[فتح مصر]] شرکت کرد<ref>مالک، ج۶، ص۴۷۱.</ref> و آنجا خانهای بنا نهاد<ref>طبرانی، ج۲، ص۱۴۸.</ref>. آنگاه به | امام علی{{ع}} به موجب مسائل [[سیاسی]] پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، او را به [[سکوت]] و توجه نکردن به [[سرزنش]] سرزنش کنندگان [[فرمان]] داد<ref>کلینی، ج۲، ص۲۴۴.</ref>. او پس از رحلت رسول خدا{{صل}}، از [[مدینه]] به قصد مرزهای [[جهادی]] به [[شام]] رفت و همچنان تا دوره [[عثمان]] آنجا بود<ref>ابن سلام، ج۴، ص۳۴؛ ر. ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. [[خلیفه دوم]] او را (سهم او را) در شمار شرکت کنندگان در [[جنگ بدر]] قرار داد و [[ابوذر]] نیز خود را [[بدری]] مینامید<ref>ابن بطریق، ص۱۲۰.</ref>، وی به همراه [[عمرو بن عاص]] در [[سال نوزدهم]] در [[فتح مصر]] شرکت کرد<ref>مالک، ج۶، ص۴۷۱.</ref> و آنجا خانهای بنا نهاد<ref>طبرانی، ج۲، ص۱۴۸.</ref>. آنگاه به شام رفت و در فتح [[بیت المقدس]] و [[جابیه]] حضور داشت<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۷۴.</ref>. همچنین در سال ۲۳، در [[لشکرکشی]] [[معاویه]] به [[عموریه]] و در سال ۲۷، در فتح قبرس شرکت داشت<ref>بلاذری، فتوح، ص۱۵۵؛ طبری، ج۴، ص۲۴۱ و ۲۵۷.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵.</ref> | ||
=== | === [[دوران عثمان]] === | ||
==== برخورد با کجرویهای | ==== برخورد با کجرویهای عثمان ==== | ||
عثمان در طول [[تاریخ]] [[خلافت]] خود با بخششهای بیجا ـ به خصوص در اواخر عمرش ـ به [[اقوام]] خود، مسیر [[حکومت اسلامی]] را به [[بیراهه]] کشاند و افراد [[ناصالح]] و بیفضیلت را در بلاد دور و نزدیک بر [[مسند حکومت]] نشاند، به طوری که مکررا مورد [[اعتراض]] [[مسلمانان]] قرار گرفت، اما چون اعتراضها کارساز نبود، همگان را به [[مخالفت]] با حکومت وی برانگیخت. در این میان [[ابوذر غفاری]] از معدود افرادی بود که جلوتر از همه لب به اعتراض گشود و بر [[اعمال]] و [[رفتار]] | عثمان در طول [[تاریخ]] [[خلافت]] خود با بخششهای بیجا ـ به خصوص در اواخر عمرش ـ به [[اقوام]] خود، مسیر [[حکومت اسلامی]] را به [[بیراهه]] کشاند و افراد [[ناصالح]] و بیفضیلت را در بلاد دور و نزدیک بر [[مسند حکومت]] نشاند، به طوری که مکررا مورد [[اعتراض]] [[مسلمانان]] قرار گرفت، اما چون اعتراضها کارساز نبود، همگان را به [[مخالفت]] با حکومت وی برانگیخت. در این میان [[ابوذر غفاری]] از معدود افرادی بود که جلوتر از همه لب به اعتراض گشود و بر [[اعمال]] و [[رفتار]] عثمان و سایر کارگزارانش خرده گرفت و چون شنید خانههای [[بیت المال]] را در [[اختیار]] [[مروان حکم]] و دیگران گذاشته آشکارا در کوچه و بازار [[رفتار]] وی را مورد ملامت قرار میداد و فریاد میزد: [[کافران]] را به عذابی دردناک [[بشارت]] باد و این [[آیه]] را [[تلاوت]] میکرد: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref>.<ref>جهت مطالعه بیشتر ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶. </ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۵-۹۶.</ref> | ||
[[ابوذر]] هر از چند گاهی که به قصد انجام [[مراسم حج]] به [[حجاز]] میآمد، در [[مدینه]] با عثمان و [[کعب الاحبار]] درگیر میشد. عثمان او را از ماندن در مدینه منع میکرد و از وی میخواست به شام بازگردد<ref>بلاذری، انساب، ج۵، ص۵۱۲ و ۵۴۲.</ref>. [[اسراف]] و [[تبذیر]] معاویه در [[اموال عمومی]]، ابوذر را در کار خود مصممتر و با [[ترغیب]] [[نیازمندان]] به مشارکتشان در [[اموال]] [[ثروتمندان]]، شام را برای معاویه [[ناامن]] کرد<ref>طبری، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. بخشی از [[اختلاف]] ابوذر با عثمان و معاویه، به [[زکات]] و چگونگی استفاده از اموال عمومی مربوط بود. البته بنا بر روایتی از [[زراره]]، [[امام صادق]] {{ع}} ریشه [[نزاع]] [[أبوذر]] و عثمان را، درباره زکات از | [[ابوذر]] هر از چند گاهی که به قصد انجام [[مراسم حج]] به [[حجاز]] میآمد، در [[مدینه]] با [[عثمان]] و [[کعب الاحبار]] درگیر میشد. عثمان او را از ماندن در مدینه منع میکرد و از وی میخواست به [[شام]] بازگردد<ref>بلاذری، انساب، ج۵، ص۵۱۲ و ۵۴۲.</ref>. [[اسراف]] و [[تبذیر]] [[معاویه]] در [[اموال عمومی]]، ابوذر را در کار خود مصممتر و با [[ترغیب]] [[نیازمندان]] به مشارکتشان در [[اموال]] [[ثروتمندان]]، شام را برای معاویه [[ناامن]] کرد<ref>طبری، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. بخشی از [[اختلاف]] ابوذر با عثمان و معاویه، به [[زکات]] و چگونگی استفاده از اموال عمومی مربوط بود. البته بنا بر روایتی از [[زراره]]، [[امام صادق]]{{ع}} ریشه [[نزاع]] [[أبوذر]] و عثمان را، درباره زکات از [[عصر نبوی]]{{صل}} دانسته و [[رسول خدا]]{{صل}} در آن [[زمان]] به نفع ابوذر[[حکم]] کرده است<ref>طوسی، استبصار، ج۲، ص۱۰.</ref>. | ||
در سال سی با [[فرمان]] عثمان، ابوذر در بدترین شرایط به مدینه بازگردانده شد<ref>ابن اعثم، ج۲، ص۱۵؛ طبری، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. او با [[دفاع]] از مواضع خود، دیگران را [[منحرف]] و خود را به رسول خدا {{صل}} نزدیکتر میدانست<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۴.</ref> و [[خلیفه]] را [[نکوهش]] میکرد. گاهی نیز با خواندن | در سال سی با [[فرمان]] عثمان، ابوذر در بدترین شرایط به مدینه بازگردانده شد<ref>ابن اعثم، ج۲، ص۱۵؛ طبری، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. او با [[دفاع]] از مواضع خود، دیگران را [[منحرف]] و خود را به رسول خدا{{صل}} نزدیکتر میدانست<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۴.</ref> و [[خلیفه]] را [[نکوهش]] میکرد. گاهی نیز با خواندن آیه {{متن قرآن|يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ}}<ref>«روزی که آن را در آتش دوزخ بگدازند» سوره توبه، آیه ۳۵.</ref>، وی را در شمار [[دوزخیان]] میشمرد. برای نخستین بار، ابوذر [[برادری]] را در این دوره [[تفسیر]] کرد و ملاکهای معینی برای آن ارائه داد. او داشتن کارهای [[حکومتی]]، [[املاک]] و مرکبها را ناقض [[برادری]] خواند و بر همین مبنا، برادری با [[ابو موسی اشعری]] را رد کرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۴.</ref>. | ||
[[عثمان]]، [[حق]] صدور [[فتوا]] را از وی گرفت و به | [[عثمان]]، [[حق]] صدور [[فتوا]] را از وی گرفت و به [[ربذه]]، در مسیر [[مدینه]] به [[عراق]] و محل نگهداری شتران [[بیت المال]] ـ تبعیدش کرد، ولی [[ابوذر]] [[سوگند]] یاد کرد پیش از آنکه [[شمشیر]] سرش را جدا کند، شنیدههای خود را از [[رسول خدا]]{{صل}} بازگو کند<ref>ابن سعد، ج۲، ص۲۷۰.</ref>. ابوذر تا پایان [[عمر]] در ربذه [[زندگی]] کرد و در توجیه [[تنهایی]] خود گفت: [[امر به معروف و نهی از منکر]]، هیچ [[دوستی]] برای من باقی نگذاشت. او در تنهاییِ [[پیش بینی]] شده از سوی رسول خدا{{صل}}، در ربذه به سال ۳۲ درگذشت و [[عبدالله بن مسعود]] همراه با گروهی از یارانش مانند [[حجر]] بن ادبر و [[مالک اشتر]] ـ که از عراق عازم [[حج]] بودند ـ بر وی [[نماز]] خواند<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. | ||
عدهای به استناد [[روایت]] [[کمیل]]، ابوذر را تبعیدی عثمان به [[سرزمین شام]] دانسته و مدت اقامت وی را در آنجا یک سال گفتهاند<ref>بلاذری، أنساب، ج۵، ص۵۴۳.</ref>. [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.</ref> و مفید<ref>امالی، ص۱۲۱ و ۱۶۲.</ref> تصریح کردهاند که ابوذر، تبعیدی عثمان به [[شام]] است. [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۵-۲۵۶.</ref> این سخن را، نظر بیشتر [[سیرهنویسان]] و علمای [[اخبار]] دانسته است. شاید منظور اینان، ممانعت عثمان از ادامه اقامت وی در مدینه باشد و این ادعا را گفتار عثمان در خطاب به ابوذر، {{عربی| | عدهای به استناد [[روایت]] [[کمیل]]، ابوذر را تبعیدی عثمان به [[سرزمین شام]] دانسته و مدت اقامت وی را در آنجا یک سال گفتهاند<ref>بلاذری، أنساب، ج۵، ص۵۴۳.</ref>. [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.</ref> و مفید<ref>امالی، ص۱۲۱ و ۱۶۲.</ref> تصریح کردهاند که ابوذر، تبعیدی عثمان به [[شام]] است. [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۵-۲۵۶.</ref> این سخن را، نظر بیشتر [[سیرهنویسان]] و علمای [[اخبار]] دانسته است. شاید منظور اینان، ممانعت عثمان از ادامه اقامت وی در مدینه باشد و این ادعا را گفتار عثمان در خطاب به ابوذر، {{عربی|«ألحق بمكتبك وكان مكتبه بالشام»}}؛ [[تأیید]] میکند<ref>بلاذری، انساب، ج۵، ص۵۱۲ و ۵۴۲.</ref>. | ||
برخی از جبل عاملیها افزودهاند [[معاویه]] نیز، او را به روستاهای دوردست جبل عامل [[تبعید]] کرد تا سخنانش تأثیری در مرکز [[فرمانروایی]] او نداشته باشد. از اینرو، [[تشیع]] جبل عامل را، نتیجه تلاشهای | برخی از [[جبل]] عاملیها افزودهاند [[معاویه]] نیز، او را به روستاهای دوردست جبل عامل [[تبعید]] کرد تا سخنانش تأثیری در مرکز [[فرمانروایی]] او نداشته باشد. از اینرو، [[تشیع]] جبل عامل را، نتیجه تلاشهای ابوذر دانستهاند<ref>حر عاملی، ج۱، ص۱۳؛ امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۵؛ همو، خطط، ص۸۴؛ مروه، ص۱۳.</ref>. [[محسن امین]] با [[حدیثی]] از [[امام صادق]]{{ع}}: {{متن حدیث |هؤلاء شیعتنا حقا}} و روایتی از [[عمار]] و [[زید بن ارقم]]، خواسته است نشان دهد که بیشتر ساکنان [[جبل]] عامل، از دیرباز [[شیعه]] بودهاند<ref>ر. ک: امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۵.</ref>. اینان وجود مساجدی به نام [[ابوذر]] را در روستاهای صرفند و مخالیس جبل عامل، شاهدی بر گفتار خود دانستهاند<ref>امین، خطط، ص۶۵؛ نقیه، ص۳۴-۳۵.</ref>، اما هیچ نقل کهنی، بیانگر حضور وی در جبل عامل نیست<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵.</ref>. | ||
==== علت [[تبعید]] ==== | ==== علت [[تبعید]] ==== | ||
مهمترین علتی که باعث شد | مهمترین علتی که باعث شد [[عثمان]]، ابوذر را تبعید کند [[حقگویی]] و [[صراحت]] بیان او بود و این مطلب به طور روشن از [[تاریخ]] [[زندگی]] ابوذر به دست میآید. اما چرا ابوذر[[تقیه]] نمیکرد و هر خلاف حقی میدید صریحاً [[اعتراض]] و از آن [[انتقاد]] میکرد؟ زیرا هنگامی که خواست با [[پیامبر اسلام]] [[بیعت]] کند [[حضرت]] با او شرط کرد که هر کجا که بود [[حق]] را اظهار کند، هر چند عدهای آن را نپسندند. | ||
وقتی [[عبدالرحمان عوف]] از [[دنیا]] رفت، [[اموال]] زیادی از او باقی ماند. هنگامی که عثمان آنها را بین وارثانش تقسیم میکرد، [[مردم]] گفتند: درباره [[آخرت]] عبدالرحمان به خاطر این [[مال]] فراوانی که باقی گذاشته است، ترسانیم! عثمان از کعب پرسید: نظر تو درباره کسی که این | وقتی [[عبدالرحمان عوف]] از [[دنیا]] رفت، [[اموال]] زیادی از او باقی ماند. هنگامی که عثمان آنها را بین وارثانش تقسیم میکرد، [[مردم]] گفتند: درباره [[آخرت]] عبدالرحمان به خاطر این [[مال]] فراوانی که باقی گذاشته است، ترسانیم! عثمان از کعب پرسید: نظر تو درباره کسی که این مال را جمع کرده چیست؟ با اینکه [[انفاق]] میکرد و در [[راه خدا]] استفاده مینمود و...، کعب گفت: «من درباره او جز [[نیکی]] و خوبی نظری ندارم؛ زیرا از راه [[حلال]] کسب کرده بود و اتفاقات زیادی داشته است». | ||
وقتی | وقتی ابوذر این مطلب را شنید، استخوان شتری را برداشت و به تعقیب کعب پرداخت. به کعب گفتند: ابوذر در تعقیب توست، او فرار کرد تا به نزد عثمان آمد و به وی [[پناهنده]] شد. وقتی ابوذر نزد عثمان آمد، همین که چشم کعب به ابوذر افتاد برخاست و پشت سر [[خلیفه]] ایستاد. [[ابوذر]] گفت: «ای یهودیزاده! [[خیال]] میکنی عبدالرحمان [[خطاکار]] نیست با وجود این اموالی که جمع کرده است؟»<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۳۲۷.</ref>. | ||
مهمترین چیزی که باعث [[اعتراض]] به عثمان میشد [[بخشش]] بیحد و حساب عثمان به بستگان و خویشاوندانش از [[بنیامیه]] و اطرافیانش بود. فهرستی که [[علامه امینی]] از کتابهای [[اهل سنت]] جمعآوری کرده [[شاهد]] این مدعاست؛ وی جمع بخششهای عثمان را به برخی افراد ۴۳۱۰۰۰۰ دینار و ۱۲۶۷۷۰۰۰۰ درهم نقل کرده است. از جمله به [[عبدالرحمان عوف]] که در شورای شش نفری، [[خلافت]] را به عثمان داد ۲۵۶۰۰۰۰۰ دینار، به [[خاندان]] [[حکم بن العاص]] (عموی عثمان) ۲۰۲۰۰۰۰ درهم، به [[طلحه]] ۳۲۲۰۰۰۰۰ درهم، و به [[زبیر]] ۵۹۸۰۰۰۰۰ درهم بخشید. همچنین هنگامی که عثمان کشته شد ۱۵۰ هزار دینار و ۳۵۰۰۰۰۰ درهم موجودی داشت و گردنبند زنش معادل ثلث [[مالیات]] [[آفریقا]] قیمت داشت. | مهمترین چیزی که باعث [[اعتراض]] به [[عثمان]] میشد [[بخشش]] بیحد و حساب عثمان به بستگان و خویشاوندانش از [[بنیامیه]] و اطرافیانش بود. فهرستی که [[علامه امینی]] از کتابهای [[اهل سنت]] جمعآوری کرده [[شاهد]] این مدعاست؛ وی جمع بخششهای عثمان را به برخی افراد ۴۳۱۰۰۰۰ دینار و ۱۲۶۷۷۰۰۰۰ درهم نقل کرده است. از جمله به [[عبدالرحمان عوف]] که در شورای شش نفری، [[خلافت]] را به عثمان داد ۲۵۶۰۰۰۰۰ دینار، به [[خاندان]] [[حکم بن العاص]] (عموی عثمان) ۲۰۲۰۰۰۰ درهم، به [[طلحه]] ۳۲۲۰۰۰۰۰ درهم، و به [[زبیر]] ۵۹۸۰۰۰۰۰ درهم بخشید. همچنین هنگامی که عثمان کشته شد ۱۵۰ هزار دینار و ۳۵۰۰۰۰۰ درهم موجودی داشت و گردنبند زنش معادل ثلث [[مالیات]] [[آفریقا]] قیمت داشت. | ||
ابوذر که اینگونه بخششهای بیجا را [[مشاهده]] میکرد، از عثمان [[انتقاد]] میکرد و در کوچه و بازار [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref> و مانند آن را با صدای بلند قرائت میکرد<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۸، ص۲۸۶. </ref>. | ابوذر که اینگونه بخششهای بیجا را [[مشاهده]] میکرد، از عثمان [[انتقاد]] میکرد و در کوچه و بازار [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref> و مانند آن را با صدای بلند قرائت میکرد<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۸، ص۲۸۶. </ref>. | ||
[[دوستان]] عثمان پیوسته [[اعتراضات]] وی را به | [[دوستان]] عثمان پیوسته [[اعتراضات]] وی را به عثمان خبر میدادند، اما او چارهای نمیدید. روزی یکی از دوستانش را پیش ابوذر فرستاد تا او دست از اعتراض بردارد، ابوذر گفت: «عثمان مرا از [[خواندن قرآن]] باز میدارد، به [[خدا]] قسم، به خاطر [[خشنودی]] عثمان خدا را خشمناک نخواهم ساخت»<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۸، ص۲۹۳.</ref>. | ||
عثمان که دید نمیتواند با [[تهدید]] ابوذر را از این کار بازدارد، خواست با دادن [[پول]] او را ساکت کند و [[تصور]] کرد او هم مانند مانند | عثمان که دید نمیتواند با [[تهدید]] ابوذر را از این کار بازدارد، خواست با دادن [[پول]] او را ساکت کند و [[تصور]] کرد او هم مانند مانند طلحه و زبیر و دیگران است تا بتواند به دینش دستبرد بزند و او را ساکت کند. پس کیسهای طلا به یکی از غلامانش داد تا برای [[ابوذر]] ببرد و به او گفت: «اگر بتوانی به او بدهی، تو را [[آزاد]] میکنم». [[غلام]] کیسه طلا را نزد ابوذر آورد اما هر چه [[اصرار]] کرد او نپذیرفت، تا آنکه به او گفت: «ای ابوذر! اگر به خاطر [[عثمان]] نمیپذیری به خاطر من قبول کن که اگر بپذیری آزاد خواهم شد»، ابوذر گفت: «آری، تو آزاد میشوی اما من [[بنده]] خواهم شد»<ref>أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۱، به نقل از لباب الآداب.</ref>. | ||
روزی ابوذر مریض بود با کمک [[عصا]] نزد عثمان رفت و دید صدهزار درهم جلوی عثمان است و جمعیتی هم اطرافش نشسته، منتظرند این [[مال]] را میانشان قسمت کند. ابوذر گفت: | روزی ابوذر مریض بود با کمک [[عصا]] نزد عثمان رفت و دید صدهزار درهم جلوی عثمان است و جمعیتی هم اطرافش نشسته، منتظرند این [[مال]] را میانشان قسمت کند. ابوذر گفت: «این چه [[مالی]] است، از کجا آمده و برای چه [[مصرف]] خواهد شد؟ » عثمان گفت: «این، صدهزار درهم است که از محلی آوردهاند، منتظرم این مقدار هم بر آن افزوده شود تا بعد [[تصمیم]] بگیرم». ابوذر گفت: «صدهزار درهم بیشتر است یا چهار دینار؟ » عثمان گفت: «البته صدهزار درهم». ابوذر گفت: به یاد داری شبی با تو [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} رفتیم، [[حضرت]] به اندازهای غمناک بود که جواب [[سلام]] ما را به [[درستی]] نداد. اما [[روز]] بعد که خدمتش رسیدیم او را خندان و خوشحال یافتیم، گفتیم: [[پدر]] و مادرمان به قربانت، دیشب شما را چنان محزون دیدیم و امروز چنین خندان؟ فرمود: «آری، دیشب چهار دینار از [[بیتالمال]] [[مسلمین]] پیش من بود که تقسیم نکرده بودم و از آن میترسیدم که مرگم فرا رسد و این مال نزد من بماند، اما امروز به مصرف رساندم و بسیار خوشحالم». | ||
عثمان رو به [[کعب الاحبار]] کرد و گفت: «کسی که [[زکات]] مالش را داده است آیا بعد از آن نیز چیزی بر او [[واجب]] است؟ » کعب الاحبار گفت: «نه، اگر خانهای از خشت طلا و خشت [[نقره]] نیز بسازد بر او چیزی نیست». ابوذر عصایش را بلند کرد و بر سر کعب کوبید و گفت: «ای پسر [[یهودی]]! تو چه کسی هستی تا درباره [[احکام]] [[مسلمین]] نظر بدهی، گفتار [[خدا]] مقدم بر گفته توست، خدا میفرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref>». [[عثمان]] گفت: «ابوذر! تو پیر و خرفت شدهای و عقلت را از دست دادهای و اگر به خاطر [[مصاحبت]] [[پیامبر]]{{صل}} نبود تو را میکشتم». [[ابوذر]] گفت: «حبیبم [[پیامبر خدا]]{{صل}} به من خبر داد که نه میتوانید مرا بفریبید و نه آنکه بکشید! اما عقلم آنقدر باقی است تا خبری را که از پیامبر خدا شنیدم، [[حفظ]] داشته باشم». | |||
عثمان گفت: | عثمان گفت: «از پیامبر{{صل}} چه شنیدهای؟ » ابوذر گفت: از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: «هرگاه [[خاندان]] [[ابیالعاص]] به سی نفر برسند [[مال]] خدا را مال خود میخوانند، [[قرآن]] را وسیله [[مکر]] و [[فریب]] میسازند و [[بندگان]] را بردگان خود میپندارند«. عثمان گفت: «ای گروه [[یاران محمد]]! هیچ یک از شما این خبر را از پیامبر{{صل}} شنیده است؟ » همه گفتند: نه. عثمان، علی{{ع}} را فراخواند، علی{{ع}} آمد، عثمان گفت: «یا ابا [[الحسن]]! ببین این [[مرد]] [[دروغگو]] چه میگوید!» علی{{ع}} فرمود: «این چنین مگو؛ زیرا از پیامبر{{صل}} شنیدم که فرمود: «آسمان [[سایه]] نیفکند و [[زمین]] حمل نکند مردی را که از ابوذر راستگوتر باشد!« همه گفتند: ابوذر راستگوست و این مطلب را درباره وی از پیامبر{{صل}} شنیدهایم<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۵-۲۹۶.</ref>. | ||
[[اعتراضات]] ابوذر به | [[اعتراضات]] ابوذر به عثمان [[روز]] به روز زیادتر میشد، یک روز که [[جمعیت]] بسیاری اطراف عثمان بودند از او پرسید: آیا برای [[خلیفه]] جایز است [[مالی]] را از [[بیتالمال]] [[قرض]] بردارد تا وقتی که ممکن شد بپردازد؟ [[کعب الاحبار]] گفت: «مانعی ندارد». در اینجا باز هم ابوذر نتوانست [[تحمل]] کند و رو به کعب نمود و گفت: «یهودیزاده! تو میخواهی [[احکام دین]] خودمان را به ما بیاموزی؟ » [[عثمان]] به [[ابوذر]] گفت: «ابوذر! خیلی ما را [[اذیت]] میکنی و [[یاران]] و [[اصحاب]] مرا ملامت مینمایی، از پیش من برو!»<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۴.</ref>. | ||
در مجلس دیگری عثمان به ابوذر مطالبی گفت، ابوذر به او گفت: من تو را [[نصیحت]] کردم ولی تو درباره من بدگمان بودی، همانطور که همراهان تو را نیز [[پند]] دادم و آنها نیز درباره من بدگمان بودند. عثمان گفت: | در مجلس دیگری عثمان به ابوذر مطالبی گفت، ابوذر به او گفت: من تو را [[نصیحت]] کردم ولی تو درباره من بدگمان بودی، همانطور که همراهان تو را نیز [[پند]] دادم و آنها نیز درباره من بدگمان بودند. عثمان گفت: «تو [[دروغ]] میگویی، بلکه میخواهی فتنهگری کنی و دوستدار فتنهای، اما این را بدان که [[شام]] پیش روی ماست»، ابوذر گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]، گناهی بر من نیست جز اینکه خواستم [[امر به معروف و نهی از منکر]] کنم». عثمان [[غضبناک]] شد و گفت: «به من بگویید با این پیرمرد [[دروغگو]] چه کنم؟ آیا او را بزنم یا [[زندانی]] کنم و یا او را بکشم؛ زیرا او میخواهد بین [[مسلمانان]] جدایی بیندازد؛ یا اینکه او را به جای دوری [[تبعید]] کنم». در این موقع علی{{ع}} که حاضر بود لب به سخن گشود گفت، و فرمود: «درباره این مرد همان مطلبی را به تو میگویم که [[مؤمن آل فرعون]] گفت: {{متن قرآن|وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ}}<ref>«و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref>. عثمان جواب [[حضرت]] را با [[درشتی]] داد و حضرت نیز جواب عثمان را داد. بدین ترتیب عثمان ابوذر را به شام تبعید کرد<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۶-۲۹۷.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۷؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶.</ref> | ||
==== ابوذر در شام ==== | ==== ابوذر در شام ==== | ||
وقتی عثمان ابوذر را به شام تبعید کرد، او هر [[روز]] در میان [[اجتماع]] [[مردم]] شام [[سخنرانی]] و آنان را به [[اطاعت خدا]] و [[ترک گناهان]] [[دعوت]] میکرد. همچنین روایاتی که از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره [[فضائل اهل بیت]] شنیده بود، بیان میکرد و ایشان را به [[پیروی]] از [[خاندان]] [[عترت پیامبر]] توصیه میفرمود تا آنکه بسیاری از مردم آنجا به [[اهل بیت]]{{عم}} علاقهمند شدند. | وقتی عثمان ابوذر را به شام تبعید کرد، او هر [[روز]] در میان [[اجتماع]] [[مردم]] شام [[سخنرانی]] و آنان را به [[اطاعت خدا]] و [[ترک گناهان]] [[دعوت]] میکرد. همچنین روایاتی که از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره [[فضائل اهل بیت]] شنیده بود، بیان میکرد و ایشان را به [[پیروی]] از [[خاندان]] [[عترت پیامبر]] توصیه میفرمود تا آنکه بسیاری از [[مردم]] آنجا به [[اهل بیت]]{{عم}} علاقهمند شدند. | ||
چون | چون [[ابوذر]] مرد [[حق]] بود و هرچه را که با حق و [[دستورات اسلام]] سازگار نبود نمیتوانست [[تحمل]] کند، در [[شام]] هم دست از [[نهی از منکر]] برنداشت. وقتی که [[معاویه]] [[کاخ]] «الخضراء» را ساخت، ابوذر به او گفت: «معاویه! اگر این کاخ را از [[مال]] [[خدا]] ساختهای [[خیانت]] کردهای و اگر از مال شخصی بنا کردی، [[اسراف]] نمودهای و خدا اسرافکنندگان را [[دوست]] نمیدارد»<ref>انساب الأشراف، بلاذری، ج۵، ص۵۴۲؛ البلدان، ابن الفقیه، ص۴۴۳.</ref>. | ||
ابوذر همیشه در سخنرانیهای خود در شام، این جملات را تکرار میکرد: | ابوذر همیشه در سخنرانیهای خود در شام، این جملات را تکرار میکرد: «در [[زمان جاهلیت]]، در آن دورانی که هنوز [[پیامبری]] برای ما نیامده بود و کتابی فرستاده نشده بود، [[پیمان]] را [[محترم]] میشمردیم؛ [[راستگو]] بودیم و [[دروغ]] را بد میشمردیم؛ با [[همسایگان]] به [[نیکی]] [[رفتار]] میکردیم؛ میهمان را [[عزیز]] میداشتیم و با [[فقرا]] [[همدردی]] مینمودیم، تا آنکه [[اسلام]] آمد و این [[صفات پسندیده]] را [[تأیید]] کرد؛ [[مسلمانان]] هم به این [[کردار]] و صفات گرویده، به آنها عمل میکردند. اما طولی نکشید [[فرمانداران]] کارهای [[زشتی]] کردند که نه با [[قرآن]] و نه با [[روش پیامبر]] سازگار است؛ [[حق]] را زیر پا نهاده و [[باطل]] را زنده کردند، [[راستگویان]] را [[دروغگو]] و [[دروغگویان]] را راستگو دانستند و [[مردمان]] نالایق و [[ناصالح]] را به [[کارها]] گماشته، [[افراد صالح]] و [[متقی]] را [[خانهنشین]] نمودند». | ||
[[جاسوسان]] و [[چاپلوسان]] به | [[جاسوسان]] و [[چاپلوسان]] به معاویه گفتند اگر ابوذر به این کار ادامه دهد باعث [[شورش]] مردم خواهد شد. معاویه از این پیشامد نگران شد و به [[عثمان]] نوشت: ابوذر صبح و شام برای مردم [[سخنرانی]] میکند و مطالبی میگوید که باعث [[نگرانی]] من شده است؛ اگر به مردم اینجا احتیاج داری او را به نزد خود بخوان، در غیر این صورت [[جمعیت]] اینجا را از تو برمیگرداند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۲۸۳.</ref>. [[عثمان]] در جواب نوشت: همین که [[نامه]] من به تو رسید او را بر جهاز شتری چموش و بدون روپوش سوار کن و به سوی من روانه ساز (موقعی که [[ابوذر]] به [[مدینه]] رسید، گوشت پاهایش در اثر برخورد با چوب جهاز شتر بسیار آسیب دیده بود)<ref>الفتوح، ابن اعثم، ج۲، ص۳۷۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۷.</ref>. | ||
معاویه کسانی را پیش ابوذر فرستاد و آنها نامه عثمان را برای او خواندند، ابوذر در همان [[ساعت]] بارش را بست و آماده حرکت شد. مردم که از حرکت ابوذر مطلع شدند، نزد او [[اجتماع]] کرده، گفتند: | [[معاویه]] کسانی را پیش ابوذر فرستاد و آنها نامه عثمان را برای او خواندند، ابوذر در همان [[ساعت]] بارش را بست و آماده حرکت شد. [[مردم]] که از حرکت ابوذر مطلع شدند، نزد او [[اجتماع]] کرده، گفتند: «ابوذر! [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند، چه تصمیمی داری؟ چرا از نزد ما میروی و ما را از دیدارت [[محروم]] میکنی؟ » ابوذر گفت: «نه آمدنم به [[اختیار]] خود بود و نه در بازگشت به اختیار و میل خود میروم؛ مرا به این [[سرزمین]] فرستادند و حالا هم از اینجا میبرند، [[تصور]] میکنم بین رابطه من و آنها همیشه چنین باشد تا آنکه زنجیر [[ستمکاران]] قطع شود و صفحه [[روزگار]] از وجود آنان [[پاک]] گردد». | ||
وقتی که مردم شام از [[تبعید]] ابوذر [[آگاه]] شدند خود را برای بدرقه باشکوهی آماده کردند؛ | وقتی که مردم [[شام]] از [[تبعید]] ابوذر [[آگاه]] شدند خود را برای بدرقه باشکوهی آماده کردند؛ جمعیت انبوهی، پشت سر ابوذر به راه افتادند تا آنکه از [[شهر]] شام خارج شده، به دیر مُرّان<ref>دیر مران محلی است نزدیک شام (پر آب و دارای درختان فراوان و خوش آب و هوا) که ولید بن یزید بن عبدالملک و هارون الرشید آنجا را آسایشگاه و استراحتگاه خود قرار داده بودند؛ ولید در همین مکان از دنیا رفت.</ref> رسیدند. ابوذر پیاده و آماده [[نماز]] شد، جلو ایستاد و آن جمعیت پشت سر وی نماز خواندند. پس از [[خواندن نماز]] برخاست و آخرین [[سخنرانی]] آتشین خود را بیان کرد<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۷.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۱؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶؛ [[یدالله حاجیزاده|حاجیزاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۵.</ref> | ||
او پس از [[ستایش خدا]]، گفت: | او پس از [[ستایش خدا]]، گفت: «مردم! همیشه شما را به آنچه موجب [[سعادت]] و [[رستگاری]] است توصیه کردم و هیچگاه درصدد ایجاد شکاف و [[اختلاف]] در میان [[جمعیت]] [[مسلمانان]] نبودهام؛ [[خدا]] را [[حمد]] کنید». صدای جمعیت به {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ}} بلند شد. سپس گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}. جمعیت هم در [[اقرار]] کردن به [[شهادت]] از وی [[پیروی]] کردند. | ||
سپس گفت: | سپس گفت: «شهادت میدهم که [[قیامت]] [[حق]] است؛ [[بهشت و جهنم]] حق است و به آنچه از طرف خدا آمده است اقرار میکنم، [[مردم]]، شما هم به اقرار من [[گواه]] باشید». همه گفتند: ما همگی شهادت میدهیم. [[ابوذر]] گفت: «آری، آنهایی که مردهاند هم باید شهادت دهند به شرط آنکه از [[ظالم]] و [[ستمگران]] [[پشتیبانی]] نکرده و صورت [[حق]] بهجانبی به کار آنان نداده و صحه بر عمل ایشان ننهاده و در [[ظلم و ستم]] با آنها [[همکاری]] نکرده باشند. | ||
ای مردم! در نماز و [[روزه]] از [[غضب]] و [[خشم خدا]] بترسید، موقع [[نماز خواندن]] [[اجتماع]] کنید، روزه را ضایع نکنید و با [[اعمال]] [[گناه]] [[زمامداران]] خود را [[خشنود]] نکنید؛ اگر در [[دین]] بدعتی نهادند و حکمی را [[تغییر]] دادند از ایشان دوری کنید و از آنها [[انتقاد]] و با آنها [[مبارزه]] نمایید؛ هر چند شما را [[شکنجه]] دهند و از [[حقوق اجتماعی]] محرومتان کنند و تبعیدتان نمایند، تا آنکه | ای مردم! در [[نماز]] و [[روزه]] از [[غضب]] و [[خشم خدا]] بترسید، موقع [[نماز خواندن]] [[اجتماع]] کنید، روزه را ضایع نکنید و با [[اعمال]] [[گناه]] [[زمامداران]] خود را [[خشنود]] نکنید؛ اگر در [[دین]] بدعتی نهادند و حکمی را [[تغییر]] دادند از ایشان دوری کنید و از آنها [[انتقاد]] و با آنها [[مبارزه]] نمایید؛ هر چند شما را [[شکنجه]] دهند و از [[حقوق اجتماعی]] محرومتان کنند و تبعیدتان نمایند، تا آنکه خدا از شما خشنود گردد. اوست [[خدای بزرگ]] و توانا، هیچگاه [[خشم]] [[پروردگار]] را با [[خشنودی]] دیگران [[معامله]] نکنید؛ خدا من و شما را بیامرزد و در اینجا با شما خداحافظی میکنم و بر شما [[درود]] میفرستم». مردم گفتند: «درود [[خدا]] بر تو باد ای [[ابوذر]]! ای [[یاور]] باوفای [[رسول]] خدا». سپس [[جمعیت]] گفتند: «ای ابوذر! اگر به ما [[اجازه]] دهی از رفتنت جلوگیری میکنیم و تو را برمیگردانیم». | ||
ابوذر گفت: | ابوذر گفت: «نه، برگردید! خدا به شما جزای خیر دهد، اگر چنین کنید [[ستمکاران]] شما را [[شکنجه]] داده، [[زندانی]] میکنند و یا [[تبعید]] میشوید. [[صبر]] من در [[سختیها]] و [[شدائد]] و [[مصیبتها]] از شما بیشتر است، باز هم به شما سفارش میکنم که از [[اختلاف]] و [[تفرقه]] دوری کنید»<ref>الأمالی، شیخ مفید، ص۱۶۳-۱۶۴.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۳.</ref> | ||
==== بازگشت از [[شام]] ==== | ==== بازگشت از [[شام]] ==== | ||
هنگامی که ابوذر را پیش [[خلیفه]] آوردند، [[عثمان]] گفت: | هنگامی که ابوذر را پیش [[خلیفه]] آوردند، [[عثمان]] گفت: «خدا چشم [[عمرو]] را روشن نگرداند». ابوذر گفت: «به خدا قسم، [[پدر]] و مادرم نام مرا عمرو ننهادند، لکن خداچشم کسی را که با او [[مخالفت]] میکند و [[نافرمانی]] او را پیشه کرده و از [[هوای نفس]] [[پیروی]] میکند، روشن نگرداند». | ||
در این حال، [[کعب الاحبار]] برخاست و رو به ابوذر کرد و گفت: | در این حال، [[کعب الاحبار]] برخاست و رو به ابوذر کرد و گفت: «پیرمرد! از خدا نمیترسی که درباره [[امیرالمؤمنین]] چنین میگویی و جواب او را میدهی؟ » ابوذر عصای خود را بر سر کعب زد و گفت: «ای فرزند [[یهودی]]! تو چه کسی هستی که درباره کار [[مسلمانان]] اظهار نظر میکنی؟ به خدا قسم هنوز [[یهودیت]] از [[قلب]] تو خارج نشده است». در این موقع عثمان گفت: «به خدا قسم، در یک محل با تو نخواهم بود» و سپس [[فرمان]] داد او را ببرند و اطرافیان عثمان او را بیرون کردند. | ||
مدتی گذشت و کسی با [[ | مدتی گذشت و کسی با ابوذر[[سخن]] نمیگفت. روزی عثمان او راطلبید و به او گفت: «میدانی چه کردی؟» ابوذر گفت: «درباره تو [[خیرخواهی]] کردم، اما تو به من [[خیانت]] کردی». عثمان گفت: «دروغ میگویی، تو [[فتنهجویی]] را [[دوست]] داری؛ شام را بر ما شوراندی». ابوذر گفت: «مانند دو نفر قبلی باش تا کسی بر تو اعتراضی نکند». عثمان گفت: «این حرفها به تو مربوط نیست». [[ابوذر]] گفت: «به [[خدا]] قسم، درباره تو حیلهای نکردم؛ [[امر به معروف و نهی از منکر]] نمودم». [[عثمان]] ناراحت شد و رو به [[جمعیت]] کرد و گفت: «بگویید که با این پیرمرد [[دروغگو]] چه کنم، او را بزنم، [[زندانی]] کنم، یا او را بکشم؟ چون [[اجتماع]] [[مسلمانان]] را بر هم زده است و یا آنکه او را [[تبعید]] کنم؟ » ابوذر گفت: «عثمان! هم [[پیامبر]] را دیدهای و هم [[ابوبکر]] و [[عمر]] را، آیا روش تو مانند آنهاست؟ به خدا چنین نیست؛ زیرا تو مانند فردی [[ستمکار]] با من [[رفتار]] میکنی». عثمان گفت: «از [[سرزمین]] ما بیرون برو، نباید در اینجا بمانی». ابوذر گفت: «خدا میداند که چقدر [[همسایگی]] با تو را [[دشمن]] میدارم، به کجا [[روم]]؟ » عثمان گفت: «هر جا که خواهی برو». ابوذر گفت: «آیا به [[شام]]، سرزمین [[جهاد با کفار]] بروم؟ » عثمان گفت: «عجب! در شام [[فتنه]] به پا کردی و [[شورش]] نمودی تا آنکه تو را به اینجا آوردم، آیا دوباره تو را برگردانم!» ابوذر گفت: «به [[عراق]] بروم؟» عثمان گفت: «نه؛ زیرا [[مردم عراق]] فتنهجو هستند و همواره بر [[زمامداران]] ایراد میگیرند و میشورند». ابوذر گفت: «به [[مصر]] بروم؟» عثمان گفت: «نه». ابوذر گفت: «پس به کجا روم؟» عثمان گفت: «به دورترین نقطه از طرف شرق»<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۱، ص۱۸۰، به نقل از واقدی.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۴.</ref> | ||
==== | ==== تبعید به [[ربذه]]<ref>ربذه در نزدیکی مدینه و در سر راه حجاج به طرف مکه معظمه قرار دارد و فاصلهاش با مدینه منوره در حدود سه روز است. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۳، ص۲۴.</ref> ==== | ||
عثمان دستور داد هنگام تبعید، کسی با ابوذر[[سخن]] نگوید و او را بدرقه ننماید و به [[مروان حکم]] دستور داد تا فرمانش را [[اجرا]] کند؛ لذا جز [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و [[عقیل]] ([[برادر]] [[امیرالمؤمنین]]) و حسن و حسین{{عم}} و [[عمار]] و عده کمی از [[بنیهاشم]] کسی [[جرأت]] نکرد [[ابوذر]] را بدرقه کند. هنگامی که [[حسن بن علی]]{{ع}} با ابوذر[[سخن]] میگفت، [[مروان]] گفت: «با او سخن نگو! مگر امر [[خلیفه]] را نشنیدهای که کسی نباید با این مرد سخن بگوید، اگر نشنیدهای اینک بشنو و با او سخن مگو». | |||
در این موقع علی{{ع}} تازیانهای بین دو گوش مرکب وی زد و گفت: | در این موقع علی{{ع}} تازیانهای بین دو گوش مرکب وی زد و گفت: «دور شو! [[خدا]] تو را هلاک کند». مروان به [[عثمان]] [[شکایت]] کرد و عثمان هم سخت بر علی{{ع}} خشمناک شد. | ||
وقتی ابوذر برای خداحافظی از بدرقهکنندگان ایستاد، علی{{ع}} به او فرمود: «ای ابوذر، تو به خاطر | وقتی ابوذر برای خداحافظی از بدرقهکنندگان ایستاد، علی{{ع}} به او فرمود: «ای ابوذر، تو به خاطر خدا [[خشم]] کردی، پس به همان کسی که برایش [[غضب]] کردی، [[امیدوار]] باش، این [[مردم]] از تو بر دنیایشان ترسیدند و تو از آنها بر دینت، پس آنچه را که آنان برایش در وحشتاند به خودشان واگذار و از آنچه که میترسی ایشان گرفتارش شوند ([[عذاب الهی]]) فرار کن. عجبا! که چه محتاجاند به آنچه از آن منعشان کردی و چه [[بینیازی]] از آنچه که از تو دریغ کردند. به زودی خواهی یافت که [[پیروزی]] برای کیست و چه کسی بیشتر مورد [[حسرت]] قرار میگیرد. ای ابوذر اگر درهای [[آسمانها]] و [[زمین]] به روی بندهای بسته شود و او از خدای خود بترسد، [[خداوند]] راهی برای وی خواهد گشود. ای ابوذر! [[آرامش]] خویش را تنها در [[حق]] جست و جو کن و غیر از [[باطل]] چیزی تو را به [[وحشت]] نیافکند، بدان اگر دنیایشان را میپذیرفتی، دوستت داشتند و اگر سهمی از آن را به خود اختصاص میدادی (و با آنان کنار میآمدی) [[دست]] از تو بر میداشتند»<ref>{{متن حدیث|یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ اَلْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اُهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۰.</ref>. سپس [[امام]]{{ع}} به همراهان خود فرمود: «با عمویتان خداحافظی کنید، [[عقیل]]! تو هم با برادرت [[وداع]] کن». | ||
عقیل گفت: | عقیل گفت: «ابوذر! چگونه با تو سخن بگویم با آنکه میدانی تو را [[دوست]] میداریم و تو هم ما را دوست داری و جدایی از تو بر ما سخت است، اما [[تقوا]] پیشه کن؛ زیرا [[نجات]] و [[رستگاری]] در آن است و [[بردبار]] باش که [[بردباری]]، [[بزرگواری]] است؛ بدان که سنگین و دشوار دانستن [[صبر]] از [[ناتوانی]] است و دور دانستن [[عافیت]] و نجات [[ناامیدی]] است، بنابراین از ناامیدی و [[ناشکیبایی]] دوری کن». | ||
[[عمار یاسر]] در حالی که [[بغض]] گلویش را گرفته بود، گفت: | [[عمار یاسر]] در حالی که [[بغض]] گلویش را گرفته بود، گفت: «خدا کسانی را که تو را به [[وحشت]] انداختهاند، مورد [[رحمت]] قرار ندهد و کسانی را که تو را ترساندند، ایمن نگرداند. [[ابوذر]]! [[آگاه]] باش که اگر دنیادوست بودی و از [[ثروت دنیا]] میپذیرفتی تو را [[محترم]] میشمردند و اگر از کردارشان [[انتقاد]] نمیکردی تو را برمیگزیدند. مردمی که با تو همصدا نمیشوند و [[اعمال]] آنها را درست میدانند، همان کسانی هستند که به [[دنیا]] علاقهمندند و از [[مرگ]] هراساناند؛ چنین جمعیتی به موضوعات از نظر [[دین]] نگاه نمیکنند بلکه تمام همتشان جلب [[رضایت]] [[زمامداران]] است؛ اینان سوداگراناند که دینشان را به دنیا فروختند: {{متن قرآن|خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ}}<ref>«در این جهان و در جهان واپسین زیان دیده است؛ این همان زیان آشکار است» سوره حج، آیه ۱۱.</ref>». | ||
قطرات [[اشک]] ابوذر بر گونهاش جاری شد و گفت: [[خدا]] شما را رحمت کند ای [[خاندان | قطرات [[اشک]] ابوذر بر گونهاش جاری شد و گفت: [[خدا]] شما را رحمت کند ای [[خاندان نبوت]]. آری، جدایی از [[دوستان]] از هر دردی سختتر است، چنانکه [[شاعر]] شیرینزبان [[عرب]] گفته: {{عربی|یقولونَ اِنَّ الْمَوْتَ صَعْبٌ عَلَی الْفَتی *** مُفارَقَةُ الْأَحْبابِ وَ اللهِ أَصْعَبُ}}؛ میگویند که مرگ، بر [[جوان]] دشوار است، اما من میگویم مفارقت و دوری از دوستان از مردن سختتر است. سپس گفت: «ای خاندان نبوت! مفارقت شما بر من دشوار است، هرگاه شما را میبینم [[پیامبر خدا]] را به یاد میآورم و در [[مدینه]] به جز شما به کسی [[دلبستگی]] نداشتم. در [[حجاز]] بر [[عثمان]] گران بودم و در [[شام]] بر [[معاویه]]. [[مردم]] آنها را تحریک کردند تا آنکه مرا به جایی میفرستند که هیچ [[یار]] و مددکار و هیچ مونسی جز [[خدا]] ندارم. به خدا قسم که جز او [[یاوری]] نمیخواهم و با وجود او از چیزی [[وحشت]] ندارم». [[ابوذر]] به راه افتاد و علی{{ع}} و همراهان به مدینه برگشتند<ref>السقیفه و فدک، جوهری، ص۷۸-۸۰.</ref>. | ||
نقل شده است پس از بازگشت، به [[امیرالمؤمنین]] گفتند که | نقل شده است پس از بازگشت، به [[امیرالمؤمنین]] گفتند که عثمان به خاطر بدرقه ابوذر بر تو [[غضب]] کرده است، فرمود: {{متن حدیث|غَضِبَ الْخَيْلُ عَلَى صُمِّ اللَّجَمِ}}<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۴۳۹-۴۴۰.</ref>؛ مثل اینکه اسب بر دهنهاش غضب کند؛ یعنی چه اهمیتی دارد. | ||
هنگامی که علی{{ع}} از مشایعت ابوذر برگشت، عثمان به او گفت: | هنگامی که علی{{ع}} از مشایعت ابوذر برگشت، عثمان به او گفت: «چه چیز باعث شد که [[مروان]]، [[مأمور]] مرا برگرداندی و امر مرا کوچک شمردی، مگر دستور من به تو نرسیده بود؟» علی{{ع}} فرمود: «اما فرستاده تو خواست مرا برگرداند و من او را برگرداندم، [[ولی امر]] تو را کوچک نشمردم». عثمان گفت: «مگر نشنیدی که گفتم کسی با ابوذر[[سخن]] نگوید؟» علی{{ع}} فرمود: «مگر بناست که به هر چه امر کنی، هر چند [[معصیت]] باشد، آن را [[اطاعت]] کنم؟»<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۴۱؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۹.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۶؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۸ـ ۱۰۰.</ref> | ||
===== [[حقطلبی]] ===== | ===== [[حقطلبی]] ===== | ||
پس از آنکه ابوذر مدتی را در [[ربذه]] با [[سختی]] به سر برد، به مدینه بازگشت. موقعی که جمعیتی اطراف عثمان بودند نزد او رفت و گفت: | پس از آنکه ابوذر مدتی را در [[ربذه]] با [[سختی]] به سر برد، به مدینه بازگشت. موقعی که جمعیتی اطراف عثمان بودند نزد او رفت و گفت: «یا امیرالمؤمنین، مرا از [[وطن]] خود به جایی که هیچ وسیله [[زندگی]] در آنجا نیست، فرستادهای! نه زراعتی دارم تا از آن استفاده کنم و نه [[مال]] و حشمی که به وسیله آن به [[زندگی]] خود ادامه دهم و نه [[خادمی]] که به من [[خدمت]] کند و نه منزلی که در آن زندگی کنم؛ به جز چند گوسفندی که بهرهای ندارند چیزی ندارم و جز [[همسر]] خود خدمتکاری ندارم و منزلی جز [[سایه]] درخت برایم نیست. حال که مرا به زندگی در چنین جایی مجبور ساختهای پس [[خادم]] و گوسفندانی به من بده تا بتوانم زندگی کنم». [[عثمان]] صورتش را از او برگرداند و به طرف دیگر نشست. | ||
[[ابوذر]] برای بار دوم نیز، به دیدن عثمان رفت و درخواست خود را تکرار کرد، اما باز هم عثمان اعتنایی نکرد. [[حبیب بن سلمه]] به حال ابوذر [[دلسوزی]] نمود. و گفت: | [[ابوذر]] برای بار دوم نیز، به دیدن عثمان رفت و درخواست خود را تکرار کرد، اما باز هم عثمان اعتنایی نکرد. [[حبیب بن سلمه]] به حال ابوذر [[دلسوزی]] نمود. و گفت: «ابوذر! من هزار درهم و یک خادم و پانصد گوسفند به تو خواهم داد». ابوذر پاسخ داد: «هزار درهم و خادم و گوسفندانت را به کسی بده که محتاج باشد! من به خاطر [[فقر]] و [[تنگدستی]] [[طلب]] نمیکنم، بلکه [[حق]] خود را از [[بیتالمال]] که [[خدا]] در کتابش برای من قرار داده است، میخواهم». | ||
در این هنگام علی{{ع}} وارد شد و عثمان به ایشان گفت: | در این هنگام علی{{ع}} وارد شد و عثمان به ایشان گفت: «یا علی! این مرد [[سفیه]] و [[نادان]] را از ما دور کن». [[حضرت]] فرمود: «سفیه کیست؟ » عثمان گفت: «ابوذر!» [[امام]]{{ع}} فرمود: او سفیه نیست؛ از [[پیامبر]] شنیدم که فرمود: «آسمان سایه نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد. او را به منزله [[مؤمن آل فرعون]] قرار بده، اگر [[دروغ]] بگوید دروغش علیه اوست و اگر راست بگوید بیشتر از آنچه از [[عذاب]] به شما [[وعده]] میدهد، خواهید دید«<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۵.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۹.</ref> | ||
===== [[نامه]] به [[حذیفه]] ===== | ===== [[نامه]] به [[حذیفه]] ===== | ||
هنگامی که ابوذر در [[ربذه]] تنها بود و به [[غربت]]، فقر، [[تنهایی]] و [[مرگ]] فرزند دچار شده بود نامهای بدین مضمون به حذیفه نوشت: | هنگامی که ابوذر در [[ربذه]] تنها بود و به [[غربت]]، فقر، [[تنهایی]] و [[مرگ]] فرزند دچار شده بود نامهای بدین مضمون به [[حذیفه]] نوشت: «به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[بخشاینده]]؛ برادرم! آن چنان از [[خدا]] بترس که [[اشک]] چشمت زیاد گردد و قلبت را [[آتش]] بزند؛ [[خواب]] [[شب]] را از چشمانت دور سازد و بدنت را در [[اطاعت خدا]] آزرده سازد؛ آری، برای کسی که میداند [[آتش جهنم]] جایگاه کسانی است که خدا بر ایشان [[خشم]] گرفته، سزاوار است که گریهاش طولانی شود و آنقدر [[زحمت]] [[عبادت]] و [[بیداری]] شب را [[تحمل]] کند تا [[یقین]] کند خدا از او [[راضی]] است. | ||
و برای کسی که یقین دارد [[بهشت]] جاویدان مخصوص کسانی است که خدا از ایشان راضی است، سزاوار است آنقدر به خدا روی آورد که [[رستگار]] گردد تا گذشت از [[مال]] و فرزند و [[همسر]] و [[روزه]] و [[شب زندهداری]] و [[مبارزه]] با [[ستمکاران]] در [[راه خدا]] بر او آسان باشد تا آنکه یقین کند بهشت بر او [[واجب]] شده است و یقین حاصل نخواهد کرد تا وقتی خدا را [[ملاقات]] کند. | و برای کسی که یقین دارد [[بهشت]] جاویدان مخصوص کسانی است که خدا از ایشان راضی است، سزاوار است آنقدر به خدا روی آورد که [[رستگار]] گردد تا گذشت از [[مال]] و فرزند و [[همسر]] و [[روزه]] و [[شب زندهداری]] و [[مبارزه]] با [[ستمکاران]] در [[راه خدا]] بر او آسان باشد تا آنکه یقین کند بهشت بر او [[واجب]] شده است و یقین حاصل نخواهد کرد تا وقتی خدا را [[ملاقات]] کند. | ||
[[برادر]] عزیزم! برای آنکه دلم مقداری تسکین یابد و آتش درونم خاموش گردد، [[عقده]] [[دل]] را نزد تو میگشایم، [[غم]] و [[اندوه]] و مصیبتهایم را به تو میگویم و [[ظلمها]] و ستمهای ستمکاران را به تو اظهار میکنم؛ من گناهی مرتکب نشده و جرمی نکردهام جز آنکه به چشم خود دیدم که [[ستم]] میکنند و به گوش خود شنیدم [[حقکشی]] میکنند، پس ایراد گرفتم و [[انتقاد]] کردم، آنگاه سهمیه مرا از [[بیتالمال]] قطع کردند، به بیابان ریگزار [[ربذه]] تبعیدم نمودند، از [[فامیل]] و [[دوستان]] عزیزم دورم ساختند و از [[حرم]] [[پیامبر خدا]] محرومم نمودند. به خدا [[پناه]] میبرم از آنکه [[شکوه]] و شکایتی کنم، بلکه خواستم به تو خبر دهم که به آنچه خدا برای من خواسته خشنودم و این مطلب را به تو نوشتم تا [[دعا]] کنی و از خدا برای من و تمام [[مسلمانان]] [[گشایش]] بخواهی؛ | [[برادر]] عزیزم! برای آنکه دلم مقداری تسکین یابد و آتش درونم خاموش گردد، [[عقده]] [[دل]] را نزد تو میگشایم، [[غم]] و [[اندوه]] و مصیبتهایم را به تو میگویم و [[ظلمها]] و ستمهای ستمکاران را به تو اظهار میکنم؛ من گناهی مرتکب نشده و جرمی نکردهام جز آنکه به چشم خود دیدم که [[ستم]] میکنند و به گوش خود شنیدم [[حقکشی]] میکنند، پس ایراد گرفتم و [[انتقاد]] کردم، آنگاه سهمیه مرا از [[بیتالمال]] قطع کردند، به بیابان ریگزار [[ربذه]] تبعیدم نمودند، از [[فامیل]] و [[دوستان]] عزیزم دورم ساختند و از [[حرم]] [[پیامبر خدا]] محرومم نمودند. به خدا [[پناه]] میبرم از آنکه [[شکوه]] و شکایتی کنم، بلکه خواستم به تو خبر دهم که به آنچه خدا برای من خواسته خشنودم و این مطلب را به تو نوشتم تا [[دعا]] کنی و از خدا برای من و تمام [[مسلمانان]] [[گشایش]] بخواهی؛ والسلام»<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۰.</ref>. | ||
===== پاسخ [[حذیفه]] ===== | ===== پاسخ [[حذیفه]] ===== | ||
حذیفه [[نامه]] ابوذر را خواند و از سرگذشت وی متأثر گردید و جواب او را بدین صورت نوشت: | حذیفه [[نامه]] [[ابوذر]] را خواند و از سرگذشت وی متأثر گردید و جواب او را بدین صورت نوشت: «به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ نامهات که شامل [[نصیحت]] و [[موعظه]] و [[تفکر]] در عاقب امر و [[تشویق]] نمودن به [[عبادت]] بود، به دستم رسید. برادرم! تو همیشه نسبت به من و سایر [[مؤمنین]] مهربان بودی و آنان را به [[خیر و خوبی]] وادار میکردی و از [[بدیها]] باز میداشتی و میگفتی: بدون فضل [[پروردگار]] و [[راهنمایی]] او نمیتوان [[رستگار]] شد و جز با [[حمایت]] [[لطف]] او نمیتوان از [[عذاب]] رست. از [[خداوند متعال]] برای خود و همه [[امت]] [[آمرزش]] و [[رحمت]] فراوان میخواهم. آنچه را درباره [[مصیبتها]] و محنتها و [[غربت]] و [[محرومیت]] از [[حقوق اجتماعی]] یادآور شدی، دانستم. | ||
[[برادر]] عزیزم! به [[خدا]] قسم آنچه بر تو وارد شده بر من سخت و دشوار است و مرا ناراحت ساخت. اگر ممکن بود که با [[مال]] و هستیام از تو [[دفاع]] کنم، با کمال [[رضایت]] از تمام داراییام صرفنظر میکردم تا خدا از تو [[رفع گرفتاری]] کند. اگر ممکن بود مقداری از [[گرفتاری]]، [[فقر]] و [[آزار]] و [[شکنجه]] تو را [[تحمل]] کنم، به [[جان]] و [[دل]] میخریدم و با تو [[برادری]] مینمودم؛ اما چه کنم که جز آنچه خدا خواسته است چارهای نداریم. | [[برادر]] عزیزم! به [[خدا]] قسم آنچه بر تو وارد شده بر من سخت و دشوار است و مرا ناراحت ساخت. اگر ممکن بود که با [[مال]] و هستیام از تو [[دفاع]] کنم، با کمال [[رضایت]] از تمام داراییام صرفنظر میکردم تا خدا از تو [[رفع گرفتاری]] کند. اگر ممکن بود مقداری از [[گرفتاری]]، [[فقر]] و [[آزار]] و [[شکنجه]] تو را [[تحمل]] کنم، به [[جان]] و [[دل]] میخریدم و با تو [[برادری]] مینمودم؛ اما چه کنم که جز آنچه خدا خواسته است چارهای نداریم. | ||
خط ۲۴۶: | خط ۲۴۶: | ||
برادرم! بر آنچه از دست رفته [[غم]] مخور و از آنچه بر تو وارد شده محزون مباش، اینها همه به نفع [[دین]] و [[آخرت]] توست، و از خدا بهترین [[ثواب]] را [[امیدوار]] باش. | برادرم! بر آنچه از دست رفته [[غم]] مخور و از آنچه بر تو وارد شده محزون مباش، اینها همه به نفع [[دین]] و [[آخرت]] توست، و از خدا بهترین [[ثواب]] را [[امیدوار]] باش. | ||
برادرم! برای ما مرگ از [[زندگی]] بهتر است؛ زیرا [[بلاها]] و مصیبتها چنان بر ما فرود آمده است که [[روزگار]] را برای ما چون شب ظلمانی نموده، [[فتنهها]] برانگیخته شده و شمشیرها کشیده شدهاند و هر که با آن روبهرو شود، کشته میشود. تمام [[قبایل]] داخل [[فتنه]] شدهاند، هر که [[ظلم]] و ستمش بیشتر است، عزیزتر و محترمتر و هر که [[متقی]] و پرهیزکارتر است، [[ذلیل]] و زبونتر؛ [[خدا]] ما و شما را در چنین زمانی [[حفظ]] فرماید. همواره و در هر حال، در شب و [[روز]]، ایستاده و نشسته، تو را [[دعا]] میکنم. [[امید]] است [[خداوند متعال]] بپذیرد. اوست که خلاف [[وعده]] نمیکند؛ زیرا در [[قرآن مجید]] فرموده است: {{متن قرآن|قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ}}<ref>«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم که آنان که از پرستش من سر برمیکشند به زودی با خواری در دوزخ درمیآیند» سوره غافر، آیه ۶۰.</ref>. پس از [[تکبر]] در عبادتش به او [[پناه]] میبریم. خدا برای ما و شما به زودی [[نجات]] و گشایشی عطا فرماید؛ | برادرم! برای ما مرگ از [[زندگی]] بهتر است؛ زیرا [[بلاها]] و مصیبتها چنان بر ما فرود آمده است که [[روزگار]] را برای ما چون شب ظلمانی نموده، [[فتنهها]] برانگیخته شده و شمشیرها کشیده شدهاند و هر که با آن روبهرو شود، کشته میشود. تمام [[قبایل]] داخل [[فتنه]] شدهاند، هر که [[ظلم]] و ستمش بیشتر است، عزیزتر و محترمتر و هر که [[متقی]] و پرهیزکارتر است، [[ذلیل]] و زبونتر؛ [[خدا]] ما و شما را در چنین زمانی [[حفظ]] فرماید. همواره و در هر حال، در شب و [[روز]]، ایستاده و نشسته، تو را [[دعا]] میکنم. [[امید]] است [[خداوند متعال]] بپذیرد. اوست که خلاف [[وعده]] نمیکند؛ زیرا در [[قرآن مجید]] فرموده است: {{متن قرآن|قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ}}<ref>«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم که آنان که از پرستش من سر برمیکشند به زودی با خواری در دوزخ درمیآیند» سوره غافر، آیه ۶۰.</ref>. پس از [[تکبر]] در عبادتش به او [[پناه]] میبریم. خدا برای ما و شما به زودی [[نجات]] و گشایشی عطا فرماید؛ والسلام»<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۹-۴۱۰، به نقل از الفصول سید مرتضی.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۱.</ref> | ||
===== در کنار [[قبر]] پسر ===== | ===== در کنار [[قبر]] پسر ===== | ||
هنگامی که ابوذر به [[ربذه]] [[تبعید]] شد، یگانه پسر او از [[دنیا]] رفت و خود او را به [[خاک]] سپرد. پس از آن، قبر را هموار کرد و در کنار قبر فرزند عزیزش نشست و با چشم گریان برای جوانش مرثیه گفت: | هنگامی که [[ابوذر]] به [[ربذه]] [[تبعید]] شد، یگانه پسر او از [[دنیا]] رفت و خود او را به [[خاک]] سپرد. پس از آن، قبر را هموار کرد و در کنار قبر فرزند عزیزش نشست و با چشم گریان برای جوانش مرثیه گفت: «فرزند عزیزم! خدا تو را بیامرزد که دارای [[اخلاق پسندیده]] بودی و با [[پدر]] و [[مادر]] به [[نیکی]] [[رفتار]] میکردی و پدرت از تو [[خشنود]] بود، اما بدان! به خدا قسم، از [[مرگ]] تو ناراحت نشدم و مرگت مرا نشکست، چون به غیر خدا حاجتی ندارم. اگر از [[ترس]] [[عذاب]] ناگهانی قبر نبود، [[دوست]] داشتم به جای تو مرده باشم. از مردنت ناراحت نیستم اما ناراحتم که چه بر سر تو آمد. من به حال خود [[گریه]] نمیکنم بلکه به حال تو میگریم، ای کاش! میدانستم از تو چه پرسیدند و در جواب چه گفتی». سپس به طرف [[آسمان]] رو کرد و گفت: «بار خدایا! آنچه از [[حقوق]] پدری بر او [[واجب]] کردی بر او بخشیدم. پروردگارا! تو هم از حقوق خود بگذر که از من سزاوارتری»<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۵۰؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۶.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۲.</ref> | ||
== وفات == | == [[وفات]] == | ||
ابوذر در سال ۳۱ یا ۳۲ [[هجری]] در [[ربذه]] | [[ابوذر]] در سال ۳۱ یا ۳۲ [[هجری]] در [[ربذه]] وفات یافت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵.</ref>. از [[همسر]] ابوذر نقل شده است: همین که آثار [[مرگ]] بر چهره ابوذر ظاهر شد، من شروع به گریه نمودم، پرسید: چرا گریه میکنی؟ گفتم: چگونه گریه نکنم در حالی که در این بیابان کفنی ندارم که تو را با آن [[کفن]] کنم! گفت: «گریه نکن، وقتی که مُردم، روی مرا بپوشان و در کنار جاده بنشین، جمعیتی از راه میرسند و مرا [[دفن]] میکنند. روزی من و جماعتی در [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} بودیم، [[حضرت]] فرمود: «یکی از شما در بیابانی از [[دنیا]] خواهد رفت، جمعیتی از [[مؤمنین]] بر جنازه او حاضر خواهند شد». همه کسانی که در آن مجلس با من بودند، در میان [[جمعیت]] و یا در [[شهر]] و [[قریه]] از دنیا رفتند و غیر از من کسی نمانده است و آن منم که در بیابان خواهم مرد. مواظب جاده باش که به زودی آنچه میگویم خواهی دید؛ زیرا نه من [[دروغ]] میگویم و نه به من دروغ گفتهاند». گفتم: [[حجاج]] همه رفتهاند، جمعیت از کجا خواهد آمد؟ گفت: «مواظب راه باش». | ||
در همین هنگام صدای قافلهای مرا متوجه خود کرد، جماعتی آمدند و از من پرسیدند: ای [[زن]]! در این بیابان چه میکنی؟ گفتم: مردی از [[مسلمانان]] در حال | در همین هنگام صدای قافلهای مرا متوجه خود کرد، جماعتی آمدند و از من پرسیدند: ای [[زن]]! در این بیابان چه میکنی؟ گفتم: مردی از [[مسلمانان]] در حال مرگ است، او را کفن کنید، [[خدا]] به شما [[اجر]] دهد. گفتند: او کیست؟ گفتم: [[ابوذر غفاری]]. همه گفتند: [[آه]]! [[پدر]] و مادرمان فدای [[ابوذر]]. همگی عنان مرکبها را بر گردن آنها انداخته، دوان دوان خود را به ابوذر رساندند. ابوذر به آنها گفت: «بر شما مژده باد که [[پیامبر خدا]] شما را یاد کرده و از امروز شما خبر داده بود، بدانید اگر [[لباس]] بزرگی داشتم حتماً آن را [[کفن]] خود قرار میدادم. شما را به [[خدا]] قسم میدهم کسی که [[امیر]] یا [[رئیس]] جمعیتی است یا نامهرسان است مرا کفن نکند». | ||
از میان | از میان [[جمعیت]]، [[جوانی]] از [[انصار]] گفت: «من دو [[جامه]] در وسایلم دارم که مادرم آن را بافته است و یک جامه هم بر تن دارم». ابوذر به او گفت: «تو مرا کفن کن»، و آنگاه از [[دنیا]] رفت. جمعیت او را [[غسل]] داده، کفن نمودند و [[ابن مسعود]] یا [[مالک اشتر]] بر جنازه وی [[نماز]] خواند. پس او را [[دفن]] نموده، [[همسر]] و دختر او را به [[مدینه]] بردند. | ||
در [[روایت]] دیگری آمده است که چون بر جنازه ابوذر نماز خوانده شد، مالک اشتر بالای [[قبر]] وی ایستاد و گفت: | در [[روایت]] دیگری آمده است که چون بر جنازه ابوذر نماز خوانده شد، مالک اشتر بالای [[قبر]] وی ایستاد و گفت: «بار خدایا! این، [[بدن]] ابوذر، [[یار]] [[پیامبر]] است، او در زمره عبادتکنندگان، تو را [[عبادت]] و در راه تو با [[مشرکین]] [[جهاد]] کرده است؛ [[دینی]] را [[تغییر]] نداد و سنتی را عوض نکرد. اما خلافی دید و [[اعتراض]] کرد و در [[دل]]، مخالف را [[دشمن]] گرفت و به این جهت به او [[ستم]] کردند و او را تبعیدش نمودند و ناچیزش شمردند تا آنکه غریبانه در بیابان [[جان]] داد. خدایا! آنکه او را [[محروم]] ساخته است و او را [[تبعید]] نموده، از [[حرم]] و محل [[هجرت]] پیامبرش دور ساخته است، هلاک گردان». همه دستها را بلند کرده، آمین گفتند<ref>رجال الکشی، کشی، ص۶۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۴؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۴؛ [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص۶۶۸؛ [[یدالله حاجیزاده|حاجیزاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۷؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص۸۲۳.</ref> | ||
== ویژگیهای ابوذر == | == ویژگیهای [[ابوذر]] == | ||
وی بادپا و مرد شجاعی بود با قامتی کشیده، جسمی تکیده و نیرومند، چهرهای گندمگون و جذاب، چشمانی گود و موهایی سفید<ref>بلاذری، أنساب، ج۱، ص۱۳۸.</ref>، در گفتار، [[راستگوترین]] [[خلق]] [[خدا]] و در [[کردار]]، مانند [[عیسی بن مریم]] {{ع}} [[زاهد]]، [[عابد]]، [[فروتن]] و در [[دانشاندوزی]] [[حریص]] بود. هر موضوعی، حتی پرواز پرندگان را از [[رسول خدا]] {{صل}} میپرسید و بهره [[علمی]] میبرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۲ و ۱۷۵ و ج۲، ص۲۷۰؛ صدوق، امالی، ص۵۲۵.</ref>. | وی بادپا و مرد شجاعی بود با قامتی کشیده، جسمی تکیده و نیرومند، چهرهای گندمگون و جذاب، چشمانی گود و موهایی سفید<ref>بلاذری، أنساب، ج۱، ص۱۳۸.</ref>، در گفتار، [[راستگوترین]] [[خلق]] [[خدا]] و در [[کردار]]، مانند [[عیسی بن مریم]]{{ع}} [[زاهد]]، [[عابد]]، [[فروتن]] و در [[دانشاندوزی]] [[حریص]] بود. هر موضوعی، حتی پرواز پرندگان را از [[رسول خدا]]{{صل}} میپرسید و بهره [[علمی]] میبرد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۲ و ۱۷۵ و ج۲، ص۲۷۰؛ صدوق، امالی، ص۵۲۵.</ref>. | ||
فضیلتهای فراوانی برای او نقل شده است؛ از جمله اینکه: وی از هفت نفری شمرده شده که [[زمین]] برای آنان خلق شد و [[مردم]] به واسطه آنان روزی میخورند و [[یاری]] میشوند<ref>صدوق، خصال، ص۳۶۱.</ref>. دعای او در میان [[اهل آسمان]] معروف بود<ref>کلینی، ص۵۸۷؛ صدوقی، امالی، ص۴۲۶.</ref>. [[خداوند]] [[دوستان]] او را [[دوست]] و [[دشمنان]] وی را [[دشمن]] میدارد، رسول خدا {{صل}} و به وی بسیار علاقه داشت و او را در شمار دوستان اصیل و وزرای خود قرار داد<ref>طبرانی، ج۶، ص۲۱۶.</ref>. گاه هر دو بر یک مرکب سوار میشدند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۲.</ref> و درباره وی فرمود: | فضیلتهای فراوانی برای او نقل شده است؛ از جمله اینکه: وی از هفت نفری شمرده شده که [[زمین]] برای آنان خلق شد و [[مردم]] به واسطه آنان روزی میخورند و [[یاری]] میشوند<ref>صدوق، خصال، ص۳۶۱.</ref>. دعای او در میان [[اهل آسمان]] معروف بود<ref>کلینی، ص۵۸۷؛ صدوقی، امالی، ص۴۲۶.</ref>. [[خداوند]] [[دوستان]] او را [[دوست]] و [[دشمنان]] وی را [[دشمن]] میدارد، رسول خدا{{صل}} و به وی بسیار علاقه داشت و او را در شمار دوستان اصیل و وزرای خود قرار داد<ref>طبرانی، ج۶، ص۲۱۶.</ref>. گاه هر دو بر یک مرکب سوار میشدند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۱۷۲.</ref> و درباره وی فرمود: «او از ما [[اهل بیت]] است»<ref>طوسی، امالی، ص۵۲۵.</ref>. همچنین فرمود: {{متن حدیث|یحشر أمة واحدة}}<ref>طبری شیعی، ص۲۱۷.</ref>. شاید این سخن، [[تفسیر]] {{متن حدیث|یحشر وحدة}} باشد که در [[غزوه تبوک]] فرموده است. رسول خدا{{صل}} او را از [[پذیرفتن]] [[مسئولیت]] [[رهبری]]، [[قضاوت]] و حتی [[مال یتیم]] [[نهی]] کرد<ref> احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۴۴۵ و ۴۵۲.</ref>. همچنین وی را «[[طرید]] الأمة» نامید<ref>([[هیثمی]]، ۳۰۳)</ref>. [[امام علی]]{{ع}} نیز او را عالمی دانست که حقش را ضایع کردند<ref>([[طبرانی]]، ۲۱۳ / ۶)</ref>. همچنین [[امام]]<ref>[[نهج البلاغه]]، [[حکمت]] ۲۸۹.</ref> از وجود [[برادری]] برای خود درگذشته با ویژگیهای زیر یاد کرده است؛ برخی، مراد امام از آن [[برادر]] را، [[ابوذر]] دانستهاند<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۱۸۳؛ مجلسی، ج۶۶، ص۲۹۴ و ج۷۸، ص۲۰۴.</ref>. | ||
بیمقداری [[دنیا]] در نگاهش، سبب بزرگی وی نزد من بود. از قلمرو [[حاکمیت]] شکم بیرون بود. به نیافتهها [[تمایل]] نداشت و در یافتهها [[زیاده روی]] نمیکرد. بیشتر [[روزگار]] را به [[سکوت]] میگذراند، ولی به هنگام [[سخن گفتن]]، گویندگان را خاموش میکرد و [[عطش]] [[پرسشگران]] را فرو مینشاند. افتادهای بود در دیدهها [[ناتوان]]، ولی به هنگام کار، مانند شیر بیشه و مار بیابان بود. [[حجت]] جز در نزد [[قاضی]] نمیآورد. صاحبان عذر را سرزنش نمیکرد تا عذر آنان را بشنود. از درد، جز پس از بهبود یافتن شکوه نمیکرد. آنچه میگفت، به آن عمل میکرد و آنچه نمیکرد، نمیگفت. اگر در گفتار مغلوب میشد، در سکوت بر وی چیره نمیشدند. بر شنیدن حریصتر از گفتن بود. در [[تزاحم]] دو کار، با کاری که هوای نفسش با آن موافق بود، [[مخالفت]] میکرد<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ [[یدالله حاجیزاده|حاجیزاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۰ ـ ۷۱؛ [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، | بیمقداری [[دنیا]] در نگاهش، سبب بزرگی وی نزد من بود. از قلمرو [[حاکمیت]] شکم بیرون بود. به نیافتهها [[تمایل]] نداشت و در یافتهها [[زیاده روی]] نمیکرد. بیشتر [[روزگار]] را به [[سکوت]] میگذراند، ولی به هنگام [[سخن گفتن]]، گویندگان را خاموش میکرد و [[عطش]] [[پرسشگران]] را فرو مینشاند. افتادهای بود در دیدهها [[ناتوان]]، ولی به هنگام کار، مانند شیر [[بیشه]] و مار بیابان بود. [[حجت]] جز در نزد [[قاضی]] نمیآورد. صاحبان عذر را [[سرزنش]] نمیکرد تا عذر آنان را بشنود. از درد، جز پس از بهبود یافتن [[شکوه]] نمیکرد. آنچه میگفت، به آن عمل میکرد و آنچه نمیکرد، نمیگفت. اگر در گفتار مغلوب میشد، در سکوت بر وی چیره نمیشدند. بر شنیدن حریصتر از گفتن بود. در [[تزاحم]] دو کار، با کاری که هوای نفسش با آن موافق بود، [[مخالفت]] میکرد<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذر غفاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۲۸۱-۲۸۵؛ [[یدالله حاجیزاده|حاجیزاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۰ ـ ۷۱؛ [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوذر غفاری - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوذر غفاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص۶۶۵.</ref>. | ||
== [[فضایل]] == | == [[فضایل]] == | ||
اولین کسی که [[پیامبر]]{{صل}} به روش [[اسلام]] به او [[درود]] و [[سلام]] فرستاد، [[ابوذر غفاری]] بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۱۷.</ref> و همچنین اولین کسی که از آب [[زمزم]] به عنوان یک [[مسلمان]] نوشید ابوذر بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۲۶.</ref>. برای ابوذر غفاری [[فضائل]] و [[مناقب]] زیادی نقل شده است که برخی از آنها عبارتاند از: | اولین کسی که [[پیامبر]]{{صل}} به روش [[اسلام]] به او [[درود]] و [[سلام]] فرستاد، [[ابوذر غفاری]] بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۱۷.</ref> و همچنین اولین کسی که از آب [[زمزم]] به عنوان یک [[مسلمان]] نوشید ابوذر بود<ref>اخبار مکه، محمد بن اسحاق فاکهی، ج۳، ص۲۲۶.</ref>. برای ابوذر غفاری [[فضائل]] و [[مناقب]] زیادی نقل شده است که برخی از آنها عبارتاند از: | ||
# علی{{ع}} فرمود: ابوذر علومی را در سینه جا داده که تمام مردم از [[آموختن]] آن عاجز و ناتوانند، اما بر آن سرپوشی نهاد که به خارج تراوش نکرد<ref>{{متن حدیث|قَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: وَعَى أَبُو ذَرٍّ عِلْماً عَجَزَ النَّاسُ عَنْهُ، ثُمَّ أَوْكَأَ عَلَيْهِ فَلَمْ يُخْرِجْ شَيْئاً مِنْهُ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>. | # علی{{ع}} فرمود: [[ابوذر]] علومی را در سینه جا داده که تمام [[مردم]] از [[آموختن]] آن عاجز و ناتوانند، اما بر آن سرپوشی نهاد که به خارج تراوش نکرد<ref>{{متن حدیث|قَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: وَعَى أَبُو ذَرٍّ عِلْماً عَجَزَ النَّاسُ عَنْهُ، ثُمَّ أَوْكَأَ عَلَيْهِ فَلَمْ يُخْرِجْ شَيْئاً مِنْهُ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>. | ||
# [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[آسمان]] [[سایه]] نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد؛ او تنها [[زندگی]] میکند، تنها میمیرد، تنها برانگیخته میشود و تنها داخل [[بهشت]] میگردد<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُبْعَثُ وَحْدَهُ وَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَحْدَهُ}}؛ تفسیر قمی، علی ابن ابراهیم قمی، ج۱، ص۵۱؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۲۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۴۳.</ref>. | # [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: [[آسمان]] [[سایه]] نیفکند و [[زمین]] حمل نکرد کسی را که از ابوذر راستگوتر باشد؛ او تنها [[زندگی]] میکند، تنها میمیرد، تنها برانگیخته میشود و تنها داخل [[بهشت]] میگردد<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُبْعَثُ وَحْدَهُ وَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَحْدَهُ}}؛ تفسیر قمی، علی ابن ابراهیم قمی، ج۱، ص۵۱؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۷۱۰؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۲۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۴۳.</ref>. | ||
# [[شیخ صدوق]] از [[حضرت رضا]]{{ع}}، از پدرانش، از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرمود: | # [[شیخ صدوق]] از [[حضرت رضا]]{{ع}}، از پدرانش، از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرمود: ابوذر راستگوی این [[امت]] است<ref>{{متن حدیث|روى الصدوق في العيون بإسناده عن الرضا{{ع}} عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ{{ع}} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: أَبُو ذَرٍّ صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ}}؛ عیون أخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۱، ص۷۰.</ref>. | ||
# | # رسول خدا{{صل}} فرمود: بهشت به چهار نفر [[مشتاق]] است و ایشان: علی{{ع}}، [[عمار یاسر]]، ابوذر و [[مقداد]] هستند<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: إِنَّ الْجَنَّةَ لَتَشْتَاقُ إِلَى أَرْبَعَةٍ: عَلِيٍّ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ}}؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۳۰۳.</ref>. | ||
# [[صفوان]] میگوید: از [[حضرت صادق]]{{ع}} شنیدم که [[پیامبر]] میفرماید: [[خدا]] به من [[فرمان]] داده است تا چهار نفر را [[دوست]] بدارم. از او پرسیدند: یا [[رسول الله]] آنها چه کسانی هستند؟ پیامبر{{صل}} فرمود: [[علی بن ابیطالب]]، مقداد، ابوذر و [[سلمان فارسی]]<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ. قَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ، وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ}}؛ قرب الإسناد، حمیری قمی، ص۵۶-۵۷.</ref>. | # [[صفوان]] میگوید: از [[حضرت صادق]]{{ع}} شنیدم که [[پیامبر]] میفرماید: [[خدا]] به من [[فرمان]] داده است تا چهار نفر را [[دوست]] بدارم. از او پرسیدند: یا [[رسول الله]] آنها چه کسانی هستند؟ پیامبر{{صل}} فرمود: [[علی بن ابیطالب]]، مقداد، ابوذر و [[سلمان فارسی]]<ref>{{متن حدیث|وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ. قَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ، وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ}}؛ قرب الإسناد، حمیری قمی، ص۵۶-۵۷.</ref>. | ||
# [[امام موسی کاظم]]{{ع}} فرمود: زمانی که در [[روز قیامت]] منادی ندا دهد که [[حواریون]] [[محمد بن عبدالله]] کجایند؛ آنان که [[عهد]] و [[پیمان]] خود را نشکستند و ملازم رسول خدا بودند، پس در آن موقع [[سلمان]] و مقداد و ابوذر [[قیام]] میکنند؛ یعنی ماییم آن حواریون<ref>{{متن حدیث|قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى{{ع}}: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ لَمْ يَنْقُضُوا الْعَهْدَ وَ مَضَوْا عَلَيْهِ فَيَقُومُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ}}؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۲، ص۳۸۲.</ref>. | # [[امام]] [[موسی کاظم]]{{ع}} فرمود: زمانی که در [[روز قیامت]] منادی ندا دهد که [[حواریون]] [[محمد بن عبدالله]] کجایند؛ آنان که [[عهد]] و [[پیمان]] خود را نشکستند و ملازم [[رسول خدا]] بودند، پس در آن موقع [[سلمان]] و [[مقداد]] و [[ابوذر]] [[قیام]] میکنند؛ یعنی ماییم آن حواریون<ref>{{متن حدیث|قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى{{ع}}: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ لَمْ يَنْقُضُوا الْعَهْدَ وَ مَضَوْا عَلَيْهِ فَيَقُومُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ}}؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۲، ص۳۸۲.</ref>. | ||
# از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است: روزی | # از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است: روزی ابوذر نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد در حالی که [[جبرئیل]]{{ع}} با قیافه [[دحیه]] کلبی نزد آن [[حضرت]] بود. وقتی ابوذر آنها را دید کلامشان را قطع نکرد و نزد آنها نرفت. [[جبرئیل]] گفت: «یا محمد{{صل}} این ابوذر است که آمد و از کنار ما گذشت و بر ما [[سلام]] نکرد، اگر بر ما سلام میکرد حتماً جواب میشنید. ای محمد! برای ابوذر[[دعا]] و نیایشی است که بسیار [[نیک]] و [[پسندیده]] است و [[اهل آسمان]]، زمانی که میخواهند [[عروج]] کنند، آن [[دعا]] را میخوانند». وقتی جبرئیل{{ع}} از نزد پیامبر{{صل}} رفت ابوذر نزد آن حضرت آمد. پیامبر{{صل}} به او فرمود: «چه چیز مانع شد بر ما سلام نکنی؟» ابوذر گفت: «[[گمان]] کردم که با دحیه کلبی درباره امور شخصی صحبت میکنید، به همین خاطر از کنار شما گذشتم». پیامبر{{صل}} فرمود: «آن کسی را که دیدی، جبرئیل بود و اگر بر ما سلام میکردی حتماً جواب میشنیدی». وقتی ابوذر متوجه شد که او جبرئیل بوده است، ناراحت شد که چرا بر او سلام نکرده است. پیامبر{{صل}} فرمود: «چه دعائی میخوانی که جبرئیل به من خبر داد که آن دعا در [[آسمان]] دعای معروف و پسندیدهای است؟» ابوذر گفت: «یا [[رسول الله]]! دعای من این است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَ الْإِيمَانَ بِكَ وَ التَّصْدِيقَ بِنَبِيِّكَ وَ الْعَافِيَةَ مِنْ جَمِيعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ}}؛ خدایا! از تو [[امنیت]] و [[ایمان]]، [[تصدیق]] پیامبرت، به [[سلامت]] بودن از تمام [[گرفتاریها]]، [[توفیق]] [[شکر]] نمودن برای تمام خوشیها و [[بینیازی از مردم]] [[پست]] را میخواهم»<ref>اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۵۸۷، ح۲۵.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۸.</ref> | ||
=== [[زهد]] و تقوا === | ===[[زهد]] و [[تقوا]] === | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره زهد ابوذر فرمود: | [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره [[زهد]] [[ابوذر]] فرمود: زهد و [[پاکی]] ابوذر در میان [[امت]] من مانند زهد [[عیسی بن مریم]] است<ref>{{متن حدیث|قَالَ النَّبِيِّ{{صل}}: أَبُو ذَرٍّ فِي أُمَّتِي عَلَى زُهْدِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ}}؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۰۱.</ref>. | ||
نقل شده است ابوذر از [[خوف]] [[خدا]] آنقدر گریست که چشمش آسیب دید، به حدی که احتمال میرفت [[نابینا]] شود. به او گفتند: از خدا بخواه تا [[بیماری]] چشمت را [[شفا]] دهد. گفت: | نقل شده است ابوذر از [[خوف]] [[خدا]] آنقدر گریست که چشمش آسیب دید، به حدی که احتمال میرفت [[نابینا]] شود. به او گفتند: از خدا بخواه تا [[بیماری]] چشمت را [[شفا]] دهد. گفت: «غصهای دارم که مرا از توجه به درد چشم بازداشته است». گفتند: چه غمی داری؟ گفت: «دو چیز بزرگ: [[بهشت و جهنم]]». به او گفتند: چه داری؟ گفت: «اعمالی که انجام دادهام». گفتند: ما از طلا و [[نقره]] میپرسیم! ابوذر گفت: «آنچه صبح به دستم میآمد تا شب نگه نمیداشتم و آنچه شب به دستم میرسید تا صبح نگه نمیداشتم. کندویی داریم که بهترین اموالمان را در آن میگذاریم؛ از دوستم، [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: »کندوی [[مؤمن]] [[قبر]] اوست«<ref>رجال الکشی، کشی، ص۲۸، ح۵۴.</ref>. | ||
از سعید بن [[عطاء]] و از پسرش [[روایت]] شده است که گفت: ابوذر را دیدم که با [[لباس]] کهنهای [[نماز]] میخواند، گفتم: ابوذر! مگر لباس بهتری نداری؟ گفت: | از سعید بن [[عطاء]] و از پسرش [[روایت]] شده است که گفت: ابوذر را دیدم که با [[لباس]] کهنهای [[نماز]] میخواند، گفتم: ابوذر! مگر لباس بهتری نداری؟ گفت: »اگر داشتم میپوشیدم«. گفتم: مدتی تو را با دو [[جامه]] میدیدم! گفت: »ای پسر [[برادر]]، آن را به محتاجتر از خودم دادم«، گفتم: به خدا تو خود محتاجی. او سر را به سوی [[آسمان]] بلند کرد و گفت: »آری، بارخدایا! به [[آمرزش]] تو محتاجم« و سپس گفت: »گویا [[دنیا]] را خیلی مهم گرفتهای؛ [[دارایی]] من این لباسی است که بر تنم میبینی و [[لباس]] دیگری که مخصوص [[مسجد]] است، چند بز برای دوشیدن و چارپایی که آذوقه را با آن حمل میکنم و زنی که مرا از [[زحمت]] تهیه [[غذا]] [[آسوده]] میکند؛ چه نعمتی [[برتر]] از آنچه من دارم؟«<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۷۷-۱۷۸.</ref>. | ||
دو عدد جامه برای ابوذر آوردند، یکی را خود به جای پیراهن پوشید و لباس کهنه را بر روی آن به تن کرد و یکی از دو جامه را به [[غلام]] خود پوشاند. چون میان [[جمعیت]] آمد، به وی گفتند: اگر هر دو | دو عدد [[جامه]] برای [[ابوذر]] آوردند، یکی را خود به جای پیراهن پوشید و لباس کهنه را بر روی آن به تن کرد و یکی از دو جامه را به [[غلام]] خود پوشاند. چون میان [[جمعیت]] آمد، به وی گفتند: اگر هر دو جامه را خود میپوشیدی زیباتر بود، ابوذر گفت: آری، چنین است، لکن از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که فرمود: »از آنچه میخورید به بردگانتان هم بخورانید و از آنچه میپوشید به ایشان هم بپوشانید«<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۷۹؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>. | ||
[[عبدالله بن ابی خراش]] میگوید: ابوذر را در [[ربذه]] در [[خیمه]] کوچکی دیدم که [[زن]] سیاهرویی نیز در کنار او و بر روی پاره گلیمی نشسته بود. از او پرسیدند: چرا با زنی بهتر [[ازدواج]] نکردی؟ گفت: | [[عبدالله بن ابی خراش]] میگوید: ابوذر را در [[ربذه]] در [[خیمه]] کوچکی دیدم که [[زن]] سیاهرویی نیز در کنار او و بر روی پاره گلیمی نشسته بود. از او پرسیدند: چرا با زنی بهتر [[ازدواج]] نکردی؟ گفت: »زنی را که [[مقام]] مرا [[پست]] کند بیشتر دوست دارم تا آنکه به خاطر او مقامم بالا برود«. به او گفتند: فرزندانت برایت نماندند! گفت: »[[خدا]] را [[حمد]] و [[ستایش]] میکنم که آنها را در این [[خانه]] ناپایدار گرفت و برای سرای [[جاودانه]] [[ذخیره]] کرد«. از او پرسیدند: چرا فرش نرمتری تهیه نمیکنی؟ گفت: »خدایا! مرا بیامرز«. سپس به [[طعنه]] گفت: »از اندوختههایم هرچه بخواهم تهیه میکنم«<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹، به نقل از حلیة الأولیاء.</ref>. | ||
[[ابو اسماء]] میگوید: در ربذه نزد ابوذر رفتم، نزد او زنی ژولیدهموی و سیاهروی بود، ابوذر گفت: میبینی این زن سیاهچهره چه میگوید؟ میگوید به [[عراق]] برو. اگر به عراق بروم، [[مردم]] [[مال]] و ثروتشان را به من واگذار میکنند؛ در حالی که حبیبم پیامبر{{صل}} به من فرمود: | [[ابو اسماء]] میگوید: در ربذه نزد ابوذر رفتم، نزد او زنی ژولیدهموی و سیاهروی بود، ابوذر گفت: میبینی این زن سیاهچهره چه میگوید؟ میگوید به [[عراق]] برو. اگر به عراق بروم، [[مردم]] [[مال]] و ثروتشان را به من واگذار میکنند؛ در حالی که حبیبم پیامبر{{صل}} به من فرمود: »پل [[جهنم]] لغزشگاه [[سختی]] است، آنقدر بار با خودتان بردارید که بتوانید حمل کنید«<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>. | ||
به ابوذر گفتند: آیا ملکی تهیه نمیکنی چنانکه برخی افراد تهیه کردهاند؟ گفت: | به [[ابوذر]] گفتند: آیا ملکی تهیه نمیکنی چنانکه برخی افراد تهیه کردهاند؟ گفت: »میخواهم چه کنم! برای اینکه آقا و ارباب شوم؟ آیا روزی یک ظرف آب یا شیر و هفتهای یک پیمانه گندم برای من کافی نیست؟"<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۰.</ref> | ||
=== [[عبادت]] === | === [[عبادت]] === | ||
[[ابوعثمان]] نهدی میگوید: ابوذر را سواره دیدم که گاهی سر را به طرف [[قبله]] فرود میآورد و گاهی بالا میبرد، [[تصور]] کردم که [[خواب]] است، جلو آمدم و به او گفتم: آیا خواب هستی؟ گفت: | [[ابوعثمان]] نهدی میگوید: ابوذر را سواره دیدم که گاهی سر را به طرف [[قبله]] فرود میآورد و گاهی بالا میبرد، [[تصور]] کردم که [[خواب]] است، جلو آمدم و به او گفتم: آیا خواب هستی؟ گفت: «نه، [[نماز]] میخواندم»<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۷۹.</ref>. | ||
مردی از [[اهل بصره]] بعد از [[مرگ]] فرزند | مردی از [[اهل بصره]] بعد از [[مرگ]] فرزند ابوذر، برای [[تسلیت]] گفتن به [[خانه]] وی رفت، از همسرش پرسید: عبادت ابوذر چگونه است؟ گفت: «بیشتر عبادت وی [[تفکر]] است و تمام [[روز]] را تنها نشسته و [[فکر]] میکند». | ||
[[ابن اثیر]] آورده است که ابوذر سه سال [[قبل از بعثت]] [[پیامبر اسلام]] [[خدا]] را عبادت میکرد و از [[بتپرستی]] دست برداشته بود. در هنگام [[بیعت]]، [[پیامبر]]{{صل}} با او چنین شرط کرد: هر کجا که باشد [[حق]] را بگوید و در [[راه خدا]] از ملامت و [[سرزنش]] هیچ ملامتکنندهای نهراسد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۵۷.</ref>.<ref> | [[ابن اثیر]] آورده است که ابوذر سه سال [[قبل از بعثت]] [[پیامبر اسلام]] [[خدا]] را عبادت میکرد و از [[بتپرستی]] [[دست]] برداشته بود. در هنگام [[بیعت]]، [[پیامبر]]{{صل}} با او چنین شرط کرد: هر کجا که باشد [[حق]] را بگوید و در [[راه خدا]] از ملامت و [[سرزنش]] هیچ ملامتکنندهای نهراسد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۵۷.</ref>.<ref>سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۲.</ref> | ||
=== راوی سخنان پیامبر {{صل}} === | === [[راوی]] [[سخنان پیامبر]]{{صل}} === | ||
ابوذر از جمله [[راویان]] | ابوذر از جمله [[راویان]] پیامبر{{صل}} است و افرادی چون [[عمر]]، [[عبدالله بن عمر]] و [[ابن عباس]] <ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۳۵۷؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۸.</ref> از او [[روایت]] نقل کردهاند از جمله: در روایتی از ابوذر نقل شده است: «[[رسول خدا]]{{صل}} مرا به هفت چیز سفارش فرمودند: [[مساکین]] را [[دوست]] بدارم و به آنان نزدیک شوم؛ در امور [[دنیایی]] به کسانی بنگرم که از من فروترند؛ از کسی چیزی نخواهم؛ پیوند [[خویشاوندی]] را رعایت کنم؛ همواره [[حق]] را بگویم، هر چند تلخ باشد؛ در [[راه خدا]] از سرزنش سرزنش کنندهای نترسم و فرمودند: {{متن حدیث|لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ}} را فراوان بگویم»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۳.</ref>.<ref>ر.ک: [[یدالله حاجیزاده|حاجیزاده، یدالله]]، [[ابوذر غفاری ۱ (مقاله)|ابوذر غفاری]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۷۷ ـ ۷۸.</ref> | ||
=== [[نصایح]] به [[مردم]] === | === [[نصایح]] به [[مردم]] === | ||
در یکی از سفرهای [[حج]]، ابوذر در کنار [[کعبه]] ایستاد و وقتی به مردم گفت که من [[جندب]] بن جنادهام، مردم دور او جمع شدند؛ ابوذر به مردم گفت: | در یکی از سفرهای [[حج]]، [[ابوذر]] در کنار [[کعبه]] ایستاد و وقتی به مردم گفت که من [[جندب]] بن جنادهام، مردم دور او جمع شدند؛ ابوذر به مردم گفت: «هر کسی که به [[سفر]] میرود برای سفر خود زاد و [[توشه]] برمیدارد تا سفر خوبی داشته باشد، شما نیز سفری در پیش دارید که سفر [[قیامت]] است آیا نمیخواهید برای این سفر زاد و توشهای بردارید؟ » از آن جمع مردی بلند شد و گفت: «ابوذر! ما را در این باره [[راهنمایی]] کن». | ||
ابوذر گفت: | ابوذر گفت: «روزی از روزهای گرم را به یاد قیامت [[روزه]] بدار و حجّی را به خاطر [[سختی]] امور قیامت به جا بیاور و [[نماز]] را در نیمههای شب به خاطر [[وحشت قبر]] اقامه کن. هر [[کلام]] حقّی که وجود داشت بر زبان جاری کن و در مورد کلام [[شرّ]] ساکت باش و آن را به زبان نیاور؛ صدقهای را به [[مسکین]] اختصاص بده؛ چراکه تو نیز در [[روز]] سخت (قیامت) مسکین خواهی بود، باشد که [[صدقه دادن]] به مسکین تو را در آن روز [[نجات]] دهد؛ [[مال]] [[دنیا]] را دو درهم (دو قسمت) قرار بده، یکی را برای خانوادهات و دیگری را برای آخرتت و اگر درهم سومی وجود داشته باشد نفعی در آن نیست بلکه دارای ضرر است»<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۸۳.</ref>. | ||
نقل شده است که | نقل شده است که ابوذر در راهنمایی افراد به سوی [[امام]] چنین گفت: {{متن حدیث|إِنَّ إِمَامَكَ شَفِيعُكَ إِلَى اللَّهِ فَلَا تَجْعَلْ شَفِيعَكَ سَفِيهاً وَ لَا فَاسِقاً}}؛ «همانا [[امام]] و پیشوای تو، نزد [[خداوند]] شفاعتکننده تو خواهد بود؛ پس شفاعتکنندهات ([[امامت]]) را شخص [[بیخرد]] و [[تجاوزگری]] قرار مده»<ref>تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۳، ص۳۰.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۳.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |