←علت تبعید
خط ۱۷۲: | خط ۱۷۲: | ||
عثمان رو به [[کعب الاحبار]] کرد و گفت: «کسی که [[زکات]] مالش را داده است آیا بعد از آن نیز چیزی بر او [[واجب]] است؟ » کعب الاحبار گفت: «نه، اگر خانهای از خشت طلا و خشت [[نقره]] نیز بسازد بر او چیزی نیست». ابوذر عصایش را بلند کرد و بر سر کعب کوبید و گفت: «ای پسر [[یهودی]]! تو چه کسی هستی تا درباره [[احکام]] [[مسلمین]] نظر بدهی، گفتار [[خدا]] مقدم بر گفته توست، خدا میفرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref>». [[عثمان]] گفت: «ابوذر! تو پیر و خرفت شدهای و عقلت را از دست دادهای و اگر به خاطر [[مصاحبت]] [[پیامبر]]{{صل}} نبود تو را میکشتم». [[ابوذر]] گفت: «حبیبم [[پیامبر خدا]]{{صل}} به من خبر داد که نه میتوانید مرا بفریبید و نه آنکه بکشید! اما عقلم آنقدر باقی است تا خبری را که از پیامبر خدا شنیدم، [[حفظ]] داشته باشم». | عثمان رو به [[کعب الاحبار]] کرد و گفت: «کسی که [[زکات]] مالش را داده است آیا بعد از آن نیز چیزی بر او [[واجب]] است؟ » کعب الاحبار گفت: «نه، اگر خانهای از خشت طلا و خشت [[نقره]] نیز بسازد بر او چیزی نیست». ابوذر عصایش را بلند کرد و بر سر کعب کوبید و گفت: «ای پسر [[یهودی]]! تو چه کسی هستی تا درباره [[احکام]] [[مسلمین]] نظر بدهی، گفتار [[خدا]] مقدم بر گفته توست، خدا میفرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.</ref>». [[عثمان]] گفت: «ابوذر! تو پیر و خرفت شدهای و عقلت را از دست دادهای و اگر به خاطر [[مصاحبت]] [[پیامبر]]{{صل}} نبود تو را میکشتم». [[ابوذر]] گفت: «حبیبم [[پیامبر خدا]]{{صل}} به من خبر داد که نه میتوانید مرا بفریبید و نه آنکه بکشید! اما عقلم آنقدر باقی است تا خبری را که از پیامبر خدا شنیدم، [[حفظ]] داشته باشم». | ||
عثمان گفت: «از پیامبر{{صل}} چه | عثمان گفت: «از پیامبر{{صل}} چه شنیدهای؟» ابوذر گفت: از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: «هرگاه [[خاندان]] [[ابیالعاص]] به سی نفر برسند [[مال]] خدا را مال خود میخوانند، [[قرآن]] را وسیله [[مکر]] و [[فریب]] میسازند و [[بندگان]] را بردگان خود میپندارند». عثمان گفت: «ای گروه [[یاران محمد]]! هیچ یک از شما این خبر را از پیامبر{{صل}} شنیده است؟» همه گفتند: نه. عثمان، علی{{ع}} را فراخواند، علی{{ع}} آمد، عثمان گفت: «یا ابا [[الحسن]]! ببین این [[مرد]] [[دروغگو]] چه میگوید!» علی{{ع}} فرمود: «این چنین مگو؛ زیرا از پیامبر{{صل}} شنیدم که فرمود: «آسمان [[سایه]] نیفکند و [[زمین]] حمل نکند مردی را که از ابوذر راستگوتر باشد!» همه گفتند: ابوذر راستگوست و این مطلب را درباره وی از پیامبر{{صل}} شنیدهایم<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۵-۲۹۶.</ref>. | ||
[[اعتراضات]] ابوذر به عثمان [[روز]] به روز زیادتر میشد، یک روز که [[جمعیت]] بسیاری اطراف عثمان بودند از او پرسید: آیا برای [[خلیفه]] جایز است [[مالی]] را از [[بیتالمال]] [[قرض]] بردارد تا وقتی که ممکن شد بپردازد؟ [[کعب الاحبار]] گفت: «مانعی ندارد». در اینجا باز هم ابوذر نتوانست [[تحمل]] کند و رو به کعب نمود و گفت: «یهودیزاده! تو میخواهی [[احکام دین]] خودمان را به ما | [[اعتراضات]] ابوذر به عثمان [[روز]] به روز زیادتر میشد، یک روز که [[جمعیت]] بسیاری اطراف عثمان بودند از او پرسید: آیا برای [[خلیفه]] جایز است [[مالی]] را از [[بیتالمال]] [[قرض]] بردارد تا وقتی که ممکن شد بپردازد؟ [[کعب الاحبار]] گفت: «مانعی ندارد». در اینجا باز هم ابوذر نتوانست [[تحمل]] کند و رو به کعب نمود و گفت: «یهودیزاده! تو میخواهی [[احکام دین]] خودمان را به ما بیاموزی؟» [[عثمان]] به [[ابوذر]] گفت: «ابوذر! خیلی ما را [[اذیت]] میکنی و [[یاران]] و [[اصحاب]] مرا ملامت مینمایی، از پیش من برو!»<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۴.</ref>. | ||
در مجلس دیگری عثمان به ابوذر مطالبی گفت، ابوذر به او گفت: من تو را [[نصیحت]] کردم ولی تو درباره من بدگمان بودی، همانطور که همراهان تو را نیز [[پند]] دادم و آنها نیز درباره من بدگمان بودند. عثمان گفت: «تو [[دروغ]] میگویی، بلکه میخواهی فتنهگری کنی و دوستدار فتنهای، اما این را بدان که [[شام]] پیش روی ماست»، ابوذر گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]، گناهی بر من نیست جز اینکه خواستم [[امر به معروف و نهی از منکر]] کنم». عثمان [[غضبناک]] شد و گفت: «به من بگویید با این پیرمرد [[دروغگو]] چه کنم؟ آیا او را بزنم یا [[زندانی]] کنم و یا او را بکشم؛ زیرا او میخواهد بین [[مسلمانان]] جدایی بیندازد؛ یا اینکه او را به جای دوری [[تبعید]] کنم». در این موقع علی{{ع}} که حاضر بود لب به سخن گشود گفت، و فرمود: «درباره این مرد همان مطلبی را به تو میگویم که [[مؤمن آل فرعون]] گفت: {{متن قرآن|وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ}}<ref>«و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref>. عثمان جواب | در مجلس دیگری عثمان به ابوذر مطالبی گفت، ابوذر به او گفت: من تو را [[نصیحت]] کردم ولی تو درباره من بدگمان بودی، همانطور که همراهان تو را نیز [[پند]] دادم و آنها نیز درباره من بدگمان بودند. عثمان گفت: «تو [[دروغ]] میگویی، بلکه میخواهی فتنهگری کنی و دوستدار فتنهای، اما این را بدان که [[شام]] پیش روی ماست»، ابوذر گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]، گناهی بر من نیست جز اینکه خواستم [[امر به معروف و نهی از منکر]] کنم». عثمان [[غضبناک]] شد و گفت: «به من بگویید با این پیرمرد [[دروغگو]] چه کنم؟ آیا او را بزنم یا [[زندانی]] کنم و یا او را بکشم؛ زیرا او میخواهد بین [[مسلمانان]] جدایی بیندازد؛ یا اینکه او را به جای دوری [[تبعید]] کنم». در این موقع علی{{ع}} که حاضر بود لب به سخن گشود گفت، و فرمود: «درباره این مرد همان مطلبی را به تو میگویم که [[مؤمن آل فرعون]] گفت: {{متن قرآن|وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ}}<ref>«و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref>. عثمان جواب حضرت را با [[درشتی]] داد و حضرت نیز جواب عثمان را داد. بدین ترتیب عثمان ابوذر را به شام تبعید کرد<ref>الشافی، سید مرتضی، ج۴، ص۲۹۶-۲۹۷.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۷؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶.</ref> | ||
==== ابوذر در شام ==== | ==== ابوذر در شام ==== |