جز
جایگزینی متن - 'بنده خدا' به 'بنده خدا'
جز (جایگزینی متن - 'سواره نظام' به 'سوارهنظام') |
|||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
معقل بن قیس ریاحی به [[دستور امام]] {{ع}} در تعقیب [[خریت بن راشد]] برآمد و همراه با [[لشکر]] خود که از [[مردم کوفه]] و [[بصره]] بودند در تعقیب آنها حرکت کرد و به سواحل دریای [[فارس]] وارد شد و در ساحل دریا فرود آمد، همین که خبر آمدن معقل بن قیس ریاحی به [[خریت بن راشد]] رسید، فورا باً گروههای همراه و [[مردم]] منطقه به گفت و گو پرداخت و همه آنها را به [[جنگ]] با [[نماینده]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} متقاعد نمود و با هر گروهی به تناسب افکارشان محرمانه صحبت کرد و به طرفداران [[عثمان]] میگفت: من با شما موافقم که [[عثمان]] مظلومانه کشته شد، به [[شیعیان علی]] که [[عقیده]] خوارجی داشتند میگفت: من با شما هستم و [[علی]] [[حق]] نداشته که مردان را در [[دین خدا]] [[حَکَم]] قرار دهد و به کسانی که [[زکات]] نداده بودند، میگفت: [[زکات]] را نگه دارید و به [[خویشان]] و [[نزدیکان]] خود و یا به [[مستمندان]] محل بدهید و به [[مسیحیان]] که تازه [[مسلمان]] شده بودند، و از این درگیری و [[جنگهای داخلی]] [[رنج]] میبردند و [[آیین]] خود را که [[آرامش]] و [[صلح]] بود بر [[اسلام]] ترجیح میدادند، به آنها میگفت: [[دین]] شما بهتر از [[دین اسلام]] است، زیرا در [[اسلام]] [[خشونت]] است، و با آنها که به [[مسیحیت]] بازگشته بودند، صحبت کرد که اگر [[علی]] بر شما [[پیروز]] شود، مرام او این است که همه شما را میکشد، پس [[پایداری]] و [[استقامت]] کنید تا بر شما [[پیروز]] نشود، با این سخنان آنها را هم [[فریب]] داد خلاصه جمعیت زیادی از [[بنی ناجیه]] و گروههای دیگر را دور خود جمع کرد و آماده [[جنگ]] شد<ref>وقعة صفین، ص۱۱۷.</ref>. | معقل بن قیس ریاحی به [[دستور امام]] {{ع}} در تعقیب [[خریت بن راشد]] برآمد و همراه با [[لشکر]] خود که از [[مردم کوفه]] و [[بصره]] بودند در تعقیب آنها حرکت کرد و به سواحل دریای [[فارس]] وارد شد و در ساحل دریا فرود آمد، همین که خبر آمدن معقل بن قیس ریاحی به [[خریت بن راشد]] رسید، فورا باً گروههای همراه و [[مردم]] منطقه به گفت و گو پرداخت و همه آنها را به [[جنگ]] با [[نماینده]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} متقاعد نمود و با هر گروهی به تناسب افکارشان محرمانه صحبت کرد و به طرفداران [[عثمان]] میگفت: من با شما موافقم که [[عثمان]] مظلومانه کشته شد، به [[شیعیان علی]] که [[عقیده]] خوارجی داشتند میگفت: من با شما هستم و [[علی]] [[حق]] نداشته که مردان را در [[دین خدا]] [[حَکَم]] قرار دهد و به کسانی که [[زکات]] نداده بودند، میگفت: [[زکات]] را نگه دارید و به [[خویشان]] و [[نزدیکان]] خود و یا به [[مستمندان]] محل بدهید و به [[مسیحیان]] که تازه [[مسلمان]] شده بودند، و از این درگیری و [[جنگهای داخلی]] [[رنج]] میبردند و [[آیین]] خود را که [[آرامش]] و [[صلح]] بود بر [[اسلام]] ترجیح میدادند، به آنها میگفت: [[دین]] شما بهتر از [[دین اسلام]] است، زیرا در [[اسلام]] [[خشونت]] است، و با آنها که به [[مسیحیت]] بازگشته بودند، صحبت کرد که اگر [[علی]] بر شما [[پیروز]] شود، مرام او این است که همه شما را میکشد، پس [[پایداری]] و [[استقامت]] کنید تا بر شما [[پیروز]] نشود، با این سخنان آنها را هم [[فریب]] داد خلاصه جمعیت زیادی از [[بنی ناجیه]] و گروههای دیگر را دور خود جمع کرد و آماده [[جنگ]] شد<ref>وقعة صفین، ص۱۱۷.</ref>. | ||
وقتی [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} از نیروهای [[خریت بن راشد]] [[آگاه]] شد و دانست که ترکیب نیروهای او از [[مسلمانان]] و [[مسیحی]] و [[عرب]] و [[عجم]] هستند، بلافاصله نامهای بسیار جالب که مشتمل بر دستورهای ارزندهای بود در جهت برخورد با [[فریب]] خوردگانی که دور [[خریت بن راشد]] جمع شده بودند، برای معقل بن قیس ریاحی فرستاد، آن [[نامه]] چنین بود:این نام، از [[بنده | وقتی [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} از نیروهای [[خریت بن راشد]] [[آگاه]] شد و دانست که ترکیب نیروهای او از [[مسلمانان]] و [[مسیحی]] و [[عرب]] و [[عجم]] هستند، بلافاصله نامهای بسیار جالب که مشتمل بر دستورهای ارزندهای بود در جهت برخورد با [[فریب]] خوردگانی که دور [[خریت بن راشد]] جمع شده بودند، برای معقل بن قیس ریاحی فرستاد، آن [[نامه]] چنین بود:این نام، از [[بنده خدا]] [[امیرمؤمنان علی]] برای هر کس، اعم از [[مسلمانان]]، [[مؤمنان]]، [[خوارج]]، [[مسیحیان]] و از [[دین]] برگشتگان است و این [[نامه]] برایشان خوانده شود. [[سلام]] بر هرکس که از [[هدایت]] [[پیروی]] کند و به [[خدا]] و [[رسول]] و کتابش و [[برانگیخته شدن]] پس از [[مرگ]] [[معتقد]] باشد و به [[عهد]] [[خدا]] [[وفا]] کند و از [[خیانت]] پیشگان نباشد. اما بعد، من شما را به [[کتاب خدا]] و [[سنت رسول خدا]] فرا میخوانم و من [[وظیفه]] دارم میان شما به [[حق]] و به آنچه [[خداوند متعال]] در کتاب خود [[فرمان]] داده است، عمل کنم، بنابراین هر کس از شما که به [[جایگاه]] خویش بازگردد و دست از [[جنگ]] بدارد و از این شخص [[محارب]] (خریّت بن راشد) که از [[دین]] بیرون شده و با [[مسلمانان]] به [[جنگ]] برخاسته و در [[زمین]] [[فساد]] و [[تباهی]] میکند، کناره گیرد در [[امان]] است و [[مال]] و [[جان]] او محترم است، ولی هر کس در [[جنگ]] با ما از او [[پیروی]] کند و از [[فرمان]] و [[طاعت]] ما بیرون رود، ما در [[جنگ]] با او از [[خداوند]] [[یاری]] میجوییم و او را میان خود و او داور قرار میدهیم و [[خداوند]] [[بهترین]] [[دوست]] است، و [[السلام]]<ref>{{متن حدیث| مِنْ عَبْدِ اللٰه عَلِيُّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ الَىَّ مِنْ قُرِئَ عَلَيْهِ كِتَابِي هَذَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَارِقِينَ وَ النَّصَارَى وَ المرتدين، سَلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى وَ آمَنَ باللّٰه وَ رَسُولَهُ وَ كِتَابَهُ ...}}</ref> | ||
وقتی معقل بن قیس ریاحی این [[نامه]] را ملاحظه کرد و متن آن را برای [[پیروان]] خود خواند، فوراً پرچمی بیرون آورد و [[نصب]] کرد و خطاب به [[یاران]] [[خریت بن راشد]] گفت: هر کس از شما کنار این [[پرچم]] بیاید در [[امان]] است، همه [[مردم]] به غیر از خود [[خریت بن راشد]] و قومش که نخست [[جنگ]] را آغاز کرده بودند، از دور او پراکنده شدند و همگی زیر [[پرچم]] آمدند و [[امان]] خواستند. سپس معقل بن قیس ریاحی آرایش [[جنگی]] داد و صفها را آماده کرد. ابتدا از [[یزید بن معقل ازدی]] که بر [[میمنه]] [[سپاه]] بود، خواست حمله را آغاز کند. او حمله کرد، ولی [[خریت بن راشد]] و یارانش سخت [[مقاومت]] کردند و [[یزید بن معقل]] کاری از پیش [[نبرد]] و به [[جایگاه]] خود در [[میمنه]] [[سپاه]] بازگشت. معقل بن قیس ریاحی به [[منجاب بن راشد ضبی]] که در [[میسره]] بود، دستور حمله داد او حمله کرد اما باز [[خوارج]] و همراهان [[خریت بن راشد]] [[پایداری]] کردند و منجاب نیز بدون نتیجه به اردوگاه خود بازگشت. آنگاه معقل بن قیس ریاحی به [[میمنه]] و [[میسره]] [[سپاه]] خود [[پیام]] فرستاد که هرگاه من حمله کردم همگی با هم حمله کنید، آنگاه اسب خود را شتابان به حرکت درآورد و به او تازیانهای زد و در یک لحظه تمامی نیروها حمله کردند و [[خوارج]] در [[ساعت]] نخست [[پایداری]] نمودند و در هنگامه [[نبرد]] [[نعمان بن صهبان راسبی]] چشمش به [[خریت بن راشد]] افتاد، همین که او را [[شناخت]] بلافاصله به او حمله کرد و او را از اسب به پایین کشید و خود پیاده شد. و با هم به زد و خورد پرداختند و سرانجام [[خریت بن راشد]] را به [[هلاکت]] رساند و ریشه [[فتنه]] [[قطع]] شد. به همراه او ۱۷۰ نفر از یارانش در این میان کشته شدند و سایر همراهان او از [[چپ و راست]] فرار کردند و معقل بن قیس ریاحی [[دستور]] داد فراریها را تعقیب کردند و هر کدام از آنان را یافتند به [[اسارت]] گرفتند. | وقتی معقل بن قیس ریاحی این [[نامه]] را ملاحظه کرد و متن آن را برای [[پیروان]] خود خواند، فوراً پرچمی بیرون آورد و [[نصب]] کرد و خطاب به [[یاران]] [[خریت بن راشد]] گفت: هر کس از شما کنار این [[پرچم]] بیاید در [[امان]] است، همه [[مردم]] به غیر از خود [[خریت بن راشد]] و قومش که نخست [[جنگ]] را آغاز کرده بودند، از دور او پراکنده شدند و همگی زیر [[پرچم]] آمدند و [[امان]] خواستند. سپس معقل بن قیس ریاحی آرایش [[جنگی]] داد و صفها را آماده کرد. ابتدا از [[یزید بن معقل ازدی]] که بر [[میمنه]] [[سپاه]] بود، خواست حمله را آغاز کند. او حمله کرد، ولی [[خریت بن راشد]] و یارانش سخت [[مقاومت]] کردند و [[یزید بن معقل]] کاری از پیش [[نبرد]] و به [[جایگاه]] خود در [[میمنه]] [[سپاه]] بازگشت. معقل بن قیس ریاحی به [[منجاب بن راشد ضبی]] که در [[میسره]] بود، دستور حمله داد او حمله کرد اما باز [[خوارج]] و همراهان [[خریت بن راشد]] [[پایداری]] کردند و منجاب نیز بدون نتیجه به اردوگاه خود بازگشت. آنگاه معقل بن قیس ریاحی به [[میمنه]] و [[میسره]] [[سپاه]] خود [[پیام]] فرستاد که هرگاه من حمله کردم همگی با هم حمله کنید، آنگاه اسب خود را شتابان به حرکت درآورد و به او تازیانهای زد و در یک لحظه تمامی نیروها حمله کردند و [[خوارج]] در [[ساعت]] نخست [[پایداری]] نمودند و در هنگامه [[نبرد]] [[نعمان بن صهبان راسبی]] چشمش به [[خریت بن راشد]] افتاد، همین که او را [[شناخت]] بلافاصله به او حمله کرد و او را از اسب به پایین کشید و خود پیاده شد. و با هم به زد و خورد پرداختند و سرانجام [[خریت بن راشد]] را به [[هلاکت]] رساند و ریشه [[فتنه]] [[قطع]] شد. به همراه او ۱۷۰ نفر از یارانش در این میان کشته شدند و سایر همراهان او از [[چپ و راست]] فرار کردند و معقل بن قیس ریاحی [[دستور]] داد فراریها را تعقیب کردند و هر کدام از آنان را یافتند به [[اسارت]] گرفتند. |