فطرت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳: خط ۱۳:


=== معنای اصطلاحی ===
=== معنای اصطلاحی ===
فِطرت یعنی [[طبیعت]] و خصلتی که [[خداوند]] در [[آغاز آفرینش]] هر چیز از جمله [[انسان]] در آن نهاده است. اصل معنای آن شکافتن است و [[آفرینش]] هم نوعی شکافتن پردۀ عدم و به وجود آوردن چیزی است. به صفاتی که در نهاد هر [[انسان]] قرار دارد، [[امور فطری]] گفته می‌‌شود<ref>ر. ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص۶۱۹. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص:۱۷۴-۱۷۵.</ref>.  
فِطرت یعنی [[طبیعت]] و خصلتی که [[خداوند]] در [[آغاز آفرینش]] هر چیز از جمله [[انسان]] در آن نهاده است. اصل معنای آن شکافتن است و [[آفرینش]] هم نوعی شکافتن پردۀ عدم و به وجود آوردن چیزی است. به صفاتی که در نهاد هر [[انسان]] قرار دارد، [[امور فطری]] گفته می‌‌شود<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص۶۱۹. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص:۱۷۴-۱۷۵.</ref>.  


فطرت در اصطلاح [[دینی]] یعنی [[خلقت]] [[بدیع]] و بی‌سابقه. مراد از فطرت، گونۀ [[آفرینش انسان]] است. [[قرآن کریم]] این کلمه را برای [[انسان]] و رابطۀ او با [[دین]] به کار می‌برد<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>. فطرت با کلمه "صبغه" و "[[حنیف]]" مترادف است. و از این رو، [[دین خدا]] را "[[فطرت الله]]" و "[[صبغة الله]]" و "[[آیین]] [[حنیف]]" نیز می‌‌گویند. [[خداوند]] در [[عالم ذر]] از [[آدمی]] بر این [[دین]] [[فطری]] [[پیمان]] گرفته است<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۶۰.</ref>.
فطرت در اصطلاح [[دینی]] یعنی [[خلقت]] [[بدیع]] و بی‌سابقه. مراد از فطرت، گونۀ [[آفرینش انسان]] است. [[قرآن کریم]] این کلمه را برای [[انسان]] و رابطۀ او با [[دین]] به کار می‌برد<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>. فطرت با کلمه "صبغه" و "[[حنیف]]" مترادف است. و از این رو، [[دین خدا]] را "[[فطرت الله]]" و "[[صبغة الله]]" و "[[آیین]] [[حنیف]]" نیز می‌‌گویند. [[خداوند]] در [[عالم ذر]] از [[آدمی]] بر این [[دین]] [[فطری]] [[پیمان]] گرفته است<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۶۰.</ref>.


== عمومی بودن [[فطرت]] ==
== عمومی بودن [[فطرت]] ==
[[خداوند متعال]] همۀ [[انسان‌ها]] را به آفرینشی یکسان (که فطرت نام دارد) آفریده است. در این خصوصیت، [[مؤمن]] و [[کافر]] و [[شقی]] و سعید مشترک اند<ref>ر. ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱۹.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} در [[مقام]] [[ستایش]] [[پروردگار]] می‌فرماید: «... و ای آفرینندۀ [[دل‌ها]] مطابق فطرت آنها، چه دل‌های [[شقی]] و چه دل‌های سعید..»<ref>{{متن حدیث|وَ جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَی فِطْرَتِهَا شَقِیِّهَا وَ سَعِیدِهَا}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۷۱.</ref>.
[[خداوند متعال]] همۀ [[انسان‌ها]] را به آفرینشی یکسان (که فطرت نام دارد) آفریده است. در این خصوصیت، [[مؤمن]] و [[کافر]] و [[شقی]] و سعید مشترک اند<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱۹.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} در [[مقام]] [[ستایش]] [[پروردگار]] می‌فرماید: «... و ای آفرینندۀ [[دل‌ها]] مطابق فطرت آنها، چه دل‌های [[شقی]] و چه دل‌های سعید..»<ref>{{متن حدیث|وَ جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَی فِطْرَتِهَا شَقِیِّهَا وَ سَعِیدِهَا}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۷۱.</ref>.


فطرت از نگاه [[قرآن]] و [[روایات]]، جنبۀ عمومی و فراگیر دارد. آیۀ شریفۀ {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> به آیۀ فطرت [[معروف]] است. علاوه بر اینکه با لفظ «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» بر [[ثبات]] و [[تغییرناپذیری]] فطرت دلالت می‌‌کند، با به کار بردن واژۀ "ناس" به عمومیت آن نیز اشاره می‌‌کند. در [[احادیث]] متعددی نیز بر جنبۀ عمومی فطرت تأکید شده است؛ چنانکه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: «هیچ فرزندی به [[دنیا]] نمی‌آید، مگر همراه فطرت»<ref>{{متن حدیث|مَا مِنْ مَوْلُودٍ یُولَدُ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَة}}؛ ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۹، ح۱۶۶۸.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} هم در [[حدیثی]] می‌‌فرماید: «[[خداوند]] قلب‌ها را بر فطرتشان [[سرشت]]»<ref>"جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَی فِطْرَتِهَا"؛ نهج‌البلاغه، خطبۀ ۷۲.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} نیز فرمود: «[[خداوند]] [[انسان‌ها]] را بر فطرتی آفرید که بر آن مفطور ساخته بود»<ref>{{متن حدیث|خَلَقَ النَّاسَ کُلَّهُمْ عَلَی الْفِطْرَةِ الَّتِی فَطَرَهُمْ عَلَیْهَا}}؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۴۱۶.</ref>.<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۳۶۲.</ref>  
فطرت از نگاه [[قرآن]] و [[روایات]]، جنبۀ عمومی و فراگیر دارد. آیۀ شریفۀ {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> به آیۀ فطرت [[معروف]] است. علاوه بر اینکه با لفظ «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» بر [[ثبات]] و [[تغییرناپذیری]] فطرت دلالت می‌‌کند، با به کار بردن واژۀ "ناس" به عمومیت آن نیز اشاره می‌‌کند. در [[احادیث]] متعددی نیز بر جنبۀ عمومی فطرت تأکید شده است؛ چنانکه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: «هیچ فرزندی به [[دنیا]] نمی‌آید، مگر همراه فطرت»<ref>{{متن حدیث|مَا مِنْ مَوْلُودٍ یُولَدُ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَة}}؛ ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۹، ح۱۶۶۸.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} هم در [[حدیثی]] می‌‌فرماید: «[[خداوند]] قلب‌ها را بر فطرتشان [[سرشت]]»<ref>"جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَی فِطْرَتِهَا"؛ نهج‌البلاغه، خطبۀ ۷۲.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} نیز فرمود: «[[خداوند]] [[انسان‌ها]] را بر فطرتی آفرید که بر آن مفطور ساخته بود»<ref>{{متن حدیث|خَلَقَ النَّاسَ کُلَّهُمْ عَلَی الْفِطْرَةِ الَّتِی فَطَرَهُمْ عَلَیْهَا}}؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۴۱۶.</ref>.<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۳۶۲.</ref>  
خط ۳۱: خط ۳۱:
فطریات وجود [[انسان]] در دو قالب تحقق می‌‌یابند که عبارت‌اند از:
فطریات وجود [[انسان]] در دو قالب تحقق می‌‌یابند که عبارت‌اند از:
# '''فطرت ادراکی:''' یعنی [[دین]] به خصوص اصل [[توحید]] از نظر [[فکری]] برای [[بشر]] [[فطری]] است و [[عقل انسان]] بالفطره [[آموزه‌های دینی]] به خصوص مبانی [[توحیدی]] را می‌پذیرد و به [[تعلیم و تعلم]] نیازی ندارد. معنای [[فطری]] بودن این آموزه‌ها یا مبانی [[توحید]] این است که این امور یا بدیهی اولی هستند، یا از قضایایی که اگر بر آنها [[دلیل]] هم مطالبه شود، همواره همراه [[دلیل]] است. نه تنها [[خداشناسی]]، بلکه اصول اولیۀ [[تفکر]] [[بشر]] مانند [[ارزش]] داشتن [[علم]]، [[فکر]] و [[فلسفه]] [[فطری]] است. [[قرآن کریم]] از سویی ضمیر [[آدمی]] را در آغاز [[تولد]]، تهی از هر چیز می‌داند<ref>{{متن قرآن|وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}}«و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی‌دانستید و برای شما گوش و چشم و دل نهاد باشد که سپاس گزارید» سوره نحل، آیه ۷۸.</ref> و از سویی دیگر [[رسالت]] [[دین]] را "[[تذکر]]" می‌شمارد<ref>{{متن قرآن|فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ}}«پس پند بده که تنها تو پند دهنده‌ای تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۱ ـ ۲۲</ref> و [[وحی الهی]] را "ذکر" می‌خواند<ref>{{متن قرآن|أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا}}«خداوند برای آنان عذابی سخت آماده کرده است پس ای خردمندان باایمان، از خداوند پروا کنید که خداوند برای شما یادکردی فرستاده است؛» سوره طلاق، آیه ۱۰.</ref>. مراد از [[تذکر]] [[فطری]] در [[قرآن]] این است که برخی شناخت‌ها [[نیازمند]] [[آموزش]] و [[استدلال]] نیستند. این [[شناخت]]، به گونۀ [[فطری]] و بدیهی است. تنها از گذر آن است که [[جهان‌بینی]] [[انسان]] پا می‌گیرد.
# '''فطرت ادراکی:''' یعنی [[دین]] به خصوص اصل [[توحید]] از نظر [[فکری]] برای [[بشر]] [[فطری]] است و [[عقل انسان]] بالفطره [[آموزه‌های دینی]] به خصوص مبانی [[توحیدی]] را می‌پذیرد و به [[تعلیم و تعلم]] نیازی ندارد. معنای [[فطری]] بودن این آموزه‌ها یا مبانی [[توحید]] این است که این امور یا بدیهی اولی هستند، یا از قضایایی که اگر بر آنها [[دلیل]] هم مطالبه شود، همواره همراه [[دلیل]] است. نه تنها [[خداشناسی]]، بلکه اصول اولیۀ [[تفکر]] [[بشر]] مانند [[ارزش]] داشتن [[علم]]، [[فکر]] و [[فلسفه]] [[فطری]] است. [[قرآن کریم]] از سویی ضمیر [[آدمی]] را در آغاز [[تولد]]، تهی از هر چیز می‌داند<ref>{{متن قرآن|وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}}«و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی‌دانستید و برای شما گوش و چشم و دل نهاد باشد که سپاس گزارید» سوره نحل، آیه ۷۸.</ref> و از سویی دیگر [[رسالت]] [[دین]] را "[[تذکر]]" می‌شمارد<ref>{{متن قرآن|فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ}}«پس پند بده که تنها تو پند دهنده‌ای تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۱ ـ ۲۲</ref> و [[وحی الهی]] را "ذکر" می‌خواند<ref>{{متن قرآن|أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا}}«خداوند برای آنان عذابی سخت آماده کرده است پس ای خردمندان باایمان، از خداوند پروا کنید که خداوند برای شما یادکردی فرستاده است؛» سوره طلاق، آیه ۱۰.</ref>. مراد از [[تذکر]] [[فطری]] در [[قرآن]] این است که برخی شناخت‌ها [[نیازمند]] [[آموزش]] و [[استدلال]] نیستند. این [[شناخت]]، به گونۀ [[فطری]] و بدیهی است. تنها از گذر آن است که [[جهان‌بینی]] [[انسان]] پا می‌گیرد.
# '''فطرت احساسی یا گرایشی:''' یعنی [[احساسات]] و [[تمایلات]] [[انسان]]، وی را به سوی [[خدا]] و [[پرستش]] او و به سوی دستورها و آموزه‌های دین می‌‌کشاند. در فطرت هر کسی احساس و تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خود به خود [[انسان]] را به سوی [[خدا]] می‌‌کشاند<ref>در قرآن و روایات نیز مصداق فطرت، اصول اعتقادی، به‌خصوص توحید معرفی شده است. ر. ک: سورۀ لقمان، آیۀ ۲۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۹؛ ج۲، ص۱۲؛ ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ص۳۳۱ ـ ۳۳۰.</ref>. از این جهت مَثَل [[خدا]] و [[انسان]]، مَثل مغناطیس و آهن است. چنین جاذبه‌ای میان [[انسان]] و آن حقیقتی که نامش خداست، وجود دارد. غریزۀ خداخواهی و [[خداجویی]] نوعی جاذبۀ [[معنوی]] است میان کانون [[دل]] و [[احساسات]] [[انسان]] از یک طرف و کانون هستی، یعنی مبدأ اعلا و کمال مطلق از سوی دیگر، نظیر جذب و انجذابی که میان اجرام و اجسام موجود است. [[انسان]] بدون آنکه خود بداند، تحت‌تأثیر این نیروی مرموز قرار دارد<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص۱۵۸؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۳۶۲.</ref>.
# '''فطرت احساسی یا گرایشی:''' یعنی [[احساسات]] و [[تمایلات]] [[انسان]]، وی را به سوی [[خدا]] و [[پرستش]] او و به سوی دستورها و آموزه‌های دین می‌‌کشاند. در فطرت هر کسی احساس و تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خود به خود [[انسان]] را به سوی [[خدا]] می‌‌کشاند<ref>در قرآن و روایات نیز مصداق فطرت، اصول اعتقادی، به‌خصوص توحید معرفی شده است. ر.ک: سورۀ لقمان، آیۀ ۲۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۹؛ ج۲، ص۱۲؛ ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ص۳۳۱ ـ ۳۳۰.</ref>. از این جهت مَثَل [[خدا]] و [[انسان]]، مَثل مغناطیس و آهن است. چنین جاذبه‌ای میان [[انسان]] و آن حقیقتی که نامش خداست، وجود دارد. غریزۀ خداخواهی و [[خداجویی]] نوعی جاذبۀ [[معنوی]] است میان کانون [[دل]] و [[احساسات]] [[انسان]] از یک طرف و کانون هستی، یعنی مبدأ اعلا و کمال مطلق از سوی دیگر، نظیر جذب و انجذابی که میان اجرام و اجسام موجود است. [[انسان]] بدون آنکه خود بداند، تحت‌تأثیر این نیروی مرموز قرار دارد<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص۱۵۸؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۳۶۲.</ref>.


=== تفاوت [[فطرت ادراکی]] با [[فطرت احساسی]] ===
=== تفاوت [[فطرت ادراکی]] با [[فطرت احساسی]] ===
خط ۴۱: خط ۴۱:
== مصداق‌های [[فطرت]] ==
== مصداق‌های [[فطرت]] ==
بر اساس فطرتِ [[عشق]] به کمال و دوری از [[نقص]]، [[انسان‌ها]] فطریات و سرشت‌هایی پیدا می‌کنند که عبارت‌اند از:
بر اساس فطرتِ [[عشق]] به کمال و دوری از [[نقص]]، [[انسان‌ها]] فطریات و سرشت‌هایی پیدا می‌کنند که عبارت‌اند از:
# '''[[پرستش]]:''' [[انسان‌ها]] در درون خویش [[عشق]] به [[پرستش]] موجودی دارند که دارای همۀ [[کمالات]] باشد. تأمین و ارضای این میل [[معنوی]]، اقتضا می‌‌کند [[انسان]] خودش را با حقیقتی وابسته و پیوسته بداند و مایل است به آن [[حقیقت]] نزدیک شود، از زندان "خودی" خارج گردد و به سوی او برود. از این‌رو [[فطرت]] [[توحید]] و [[یکتاپرستی]] در [[انسان]] شکل گرفته است<ref>ر. ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۹؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۶۲.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} می‌فرماید: «و کلمه [[توحید]] در [[فطرت]] و جبلت هر انسانی نهفته است»<ref>{{متن حدیث|وَ کَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۰۹.</ref>.<ref>ر. ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱۹.</ref> [[قرآن]] از این [[گرایش]] با عنوان "[[فطرت]] [[الله]]"<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> نام برده و بر [[یکتاپرستی]] اشاره می‌کند. کاوش‌های بیرونی نیز [[گواهی]] می‌دهند این [[گرایش]] در همۀ [[انسان‌ها]] وجود دارد. [[قرآن]] از [[توحید]] [[فطری]] فراوان یاد می‌کند و به یاد می‌آورد که اگر از [[مشرکان]] بپرسید چه کس [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را آفریده است، می‌گویند: "[[الله]]!"<ref>{{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ}}«و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است خواهند گفت آنها را (خداوند) پیروزمند دانا آفریده است» سوره زخرف، آیه ۹؛ {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ}}«و اگر از آنان بپرسید که چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است خواهند گفت: خداوند؛ پس چگونه (از حق) باز گردانده می‌شوند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۱.</ref> و اگر بپرسید چه کس شما را آفریده است، پاسخ می‌گویند: "[[الله]]!"<ref>{{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ}}«و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آنان را آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند پس چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوند؟» سوره زخرف، آیه ۸۷.</ref> و اگر بپرسید زمان و آنچه در آن است از آنِ کیست، خواهند گفت: "[[الله]]!" این بدان سبب است که [[خداشناسی]]، از [[امور فطری]] [[انسان]] است و بدیهی و ضروری است و [[نیازمند]] [[استدلال]] نیست<ref>ر. ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۶۲.</ref>. [[گرایش]] به [[خدا]] و معبود در [[سرشت]] هر [[انسانی]] است و طبق [[روایات]] هر انسانی که به [[دنیا]] می‌‌آید با [[فطرت]] [[توحیدی]] و [[حق‌گرایی]] متولد می‌‌شود، اما عوامل بیرونی او را از مسیر [[فطرت]] جدا می‌‌کنند و به [[کفر]] و [[فسق]] و [[گمراهی]] می‌‌کشانند. [[اسلام]] و دستورهای [[دین]] با [[فطرت بشری]] سازگار است و [[قرآن]] هم [[دین]] را [[فطری]] [[بشر]] می‌‌داند<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۷۴ـ ۱۷۵.</ref>.
# '''[[پرستش]]:''' [[انسان‌ها]] در درون خویش [[عشق]] به [[پرستش]] موجودی دارند که دارای همۀ [[کمالات]] باشد. تأمین و ارضای این میل [[معنوی]]، اقتضا می‌‌کند [[انسان]] خودش را با حقیقتی وابسته و پیوسته بداند و مایل است به آن [[حقیقت]] نزدیک شود، از زندان "خودی" خارج گردد و به سوی او برود. از این‌رو [[فطرت]] [[توحید]] و [[یکتاپرستی]] در [[انسان]] شکل گرفته است<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۹؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۶۲.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} می‌فرماید: «و کلمه [[توحید]] در [[فطرت]] و جبلت هر انسانی نهفته است»<ref>{{متن حدیث|وَ کَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۰۹.</ref>.<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱۹.</ref> [[قرآن]] از این [[گرایش]] با عنوان "[[فطرت]] [[الله]]"<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> نام برده و بر [[یکتاپرستی]] اشاره می‌کند. کاوش‌های بیرونی نیز [[گواهی]] می‌دهند این [[گرایش]] در همۀ [[انسان‌ها]] وجود دارد. [[قرآن]] از [[توحید]] [[فطری]] فراوان یاد می‌کند و به یاد می‌آورد که اگر از [[مشرکان]] بپرسید چه کس [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را آفریده است، می‌گویند: "[[الله]]!"<ref>{{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ}}«و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است خواهند گفت آنها را (خداوند) پیروزمند دانا آفریده است» سوره زخرف، آیه ۹؛ {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ}}«و اگر از آنان بپرسید که چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است خواهند گفت: خداوند؛ پس چگونه (از حق) باز گردانده می‌شوند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۱.</ref> و اگر بپرسید چه کس شما را آفریده است، پاسخ می‌گویند: "[[الله]]!"<ref>{{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ}}«و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آنان را آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند پس چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوند؟» سوره زخرف، آیه ۸۷.</ref> و اگر بپرسید زمان و آنچه در آن است از آنِ کیست، خواهند گفت: "[[الله]]!" این بدان سبب است که [[خداشناسی]]، از [[امور فطری]] [[انسان]] است و بدیهی و ضروری است و [[نیازمند]] [[استدلال]] نیست<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۶۲.</ref>. [[گرایش]] به [[خدا]] و معبود در [[سرشت]] هر [[انسانی]] است و طبق [[روایات]] هر انسانی که به [[دنیا]] می‌‌آید با [[فطرت]] [[توحیدی]] و [[حق‌گرایی]] متولد می‌‌شود، اما عوامل بیرونی او را از مسیر [[فطرت]] جدا می‌‌کنند و به [[کفر]] و [[فسق]] و [[گمراهی]] می‌‌کشانند. [[اسلام]] و دستورهای [[دین]] با [[فطرت بشری]] سازگار است و [[قرآن]] هم [[دین]] را [[فطری]] [[بشر]] می‌‌داند<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۷۴ـ ۱۷۵.</ref>.
# '''[[ستایش]]:''' [[انسان]] براساس [[فطرت]] پرستش‌گر خود، رو به سویِ موجودی دارد که او را [[ستایش]] و [[نیایش]] کند و بر او تکیه زند. [[مربیان الهی]] که سرآمد آنها [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امام علی]] {{ع}} هستند، سعی می‌‌کنند این انگیزۀ [[فطری]] را به سوی [[پروردگار]] [[هدایت]] کنند تا [[انسان‌ها]] گرفتار معبودهای دروغین نشوند: «خداوندا، تو شایستۀ زیباترین توصیف‌هایی و شایستۀ آنکه فراوان بستایندت. اگر کسی [[آرزو]] در تو بندد، [[بهترین]] کسی هستی که می‌توان [[آرزو]] در آن بست و اگر به تو [[امیدوار]] شوند، [[بهترین]] کسی هستی که به او [[امیدوار]] [[توان]] بود. بارخدایا، مرا [[نعمت]] خود چندان ارزانی داشته‌ای که دیگر نیازی به [[ستودن]] دیگری نیست و جز تو را [[ستایش]] نگویم. کسانی را نستایم که مرا [[نومید]] گردانند و [[گمان]] دارم که بر من [[احسان]] نکنند. آفریدگارا، تو زبان مرا از [[ستایش]] [[آدمیان]] نگاه داشتی و از [[ستایش]] آفریدگانت در [[امان]] نهادی. بار خدایا، هرکس سخنی در [[ستایش]] کسی گوید از آن‌که ستایشش کرده، [[پاداش]] یا عطایی بطلبد و من که تو را [[ستایش]] می‌گویم، [[امید]] دارم که مرا به [[رحمت]] و گنجینه‌های آمرزشت راه بنمایی. پروردگارا اینجا که من ایستاده‌ام جای کسی است که تو را به یکتایی می‌ستاید و این یکتایی فقط از آنِ تو است و بس. جز تو کسی [[شایسته]] این ستایش‌ها و [[مدایح]] نیست و مرا به تو نیازی است که جز به [[فضل]] و [[رحمت]] تو جبران آن نشود و [[سختی]] آن را جز [[بخشش]] و [[کرم]] تو از میان [[نبرد]]»<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِیلِ، وَ التَّعْدَادِ الْکَثِیرِ، إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَیْرُ مَأْمُولٍ وَ إِنْ تُرْجَ فَخَیْرُ مَرْجُوٍّ، اللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لِی فِیمَا لَا أَمْدَحُ بِهِ غَیْرَکَ، وَ لَا أُثْنِی بِهِ عَلَی أَحَدٍ سِوَاکَ، وَ لَا أُوَجِّهُهُ إِلَی مَعَادِنِ الْخَیْبَةِ وَ مَوَاضِعِ الرِّیبَةِ، وَ عَدَلْتَ بِلِسَانِی عَنْ مَدَائِحِ الْآدَمِیِّینَ، وَ الثَّنَاءِ عَلَی الْمَرْبُوبِینَ الْمَخْلُوقِینَ، اللَّهُمَّ وَ لِکُلِّ مُثْنٍ عَلَی مَنْ أَثْنَی عَلَیْهِ مَثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ، أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ، وَ قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِیلًا عَلَی ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ، وَ کُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ، اللَّهُمَّ وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بِالتَّوْحِیدِ الَّذِی هُوَ لَکَ، وَ لَمْ یَرَ مُسْتَحِقّاً لِهَذِهِ الْمَحَامِدِ وَ الْمَمَادِحِ غَیْرَکَ، وَ بِی فَاقَةٌ إِلَیْکَ لَا یَجْبُرُ مَسْکَنَتَهَا إِلَّا فَضْلُکَ، وَ لَا یَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلَّا مَنُّکَ وَ جُودُکَ}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۹۰.</ref>.<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱۹ـ۶۲۰.</ref>
# '''[[ستایش]]:''' [[انسان]] براساس [[فطرت]] پرستش‌گر خود، رو به سویِ موجودی دارد که او را [[ستایش]] و [[نیایش]] کند و بر او تکیه زند. [[مربیان الهی]] که سرآمد آنها [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امام علی]] {{ع}} هستند، سعی می‌‌کنند این انگیزۀ [[فطری]] را به سوی [[پروردگار]] [[هدایت]] کنند تا [[انسان‌ها]] گرفتار معبودهای دروغین نشوند: «خداوندا، تو شایستۀ زیباترین توصیف‌هایی و شایستۀ آنکه فراوان بستایندت. اگر کسی [[آرزو]] در تو بندد، [[بهترین]] کسی هستی که می‌توان [[آرزو]] در آن بست و اگر به تو [[امیدوار]] شوند، [[بهترین]] کسی هستی که به او [[امیدوار]] [[توان]] بود. بارخدایا، مرا [[نعمت]] خود چندان ارزانی داشته‌ای که دیگر نیازی به [[ستودن]] دیگری نیست و جز تو را [[ستایش]] نگویم. کسانی را نستایم که مرا [[نومید]] گردانند و [[گمان]] دارم که بر من [[احسان]] نکنند. آفریدگارا، تو زبان مرا از [[ستایش]] [[آدمیان]] نگاه داشتی و از [[ستایش]] آفریدگانت در [[امان]] نهادی. بار خدایا، هرکس سخنی در [[ستایش]] کسی گوید از آن‌که ستایشش کرده، [[پاداش]] یا عطایی بطلبد و من که تو را [[ستایش]] می‌گویم، [[امید]] دارم که مرا به [[رحمت]] و گنجینه‌های آمرزشت راه بنمایی. پروردگارا اینجا که من ایستاده‌ام جای کسی است که تو را به یکتایی می‌ستاید و این یکتایی فقط از آنِ تو است و بس. جز تو کسی [[شایسته]] این ستایش‌ها و [[مدایح]] نیست و مرا به تو نیازی است که جز به [[فضل]] و [[رحمت]] تو جبران آن نشود و [[سختی]] آن را جز [[بخشش]] و [[کرم]] تو از میان [[نبرد]]»<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِیلِ، وَ التَّعْدَادِ الْکَثِیرِ، إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَیْرُ مَأْمُولٍ وَ إِنْ تُرْجَ فَخَیْرُ مَرْجُوٍّ، اللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لِی فِیمَا لَا أَمْدَحُ بِهِ غَیْرَکَ، وَ لَا أُثْنِی بِهِ عَلَی أَحَدٍ سِوَاکَ، وَ لَا أُوَجِّهُهُ إِلَی مَعَادِنِ الْخَیْبَةِ وَ مَوَاضِعِ الرِّیبَةِ، وَ عَدَلْتَ بِلِسَانِی عَنْ مَدَائِحِ الْآدَمِیِّینَ، وَ الثَّنَاءِ عَلَی الْمَرْبُوبِینَ الْمَخْلُوقِینَ، اللَّهُمَّ وَ لِکُلِّ مُثْنٍ عَلَی مَنْ أَثْنَی عَلَیْهِ مَثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ، أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ، وَ قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِیلًا عَلَی ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ، وَ کُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ، اللَّهُمَّ وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بِالتَّوْحِیدِ الَّذِی هُوَ لَکَ، وَ لَمْ یَرَ مُسْتَحِقّاً لِهَذِهِ الْمَحَامِدِ وَ الْمَمَادِحِ غَیْرَکَ، وَ بِی فَاقَةٌ إِلَیْکَ لَا یَجْبُرُ مَسْکَنَتَهَا إِلَّا فَضْلُکَ، وَ لَا یَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلَّا مَنُّکَ وَ جُودُکَ}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۹۰.</ref>.<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱۹ـ۶۲۰.</ref>
# '''حقیقت‌جویی:''' [[انسان]] بر حسب [[فطرت]] خویش در جست‌وجوی [[حقیقت]] است و از [[نادانی]] و [[جهل]] گریزان. کسب [[دانایی]] و [[آگاهی]] برای [[انسان]]، امری مطلوب و لذت‌بخش است. [[انسان‌ها]] حتی در [[زندگی]] عادی و روزمره خود [[نیازمند]] [[دانش]] و [[آگاهی]] هستند و بدون [[آگاهی]]، زندگی‌شان رشد نخواهد داشت. به همین‌گونه رسیدن به کمال مطلوب نیز بدون حضور [[آگاهی]] امکان‌پذیر نیست<ref>ر. ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۲۰.</ref>.  
# '''حقیقت‌جویی:''' [[انسان]] بر حسب [[فطرت]] خویش در جست‌وجوی [[حقیقت]] است و از [[نادانی]] و [[جهل]] گریزان. کسب [[دانایی]] و [[آگاهی]] برای [[انسان]]، امری مطلوب و لذت‌بخش است. [[انسان‌ها]] حتی در [[زندگی]] عادی و روزمره خود [[نیازمند]] [[دانش]] و [[آگاهی]] هستند و بدون [[آگاهی]]، زندگی‌شان رشد نخواهد داشت. به همین‌گونه رسیدن به کمال مطلوب نیز بدون حضور [[آگاهی]] امکان‌پذیر نیست<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۲۰.</ref>.  
# '''گرایش به خیر اخلاقی:''' [[انسان]] بر مبنای [[سرشت]] و [[فطرت]] خویش به‌سوی نیکی‌ها و [[فضیلت‌های اخلاقی]] [[گرایش]] دارد و از [[رذیلت]] و نادرستی گریزان است. [[انسان‌ها]] به تناسب پاک‌تر بودن [[سرشت]] طبیعی خود، گرایش بیشتری به خیر [[اخلاقی]] دارند<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۲۰؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۳۶۲.</ref>.  
# '''گرایش به خیر اخلاقی:''' [[انسان]] بر مبنای [[سرشت]] و [[فطرت]] خویش به‌سوی نیکی‌ها و [[فضیلت‌های اخلاقی]] [[گرایش]] دارد و از [[رذیلت]] و نادرستی گریزان است. [[انسان‌ها]] به تناسب پاک‌تر بودن [[سرشت]] طبیعی خود، گرایش بیشتری به خیر [[اخلاقی]] دارند<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۲۰؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۳۶۲.</ref>.  
# '''[[گرایش]] به [[زیبایی]]:''' [[سرشت]] و [[فطرت انسان]] رو به‌سوی [[زیبایی]] و زیبادوستی دارد<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۲۱؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۳۶۲.</ref>.
# '''[[گرایش]] به [[زیبایی]]:''' [[سرشت]] و [[فطرت انسان]] رو به‌سوی [[زیبایی]] و زیبادوستی دارد<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۲۱؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۳۶۲.</ref>.
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش