جز
جایگزینی متن - 'اهل بدر' به 'اهل بدر'
خط ۱۶۲: | خط ۱۶۲: | ||
== مقداد و [[اطاعت]] از دستور امیرالمؤمنین {{ع}} == | == مقداد و [[اطاعت]] از دستور امیرالمؤمنین {{ع}} == | ||
[[سلمان]] میگوید: بعد از [[غصب خلافت]]، علی {{ع}} شبانه زهرا {{س}} را سوار بر چهارپایی کرد و دست دو پسرش [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} را گرفت و هیچ یک از [[اهل | [[سلمان]] میگوید: بعد از [[غصب خلافت]]، علی {{ع}} شبانه زهرا {{س}} را سوار بر چهارپایی کرد و دست دو پسرش [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} را گرفت و هیچ یک از [[اهل بدر]]، از [[مهاجر]] و [[انصار]] را باقی نگذاشت مگر آنکه به در خانههایشان رفت و [[حقّ]] خود را به آنها یادآور شد و آنان را برای [[یاری]] خویش فرا خواند. ولی جز [[چهل]] و چهار نفر، کسی از آنان [[دعوت]] او را قبول نکرد. [[حضرت]] به آنان [[دستور]] داد هنگام صبح باسرهای تراشیده و در حالی که سلاحشان را به همراه دارند، بیایند و با او [[بیعت]] کنند که تا سر حد [[مرگ]] [[استوار]] خواهند ماند. وقتی صبح شد جز چهار نفر کسی از آنان نزد [[امام]] {{ع}} نیامد. [[سلیم]] میگوید: به [[سلمان]] گفتم: آن چهار نفر چه کسانی بودند؟ گفت: "من، [[ابوذر]]، [[مقداد]] و [[زبیر بن عوام]]. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[شب]] بعد هم نزد آنان رفت و آنان را قسم داد. گفتند: صبح نزد تو میآئیم ولی غیر از ما هیچ یک از آنان نزد [[علی]] {{ع}} نیامد. در شب سوم هم نزد آنان رفت ولی غیر از ما کسی نیامد"<ref>کتاب [[سلیم بن قیس هلالی]]، [[سلیم بن قیس]]، ص۵۸۰-۵۸۱؛ الاختصاص، [[شیخ مفید]]، ص۱۵۴؛ [[شرح نهج البلاغه]]، [[ابن ابی الحدید]]، ج۶، ص۱۳. | ||
خود امیرالمؤمنین {{ع}} در جای دیگری میفرماید: وقتی [[پیامبر]] {{صل}} از [[دنیا]] رفت، [[مردم]] به [[ابوبکر]] [[تمایل]] نشان داده، با او بیعت کردند در حالی که من مشغول [[غسل]] و [[دفن]] آن حضرت بودم. سپس به [[جمع قرآن]] مشغول شدم و با خود قسم یاد کردم که [[عبا]] بر دوش نیندازم مگر برای [[نماز]] تا آنکه همه [[قرآن]] را در یک کتاب جمع کنم، و این کار را انجام دادم. سپس [[فاطمه]] را بر مرکب سوار کردم و دست دو پسرم [[حسن]] و [[حسین]] را گرفتم و احدی از اهل بدر و سابقهداران از مهاجر و انصار را فراموش نکردم مگر آنکه آنان را درباره [[حق]] خود قسم دادم و به یاری خویش دعوت کردم. ولی از همه مردم جز چهار نفر ندای مرا [[اجابت]] نکردند که سلمان و ابوذر و مقداد و [[زبیر]] بودند. همراه من کسی از [[اهل]] بیتم نبود که با کمک او بجنگم و قوت بگیرم. [[حمزه]] در [[روز]] [[احد]] و [[جعفر]] در روز [[موته]] کشته شده بودند. ([[کتاب سلیم بن قیس هلالی]]، [[سلیم بن قیس]]، ص۶۶۵؛ [[روضه]] کافی، [[کلینی]]، ص۹۰۸ – ۱۸۹؛ [[بحارالانوار]]، [[علامه مجلسی]]، ج۲۸، ص۲۵۱، باب ۴، [[حدیث]] ۳۳)</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مقداد بن اسود - عسکری (مقاله)|مقاله «مقداد بن اسود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۶۳۳-۶۳۴.</ref> | خود امیرالمؤمنین {{ع}} در جای دیگری میفرماید: وقتی [[پیامبر]] {{صل}} از [[دنیا]] رفت، [[مردم]] به [[ابوبکر]] [[تمایل]] نشان داده، با او بیعت کردند در حالی که من مشغول [[غسل]] و [[دفن]] آن حضرت بودم. سپس به [[جمع قرآن]] مشغول شدم و با خود قسم یاد کردم که [[عبا]] بر دوش نیندازم مگر برای [[نماز]] تا آنکه همه [[قرآن]] را در یک کتاب جمع کنم، و این کار را انجام دادم. سپس [[فاطمه]] را بر مرکب سوار کردم و دست دو پسرم [[حسن]] و [[حسین]] را گرفتم و احدی از اهل بدر و سابقهداران از مهاجر و انصار را فراموش نکردم مگر آنکه آنان را درباره [[حق]] خود قسم دادم و به یاری خویش دعوت کردم. ولی از همه مردم جز چهار نفر ندای مرا [[اجابت]] نکردند که سلمان و ابوذر و مقداد و [[زبیر]] بودند. همراه من کسی از [[اهل]] بیتم نبود که با کمک او بجنگم و قوت بگیرم. [[حمزه]] در [[روز]] [[احد]] و [[جعفر]] در روز [[موته]] کشته شده بودند. ([[کتاب سلیم بن قیس هلالی]]، [[سلیم بن قیس]]، ص۶۶۵؛ [[روضه]] کافی، [[کلینی]]، ص۹۰۸ – ۱۸۹؛ [[بحارالانوار]]، [[علامه مجلسی]]، ج۲۸، ص۲۵۱، باب ۴، [[حدیث]] ۳۳)</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مقداد بن اسود - عسکری (مقاله)|مقاله «مقداد بن اسود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۶۳۳-۶۳۴.</ref> | ||