بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==انقلاب یا کودتا== در تاریخ تحولات و انقلابات بشری گاهی مصلحانی به ظهور میرسیدند که با قصد خیرخواهی و اصلاح، پیش از هر چیز به سراغ حکومت و دستگاه فاسد ح...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
در [[تاریخ]] تحولات و انقلابات بشری گاهی مصلحانی به ظهور میرسیدند که با قصد [[خیرخواهی]] و [[اصلاح]]، پیش از هر چیز به سراغ [[حکومت]] و دستگاه [[فاسد]] [[حاکم]] میرفتهاند و با به راه انداختن [[جنگ]] مسلحانه به سرنگونی آن [[اقدام]] میکردهاند. آنان بر این [[باور]] بودهاند که برای ایجاد [[اصلاحات]] در [[جامعه]] باید از بالا به پایین شروع کرد و ابتدا [[حکومت فاسد]] را از میان برداشت و آنگاه به اصلاحات، در سطح و عمق جامعه اقدام کرد. چنین سیری در اصطلاح [[سیاسی]] «کودتا»<ref>فرهنگ عمید.</ref>. نام دارد. البته همه کودتاها با این انگیزه و بر این اساس واقع نشده و نمیشود. این شیوه گرچه ممکن است زودتر به [[تغییر]] [[رژیم]] بینجامد، ولی چون در [[مردم]] [[آمادگی]] برای اصلاحات نبوده و کار عمیق [[فرهنگی]] بر روی آنان صورت نگرفته است، چه بسا حکومت جدید در این راه دراز و پرپیچ و خم از [[همراهی]] و مساعدت مردم بیبهره بماند و چون [[نظارت]] مردمی بر عملکرد و سیاستهای [[دولت]] در چنین فرضی وجود ندارد، رفته رفته [[دستگاه حکومت]] آرمانهای خود را تغییر داده و به [[فساد]] گراید، و حرکت اصلی که با [[هدف]] اصلاحی به وقوع پیوسته است در وصول به آن با ناکامی مواجه گردد. در برابر این دسته، گروه بسیاری از [[مصلحان]] که عمیق به مسایل مینگرند و با دیدی ژرف به هدف خود و راههای وصول بدان میاندیشند، مسیری دیگر میپیمایند و برای چنین حرکتی کمتر [[سرمایهگذاری]] و صرف وقت و انرژی میکنند. آنان به اصلاحات از پایین به بالا [[معتقد]] و به [[فرهنگسازی]] و زمینه پردازی به عنوان عامل اصلی دگرگونیهای [[اجتماعی]]، فرهنگی، سیاسی و [[اقتصادی]] و غیر آن، توجهی تام دارند. چنین شیوه ای هم مساعدت و پشتوانه مردم را با [[اهداف حکومت]] جدید تضمین میکند و هم به واسطه وجود [[نظارت عمومی]]، از فساد دستگاه دولتی ممانعت به عمل میآورد. حرکتهای اصلاحی [[پیامبران الهی]] تماماً از همین شیوه [[پیروی]] میکرده است و حتی در رفتن به سراغ کسی همچون [[فرعون]] نیز، در آغاز عنصر [[فرهنگی]] و [[تبلیغی]] در کار بوده است. [[قرآن کریم]] در نقل خطاب [[خداوند]] به [[حضرت موسی]] و [[هارون]] میفرماید: {{متن قرآن|اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى}}<ref>«به سوی فرعون بروید که او سرکشی کرده است * و با او به نرمی سخن گویید باشد که او پند گیرد یا بهراسد» سوره طه، آیه ۴۳-۴۴.</ref>؛<ref>سیدبن طاووس، لهوف، چاپ قدیم، ص۲۰.</ref>. به سوی فرعون که [[طغیان]] کرده است بروید سپس با او سخنی نرم و ملایم بگویید شاید به خود آمده یا از [[عاقبت]] کار خود بترسد». [[منطق قرآن]] در باب ایجاد [[عدالت]]، رویکرد به [[مردم]] است و این [[وظیفه]] به خود آنان متوجه شده است تا با [[فرهنگسازی]] و روشنگریهای [[انبیاء]]، خود آنها به برپایی [[قسط]] و عدالت [[اقدام]] کنند. قرآن کریم در این باره میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> | در [[تاریخ]] تحولات و انقلابات بشری گاهی مصلحانی به ظهور میرسیدند که با قصد [[خیرخواهی]] و [[اصلاح]]، پیش از هر چیز به سراغ [[حکومت]] و دستگاه [[فاسد]] [[حاکم]] میرفتهاند و با به راه انداختن [[جنگ]] مسلحانه به سرنگونی آن [[اقدام]] میکردهاند. آنان بر این [[باور]] بودهاند که برای ایجاد [[اصلاحات]] در [[جامعه]] باید از بالا به پایین شروع کرد و ابتدا [[حکومت فاسد]] را از میان برداشت و آنگاه به اصلاحات، در سطح و عمق جامعه اقدام کرد. چنین سیری در اصطلاح [[سیاسی]] «کودتا»<ref>فرهنگ عمید.</ref>. نام دارد. البته همه کودتاها با این انگیزه و بر این اساس واقع نشده و نمیشود. این شیوه گرچه ممکن است زودتر به [[تغییر]] [[رژیم]] بینجامد، ولی چون در [[مردم]] [[آمادگی]] برای اصلاحات نبوده و کار عمیق [[فرهنگی]] بر روی آنان صورت نگرفته است، چه بسا حکومت جدید در این راه دراز و پرپیچ و خم از [[همراهی]] و مساعدت مردم بیبهره بماند و چون [[نظارت]] مردمی بر عملکرد و سیاستهای [[دولت]] در چنین فرضی وجود ندارد، رفته رفته [[دستگاه حکومت]] آرمانهای خود را تغییر داده و به [[فساد]] گراید، و حرکت اصلی که با [[هدف]] اصلاحی به وقوع پیوسته است در وصول به آن با ناکامی مواجه گردد. در برابر این دسته، گروه بسیاری از [[مصلحان]] که عمیق به مسایل مینگرند و با دیدی ژرف به هدف خود و راههای وصول بدان میاندیشند، مسیری دیگر میپیمایند و برای چنین حرکتی کمتر [[سرمایهگذاری]] و صرف وقت و انرژی میکنند. آنان به اصلاحات از پایین به بالا [[معتقد]] و به [[فرهنگسازی]] و زمینه پردازی به عنوان عامل اصلی دگرگونیهای [[اجتماعی]]، فرهنگی، سیاسی و [[اقتصادی]] و غیر آن، توجهی تام دارند. چنین شیوه ای هم مساعدت و پشتوانه مردم را با [[اهداف حکومت]] جدید تضمین میکند و هم به واسطه وجود [[نظارت عمومی]]، از فساد دستگاه دولتی ممانعت به عمل میآورد. حرکتهای اصلاحی [[پیامبران الهی]] تماماً از همین شیوه [[پیروی]] میکرده است و حتی در رفتن به سراغ کسی همچون [[فرعون]] نیز، در آغاز عنصر [[فرهنگی]] و [[تبلیغی]] در کار بوده است. [[قرآن کریم]] در نقل خطاب [[خداوند]] به [[حضرت موسی]] و [[هارون]] میفرماید: {{متن قرآن|اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى}}<ref>«به سوی فرعون بروید که او سرکشی کرده است * و با او به نرمی سخن گویید باشد که او پند گیرد یا بهراسد» سوره طه، آیه ۴۳-۴۴.</ref>؛<ref>سیدبن طاووس، لهوف، چاپ قدیم، ص۲۰.</ref>. به سوی فرعون که [[طغیان]] کرده است بروید سپس با او سخنی نرم و ملایم بگویید شاید به خود آمده یا از [[عاقبت]] کار خود بترسد». [[منطق قرآن]] در باب ایجاد [[عدالت]]، رویکرد به [[مردم]] است و این [[وظیفه]] به خود آنان متوجه شده است تا با [[فرهنگسازی]] و روشنگریهای [[انبیاء]]، خود آنها به برپایی [[قسط]] و عدالت [[اقدام]] کنند. قرآن کریم در این باره میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref> | ||
ما [[پیامبران]] خویش را با ادّله و براهینِ روشن فرستادیم و با آنان کتاب و [[میزان]] فرود آوردیم تا مردم [[اقامه قسط]] کنند و آهن را نازل کردیم که در آن [[سختی]] و [[صلابت]] و منافعی برای مردم است». در این [[آیه کریمه]] نقش [[پیامبران الهی]] [[فرهنگ]] سازی، [[روشنگری]] و [[تبلیغ]] [[معارف]] و [[مقررات الهی]] معرفی شده است، تا در [[سایه]] [[بیداری]] و [[شناخت حق]] و راه درست، [[عدالتطلبی]] و [[حقیقت]] خواهی در آنان زنده شود و سپس خود با استفاده از ابزار آهن، به دفع موانع [[قسط]] به پا خیزند و سیستمی عادلانه و [[حق]] مدارانه را بر [[سرنوشت]] خود [[حاکم]] کنند. در [[نهضت حسینی]] نیز [[روشنگری]] و تنویر [[افکار عمومی]]، بارزترین جنبه این حرکت [[مقدس]] محسوب میشود و تلاش بیوقفه و پی گیر آن حضرت در این راه، شاهدی بر [[اعمال]] همین روش و اهتمام آن حضرت نسبت به این موضوع است.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص | ما [[پیامبران]] خویش را با ادّله و براهینِ روشن فرستادیم و با آنان کتاب و [[میزان]] فرود آوردیم تا مردم [[اقامه قسط]] کنند و آهن را نازل کردیم که در آن [[سختی]] و [[صلابت]] و منافعی برای مردم است». در این [[آیه کریمه]] نقش [[پیامبران الهی]] [[فرهنگ]] سازی، [[روشنگری]] و [[تبلیغ]] [[معارف]] و [[مقررات الهی]] معرفی شده است، تا در [[سایه]] [[بیداری]] و [[شناخت حق]] و راه درست، [[عدالتطلبی]] و [[حقیقت]] خواهی در آنان زنده شود و سپس خود با استفاده از ابزار آهن، به دفع موانع [[قسط]] به پا خیزند و سیستمی عادلانه و [[حق]] مدارانه را بر [[سرنوشت]] خود [[حاکم]] کنند. در [[نهضت حسینی]] نیز [[روشنگری]] و تنویر [[افکار عمومی]]، بارزترین جنبه این حرکت [[مقدس]] محسوب میشود و تلاش بیوقفه و پی گیر آن حضرت در این راه، شاهدی بر [[اعمال]] همین روش و اهتمام آن حضرت نسبت به این موضوع است.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص ؟؟؟.</ref>. | ||
==[[انقلاب]] اصلاحی و خاستگاه آن== | ==[[انقلاب]] اصلاحی و خاستگاه آن== | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
#فشار و [[ظلم فراگیر]] [[دستگاه حکومت]] بر [[مردم]]، | #فشار و [[ظلم فراگیر]] [[دستگاه حکومت]] بر [[مردم]]، | ||
# [[آگاهی]] و بیداری عمومی. | # [[آگاهی]] و بیداری عمومی. | ||
و با فقدان هر یک، انقلابی به طور همه جانبه و گسترده صورت نمیگیرد؛ زیرا اگر در جامعه، ستم فراگیر و [[حکومت]] ظالمی حاکم نباشد، مردم نیازی به [[تغییر]] اوضاع نمیبینند و آن را تحصیل حاصل میدانند. در چنین جامعه ای [[نظام حاکم]] از سوی مردم [[تهدید]] نمیشود، گرچه ممکن است تهدید خارجی وجود داشته باشد. وجود ستم و [[بیدادگری]] هم بیآنکه بر روی [[افکار]] مردم کار [[فرهنگی]] شود و اذهان خفته بیدار شود و آگاهی عمومی نسبت به وضعیت موجود و نیز آنچه باید باشد و مطلوب است پدید نیاید، برای پیدایش انقلابی فراگیر و دامن گستر، کافی نخواهد بود. در چنین وضعیتی، گرچه ممکن است گروهی با بهره جویی از زمینههای موجود به کودتایی برانداز دست زنند و از سوی مردم نیز در برابر آنان مقاومتی صورت نگیرد، ولی چنین مسأله ای اساساً از موضوع بحث ما خارج است و سخن ما بر سر نهضتی مردمی و فراگیر است. و لذا از این زاویه نیز [[امام حسین]]{{ع}} [[فرهنگسازی]] و آگاهی دهی عمومی را در دستور کار خود قرار داده و عمیقاً بدان پرداخته است؛ زیرا گذشته از اینکه وصول به [[اصلاحات]] با [[همراهی]] و [[هماهنگی]] و [[حمایت مردم]] موفقتر و میسرتر است و اصلاحات عمیق و [[پایدار]] را باید از خود [[مردم]] شروع و به وسیله خود آنان ادامه داد، تحقق خارجی و عینی [[انقلاب]] نیز بیوجود کار [[فرهنگی]] و [[بیداری]] مردم عملی نخواهد بود.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص | و با فقدان هر یک، انقلابی به طور همه جانبه و گسترده صورت نمیگیرد؛ زیرا اگر در جامعه، ستم فراگیر و [[حکومت]] ظالمی حاکم نباشد، مردم نیازی به [[تغییر]] اوضاع نمیبینند و آن را تحصیل حاصل میدانند. در چنین جامعه ای [[نظام حاکم]] از سوی مردم [[تهدید]] نمیشود، گرچه ممکن است تهدید خارجی وجود داشته باشد. وجود ستم و [[بیدادگری]] هم بیآنکه بر روی [[افکار]] مردم کار [[فرهنگی]] شود و اذهان خفته بیدار شود و آگاهی عمومی نسبت به وضعیت موجود و نیز آنچه باید باشد و مطلوب است پدید نیاید، برای پیدایش انقلابی فراگیر و دامن گستر، کافی نخواهد بود. در چنین وضعیتی، گرچه ممکن است گروهی با بهره جویی از زمینههای موجود به کودتایی برانداز دست زنند و از سوی مردم نیز در برابر آنان مقاومتی صورت نگیرد، ولی چنین مسأله ای اساساً از موضوع بحث ما خارج است و سخن ما بر سر نهضتی مردمی و فراگیر است. و لذا از این زاویه نیز [[امام حسین]]{{ع}} [[فرهنگسازی]] و آگاهی دهی عمومی را در دستور کار خود قرار داده و عمیقاً بدان پرداخته است؛ زیرا گذشته از اینکه وصول به [[اصلاحات]] با [[همراهی]] و [[هماهنگی]] و [[حمایت مردم]] موفقتر و میسرتر است و اصلاحات عمیق و [[پایدار]] را باید از خود [[مردم]] شروع و به وسیله خود آنان ادامه داد، تحقق خارجی و عینی [[انقلاب]] نیز بیوجود کار [[فرهنگی]] و [[بیداری]] مردم عملی نخواهد بود.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص ؟؟؟.</ref>. | ||
==بزرگترین آموزه [[نهضت حسینی]]== | ==بزرگترین آموزه [[نهضت حسینی]]== | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
آن حضرت در پاسخ گفتند: سخنت چیست؟ بگو تا بشنوم. او در پاسخ [[بیعت با یزید]] را به آن حضرت پیشنهاد کرد و سپس اضافه کرد که چنین کاری برای [[دین]] و دنیای تو بهتر است. این گزارش حاکی از [[فاجعه]] ای عمیق در سطح [[جامعه اسلامی]] آن [[روز]] است، که کسی مانند او به خود [[اجازه]] میدهد با پسر [[پیامبر خدا]]{{صل}} که همگان وصف بیهمتای او و برادرش [[امام حسن]]{{ع}} را از زبان [[وحیانی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} شنیده بودند، این گونه سخن بگوید و خود را خیرخواه و [[دلسوز]] دین او نیز به حساب آورد. آنگاه [[امام حسین]]{{ع}} در پاسخ به پیشنهاد او گفتند: «انا للَّه و انا الیه راجعون و علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامّه براع مثل یزید؛. ما از خداییم و به سوی او باز میگردیم و باید با [[اسلام]] [[وداع]] کرد که [[امّت]] [[پیامبر]]{{صل}} به [[زمامداری]] همچون یزید [[مبتلا]] شده است». فراز نخست این سخن، بخشی از [[آیه قرآنی]]<ref>{{متن قرآن|وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} «و بیگمان شما را با چیزی از بیم و گرسنگی و کاستی داراییها و کسان و فرآوردهها میآزماییم، و شکیبایان را نوید بخش! * همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد میگویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم)» سوره بقره، آیه ۱۵۵-۱۵۶.</ref> در مورد [[مصیبت]] و معروف به کلمه «[[استرجاع]]» است و مطابق [[تعلیم]] [[قرآن]]، [[مؤمن]] در وقت بروز مصیبت آن را بر زبان میآورد. جریان این [[کلام الهی]] بر زبان آن حضرت نشان از مصیبتی سترگ و تمهیدی است برای نشان دادن عمق [[فاجعه]] ای که جمله پس از آن حکایت گر آن است. فراز بعدی را به دو صورت میتوان توضیح داد. نخست آنکه [[زمامداری]] شخصی مانند [[یزید بن معاویه]]، ویرانی قلعه [[دین]] و [[هدم]] آن را در پی دارد به صورتی که باید با آن [[وداع]] کرد؛ زیرا [[بنی امیه]] که هیچ [[اعتقادی]] به دین و اساس [[وحی]] ندارند با خود [[عهد]] بستهاند که تا نابودی کامل آن آرام نگیرند و تا بازگرداندن [[جامعه]] به وضعیت [[دوران جاهلیت]] از پای ننشینند. احتمال دیگر اینکه وضعیت [[فرهنگی]]، اعتقادی، و هنجارهای [[اجتماعی]] [[امت اسلامی]] به حدی تنزل یافته باشد که پذیرای کسی مانند یزید باشند و [[حکومت]] و زمامداری او را بر خود هموار سازند. | آن حضرت در پاسخ گفتند: سخنت چیست؟ بگو تا بشنوم. او در پاسخ [[بیعت با یزید]] را به آن حضرت پیشنهاد کرد و سپس اضافه کرد که چنین کاری برای [[دین]] و دنیای تو بهتر است. این گزارش حاکی از [[فاجعه]] ای عمیق در سطح [[جامعه اسلامی]] آن [[روز]] است، که کسی مانند او به خود [[اجازه]] میدهد با پسر [[پیامبر خدا]]{{صل}} که همگان وصف بیهمتای او و برادرش [[امام حسن]]{{ع}} را از زبان [[وحیانی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} شنیده بودند، این گونه سخن بگوید و خود را خیرخواه و [[دلسوز]] دین او نیز به حساب آورد. آنگاه [[امام حسین]]{{ع}} در پاسخ به پیشنهاد او گفتند: «انا للَّه و انا الیه راجعون و علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامّه براع مثل یزید؛. ما از خداییم و به سوی او باز میگردیم و باید با [[اسلام]] [[وداع]] کرد که [[امّت]] [[پیامبر]]{{صل}} به [[زمامداری]] همچون یزید [[مبتلا]] شده است». فراز نخست این سخن، بخشی از [[آیه قرآنی]]<ref>{{متن قرآن|وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} «و بیگمان شما را با چیزی از بیم و گرسنگی و کاستی داراییها و کسان و فرآوردهها میآزماییم، و شکیبایان را نوید بخش! * همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد میگویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم)» سوره بقره، آیه ۱۵۵-۱۵۶.</ref> در مورد [[مصیبت]] و معروف به کلمه «[[استرجاع]]» است و مطابق [[تعلیم]] [[قرآن]]، [[مؤمن]] در وقت بروز مصیبت آن را بر زبان میآورد. جریان این [[کلام الهی]] بر زبان آن حضرت نشان از مصیبتی سترگ و تمهیدی است برای نشان دادن عمق [[فاجعه]] ای که جمله پس از آن حکایت گر آن است. فراز بعدی را به دو صورت میتوان توضیح داد. نخست آنکه [[زمامداری]] شخصی مانند [[یزید بن معاویه]]، ویرانی قلعه [[دین]] و [[هدم]] آن را در پی دارد به صورتی که باید با آن [[وداع]] کرد؛ زیرا [[بنی امیه]] که هیچ [[اعتقادی]] به دین و اساس [[وحی]] ندارند با خود [[عهد]] بستهاند که تا نابودی کامل آن آرام نگیرند و تا بازگرداندن [[جامعه]] به وضعیت [[دوران جاهلیت]] از پای ننشینند. احتمال دیگر اینکه وضعیت [[فرهنگی]]، اعتقادی، و هنجارهای [[اجتماعی]] [[امت اسلامی]] به حدی تنزل یافته باشد که پذیرای کسی مانند یزید باشند و [[حکومت]] و زمامداری او را بر خود هموار سازند. | ||
دیگر اثری از [[حقیقت]] دین نمانده و همچون محتضری ماند که به پایان [[عمر]] خود نزدیک است. البته تعبیر به «مثل» در این جمله مؤیدی برای احتمال دوم است؛ زیرا بنا بر احتمال نخست حکومت شخص یزید مصیبتی برای [[اسلام]] معرفی میشود و زمامداری خاص او که در آن [[زمان]] امت اسلامی بدان دچار شده بود خطری برای [[اساس دین]] و [[عدالت]] به شمار میرود، ولی بنابر معنای دیگر مایه [[نگرانی]]، رسیدن وضعیت جامعه در ابعاد فرهنگی اجتماعی [[اخلاقی]] به سر حدی است که زمامداری همانند یزید [[هنجار]] اجتماعی شود و به تعبیر دیگر بنابر احتمال دوم، اصل جریان، مورد اعلام خطر است نه حکومت شخص یزید. در هر صورت این زخمی عمیق و دردناک بود که بر [[قلب]] اسلام نشسته بود و آن را [[تهدید]] به [[مرگ]] میکرد. بزرگترین [[اقدام]] [[امام حسین]]{{ع}} در [[قیام]] خود این بود که با فریادها و پیامها و سخنان بیدارگر و مهیّج خود که سطر به سطر آن را با [[خون]] [[مقدس]] خود و [[یاران]] وفادارش ثبت کرد توانست با یک هنجار بنیان برانداز به [[مبارزه]] ای عمیق و پردامنه بپردازد تا برای همیشه [[امت]] [[محمدی]]{{صل}} را از [[سقوط]] و [[ارتجاع]] به دوران [[جاهلی]] باز دارد.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص | دیگر اثری از [[حقیقت]] دین نمانده و همچون محتضری ماند که به پایان [[عمر]] خود نزدیک است. البته تعبیر به «مثل» در این جمله مؤیدی برای احتمال دوم است؛ زیرا بنا بر احتمال نخست حکومت شخص یزید مصیبتی برای [[اسلام]] معرفی میشود و زمامداری خاص او که در آن [[زمان]] امت اسلامی بدان دچار شده بود خطری برای [[اساس دین]] و [[عدالت]] به شمار میرود، ولی بنابر معنای دیگر مایه [[نگرانی]]، رسیدن وضعیت جامعه در ابعاد فرهنگی اجتماعی [[اخلاقی]] به سر حدی است که زمامداری همانند یزید [[هنجار]] اجتماعی شود و به تعبیر دیگر بنابر احتمال دوم، اصل جریان، مورد اعلام خطر است نه حکومت شخص یزید. در هر صورت این زخمی عمیق و دردناک بود که بر [[قلب]] اسلام نشسته بود و آن را [[تهدید]] به [[مرگ]] میکرد. بزرگترین [[اقدام]] [[امام حسین]]{{ع}} در [[قیام]] خود این بود که با فریادها و پیامها و سخنان بیدارگر و مهیّج خود که سطر به سطر آن را با [[خون]] [[مقدس]] خود و [[یاران]] وفادارش ثبت کرد توانست با یک هنجار بنیان برانداز به [[مبارزه]] ای عمیق و پردامنه بپردازد تا برای همیشه [[امت]] [[محمدی]]{{صل}} را از [[سقوط]] و [[ارتجاع]] به دوران [[جاهلی]] باز دارد.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص ؟؟؟.</ref>. | ||
==روشنگریهای [[حسینی]] در حوزه اهداف== | ==روشنگریهای [[حسینی]] در حوزه اهداف== | ||
در [[مبارزه]] بر ضد [[قدرت]] [[حاکم]] نخستین بارقه ای که به [[ذهن]] میزند این است که این [[قیام]] برای [[کسب قدرت]] و دست یافتن به [[ریاست]] و [[زندگی]] دنیاست. قطعاً چنین توهمی نسبت به [[نهضت حسینی]]{{س}} بیمورد است، ولی دستگاه [[تبلیغاتی]] [[بنی امیه]] به گونه ای قوت یافته بود که [[قادر]] بود تا حدود زیادی با تأثیرگذاری بر [[افکار]] و اذهان عمومی، آنان را فریفته و نسبت به این قیام [[مقدس]] بدبین سازد، گذشته از اینکه وقتی حادثه ای در پیچ و خم حوادث و گذارتاریخ قرار میگیرد، گرد و غبار شیطنتها، عداوتها و نامردمیها چه بسا چهره [[ناب]] آن را زیر لایههای ضخیم خویش برد و مانع درخشندگی و [[روشنایی]] آن شود؛ لذا جلودار قیام باید از همان آغاز به طور شفاف [[هدف]] از قیام خود را بازگو کرده و راه را بر هر گونه [[تحریف]] مسدود کند. با بررسی [[سخنان امام حسین]]{{ع}} در طول [[نهضت]] خود دو گونه هدف از این قیام خونین به دست میآید، که در هر مورد به تناسب موقعیتها و اوضاع ویژه خود به تبیین آن پرداخته است. این دو نوع هدف عبارتند از: ۱- هدف ثابت و استراتژیک، ۲- هدفهای مرحله ای و تاکتیکی.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص | در [[مبارزه]] بر ضد [[قدرت]] [[حاکم]] نخستین بارقه ای که به [[ذهن]] میزند این است که این [[قیام]] برای [[کسب قدرت]] و دست یافتن به [[ریاست]] و [[زندگی]] دنیاست. قطعاً چنین توهمی نسبت به [[نهضت حسینی]]{{س}} بیمورد است، ولی دستگاه [[تبلیغاتی]] [[بنی امیه]] به گونه ای قوت یافته بود که [[قادر]] بود تا حدود زیادی با تأثیرگذاری بر [[افکار]] و اذهان عمومی، آنان را فریفته و نسبت به این قیام [[مقدس]] بدبین سازد، گذشته از اینکه وقتی حادثه ای در پیچ و خم حوادث و گذارتاریخ قرار میگیرد، گرد و غبار شیطنتها، عداوتها و نامردمیها چه بسا چهره [[ناب]] آن را زیر لایههای ضخیم خویش برد و مانع درخشندگی و [[روشنایی]] آن شود؛ لذا جلودار قیام باید از همان آغاز به طور شفاف [[هدف]] از قیام خود را بازگو کرده و راه را بر هر گونه [[تحریف]] مسدود کند. با بررسی [[سخنان امام حسین]]{{ع}} در طول [[نهضت]] خود دو گونه هدف از این قیام خونین به دست میآید، که در هر مورد به تناسب موقعیتها و اوضاع ویژه خود به تبیین آن پرداخته است. این دو نوع هدف عبارتند از: ۱- هدف ثابت و استراتژیک، ۲- هدفهای مرحله ای و تاکتیکی.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص ؟؟؟.</ref>. | ||
==هدف ثابت و جاری حسینی== | ==هدف ثابت و جاری حسینی== | ||
هدف ثابت و مستمر [[امام حسین]]{{ع}} که در سرتاسر [[حیات]] خود آن را چه به عنوان [[امام]] [[مسلمانان]] در دوره [[امامت]] و چه به عنوان [[انسانی]] برجسته و [[مطیع]] [[الهی]] در حیات پدر و [[برادر]] خود دنبال میکرده است، برپایی و حیات [[دین]] در [[جامعه]] بوده است و در راه وصول به آن از هیچ [[اقدام]] و [[جهادی]] فروگذار نمیکرده است و این رشته ای است که همه [[امامان معصوم]]{{ع}} را به هم پیوند داده است. [[حضرت رضا]]{{ع}} در فرازی از [[حدیثی]] که در [[شأن امام]] بیان کردهاند میفرمایند: {{متن حدیث|...الإمام أمین اللَّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی الی اللَّه و الذّاّب عن حرم اللَّه...}}؛<ref>اصول کافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ج ۱، ص۲۰۰.</ref>. [[امام]] [[امین الهی]] بین [[مردم]] و [[حجّت]] [[خداوند]] بر بندگانش و [[جانشین]] او در سرزمینها و شهرهایش و دعوتگر [[مردمان]] به سوی [[خدا]] و مدافع از [[حریم]] [[الهی]] است». مطابق این [[حدیث]]، مقصد اصلی هر امامی، [[هدایت]] [[افکار]] و مصون ماندن حریم الهی است که بدین منظور به اقدامهای مناسب دست میزدند. اینکه بسیاری در ارزیابی [[هدف]] [[حسینی]] به راههای مختلف رفتهاند و در این ارزیابی دچار مشکل شدهاند، همین است که آنها گاهی اهداف تاکتیکی آن حضرت را به جای هدف استراتژیک او پنداشتهاند، ولی آن را همخوان با تمامی مراحل [[نهضت]] آن حضرت نیافتهاند و این خود از لغزشگاههای اساسی در بررسی هدف این نهضت [[مقدس]] است. توجه به مقصود اصلی آن حضرت در این [[قیام]]، همچون رشته ای که تمام اجزای به ظاهر ناهمگون آن را برهم پیوند میدهد و واحدی [[منظم]] و همدفمند را به وجود میآورد، ما را از ابتلای به تحلیلهای یکجانبه و عقیم در این باره باز میدارد، و همین هدف ثابت است که [[انقلاب حسینی]] را به مواضع و اقدامهای سایر [[امامان]]{{عم}} مربوط میکند که اگر هر یک از آن بزرگواران در وضعیت آن حضرت بودند، همان کار را میکردند، همان سان که اگر او نیز در اوضاع [[حاکم]] بر [[زمان]] هر یک از آنان بود همان راهی را که آنان پیمودند دنبال میکرد.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص | هدف ثابت و مستمر [[امام حسین]]{{ع}} که در سرتاسر [[حیات]] خود آن را چه به عنوان [[امام]] [[مسلمانان]] در دوره [[امامت]] و چه به عنوان [[انسانی]] برجسته و [[مطیع]] [[الهی]] در حیات پدر و [[برادر]] خود دنبال میکرده است، برپایی و حیات [[دین]] در [[جامعه]] بوده است و در راه وصول به آن از هیچ [[اقدام]] و [[جهادی]] فروگذار نمیکرده است و این رشته ای است که همه [[امامان معصوم]]{{ع}} را به هم پیوند داده است. [[حضرت رضا]]{{ع}} در فرازی از [[حدیثی]] که در [[شأن امام]] بیان کردهاند میفرمایند: {{متن حدیث|...الإمام أمین اللَّه فی خلقه و حجّته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الدّاعی الی اللَّه و الذّاّب عن حرم اللَّه...}}؛<ref>اصول کافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ج ۱، ص۲۰۰.</ref>. [[امام]] [[امین الهی]] بین [[مردم]] و [[حجّت]] [[خداوند]] بر بندگانش و [[جانشین]] او در سرزمینها و شهرهایش و دعوتگر [[مردمان]] به سوی [[خدا]] و مدافع از [[حریم]] [[الهی]] است». مطابق این [[حدیث]]، مقصد اصلی هر امامی، [[هدایت]] [[افکار]] و مصون ماندن حریم الهی است که بدین منظور به اقدامهای مناسب دست میزدند. اینکه بسیاری در ارزیابی [[هدف]] [[حسینی]] به راههای مختلف رفتهاند و در این ارزیابی دچار مشکل شدهاند، همین است که آنها گاهی اهداف تاکتیکی آن حضرت را به جای هدف استراتژیک او پنداشتهاند، ولی آن را همخوان با تمامی مراحل [[نهضت]] آن حضرت نیافتهاند و این خود از لغزشگاههای اساسی در بررسی هدف این نهضت [[مقدس]] است. توجه به مقصود اصلی آن حضرت در این [[قیام]]، همچون رشته ای که تمام اجزای به ظاهر ناهمگون آن را برهم پیوند میدهد و واحدی [[منظم]] و همدفمند را به وجود میآورد، ما را از ابتلای به تحلیلهای یکجانبه و عقیم در این باره باز میدارد، و همین هدف ثابت است که [[انقلاب حسینی]] را به مواضع و اقدامهای سایر [[امامان]]{{عم}} مربوط میکند که اگر هر یک از آن بزرگواران در وضعیت آن حضرت بودند، همان کار را میکردند، همان سان که اگر او نیز در اوضاع [[حاکم]] بر [[زمان]] هر یک از آنان بود همان راهی را که آنان پیمودند دنبال میکرد.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص ؟؟؟.</ref>. | ||
===با [[معاویه]]=== | ===با [[معاویه]]=== | ||
مطابق گزارشهای [[تاریخی]] پس از [[شهادت]] [[حضرت امام حسن]]{{ع}} [[مردم عراق]] از [[امام حسین]]{{ع}} خواستند تا با [[خلع]] معاویه از [[خلافت]] و [[تمرد]] در برابر او [[بیعت]] خود با آن حضرت را قبول کند. آن [[بزرگوار]] به این پیشنهاد پاسخ رد داد و به آنان یادآوری کرد که بین او و معاویه [[پیمان]] و قراری هست که نقض آن بر او جایز نیست و تا وقتی [[معاویه]] زنده است نمیتواند آن [[عهد]] را بشکند ولی به آنان قول داد که وقتی معاویه از [[دنیا]] رفت در این کار [[تأمل]] و [[اندیشه]] کند. <ref>محمد بن محمد بن نعمان بغدادی ملقب به شیخ مفید، ألارشاد، انتشارات بصیرتی قم، ص۲۰۰. ابی محمد عبداللَّه بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، مکتبه مصطفی بابی حلبی، مصر، انتشارات رضی - زاهدی قم، ص۱۶۵.</ref>. ولی در عین حال گرچه آن حضرت در [[حیات]] معاویه دست به اقدامی عملی نزد و [[نقض پیمان]] نکرد، ولی در هر [[فرصت]] مناسب از [[روشنگری]] نسبت به [[افکار عمومی]] فروگذارنمی کرد. البته این روش را آن حضرت در عصر حیات [[برادر]] ارجمندش حسن{{ع}} و همراه با او نیز دنبال میکرد<ref>بحارالانوار، ج ۴۴، ص۲۱۱.</ref> ولی پس از [[شهادت]] آن [[بزرگوار]]، این کار را با حجم بیشتر و [[شتاب]] فزونتری پی گرفت که [[نامه]] افشاگر آن حضرت به معاویه<ref>ابن قتیبه دینوری الإمامه و السیاسه، پیشین، ص۱۸۱ - ۱۸۰.</ref>. و [[سخنرانی]] مهیّج آن بزرگوار در جمع [[نخبگان]] [[امت]] در منطقه [[منا]]<ref>عبدالحسین احمد امینی نجفی، الغدیر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ج ۱، ص۱۹۹.</ref>. و غیر آن نمونه ای از آن است. [[موسی بن عقبه]] میگوید: برخی به معاویه گفتند، [[مردم]] چشم خود را به [[حسین بن علی]] دوختهاند؛ خوب است به او [[فرمان]] دهی تا به [[منبر]] رود و [[خطابه]] ای ایراد کند و چون زبان شیوایی ندارد بدین وسیله از چشم مردم خواهد افتاد. معاویه گفت: ما همین اندیشه را درباره برادرش حسن داشتیم و همین کار را نسبت به او کردیم ولی نتیجه آن برعکس بود و آبرویمان رفت. آنها [[اصرار]] کردند تا معاویه بدین کار [[راضی]] شد و او نیز این پیشنهاد را به [[امام حسین]]{{ع}} عرضه کرد، و ایشان نیز پذیرفتند. آن حضرت در جمع [[مردمان]] و در حضور [[معاویه]] بر [[منبر]] جلوس کرد و سخن خود را با [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] و [[درود]] بر پیامبرش آغاز کرد. | مطابق گزارشهای [[تاریخی]] پس از [[شهادت]] [[حضرت امام حسن]]{{ع}} [[مردم عراق]] از [[امام حسین]]{{ع}} خواستند تا با [[خلع]] معاویه از [[خلافت]] و [[تمرد]] در برابر او [[بیعت]] خود با آن حضرت را قبول کند. آن [[بزرگوار]] به این پیشنهاد پاسخ رد داد و به آنان یادآوری کرد که بین او و معاویه [[پیمان]] و قراری هست که نقض آن بر او جایز نیست و تا وقتی [[معاویه]] زنده است نمیتواند آن [[عهد]] را بشکند ولی به آنان قول داد که وقتی معاویه از [[دنیا]] رفت در این کار [[تأمل]] و [[اندیشه]] کند. <ref>محمد بن محمد بن نعمان بغدادی ملقب به شیخ مفید، ألارشاد، انتشارات بصیرتی قم، ص۲۰۰. ابی محمد عبداللَّه بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، مکتبه مصطفی بابی حلبی، مصر، انتشارات رضی - زاهدی قم، ص۱۶۵.</ref>. ولی در عین حال گرچه آن حضرت در [[حیات]] معاویه دست به اقدامی عملی نزد و [[نقض پیمان]] نکرد، ولی در هر [[فرصت]] مناسب از [[روشنگری]] نسبت به [[افکار عمومی]] فروگذارنمی کرد. البته این روش را آن حضرت در عصر حیات [[برادر]] ارجمندش حسن{{ع}} و همراه با او نیز دنبال میکرد<ref>بحارالانوار، ج ۴۴، ص۲۱۱.</ref> ولی پس از [[شهادت]] آن [[بزرگوار]]، این کار را با حجم بیشتر و [[شتاب]] فزونتری پی گرفت که [[نامه]] افشاگر آن حضرت به معاویه<ref>ابن قتیبه دینوری الإمامه و السیاسه، پیشین، ص۱۸۱ - ۱۸۰.</ref>. و [[سخنرانی]] مهیّج آن بزرگوار در جمع [[نخبگان]] [[امت]] در منطقه [[منا]]<ref>عبدالحسین احمد امینی نجفی، الغدیر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ج ۱، ص۱۹۹.</ref>. و غیر آن نمونه ای از آن است. [[موسی بن عقبه]] میگوید: برخی به معاویه گفتند، [[مردم]] چشم خود را به [[حسین بن علی]] دوختهاند؛ خوب است به او [[فرمان]] دهی تا به [[منبر]] رود و [[خطابه]] ای ایراد کند و چون زبان شیوایی ندارد بدین وسیله از چشم مردم خواهد افتاد. معاویه گفت: ما همین اندیشه را درباره برادرش حسن داشتیم و همین کار را نسبت به او کردیم ولی نتیجه آن برعکس بود و آبرویمان رفت. آنها [[اصرار]] کردند تا معاویه بدین کار [[راضی]] شد و او نیز این پیشنهاد را به [[امام حسین]]{{ع}} عرضه کرد، و ایشان نیز پذیرفتند. آن حضرت در جمع [[مردمان]] و در حضور [[معاویه]] بر [[منبر]] جلوس کرد و سخن خود را با [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] و [[درود]] بر پیامبرش آغاز کرد. | ||
در همین حال کسی گفت این کیست که [[خطبه]] میخواند؟ آن حضرت این سخن را شنید و سپس فرمود: ما [[حزب]] [[پیروز]] خداییم. و ما [[عترت]] نزدیک [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]] [[پاک]] او و یکی از دو ثقلی هستیم که [[رسول خدا]] ما را در مرتبه بعد از [[کتاب الهی]] که هیچ باطلی در آن راه ندارد و تفصیل همه چیز است یاد کرد. <ref>صحیح مسلم، ج ۵، باب فضایل علی، ص۱۲۲. صحیح ترمذی، ج ۵، ص۳۲۸. مستدرک حاکم، ۳، ۱۴۸.</ref>. و [[تفسیر]] آن به ما واگذار شده و ما در [[تأویل]] آن در نمیمانیم و [[حقایق]] آن را گرفته و دنبال میکنیم. و چون [[اطاعت]] ما فرض است، از ما [[پیروی]] و [[متابعت]] کنید؛ زیرا [[فرمانبرداری]] از ما با [[فرمانبرداری از خدا]] و رسولش مقرون شده است...<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}} «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> سپس افزود: من شما را از گوش دادن به صداهای [[شیطان]] برحذر میدارم؛ زیرا او [[دشمنی]] روشن برای شماست و گرنه همانند اولیای او خواهید بود که به آنان گفت «امروز احدی بر شما غالب نخواهد گشت و من هنگام [[سختی]] [[یار]] و [[پناه]] شما خواهم بود، تا آنگاه که [[سپاه اسلام]] و [[کفر]] رو در روی هم شدند، شیطان پا به فرار گذاشت و گفت، من از شما بیزارم». <ref>{{متن قرآن|وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ}} «و (یاد کن) آنگاه را که شیطان کردارهای آنان را (در چشمشان) آراست و گفت: امروز هیچیک از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناهدهنده شمایم و چون دو دسته رویاروی شدند پشت کرد و گفت: من از شما بیزارم، من چیزی میبینم که شما نمیبینید، من از خداوند میهراس» سوره انفال، آیه ۴۸.</ref>. وقتی [[سخن امام]]{{ع}} به اینجا رسید [[معاویه]] که بر موقعیت و [[حکومت]] خود [[احساس]] خطر میکرد رو به آن حضرت کرد و گفت: «ای اباعبداللَّه، کافی است و [[پیام]] خود را رساندی». <ref>بحارالانوار، ج ۴۴، ص۲۰۵ - ۲۰۶.</ref>. مثل همین جریان برای فرزندش یزید با [[حضرت سجاد]]{{س}} تکرار شد. زمانی که در حضور یزید و [[اهل شام]] پس از [[شهادت]] پدر بزرگوارش بر [[منبر]] رفت و حسین وار سخن گفت و یزید [[خطابه]] او را با [[اذان]] [[مؤذن]] قطع کرد. <ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۹.</ref>.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص | در همین حال کسی گفت این کیست که [[خطبه]] میخواند؟ آن حضرت این سخن را شنید و سپس فرمود: ما [[حزب]] [[پیروز]] خداییم. و ما [[عترت]] نزدیک [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]] [[پاک]] او و یکی از دو ثقلی هستیم که [[رسول خدا]] ما را در مرتبه بعد از [[کتاب الهی]] که هیچ باطلی در آن راه ندارد و تفصیل همه چیز است یاد کرد. <ref>صحیح مسلم، ج ۵، باب فضایل علی، ص۱۲۲. صحیح ترمذی، ج ۵، ص۳۲۸. مستدرک حاکم، ۳، ۱۴۸.</ref>. و [[تفسیر]] آن به ما واگذار شده و ما در [[تأویل]] آن در نمیمانیم و [[حقایق]] آن را گرفته و دنبال میکنیم. و چون [[اطاعت]] ما فرض است، از ما [[پیروی]] و [[متابعت]] کنید؛ زیرا [[فرمانبرداری]] از ما با [[فرمانبرداری از خدا]] و رسولش مقرون شده است...<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}} «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> سپس افزود: من شما را از گوش دادن به صداهای [[شیطان]] برحذر میدارم؛ زیرا او [[دشمنی]] روشن برای شماست و گرنه همانند اولیای او خواهید بود که به آنان گفت «امروز احدی بر شما غالب نخواهد گشت و من هنگام [[سختی]] [[یار]] و [[پناه]] شما خواهم بود، تا آنگاه که [[سپاه اسلام]] و [[کفر]] رو در روی هم شدند، شیطان پا به فرار گذاشت و گفت، من از شما بیزارم». <ref>{{متن قرآن|وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ}} «و (یاد کن) آنگاه را که شیطان کردارهای آنان را (در چشمشان) آراست و گفت: امروز هیچیک از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناهدهنده شمایم و چون دو دسته رویاروی شدند پشت کرد و گفت: من از شما بیزارم، من چیزی میبینم که شما نمیبینید، من از خداوند میهراس» سوره انفال، آیه ۴۸.</ref>. وقتی [[سخن امام]]{{ع}} به اینجا رسید [[معاویه]] که بر موقعیت و [[حکومت]] خود [[احساس]] خطر میکرد رو به آن حضرت کرد و گفت: «ای اباعبداللَّه، کافی است و [[پیام]] خود را رساندی». <ref>بحارالانوار، ج ۴۴، ص۲۰۵ - ۲۰۶.</ref>. مثل همین جریان برای فرزندش یزید با [[حضرت سجاد]]{{س}} تکرار شد. زمانی که در حضور یزید و [[اهل شام]] پس از [[شهادت]] پدر بزرگوارش بر [[منبر]] رفت و حسین وار سخن گفت و یزید [[خطابه]] او را با [[اذان]] [[مؤذن]] قطع کرد. <ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۹.</ref>.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص ؟؟؟.</ref>. | ||
===با یزید=== | ===با یزید=== | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
۲. آن حضرت میدان [[اصلاحات]] را، [[امّت]] جدّ خود دانسته است نه خود [[دین]] و این نشان میدهد که مایه اصلی [[ارتجاع]] و فلاکت [[امّت اسلامی]]، ظهور [[فساد]] و [[بیعدالتی]] بین خود آنهاست، نه [[آموزههای دین]] و این نکته ای است مهم که در ریشه یابی علل [[عقبماندگی]] [[جامعه]]، نباید ضعفهای [[نفسانی]]، [[مدیریتی]] و صلاحیتی [[حاکمان]] را به حساب دین گذارد و [[آموزههای دینی]] را در بروز آن مقصر دانست و از اصلاحات در درون دین دم زد، بلکه باید آن را در عیبهای خود جستجو کنیم. | ۲. آن حضرت میدان [[اصلاحات]] را، [[امّت]] جدّ خود دانسته است نه خود [[دین]] و این نشان میدهد که مایه اصلی [[ارتجاع]] و فلاکت [[امّت اسلامی]]، ظهور [[فساد]] و [[بیعدالتی]] بین خود آنهاست، نه [[آموزههای دین]] و این نکته ای است مهم که در ریشه یابی علل [[عقبماندگی]] [[جامعه]]، نباید ضعفهای [[نفسانی]]، [[مدیریتی]] و صلاحیتی [[حاکمان]] را به حساب دین گذارد و [[آموزههای دینی]] را در بروز آن مقصر دانست و از اصلاحات در درون دین دم زد، بلکه باید آن را در عیبهای خود جستجو کنیم. | ||
۳. از ظاهر [[کلام]] برمی آید که آن حضرت علت غایی را [[طلب]] اصلاح دانسته و [[امر به معروف و نهی از منکر]] را راهکار وصول به آن میداند و این گذشته از تأکید بر اهمیت امر به معروف و نهی از منکر به ویژه در مورد فساد حاکمان برای وصول به اصلاحات، بیانگر این است که همچنان که طلب اصلاح به عنوان مسأله ای اجتماعی، سیاسی مطرح است، امر به معروف و نهی از منکر در [[سیاق]] آن نیز محتوای سیاسی و اجتماعی دارد نه معنای فردی. باز آن حضرت در بیانی دیگر [[هدف]] خود از [[قیام]] را چنین بازگو کرده است: {{متن حدیث|اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطان، وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لکِنْ لِنَرَىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ، وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یُعْمَلُ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکامِکَ}}؛<ref>محمد بن حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص۱۷۰.</ref>. بار الها! تو به [[یقین]] میدانی آنچه از ما سر زده است برای سلطهطلبی و [[کسب قدرت]] و دست یازیدن به متاع [[دنیوی]] نبوده است، بلکه [[قیام]] ما برای ارائه نشانههای [[دین]] تو و پدید آوردن [[اصلاح]] در شهرهای تو بوده است و برای اینکه [[بندگان]] [[مظلوم]] و ستمدیده تو [[احساس امنیت]] و [[آرامش]] کنند و به فریضهها و [[سنتها]] و [[احکام]] تو عمل شود»... نکته ای که در مورد این سخن و سخن پیشین که از آن حضرت نقل شد لازم به یادآوری است این است که مقصود از فراز نخستِ هر یک از این دو [[کلام]]، به قرینه مقابله با جملهها و فرازهای بعدی کسب قدرت و [[حکومت]] برای رسیدن به تمنّیات [[نفسانی]] و ارضای [[خشم]] و [[شهوت]] به گونه متداول بین [[اهل]] دنیاست، نه حکومت و قدرتی که در [[خدمت]] [[اهداف الهی]] باشد. باری همچنان که اشاره کردیم آن حضرت در تمام مراحل حرکت خود به [[تبلیغ]] این [[هدف]] جاری و استراتژیک خود پرداخت و حتی در همان زمانی که با آمدن [[سپاه حرّ]] و گفتگوی بین او و [[امام]]{{ع}} [[بیوفایی]] و [[عهدشکنی]] [[مردم کوفه]] روشن شد و امام وارد مرحله تازه ای از قیام خود شد و خود را مواجه با [[شهادت]] میدید، در جمع [[اصحاب]] خود به پا خاست و پس از [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] و [[درود]] بر جدّ گرامیاش [[پیامبر اکرم]]، ورود به این مرحله جدید را به اصحاب خود گوشزد کرد سپس فرمود: {{متن حدیث|اَلا تَرَوْنَ اِلَي الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ، وَ اِلَي الْباطِلِ لا يُتَناهي عَنْهُ، لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ في لِقاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً}}؛<ref>سیدبن طاووس، لهوف، ص۷۱.</ref>. آیا نمینگرید که به [[حق]] عمل نمیشود و [[باطل]] ترک و وانهاده نمیشود، در این اوضاع باید [[مؤمن]] [[زندگی]] را بر خود ناگوار بداند و به [[ملاقات]] با [[پروردگار]] خود میل کند و بیندیشد».... آن [[بزرگوار]]، زندگی و [[حیات مادی]] را جز در [[سایه]] [[حق]] سزاوار نمیداند و چنین معیشتی را نه تنها بر خود بلکه نسبت به هر یک از [[مؤمنان]] روا نمیشمرد. او با این سخن نشان داد که حتی در شهادتش نیز [[احیای حق]] و امحاء [[باطل]] را جستجو میکند. در [[کوفه]] نیز [[مسلم بن عقیل]] پس از [[دستگیری]] توسط مأموران و [[سربازان]] [[ابن زیاد]] به مجلس عبیداللَّه وارد شد، او به مسلم [[سبّ]] و [[ناسزا]] گفت و او را به [[فتنه]] گری و ایجاد [[تفرقه]] بین [[مسلمانان]] متهم ساخت، آن جناب در پاسخ به او گفت: «من برای این منظور نیامدم ولی چون شما منکر را علنی ساختید و معروف را [[دفن]] کردید و بر [[مردم]]، بدون [[رضایت]] آنان [[فرمانروا]] شدید و آنها را بر [[مخالفت]] [[فرمان الهی]] وادار کردید و بین آنان بسان کسری و [[قیصر]] [[حکم]] راندید، ما آمدیم تا آنها را [[امر به معروف و نهی از منکر]] کنیم و به [[حکم خدا]] و [[سنت]] پیامبرش [[دعوت]] کنیم». <ref>سید بن طاووس، لهوف، ص۴۹.</ref>. سخنان صریح و روشنگرانه [[حضرت مسلم]] پیش ابن زیاد و [[اهل]] مجلس او، چنان ابن زیاد را [[درمانده]] کرد که هیچ سخنی برای گفتن نداشت و شروع به [[ناسزاگویی]] و سبِ [[اولیای الهی]] و [[اهل بیت]] [[پاک]] [[پیامبر]]{{صل}} کرد و کلماتی بر زبان راند که به گفته جناب مسلم خود آن [[پلید]] و پدرش، سزاوار آناند.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص | ۳. از ظاهر [[کلام]] برمی آید که آن حضرت علت غایی را [[طلب]] اصلاح دانسته و [[امر به معروف و نهی از منکر]] را راهکار وصول به آن میداند و این گذشته از تأکید بر اهمیت امر به معروف و نهی از منکر به ویژه در مورد فساد حاکمان برای وصول به اصلاحات، بیانگر این است که همچنان که طلب اصلاح به عنوان مسأله ای اجتماعی، سیاسی مطرح است، امر به معروف و نهی از منکر در [[سیاق]] آن نیز محتوای سیاسی و اجتماعی دارد نه معنای فردی. باز آن حضرت در بیانی دیگر [[هدف]] خود از [[قیام]] را چنین بازگو کرده است: {{متن حدیث|اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطان، وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لکِنْ لِنَرَىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ، وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یُعْمَلُ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکامِکَ}}؛<ref>محمد بن حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص۱۷۰.</ref>. بار الها! تو به [[یقین]] میدانی آنچه از ما سر زده است برای سلطهطلبی و [[کسب قدرت]] و دست یازیدن به متاع [[دنیوی]] نبوده است، بلکه [[قیام]] ما برای ارائه نشانههای [[دین]] تو و پدید آوردن [[اصلاح]] در شهرهای تو بوده است و برای اینکه [[بندگان]] [[مظلوم]] و ستمدیده تو [[احساس امنیت]] و [[آرامش]] کنند و به فریضهها و [[سنتها]] و [[احکام]] تو عمل شود»... نکته ای که در مورد این سخن و سخن پیشین که از آن حضرت نقل شد لازم به یادآوری است این است که مقصود از فراز نخستِ هر یک از این دو [[کلام]]، به قرینه مقابله با جملهها و فرازهای بعدی کسب قدرت و [[حکومت]] برای رسیدن به تمنّیات [[نفسانی]] و ارضای [[خشم]] و [[شهوت]] به گونه متداول بین [[اهل]] دنیاست، نه حکومت و قدرتی که در [[خدمت]] [[اهداف الهی]] باشد. باری همچنان که اشاره کردیم آن حضرت در تمام مراحل حرکت خود به [[تبلیغ]] این [[هدف]] جاری و استراتژیک خود پرداخت و حتی در همان زمانی که با آمدن [[سپاه حرّ]] و گفتگوی بین او و [[امام]]{{ع}} [[بیوفایی]] و [[عهدشکنی]] [[مردم کوفه]] روشن شد و امام وارد مرحله تازه ای از قیام خود شد و خود را مواجه با [[شهادت]] میدید، در جمع [[اصحاب]] خود به پا خاست و پس از [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] و [[درود]] بر جدّ گرامیاش [[پیامبر اکرم]]، ورود به این مرحله جدید را به اصحاب خود گوشزد کرد سپس فرمود: {{متن حدیث|اَلا تَرَوْنَ اِلَي الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ، وَ اِلَي الْباطِلِ لا يُتَناهي عَنْهُ، لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ في لِقاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً}}؛<ref>سیدبن طاووس، لهوف، ص۷۱.</ref>. آیا نمینگرید که به [[حق]] عمل نمیشود و [[باطل]] ترک و وانهاده نمیشود، در این اوضاع باید [[مؤمن]] [[زندگی]] را بر خود ناگوار بداند و به [[ملاقات]] با [[پروردگار]] خود میل کند و بیندیشد».... آن [[بزرگوار]]، زندگی و [[حیات مادی]] را جز در [[سایه]] [[حق]] سزاوار نمیداند و چنین معیشتی را نه تنها بر خود بلکه نسبت به هر یک از [[مؤمنان]] روا نمیشمرد. او با این سخن نشان داد که حتی در شهادتش نیز [[احیای حق]] و امحاء [[باطل]] را جستجو میکند. در [[کوفه]] نیز [[مسلم بن عقیل]] پس از [[دستگیری]] توسط مأموران و [[سربازان]] [[ابن زیاد]] به مجلس عبیداللَّه وارد شد، او به مسلم [[سبّ]] و [[ناسزا]] گفت و او را به [[فتنه]] گری و ایجاد [[تفرقه]] بین [[مسلمانان]] متهم ساخت، آن جناب در پاسخ به او گفت: «من برای این منظور نیامدم ولی چون شما منکر را علنی ساختید و معروف را [[دفن]] کردید و بر [[مردم]]، بدون [[رضایت]] آنان [[فرمانروا]] شدید و آنها را بر [[مخالفت]] [[فرمان الهی]] وادار کردید و بین آنان بسان کسری و [[قیصر]] [[حکم]] راندید، ما آمدیم تا آنها را [[امر به معروف و نهی از منکر]] کنیم و به [[حکم خدا]] و [[سنت]] پیامبرش [[دعوت]] کنیم». <ref>سید بن طاووس، لهوف، ص۴۹.</ref>. سخنان صریح و روشنگرانه [[حضرت مسلم]] پیش ابن زیاد و [[اهل]] مجلس او، چنان ابن زیاد را [[درمانده]] کرد که هیچ سخنی برای گفتن نداشت و شروع به [[ناسزاگویی]] و سبِ [[اولیای الهی]] و [[اهل بیت]] [[پاک]] [[پیامبر]]{{صل}} کرد و کلماتی بر زبان راند که به گفته جناب مسلم خود آن [[پلید]] و پدرش، سزاوار آناند.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص ؟؟؟.</ref>. | ||
==اهداف مرحله ای و تاکتیکی [[نهضت حسینی]]== | ==اهداف مرحله ای و تاکتیکی [[نهضت حسینی]]== | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
# [[امتناع]] از [[بیعت]]، | # [[امتناع]] از [[بیعت]]، | ||
# [[تشکیل حکومت اسلامی]]، | # [[تشکیل حکومت اسلامی]]، | ||
# [[شهادت]]. مطابق گزارشهایی که به آن حضرت از جدّ گرامی و پدر بزرگوارش رسیده بود گرچه برای او روشن بود که [[عاقبت]] کار، چیزی جز شهادت نیست، ولی در [[مقام عمل]] و موضعگیری بر طبق [[تکلیف]] خود، که بر اساس اوضاع و احوال، نوع آن معین میشد [[رفتار]] میکرد. و در راستای هدف کلی خود به بیان [[حقیقت]] و [[روشنگری]] اذهان و [[افکار عمومی]] میپرداخت.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص | # [[شهادت]]. مطابق گزارشهایی که به آن حضرت از جدّ گرامی و پدر بزرگوارش رسیده بود گرچه برای او روشن بود که [[عاقبت]] کار، چیزی جز شهادت نیست، ولی در [[مقام عمل]] و موضعگیری بر طبق [[تکلیف]] خود، که بر اساس اوضاع و احوال، نوع آن معین میشد [[رفتار]] میکرد. و در راستای هدف کلی خود به بیان [[حقیقت]] و [[روشنگری]] اذهان و [[افکار عمومی]] میپرداخت.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص ؟؟؟.</ref>. | ||
===امتناع از بیعت=== | ===امتناع از بیعت=== | ||
اولین موضعگیری علنی و عملی [[امام حسین]]{{ع}} در [[مخالفت]] با [[حکومت یزید]]، امتناع از بیعت بود. مطابق گزارش [[مورخان]]، پس از [[مرگ معاویه]] در نیمه [[رجب]] سال شصت [[هجرت]]، یزید [[نامه]] ای به [[فرماندار مدینه]]<ref>فرماندار مدینه را برخی همچون شیخ مفید در ارشاد، ص۲۰۰، «ولید بن عقبه»، پسر برادر معاویه که ازسوی او به فرمانداری آن شهر منصوب شده بود، ذکر کردهاند و برخی دیگر همچون ابن قتیبه دینوری در «الامامه و السیاسه»، ص۲۰۴، او را «خالد بن حکم» نام بردهاند.</ref>. نوشت و در آن تأکید کرد که از امام حسین{{ع}} برای او بیعت بگیرد و بر او سخت گرفته و تأخیر را در این باره از او نپذیرد. و او نیز همان شب کسی را سراغ حسین{{ع}} فرستاد و از او خواست تا به حضور او برسد. آن حضرت نیز متوجه قضیه شده و با ترتیبی خاص بر او وارد شدند. در آن [[ساعت]]، [[مروان حکم]] نیز حاضر بود و آن گاه فرماندار مدینه مرگ معاویه را به آن حضرت اعلام کرد و سپس [[نامه یزید]] به او مبنی بربیعت گرفتن از آن حضرت برای یزید را برای آن [[بزرگوار]] قرائت کرد. آن گاه بین [[امام حسین]]{{ع}} و آن دو نفر سخنانی در گرفت و به نقل [[سیدبن طاووس]]، آن حضرت رو به ولید [[فرماندار مدینه]] کرد و گفت: «{{متن حدیث|أَیُّهَا الاَمیرُ! إِنّا أَهْلُ بَیْتِ النَّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِکَةِ وَ مَحَلُّ الرَّحْمَةِ وَ بِنا فَتَحَ اللّهُ وَ بِنا خَتَمَ، وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ خَمْر قاتِلُ النَّفْسِ المحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، وَمِثْلی لا یُبایِعُ لِمِثْلِهِ، وَ لکِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْتَظِرُ وَ تَنْتَظِرُونَ أَیُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَالْبَیْعَةِ}}<ref>سیدبن طاووس، لهوف، ص۱۹.</ref>. ای [[امیر]]، ما [[اهل بیت]] [[نبوت]] و [[معدن]] [[رسالت]] و محل آمد و شد ملائکیم و [[خداوند]] به ما شروع میکند و به ما پایان میدهد - همه امور هستی به [[برکت]] وجود ماست - در حالی که یزید مردی است [[فاسق]] و شراب [[خوار]] و کسی است که [[خون]] [[حرام]] بر [[زمین]] میریزد و علناً به [[فسق]] و [[فجور]] میپردازد و کسی مانند من با شخصی مثل او [[بیعت]] نمیکند ولی - مهلت بده - تا صبح شود و دو طرف در کار خود بیندیشیم تا معلوم شود کدام یک از ما به [[خلافت]] و بیعت سزاوارتریم». امام حسین{{ع}} در این فرازها، جریان را از [[محاسبه]] [[خصومت]] و [[عداوت]] شخصی بیرون آورده تا ولید [[خیال]] نکند، حسین{{ع}} به [[طمع]] خلافت افتاده و روی همین انگیزه تاب [[تحمل]] یزید را ندارد، او قضیه را ارزشی و بر اساس معیارها و ملاکهای [[حق و باطل]] قرار داده است و با این [[منطق]]، ولید را مجاب کرده است. در این [[استدلال]] اباعبداللَّه{{ع}}، در [[حقیقت]] دو [[قیاس]] منطقی شکل اول نهفته است؛ در قضیه اول میگوید من این صفات را دارم و او دارای این صفات است و هر کس دارای آن صفات باشد، بر [[حق]] و آن کس که اوصاف نوع دوم را داشته باشد، بر [[باطل]] است، و لذا خود را مصداقی از حق و یزید را مصداق [[باطل]] معرفی میکند و این نتیجه را صغرای قضیه دوم قرار میدهد و کبرای آن را که عدم [[سازش]] بین جریان [[حق و باطل]] است به ارتکاز [[ذهنی]] ولید حواله داده و نتیجه گرفته است که مثل من با مثل او [[بیعت]] نمیکند. و جالب است که در نتیجهگیری هم موضوع به صورت عام بیان شده است که شائبه هر گونه [[عداوت]] شخصی را از میان بردارد. و به تعبیر دیگر به جای اینکه بگوید بنابراین من با یزید بیعت نمیکنم، میگوید مثل من با مثل او چنین نمیکند و جریان از حساب شخص من و او خارج است و اساساً چنین چیزی با [[حفظ]] موقعیتها و ویژگیهای دو طرف در دائره ممتنعات و غیر ممکن است. گذشته از اینکه با این تعبیر به او میفهماند که نه تنها من، بلکه هر کس در این خط و مسیر باشد و به جانب [[حق]] رود، راهی جز این ندارد. و در [[حقیقت]] نوعی [[تعریض]] و [[ارشاد]] نسبت به خود ولید نیز محسوب میشود. قوت و [[استحکام]] این [[منطق]] و [[استدلال]]، آنچنان [[ذهن]] و [[اندیشه]] ولید را تحت تأثیر خود گرفت که پس از اینکه آن حضرت از مجلس او بیرون رفت، [[مروان حکم]] رو به او کرد و گفت: «[[رأی]] مرا کنار گذاشتی و او را رها کردی، نه! به [[خدا]] [[سوگند]] دوباره به او دست نخواهی یافت». و او در پاسخ گفت: «وای بر تو ای [[مروان]]! تو به من پیشنهاد کاری دادی که هلاک [[دین]] من در آن است. به خدا سوگند [[دوست]] ندارم که آنچه [[خورشید]] بر آن از [[مال]] و [[ثروت دنیا]] میتابد از من باشد و در قبال آن من حسین را بکشم! سبحان اللَّه من بدین جهت که او میگوید بیعت نمیکنم، دست خود را به [[خون]] او بیالایم؟! به خدا قسم من بر این اندیشه ام که هر کس به [[جرم]] ریختن خون او به پای حساب آید [[روز قیامت]] نزد [[خداوند]] [[میزان]] عملش سبک و بیمقدار خواهد بود». | اولین موضعگیری علنی و عملی [[امام حسین]]{{ع}} در [[مخالفت]] با [[حکومت یزید]]، امتناع از بیعت بود. مطابق گزارش [[مورخان]]، پس از [[مرگ معاویه]] در نیمه [[رجب]] سال شصت [[هجرت]]، یزید [[نامه]] ای به [[فرماندار مدینه]]<ref>فرماندار مدینه را برخی همچون شیخ مفید در ارشاد، ص۲۰۰، «ولید بن عقبه»، پسر برادر معاویه که ازسوی او به فرمانداری آن شهر منصوب شده بود، ذکر کردهاند و برخی دیگر همچون ابن قتیبه دینوری در «الامامه و السیاسه»، ص۲۰۴، او را «خالد بن حکم» نام بردهاند.</ref>. نوشت و در آن تأکید کرد که از امام حسین{{ع}} برای او بیعت بگیرد و بر او سخت گرفته و تأخیر را در این باره از او نپذیرد. و او نیز همان شب کسی را سراغ حسین{{ع}} فرستاد و از او خواست تا به حضور او برسد. آن حضرت نیز متوجه قضیه شده و با ترتیبی خاص بر او وارد شدند. در آن [[ساعت]]، [[مروان حکم]] نیز حاضر بود و آن گاه فرماندار مدینه مرگ معاویه را به آن حضرت اعلام کرد و سپس [[نامه یزید]] به او مبنی بربیعت گرفتن از آن حضرت برای یزید را برای آن [[بزرگوار]] قرائت کرد. آن گاه بین [[امام حسین]]{{ع}} و آن دو نفر سخنانی در گرفت و به نقل [[سیدبن طاووس]]، آن حضرت رو به ولید [[فرماندار مدینه]] کرد و گفت: «{{متن حدیث|أَیُّهَا الاَمیرُ! إِنّا أَهْلُ بَیْتِ النَّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِکَةِ وَ مَحَلُّ الرَّحْمَةِ وَ بِنا فَتَحَ اللّهُ وَ بِنا خَتَمَ، وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ خَمْر قاتِلُ النَّفْسِ المحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، وَمِثْلی لا یُبایِعُ لِمِثْلِهِ، وَ لکِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْتَظِرُ وَ تَنْتَظِرُونَ أَیُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَالْبَیْعَةِ}}<ref>سیدبن طاووس، لهوف، ص۱۹.</ref>. ای [[امیر]]، ما [[اهل بیت]] [[نبوت]] و [[معدن]] [[رسالت]] و محل آمد و شد ملائکیم و [[خداوند]] به ما شروع میکند و به ما پایان میدهد - همه امور هستی به [[برکت]] وجود ماست - در حالی که یزید مردی است [[فاسق]] و شراب [[خوار]] و کسی است که [[خون]] [[حرام]] بر [[زمین]] میریزد و علناً به [[فسق]] و [[فجور]] میپردازد و کسی مانند من با شخصی مثل او [[بیعت]] نمیکند ولی - مهلت بده - تا صبح شود و دو طرف در کار خود بیندیشیم تا معلوم شود کدام یک از ما به [[خلافت]] و بیعت سزاوارتریم». امام حسین{{ع}} در این فرازها، جریان را از [[محاسبه]] [[خصومت]] و [[عداوت]] شخصی بیرون آورده تا ولید [[خیال]] نکند، حسین{{ع}} به [[طمع]] خلافت افتاده و روی همین انگیزه تاب [[تحمل]] یزید را ندارد، او قضیه را ارزشی و بر اساس معیارها و ملاکهای [[حق و باطل]] قرار داده است و با این [[منطق]]، ولید را مجاب کرده است. در این [[استدلال]] اباعبداللَّه{{ع}}، در [[حقیقت]] دو [[قیاس]] منطقی شکل اول نهفته است؛ در قضیه اول میگوید من این صفات را دارم و او دارای این صفات است و هر کس دارای آن صفات باشد، بر [[حق]] و آن کس که اوصاف نوع دوم را داشته باشد، بر [[باطل]] است، و لذا خود را مصداقی از حق و یزید را مصداق [[باطل]] معرفی میکند و این نتیجه را صغرای قضیه دوم قرار میدهد و کبرای آن را که عدم [[سازش]] بین جریان [[حق و باطل]] است به ارتکاز [[ذهنی]] ولید حواله داده و نتیجه گرفته است که مثل من با مثل او [[بیعت]] نمیکند. و جالب است که در نتیجهگیری هم موضوع به صورت عام بیان شده است که شائبه هر گونه [[عداوت]] شخصی را از میان بردارد. و به تعبیر دیگر به جای اینکه بگوید بنابراین من با یزید بیعت نمیکنم، میگوید مثل من با مثل او چنین نمیکند و جریان از حساب شخص من و او خارج است و اساساً چنین چیزی با [[حفظ]] موقعیتها و ویژگیهای دو طرف در دائره ممتنعات و غیر ممکن است. گذشته از اینکه با این تعبیر به او میفهماند که نه تنها من، بلکه هر کس در این خط و مسیر باشد و به جانب [[حق]] رود، راهی جز این ندارد. و در [[حقیقت]] نوعی [[تعریض]] و [[ارشاد]] نسبت به خود ولید نیز محسوب میشود. قوت و [[استحکام]] این [[منطق]] و [[استدلال]]، آنچنان [[ذهن]] و [[اندیشه]] ولید را تحت تأثیر خود گرفت که پس از اینکه آن حضرت از مجلس او بیرون رفت، [[مروان حکم]] رو به او کرد و گفت: «[[رأی]] مرا کنار گذاشتی و او را رها کردی، نه! به [[خدا]] [[سوگند]] دوباره به او دست نخواهی یافت». و او در پاسخ گفت: «وای بر تو ای [[مروان]]! تو به من پیشنهاد کاری دادی که هلاک [[دین]] من در آن است. به خدا سوگند [[دوست]] ندارم که آنچه [[خورشید]] بر آن از [[مال]] و [[ثروت دنیا]] میتابد از من باشد و در قبال آن من حسین را بکشم! سبحان اللَّه من بدین جهت که او میگوید بیعت نمیکنم، دست خود را به [[خون]] او بیالایم؟! به خدا قسم من بر این اندیشه ام که هر کس به [[جرم]] ریختن خون او به پای حساب آید [[روز قیامت]] نزد [[خداوند]] [[میزان]] عملش سبک و بیمقدار خواهد بود». | ||
سپس [[مروان]] در جواب او از روی [[استهزاء]] گفت: «اگر این گونه میاندیشی راهی درست رفتی». و این اولین عکسی العملی بود که از آن حضرت در قبال چنین پیشنهادی سر زد و پس از آن نیز همچنان که قبلاً گفتیم [[مروان حکم]] پس از این دیدار در کوچههای [[مدینه]] با آن حضرت [[ملاقات]] کرد و از او خواست تا با یزید دست [[بیعت]] دهد و آن حضرت با صراحت و [[قاطعیت]] تمام آن را مردود شمرد. به نقل [[شیخ مفید]]<ref>ارشاد، ص۲۰۱. ولی به نقل سید بن طاووس، در لهوف، ص۲۵ حرکت آن حضرت به سوی مکه سه شب گذشته از ماه شعبان بوده است.</ref>. جریان [[ملاقات امام]] حسین{{ع}} با ولید شب [[شنبه]] سه [[روز]] به آخر [[رجب]] [[سال ۶۰ هجری]] اتفاق افتاد و روز شنبه نزدیک [[غروب]] [[آفتاب]] بار دیگر ولید مأمورانی فرستاد تا از [[امام حسین]]{{ع}} بخواهند تا حاضر شود و برای [[یزید بن معاویه]] با ولید بیعت کند. و امام حسین{{ع}} به آنان گفت باشد تا صبح شود ببینیم چه باید کرد. و سپس شب همان روز با [[اهل بیت]] و [[فرزندان]] و فرزندان [[برادر]] خود [[امام حسن]]{{ع}} و [[برادران]] خویش به جز [[محمد بن حنفیه]]، مدینه را به سوی [[مکه]] ترک کرد. او [[شب جمعه]] در حالی که سه شب از [[ماه شعبان]] آن سال میگذشت وارد مکه شد و تا دهم [[ذی حجه]] در آن [[شهر]] ماند. و تا این [[زمان]] موضع آن حضرت [[امتناع]] از بیعت و بررسی اوضاع برای ورود به وضعیت و مرحله جدید [[نهضت]] [[مقدس]] خود بود و در طول این مدت تمام [[تبلیغات]] و سخنان روشنگر آن حضرت بر همین محور دور میزد و خود این حرکت مقدس از مدینه و [[انتخاب]] مکه بدین منظور به عنوان شهر [[امن]] [[الهی]] و مجمع عمومی [[مسلمانان]]، اقدامی روشنگرانه در جهت اعلام [[مظلومیت]] و [[ناامنی]] و نیز اعلام [[حقانیت]] راه خود و ناشایسته بودن یزید برای امر [[خلافت]] بود.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص | سپس [[مروان]] در جواب او از روی [[استهزاء]] گفت: «اگر این گونه میاندیشی راهی درست رفتی». و این اولین عکسی العملی بود که از آن حضرت در قبال چنین پیشنهادی سر زد و پس از آن نیز همچنان که قبلاً گفتیم [[مروان حکم]] پس از این دیدار در کوچههای [[مدینه]] با آن حضرت [[ملاقات]] کرد و از او خواست تا با یزید دست [[بیعت]] دهد و آن حضرت با صراحت و [[قاطعیت]] تمام آن را مردود شمرد. به نقل [[شیخ مفید]]<ref>ارشاد، ص۲۰۱. ولی به نقل سید بن طاووس، در لهوف، ص۲۵ حرکت آن حضرت به سوی مکه سه شب گذشته از ماه شعبان بوده است.</ref>. جریان [[ملاقات امام]] حسین{{ع}} با ولید شب [[شنبه]] سه [[روز]] به آخر [[رجب]] [[سال ۶۰ هجری]] اتفاق افتاد و روز شنبه نزدیک [[غروب]] [[آفتاب]] بار دیگر ولید مأمورانی فرستاد تا از [[امام حسین]]{{ع}} بخواهند تا حاضر شود و برای [[یزید بن معاویه]] با ولید بیعت کند. و امام حسین{{ع}} به آنان گفت باشد تا صبح شود ببینیم چه باید کرد. و سپس شب همان روز با [[اهل بیت]] و [[فرزندان]] و فرزندان [[برادر]] خود [[امام حسن]]{{ع}} و [[برادران]] خویش به جز [[محمد بن حنفیه]]، مدینه را به سوی [[مکه]] ترک کرد. او [[شب جمعه]] در حالی که سه شب از [[ماه شعبان]] آن سال میگذشت وارد مکه شد و تا دهم [[ذی حجه]] در آن [[شهر]] ماند. و تا این [[زمان]] موضع آن حضرت [[امتناع]] از بیعت و بررسی اوضاع برای ورود به وضعیت و مرحله جدید [[نهضت]] [[مقدس]] خود بود و در طول این مدت تمام [[تبلیغات]] و سخنان روشنگر آن حضرت بر همین محور دور میزد و خود این حرکت مقدس از مدینه و [[انتخاب]] مکه بدین منظور به عنوان شهر [[امن]] [[الهی]] و مجمع عمومی [[مسلمانان]]، اقدامی روشنگرانه در جهت اعلام [[مظلومیت]] و [[ناامنی]] و نیز اعلام [[حقانیت]] راه خود و ناشایسته بودن یزید برای امر [[خلافت]] بود.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص ؟؟؟.</ref>. | ||
===[[اقدام]] برای [[برپایی حکومت اسلامی]]=== | ===[[اقدام]] برای [[برپایی حکومت اسلامی]]=== | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
در جمله «ما الامام» [[نفی]] [[حقیقت امامت]] شده است، یعنی کسی که چنین نباشد [[حق]] زمامداری ندارد و به غلط و غاصبانه این نام را بر خود نهاده است. مقصود از جمله «الّا الحاکم بالکتاب» ممکن است این باشد که [[امام]] برحق، کسی است که بر اساس [[موازین]] و معیارهای شناخته شده در [[قرآن]] به [[حکومت]] برسد و کتاب [[مجید]] او را به این سمت بشناسد، نه حاکمی که از نظر قرآن [[طاغوت]] به حساب آید و بر خلاف موازین آن به [[قدرت]] دست یافته باشد. و احتمال دارد مقصود از آن این باشد که او کسی است که [[قانون]] و اساسنامه [[حکمرانی]] خود را آموزهها و مقررات [[قرآن مجید]] قرار داده و بدان ملتزم و پایبند باشد. در مورد جمله «[[القائم]] بالقسط» هم دو احتمال میرود، نخست آنکه [[امام]] به کسی گفته میشود که قوام [[حکومت]] او و مایه بقای آن، [[عدالت گستری]] او باشد نه [[ستم]] پیشگی و [[استبداد]]. دیگر آنکه شخصی این عنوان را دارد که [[قسط]] پرور و برپادارنده [[عدالت]] در [[جامعه]] باشد. جمله «الدائن بدین [[الحق]]» را نیز میتوان دو گونه [[تفسیر]] کرد. اول آنکه [[زمامدار]] فردی است که باتقوا و [[متدین]] باشد و دیگر آنکه او کسی است که خود را ملتزم به اجرای [[دستورات]] [[دین]] در سطح [[اجتماع]] و [[مردم]] بداند و بر [[ترویج]] آن اهتمام وزرد. جمله اخیر نیز دو احتمال دارد. نخست آنکه از [[اوصاف امام]] این است که نفس خود را در ذات و رضای [[خداوند]] [[حبس]] کند و به هواها و [[شهوات نفسانی]] خویش [[اجازه]] [[جولان]] ندهد، دیگر آنکه او کسی است که تمام وقت و نیرو و [[استعداد]] خود را [[وقف]] [[خدمت]] به [[دین و جامعه]] کند و جز در حد [[ضرورت]] به امور شخصی خود نپردازد. و در [[حقیقت]] این نخستین موضعگیری صریح [[امام حسین]]{{ع}} نسبت به مرحله جدید در [[نهضت]] [[مقدس]] او است. | در جمله «ما الامام» [[نفی]] [[حقیقت امامت]] شده است، یعنی کسی که چنین نباشد [[حق]] زمامداری ندارد و به غلط و غاصبانه این نام را بر خود نهاده است. مقصود از جمله «الّا الحاکم بالکتاب» ممکن است این باشد که [[امام]] برحق، کسی است که بر اساس [[موازین]] و معیارهای شناخته شده در [[قرآن]] به [[حکومت]] برسد و کتاب [[مجید]] او را به این سمت بشناسد، نه حاکمی که از نظر قرآن [[طاغوت]] به حساب آید و بر خلاف موازین آن به [[قدرت]] دست یافته باشد. و احتمال دارد مقصود از آن این باشد که او کسی است که [[قانون]] و اساسنامه [[حکمرانی]] خود را آموزهها و مقررات [[قرآن مجید]] قرار داده و بدان ملتزم و پایبند باشد. در مورد جمله «[[القائم]] بالقسط» هم دو احتمال میرود، نخست آنکه [[امام]] به کسی گفته میشود که قوام [[حکومت]] او و مایه بقای آن، [[عدالت گستری]] او باشد نه [[ستم]] پیشگی و [[استبداد]]. دیگر آنکه شخصی این عنوان را دارد که [[قسط]] پرور و برپادارنده [[عدالت]] در [[جامعه]] باشد. جمله «الدائن بدین [[الحق]]» را نیز میتوان دو گونه [[تفسیر]] کرد. اول آنکه [[زمامدار]] فردی است که باتقوا و [[متدین]] باشد و دیگر آنکه او کسی است که خود را ملتزم به اجرای [[دستورات]] [[دین]] در سطح [[اجتماع]] و [[مردم]] بداند و بر [[ترویج]] آن اهتمام وزرد. جمله اخیر نیز دو احتمال دارد. نخست آنکه از [[اوصاف امام]] این است که نفس خود را در ذات و رضای [[خداوند]] [[حبس]] کند و به هواها و [[شهوات نفسانی]] خویش [[اجازه]] [[جولان]] ندهد، دیگر آنکه او کسی است که تمام وقت و نیرو و [[استعداد]] خود را [[وقف]] [[خدمت]] به [[دین و جامعه]] کند و جز در حد [[ضرورت]] به امور شخصی خود نپردازد. و در [[حقیقت]] این نخستین موضعگیری صریح [[امام حسین]]{{ع}} نسبت به مرحله جدید در [[نهضت]] [[مقدس]] او است. | ||
با وارد شدن آن [[بزرگوار]] به این مرحله، آهنگ سخنان و کلمات آن حضرت نیز متناسب با وضعیت جدید، رنگی دیگر میگیرد، و از این پس به طور وسیع به زمینهسازی و [[روشنگری]] و [[دعوت]] مردم به قیامی فراگیر بر ضد [[دستگاه حکومت]] یزیدی دست میزند و در همین راستا [[نامه]] ای به اشراف و رؤسای [[قبایل بصره]] مینویسد و آنان را به [[نصرت]] و کمک خود دعوت میکند<ref>بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، ج ۴۴، ص۳۳۷.</ref>. و نیز اقدامات و روشنگریهای دیگر، که تمامی آنها در این مقطع صورت میگیرد. او با اینکه میداند نهایت کارش به کجا خواهد انجامید و خود در سخنانی که از آن حضرت نقل شده است به وضوح این موضوع را یادآور شده است<ref>لهوف، ص۵۲ - ۶۰؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص۳۶۴ - ۳۶۷.</ref>. و میداند که این حرکتها، در جهت [[پیروزی]] ظاهری و نظامی نتیجه ای نخواهد بخشید، ولی در عین حال، شاید به دو جهت، به این روشنگریها و [[پیام]] رسانیها [[اقدام]] کرد؛ یکی استفاده از [[فرصت]] تازه برای بیدار کردن [[جامعه]] خفته [[اسلامی]] از [[خواب غفلت]] و [[جهل]] و توجه دادن آنان به تکلیفی بزرگ و ایجاد حرکت و [[شور]] و [[آگاهی]] به خطری عظیم که بنیاد [[دین]] را [[تهدید]] میکند. و دیگر اینکه تعقیب این [[هدف]] یعنی پاسخ مثبت دادن به [[دعوت مردم کوفه]] برای [[برپایی حکومت اسلامی]] و قطع ید [[بنی امیه]]، خواسته ای است که [[یاران]] زیادی میطلبد، عِدّه و عُدّه میخواهد، آن حضرت در این راه میباید با [[مراقبت]] و دقت تمام، به گونه ای عمل کند که گوئیا باید در این راه به پیروزی رسد و طوری قدم برندارد که او را به عدم [[تدبیر]] و [[درایت]] و بیبرنامگی متهم کنند و آیندگان بگویند که اگر چنین و چنان میکرد موفق میشد.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص | با وارد شدن آن [[بزرگوار]] به این مرحله، آهنگ سخنان و کلمات آن حضرت نیز متناسب با وضعیت جدید، رنگی دیگر میگیرد، و از این پس به طور وسیع به زمینهسازی و [[روشنگری]] و [[دعوت]] مردم به قیامی فراگیر بر ضد [[دستگاه حکومت]] یزیدی دست میزند و در همین راستا [[نامه]] ای به اشراف و رؤسای [[قبایل بصره]] مینویسد و آنان را به [[نصرت]] و کمک خود دعوت میکند<ref>بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، ج ۴۴، ص۳۳۷.</ref>. و نیز اقدامات و روشنگریهای دیگر، که تمامی آنها در این مقطع صورت میگیرد. او با اینکه میداند نهایت کارش به کجا خواهد انجامید و خود در سخنانی که از آن حضرت نقل شده است به وضوح این موضوع را یادآور شده است<ref>لهوف، ص۵۲ - ۶۰؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص۳۶۴ - ۳۶۷.</ref>. و میداند که این حرکتها، در جهت [[پیروزی]] ظاهری و نظامی نتیجه ای نخواهد بخشید، ولی در عین حال، شاید به دو جهت، به این روشنگریها و [[پیام]] رسانیها [[اقدام]] کرد؛ یکی استفاده از [[فرصت]] تازه برای بیدار کردن [[جامعه]] خفته [[اسلامی]] از [[خواب غفلت]] و [[جهل]] و توجه دادن آنان به تکلیفی بزرگ و ایجاد حرکت و [[شور]] و [[آگاهی]] به خطری عظیم که بنیاد [[دین]] را [[تهدید]] میکند. و دیگر اینکه تعقیب این [[هدف]] یعنی پاسخ مثبت دادن به [[دعوت مردم کوفه]] برای [[برپایی حکومت اسلامی]] و قطع ید [[بنی امیه]]، خواسته ای است که [[یاران]] زیادی میطلبد، عِدّه و عُدّه میخواهد، آن حضرت در این راه میباید با [[مراقبت]] و دقت تمام، به گونه ای عمل کند که گوئیا باید در این راه به پیروزی رسد و طوری قدم برندارد که او را به عدم [[تدبیر]] و [[درایت]] و بیبرنامگی متهم کنند و آیندگان بگویند که اگر چنین و چنان میکرد موفق میشد.<ref>[[سید مهدی موسوی کاشمری|موسوی کاشمری، سید مهدی]]، [[مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین (مقاله)|مروری بر عنصر هدایت و بیدارگری در رفتار سیاسی امام حسین]]، ص ؟؟؟.</ref>. | ||
===[[زیباترین]] [[انتخاب]]=== | ===[[زیباترین]] [[انتخاب]]=== |